صفحهٔ اصلی

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۶:۵۳ توسط Alavi (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به:ناوبری، جستجو
امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

[[منتخب: {{{عنوان}}}|فرمایش منتخب: {{{عنوان}}}]]

فهرست امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اکبر

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

ماه رمضان

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

امام زمان

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

عید مبعث

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

سیزده رجب

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

نیمه شعبان

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه


بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

زن خوب و خانه‌ خوب، دو منت خدا بر شما[۱]

روایت داریم، خداوند می‌فرماید: سه چیز به تو دادم، منّت سرت گذاشتم، یکی ولایت، یکی زن خوب، یکی خانه خوب. خدا منّت گذاشته‌است، حالا مبنای این روایت چیست؟ من منظورم سرِ مبناست که خدا، زن و خانه خوب را در اطراف ولایت برده‌است. چرا؟ مگر ولایت کم چیزی است؟! هستی خدا ولایت است، مقصد خدا ولایت است.

این خانه‌ای است که بیت خدا باشد، ولایت‌پرور باشد، بچّه‌ها در آن رشد کنند و پرورش بخورند. این زن باید در بیت خدا باشد، ولایت‌پرور باشد، به‌فکر باشد که بچّه‌ها را ولایتی بار بیاورد. [۲] زنی که امر شوهرش را اطاعت کند، زن احترام دارد در صورتی‌که احترام امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) و زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را بگیرد، احترام خدا و قرآن را بگیرد. [۳] اگر خدا زن را در اطراف ولایت آورد، این خانم باید ولایت را اطاعت کند، اگر ولایت را اطاعت کرد، یواش‌یواش به ولایت اتّصال می‌شود.

خانه‌ات باید «بیت‌الله» باشد: وقتی خدا کوه‌ها را خلق کرد، کوه‌ها به‌هم بالیدند و گفتند: ماییم که لنگر زمین شدیم. یکی از کوه‌ها گفت: ما باید از آن کسی‌که ما را خلق کرده، تشکّر کنیم، ما که خلق نبودیم. فوراً تا آن قطعه زمین، آن کوه این مطلب را گفت، جبرئیل نازل‌شد که تو بیت خدا شدی، تو جایی شدی که دعایت مستجاب می‌شود. [۴] از زیر مکّه، زمین به همه دنیا کشیده‌شده، این زمین قطره‌بندی شد. من یک‌وقت مثال زدم، مثل این فرش که الآن هست، از این فرش کشیده می‌شود، قسمت‌بندی می‌شود. تمام خانه‌های شما بیت خداست، اتّصال به آن بیت است، اگر خانه‌خدا را «بیت‌الله» می‌گویند، خانه شما هم «بیت‌الله» است. به‌طوری می‌شود که من جدّاً می‌گویم، خانه شما از مکّه هم بالاتر می‌شود. چرا؟ امر شده که به مکّه بروی، باید هم بروی؛ اما اگر این حرف‌ها را نشنویم، والله! آن‌جا هم در مکّه حیوان هستیم! [۵]

روایت داریم: خانه‌هایی که لهو و لعب در آن نباشد، در آسمان نورفشانی می‌کند، عدّه‌ای در آسمان به نور آن خانه‌ها زندگی می‌کنند. ملائکه آسمان در آن خانه‌ها آمد و رفت می‌کنند، اتّصال به عرش خداست، اتصّال به ماوراست، نگه‌دار آن خانه‌ها خداست. [۶] تا چه‌موقع خانه‌ات بیت خداست؟ تا زمانی‌که این‌جا را بُت‌کده نکنی. اگر تلویزیون و ویدیو و این اشیاء و این‌چیزها را در آن گذاشتی، این‌ها بُت است. مگر نبود که خانه‌خدا بُت‌کده شد، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بُت‌ها را روی زمین ریخت. [۵]

چرا خانه‌ات را بُت‌کده کردی؟ چرا حالا هم حاضر نیستی که این بُت را بیرون بیندازی؟! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد گریه می‌کند و می‌گوید: یا جدّاه! اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم؛ اما تو پای تلویزیون می‌رقصی؟! تماشایی نباش! ما هنوز تماشایی هستیم! [۷] تو باید پرچم «إنّا فتحنا لک فتحاً مبیناً» بالای خانه‌ات باشد، باید پرچم علی (علیه‌السلام) بالای سرت باشد. تو شیره‌ای نه شیعه! این‌چه پرچم‌هایی است که بالای خانه‌هایتان است؟! [۸] امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) سر قبر میثم آمد، آن‌موقع همه‌اش زمین بود، به زمین رُو کرد و فرمود: ای زمین! عنقریب بالای شما [ساختمان‌های] دو مرتبه، سه‌مرتبه [طبقه] می‌سازند، بالای سر شما هورا [اورا، معرب aerial] نصب می‌کنند که پرچم شیطان است. تو کجا پیرو امام‌زمانت هستی که پرچم شیطان بالای خانه‌ات است؟! حالا انگلیسی‌ها به این آنتن‌های رادیو هورا می‌گویند.[۹]

به شما می‌گوید اگر در خانه‌ات شطرنج آوردی، تا هفتاد خانه مَلک نمی‌آید. شما در این بیت چیزی که خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) راضی نیست را آوردی. [۱۰] اصلاً مؤمن خریدش باید با ولایت و عدالت باشد. یک‌چیزی که می‌خری، به‌درد بخورد. چرا می‌گویند اگر چیزی بخری که به‌درد نخورد، این معامله نیست؛ چیزی بخری که آن‌را شرع امضا نکرده. اگر تو عدالت داشته‌باشی، می‌روی یک چیزهای بی‌خودی بخری؟! اگر عدالت داشته‌باشی، می‌روی پول آن‌را به یک بنده‌خدا می‌دهی که برای بچّه‌اش یک جفت کفش بخرد و سرفراز باشد، نمی‌روی چیز غیر امر بخری که امر شیطان را اطاعت کرده‌باشی! [۱۰]

مطابق شأنتان خانه بخرید[۱۱]

مطابق شأن‌تان خانه و ماشین بخرید! خانه‌تان بزرگ باشد. چرا برای مؤمن حدّ می‌گذارد و می‌گوید باقی مالت را انفاق‌کن؟ برای این‌که هم دنیایش درست بشود، هم آخرتش. [۱۲] وقتی می‌خواهید خانه بسازید، قشنگ و خوب بسازید! یک اتاق بیتوته و مُصلّائی در آن درست کنید که نمازی در آن بخوانید، بیتوته‌ای در آن داشته‌باشید. شب که می‌شود، بروید آن‌جا و بگویید: خدا! امام‌زمان! تو را به‌حق مادرت قسمت می‌دهم دست ما را بگیر! [۱۳]

خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت: این خانه‌های تنگ عذاب است! آن خانه‌های بزرگ چطور شد؟! آن خانه‌ها که باغچه داشت، چطور شد؟! هر چه از ولایت دست برداشتید و رفتید کنار، خدا کنارتان زد، آپارتمان به شما داد.[۲] یک‌نفر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به خانه‌اش دعوت کرد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دید خانه‌اش خیلی کوچک است، این‌شخص هم که پول‌دار است، به او فرمود: چرا خانه‌ات این‌قدر کوچک است؟ گفت: خانه پدرم است و من در آن نشسته‌ام. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: شاید پدرت احمق بوده، تو هم می‌خواهی احمق باشی؟! پدرت آن‌موقع چیزی نداشته که این خانه‌اش بوده؛ تو وُسع و توانش را داری. برو یک‌خانه بزرگ‌تر درست‌کن! بچّه‌ها در آن جفت‌جفت بزنند! یک باغچه درست‌کن! در آن گل و درخت بکار! روحت تازه می‌شود. حالا که خدا خانه خوب به شما داده، باید شکر خدا را بکنید! کفران نکنید! یاد آن خانه کوچک که داشتید، بیفتید و خدا را شکر کنید! [۱۴] دائم بگویید: خدایا! شکر! خدایا! این نعمت را تو آماده کردی. خدایا! من سالم بودم، تو عنایت کردی، این‌ها را به ما دادی، شکر کنید![۲]

خانمی از دهات آمد و دید یکی دارد گوسفند می‌کشد. به او گفت که شما پوستِ این گوسفند را به‌من بده! این زن که صاحب‌خانه بود و گوسفند می‌کُشت، دید که این زنی که تقاضای پوست گوسفند را کرد، خیلی نجیب است! به‌اصطلاح گدا نیست. گفت: خانم! این پوست را می‌خواهی چه‌کار کنی؟ گفت: می‌خواهم زیرم بیندازم و روی آن بنشینم. آن‌زن صاحب‌خانه او را دل‌داری داد و گفت: ای زن! غصّه نخور! ما خودمان قبلاً بیرون ده بودیم و چادر می‌زدیم. یک‌وقت سیل آمد و گوسفند و گاو و هر چه داشتیم را سیل بُرد. من با همسرم به یک درخت پناه بردیم و خلاصه بالای آن درخت رفتیم؛ تا این‌که سیل بند آمد. وقتی از درخت پایین آمدیم، هیچ نداشتیم. (حالا دارد به این زن دلالت می‌دهد که دلش نشکند.)

به شوهرم گفتم: مرد! ما که این‌طوری از بین می‌رویم، باید کاری کنیم، بلند شو به شهر برویم. ما به شهر رفتیم، دیدیم که یک‌جایی عروسی است، یک‌خانه مردانه است و خانه دیگر زنانه. (کجا این سفره‌ها را می‌اندازید و زن و مرد را قاطی می‌کنید؟ این‌کارها چیست که می‌کنید؟ دو تا اتاق دارید، سفره زن را این‌طرف بیندازید! مردها هم آن‌طرف باشند. چرا این‌ها را قاطی می‌کنید؟! می‌گوید: عیبی ندارد، اشکال ندارد! خب، برادر شما که به خانم شما محرم نیست. دستش بیرون می‌رود، می‌خندد؛ شما چه‌کار می‌کنید؟ به‌اصطلاح خودش، دارد اطعام می‌کند. جگر من از دست خوب‌ها خون‌است! به‌نام اربعین، تئاتر درست کرده‌است، به‌نام امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌خواهد غذا بدهد، می‌خواهد گوسفند بدهد. این چیست که این‌ها را دور هم جمع کردید و زن و مرد با هم سرِ یک سفره می‌نشینید؟!)

به همسرم گفتم: مرد! تو در آن خانه برو و بگو آمدیم به شما کمک کنیم. من هم به این‌خانه می‌روم و می‌گویم که برای کلفتی آمده‌ام، من که چیزی نمی‌خواهم، گرسنه‌ام است؛ یک لقمه نان می‌خواهم. وقتی وارد خانه شدم و آن‌ها مرا قبول کردند، یک‌وقت دیدم که روی سر عروس قدری طلا و قدری کاغذهای لوله‌شده ریختند. من یکی از آن کاغذها را برداشتم، دیدم قباله [سند] همین آبادی است که الآن در آن ساکن هستیم؛ این‌طور شد که ما به این‌جا آمدیم. وقتی این جریان را تعریف کرد، آن خانمی که تقاضای پوست گوسفند را کرده‌بود، شروع کرد به گریه‌کردن و گفت: آن عروس من هستم؛ یعنی مادر جعفر برمکی که شب عروسی‌اش، قباله دهات روی سرش ریختند.

عزیزان من! دنیا این‌است، کجا دنبالش می‌گردید؟! کجا به پُست و مقام‌تان می‌نازید؟! الآن می‌خواهید جشن بگیرید، نمی‌گویم نگیرید! روی یک حسابی بگیرید که مردم را آتش نزنید. این دخترهایِ در خانه مانده را آتش نزنید، پسرها را آتش نزنید. آتش می‌گیرید، والله! آتش می‌گیرید. به‌قدر شأن‌تان خانه درست کنید! به‌فکر آخرت‌تان باشید! کفران نکنید! همین‌ساخت که جعفر برمکی کفران کرد. حالا خدا عروس را گدا می‌کند، برای یک پوست معطّلش می‌کند. آرام بگیرید! آخر کار را ببینید، نه اوّل کار را. چقدر دل مردم را آتش می‌زنید! والله! آتش‌تان می‌زند. دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. آقایی برای گرفتاری‌اش این‌جا آمده‌بود، به او گفتم: آیا تو به عمرت صدقه‌ای دادی؟ گفت: نه! آیا چیزی در راه خدا دادی؟ نه! آیا دل کسی را خوش کردی؟ نه! پس چه‌کار کردی؟ حالا برو بکِش! عزیزان من! بیایید فقرا را شریک کنیم. [۱۵] امیدوارم باطن خود ولایت، خدا هیچ‌موقع جیب شما را از پول خالی نکند؛ اما پولی که امر باشد، آن پول بیت‌المال باشد، فهمش را هم داشته‌باشید و به امر خرج کنید. [۱۶]

خانم‌ها! امر زهرا را اطاعت کنید[۱۷]

خانم‌عزیز! اگر تو در خانه‌ات فرمان خدا را بِبَری، حضرت‌مریم هستی و پسرت هم حضرت‌عیسی است؛ اما اگر با لهو و لعب باشی، پسرت منافق می‌شود و غیر امر کار می‌کند. عزیز من! اگر به امر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) باشی، به امر خدا باشی، به امر قرآن باشی، مریم هستی و بچّه‌ات عیسی می‌شود. [۱۸] خدا خانه‌اش را اُمّ‌القری قرار داده‌است، از این‌جا زمین به تمام عالم کشیده‌شد؛ پس خانه‌ات بیت‌الله است، خانمت مریم و پسرت عیسی است؛ چون آن‌ها دارند فرمان خدا را می‌برند، عدالت و ولایت را قبول دارند، بی‌عدالتی نمی‌کنند؛ البتّه آن خانمی که امر زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را اطاعت کند؛ نه خانمی که هر کجا دلش می‌خواهد برود. دل شیطان است، دارد امر شیطان را اطاعت می‌کند. آن خانمی که هر کجا می‌خواهد برود، فکر کند، اگر این‌طور باشد، ولایت‌پرور و جهادگر است. [۱۹]

یک مردی بود، به مسافرت رفت، به خانمش گفت: خانم! بیرون نرو! گفت: چشم! چند وقت مسافرتش طول کشید، پدر این زن مریض شد، به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پیغام داد که به عیادت پدرم بروم؟ فرمود: نه! پدرش مُرد. گفت: برای مراسم تدفین و تشییع و خَتمش بروم؟ فرمود: نه! وقتی شوهرش از مسافرت برگشت، به او گفت: پدرم از دنیا رفت و از خانه بیرون نرفتم. فوراً جبرئیل نازل‌شد: یا محمّد! پدر این زن اهل‌عذاب بود، این خانم هم گنه‌کار بود، هم گناهان خانم و هم گناهان پدر و مادرش را آمرزیدم؛ چون‌که امر شوهرش را اطاعت کرد. [۲۰]

خانم‌عزیز! به تو گفته بی‌اجازه شوهرت از خانه بیرون بروی، تمام ملائکه به تو لعنت می‌کنند. لعنت ملائکه آسمان مستجاب است. مگر نیست که روزی حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشسته‌بود، کوری وارد شد، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) بلند شد و رفت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: زهراجان! این‌شخص کور است! حضرت فرمود: مگر خودت نگفتی زن یک بویی دارد که نامحرم آن‌را استشمام می‌کند. خانم‌عزیز! دارد به تو می‌گوید، زهرا (علیهاالسلام) که بوی بهشت می‌دهد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سینه زهرا (علیهاالسلام) را می‌بوسد و می‌گوید: هر وقت خواستم بوی بهشت را استشمام کنم، سینه زهرا (علیهاالسلام) را می‌بوسم؛ یعنی ولایت را می‌بوسد؛ آن‌وقت عمَر همین سینه را زد و خُرد کرد.

روزی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: چه عبادتی از برای زن، افضل عبادت است؟ حضرت‌امیر (علیه‌السلام) خدمت حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) آمد و با هم نجوا کردند. فرمود: به پدرم بگو این‌که نه نامحرمی او را ببیند و نه او نامحرمی را ببیند. این امر زهراست. روایت داریم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سه‌دفعه از جایش بلند شد و فرمود: زهرا! پدرت به‌قربانت! زهرا! پدرت به‌قربانت! زهرا! پدرت به‌قربانت! یعنی یک خلقت به‌قربانت! خانم‌ها! مگر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) مادرتان نیست؟! چرا امرش را اطاعت نمی‌کنید؟! چرا امر مادرتان را اطاعت نمی‌کنید؟ آیا شما عاق‌والدین نیستید؟! باید امرش را اطاعت کنید! ببینید به شما چه گفته‌است؟

خانم‌عزیز! به تو گفته رویت را بگیر! جوراب ضخیم بپوش! چادر سر کن! لای مردم نرو! باید امرش را اطاعت کنی. والله! بالله! اگر اطاعت نکنی، «إنّه لیس من أهلک»[۲۱] هستی، اهل‌زهرا (علیهاالسلام) نیستی. [۲۲] چرا دست از زهرا (علیهاالسلام) برداشتی و رفتی خودت را شبیه زن‌های آمریکایی و انگلیسی می‌کنی؟! والله! با آن‌ها محشور می‌شوی. بیا خودت را شبیه زهرا (علیهاالسلام) بکن! حالا من نمی‌گویم این‌جوری چادر بگیری که زهرا (علیهاالسلام) سرش می‌کرده! اصلاً زهرای‌عزیز می‌خواست راه بشود [جایی برود]، نمی‌فهمیدند رویش کدام طرف است، چادرش مثل خیمه بود. من نمی‌گویم این‌جوری چادر سر کن! لااقل رویت را بگیر! [۲۳] بیا محبّت زهرا (علیهاالسلام) داشته‌باش! بیا پیرو زهرا باش و امرش را اطاعت‌کن! خدا لعنت کند آن کسی‌که گفت رویتان را نگیرید! [۲۴]

پرهیز از تجدد و اختلاط با نامحرم[۲۵]

چند نفر درِ خانه آقای حجّت آمده‌بودند و با خانمش کار داشتند. وقتی خانم دمِ در آمد، گفتند که ما با خانم کار داریم. فردا هم دوباره آمدند و همین را گفتند، تا دو سه‌روز تکرار شد. آخرش به او گفتند: ما با خانم حجّت کار داریم، چرا تو می‌آیی؟! (بابا! این خانم یک لباس مثل لباس کلفت‌ها پوشیده‌بود.) بعد خانم حجّت آمده‌بود و به مرحوم حجّت گفته‌بود: آقا! آخر یک چادری برایم بخر! یک پیراهنی برایم بخر! همین‌طور می‌آیند و می‌گویند خانم! کجاست؟! مرحوم حجّت در جواب گفته‌بود: او درست گفته! تو که خانم نیستی! اگر خانم بودی، چادرت چند تا پینه داشت! اگر خانم بودی، کفشت مثل حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) پینه داشت! (این لباس‌ها چیست که برای خانم‌هایتان می‌خرید؟! بدانید گول خوردید! بدانید گول‌تان زدند! فردای‌قیامت زن حجّت را می‌آورند، مرحوم حجّت را می‌آورند، باید در مقابل امام‌صادق (علیه‌السلام) جواب بدهید! چه جوابش را می‌دهید؟!) [۲۶]

ای خانم‌عزیز! اگر به طلا و لباس‌هایت می‌نازی، همیشه دلت پُر از غصّه است. چرا دنبال مُد رفتی و وِزر و وَبال کردی؟! چرا شوهر بیچاره‌ات را در شکنجه قرار دادی؟! حالا یک لباس برایت گرفته، می‌روی در مجلسی و می‌بینی که یکی‌دیگر مدلش را دارد؛ آن‌وقت می‌سوزی! بیا امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعت‌کن تا همیشه دلت نورانی باشد. [۲۲] خانم‌عزیز! کجا بلند می‌شوی و می‌روی خودت را نشان صد تا، دویست تا، پانصد تا، هزار تا نامحرم می‌دهی؟! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر کجا زن و مرد قاطی هستند، عذاب خدا دارد می‌ریزد. [۲۷]

من یک عمری حسین! حسین! می‌کردم، به یک‌جوری به کربلا رفتم؛ اغلب شما که مرا می‌شناسید، خود آقا درست کرد و رفتم. حالا همه جانم فدای امام‌زمان! یک عمری امام‌زمان! امام‌زمان! می‌کردم، وقتی توی زیرزمین (سردابه امام‌زمان در سامرا) رفتم، دیدم زن و مرد قاطی هستند. اصلاً به دیوارهای سرداب امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نگاه نکردم و از پلّه‌ها بالا آمدم؛ این‌را می‌گویند اطاعت. مگر امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) نیست؟! داد می‌کشد و می‌گوید: یا رجال! شنیدم آن‌جا (در بازار کوفه) خلاصه زن‌ها با مردها به‌هم برمی‌خورید! ای بی‌غیرت‌ها! علی (علیه‌السلام) می‌گوید؛ می‌فرماید: لعنت خدا و رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر شما! [۲۸]

شطیطه شدن و لباس شهوت نپوشیدن[۲۹]

خانم‌عزیز! بیا شطیطه بشو تا امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید و به تو نماز بخواند. خانمی که می‌گویی امام زمان! آخر کجا می‌روی؟! چه کار می‌کنی؟! چرا از ولایت خارج می‌شوی؟! [۲۸] بیا گُل بهشت بشو! بیا حضرت‌مریم، بنت عمران تو را استقبال کند، خودت را بپوشان! از ولایت ساقط نشو! بیا امر را اطاعت کن. [۳۰]

وقتی آقا امام‌حسن عسکری (علیه‌السلام) در ظاهر از دنیا رفت، نمایندگان اهل‌نیشابور از طرف مردم نیشابور، پول و هدایای فراوانی برای آقا امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) آوردند. آن‌ها دیدند جعفر کذّاب نشسته و ادّعای امامت می‌کند. نمایندگان گفتند: وقتی ما خدمت امام‌حسن عسکری (علیه‌السلام) می‌آمدیم، ایشان جواب نامه‌ها را ندیده به ما می‌داد و می‌فرمود: چقدر پول درون کیسه‌ها هست! جعفر گفت: این حرف‌ها چیست که می‌زنید؟ از من اعجاز می‌خواهید؟! اگر پول آورده‌اید، به‌من بدهید! آن‌ها فهمیدند که جعفر دروغ می‌گوید؛ به‌خاطر همین برگشتند.

وقتی نمایندگان دمِ دروازه رسیدند، امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) یکی از اصحاب را دنبال آن‌ها فرستاد. او هم آن‌ها را پیش امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) برد. امام هم اسم خودشان و هم اسم پدرشان و این‌که چقدر پول درون کیسه‌ها هست را به آن‌ها گفت و جواب نامه‌ها را هم داد، امام فرمود: من پول‌های اهل‌نیشابور را قبول نمی‌کنم؛ چون آن‌ها حنفیّ شده‌اند، شطیطه چه داده‌است؟ راوی می‌گوید: من اصلاً نمی‌خواستم به امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) بگویم که شطیطه چه داده‌است! خجالت می‌کشیدم؛ چون شطیطه دو گز کرباس و چیز خیلی کمی داده‌بود!

امام آن‌را از او گرفت و پولی به او داد و فرمود: سلام مرا به شطیطه برسان و به او بگو چند ماه دیگر زنده‌ای، این پول‌ها را خرج کن، تا آخر عمر برایت کافی است. (خانمی که می‌گویی من بروم در اداره‌ها کار کنم، حقوق بگیرم تا کمک‌خرجی برای شوهرم باشم. خدا می‌داند من چقدر ناراحتم! ما دست از امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) برداشته‌ایم! خانم! تو در اداره، کنار پنجاه تا، صد تا مرد اجنبی می‌روی تا دو سه شاهی کمک به شوهرت کنی؟! خجالت بکش که می‌گویی من امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) را قبول دارم! امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) رزّاق رزق ماست؛ روزی این زن را داد.) به راوی هم فرمود: من می‌آیم و به شطیطه نماز می‌خوانم، مرا دیدی حرفی نزن!

راوی می‌گوید: یک‌وقت دیدم از خانه شطیطه صدای گریه بلند است، فهمیدم شطیطه از دنیا رفته، جنازه‌اش را به مصلّی بردند، دیدم امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) تشریف آورد و به او نماز خواند. عزیزان من! شطیطه تقوا داشت که امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) اعمالش را قبول کرد و به او نماز خواند. خدا نزدش زن و مرد ندارد، هر کسی‌که تقوایش بیشتر باشد، او را می‌خواهد. بیایید شطیطه بشوید! تا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) اعمال‌تان را قبول کند و به شما نماز بخواند. اگر اعمال‌تان غیر از خدا باشد، غیر از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) باشد، امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) آن‌را قبول نمی‌کند. [۳۱]

خانم! چرا تجدّدی شدی که با تجدّد محشور بشوی؟! بیا زهرا (علیهاالسلام) را دوست داشته‌باش که با زهرا (علیهاالسلام) محشور بشوی. چرا تجدّدی می‌شوی؟! چرا رویت را نمی‌گیری؟! چرا لباس‌های کفّار، لباس دشمن زهرا را می‌پوشی و خودت را عروسک می‌کنی؟! چرا خودت را شبیه زنان خارجی می‌کنی که با آن‌ها محشور بشوی؟! وای بر تو! ای جوان عزیز! تو از آن لباس‌ها کیف کنی، به حضرت‌عباس! فردای‌قیامت گیر هستی! چون‌که آن لباس‌ها بیشترش لباس شهوت است.

خانم‌های عزیز! گول نخورید! این لباس‌هایی که خارجی‌ها درست کردند، اگر بپوشید و خدای‌نخواسته نستجیر بالله یک جوانی به تو نگاه کند، اهل‌آتش هستی. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود در آخرالزّمان زن‌ها پوشیده؛ اما برهنه‌اند! آن‌ها وضع‌شان درست نیست، توجّه کنید! نمی‌گویم ببین زهرا (علیهاالسلام) چه‌جور بوده؟ ببین مادرت چه جور بوده است؟ [۳۲] چادر، لباس ولایت است! چون حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) تا وقتی حرکت نمی‌کرد، متوجّه نمی‌شدند که رویش کدام طرف است؛ یعنی چادرش مثل خیمه بود. حالا زمانی شده که می‌گوید اگر رویت را باز کنی، اشکال ندارد. خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امام (علیه‌السلام) تأکید می‌کنند که رویت را بگیر! اما یک‌نفر که می‌گوید عیب ندارد، همه حرف او را قبول می‌کنند.

وقتی حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌خواست از دنیا برود، گریه می‌کرد. گفتند: زهراجان! مگر نگفتی دیشب پدرم را دیدم که بشارت داد تمام ملائکه صفّ کشیده‌اند و فردا نزد ما می‌آیی؟ پس چرا گریه می‌کنی؟ حضرت فرمود: ناراحتم که در موقع تشییع، حجم بدنم پیداست. فضّه گفت: ما در ایران تابوت درست می‌کنیم که در آن جنازه پیدا نیست. حضرت خوشحال شد و تبسّم کرد؛ پس حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نمی‌خواهد حجم بدنش را کسی ببیند؛ اما حالا تو ناموست را در اختیار مردم می‌گذاری، فکری به حال خودت بکن! بدان این حرف‌ها درست است و فردای‌قیامت از شما بازخواست می‌شود، «إنّما الدّنیا فناء و الآخرِةُ بقَاء» خدا رحمت کند علمایی را که حرف‌شان قال الصّادق و قال الباقر بود، حاج میرزا ابوالفضل زاهد در درس تفسیرش می‌گفت: تا حتّی فوتی که به آتش می‌کنید، از شما سؤال می‌شود! [۳۳]

اطاعت امر شوهر[۳۴]

خانم! چرا این‌قدر سر به سر شوهر عزیزت می‌گذاری؟ می‌گویی این‌جای خانه را این‌طوری کن! مگر او نمی‌خواهد این‌طور باشد؟ چرا این‌قدر مشکل به وجود می‌آوری؟ این همسر عزیزت متدیّن است، نمی‌خواهد خودش را مبتلا کند، تو برو خانه‌های مردم در چاله‌کوره‌ها را ببین! من دیدم، یک اتاق دارد توالتش در اتاقش است! او هم «لا إله إلّا الله، محمّد رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)» می‌گوید، مگر یهودی است؟! خانه‌ات به این خوبی است! جایت به این خوبی است! قانع و راضی شو! از خدا تشکّر کن! از خدا بخواه که همسر عزیزت خوب باشد، بچّه‌هایت خوب باشند، دینت ثابت باشد، پیرو حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) باشی، بیا در ماوراء، دنیا خودش درست می‌شود. [۳۵]

خانم‌ها! اگر پیرو حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هستید، زهرا (علیهاالسلام) خودش را فدای ولایت کرد، شما هوا و هوس را کنار بگذارید! امر ولایت را اطاعت کنید! تسلیم ولایت شوید. [۳۶] به خانم گفته امر شوهرت را اطاعت کن! اما خانم می‌گوید بیا امر مرا اطاعت کن! وقتی آیه جهاد نازل شد، زنی بود به نام سُوده، عدّه‌ای از زن‌ها پیش او آمدند و گفتند: نزد پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برو و به ایشان بگو: زن‌ها می‌گویند که مگر ما بشر نیستیم که آیه جهاد، زن را منع کرده‌است؟! فوراً جبرئیل نازل شد: یا محمّد! به این‌ها بگو اگر شما خانه‌داری کنید، امر شوهرتان را اطاعت کنید، جزء شهدایید. [۴]

آقای‌سیستانی که الآن مرجع است، پدر عالمی داشت که نقل می‎‌کند: چهل‌هفته روز جمعه زیارت‌عاشورا خواند که خدمت امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) برسد. ایشان در کوچه داشت می‌رفت، تاریک بود. دید یک خانه‌ای است که انگار نور از آن بالا می‌رود. آن خانه متعلّق به پیرزنی بود که نه شوهر داشت و نه بچّه! با اجازه داخل شد، دید آن زن دارد جان می‌دهد و امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) بالای سرش است، حضرت رُو کرد به ایشان و گفت: سیستانی! چهل‌هفته زیارت‌عاشورا خواندی که مرا ببینی؟! یک کاری بکن که من دیدنت بیایم! فرمود: این زن که من بالای سرش آمده‌ام، زمان پهلوی هفت‌سال از خانه‌اش بیرون نیامد که خودش را نشان نامحرم بدهد! حالا من این‌جا بالای سرش آمده‌ام. [۳۷]

خانم باید شوهرش را دوست داشته‌باشد، ولایتش را دوست داشته‌باشد، احترامش کند. خانم! اگر شوهر ولایتی را احترام نکردی، تو ولایت را احترام نکردی! [۲۰] ای خانم‌های‌عزیز! تو اگر نجوا با زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) کنی، در مجلس زهرا (علیهاالسلام) غیبت می‌کنی؟! تو اگر نجوا با زهرا (علیهاالسلام) کنی، فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) چه‌جور بوده؟ زهرا (علیهاالسلام) که دروغ نمی‌گفته، زهرا (علیهاالسلام) خدعه نمی‌کرده، زهرا (علیهاالسلام) غیبت نمی‌کرده‌است. [۳۸]

وقتی‌که حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) در خانه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد، حضرت دید زهرا (علیهاالسلام) دارد گریه می‌کند، های‌های گریه می‌کند! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: زهراجان! به‌خاطر این خانه‌ای که محقّر است، گریه می‌کنی؟! فرمود: نه علی‌جان! من الآن که به این‌جا منتقل شدم، یک‌دفعه قیامت در ذهنم آمد، که من هم یک زمانی به قیامت منتقل می‌شم، آن‌جا چه کار کنم؟! در پیشگاه اقدس الهی چه بگویم؟! ببخشید حالا امشب شب عروسی‌ام است، گریه کردم. ببین خانم! شب‌عروسی به فکر ساز و نواز نباش! مگر تو زهرا (علیهاالسلام) را فراموش کرده‌ای؟! خودِ زهرا (علیهاالسلام) قیامت است! خودِ زهرا (علیهاالسلام) شفاعت است! صدها میلیارد نفر را باید شفاعت کند! مگر امام‌صادق (علیه‌السلام) نمی‌فرماید؟ زبان من قطع بشود! می‌فرماید: مادرم زهرا (علیهاالسلام) مثل مرغی که دانه خوب و بد را تمیز بدهد، دوستان علی (علیه‌السلام) را، دوستانش را جدا می‌کند و از صحنه‌محشر جمع می‌کند؛ همه را پیش خودش می‌برد. [۳۶]

یکی از وعّاظ می‌گفت: جلسه‌ای بود منحصر به خانم‌ها، تا به آن جلسه رفتم، خانمی بلند شد و خیلی با شهامت گفت: خدا گفته که زن اهل‌آتش است، خدا گفته که زن را نمی‌آمرزد. معنی این حرف‌ها چیست؟ آن واعظ گفت: من نتوانستم جوابش را بدهم، گفتم که خدا گذشت هم دارد. آن واعظ گفت: عقیده‌ام این بود که بیایم و از شما بپرسم، هفته دیگر که به آن جلسه می‌روم، جواب آن زن را بدهم. به او گفتم: این مطلب عمومی نیست! مال هر زنی نیست. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) زن است، زینب (علیهاالسلام) هم زن بوده، ولیّ‌الله‌الأعظم بوده، وقتی «اُسکُت» گفت، همه شترها نتوانستند پایشان را حرکت دهند، نَفَس‌های مردم در سینه‌ها حبس شد. خدیجه (علیهاالسلام) هم زن است. آسیه و مریم بنت عِمران زن بوده‌اند. زنی که امر شوهرش را اطاعت کند و تابع هوا و هوس نباشد، خدا او را احترام کرده، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم او را احترام کرده‌است. [۳۹]

همسرداری و عدالت داشتن[۴۰]

خانم‌عزیز! این صورت شما امانت است، تو خودت آیات هستی، باید آن را نشان شوهرت بدهی، نشان چه کسی می‌دهی؟ خدا لعنت کند آن کسی‌که گفت رویتان را نگیرید! خانم! روی تو امانت است، باید در اختیار شوهر و همسرت بگذاری. چرا می‌گوید اگر غسل کنی، مطابق موهایی که در بدنت است، ملائکه برایت طلب مغفرت می‌کنند؛ اما می‌گوید اگر غیر از این باشد، آن عرق که بیرون می‌آید نجس است! [۴۱]

تمام اجزای بدن ما حکم روی آن‌است، ما هیچ‌اختیاری نداریم، دربست در اختیار خدا هستیم. خانم! اگر می‌خواهی رستگار شوی، رویت را بگیر! این‌لباس‌ها که همه می‌پوشند را نپوش! الآن زمان بد است! یک چیزی از این آقای‌عزیزت می‌خواهی، ببین خریدش برای او ممکن است یا نه؟ اگر ممکن نیست، شوهر‌ عزیزت را شکنجه نده! توی هوا و هوس نباش! خانم‌های عزیز! عدالت را مراعات کنید!

خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت: هر جوری می‌خواهید بشوید؛ اما تجدّدی نشوید! تجدّد پدر ما را درآورده! ببین تجدّد چه کار کرده‌است؟! شما مادرهایتان چه جور بودند؟! خدا پهلوی را لعنت کند که چادر از سر زن‌ها می‌کشید، آن‌ها جیغ می‌زدند. [۴۲] هشت‌آیه در قرآن راجع به حجاب داریم. مگر ما یهودی بودیم که حجاب اسلامی برای ما آوردید؟! مگر شما اعتقاد نداشتید که قبول کردید؟![۴۳]

روایت داریم: وقتی شوهر از درِ خانه داخل می‌شود، اگر همسرش به استقبالش برود و چیزی از دستش بگیرد، این‌قدر ثواب برای آن نوشته که آدم گیج می‌شود! خانم باید این کار را بکند؛ اما آقا! تو نباید از او توقّع داشته‌باشی؛ وگرنه اجرت می‌رود؛ می‌فرماید شما آقا که خدمت به عیالات من می‌کنی [و سخاوت کنی]، یعنی همین‌جور که داری برای اهل و عیال خودت کار می‌کنی، عیالات خدا را هم در نظرت بیاور! آن‌وقت ببین خدا چقدر پاداش به‌تو می‌دهد، تا حالا در حدّ شهدا بودی که احتیاجات خانواده‌ات را برآورده می‌کردی؛ اما الآن که رفع حاجت مؤمن هم می‌کنی، خدا پاداشت را بالا می‌برد. می‌فرماید: وقتی‌که به سلامتی تو را در قبر گذاشتند، سه نور می‌آید: یکی نور عبادت‌هایت، دوم نور ولایت و سوم نوری که از آن روشن‌تر است. آن چه نوری است؟ نور سرور در قلب مؤمن است که یک‌مؤمن را خوشحال کردی و حاجتش را برآورده کردی. این از اهل و عیال خودت بالاتر رفت؛ چون‌که این امر خداست. [۲۶]

خانم‌های عزیز! خیلی توجّه کنید! شوهر شما که الآن به خانه می‌آید و اخلاقش تُند است؛ یا یک‌دفعه ناراحت می‌شود. کار باعث ناراحتی‌اش شده؛ یا این‌که سُفته یا چکش واخواست شده، خلاصه مشکلی برایش پیش آمده؛ قدری او را تحمّل کن! [۴۴]

خانم‌هایی که الآن به اصطلاح عروسی آن‌ها هست یا این‌که مجلس دارند، همه طلاهایت را در دست و گردنت نکن! ممکن است که دل دیگران را بسوزانی، ثلثش را استفاده کن! دل دیگران را می‌سوزانی یا این‌که چشم‌زخم می‌خوری. [۴۵]

آقای‌عزیز! با این خانم عدالت‌فرسا رفتار کن! اگر او عدالت ندارد، تو با او عدالت‌فرسا رفتار کن! آرام بگیر! خودسازی کن! زن تو که از عایشه بدتر نیست که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید حمیرا! با من حرف بزن! لایش می‌گیرد، خانم را لا بگیرید! [۴۶]

رفقای‌عزیز! هر چقدر توان دارید و می‌توانید امر را در خانواده‌هایتان پیاده کنید! ما نمی‌گوییم با دختران عزیزتان، خانم‌هایتان دعوا کنید! نیامده‌ایم که دعوا درست کنیم! باید خودسازی داشته‌باشی! خودت باید خودسازی داشته‌باشی که این‌حرف‌ها را بزنی. اگر خودت مجلس عشقی بروی و این کارها را بکنی، نصیحتت ده‌شاهی هم به درد نمی‌خورد!

تو اوّل باید خودت را بسازی! وقتی خودسازی داشتی، حرفت را قبول می‌کنند. ریشه این خانم‌ها با «لا إله إلّا الله» و توحید درست شده‌است، این‌ها با «یا علی» توی دنیا آمدند، این‌ها با «بسم الله» درست شدند. خدا لعنت کند! تبلیغ این‌ها را خراب کرده‌است! این‌ها ریشه‌یابی دارند، من تشکّر از همه آن‌ها می‌کنم؛ اما باید حالی‌شان کنید: خانم‌عزیز! این لباس را که الآن پوشیدی، مطابق شأن ما نیست، مردم حرف می‌زنند. یک‌طوری سازندگی به دخترت و خانمت بده!

خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت: هفته‌ای یک‌شب، یک‌روز بنشین و کار و زندگی‌ات را بگذار! با دخترانت، زن و بچّه‌ات حرف بزن! من عقیده دارم که تأثیر دارد؛ اما اوّل باید خودسازی کنی! اوّل باید منکر به‌جا نیاوری! اوّل باید الگو باشی! بعد چه کنی؟ الگو درست کنی. چرا فایده ندارد؟! حالا بی‌فایدگی‌اش هم، اگر چیزی ندارد؛ شما حرفت را زدی، دیگر مسئول نیستی! به او نخَند! پس حرف سر امر است که ما باید امر را اطاعت کنیم. حالی‌اش کن: ای دختر عزیز! تو اگر این‌جوری بیرون بروی که الآن عقد بسته‌ای، یک پسر یک لبخند به‌تو بزند، شوهرت طلاقت می‌دهد. [۴۷]

قدر خانم‌هایتان را بدانید! این‌ها بنده‌های خدا چقدر واسه شما چیز درست می‌کنند، وقتی توی خانه می‌روی، خُلقت را باز کن! این چه خُلقی است که تو داری؟! بخند![۳۶] چقدر در خانه بداخلاقی می‌کنید؟! مگر معاذ نبود؟ مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تشییعش نکرد و او را توی قبر نگذاشت؟! مگر شوخی است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیاید و این کارها را بکند؟! حالا مادرش می‌گوید: بشارت باد تو را به بهشت! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید: وا اُمّاه! چنان قبر به‌او فشار آورد که دنده چپ و راستش را یکی کرد! عزیزان من! در خانه بداخلاقی نکنید! [۴۴]

تعدّی به خانم، ممنوع! مشغله درست کردن، ممنوع![۴۸]

شما باید خانم‌هایتان را بخواهید! آن‌ها را احترام کنید! اما حواس‌تان پیش ولایت باشد. [۴۹] به مریم گفت: «اُخرُج!» برو پای آن درخت! حالا آن‌جا رفته، درخت خشک بوده، البتّه سبز شده، معجزه کرده؛ اما می‌گوید: درخت را تکان بده! خرما بیفتد! بخور! مریم گفت: خدایا! من در خانه تو بودم، این عیسی آیات است که به من دادی، مگر این بچّه‌ام آیات خدا نیست؟! آن‌جا [معبد] رزقم می‌آمد، حالا باید درخت را تکان بدهم؟! گفت: آن‌موقع دربست حواست پیش من بود، حالا حواست پیش بچّه‌ات رفته‌است! کجا حواس‌تان پیش این بچّه‌های امروزی می‌رود که نه به حرف خدا هستند و نه به حرف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)؟! [۵۰]

آقایان! بیایید یک روز زن بشوید! آدم هر چیزی را باید توی خودش پیاده کند. تا پیاده نکند، نمی‌فهمد؛ یا این‌که باید عدالت یا علم‌تفکّر یا علم‌حکمت یا تجربه داشته‌باشد! الآن خانم آمده یک برنجی همراه با خورشتی پخته، ظرف‌ها را شُسته، جارو هم زده؛ حالا بچّه هم گریه می‌کند. یک‌دفعه آقا هم داخل خانه شده و می‌گوید: چرا این کار را نکردی؟ چرا آن کار را کردی؟ بابا! بی‌انصاف! این خانم مغز ندارد، از بس این‌طرف و آن‌طرف زده! چرا تعدّی می‌کنی؟! حالا دعایت مستجاب نمی‌شود، قدری فکر کنید! اگر فشار به خانمت آوردی و پیراهنت را شُست، حرام است؛ با آن نماز هم نمی‌توانی بخوانی؛ پس خودت به خودت چوب زدی! زن طرف‌دار دارد، تو خیال نکنی داری به او تعدّی می‌کنی، والله! بالله! طرف‌دار دارد، طرف‌دارش خداست. [۵۱]

شما الآن که از منزل‌تان بیرون رفتی تا به امید خدا برای اهل و عیالت کار کنی، یک دستی هم به گوش فقرا بکشی، جزء شهدا هستی. [۵۲] باید قشنگ کار کنید! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «خدا رحمت کند کسی‌که درست‌کار باشد.» باید کاملاً آگاهی داشته‌باشید! [۵۳] باید تمام کارهایتان مطابق امر باشد. [۵۴] کارتان به امر ولایت باشد؛ نه این‌که همیشه بخواهید پول جمع کنید و مداخل [منافع] کنید. البتّه خدا برکت می‌دهد، باید مداخل کنید؛ اما به امر ولایت باشد. باید همیشه در فکر باشید این امری که دارید اطاعت می‌کنی، از امر پیش صاحب‌امر بروید. [۵]

فعّالیّت یک حرفی است؛ اما این‌قدر مشغله برای خودتان درست نکنید! باید یک فرصتی داشته‌باشید، شب در اتاقی بروید و بگویید خدا! [۵۵] یک گوشه‌ای بروید و با امام‌زمان‌تان حرف بزنید! همیشه بخواهید از کار کناره بگیرید، بروید یک گوشه‌ای و بگویید یا امام‌زمان! [۵] این بازار مسلمین خدا می‌داند در گذشته، بازاری تا قرآنش را نمی‌خواند، مشتری‌اش را راه نمی‌انداخت. [۵۶] ما باید یقین داشته‌باشیم که کارساز به فکر ماست، بیاید ما کارساز را بشناسیم.

کارساز ما به فکر کار ماستفکر ما همیشه در آزار ماست[۵۷]

خدا می‌گوید: به هر کجا امیدواری داری، به عزّت و جلالم قسم! امیدواری‌ات را قطع می‌کنم. چقدر امید به این مردم دارید؟! بیا عزیز من! عدالت و امر را اطاعت کن! [۵۶]

قانع و راضی باشید[۵۸]

اگر شما قانع و راضی شدید، کسری ندارید. [۵۹] اگر قانع و راضی شدید، خدا از شما راضی است. روایتش را به شما بگویم: حضرت ‌موسی به خدا گفت: خدایا! من چطور بفهمم از من راضی هستی؟ گفت: اگر تو از من راضی هستی، من هم راضی‌ام. [۶۰]

روایت است: موسی آمد به کوه‌ طور برود، دید یک ‌نفر به او می‌گوید: به خدا بگو قدری مال مرا کم کن! من اصلاً راحتی ندارم، از بس که مالم زیاد شده و می‌خواهم حسابش را بکنم، چه کار کنم؟ قدری آن‌طرف‌تر رفت، دید کسی است که با خاکستر خودش را پوشانده، گفت به خدا بگو که به قول ما یک زیرجامه یا شلوار به ما بده! موسی به کوه طور رفت و گفت: خدایا! خودت می‌دانی که این دو نفر چه می‌گویند؟ خدا به موسی گفت: به نفر اوّل بگو اگر حرف بزنی، زیادتر به تو می‌دهم. به نفر دوم هم بگو اگر حرف بزنی، می‌گویم باد بیاید و خاکسترها را ببرد.

موسی گفت: خدایا! سرّش چیست؟ گفت: آن کسی‌که با خاکستر خودش را پوشانده‌ بود، پدرش خیلی متموّل و پول‌دار بود، وقتی می‌خواست از دنیا برود، بچّه‌هایش به او گفتند: بابا! ما را به چه کسی می‌سپاری؟ گفت: هفت پشت‌تان از این پول‌ها بخورید، دارید؛ اما آن که از زیادی مال خسته شده‌ بود، وقتی پدرش می‌خواست از دنیا برود، به او گفتند: بابا! ما را به چه کسی می‌سپاری؟ گفت: به خدا، شما را به خدا می‌سپارم که تمام غنی‌ها ریزه‌خور او هستند و به او احتیاج دارند. گفت : آن بچّه‎ من هستم، بیایید بچّه‌ خدا شوید تا خدا شما را یاری کند! چرا این‌قدر این‌طرف و آن‌طرف می‌زنید و پول نزول می‌کنید؟! عزیزان من! آرام باشید! یقین داشته‌ باشید! آرامش داشته‌ باشید و به این حرف‌ها یقین کنید! [۶۱]

اگر شما مال حرام به خانواده‌ات دادی، نمازشان درست نیست و گردن توست. روایت داریم، خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، می‌گفت: فردای ‌قیامت زنت می‌آید و می‌گوید: چرا این مال حرام را آوردی و به من دادی، من نمازم درست نیست، روزه‌ام درست نیست، احکامم درست نیست؟! خدایا! میان من و شوهرم حکم کن! عزیز من! یک‌درهم نزول مثل این‌است که هفتاد دفعه با مَحرم خودت زنا کردی. [۶۲]

اگر بخواهید حقوق‌‎تان بابرکت باشد، همین‌طور که دارد آخر ماه می‌شود، وقتی آن را گرفتید، قدری از آن را سخاوت کنید‌! من نمی‌گویم همه‌اش را بدهید، حساب‌ سال داشته باشید، خمس مال‌تان را بدهید، همین‌طور برای خودتان درست نکنید! این‌که برای خودتان درست می‌کنید، خدا هم برایتان درست می‌کند. [۶۳] عزیز من! مال‌تان که زیاد می‌شود، خدا فقط توقّع شکرانه دارد، شما باید از ماوراء اطّلاع داشته ‌باشید! از ماورای خودتان هم باید اطّلاع داشته‌ باشید! شما قبلاً چه داشتید؟! چه‌جوری شدید؟! چه کسی به شما داده؟! آیا با قدرت خودتان پیدا شده؟! خیلی‌ها از شما قدرت‌مندتر هستند، چرا ندارند؟! الآن این مالی که در اختیار شماست، بیت‌المال است، شما توجّه به بیت‌المال کنید! از پنج‌قسمتش، یک‌قسمتش را بدهید! دیگر این‌قدر دست به دست نکنید! خدا برکت به شما می‌دهد، حتّی‌الإمکان شکرانه کنید! من کارم این‌است. وقتی شما کاملاً از خدا راضی شدید، خدا به شما سکونت می‌دهد. یک «یا الله» را به سلطنت سلیمان نمی‌دهید. اگر قانع و راضی باشید، محو جمال خدا می‌شوید، محو جمال امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌شوید. [۶۴]

تو دیوث هستی که زنت را توی اداره‌ها می‌فرستی، تُف بر تو! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر کسی‌که حاضر بشود نامحرم به ناموسش نگاه کند، (ناموس یک‌وقت زنت است، یک‌وقت خواهرت است.) دیوث امّت من است. [۶۵] رئیس‌ بانک می‌گفت: یک نفر آمده و می‌گوید زن من بیاید این‌جا به‌عنوان حساب‌دار کار کند، درس‌ حساب‌داری خوانده. گفتم: آقا! ما نزدیک دویست‌ نفر مرد هستیم! گفت: چه‌کار کنم؟ می‌خواهم کمک‌خرجی‌ام بشود! آیا این آقا «لا إله إلّا الله» گفته؟! [۶۶]

آقا رفته عمل اُمّ‌داوود به‌جا بیاورد، زن‌جوانش بلند شده، رفته درِ نانوایی یک ‌نان بخرد! آقا! کجا عمل اُمّ‌داوود به‌جا می‌آوری؟! بیا عمل خدا به‌جا بیاور! بیا عمل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به‌جا بیاور! می‌فرماید: اگر حاضر باشی به زنت نگاه کنند، دیوث هستی! [۷] همین‌طور خودتان را این‌طرف و آن‌طرف می‌کشید و خیال‌بافی می‌کنید! تو حالا آن‌جا رفتی، خانمت هم توی اداره رفت، خب چقدر پول گرفت! معاون یکی از رؤسای مهمّ این شهر پیش من آمده و می‌گوید: فلانی! زن من سرطان گرفته. خب همه پول‌ها را باید خرج سرطان کند. حالا آمده و التماس می‌کند که این خانمم چقدر گریه می‌کند، وصیت نوشته، چه کار کرده؟ خلاصه ما دو سه‌ شب بلند شدیم و گفتیم: خدایا! خودت این زن را شفا بده! «الحمد لله شکر ربّ العالمین» شفا گرفت. [۲۸]

اگر حرف زن مطابق امر خدا بود؛ بپذیرید[۶۷]

خانم شما را گول می‌زند و می‌گوید: تلویزیون بخر! ویدیو بخر! من عقیده‌ام این است حکم خدا باشد، خانم نباشد، حکم خدا را از خانم بالاتر بدانید! اگر خانم حکمِ خدا را کرد، هم حکم را ببوسید، هم خانم را، اگر حکمِ بی‌خدا کرد، والله، بالله، تو خانم‌پرست هستی! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: در آخرالزّمان «قبلة النّساء»: در آخرالزّمان قبله مردها زنان‌شان هستند. صبح که می‌شود، می‌گوید: خانم! چه کنیم؟! چه کار کنیم؟! قبله‌ات می‌شود، توجّه کن دینت را نَبَرد. [۶۸]

خانم عزیز! بیا زن زهیر بشو! چرا پیرو شیطانی؟ ببین این زن چه کار کرده؟ خودش را فانی کرده، تو عناد داری! زهیر خیلی با شخصیّت بود، یکی از ممتازان کوفه بود، نوکر و کلفت داشت، عثمانی بود. ایشان از مدینه به کوفه می‌آمد، یک کاری کوفه داشت. امام حسین (علیه‌السلام) هم دارد با اهل‌بیتش می‌آید. زهیر به هوای قافله امام حسین (علیه‌السلام) می‌آمد که دزدها او را نزنند. هر جا امام حسین (علیه‌السلام) چادر می‌زد، او هم آن‌طرف‌تر چادر می‌زد. یک وقت امام حسین (علیه‌السلام) دنبالش فرستاد، گفت: زهیر! بیا، امام حسین (علیه‌السلام) با جاذبه ولایت دید او عناد ندارد؛ یعنی می‌خواهد بفهمد. زهیر داشت ناهار می‌خورد، یک دفعه لرزید، تکان خورد. زنش استقامت به او داد، گفت: زهیر! چه شد؟ چیزی نیست، پسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، دنبالت فرستاده، بلندشو! برو ببین چه می‌گوید؟ گفت: چشم زن! این‌جور آدم باید به حرف زنش برود؛ نه این‌که هر چه خلاف شرع می‌گوید، آدم به حرفش برود. فوراً زهیر گفت: چشم! بلند شد و آمد. گفت: پسر پیامبر! چه می‌گویی؟ (ببین چقدر امام حسین (علیه‌السلام) صاف حرف می‌زند! با مردم عناد نداشته باشید، با مردم منافق‌بازی نکنید.) گفت: زهیر! ما داریم می‌رویم کربلا، کشته می‌شویم، تو خیال نکن! به حکم ریاست و مقام دنبال ما نیایی، اگر طرف ما بیایی، من پسر پیامبرم، به جدّم می‌گویم شفاعتت را بکند، قول بهشت به تو می‌دهم. گفت: به دیده منّت دارم. فوراً حاضر شد. گفت: حسین‌جان! اجازه بده من بروم به زنم بگویم، ایشان یا برگردد یا هر جور دلش می‌خواهد. من به قربان خاک کف پای چنین زنی بشوم!

پیش زنش آمد، گفت: تو خودت و کلفت و نوکر و همه را برگردان و برو مدینه، من این‌جوری شدم. زنش گفت: من نمی‌روم. گفت: چرا؟ گفت: زهیر! من تو را حسینی کردم، بیا مرا پیشش ببر که مادرش زهرا (علیهاالسلام) از من هم شفاعت کند، من به تو گفتم برو. زهیر پیش امام آمد و امام به او گفت که من قول می‌دهم که مادرم زهرا (علیهاالسلام) شفاعت کند، خودم هم شفاعت می‌کنم. حالا زهیر یک قراردادی گذاشت. باباجان من! زهیر یک عمری در بی‌راهه بوده، عثمان را قبول داشته، عناد ندارد، ببین این زن و مرد به کجا رسیدند؟ خانم عزیز! بیا شوهرت را به این‌جا برسان! چرا خودت و او را ناراحت می‌کنی؟! اگر شوهرت را ناراحت کردی، او ولایت دارد، ولایت را ناراحت کرده‌ای؛ اگر از دستت راضی نباشد، هیچ عبادتت قبول نیست. [۶۹]

شما نمی‌فهمید که نماز نخواندن، روزه نگرفتن چه لطمه‌ای به این مملکت اسلامی می‌زند؟! تو اگر نماز نخواندی، پسرت هم نمی‌خواند، دخترت هم نمی‌خواند! تو یک شجره بی‌نماز در این مملکت درست می‌کنی! چرا نمی‌فهمی؟! تو نمی‌فهمی کِشت تو چیست؟ تو کِشتت باید عزیز من! توحید باشد، ولایت باشد، نسل تو باید ولایتی باشد. چرا نماز نمی‌خوانی؟! [۷۰]

خانم‌ها! چرا دست از زهرا (علیهاالسلام) برداشتید؟! مردها! چرا دست از علی (علیه‌السلام) برداشتید؟ مشابه درست می‌کنید؟ شما وقتی این‌جوری شدی، نسلت هم همین‌طور می‌شود. وقتی، خانم لا اُبالی شد، دخترش هم لا اُبالی می‌شود. وقتی تو لا اُبالی شدی، پسرت هم لا اُبالی می‌شود. تو باید شجره ولایت درست کنی، شجره توحید درست کنی، شجره ماورائی درست کنی. [۷۱]

جلوی چشمتان را بگیرید[۷۲]

جوانی پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد، قدری سر و وضعش ژولیده بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: زن داری؟ گفت: آری! گفت: دلت می‌خواهد که مثل تو ژولیده باشد؟ گفت: نه! گفت: او هم می‌خواهد که این‌جوری نکنی. تمام حرف‌ها را به ما دستور داده، باید پیراهنت را عوض کنی، خلاصه تمیز باشی. کاری نکنی که مردم از تو انتظار نداشته باشند، اگر دهانت بو می‌دهد، آن را بشوی عزیز من! دندان‌هایت اگر مصنوعی است، آن‌ها را بشوی، دهانت بو ندهد، گوش‌ات بو ندهد، پایت بو ندهد. اصلاً اسلام نظافت است. [۷۳]

جوان عزیز هم به قرآن نزدیک است، هم به توحید نزدیک است، هم به امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) نزدیک است، هم به وسوسه شیطان نزدیک است. توجّه کن! با تفکّر باش! زود رفیق نباش! زود گذر باش! با هر کسی راه نرو! با هر کسی خیلی دوست نشو! اخلاقش خوب باشد، توهم باید بکر باشی. [۷۴] مگر پسر نوح عرق خورد؟! شراب خورد؟! چه کرد؟! با رفیق بد قدم زد. [۷۵]

دوست‌تان را امتحان کنید! بی‌خود خودتان را در اختیارش نگذارید، ببین چه فکری برای شما دارد؟! چه خیالی برای شما دارد؟![۷۶] الآن خطری که برای جوانان پیدا شده، این است که چشمش را نمی‌پوشاند، چشمت را بپوشان! [۷۷] اگر خواهر یا دخترت بَزَک [آرایش] کرده، حقّ نداری به او نگاه کنی؛ چون‌که آن‌موقع به خواهرت یا بچّه‌ات نگاه می کردی، حالا به بَزَکش نگاه می‌کنی، به تو حرام است، نباید نگاه کنی. [۷۸]

کسی‌که شهوت دارد، باید جلوی چشمش را بگیرد؛ اگرنه مبتلا می‌شود، هر کسی می‌خواهد باشد، در هر لباسی می‌خواهد باشد؛ چون‌که آن جلوه شیطان است، آن هدف شیطان است، آن خواست شیطان را عملی می‌کند. [۷۹] به امام صادق (علیه‌السلام) گفتند: چرا یوسف مبتلا نشد؟ گفت: نگاه نکرد؛ یعنی خلوت دل نداشت. حرف زده؛ تا حتّی وقتی زلیخا روی بُتش چیزی انداخت، به او گفت چرا همچین کردی؟ گفت: می‌خواهم بُت‌ام نبیند. گفت: من چه چیزی روی بُت‌ام بیندازم؟! من که روی خدا نمی‌توانم چیزی بیندازم! [۷۶]

یک نگاهت به زن نامحرم افتاد، نگاه به آسمان کنی، تمام ملائکه طلب مغفرت برایت می‌کنند، نگاه به زمین بکنی، تمام ملائکه برایت طلب مغفرت می‌کنند، طلب مغفرت ملائکه آمرزیده‌ای. [۸۰] زنی آمد یک مسئله از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بپرسد، پسر عباس خودش را شبیه کرده بود، به او نگاه کرد. جایی‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) غضب کرده، این‌جاست! پیامبری که خُلقش عظیم است، به او گفت: ای پسر عباس! چرا نگاه کردی؟! فردای قیامت خدا چشمت را پُر از آتش می‌کند! کجا نگاه می‌کنید شما مسلمان‌های مصنوعی، ولایتی‌های مصنوعی؟! [۸۱]

در زمانِ شعیب پیامبر، موسی یک‌ قبطی [طرف‌دار فرعون] را کُشت. فرعون دستور داد که موسی را بگیرید! موسی فرار کرد، به جایی رفت که دید چاهی است که مردم از آن آب می‌کِشند و دو دختر هم آن‌جا هستند که گوسفند دارند و می‌خواهند به گوسفندان‌شان آب بدهند. موسی به آن‌ها گفت: شما چرا ایستاده‌اید و به گوسفندان‌تان آب نمی‌دهید؟! گفتند: ما صبر می‌کنیم وقتی همه رفتند، به آن‌ها آب می‌دهیم.

موسی آمد و از چاه آب کشید و به گوسفندان داد. وقتی دختران شعیب پیش پدرشان رفتند، شعیب پیامبر گفت: باباجان! چرا امروز زود آمدید؟! گفتند: جوانی آن‌جا بود، آب برای گوسفندانِ ما از چاه کشید و ما زودتر آمدیم. شعیب گفت: بروید به او بگویید پیش من بیاید. وقتی دختران شعیب، موسی را پیدا کردند و جریان را به او گفتند که همراه ما به خانه‌مان بیا! موسی گفت: من جلو می‌روم، هر موقع باید مسیرم را عوض کنم و داخل کوچه دیگری شوم، شما یک ‌سنگ برایم بیندازید. موسی دنبال دختران سیاه‌ سوخته شعیب نرفت؛ این‌ است که خدا به او «ید بیضاء» می‌دهد. به تو چه می‌دهد؟

حالا وقتی موسی به آن‌جا رفت، شعیب گفت: یک‌ سال پیش ما بمان و برایمان چوپانی کن! این گوسفندان هر کدام‌شان اَبلق [سیاه و سفید] زاییدند، مال تو باشد، دخترم را هم به تو می‌دهم. من پدرم گوسفند داشته، گوسفند یا سام یا کبود یا سیاه است، گوسفند اَبلق خیلی کم است! موسی هنگام جفت‌گیری گوسفندان، چهار تا چوب را اَبلق کرد، تمام گوسفندان اَبلق زاییدند! به خارجی‌ها نگاه نکنید که اَبلق می‌زایید! جلوی چشم‌تان را بگیرید! [۸۲]

گذشتن از گناه، بالاتر از عبادت[۸۳]

جوان عزیز! هر چیزی باید برسد، شما ببین الآن سنجد اگر نرسد تلخ است. دست‌پاچه نشو! همه جوان‌ها زن می‌گیرند، در فکر خودت کار نکن! خدا به فکرت است. روایت داریم: اگر کسی قسمتش باشد مغرب عالم، مشرق عالم به هم می‌رسند، با هم می‌شوند. دست‌پاچگی نکن! باید به امر پدر، مادرت این کار را بکنی. چرا می‌روی بی‌امری می‌کنی؟! چهار روز خاطرخواه هستی، آن خاطرخواهی تمام می‌شود. الآن یک بنده خدا در کوچه ما بوده، همین‌طور بوده، این دختر را خواسته، او هم خواسته، چند وقت که با هم بودند، حالا می‌گوید من او را نمی‌خواهم! [۷۷]

جوانان عزیز! تا می‌توانید گناه نکنید! خانواده‌ای به اصفهان منزل قوم و خویش‌شان رفتند. زنش کار به آب داشت، صبح شد، به صاحب‌خانه گفت: حمّام کجاست؟ گفت انتهای کوچه حمّام منجاب است، این زن رفت سؤال کرد؛ یک ‌جوانی خانه خودش را نشان او داد، رفت داخل خانه و در را بست. آن‌ مرد به آن ‌زن گفت باید با من دوستی کنی، زن دید گیر افتاده، گفت حرفی ندارم. من غریب این شهر هستم، گرسنه‌ام؛ برو یک‌ چیزی بخر بیاور، این مرد هم رفت تا یک‌ چیزی بخرد و بیاورد، زن متوسّل به آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) شد. چون آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) خیلی نجات‌دهنده است. گفت ابوالفضل‌جان! من غریبم، این‌جا آمده‌ام، این مرد می‌خواهد به ‌من خیانت کند. خلاصه دری باز شد، این زن نجات پیدا کرد و رفت. آن‌ مرد وقتی برگشت، دید آن ‌زن رفته ‌است، این در دلش نقش بست. بعد از بیست ‌سال که می‌خواست بمیرد، گفت: خانم! حمّام منجاب این‌جاست و مُرد. «خَسِر الدّنیا و الآخرة» شد. با عشق و محبّت همچین چیزی مُرد. نقش آن‌ زن در دلش بود که گفت: خانم! حمّام منجاب این‌جاست. شیطان در قالب آن نقش آمد و او هم نقش را پذیرفت و از دنیا رفت. مواظب باشید نقش بد در دل‌تان ایجاد نشود. [۸۴]

از گناه گذشتن خیلی خوب است! عابدی بود، سال‌های سال در کوه عبادت می‌کرد، شاید نود سال و خُرده‌ای، بیشتر سِنّش بود، رزقش هم می‌رسید. یک وقت قدری تشنه شد، از بالای کوه آمد سرِ یک دریاچه‌ای بود، آمد که آب بردارد، دید جوانی کنار آن دریاچه است، گرما به این‌ها خیلی فشار آورد. آن عابد گفت: ای جوان! یک دعایی بکن که این دعا مستجاب شود و ابر بالای سرمان بیاید، این مسافتی که می‌خواهیم برویم از گرما سیاه می‌شویم، هوا خیلی گرم شده بود! گفت: باشد، من دعا کردم. ابر بالای سرش آمد.

آن‌جا که این جوان بود، قدری جلوتر رفت و آن عابد عقب‌تر، وقتی‌که از هم جدا شدند، عابد دید ابر روی سرِ آن جوان است. عابد خیال کرد به خاطر خودش ابر بالای سرشان آمد؛ چون‌که مقدّس بود! مقدّس‌ها از این خیال‌ها می‌کنند؛ نتوانست هضم کند. گفت: ای جوان! بیا! قسمش داد، گفت: تو چه کار کردی؟! گفت: وقتی من آمدم کنار دریا، زنی آمده بود که آب ببرد، من به طرفش رفتم، به من گفت: ای جوان! دامن مرا کثیف نکن! خدا ابر بالای سرت بیندازد! این است که عبادت خیلی فایده ندارد، نود سال عبادت کرده، پیرمرد هم شده، رزقش هم می‌آید؛ اما خدا این جوان که گناه نکرده را بهتر می‌خواهد! بیایید ای جوانان عزیز! از گناه بگذرید تا ابر بالای سرتان بیاید. [۴۴]

ببین ابن‌سیرین از آن امتحان در آمد، در صورتی‌که عیسوی مذهب است، گویا شیعه نیست؛ اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) صفات به او داد، پاکیزه شد و از آن گناه گذشت، یک عطری به او زدند که تا آخر عمرش بوی عطر می‌داد. [۶۳]

حرف شنوی از مادر و قدردانی از نعمت وجود پدر[۸۵]

ای دختر عزیز! چرا حرف مادرت را نمی‌شنوی؟! چرا حرف پدرت را نمی‌شنوی؟! نگاه به درست نکن! بیا خودت را خدشه‌دار نکن! همین‌طور که آن خانمی که شوهر دارد، عکس‌برداری از همسرش می‌کند، همسرش هم از آن خانم عکس‌برداری می‌کند؛ کسانی‌که پسر دارند، از تو عکس‌برداری می‌کنند. چطور عکس‌برداری می‌کنند؟ مادرش در مجلس است، به تو برخورد پیدا کرده، می‌گوید: فلانی یک دختر دارد، قدری حیائش کم است، دیدم به مادرش برگشت، دیدم پایش را جلوی مادرش دراز کرده بود، دیدم به حرف پدر و مادرش نیست! تو خودت را ارزان می‌کنی! نگاه به قدرت خودت نکن! جسارت می‌شود اگر هم یک پسری بیاید و با تو ازدواج کند، به واسطه جمالت است؛ نه به واسطه کمالت. یک قدری که گذشت رهایت می‌کند، طلاقت می‌دهد، جمالت را می‌گیرد نه کمالت را.

دختر عزیز! بیا کمال پیدا کن! بیا به حرف مادرت برو! اگر گفت خانه همسایه نرو! به حرفش گوش بده! اگر گفت زود بیا! به حرفش گوش بده! اگر گفت در خیابان می‌روی نخند! به حرفش گوش بده! اگر لباسی شایسته تو نیست، مثل این لباس‌ها که الآن در آمده، برایت نخرید، ممنونش هم باش! دختر باکره آن یک حرفی است، تو باید آبرویت هم باکره باشد، هیکلت باکره باشد. [۸۶]

ای دختر عزیز! باید قدردانی کنی، پدر داری که خوراک و پوشاک تو را تأمین می‌کند، تو را به مدرسه می‌برد، سوار ماشینت می‌کند. اگر کفران کنی، خدا او را از تو می‌گیرد. وقتی گرفت، چه کار می‌کنی؟! بیا حرف بشنو! شکر پدرت را بکن! شکر نعمت همسرت را بکن! شکر نعمت برادرت را بکن! دارند تأمینت می‌کنند. چرا کفران می‌کنی؟! تو باید شب و روز شکر پدرت را بکنی، خدا هم نعمت برایت گذاشته، هم نوکر! این نوکرت است که می‌رود با زحمت و عرق جبین پیدا می‌کند. دختر خانم! باد به دماغت نَینداز! خدا او را معیّن کرده، چرا امر را اطاعت نمی‌کنی؟ چرا با امر داری مبارزه می‌کنی؟! بترس از خدا! این‌جوری که نیست دنیا! آن پیرزن را ببین! الآن چه جور شده؟! او از تو ماه‌رُوتر بوده! حالا قدش خمیده شده! دندانش هم این‌جوری شده! تو هم یک همچین روزگاری داری!

جوانان عزیز! شما پدر دارید که تأمین‌تان می‌کند تا بروید درس بخوانید، وقت‌تان را بی‌خودی تلف نکنید تا به جایی برسید. شکر کنید خدا را، امر را اطاعت کنید! خدا می‌داند چند نفر بودند، این‌ها موقع تعطیلی مدارس عمله بنّایی می‌رفتند، تا موقع درس خواندن دو سه شاهی پول داشته باشند. کجا تو می‌توانی بروی عمله بنّایی کنی؟! تو الآن پدرت بالای سرت است، شکر این نعمت را بکن! چه کسی او را به تو داده؟! خدا داده، تشکّر از خدا بکن! شکر خدا را به جا بیاور! چرا طغیان می‌کنی؟! [۴۷]

جوان عزیز! نگو من زن نمی‌گیرم، یا این‌که در روایت می‌گوید بچّه‌های آخرالزّمان نمی‌دانم از مار بدترند، از سگ بدترند! تو نیستی، آن کسی است که دین ندارد، آن کسی است که این حرف‌ها را می‌گوید و عمل نمی‌کند؛ شعار توی مردم می‌دهد. روایت داریم، حضرت می‌فرماید: ناقص است آن جوانی که زن ندارد؛ یا این‌که می‌فرماید: آدمِ با زن، نمازش هر رکعتش هفتاد رکعت است.

بعضی جوان‌ها می‌گویند باید این‌جور بشود تا من زن بگیرم! مگر تو خودت می‌خواهی این کار را بکنی؟! تو حساب کن که آقایت چه داشته؟! من چه داشتم؟! زن یک روزی دارد، اتّفاقاً روایتش را بگویم، قبول کنید. شخصی خدمت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد، گفت: خواب دیدم که خانه‌ام پنج تا ناودان دارد، از چهارتایش آب می‌آید، از یکی نمی‌آید. گفت: دختر شوهر دادی؟! گفت: بله! گفت: رفت آن‌جا. تو منّت سر دخترت نگذار، منّت سر پسرت نگذار، به واسطه او به تو می‌دهد. [۸۷]

ازدواج[۸۸]

«إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم»[۸۹] شما که می‌خواهی ازدواج کنی، به مادر عزیزت بگو: یک نفر که تقوا دارد، برای من بگیر! باید راجع به او و خانواده‌اش تحقیق کنی. مواظب باش که پدر زنت هروئینی و تریاکی نباشد، مگر نداری ننگ است؟! بی‌تقوایی ننگ است! بی‌ولایتی ننگ است! یکی از بنده‌زاده‌های ما می‌گفت: یکی از همسایه ما، مادرش خلاصه به خواستگاری دختری رفت. آن پسر گفت: مادر! این دختر پدر و مادرش خوب هستند، فقط این دختر زشت است. مادرش گفت: پس زشت‌ها را چه کسی بگیرد؟! گفت: همین زشت را برایم بگیر!

من به قربان این پسر بروم، به حضرت عباس خیر می‌بیند، خود حضرت زهرا (علیهاالسلام) تضمین کرده، تضمین دخترهای زشت را کرده. عزیز من! قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم، ببین من چه می‌گویم؟ شما مقصدتان خدا باشد، زن که می‌خواهید بگیرید، باید بخواهید انسان‌سازی بکنید، اگر از انسان‌سازی تجاوز کنید، تجاوز به چه کردید؟ به تنظیم. [۹۰]

قبل از ازدواج تحقیق کنید! این بچّه خوب باشد، کارکُن باشد، باسواد باشد، با کمال باشد، انسان باشد، رفیق‌باز نباشد، تریاکی نباشد، دائی‌اش چه جور باشد؟ عمویش چه جور باشد؟ ریشه‌دار باشد، هفتاد، هشتاد، نود سال می‌خواهی با این شخص زندگی کنی. [۹۱]

زن خواستید بگیرید خانه مَهرش نکنید! اگر هر حرف مرا نشنیدید، این حرف را بشنوید! گرفتارتان می‌کند. الآن خانه مَهرش کرده، آمده به شوهرش می‌گوید: این خانه را می‌خری یا آن را بفروشم؟ می‌گوید: من پول ندارم! گذشت آن‌موقعی‌که خانه مَهر می‌کردند. آن‌موقع خانم‌ها خانه‌گی بودند، حالا بازاری شدند. این‌قدر پُررُو است! چقدر چیز برایش آوردی، حالا می‌رود مَهرش را اجرا می‌گذارد، خانه را اجرا می‌گذارد، پول را می‌گیرد، همه را توی بانک می‌گذارد، نزول می‌خورد، حالا می‌گوید خدا و رسول به تو لعنت می‌کند. خودش را جهنّمی می‌کند. این زن‌ها که این‌جوری‌اند، اهل جهنّمند. [۹۲]

خانم! از امر ولایت ساقط نشو! امر شوهرت والله، امر ولایت است، بیا امر شوهرت را اطاعت کن! این چه سنگ تفرقه‌ای است انداختی توی خودت که می‌گویی مَهرِ مرا بده؟! اگر خودت در اختیار ولایت بودی، خدا روزی‌ات را می‌دهد، شوهرت نوکر توست خانم عزیز! می‌رود با عرق جبین پیدا می‌کند، به تو می‌دهد؛ تو حافظ داری! شوهرت حافظت است! چرا این کار را می‌کنی؟! [۹۳]

جوان عزیز! اگر زن گرفتی، حالا مرد شدی؛ باید عین امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) خیال کنی اصلاً زن در عالم به غیر از خانمت نیست. تو خانم! هم خیال کنی که دیگر مردی در عالم به غیر از شوهرت نیست. [۹۰]

ای دختر عزیز! ای جوان عزیز! همسرت از تو عکس‌برداری می‌کند، می‌خواهد ببیند قابل هستی که هفتاد سال با تو زندگی کند. خانم! نگاه به دَرست نکن، اگر پیش پدر و مادرت، خودت را لوس می‌کنی، پیش همسر عزیزت لوس نکن! او دلش سرد می‌شود، الآن که به خانه می‌آید، بگو من دانشگاه بودم، فلانی درسش این‌طوری بود، به او حسرت بردم، کوشش می‌کنم من هم مثل او بشوم.

چرا این همه زن و شوهری‌ها به هم می‌خورد؟ تو زبانت جادوست! من هم به دخترها و هم به پسرها می‌گویم: بیایید امیدواری به هم بدهید! اگر شما الآن دلت یا سرت درد می‌کند یا این‌که سرگیجه داری، مبادا به شوهرت، به همسر عزیزت بگویی من می‌روم درس بخوانم، نمی‌توانم درس بخوانم، فکرم این‌جوری شده، او هم می‌گوید این ضعف اعصابی شده، این به درد من نمی‌خورد! [۵]

خانم عزیز! تو که مادرت را قبول نداری، این مادر دارد می‌گوید: دخترم به حرفم نیست! می‌گوید: من دیپلم دارم! خب این دیپلم را چه کسی به تو داده؟! مافوق دیپلم را چه کسی به تو داده؟! بیایید تفکّر داشته باشید، این خدیجه «سلام الله علیها» است هفتاد هزار مَلک به استقبالش می‌آید، مبارک باد به او می‌گویند! اما عایشه سی‌هزار حدیث از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حفظ است. چرا اهل آتش است؟ این سواد دارد، چرا اهل آتش است؟! پس سواد نجات‌دهنده بشر نیست، ولایت نجات‌دهنده بشر است. [۹۴]

خلوت دل و شکرانه همسر[۹۵]

چرا این همه زن و شوهری‌ها به هم می‌خورد؟ تو زبانت جادوست! من هم به دخترها و هم به پسرها می‌گویم: بیایید امیدواری به هم بدهید! اگر شما الآن دلت درد می‌کند یا سرت درد می‌کند یا سرگیجه داری، مبادا به شوهرت، به همسر عزیزت بگویی من الآن که می‌روم دانشگاه، نمی‌توانم درس بخوانم، فکرم این‌طوری شده، می‌گوید این فکری شده، این ضعف اعصابی شده، این به درد من نمی‌خورد! [۸۶]

وقتی کشتی نوح به زمین آمد. نوح دید یک آدم موقّری است، ظاهر الصّلاح و مقدّس! گفت: پس تو غرق نشدی؟! گفت: نه! گفت: تو کیستی؟ گفت: من شیطانم، آمده‌ام از تو تشکّر کنم. نوح گفت: وای بر من! از من تشکّر کنی؟! (والله، روایت داریم نوح تا آخر عمرش گریه کرد.) گفت: آره! تو مرا خوشحال کردی، من یکی یکی این‌ها را گول می‌زدم، تو همه این‌ها را نفرین کردی، اهل جهنّم شدند، مُردند. حالا بیا سه تا حرف یادت بدهم، فوراً وحی رسید: ای نبیّ من! اگرچه شیطان است، گوش به حرفش بده!

شیطان گفت: یکی با زن اجنبی خلوت نکن! یکی جلوی غضبت را بگیر! یکی هم صدقه می‌خواهی بدهی، زود بده که من دستت را می‌گیرم، منصرفت می‌کنم، نمی‌گذارم این به درد ماورایت بخورد. [۹۶] این‌که شیطان گفت با زن اجنبی خلوت نکن! این را بیشتر آقایان آورده‌اند روی خودت، خلوت این نیست، این یا غیرممکن است یا خیلی کم ممکن است که یک زنی یک جایی باشد و یک نامحرم هم باشد؛ این منظور خلوت دل است.

مواظب خلوت دل باشید! عزیزان من! خیال نکنید این نجواها و این حرف‌ها، هر چه تویش بروید و تدیّن پیدا کنید، شیطان‌تان بزرگ‌تر می‌شود، خیال نکنید شیطان ول‌تان می‌کند، می‌بیند دارید هدایت می‌شوید، شیطان توی سرِ خودش می‌زند! [۴۳]

جوان عزیز! بلند شو! نمازت را که خواندی، برو یک گوشه‌ای، بگو:

خدایا! شکر که خانم زیبا به من دادی.

خدایا! شکر پدر زن خوب به من دادی.

خدایا! شکر برادر زن خوب به من دادی.

خدایا! شکر تن ساز به من دادی.

یک روایت برای شما بگویم: یک نفر بود به نام جدیر یا جبیر، دماغش گنده بود، آبله‌رو هم بود، قدش هم کوتاه بود؛ مثل شما ماه‌رو نبود. این آمده بود توی مسجد و نماز می‌خواند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او گفت: چطوری جدیر یا جبیر؟! گفت: الحمد لله! گفت: متأهل هستی؟ گفت: آقا! کسی زن به ما نمی‌دهد، ما توی فامیل‌مان اگر دختر باشد، کسی دختر به ما نمی‌دهد. این جبیر دایی‌اش دختر داشت، صاحب قبیله بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او نامه نوشت: فلانی! به رسیدن کاغذ من، شما دخترتان را به ایشان بده! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یک امضا پایین نامه زد، جبیر هم رفت.

تا جبیر پیش دایی‌اش رفت، دایی خیلی هاج و واج شد! آخر دید قد که ندارد، دماغش هم که گنده است! آبله‌رو هم که هست! به دخترش گفت: حاضر هستی؟ گفت: بابا! اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته، من حاضرم؛ اگر نگفته، تنبیه‌اش کن تا دیگر از این حرف‌ها نزند. فوراً دایی آمد و با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تماس گرفت، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او گفت: باید دخترت را به او بدهی. به دخترش گفت: دخترجان! این مطلب را پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته، دختر هم گفت: باشد.

حالا آن‌موقعی که می‌خواستند عروسی کنند، (شما جوان‌ها! زود عروسی نکنید! پدرتان درمی‌آید! خانه و زندگی‌ات درست نیست. فهمیدید؟ ملاحظه کنید! باید این‌ها درست شود.) دختر دید خبری نیست! امشب خبری نیست! به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: بابا! به دماغش ساختیم! به لپ‌هایش ساختیم! چرا این‌طوری است؟! پبامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او پیغام داد که بیا ببینمت! وقتی آمد، گفت: یا رسول‌الله! من هیچ‌ چیز نداشتم. حساب کردم؛ اوّل حسابی که کردم،دیدم مورد عنایت تو قرار گرفتم. (چرا توجّه نداریم مورد عنایت ولایت قرار می‌گیریم؟ چرا شکرانه نمی‌کنید؟) بعد هم آمدم، دیدم خدا یک‌ چنین خانمی به‌ من داده‌ است، یک‌چنین جایی به‌ من داده‌ است؛ من نذر کردم سه‌روز، روزه بگیرم، عبادت خدا بکنم. (چرا شکرانه نمی‌کنید؟) حالا ببین، از همین آدمی که این‌طوری است، یک‌روایت داریم: گویا خدا چهار تا پسر به او داد. در آن‌زمان آن پسرهایی که اوّل بودند در موقعی‌که جنگ صفّین بود و این جنگ‌ها بودند، شهید شدند، بعد هم یکی دوتایشان در کربلا بودند؛ از شجاعان عالم شدند. این دختر هم با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) محشور شد. [۹۷]

وفاداری به همسر[۹۸]

اگر می‌گوید آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) سفینه نجات است، از اوّل سفینه بوده‌، تا آخر هم که در دنیا، در ظاهر اجزای بدنش بود، نصیحت می‌کرد، امر به معروف می‌کرد، مگر سر امام‌ حسین (علیه‌السلام) نیست که می‌گوید: «أم [حَسِبت] أنّ أصحاب‌ الکهف و الرّقیم [کانوا من آیاتنا] عجباً»[۹۹] بابا! یک شیعه هم باید این‌طور باشد. با بچّه‌هایت دورهم بنشینید! با هم حرف بزنید! من یک نوار دارم راجع‌ به منیّت صحبت کردم. «من» را بگذار کنار! چطور می‌شود از در خانه که آمدی، یک سلام به زنت بکنی؟! آیا ولایتت می‌رود؟! دینت می‌رود؟! چه‌ چیزی از تو می‌رود؟! فقط تکبّرت می‌رود. خب، یک‌ دفعه یک سلام به زنت بکن! این بنده‌ خدا می‌خواهد کار کند، تو هم پاشو! با او کار کن! با هم صفا کنید! وفا داشته‌ باشید!

من نمی‌خواهم بگویم، خیلی برایم مشکل است بگویم. من یک‌ وقت یک تلفن یک‌ جایی زدم، یک‌ دوستی داشتم، با تلفن از خانمش سراغ گرفتم. یک‌ حرفی زده‌ است اصلاً مرا زیر و رو کرده‌. من به آن‌ آقا نگفتم و به او هم نمی‌گویم. من خیلی مشکلم هست تلفن به یک خانواده بزنم؛ تاحتّی می‌خواستم تلفن بزنم، به فلانی گفتم تو بزن! خیلی مشکلم است؛ اما ایشان یک‌ حرفی زد. گفت: ایشان می‌خواهد مسافرت برود، من هم می‌خواهم با او بروم. دلیلش این‌ است: اگر ایشان طوری شد، من هم بشوم. من‌ بعد از ایشان دیگر زندگی را نمی‌خواهم.

خدا می‌داند من گریه‌ام گرفت. گفتم: خدایا! این‌ها را به‌ هم ببخش! خدایا! وفای این‌ها را زیاد کن! توی لیلا رفتم. حالا که امام‌ حسین (علیه‌السلام) کشته‌ شد، دیگر به خانه نرفت، زیر سایه نرفت. سر قبر امام‌ حسین (علیه‌السلام) بود. دیدم این زن بوی او را می‌دهد. من که نمی‌خواهم با زن مردم حرف بزنم. گفتم: یک‌ وقت اگر استخاره کنم، به همسرش می‌گویم قدر این زنت را بدان! او دارد این‌طور می‌گوید، من دارم گریه می‌کنم. حالا فلان ‌آقا هم تلفن می‌زند و با یک زن حرف می‌زند. او دارد این‌ را می‌گوید؛ اما من دارم گریه می‌کنم. من توی قضایای لیلا رفتم. ببین اگر در ولایت بروی، این‌طور می‌شوی. نامحرمی را نمی‌بینی، زنی را نمی‌بینی. صدایی، چیزی نیست. هیچ‌ چیزی لذّت پیش تو ندارد. همه‌اش وِزر و وَبال است. نرسیدید که ببینید من چه می‌گویم؟ می‌سوزم و می‌گویم. [۱۰۰]

اگر امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌فرماید قبر من در دل دوستانم است؛ یعنی این، امام‌ حسین (علیه‌السلام) چه‌ کار کرد؟ تا آخرین نَفَس، نگاهش به خیام حرمش است. ناراحتم این حرف را بزنم. به قلب امام‌ حسین (علیه‌السلام) تیر خورده‌. ابن‌سعد می‌گوید اگر حسین خدعه کرده، رُو به خیمه‌هایش بروید! حالا رُو به خیام حرمش می‌روند. سر زانو بلند می‌شود و می‌گوید: «یا شیعیان ابوسفیان! دینُکم دینارُکم.» شما که دین‌تان را به دینارتان دادید، غیرت‌تان کجا رفته؟ کجا رُو به حرم رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌روید؟

حالا رُباب، خانم‌ عزیزش هم پاسخ داد. روایت داریم: وقتی امام‌ حسین (علیه‌السلام) شهید شد، تا آخر عمرش سر قبر امام‌ حسین (علیه‌السلام) گریه کرد. بنی‌اسد رفتند چادر آوردند، برای ایشان خیمه زدند؛ تا آخر عمرش آن‌جا نشست. ما چه می‌گوییم؟! ببین این‌ها چه‌ کار دارند می‌کنند؟ ولایت یعنی این. کجاییم ما؟! چرا فکر نمی‌کنیم؟! چرا اندیشه نداریم؟! اگر شما اطاعت کنی و «من» را کنار بگذاری، زندگی‌ات، زندگی شیرینی می‌شود. مگر ما چه می‌خواهیم؟! خانم‌ عزیز! زندگی خیلی ناجور شده‌، مردت بیرون می‌رود، چقدر با مشکلات برخورده. حالا که در بیت خدا آمده، او را نوازش کن! [۱۰۱]

گذشت داشتن و ناموس‌پرستی[۱۰۲]

امیدوارم که همیشه قلب مبارک آقایان و خانم‌ها نزدیک به ولایت باشد. چه وقت نزدیک می‌شود؟ گذشت داشته باشید! با هم دوست باشید! اگر خانم حالا یک کاری کرد، دیگر کینه نکن که چند سال پیش این کار را کردی یا خانم‌های عزیز! اگر مردشان یک کاری کرد که مطابق میل تو نیست، دیگر این‌قدر دنبال نکن! اگر آن کاری که همسر شما کرد، مطابق دستور خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نبود، مردت را نصیحت کن! تو هم آقای عزیز! اگر خانم یک کاری کرد مطابق امر خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نبود، تذکّر به او بده، خیلی دنبال نکن! [۱۰۳]

همسرت از عایشه که بدتر نیست؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عایشه می‌گفت: حمیرا! با من حرف بزن! دارد او را تحویل می‌گیرد. خانمِ خودتان را تحویل بگیرید! این‌طوری ساخته شده‌ است که شما به جهنّم نروید. با هم بسازید! رفیق باشید! ما روایت داریم، من بی‌حیایی نمی‌کنم؛ شما اگر با همسرتان مطابق نباشید، این جاذبه باید بین شما باشد؛ وگرنه فرزندی که به‌ دنیا می‌آید، لت و لوث می‌شود. اغلب این بچّه‌ها که لت و لوث می‌شوند، جاذبه نبوده ‌است؛ یک‌ طرف ناراضی بوده‌ است. عزیز من! جاذبه داشته‌ باشید! با هم خوب باشید و رفیق باشید! [۴۶]

این خانم آمده توی خانه، «من» دارد؛ آقا هم «من» دارد. من را بگذار کنار، خدا را بیاور توی کار، این بنده خدا می‌خواهد پدرش را مهمان کند، خانم می‌گوید: نه! چرا؟ مرا احترام نکرده، آمده برود، نمی‌دانم رویش را از من برگردانده. همین‌طور می‌گوید «من»! «من» را بگذار کنار، خدا را بیاور توی کار. آقا! به تو هم می‌گویم، شما هم همین‌طور، به خانم می‌گوید: «من» گفتم این کار را بکن! چرا نکردی؟! «من» به تو گفتم این کار را بکن! چرا نکردی؟! چرا «من» را احترام نکردی؟! آخر هر دو نفر «من» دارید!

خانم اگر ولایت را اطاعت کرد، یواش یواش به ولایت اتّصال می‌شود، آقا هم اگر من‌اش را کنار گذاشت، به ولایت اتّصال می‌شود. خانم‌ها! بیاید محض خدا، محض امام شوهران‌تان را بخواهید، همسرتان را محض خدا بخواهید. خدا گفته اطاعت کن! اگر یک لیوان آب دستِ او دادی، محض خدا بده! روایت صحیح داریم، می فرماید: کسی‌که آب به یک مؤمن، یا به یک نفر بدهد، مثل این است که یکی از اولاد اسماعیل را خریده و در راه خدا آزاد کرده است. شما هم خانم‌هایتان را محض خدا بخواهید، والله، اگر محض شهوت، محض دیگری بخواهید، قیامت می‌گوید: تو خانمت را محض شهوت خواستی، جهاد اکبر قسمت تو نمی‌شود. اگر به زور به خانمت گفتی برو برایم آب بیاور! او هم ناراحت بود. با این آب نمی‌توانی وضو بگیری، نمی‌توانی آن را بخوری. «لا إکراه فی الدّین»[۱۰۴]: دین اکراه ندارد. ما چه کار می‌کنیم؟ بیایید زندگی علی (علیه‌السلام) را ببینید! [۴]

این خانم‌ها ناموس شما هستند، ناموس پرور باشید نه شهوت پرور! ناموست را حفظ کن! ابراهیم می‌خواهد زنش را از این شهر به یک جای دیگر ببرد، او را در صندوق می‌گذارد، چند جایش را سوراخ می‌کند تا بتواند نَفَس بکشد. حالا عزیز من! لب گمرک می‌آید، از او می‌پرسد: این چیست؟ می‌گوید: هر چه قاچاق است، من می‌دهم. ابراهیم پول‌دار بود، علم کیمیا داشت، یک مُشت از این خاک‌ها به او می‌داد. گفت: هر چه بگویی می‌دهم.

خبر به مَلَک [پادشاه] دادند: یک نفر آمده، نمی‌گذارد درِ صندوقش را باز کنیم. می‌گوید هر چه قاچاق است می‌دهم، هر چه بخواهی می‌دهم، دست به صندوق نزن! گفت: بدهید آن را بیاورند. تا آمد در صندوق را باز کرد، دید یک زن داخل آن است. (ناراحتی من این است که ابراهیم با این زن خانه خدا را ساخته، این‌قدر آفتاب به او خورده که دیگر سیاه است!) گفت: می‌خواستی این زن را بکُشی؟ فلان فلان شده! این حاکم خیال خیانت کرد، حالا تا رفت حرف با او بزند، لال شد. رفت دست به او بزند، دستش روایت داریم، شاید آیه قرآن باشد، سه دفعه دستش خشک شد.

باغیرت! تو ملّت از ابراهیم داری؟ کجا زنت را در اداره‌ها روانه می‌کنی؟ شیعه‌گی «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» است. ببین چقدر غیرت دارد؟ حالا مگر کسی جرأت دارد به خانم‌های شما که در خانه هستند، نگاه کند؟ والله، دستش خشک می‌شود. خانم‌ها که در خانه هستند، خودخواه نیستند، خودشان را می‌خواهند حفظ کنند، خدا آن‌ها را حفظ می‌کند. خانم‌ها! مگر تو به‌ غیر از زن ابراهیم هستی؟ خدا تو را حفظ می‌کند، اگر می‌خواهی حفظ باشی، در خانه بنشین! اگر می‌خواهی آزاد باشی که خب، هر کاری می‌خواهی بکن. [۱۰۵]

عناد نداشتن[۱۰۶]

خانم‌های عزیز! بیاید شوهرتان را احترام کنید! دنیا می‌گذرد! او هم باید یک اندازه‌ای مراعات شما را بکند، یک مشهدی، یک عمره‌ای شما را بِبَرد؛ البتّه اگر پول داشته باشد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌خواهد ما را ادب کند، دست زهرا (علیهاالسلام) را توی دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گذاشت. گفت: زهراجان! چیزی نخواهی که برای شوهرت امکان نداشته باشد، تمام عالَم امکان، امکانش به واسطه ولایت است، این را برای تو گفته خانم! که از شوهرت چیزی می‌خواهی که ندارد، باید برود از بانک وام بگیرد، نمی‌دانم از کجا برود بگیرد! حالا یک احتیاجی به تو دارد، تو هم احتیاج به خدا داری. اگر این شوهر الآن احتیاج به تو دارد، نگو شوهرم احتیاج دارد، امر مرا اطاعت می‌کند، امری که به شوهرت می‌کنی، باید امر خدا باشد؛ وگرنه قیامت خدا پدرت را در می‌آورد. [۱۰۷]

خانم عزیز! مشکلات مرد را بِکِش! خدا عوض به تو می‌دهد. عزیز من! تو هم مشکلات خانم را بِکِش! عوض به تو می‌دهد. باید شما در وحدت اسلام، در وحدت ولایت، لبّیک بگویید! راضی‌اش کن، نَرو دعوا کن! عزیز من! خانمت را بخواه! باید بخواهی. بچّه‌ات را بخواه، باید بخواهی. پسر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که از دنیا رفته بود، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گریه می کرد. گفتند: یا رسول الله! گریه می‌کنی؟! گفت: پسرم است، دلم می‌سوزد، من حرفی نمی‌زنم که خدا ناراحت بشود. آن خواستنِ به غیر امر، تو را جهنّمی می‌کند، آن خواستنِ بچّه‌ات، زنت، مالت؛ اگر به غیرِ امر باشد، والله جهنّمی‌ات می‌کند. [۱۰۸] به طوری باید بشویم که اگر کسی را خواستیم، بخواهیم خدمت به او کنیم. اگر بچّه‌ات، زنت را می‌خواهی، خدمت به او کن! ما یک خواستن داریم، یک پرستش داریم، ما بیشترمان داریم دنیا را می‌پرستیم. [۱۰۹]

شما اگر الآن خانمت درست می‌گوید، باید بگویی خانم! درست می‌گویی! قبول کنی. ایشان هم اگر شما درست می‌گویی، باید بگوید درست می‌گویی، قبول کند. بی‌عنادی، کسی که عناد ندارد، حقّ را باید بپذیرد. اگر کسی حقّ را نپذیرفت، این عناد دارد، بیایید رفقای عزیز! اگر عناد توی ما هست، بیرون کنیم! عناد خیلی بد چیزی است! عناد توی زن‌ها بیشتر از مردهاست.

خانم! چرا نمی‌گذاری شوهرت برود سر به پدر و مادرش بزند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «هر کاری برگشتش به خودت است.» تو همین‌طوری که نمی‌گذاری او برود، پس‌فردا عروست نمی‌گذارد پسرت بیاید نگاه به تو کند، این بچّه‌ای که دو روز تو او را نبینی، دَرهم بَرهم می‌شوی؛ نمی‌گذارد بیاید او را ببینی؛ آن‌وقت یک چشمت خون می‌شود و یکی اشک. مواظب باش خانم عزیز! بیا عناد نداشته باش!

حالا این پدر و مادر یک آه می‌کشد قربانت بروم، جوان عزیز! یا خدای نخواسته فقیر می‌شوی؛ یا به دردی مبتلا می‌شوی. والله، من یکی را سراغ دارم، این مادرش اشک می‌ریخت، گریه می‌کرد، می‌گفت: من بچّه‌ام را می‌خواهم ببینم، می‌گوید نرو! یک دفعه این جوان مریض شد و سِل سینه گرفت. با ما هم یک خویشی داشت، من روانه‌اش کردم، مریض‌خانه شوروی رفت. خلاصه ایشان بهتر شد و این خانم شوهرش را از پدر و مادرش جدا کرد. حالا به این آقا گفتند دیگر پیش خانمت نمی‌توانی بروی، حالا چه کار کند؟ همین‌طور که جدا کرد، از او جدا شد. [۱۱۰]

چه کار کنیم که ما یک سکونتی در زندگی‌مان ایجاد شود؟ حرف اولی که به خانم‌تان زدید، نهی از منکر است. حرف دوم حرف‌تان لوث می‌‌شود. لوث یعنی چه؟ یعنی دیگر خیلی ارزش ندارد. سومی‌اش می‌شود عناد. [۵۱] ولایت زنده است، امرش هم زنده است؛ البتّه تا زمانی‌که اطاعت کنی؛ آن‎وقت این کالبد بدنت یک مملکت است، در این مملکت با آرامش زندگی می‌کنی. ولایت به تو آرامش می‌دهد، چطور آرامش می‌دهد؟ به تقدیر خدا راضی می‌شوی. والله، بالله، ولایت سکونت به تو می‌دهد، هر وقت دیدی سکونت نداری، بدان ولایتت خدشه به آن خورده است. [۱۱۱]

هدایت بچّه‌ها[۱۱۲]

خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: یک نفر را هدایت کردی، من عالَمی هدایت کردن را پایِ تو می‌نویسم؛ یعنی یک جوانی را هدایت کردی، انگار عالَم را هدایت کردی. چرا این‌قدر در فکر هستی که خانه‌ام را این‌جوری کنم؟! ماشینم را عوض کنم؟! آخر چه فایده داره؟ به فکر این بچّه معصومت باش! هدایتش کن! [۴] بچّه‌هایتان را عادت بدهید به این جزوه‌ها، به این حرف‌ها عادت بدهید. نهج البلاغه چه شد توی خانه‌ها؟! چرا بُت‌کده کردی؟! چرا حالا هم حاضر نیستی این بُت را بیرون بیندازی؟! [۷] من سابق بچّه‌ها را یادم است، باباها به بچّه‌هایشان می‌گفتند: بابا! اگر این آیه را بلد بودی، چند تومان بهت می‌دهم. اگر نمازت را خواندی، چند تومان بهت می‌دهم. اگر فلان مسئله را بلد بودی، همین‌طور پول بهت می‌دهم. دائم داشت پول در صندوق امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌ریخت. در صندوق خدا می‌ریخت. تو پول در صندوق شیطان می‌ریزی! چرا می‌ریزی؟! [۵۶]

مگر این اباذر عزیز نیست که عثمان واسه‌اش یک بشقاب جواهر داده؟! خیگ عسل و روغن داده؟! حالا غلام عثمان پیشش آمده، این بچّه گرسنه است، بیت‌المالش را عثمان قطع کرده. (رفقای عزیز! قدر بدانید! شکرانه کنید! بیت‌المال‌تان دست غاصبین نیست.) حالا دختر اباذر آمده درِ خیگ را باز کرده، یک انگشت می‌خورد، می‌گوید: باباجان! این چیست؟ می‌گوید: عسل و روغن است. می‌گوید: بابا! می‌دانی این چیست؟ عثمان این را داده محبّت خودش را در دل ما بیاورد، به توسط این، محبّت علی را ببرد. والله، روایت صحیح داریم: این بچّه انگشت زد، آن را برگرداند. گفت: والله، جان می‌دهیم، دست از محبّت علی برنمی‌داریم! این بابا ببین دارد چه جور ولایت بچّه‌اش را حفظ می‌کند. [۱۱۳]

بچّه‌ات را پیش خودت نگذار! او هم بزرگ می‌شود، مثل تو می‌شود. تو الآن چند سالت است که از این بچّه چند ساله، این‌قدر توقّع داری؟! او را در شکنجه قرار نده! گناه این بچّه را نبین! آینده‌اش را ببین! عزّتش کن! احترامش کن! ببین چه مشکلی دارد؟ مشکلش را حلّ کن! اگر خلاف کرد این را توی بوق نکن! [۱۱۴]

شخصی به‌ نام مرویّ که یکی از ارباب‌های مهمّ تهران بود، مدرسه علمیّه‌ای در تهران ساخت. به حاج‌ ملّا علی کَنی گفت هر طلبه‌ای که بخواهد در مدرسه باشد، باید نماز شب بخواند و من او را کاملاً تأمین می‌کنم. روزی فرّاش مدرسه به او خبر داد که فردی در فلان حجره یک جعبه شراب آورده‌ است. مرویّ به بهانه احوال‌پرسی به یک‌ به‌ یک حجره‌ها سر زد تا به آن حجره رسید و آن جعبه را دید و پرسید که این چیست؟ آن‌ شخص گفت که این ستّار العیوب است! مرویّ به روی خودش نیاورد و برگشت!

وقتی‌که مرویّ از دنیا رفت، خوابش را دیدند و پرسیدند: جای تو چطور است؟ گفت: تمام کارهایم ردّ شد، من ارباب بودم و مردم را خیلی اذیّت کرده‌ بودم. مرا بردند که عذاب کنند، یک‌ دفعه ندا آمد که او ستّار العیوبی کرده‌ است، آیا من نکنم؟! حالا به‌ واسطه آن عرق‌خور این‌ همه جاه و جلال به‌ من داده‌اند! تو باید ستّار العیوب باشی. [۱۱۵]

آمدند دور آقا بحر العلوم را گرفتند، برو نماز باران بخوان! باران بیاید. رفت نماز خواند، باران نیامد. شب خیلی ناراحت بود، گفت: خدایا! آبروی ما که ریخته شد. گفت: برو فلان قهوه‌خانه، به آن شاگرد قهوه‌چی بگو دعا کند، باران بیاید. گفت: آقا با همان بوق منشاش آمد درِ قهوه‌خانه و دید یکی دارد چایی می‌دهد. گفتش که: فلانی! گفت: بله! گفت: دستور دادند شما دعا کنید باران بیاید. گفت: بگذار ظهر بازارم طی شود. سرِ ظهر بود، گفت: چایی‌ها را به این‌ها داد و ساعت دویِ بعد از ظهر شد. گفت: همان‌جا توی قهوه‌خانه وضو گرفت و رفت آن‌جا. گفت: تا دست‌هایش را بلند کرد، بیابان تا بیابان پُر از آب شد. بحر العلوم گفت: یک شاگرد قهوه‌چی!! ما چندین سال است که بوق منتشا داریم! رفت و با این رفیق شد، گفت: تو چه کردی؟! گفتش که من هیچ کاری نکردم، اگر تو مرجع تقلید نبودی، به تو نمی‌گفتم، من به هیچ‌کس نگفتم! حالا تو این‌قدر اصرار می‌کنی، بهت می‌گویم.

گفت: من این زنی که با او ازدواج کردم، خلاصه عروس نبود، به من گفت: ای مرد! خدا دعایت را مستجاب کند، کرامت هم در دستت ایجاد شود. گفت: من هر دعایی کنم، مستجاب می‌شود. ببین آبروی زنی را حفظ کرده، ماوراء را گذاشته در اختیارش، باران را گذاشته در اختیارش! ما این‌جوری باید خداشناس بشویم، خداشناسی عزیز من! یعنی این؛ چقدر خدا لطف و عنایت دارد! چرا مواظب زبان‌مان نیستیم؟!

این جمله را گویا به نظرم حاج شیخ عبّاس می‌گفت، گفت: عالِم آن زمان که در اصفهان بوده، زنش وضع حملش بوده، احتیاج به روغن چراغ داشته. گفت به آدمش [نوکرش] گفت: برو پیش داروغه، به او بگو: درِ دکّانش را باز کند، یک قدری روغن چراغ بگیر و بیاور. آدم این حضرت آیت الله دَبِه را برداشت و رفت. وقتی سراغ داروغه رفت و در زد، داروغه در را باز کرد و به او گفت: آقا روغن چراغ می‌خواهد؟! گفت: آره! آن دبه را پُر از روغن کرد و به او داد. وقتی آمد، به آقا گفت: آقا! داروغه یک همچین کاری کرد، آقا هاج و واج شد.

صبح که شد، پاشد آمد، رفت خانه داروغه. گفت: آخر تو از کجا به این‌جا رسیدی؟! گفت: آقا! من افشاء نکردم، من این زنی که با او ازدواج کردم، آبستن بود، سوگند خورد، به من گفت: من بدکاره نیستم، من توی کوچه داشتم می‌رفتم، جوانی مرا گیر انداخت و خلاصه این‌طوری شد، امیدوارم که خدا ارادة الله‌ات کند. من پدر دارم، برادر دارم، قوم و خویش دارم، همسایه دارم، آبروی مرا نریز! گفت: چند وقت که شد این بچّه، پسر بود، به دنیا آمد. بردم او را گذاشتم کجا؟! سرِ راه. به این‌ها که بالأخره دورش بودند، آدم‌هایش آمدند این‌جا، گفتم که بچّه را از آن‌جا برداشتم، من می‌خواهم یتیمی را بزرگ کنم. این زن دعا در حقّ من کرد، گفت: ای مرد! خدا اعجاز در دستت ایجاد کند. این بچّه بزرگ شده، من هنوز افشاء نکردم؛ مبادا این حرف را افشاء کنی! [۱۱۶]

بالاتر دانستن امر از فرزند[۱۱۷]

تو باید امر را از بچّه‌ات بالاتر بدانی، من بچّه نمی‌خواهم، امر می‌خواهم. [۱۱۸] به خدا می‌گویم: خدا! عوضم نکن! هوایم را بگیر! دو چیز را از من دور کن: یکی بدعت‌گذار را از من دور کن! شرّش را هم از سرم دور کن! یکی هم شیطان را دور کن! شرّش را از سرم کم کن! یکی هم مردمانی که تو را دوست ندارند، از من دور کن! حتّی اگر پسرم است. من هیچ‌کس را زیر این آسمان نمی‌خواهم، بچّه‌ام، پسرم را نمی‌خواهم، اگر پسرم تو را خواست، من او را می‌خواهم. اگر تو را نخواهد، من پسردوست نیستم. «[وَ اعلَموا] أنّما أموالُکم و أولادُکم فِتنةٌ»[۱۱۹] فتنه‌اند این‌ها! تو خودت را به عذاب می‌اندازی مال فتنه! چه‌جور جواب می‌دهی؟! [۱۲۰]

می‌گویم: خدایا! دل مرا پاک‌سازی کن! آنچه به غیر توست، بیرون کن؛ تاحتّی مِهر اولادم را. آخر اولاد یک مِهری دارد، آخِرین چیزی که از دل آدم می‌رود بیرون، مِهر اولاد است. خیلی مِهرش کارساز است! می‌گویم اگر به غیر توست بیرون کن! من اولاد نمی‌خواهم، من تو را می‌خواهم، امرت را می‌خواهم. خدایا! ممکن است این‌جوری باشد، صالحش کن! من می‌خواهم یک عُمری با بچّه‌هایم بسازم، این‌ها را سالم کن! این‌ها را با ولایت کن [۱۲۱]

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: در آخرالزّمان اگر زن‌ها مار بزایند بهتر از این‌است که بچّه بزایند. چون‌که

مار بد بر جان زندیار بد بر جان و بر ایمان زند

آقا امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید که آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) اگر بچّه صغیرها را می‌کُشد، چون‌که می‌داند این بچّه کافر است، او را می‌کُشد. آن زمان که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) قیام می‌کند، اصلاً شیعه وجود ندارد، در صُلب مردم شیعه نیست. چرا بعضی بچّه‌ها این‌قدر پُررُو و بی‌حیا هستند؟! آن بُت (تلویزیون) را دیدند، از آن بُت بی‌حیا شده! بیایید این بُت را از خانه‌هایتان دور کنید! [۵]

اوّل ابتداء عالم به آدم گفت: نزدیک این شجره نرو! حالا رفت نزدیک شجره، سی‌صد سال انداختش کنار. حالا آن تولیدی که گفت نزدیک این درخت نرو! شد قابیل. قابیل هابیل را کُشت. تو تولیدت که با این لهو و لعب هستی، چه می‌شود؟! نسل تو چه می‌شود؟! چرا ما توجّه نداریم؟! تو باید شجره «لا إله إلّا الله» درست کنی! چرا بچّه‌های آخرالزّمان بی‌حیا شدند؟! آن تولید توست که فرمان نَبُردی! غذایت را حلال نکردی! حرام کردی! چشمت را به حرام انداختی! آن عصاره توست، بچّه این‌جوری می‌شود. فردا جواب خدا را چه می‌دهی؟! [۱۲۲]

این حاج‌شیخ‌فضل‌الله نوری خدا رحمتش کند! یک پسر داشت. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عبّاس را! ایشان نقل کرد: وقتی‌که حاج‌شیخ‌فضل‌الله را در زمان مشروطه به دار زدند، این پسر بنا کرد پای دارِ ایشان کف‌زدن. حالا یک کار دیگر هم کرد که من نمی‌گویم. بعد در سفری که خانم؛ یعنی زن حاج‌شیخ‌فضل‌الله می‌رفت کربلا، یک مردی گفت: من رفتم خدمت ایشان، سلام کردم، گفتم: خانم! پدری که مُرده‌اش قرآن خواند توی مسجد بالا سر، (این را حاج‌شیخ‌عبّاس نقل می‌کرد، گفت: دیدم صدای قرآن می‌آید، دیدم حاج‌شیخ‌فضل‌الله دارد قرآن می‌خواند.) و شما که این همه مواظب بودی، این بچّه چیست؟ گفت: نه بابایش تقصیر داشت؛ نه بچّه! تقصیر من است! من این بچّه به شکمم بود، هوا یک‌قدری گرم شد، ما آمدیم کوفه، من زاییدم. حال‌ندار شدم، این بچّه را دادیم به دایه‌ای، شیرش داد. بعد از چند وقتی آقا گفت: فهمیدید که این دایه که برای بچّه گرفتید، کیست؟! گفتیم: نه! رفتیم تفحّص کردیم، دیدیم که ناصبی به این بچّه شیر داده، این بچّه شیر ناصبی خورد.

آقاجان! قربان شما بروم، وقتی من دارم به شما عرض می‌کنم: شما هم یک مملکت هستی، این بچّه شیر ناصبی را که خورد، پای دار پدرش کف زد. شما مملکت هستی، اگر چیز حرام به بچّه‌ات بدهی، بچّه‌ات درست نیست، باید مواظب رزقت باشی! ببین چقدر اثر دارد! آن شیری که به آن بچّه داد حرام بود! شما هم که این غذا را به بچّه‌ات می‌دهی، حرام است. چرا بچّه‌ها باید این‌قدر بی‌حیا باشند؟! [۱۲۳]

یک نفر است به نام سَبُکتَکین. مهمان یکی شد، خب در بیابان بود، خلاصه از این خانه‌ها هست، سبکتکین مردی بود که یک‌قدری عارف بود. یک اتاق به او داد که حالا بخواهد نمازشبی کند، کاری کند، توی آن اتاق باشد. گفت: آقا! این اتاق در اختیار شما. سبکتکین دید یک قرآن آن‌جاست، باران هم می‌آید، برف می‌آید مثل چه؟! هیچ‌جوری نمی‌تواند قرآن را بگذارد بیرون. حالا تا صبح نشست، دم صبح یک‌دفعه پیغمبر به او گفت: سبکتکین! قرآن را احترام کردی، کلام خدا را احترام کردی، هفت‌پُشتت سلطان می‌شود. ببین آن عرق‌خور هفت‌پُشتش نانجیب می‌شود، هفت‌پُشت سبکتکین سلطان شد. [۱۲۴]


وظایف پدر و مادر راجع به فرزند[۱۲۵]

زمان جاهلیّت زن‌ها خیلی محترم نبودند، دخترها را می‌کُشتند. خدا لعنت کند عمر را! این عمر از اوّل حرام‌زاده و قساوت داشته. (نمی‌خواستم اسم نحس این را بیاورم، دیگر آمد.) حالا خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمده، می‌گوید: چند تا دخترهایم را خاک کردم. یا رسول‌الله! یک دخترم خیلی زیبا و خوب بود. قدری گذاشتم بزرگ شود، او را با خودم بردم قبرش را کندم. خاک‌های روی لباسم را می‌تکاند، وقتی او را در قبر خواباندم؛ گفت: بابا! با من مزاح می‌کنی؟! گفت: خاک رویش ریختم. زمان جاهلیّت این‌جوری بوده. [۱۲۶]

حاج‌شیخ‌عباس تهرانی می‌گفت: حسین! الآن از زمان جاهلیّت بدتر است! زمان جاهلیّت دختر را خاک می‌کردند. حالا دختر می‌شود بی‌دین! تولیدش می‌شود بی‌دین! پس بی‌دینی از آدم‌کُشی بالاتر است! اگر دختر یا پسر شما بی‌دین شد، بدانید خیلی بد است! [۱۲۲] حضرت گفت: در آخرالزّمان اگر می‌خواهید بچّه‌هایتان حفظ باشند، آن‌ها مانند روباه به دندانتان باشند. حالا من بروم بچّه‌ام را این‌جوری به دندان بگیرم؟! نه! می‌گوید: هوادارش باش! امروز باید پدرها! مادرها! پاسدار دخترهایتان، بچّه‌هایتان باشید، حفاظت کنید از بچّه‌هایتان! حفاظت کنید از این رفت‌و‌آمدهایتان. [۱۲۷]

پدر و مادر حقّ ندارند فشار بیاورند به بچّه‌هایشان. من هنوز امر به بچّه‌هایم نکردم، صبح می‌روم نمی‌دانم ساعت ده نان می‌خرم، تا بتوانم خودم می‌روم می‌خرم، اگر هم به آن‌ها بگویم، عذرخواهی می‌کنم. [۴۷]

پدرها! منّت سر بچّه‌هایتان نگذارید! وظیفه‌ات است پول به او بدهی، وظیفه‌ات است زن برایش بگیری، چرا منّت سر او می‌گذاری؟! اجرت می‌رود! وقتی‌که خدا به حضرت موسی گفت: برو فرعون را غرق کن! گفت: خدایا! این مرا بزرگ کرده، من یک ذرّه بچه بودم! حقّ پدری به گردنم دارد. گفت: وقتی نزدش می‌روی، منّت سرت می‌گذارد، حقّ پدری می‌رود! حالا وقتی با فرعون روبرو شد، فرعون گفت: یادت است بچّه کوچولو بودی، من بزرگت کردم، همه‌اش طی شد! [۱۲۸]

قرآن می‌گوید: «لا إکراه فی الدّین»[۱۰۴]: دین اکراه ندارد. یک نفر توی گوش بچّه‌اش زده که چرا مرا نمی‌خواهی؟! می‌گوید مرا بخواه! باعث شده که گوش بچّه‌اش کَر شود! [۹۴]

شما اگر می‌خواهید با جوان‌ها حرف بزنید، یک‌قدری لیّن، یک‌قدری همچین نرم حرف بزنید. اگر مطابق حرف شما عمل نکرد، ناراحت نباشید. اگر امر به معروف می‌خواهی بکنی، عزیز من! حرف مرا بشنو! انتظار نداشته‌باش که جوانت خوب بشود! نوح پیامبر چهار هزار سال عمر کرده، نُه‌صد و پنجاه سال تبلیغ کرده، پسرش به حرفش نبوده! مگر طرف ولایت آمدن آسان است که شما مُفتکی آمدید طرف ولایت؟! چرا قدردانی نمی‌کنید؟! به تمام آیات قرآن، وحی مُنزل شما را گرفت که این‌جا سکونت به‌هم زدید. [۱۲۹]

تو همیشه ده‌تا حرف با یک جوان درست نکن! تو هم تقصیر داری! تو هم انفجار می‌دهی جوان را! این پرهایش دربیاید، از خُلق بدِ تو پریده! تعدّی نکن! اصلاً خدا از تعدّی بدش می‌آید، چه پدر به اولاد بکند، چه اولاد به پدر! عدالت یعنی‌چه؟ عدالت باید منیّت نداشته‌باشی، تو درست است پدر هستی، باید به قدر این بچّه، به قدر بودجه‌اش به او امر بکنی. خدا بیامرزد پدر، مادر ما را! بابایم یک‌وقت به ما می‌گفت یک نانی بخر! یک گوشتی بخر! مادرمان به او می‌گفت تو که بی‌کار هستی! می‌گفت: می‌خواهم یاد بگیرد. این بچّه برود نان بخرد، پس‌فردا زن می‌آورد، نان‌خریدن را یاد بگیرد، گوشت‌خریدن را یاد بگیرد. [۴۷]

این پولی که در اختیار بچّه‌ات می‌گذاری، قدری هوایش را داشته‌باش! مبادا بچّه‌ات یک وقت بچّه‌گی کند، در راه امر خرج نکند. [۱۱۴] جوانان شما مثل غنچه گُل‌اند. این‌ها خیلی در امر شماها هستند. وای به‌حال شماها که به این جوان‌ها امری بکنید که امر خودتان باشد! فردای قیامت چه جواب خدا را می‌دید؟! [۱۳۰]

یا علی

ارجاعات


بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

نگاه و خلوت دل[۱۳۱]

دو چیز است [که باید توجه داشته‌باشید]: یکی تا می‌توانید چشم‌تان را بپوشانید، یکی هم به حرف خلق کار نداشته‌باشید و پیروش نباشید؛ البته خلقی که از خودش حرف بزند. [ببین] آن‌ها چطور شدند که به حرف خلق رفتند؟ خطری که الآن برای جوان‌ها پیدا شده، این‌است که چشم‌شان را نمی‌پوشانند، عزیز من! چشمت را بپوشان!. [۷۷] اگر خواهر یا دختر شما بَزَک [یعنی آرایش] کرده حق ندارید به او نگاه کنید؛ چون‌که قبلاً به خواهر یا دخترت نگاه می‌کردید؛ اما حالا به بَزَکش نگاه می‌کنید، این حرام است و نباید نگاه کرد. [۱۳۲] زنی پیش پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد که مسئله‌ای از او بپرسد، پسر عباس به آن‌زن نگاه کرد. یکی از جاهایی که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) غضب کرده، این‌جاست! گفت: ای پسر عباس! چرا نگاه کردی؟! فردای‌قیامت، خدا چشمت را پُر از آتش می‌کند! [۶۵] کسی‌که شهوت دارد، باید جلوی چشمش را بگیرد؛ وگرنه مبتلا می‌شود؛ هر کسی می‌خواهد باشد، در هر لباسی می‌خواهد باشد؛ چون‌که آن حربه شیطان است، آن هدف و خواست شیطان است [که دارد] آن‌را عملی می‌کند. [۱۳۳] به امام‌صادق (علیه‌السلام) گفتند که چرا یوسف مبتلا نشد؟ فرمود: نگاه نکرد؛ یعنی خلوت دل نداشت. [یوسف] حرف زده؛ تاحتی وقتی زلیخا روی بُتش یک‌چیزی انداخت، یوسف به او گفت: چرا این‌کار را کردی؟ گفت: می‌خواهم بُتم نبیند. گفت: من چه‌چیزی روی بُتم بیندازم؟! من که روی خدا نمی‌توانم چیزی بیندازم! [۷۶]

وقتی کشتی نوح روی زمین قرار گرفت، نوح دید که یک‌آدم مُوقّر، ظاهرالصلاح و مقدس نزدش آمد. [نوح] به او گفت: تو غرق نشدی؟! تو کیستی؟ گفت: من شیطانم، آمده‌ام که از تو تشکر کنم. نوح گفت: وای بر من! از من تشکر کنی؟! والله! روایت داریم: نوح تا آخر عمرش گریه کرد. شیطان گفت: آری! تو مرا خوشحال کردی، من یکی‌یکی این‌ها را گول می‌زدم، تو همه این‌ها را نفرین کردی، همه مُردند و اهل‌جهنم شدند. حالا می‌خواهم سه حرف یادت بدهم، فوراً وحی رسید: ای نبیّ من! اگرچه شیطان است؛ اما گوش به حرفش بده. شیطان گفت: یکی با زن اجنبی خلوت نکن، یکی هم جلوی غضبت را بگیر، دیگر این‌که هر وقت صدقه می‌خواهی بدهی، زود بده؛ وگرنه من دستت را می‌گیرم، تو را منصرف می‌کنم و نمی‌گذارم این‌کار را بکنی و به‌درد ماورایت بخورد. [۱۳۴] این‌که شیطان به نوح گفت با زن اجنبی خلوت نکن، این مطلب را بیشتر آقایان روی خود شخص آورده‌اند، خلوت این‌نیست، این [خلوت] یا غیرممکن است یا این‌که خیلی‌کم ممکن‌است اتفاق بیفتد که زنی با نامحرمی در یک‌جای خلوتی با هم باشند. منظور شیطان خلوتِ دل است، شما الآن عزیزان من! مواظب خلوت دل باشید! خیال نکنید، هر چه بیشتر در این نجواها و این حرف‌ها، پیش بروید و تدیّن پیدا کنید، شیطان‌تان بزرگ‌تر می‌شود، خیال نکنید که شما را رها می‌کند، وقتی شیطان می‌بیند شما دارید هدایت می‌شوید، توی سرِ خودش می‌زند! [۱۳۵]

کامپیوتر جهانی و پرچم امر[۱۳۶]

همیشه فکر می‌کنم یک‌چیز جدیدی که به‌وجود می‌آید، می‌خواهم شما گول آن‌را نخورید [و] آن‌چیزی که روی می‌دهد را خنثی کنید. مبادا آن [چیز]، خدشه به حقیقت، به ولایت و توحید شما بزند؛ [چون‌که] خیلی خوش‌خط و خال است! الآن این کامپیوتر جهانی، جهان را می‌گیرد. این‌قدر این خوش‌خط و خال است که در هر خانه‌ای نفوذ پیدا کرده‌است؛ چون‌که عین سینما می‌ماند. هر روزی شیطان برای ما یک‌چیزی را تشکیل می‌دهد.

هر مطلبی دو بُعد دارد: یک‌بُعد خلقی دارد که خلق را گمراه می‌کند، یک‌بُعد الهی و ماورایی دارد. عزیز من! کامپیوتر را [رویش] کار کن، تو را روشن می‌کند. اگر این‌جور باشی و عبرت بگیری، در این حرف‌ها نمی‌روی. همه‌اش در عبرت هستی، همه‌اش در عظمت خدا هستی. حالا عزیز من! ببین من به شما بگویم، دارم به شما هشدار می‌دهم: این کامپیوتر جهانی، فسادهایی به دنبال دارد، چیزهایی نشان شما می‌دهد که خلاصه چشم شما را از ولایت دور می‌کند. توجه کن؛ یعنی شما در بُعد الهی آن برو، در بُعد ماورائی آن برو؛ نه این‌که در بُعد شهوت آن بروی. [۱۳۷]

عزیز من! اگر با عقلت کامپیوتر جهانی را ببینی، تعجب ندارد؛ [چون‌که] محتاج است. چیزی که محتاج نباشد که نیست، چه‌کسی محتاج نیست؟! کامپیوتر خلقت؛ یعنی قرآن‌مجید [که] حکم روی تو گذاشته‌است. چرا محتاج نیست؟ چون کلام خداست، خدا که احتیاج ندارد، کلامش هم احتیاج ندارد. چیزی که احتیاج دارد، نباید خیلی علاقه به آن داشته‌باشی. اگر کامپیوتر جهانی را می‌بینی، باید خلقت خدا را ببینی؛ یعنی باید قدری تفکرت زیاد بشود، یک‌قدری تدبّرت زیاد بشود، تدبیر کنی، ببینی که خدا چه چیزهایی دارد. این کامپیوتر جهانی چیزی است که برای شما مهندس‌ها، باسوادها [و] با کمال‌ها درآمده، این چیزی است که می‌خواهد شما را رفوزه کند. توجه کنید [که] رفوزه نباشید. کامپیوتر باید مورد تأیید کامپیوتر خلقت؛ یعنی قرآن باشد؛ وگرنه به‌درد نمی‌خورد. [۱۳۸]

اگر در این کامپیوتر جهانی رفتی، بیا یک‌قدری هم در کامپیوتر خلقت برو [که] تا قیام‌قیامت را به تو گفته‌است. آن کامپیوتر جهانی را که دیدی، باید با امرِ این کامپیوتر [خلقت] باشد. [۱۳۷] در همین کامپیوتر جهانی چیزهایی هست که شما را به ولایت می‌رساند، چیزهایی [هم] هست که شما را به جهنم می‌رساند. [باید] از خود بپرسیم [که] اگر [چشمِ ما] چشم ولایت باشد، [آیا] خیانت می‌کند؟ آیا چشم خدا نگاه [بد] می‌کند؟ آیا چشم علی (علیه‌السلام) نگاه [بد] می‌کند؟ آیا چشم زهرا (علیهاالسلام) نگاه [بد] می‌کند؟ [۱۳۸] والله! بالله! اگر پرچم امر داشته‌باشید، آن امر یک‌تجلی می‌کند، تمام عالم را می‌بینی، دیگر به کامپیوتر جهانی دلت خوش نیست، این‌را می‌بینی؛ [اما] آیا می‌دانی؟ عزیزان من! دیدن، باز به‌غیر از فهمیدن است، دیدن، باز به‌غیر از یقین است. [۱۳۹]

جدا شدن از حقیقت دین و ولایت، ثمره نگاه غیر امر به کامپیوتر جهانی[۱۴۰]

یکی از رفقای‌عزیز که تشریف دارند، به عمویش گفت که حالا ما [از] کامپیوتر [استفاده کنیم یا نه]؟ چرا عزیز من! تو باید خودت درست باشی، در هر قسمتی که هست، تو باید حواست پیش کامپیوتر خلقت؛ [یعنی] قرآن باشد. حالا حرف من این‌است: هر چیزی که از خارج آمد، شما باید تفکر داشته‌باشید. ببین قرآن‌مجید، این [چیز] را تأیید کرده یا نکرده؟ خدا تأیید کرده یا نکرده؟ بالخصوص این کامپیوتر خلقت؛ یعنی قرآن! همه‌چیزی را گفته‌است. [۱۴۱] الآن این کامپیوتر جهانی که درآمده، یک‌چیز دیگر، بهتر از این‌هم برای شما درمی‌آورند! هر چیزی که برایتان درآمد، ببین، حلال است یا حرام؟ [در] آخرالزمان، هر چیزی که برای شما درآمد، اگر بخواهی حفظ شوی، یک‌تفکر در این [چیز] داشته‌باش، ببین، این [چیز] با امر درست‌است یا نیست؟ اگر با امر درست‌است، دنبالش برو. قربان‌تان بروم، ما آمدیم امر را به شما بگوییم. عزیزان من! فدایتان بشوم، قربان‌تان بروم، اول جوانی‌تان، بیایید این عمر گران را در راه امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) طی کنید، در راه قرآن‌مجید طی کنید، نه در راه کامپیوتر جهانی. [۱۳۸] ما نمی‌گوییم با کامپیوتر کار نکن. شما باور کنید که این خارجی‌ها یا اشخاصی که خودفروخته هستند، والله! بالله! این‌ها دلسوز ما و دلسوز دین ما نیستند. حالا این‌ها می‌روند یک‌چیزهایی را برانگیخته می‌کنند که ما از حقیقت دین، از حقیقت ولایت، از حقیقت امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، کنار برویم. [۱۴۱]

حالا چطور شویم که این‌طوری شویم و جلوی خدشه را بگیریم؟ من هر چه بگویم، خلاصه امراضش را می‌گویم، شما باید امر را از شهوت بالاتر بدانید. امر خدا را از پولِ غیر خدا بالاتر بدانید. امر خدا را از رفیق بالاتر بدانید. امر خدا را از خواهش زنت بالاتر بدانید. اگر آن خواهش خانمت مطابق امر است، اطاعت کنی؛ یعنی این امر خدا را خودِ خدا بدانی. امر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را خودِ امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بدانی. [۷۶] اگر تو حقیقتاً دنبال امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌روی، چرا دنبال کس دیگر می‌روی؟ از او چه می‌خواهی؟ این‌که همه‌چیزی به تو داده، همه‌چیز هم به تو می‌دهد. کسری ندارد، تو هم کسری نداری، کجا می‌روی؟! اما شیطان تو را فریب می‌دهد، هوا تو را فریب می‌دهد، شهوت تو را فریب می‌دهد، صورت‌هایی که ناجور است، تو را فریب می‌دهد. فریب می‌خوری، بیا فریب نخور! [در] یک‌جای دیگر گفتم که اگر شما بخواهید فریب نخورید، ببین، خدای تبارک و تعالی چه می‌گوید؟! الآن شما چند وقت یک‌رفیق می‌گیری [و] دنبالش می‌روی. بالأخره، آن [رفیق] به تو خیانت می‌کند، حرفت را نمی‌شنود؛ یک‌خُرده ناراحت هستی. خدا تو را صدا می‌زند، می‌گوید: والله! به خودم قسم! ای بنده من! این‌قدر که دنبال آن‌ها رفتی، اگر دنبال من می‌آمدی، همه حاجت‌هایت را برآورده می‌کردم. آیا خدا می‌تواند [برآورده] بکند یا نمی‌تواند؟! چرا دنبال خدا نمی‌روی؟! چرا دنبال ولایت نمی‌روی؟! چرا دنبال امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نمی‌روی؟ [۱۴۲]

کامپیوتر جهانی و دیدن عظمت خدا[۱۴۳]

جوانان‌عزیز! این کامپیوتر جهانی را، بروید بخوانید! خیلی هم قشنگ دنبالش بروید! تا حتی می‌گویم، غلط می‌کنم [که] بگویم اشتباه‌است، خیلی هم درست‌است؛ اما امر دارد. خدا، هیچ‌چیزی را توی این خلقت بی‌امر نگذاشته‌است؛ [چون‌که خدا] می‌خواهد شما را به کمال برساند. خدا که احتیاج ندارد. خدا بشر را که خلق کرده، می‌خواهد او را به کمال برساند؛ آن‌وقت روی هر چیزی توی این عالم یک‌امری برایش گذاشته‌است؛ برای این‌که گفتم: «الا له الخلق و الامر»؛ آن‌وقت شما باید پیرو آن [امر] باشید. [۱۳۸]

والله! خیلی این حرف قشنگ است. چقدر نقشه ریختند که تو را از ولایت کنار بیاورند؛ اما توی همان [نقشه]، ولایتت کامل می‌شود. چرا؟ بیا این کامپیوتر جهانی را به روی کامپیوتر خلقت [یعنی قرآن]، با هم روبرو کن. هر کجا [که] آن [کامپیوتر خلقت] می‌گوید خوب، خوب است. چرا؟ کامپیوتر خلقت تأییدکننده است. هر چیزی را در این خلقت، قرآن تأیید کرده [دنبالش برو]؛ اما آن [تلویزیون را] تأیید نکرده‌است؛ [چون‌که] آن شهوت است. آن یک‌چیزی است که به‌وجود آورده، حالا یا شیطان آورده یا هر چیزی که [آن‌را به‌وجود] آورده [است]، بالأخره [به] یک‌طوری [آن‌را به‌وجود] آورده که خیال شما را از آن‌جا [یعنی از ولایت] منصرف کند.

رفقای‌عزیز! بعضی‌ها درس می‌خوانند، کامپیوتر دارند، همه چیزها را دارند، اما می‌فهمند؛ در تمام گلبول‌های خون‌شان این [است که] کامپیوتر جهانی، ما را هدایت نمی‌کند یا درس، ما را هدایت نمی‌کند؛ یعنی تشخیص دادند. این آدم‌ها کم هستند، پی [یعنی دنبال] حقیقت می‌گردند. [۱۴۱] آن کاری که شما می‌کنی، حالا کامپیوتر داری، کاسب هستی، نمی‌دانم عطار هستی، مهندس هستی، توی معدن هستی، هر کاری که داری می‌کنی، آن‌کار تو که روی عدالت شد، او [یعنی خدا] آن‌را می‌خواهد. مواد کامپیوتر جهانی این‌نیست که شن باشد، تو باید بفهمی شن را چه‌کسی خلق کرده؟ یکی [دیگر] هم [این‌که بفهمی] چه‌کسی به تو نیرو داده‌است؟ [۱۴۴]

حالا این کامپیوتر جهانی هم همین‌است. شما الآن اگر کامپیوتر جهانی را خواستید یک‌چیزی [از آن] بفهمید [که] عبرت‌انگیز است، چه عیبی دارد؟ اصلاً به عقیده من، جوان‌های عزیز باید کار کنند، اما خودشان را نگه‌دارند. این کامپیوتر که داری کار می‌کنی، چه عیبی دارد؟! اول‌ها یک‌دفتر می‌گرفتند [که] حساب کنند [و در آن دفتر بنویسند؛ اما] اشتباه می‌شد. حالا یک‌دکمه می‌زنی، [خودش] حساب می‌کند. [این] چه عیبی دارد؟! شما که دارید توی کامپیوتر کار می‌کنید، دارید روی احتیاج مردم [کار] می‌کنید. [این] چه عیبی دارد؟! اما خدا به تو چه می‌کند؟ خدا برای هر چیزی در این عالم، مصداق می‌آورد. عزیز من! این‌که می‌گوید: [آخرالزمان] «شرّ‌الأزمنه» [است]، هر چیزی که بوده، برایش مصداق می‌آورد. اگر شما این کامپیوتر جهانی را دیدی، باید فکرت در تمام جهان، در تمام خلقت، در تمام ذرات پخش شود [که] چه‌کسی این [فکر] را در مغز جوان گذاشت که این [کامپیوتر] را تولید کرد؟ آن‌را باید ببینی. عزیز من! این [کامپیوتر] را خیلی در آن فکر نکنی. حُسن یوسف، آن [کسی] است که یوسف پرورید. اگر این عظمتی که به‌اصطلاح در دنیا هست را می‌بینی، عظمت بالاتر آن‌را ببین [یعنی خدا را ببین و] از آن تشکر کن. [۱۳۷]

استفاده از کامپیوتر جهانی با مجوز امر

هیچ‌کاری لغو نیست؛ یعنی خدا در عالم کار لغو نمی‌کند. این کسی‌که این کامپیوتر را در مغزش ایجاد کرده، خداست. این ایجاد مغز خلق، اشتباه نیست. توجه بفرمایید [که] من چه می‌گویم! اما [حالا] این [کامپیوتر را که] ایجاد کرد، خدا یک‌مجوّز روی آن می‌زند؛ شما باید آن مجوّز را مراعات کنید. اگر شما مجوّز را اطاعت کردید، تولیدت صحیح است. یک‌کارگاهی که مجوّز ندارد، تزلزل دارد، بازخواست دارد. اگر کار ما مجوّز نداشته‌باشد، بازخواست دارد. این کامپیوتر جهانی چیست؟ گفتم، اما این کامپیوتر خدا که قرآن است، این [قرآن] مجوّز قرار می‌دهد، باید با مجوّز کار کنی. کار کن! خیلی هم قشنگ کار کن [تا] پیش بروی. بابا! [شما پیش] نرفتید؛ [برای این] که این‌ها یک‌عده‌ای بودند، عقب‌افتاده بودند، جازن شده‌بودند، شما را هم عقب انداختند. [۱۳۷]

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: من دو چیز بزرگ برای شما می‌گذارم: یکی قرآن است و دیگری عترت. وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید این دو چیز بزرگ است؛ یعنی تمام خلقت در مقابل آن کوچک است. قدری با تفکر این حرف‌ها را گوش دهید! اگر با تفکر گوش ندهید، یک‌چیزی شنیدید. اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این‌را می‌گوید؛ یعنی هیچ‌چیزی را بزرگ نمی‌داند مگر قرآن و عترت را. به‌دینم! به‌ایمانم! من هم همین‌طور هستم. شما هم باید همین‌طور باشید؛ یعنی هر چیزی که می‌آید، این خارجی‌ها به‌وجود می‌آورند، شما باید حسابش را بکنی، طوری حسابش را بکنی که بگویی: این در مقابل کامپیوتر خدا کوچک است. در مقابل کامپیوتر خلقت کوچک است. ببین، آن‌را تأیید کرده برو [دنبالش]. ما نمی‌گوییم نرو. اصلاً چیزی بد نیست، تو آن‌را بد می‌کنی. الآن همین کامپیوتر جهانی عبرت‌انگیز است. ما وقتی این‌جا آمدیم، عبرت می‌گیریم؛ ببین چه کوه‌هایی هست! باز می‌گوییم: خدایا! این [کوه‌ها] را برای چه خلق کردی؟ می‌گوییم: خدا بی‌خود که خلق نکرده‌است. توجه فرمودید؟!

پس عزیز من! قربانت بروم، ببین هم این‌که [خارجی این‌را] به ضد دین درست‌کرده [و هم می‌خواهد ولایت ما را بگیرد]. آیا می‌دانید [که] چرا می‌خواهند ولایت را از ما بگیرند؟ چرا می‌خواهند علی (علیه‌السلام) را از ما بگیرند؟ چرا می‌خواهند این قرآن‌ناطق را از ما بگیرند؟ روی اصلِ این‌که مطیع می‌خواهند. به حضرت‌عباس! در تمام گلبول‌های خون من دارد موج می‌زند، این‌ها مطیع می‌خواهند. می‌بینند این حاج‌آقا تا این [ولایت] را دارد، نمی‌آید تسلیمش بشود. این [ولایت] را می‌خواهد از تو بگیرد. با تمام نقشه‌ها می‌خواهد از تو بگیرد. مطیع می‌خواهد، خارجی مطیع می‌خواهد. آن‌کسی هم که پیرو خارجی است، هر مقامی می‌خواهد باشد، آن‌هم مطیع می‌خواهد، من را که نمی‌خواهد؛ می‌خواهد مطیعش باشی. [۱۴۱]

به تمام آیات قرآن! وقتی در سردابه آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) رفتم، ثانیه‌ای آن‌جا نایستادم، فوراً بیرون آمدم؛ دیدم زن و مرد قاطی هستند. چرا؟ مؤمن واقعی، امر دنبالش است، بی‌امر نمی‌تواند کار کند. همیشه اجازه از امر می‌گیرد [که] آیا نگاه کنم؟ نه! این‌جا را نگاه نکن، برو! این‌کار را بکنم؟ نه! تو در اختیار امر هستی، نه امر در اختیار تو. [۱۴۵]. [باید] بدانیم [که] امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد ما را می‌بیند. [۱۴۶] با تفکر و اندیشه یک‌نگاه به آن [کار] بکنید و ببینید [که] ثمره این [کار] چیست؟ این [کار] را شیطان یا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) یا امر برانگیخته‌است؟ ببین امر رویش هست یا نه؟ اگر نیست، آن‌را دور بینداز. [۱۳۸] باید همیشه در مقابل خدا و ولایت سر به زیر باشی؛ آن‌وقت توی امر هستی و بی‌امری نمی‌کنی. [۱۴۷]

خطرات نگاه بی‌امر و برکات نگاه با امر[۱۴۸]

اگر بخواهید امر الله شوید و عضو ائمه (علیهم‌السلام) باشید؛ باید به امرشان نگاه کنید، به امرشان راه بروید، به امرشان بخوابید، به امرشان پا شوید [یعنی بلند شوید]. [۱۳۸] اگر بخواهید اشرف‌مخلوقات باشید، باید با آن چشمی که به شما داده، نگاه به‌جای بد نکنید. [۱۴۹] اگر بخواهید نورتان به آسمان‌ها نورافشانی کند، باید نگاه بی‌امر نکنید. [۱۴۶] اگر بخواهید حاکمیت داشته‌باشید، چشم‌تان باید به امر شما باشد، نه این‌که شما به امر چشم‌تان باشید. [۱۵۰]

اگر بخواهید بدون سؤال و جواب به بهشت بروید؛ باید دل‌تان را به یک‌نگاه غیر امر خوش نکنید. [۱۵۱] اگر نگاه غیر امر نکنید؛ ارتباط را اطاعت کرده‌اید. [۷۵] اگر بخواهید خدا کلید ولایت به شما بدهد و تمام ملائکه برایتان طلب‌مغفرت کنند، در نگاه غیر امر، باید کلید چشم‌تان را بزنید. [۱۳۸] اگر بخواهید دین‌تان حفظ شود، تا می‌توانید چشم‌تان را حفظ کنید. [۷۷]

اگر نگاه غیر امر نکنید و از امتحان‌ها، از جمله امتحان چشم بیرون بیایید؛ آن‌وقت روح می‌شوید؛ دیگر جسم نیستید.[۱۵۲] اگر بخواهید چشم ولایت شما کار کند، باید به‌غیر امر نگاه نکنید، به همه‌جا با امر نگاه کنید![۱۵۳] اگر بخواهید نور حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را ببینید؛ باید با چشم‌تان به‌جای دیگری نگاه نکنید. به تمام آیات قرآن! من آن نور را دیده‌ام. اگر شما حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را بشناسید، نورش را هم می‌بینید؛ اما چشمی که خودش را در اختیار حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) بگذارد. به تمام آیات قرآن! حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) به‌من دست داده‌است؛ اما این دست، جای دیگری نرفته‌باشد، این دست در اختیار [امر] باشد، این چشم، در اختیار [امر] باشد، این پا، در اختیار [امر] باشد. [۱۵۴]

اگر بخواهید خدا در قیامت برای شما صورت زیبا خلق کند؛ باید چشم و نفس‌تان را حفظ کنید؛ رنج ببرید؛ اما جزء منافق و عیاش نروید، از خدا و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) حیا کنید.[۱۱۴] اگر بخواهید به ماوراء دست پیدا کنید، باید نگاه شما به خدا و ائمه (علیهم‌السلام) و عدالت باشد.[۱۵۵] [اگر] آن‌جا که خدا گفته [نگاه] نکن، [نگاه نکنید]؛ آن‌وقت شما چه‌کسی هستی؟ شما خدایی، شما علی (علیه‌السلام) هستی، شما ولایت هستی [یعنی چشمت، چشم خدا و ولایت می‌شود، عین‌الله می‌شوی].[۱۵۶]

وقتی نگاه‌تان به زن نامحرم افتاد، اگر به آسمان نگاه کنید، تمام ملائکه‌ها طلب‌مغفرت برایتان می‌کنند، اگر نگاه به زمین بکنید، تمام ملائکه‌ها برایتان طلب‌مغفرت می‌کنند؛ طلبِ مغفرت ملائکه، آمرزیده هستید.[۸۰] خدا خانه‌اش را فدای شما کرده‌است؛ اما گوش به حرف کسی ندهید، وابسته به کسی نباشید، پیرو بدعت‌گذار نباشید، پیرو شهوت‌تان نباشید، چشم‌تان را حفظ کنید![۱۵۷]

نگاه امری[۱۵۸]

شما نگاه به آیات خدا کن، نگاه به این کوه‌ها بکن. عظمت خدا را ببین؛ اما کفر اهل آن‌را هم ببین و شکر کن که تو این‌جور نیستی. [۱۳۸] والله! نگاه‌کردن به کوه‌ها، بهتر است از این‌که به بعضی‌ها نگاه کنی. والله! به حیوان‌های بیابان نگاه‌کردن بهتر است از این‌که به بعضی‌ها نگاه کنی؛ چون حیوانات مطیع‌اند، اغلب این‌مردم مطیع نیستند. خدا شما را خواسته که کار و شغلت در بیابان است تا شیطان تو را وسوسه نکند. کجا می‌خواهی بروی؟! چه‌کار می‌کنی؟! هر روزت که شب می‌شود شکر کن! چشمت به زن نامحرم نخورده، چشمت به این‌ها که نمی‌دانم مانتو پوشیدند و زُلفشان [موهایشان] را قپل کرده‌اند، نخورده‌است. چشمت به این‌ها نخورده‌است. اگر چشمت به یک گاو یا یک حیوان بخورد، بهتر از این‌است. چه‌خبر شده‌است؟[۱۵۹]

مقصد خدای تبارک و تعالی در تمام خلقت علی (علیه‌السلام) است، ولایت است، الآن وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. چرا می‌گوید اگر امام نباشد، تمام عالم فروریزان می‌شود؟ امام وجه خداست، تمام عالم وصل به وجه خداست. آسمان، زمین، لوح، قلم، بهشت، آنچه که خدا زیر این آسمان خلق کرده‌است، باید اتصال به وجه خدا باشد. اگر وجه خدا نباشد، تمام عالم فروریزان می‌شود؛ حجّت‌خدا یعنی این. کجاییم ما؟! اگر تو امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را می‌بینی، عرش را باید ببینی، بهشت را باید ببینی، دوزخ را باید ببینی، آسمان را باید ببینی، زمین را باید ببینی، کوه‌ها را باید ببینی، دریاها را باید ببینی، ممکنات را باید ببینی، درخت‌ها را باید ببینی، اشیاء را باید ببینی، آنچه را که در خلقت است باید ببینی. تمام این‌ها که سرپاست، به‌واسطه وجود ولی‌الله‌الأعظم (عجل‌الله‌فرجه) است؛ این امام‌شناسی است. تمام این‌ها غیر ممکن‌است که بدون امام سرِ پا باشند، تمام این‌ها فروریزان می‌شوند. اگر ما این‌جوری باشیم، هر چیزی را که می‌بینی، شکر امام‌زمانت را می‌کنی. خدایا! شکر که تو چنین وجودی را از نور خودت خلق کردی، در این عالم آوردی که من گلابی می‌خورم، سیب می‌خورم، آسایش دارم. آنچه که آسایش است، آنچه که راحتی داری، آنچه که خوشی داری، آنچه که ابعاد داری، به‌وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. اگر تو امام‌زمان را این‌جوری بشناسی، به‌غیر از شکرانه کاری دیگری نمی‌کنی. الآن نگاه به پرتقال می‌کنی، می‌گویی: خدایا! شکر، این به‌وجود امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) خلق شده‌است. نمی‌خواهم یکی‌یکی خدمت شما عرض کنم. الآن ماشینت را می‌روی سوار شوی، به‌وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) چرخ دارد می‌گردد. از کجا می‌گردد؟ به‌وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه). بنزین، نفت و برق به‌وجود چه‌کسی درآمده‌است؟ «وجوده بوجود»، به‌وجود امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) درآمده‌است. امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را باید این‌جوری بشناسی. [۱۶۰]

اگر به مؤمن و متقی نگاه کنی؛ خدا ثواب زیارت چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) را به تو می‌دهد، اگر نگاه امری کردی، اتصال به متقی، ائمه (علیهم‌السلام) و خدا می‌شوی و جنبه‌مغناطیسی ولایت به‌وجود می‌آید. [۱۴۶]

به عرض روز و هفته به حرف‌های جلسه یک‌نگاهی بکنید؛ تا با همین‌ها محشور بشوید. [۱۶۱] اگر به‌صورت پدر و مادرت، به‌صورت مؤمن، به‌قرآن و این حرف‌ها نگاه کنی، تجلی نور دارد. از تمام هوا و هوس و خیالات تو را بیرون می‌آورد؛ اما اگر به‌غیر امر نگاه کنی، تجلی ظلمت دارد. [۱۶۲] به فضائل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نگاه کنید؛ چون پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر کس به فضیلتی از فضائل امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) نگاه کند، خداوند گناهانی که به وسیله چشمش انجام داده را می‌آمرزد. [۱۶۳]

تو باید ناله‌های حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و جسارت به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را فراموش نکنی، دائم باید توی این حرف‌ها باشی؛ آن‌وقت فرصتی نداری [که] به‌جای دیگر نگاه کنی. [۱۶۴] اگر بخواهیم نقش حرف‌های ولایت [را] داشته‌باشیم، باید از لهو و لعب دست برداریم. حالا ای مسلمان! این دهه‌عاشورا لهو و لعب را کنار بگذار! برو فکری برای مسلمانی‌ات بکن! آیا با این حرف‌ها نقش داری یا نه؟! آخر چه نقشی داری که هنوز از لهو و لعب دست برنداشته‌ای!؟ [۱۶۵]

بی‌دینی و نارضایتی حضرت‌زهرا، نتیجه نگاه به لهو و لعب[۱۶۶]

تلویزیون یک‌چیز عشقی است، شهوت است، نباید به آن نگاه کنی. [۱۵۲] عشقش و محبتش را نداشته‌باش. [۸] [چون] شما به عمل یک‌مُشت [تعدادی] انگلیسی و آمریکایی راضی هستی و جزء آن‌ها می‌شوی و با آن‌ها محشور می‌شوی. [۱۶۷] نگاه به خارجی‌ها کنی و با آن‌ها لاس بزنی؛ عاق امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) شده‌ای. امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌گوید: یا جدّاه! اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم؛ اما تو یک‌مُشت خارجی را جمع کردی و با آن‌ها لاس می‌زنی! [۱۶۸]؛ آن‌وقت به زمان‌جاهلیت می‌میری، بی‌دین از دنیا می‌روی و دین مصنوعی داری. [۱۶۹]

اگر تلویزیون و ویدیو و ماهواره زدی و به گردش رفتی که مردان و زنان را ببینی و دختران را بر سر کار آوردی که با آن‌ها عشق کنی، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) شما را راه نمی‌دهد و بی‌دین از دنیا می‌روید. چرا زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) به عمویش عباس راه نداد؟ مگر چه‌کار کرده‌بود؟ به حرف خلق رفته‌بود. اغلب شما هم به حرف خلق هستید، کدام‌تان به حرف امر هستید؟ اگر تو به حرف امر هستی، امر به تو گفته تلویزیون بزن؟! امر به تو گفته ویدیو بزن؟! امر به تو گفته ماهواره بزن؟! امر به تو گفته به گردش برو و زنان و مردان را ببین؟! خاک عالم بر سرت! امر به تو گفته جوانان مردم بی‌کارند، دختران را به‌سر کار ببری و با آن‌ها عشق کنی؟! باید بی‌دین از دنیا بروی! [۱۷۰]

[الآن] جوری شده‌است که تمام این دنیا، شرّ‌الأزمنه شده‌است، دیگر خیر تویش نیست. زمانی خیر تویش بود که دفاع از ولایت می‌شد. خیر آن‌موقع تویش بود که دفاع از زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) می‌شد. تجدّد، ما را برده، این ساز تلویزیون دل شما را برده. این‌قدر برای شما دل‌رُبا آورده‌است! من عقیده‌ام این‌است که ما به قهقرا برگشتیم [و] تجدّدی شده‌ایم. والله! بالله! تجدّد آخر ندارد. قربان‌تان بروم، فدایتان بشوم، آرام بگیرید! دنبال چیزی بروید که آخر داشته‌باشد. مگر تجدّد آخر دارد؟! [۱۷۱] تجدد این‌است که شما به لهو و لعب گوش می‌دهید، هنوز نمی‌توانید از این بگذرید و بگویید علی! زهرا! عزیز من! یکی از خواهش‌هایتان این‌است که این [لهو و لعب] باشد؛ بگویید نباشد. [۱۷۲] حقیقت تجدد چیست؟ همیشه یک‌چیز تازه به‌وجود می‌آورد. یک‌روز رادیو می‌آورد، یک‌روز تلویزیون می‌آورد، یک‌روز ویدیو می‌آورد، الآن هم ماهواره آورده‌است. هر چیزی که قدری قدیمی می‌شود، کفّار در فکر می‌روند که یک‌چیز جدیدتری برای شما بیاورند؛ اما تمام این‌ها را برای اهل‌دنیا می‌آورند. [۱۷۳]

چه‌خبر است دنیا؟! ماسواء [یعنی ماوراء] باید شما را احترام کنند نه خلق. مگر خدا نمی‌گوید اگر مؤمنی را توهین کنی، خانه مرا خراب کردی؟! نتوانستند خانه‌خدا را خراب کنند؛ [اما می‌گوید] یک توهین به مؤمن، خانه‌خدا را خراب می‌کند. مگر امام‌صادق (علیه‌السلام) نمی‌گوید هر کسی، این متقی را نخواهد، دروغ می‌گوید که ما را می‌خواهد، ما اتصال به‌هم هستیم. کجا می‌روید اتصال به این لهو و لعب و دنیا و پول و پَلِه [می‌شوید]؟! تجدّد پدر ما را در آورده‌است! به‌قول فرمایش حاج‌شیخ‌عباس، خدا رحمتش کند! گفت: هر طوری می‌شوید، [بشوید؛ اما] تجدّدی نشوید! [۱۷۴]

محشور شدن با لهو و لعب[۱۷۵]

عزیزان من! اگر بخواهید حمایت از ولایت کنید، باید جان‌تان را فدای ولایت کنید نه [فدای] حرف لهو و لعب. اگر این‌طور باشید، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌فرماید: پدر و مادرم به‌قربانت! مگر شهدای کربلا چه‌کار کردند؟! خدایا! حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) تا آخر عمرشان حمایت از ولایت کرد، ما هم جان‌مان را فدای ولایت کنیم، نه [فدای] حرف لهو و لعب. [۱۷۶] مگر این خانم تو، [مثل] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یا فاطمه‌زهراست که فردای‌قیامت بیاید گناهت را بگیرد که تا می‌گوید یک‌چیز بخر! برایش می‌خری. این‌که گفته به حرف‌زن نرو، این‌است: یک‌چیز لهو و لعبی، یک‌چیز غیر امری می‌گوید بخر! [آن‌را برایش نگیر]؛ اگرنه تو باید با زنت هماهنگ باشی. یک‌نفر می‌گفت [که در روایت] گفته که هر چه زنت می‌گوید، غیرِ آن‌کار را بکن! ثواب دارد. مثلاً به‌من می‌گوید سیب بخر! من می‌روم خیار می‌خرم. آقاجان من! این‌نیست! اگر حاجتش را برآورده کنی، خدا ثواب هفتاد حجّ و هفتاد عمره به تو می‌دهد. آدم یک حرف‌هایی از بعضی‌ها می‌شنود، می‌بیند هنوز ارتباط که ندارند، اعتقاد هم ندارند. [۷۵] حالا به خانم می‌گویی [چرا برای دیگران حرف می‌زنی؟] می‌گوید: زینب هم [خطبه] خواند! تو می‌خواهی مردم را به شهوت خودت تحریک کنی. آیا تو زینب (علیهاالسلام) هستی؟ آیا امام‌حسین (علیه‌السلام) به تو گفته حرف بزن؟ این‌کارها چیست که درست می‌کنید؟ همه این‌ها خیمه‌شب‌بازی است، [خدا] فردای‌قیامت، پدرت را در می‌آورد. خدا علمایی را که از دنیا رفتند، رحمت کند! حاج‌شیخ‌عباس می‌گفت: اگر مرد در خانه است، زن [دم] درِ خانه نرود، اگر هم رفت، [با صدای ضخیم] بگوید: «کیست؟ کیست؟» این‌طوری حرف بزند. حالا می‌گوید زینب (علیهاالسلام) این‌کارها را کرده، زینب (علیهاالسلام) می‌خواست اسلام را یاری کند. الآن [آیا] ما حسین (علیه‌السلام) داریم؟! [یا این‌که] شهوت و کارهای تجددی همه‌چیز را از ما گرفته‌است! خانم‌های‌عزیز! دلم می‌خواهد با حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) محشور شوید. جوانان‌عزیز! به‌دینم! دلم می‌خواهد با امام‌حسین (علیه‌السلام) محشور باشید، نه با لهو و لعب. تا می‌توانید لهو و لعب را از خانه‌هایتان بیرون کنید. [۷۷]

خدا به نماز زهرا (علیهاالسلام) افتخار می‌کند؛ [می‌فرماید:] ای ملائکه! ببینید این کنیز من چطور دارد بندبندش جدا می‌شود [و] با من حرف می‌زند؟ کجا می‌روید با یک‌لهو و لعب حرف می‌زنید؟! چقدر بدبختید! [۱۷۷] خود امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) انگشترش را در رکوع [نماز] داده، درست‌است؟! آیه «هل أتی» نازل می‌شود. اگر این انگشتر را نمی‌داد [آیا آیه] «هل أتی» نازل نمی‌شد؟! البته علی (علیه‌السلام) خودِ «هل أتی» است، ببین دارد حالی تو می‌کند، قربانت بروم، حالا که این انگشتر را داده «هل أتی» [برایش] نازل می‌شود، آن‌ها سه‌روز، سه‌روز، نان‌شان را دادند، آیه [برایشان] نازل می‌شود، دارد حالی‌ات می‌کند [که] یعنی وقتی این‌کارها را کردی، تو سزاوار آیه قرآن هستی. [۱۷۸]

اگر بخواهید خدا به شما علی (علیه‌السلام) بدهد، باید از دنیا و لهو و لعب و خیال و تماشا دست بردارید. رفقای‌عزیز! بیایید از دنیا و لهو و لعب و خیال‌ها و تماشا و منیّت دست بردارید. بیایید تسلیم شوید تا خدا به شما هم علی (علیه‌السلام) بدهد. اگر دست برداشتید، هماهنگ با ولایتید؛ وگرنه با افعال و خیال‌های خودتان هماهنگ هستید و با همان‌ها محشورید. [۱۷۹]

مگر خدا این خلقت را که [خلق] کرده، نمی‌خواهد؟! پس اَلَکی خلق کرده‌است؟! تمام شماها را خلق کرده، بهشت به این جاودانی را خلق کرده، غِلمان را برای شما گذاشته، حوریه‌ها را برای شما گذاشته، تازه این‌ها که گذاشته، برای شما گذاشته‌است، به‌دینم! من [این‌ها را] نمی‌خواهم، به‌ایمانم! من نمی‌خواهم. این مال شماست. مال شماست که هنوز ویدیو و ماهواره می‌زنید. چه دارید می‌گویید؟ من یک‌عنایت زهرا (علیهاالسلام) را به فردوس و بهشت و غلمانش ندادم، گفتم: برو ردّ کارَت! متقی؛ یعنی این. شما چه دارید می‌گویید؟! [۱۸۰] وقتی [من] علی (علیه‌السلام) می‌گویم، در تمام کالبد بدن من، انگار جان می‌گیرد؛ یعنی انگار، آن علی (علیه‌السلام)، به روح آدم جلوه می‌دهد. کجا می‌روی پای این تلویزیون که آن‌ها را می‌بینی؟! تو هنوز کسری داری، هنوز این دل تو، به آن‌ها تمایل دارد. [۱۸۱]

کارت علی[۱۸۲]

والله! بالله! من قصد جسارت به شما ندارم. عزیز من! تو که به مکّه می‌روی و اطاعت نمی‌کنی، پولت ناجور است، به‌فکر این هستی که این [لهو و لعب] را بخری، تلویزیون رنگی بخری، داری [مکّه] می‌روی که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: آخرالزمان، مردم حجّ می‌کنند یا برای سیاحت یا برای تجارت یا برای اسم و رسم. حالا تو که سفر اوّلت است و می‌روی، جزء یهود و نصارا نیستی؛ اما حیوان هستی. در آیینه علی (علیه‌السلام) حیوان هستی. چرا اطاعت نمی‌کنی؟! [۱۸۳] در قیامت از تو کارت می‌خواهد. تو کارت علی (علیه‌السلام) را می‌توانی آن‌جا ببری؟! آن‌جا چه‌کارتی می‌بری؟! کارت تلویزیون، کارت ویدیو، کارت هوا، کارت هوس، کارت دنیا، کارت خیانت، کارت دروغ، کارت جنایت؟! چقدر من کارت دارم! کارت علی (علیه‌السلام) از من می‌خواهد، می‌گوید برو [و] همه این‌ها را دور بینداز! خدا می‌داند این کارت علی (علیه‌السلام) چقدر قیمت دارد! از کجا ما کارت علی (علیه‌السلام) بگیریم و آن‌را به ما بدهد؟ امرش را اطاعت‌کن. [۱۸۴]

مگر نبود که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، فاطمه بنت‌اسد را در قبر گذاشت؛ فرمود: [اگر از امامت پرسیدند،] بگو پسرم. گفت: پسرم. فاطمه حیران‌زده شد. ائمه (علیهم‌السلام) را [از او] سؤال کردند. کدام‌یک از شما [اسم] امام‌هایتان را بلد هستید؟ تو چه‌چیزی بلدی؟ تا وقتی‌که از علی (علیه‌السلام) صحبت می‌کنم، نمی‌خواهم حرف لهو و لعب را بزنم؛ دهانم عیب می‌کند، نمی‌زنم. تو چه‌چیزی بلد هستی؟ بترسید از آن روزی که از شما سؤال می‌کنند! در قبر امام‌هایتان را سؤال می‌کنند. آیا دنیا را سؤال می‌کنند یا ائمه (علیهم‌السلام) را سؤال می‌کنند؟ حالا اگر هم [اسمش را] بگویی، می‌گوید چرا امرش را اطاعت نکردی؟!

آن مؤمن‌واقعی هم همین‌جور است. آن مؤمن‌واقعی هم شاید یک ذراتی مِهر دنیا داشته‌باشد. روایت داریم: یک‌گُل می‌آورد، به او می‌دهد، بو می‌کند؛ آن ذرّه محبت هم می‌رود؛ آن‌وقت خدا را لبّیک می‌گوید؛ آن‌وقت جایش را نشانش می‌دهد. چرا؟ این مؤمن، علی (علیه‌السلام) گفته، این مؤمن، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول دارد. این مؤمن، «الیوم أکملت لکم دینکم» را قبول دارد. [اما] تو می‌روی چه‌کسی را قبول می‌کنی؟! من نمی‌خواهم در این نوار اسم لهو و لعب را بیاورم. شما مردم، اغلب‌تان پیِ لهو و لعب هستید. [۱۸۵] اگر این‌طوری شدی، به بهشت جاویدان می‌روی و ملائکه آن‌جا می‌گویند: چه شده؟ مگر قیامت شده؟ [می‌گویی:] نه! [می‌پرسند:] اُمت چه‌کسی هستید؟ [می‌گویی:] اُمّت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)؛ ما از کسانی هستیم که از اول و «ألست» امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول داشتیم و داریم؛ عوض نشدیم. خب، [می‌پرسند:] چه‌کار می‌کردید؟ [می‌گویی:] امر خدا را [به امر خودمان] ترجیح می‌دهیم. کجا امر خداست که می‌روی این لهو و لعب را می‌خری؟! آیا امر خداست که جلوی چشمت را نمی‌گیری؟! [۱۷۲]

حالا یارو افتخار می‌کند که پرچم ویدیو بالای سرِ خانه‌اش است. لامروّت! شیعه باید پرچم علی (علیه‌السلام) در خانه‌اش باشد. تو شیره‌ای! چه پرچم‌هایی بالای خانه‌هایتان هست؟ آرام باشید! تو باید پرچم «إنّا فتحنا لک فتحاً مُبیناً» بالای خانه‌ات باشد. آیا تو شیعه هستی؟! [۱۱۴] به شما گفتم، [در قیامت] دیدم [که] همه این‌ها با پرچم آمدند. تمام پرچم‌ها محزون هستند؛ فقط پرچم ولایت [محزون نیست]. دلم می‌خواهد شما همه زیر پرچم ولایت باشید. سلمان، اباذر، میثم، مقداد، عمار یاسر، جُبیر، تمام زیر پرچم علی (علیه‌السلام) بودند. باباجان! به حضرت‌عباس! برو دست از تلویزیون و ویدیو بردار؛ [آن‌وقت] تماشاگر تمام خلقت می‌شوی. کجا می‌روی؟! [۱۸۶] اگر تلویزیون ببینی و با خارجی‌ها عشق کنی، مشرک به ولایت هستی، ولایتت حلقی است نه عملی. در آخرالزمان بیشتر مردم مشرک به ولایت هستند! یعنی ولایتِ مردم حلقی است نه عملی! تو که دَم از ولایت می‌زنی، باید امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را اطاعت کنی. آیا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گفته دروغ بگو؟! گفته معامله ربوی بکن؟! گفته خدعه بکن؟! گفته تلویزیون ببین و با خارجی‌ها عشق کن؟! [۱۷۰]

فراموش کردن مصیبت امام‌حسین ثمره نگاه به لهو و لعب[۱۸۷]

آدم یک‌جاهایی باید برود. شما حسابش را بکن! تو که از سلمان عزیزتر نیستی، از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بهتر نیستی، [امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به او] گفت: برو. یک‌جاهایی [امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] می‌خواست [سلمان] حفظ شود؛ نه این‌که رضایت داشت، تو هم باید حفظ شوی! یک‌جاهایی مقدسی نکن! برو! توجه فرمودید؟! من عقیده‌ام این‌است که اگر ویدیو و تلویزیون هم دارد، برو! چرا؟ [چون] خودت را می‌خواهی حفظ کنی، ولایتت را می‌خواهی حفظ کنی، تو از آن [یعنی تلویزیون] که خوشت نمی‌آید، توجه فرمودید؟ [۱۴۹]

اگر بخواهید مصیبت‌های حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و امام‌حسین (علیه‌السلام) را فراموش نکنید، باید دنبال تماشای تلویزیون و ماهواره نباشید. اغلبِ مردم این‌ها را فراموش می‌کنند. این فراموشی، شما را از آن‌ها جدا می‌کند. زینب (علیهاالسلام) جدا نشد، اُم‌کلثوم جدا نشد، خودِ امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم گریه می‌کند؛ آن‌وقت شما دنبال تماشای تلویزیون و ماهواره می‌روید! روایت است که می‌گوید: اگر قهقهه زدی، بگو «اللهُمَ لاتَمقُتنی» که دلت نَمیرد. دل‌مُرده کسی است که از مصیبت زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) و امام‌حسین (علیه‌السلام) جداست! آن‌موقع که دنبال تجدّد و خلق بروید از حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و ائمه (علیهم‌السلام) جدا شده‌اید. [۱۸۸]

عزیز من! می‌فرماید: «قلب‌المؤمن، عرش‌الرحمن» قلب شما باید عرش خدا باشد. دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) تویش باشد. این‌ها چیست که توی دلت می‌آوری؟ این لهو و لعب‌ها چیست که می‌آوری؟ این فکرها چیست که می‌آوری؟ این‌چیزها چیست که تویش می‌آوری؟ تو باید ماوراء را در قلبت بیاوری. [۱۸۹]

اگر بخواهی به جایی برسی که قلب شما زیارت‌گاه ملائکه و جایگاه قبر امام‌حسین (علیه‌السلام) و ولایت باشد، باید به لهو و لعب و به تلویزیون خودت را نفروشی. شما به جایی می‌توانی برسی [که] قلب شما، دل شما، زیارتگاه ملائکه باشد. امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌فرماید: قبر من در قلب مؤمن یا مؤمنه است. وقتی شیطان به خدا گفت: من می‌خواهم در قلب بنی‌آدم بروم، خدا فرمود: قلب، جای من است، جای ولایت است؛ آن‌وقت خدا در قلب توست، علی (علیه‌السلام) در قلب توست؛ قبر امام‌حسین (علیه‌السلام) در قلب توست. شما این [قدر] قیمت داری، ارزان خودت را می‌فروشی. به یک هوا خودت را می‌فروشی، به یک مجلس خودت را می‌فروشی، به یک لهو و لعب خودت را می‌فروشی، به یک تلویزیون خودت را می‌فروشی. [۱۹۰] [در روایت] می‌گوید: اگر به‌قدر بال مگس [برای امام‌حسین (علیه‌السلام)] گریه کنید، خدا از سر گناهان‌تان می‌گذرد؛ تا حتی اگر مطابق برگ‌های درختان و ریگ‌های بیابان باشد؛ اما امام‌حسین (علیه‌السلام) را با لهو و لعب فرق بگذارید. قبر امام‌حسین (علیه‌السلام) درون دل شماست، کجا این لهو و لعب را می‌زنی؟! خدا می‌داند قلبت سیاه می‌شود. دیگر به‌دینم! حسین‌خواه نیستی، به‌دینم! زینب‌خواه نیستی. شهوت‌خواه هستی! با همان شهوت محشور می‌شوی! [۷۷]

اگر با این مصیبت‌هایی که به امام‌حسین (علیه‌السلام) و اصحابش وارد شده، به تماشای تلویزیون و ماهواره بنشینی، از کسانی هستی که بی‌دین از دنیا می‌روی. کربلا دارد حسین، حسین می‌گوید؛ اما تو آن‌قدر بی‌غیرت هستی که می‌خندی! به تمام آیات قرآن! راست می‌گویم، مردم [به] زیارت امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌رفتند و بعد به تماشای تلویزیون می‌رفتند!! تو کربلا آمدی؟! چه‌خبر است؟! در کوچه‌ها [ی کربلا] که می‌رفتم، می‌گفتم: این‌جاست که حسین (علیه‌السلام) آمده! این‌جاست که زینب (علیهاالسلام) آمده! اما تمام آن‌ها ماهواره‌هایشان روشن بود! این‌است که می‌گوید اگر در آخرالزمان با دین از دنیا رفتی، ملائکه تعجب می‌کنند. [۱۶۵] دوستی داشتم، گفت من ده‌دفعه [به کربلا] رفتم. رفته آن‌جا ماهواره‌ها را ببیند! آیا انفاق کرده؟ نه، اصلاً حالی‌اش نیست [که] انفاق چیست؟ چه‌کار داری می‌کنی؟! پس قانع و راضی باش! [۱۹۱]

اگر امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌گوید «أم حسبت أنّ أصحاب‌الکهف و الرّقیم کانوا من آیاتنا عجباً»، عجیب این‌است که این‌ها دین‌شان را حفظ کردند. عجیب این‌است [که] پا شده [یعنی بلند شده و] آمده در بیابان [تا] دینش را حفظ کند، امر ولایت را اطاعت کرده، حالا آیه قرآن هم برای این‌ها نازل می‌شود. برای ما چه‌چیزی نازل شده‌است؟ ساز تلویزیون و ساز ویدیو! این‌هم برای من نازل شده‌است، بفرما! تو حقّت این‌است، آن [یعنی اصحاب‌کهف] هم حقش آن‌است. ساز تلویزیون و ویدیو را برای شما و آیه قرآن را برای آن‌ها نازل کرده‌است؛ چرا؟ امر را اطاعت نمی‌کنیم. [۱۹۲]

خانواده و بیرون کردن تلویزیون[۱۹۳]

امر لهو و لعب چیست؟ لهو و لعب نباید تو را تغییر دهد. تو بلبل باغ ملکوتی نه از عالم خاک، خدا تو را برای جای دیگر خلق کرده‌است. عزیز من! تو را چهار روزی آورده این‌جا [در دنیا] که امتحان بدهی. یک لهو و لعب تغییرت ندهد. یک رفیقی که یک سِمَت آشغالی دارد، تغییرت ندهد. مگر ولایت باید تغییر کند؟! چرا ما توجه نداریم؟! امر بساط‌های لهو و لعب چیست؟ این بساط‌ها را در خانه‌هایتان نیاورید. درست‌است که با مشکل روبرو می‌شوید، درست‌است که اذیّت دارد، اما قربانت بروم، وقت بگذار و با این آقازاده‌ها حرف بزن [و به آن‌ها بگو:] عزیز من! [این تلویزیون] این‌جور هست. قربانت بروم! شأن ما این‌جوری است. حساب کن [که] آیا امام‌حسین (علیه‌السلام) این‌کار را کرده؟! آیا امام‌حسن (علیه‌السلام) [این‌کار را] کرده؟ آیا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) این‌کار را کرده؟ این‌کار را ابولهب کرده، ابوجهل کرده. آخر، تولّایی هست [و] تبرّایی هست. اگر تو این‌کار را بکنی، از آن‌ها تبرّی نداری؛ یعنی این جوان را بساز! [۱۹۴]

امر تلویزیون و ویدیو چیست؟ در خرید ویدیو [و تلویزیون] نباید امر زن‌تان را به امر خدا ترجیح دهید؛ با او صحبت کنید و او را عقده‌ای نکنید! بگویید: خانم! این مطابق شأن ما نیست، درست نیست؛ اما یک‌طوری با او رفتار کنید که عقده‌ای نشود. تا می‌توانید سعی کنید [که] زن‌تان را قانع کنید که نخرد. اگر شما بخری تا زمانی‌که او گناه می‌کند، گردن شماست؛ اما اگر او بخرد، گردن شما نیست. شخصی نزد من آمد. گفت: زنم می‌گوید [که] تلویزیون بخر! چه‌کار کنم؟ گفتم به او بگو [که] بد است، گفت: قانع نمی‌شود. گفتم: دویست‌هزار تومان به او بده [و به او] بگو: می‌خواهی طلا بخر، [یا] می‌خواهی تلویزیون بگیر! او هم رفت [و] طلا خرید؛ چون‌که اگر شما بخری، تا زمانی‌که او گناه می‌کند، گردن شماست؛ اما اگر او بخرد، گردن شما نیست؛ پس تا می‌توانید نگذارید عقده تولید بشود. رفع عقده کنید تا زندگیتان شیرین شود. اگر تلویزیون داشتید، بچّه‌هایتان پُررُو می‌شوند. این بچّه‌ها که پُررُو شدند؛ یکی برای تلویزیون [و] یکی هم به‌خاطر مال‌حرام است. بچّه تا یک‌قدری که بزرگ نشده‌است، نباید سر به سرش بگذارید! بچّه را نباید عقده‌ای کنید؛ اما اگر تلویزیون دارید به گونه‌ای رفتار کنید که یعنی من متنفّرم؛ یعنی بچّه بفهمد که پدرش خوشش نمی‌آید. این‌طوری یواش‌یواش به بچّه هشدار داده‌می‌شود. [۱۹۵] امراض آن [یعنی تلویزیون] را به آن‌ها حالی کن! حالا من نمی‌گویم برو با زن و بچّه‌ات دعوا کن! یواش‌یواش این‌ها را حالی‌شان کن! [بگو:] باباجان! این امراض را دارد، این‌طوری است. [۱۹۶] این تلویزیون بیچاره‌کنِ من و بچّه‌ام است، کم‌کم آن‌را [از خانه‌ات] بیرون کن! باباجان! نمی‌گویم که شما منزوی شوید. علاقه، حرف دیگری است. ماشین باید داشته‌باشید، خانم‌هایتان را تفریح ببرید، لباس خوب برایشان بخرید؛ اما کم‌کم به او بگو: خانم‌عزیز! این تلویزیون، بیچاره‌کنِ من و بچّه‌ام است. کم‌کم آن‌را بیرون کن تا اشراف به‌هم بزنی. [۱۹۷]

گفتم که یک‌نفر در یک‌خانه نو رفت و خیلی دارایی به‌هم زد، گفتم: [آیا] این‌کار را کردی [کمک به بیچاره‌ای کردی]؟ یا به آن گفتی یک‌تلویزیون رنگی بخر؟ [۱۹۸] هیچ‌کسی هیچ‌کاری نمی‌تواند بکند، به‌دست خودت می‌شود. این تلویزیونی که الآن هست، اگر خریدی، من گفتم [که] چه چیزش حرام است؟ آهنش حرام است؟! فلزش حرام است؟! سیمش حرام است؟! یک‌وقت می‌بینی یک‌چیزی از آن صادر می‌شود، صادرات این [تلویزیون] حرام است. تو صادرات این‌را قبول نکن! [۱۴۱] [صادرات و] تولید بد [یعنی] این‌که مطابق قرآن، مطابق حدیث، مطابق قول خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیست، ما تولید این‌را بد می‌گوییم. چه حقّی داری [که] می‌گویی تلویزیون حرام است؟ پس چرا تو خودت خریدی؟ چقدر گفتید [که] رادیو حرام است، پس چرا خودتان خریدید؟ شما که همه را منع می‌کردید، چرا [خودتان] خریدید؟! [۱۳۷]

روی جهاز دخترت نگذار، چقدر حواست پیش این بچّه‌های شَرور است! مرتب وزر و وبال می‌کنید [و] به این‌ها می‌دهید؟ آخر، چرا تو می‌روی روی جهاز دخترت تلویزیون می‌گذاری؟ او برود کیف کند، تو فردا، پس‌فردا، لگد به گور بزنی! بزن تا جانت بالا بیاید! [۱۹۹] شما باید پسرت را مؤثر ندانی، دامادت را مؤثر ندانی. چرا تلویزیون را [روی] جهازش می‌دهی؟ او می‌رود عشقش را می‌کند و تو باید فردای‌قیامت جوابش را بدهی. چرا؟ به آن اتّصال هستی. چرا این‌کار را می‌کنی؟ [۷۵] [آن] آقا، روی جهاز دخترش تلویزیون می‌گذارد! ای احمق! این ساز می‌زند، تا قیامت تو گیر هستی. [می‌گوید] داماد هم بدش می‌آید [اگر تلویزیون روی جهاز نگذارم]، به دَرَک که بدش بیاید! زنم چطوری است، به دَرَک که بدش آمد! امر را اطاعت‌کن؛ [بگو:] من نمی‌خرم. مرد آن‌است که در مقابل ولایت شجاع باشد؛ [تو مرد] نیستی، سُست هستی. مرد آن‌است که در مقابل امر خدا شجاع باشد. آن‌مرد است، [اما] ما نر هستیم. [۲۰۰]

منتظر امام‌زمان، منتظر لهو و لعب نیست[۲۰۱]

عزیز من! دست از این عقیده‌های پوچ بردارید و پیرو خلق نباشید! داد می‌زنم و می‌گویم: [پیرو خلق] نباشید. اگر شما یک‌مقدار فکر کنی، می‌بینی این‌ها که پیرو خلق شدند، چه‌کار کردند؟! چقدر سقوط کردند! چرا شما حواست دنبال لهو و لعب است و همین‌طور مشغول هستی! شما حساب بکن! ببین چقدر همه این‌ها برای امام‌حسین (علیه‌السلام) گریه کردند، عرش خدا گریه کرده، درخت گریه کرده، سنگ گریه کرده؛ پس همه این‌ها حالی‌شان هست و تمام این‌ها در امر هستند. [۱۶۹]؛ پس نتیجه حرف من این شد که ببین جنّ، مَلَک، درخت، آسمان، زمین، عرش، فرش، آن‌چه را خدای تبارک و تعالی در تمام خلقت خلق کرده، برای امام‌حسین (علیه‌السلام) گریه کرده؛ چون این‌ها ارتباط دارند. ارتباط دارند یا ندارند؟! چرا تو ارتباطت را قطع می‌کنی و طرف بدعت‌گذار می‌روی؟! چرا ارتباطت را قطع می‌کنی [و] می‌روی طرف این‌ها که آدم نمی‌خواهد اسم‌شان را بیاورد؟! عزیز من! تو وقتی پای کامپیوتر رفتی، وقتی طرف این ماهواره رفتی، [از ولایت] قطع شدی. خدا آقای‌بروجردی را رحمت کند! درود خدا به روحش! ایشان می‌گفت، توی رساله سابقش ببینید، این‌جایی که این ساز زده می‌شود، اگر حوادثی روی بدهد، همه‌شما اهل‌جهنّم هستید. چرا دست [از این لهو و لعب] برنمی‌دارید؟! چرا دور هم جمع می‌شوید؟! چرا مَحرم و نامَحرم دور هم جمع می‌شوید؟! [۱۴۵]

اگر تلویزیون و ماهواره داشته‌باشی، برخورد با ولایت داری، نه [این‌که] ولایت [داشته‌باشی]، دَم از امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌زنی؛ اما نقش امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نداری؛ خودت را بدبخت دنیا و آخرت کرده‌ای. اگر جنبه‌مغناطیسی تلویزیون و ماهواره داشتی، جنبه‌مغناطیسی ولایت نداری و از ائمه (علیهم‌السلام) جدا می‌شوی. [الآن] چه‌کسی امر را اطاعت می‌کند؟! آیا ولایت گفته [که] تو ساز و آواز بزن؟! آیا ولایت گفته [که] تو تلویزیون و ماهواره داشته‌باش؟! الآن چه‌کسی امر را اطاعت می‌کند؟! آن‌وقت می‌فرماید: کسی‌که امام‌زمانش را نشناسد، می‌میرد به زمان جاهلیّت. اگر [می‌گویی: ولایت امیرالمؤمنین] علی (علیه‌السلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) [دارم] و [اسباب] لهو و لعب [هم] داشته‌باشی، ظاهر مسلمان و باطن یهودی هستی؛ ظاهراً اسلام داری، اما باطنت یهودی است. چرا؟ چون [امیرالمؤمنین] علی (علیه‌السلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نداری، لهو و لعب داری. [۲۰۲]

اگر بخواهی منتظر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشی، باید انتظار لهو و لعب نداشته‌باشی و به تلویزیون هم‌کاری نداشته‌باشی. اگر یک‌روزی امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) آمد، باید بدوی، «انتظارالفرج» یعنی انتظار ندای امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را داشته‌باشی؛ آن‌وقت دیگر کاری به‌دنیا نداری، به گناه‌کاری نداری، انتظار لهو و لعب نداری، به تلویزیون کاری نداری. آن‌هم مرد می‌خواهد که این‌جور باشد. [۲۰۳] اگر بخواهی با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نجوا کنی؛ نباید با لهو و لعب نجوا کنی. کسی‌که با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نجوا می‌کند، با لهو و لعب نجوا نمی‌کند. [۲۰۴]

اگر پای تلویزیون کیف کنی و بخندی؛ سنخه با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نیستی. او دارد هر روز برای جدّش گریه می‌کند؛ آن‌وقت سزایت این‌است که بی‌دین از دنیا بروی. تو مارک ولایت به خودت زده‌ای و نمی‌توانی یاور امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشی و در رجعت شرکت کنی. امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد گریه می‌کند، حالا تو ای مسلمان! پای تلویزیون کیف می‌کنی و می‌خندی؟! تو با آن‌هایی، تو را به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) چه؟ مارک ولایت به خودت زده‌ای! حالا سزایت این‌است که بی‌دین از دنیا بروی! تو می‌خواهی در رجعت بیایی و یاور امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشی؟! [۲۰۵]

لهو و لعب زدن، نتیجه بی‌غیرتی[۲۰۶]

رفقای‌عزیز! دلم می‌خواهد توجّه بفرمایید! «قلب‌المؤمن عرش‌الرحمن»؛ عرش امریّه صادر می‌کند، حالا این امریّه که از قلب صادر شد، در دل اثر می‌کند. شیطان در دل شماست، در دل من هم هست؛ ولایت «وجه‌الله» است، در قلب شماست. «قلب‌المؤمن عرش‌الرحمن»؛ [قلب مؤمن] عرش خداست، وقتی‌که فرمان در دل صادر می‌شود، دست چه‌کسی می‌افتد؟ دست دلت. می‌گویی دلم می‌خواهد این‌کار را بکنم. حالا اگر دلت خواست، این دل‌خواستن مطابق امر بود، آن امریّه صحیح است؛ اما الآن دلم می‌خواهد یک‌تلویزیون بخرم، دلم می‌خواهد یک‌کارهایی بکنم، این دل است، باید ببینی این [دل‌خواستن]، با امر مطابق باشد. اگر با امر مطابق شد، امر است؛ اگر مطابق نشد، دلت است.

آن‌جا [در قلب] خدا، ولایت اطلاعیّه صادر می‌کند، در دل تو هم شیطان اطلاعیّه صادر می‌کند. قربانت بروم! فدایت بشوم! ببخشید باید تفکّر داشته‌باشید. این اطلاعیّه که از قلب صادر شد، باید روی آن فکر بکنی: آیا من این‌کار را می‌خواهم بکنم، خدا راضی است؟ آیا این‌کار را بکنم، آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) راضی است؟ آیا این‌کاری که می‌خواهم بکنم، شرع می‌پسندد؟ آن‌وقت بکن! [۲۰۷]

[به خدا] گفتم: اگر آن‌چه را که به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دادی، به‌من بدهی، به امام‌زمان [قسم! همه را] به اسم تو نمی‌دهم؛ یعنی اسم تو را فدای تمام خلقت می‌کنم. باید اسم علی (علیه‌السلام) را فدای تمام خلقت کرد [یعنی تمام خلقت را می‌دهم و اسم علی (علیه‌السلام) را می‌خواهم و می‌گیرم]؛ آن‌وقت اگر این‌طوری باشی، به تو آش [و] پلو [هم] بدهند، [آیا] گول می‌خوری؟! یک‌چیزی به تو می‌گوید، [آیا] زنده باد [و] مرده باد می‌گویی؟! رفقای‌عزیز! باید این‌طوری باشید! والله! اگر [این‌طوری] نشوید، یک‌روزی می‌شود که شما پشیمان خواهید شد؛ می‌گویید چرا تلویزیون ما را گول زد؟! چرا این عروسک‌بازی‌ها [ما را] گول زد؟ چرا فکر ما، این‌طرف و آن‌طرف رفت؟! چرا در این فکر نیامدیم؟! [۲۰۸] اگر بخواهید تلویزیون و این عروسک‌بازی‌ها شما را گول نزند و روزی پشیمان نشوید، باید خودتان را به ذکر مشغول کنید. [۲۰۹]

خدا می‌داند اگر آدم دین نداشته‌باشد؛ [اما] غیرت داشته‌باشد، پی [یعنی دنبال] لهو و لعب نمی‌رود. اگر دین نداری، غیرت هم [که] داری، چرا تو ماهواره می‌زنی؟! چه مسلمانی هستی؟! زهرا (علیهاالسلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) گریه می‌کنند؛ همه گریه می‌کنند، عرش گریه می‌کند، فرش گریه می‌کند. تو چه مسلمانی هستی که می‌روی ویدیو و تلویزیون رنگی می‌زنی؟! آرام! خودت را از اهل‌بیت جدا کردی؛ [اما] نمی‌فهمی.

یک‌روایت داریم: کسانی‌که قرض دارند، [وقتی] امام‌زمان [می‌آید] همه قرض‌ها را می‌دهد؛ اما قرض نکنی، بروی تلویزیون و ویدیو و رقّاصی بخری. والله! روایت داریم: امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) تمام قرض‌های فقرا را می‌دهد. نمی‌گذارد هیچ‌کس مشغول‌الذّمه بمیرد. چقدر امام شما را می‌خواهد! [۲۱۰]

[وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به‌مسجد بردند و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) دید که شمشیر بالای سرِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گرفته‌اند و می‌گویند با خلیفه مردمی بیعت کن! حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) یک‌نَفَس ناراحتی کشید،] چنان این ستون به امر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) جمع شد که مردم از زیر ستون‌ها می‌رفتند. هنوز نفرین نکرده‌است! یک‌نَفَس ناراحتی برای علی (علیه‌السلام) کشید؟ آیا تو یک‌نَفَس ناراحتی برای امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) کشیدی که دارد گریه می‌کند یا پای رقّاصی، پای ویدیو، ماهواره و این‌ها می‌روی؟ آیا تو یک‌نَفَس [ناراحتی] کشیدی؟! [۱۰۵]

آخر شما اگر اسلام دارید، تو را به‌وجود امام‌زمان! [آیا با] این مصیبت‌هایی که [به] سرِ این‌ها [یعنی ائمه (علیهم‌السلام)] آمده، می‌روی ویدیو بزنی؟! می‌روی ماهواره بزنی؟! می‌روی تلویزیون بزنی؟! می‌روی کارهای عشقی بکنی؟! می‌روی عروسک را بخری؟ اُفّ بر تو مسلمان! تو اسلام هم نداری، حالا ولایت به‌جای خودش! [۲۱۱]

حالا آقا [به] مکّه آمده و یک‌ماهواره خریده، به کسی داد و گفت دویست‌تومان به تو می‌دهم [که آن‌را] برای من بیاوری. مردک! تو می‌خواهی جلوی مردم ماهواره نیاوری؛ آن‌وقت جلوی امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) خجالت نمی‌کشی که ماهواره می‌آوری! خاک بر سرت بکند! تو از مردم خجالت می‌کشی! [اما] از امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) [خجالت] نمی‌کشی. [۲۱۲] آخر باانصاف! تو چه حجّی به‌جا آوردی؟! به جانم قسم! حجّی که به‌جا آوردی، شیطان به تو «تقبّل‌الله» گفت! گفت: ای بنده من! امر مرا اطاعت‌کن! ای بنده من! ویدیو آوردی، بساط قمار آوردی! [۲۱۳]

یکی یک‌مقدار دستش پس رفته‌بود [یعنی مشکل اقتصادی داشت]، یک‌نسبتی با این بنده‌زاده، میرزا ابوالفضل دارد، گفت: ما رفتیم تلویزیون را بفروشیم، گفت: اگر بدانید، اگر من مُرده‌بودم، این‌ها [یعنی خانواده‌ام] این‌قدر گریه نمی‌کردند. خب بفرما، این بنده‌خدا چه کند؟ خب، گذاشت زمین دیگر، اگر تو بمیری، او برای تو گریه نمی‌کند؛ اما اگر بخواهی تلویزیون را بفروشی، گریه می‌کند؛ پس خانم تلویزیون را از تو بیشتر می‌خواهد! توجّه فرمودید؟! بابا! نرو داد و قال کن! من الآن یادت می‌دهم. این خانم را بنشان، بچّه‌ات را بنشان، به او بگو! آخر، هر کسی هم یک‌جور است. یک‌نفر است یک‌وقت می‌بینی که یک‌مملکتی دستش است؛ من نمی‌گویم [که] حلال [و] حرام کن! آخر، تو عمله! چه کاره‌ای؟ این [تلویزیون] به چه درد تو می‌خورد؟! تو از کجا می‌خواهی خبر داشته‌باشی؟! از انگلستان و شوروی؟! از کجا می‌خواهی خبر داشته‌باشی؟! این‌ها می‌خواهند به مملکت تو حمله کنند؟! مال تو را ببرند؟! آسمان‌جُلّ! [می‌گوید:] بله! احتیاج داریم، ما می‌خواهیم از همه‌جا خبر داشته‌باشیم. بیا از بهشت خبر داشته‌باش! بیا از جهنّم خبر داشته‌باش! بیا از سؤال [شب] اوّل قبر خبر داشته‌باش! بیا امر امام‌صادق (علیه‌السلام) را خبر داشته‌باش! [۲۱۴]

نگذشتن از لهو و لعب و محروم شدن از درک حضور ائمه[۲۱۵]

خدای تبارک و تعالی به تو یک عنایتی فرموده که تو را در ظاهر به رشد برساند [و] مردم تو را احترام کنند. ما به تکلیف رسیدیم؛ اما والله! به بلوغ نرسیدیم. چرا به بلوغ نرسیدیم؟ ما بازی می‌خوریم، گول می‌خوریم. یک بچّه به یک توپ، بازی می‌خورد، به یک عروسک، بازی می‌خورد. ما را به چه‌چیزی بازی داده‌اند؟ ما را به تلویزیون بازی داده‌اند. اگر ما به بلوغ برسیم، هیچ‌چیزی ما را بازی نمی‌دهد. [۲۱۶] آدمی که بالغ بشود که دلش را به یک تلویزیون و ویدیو خوش نمی‌کند. دلش را به یک مجلس لهو و لعب خوش نمی‌کند. حالا انگار یک‌چیزی هم آورد و یک‌مقدار سر و صدا کرد؛ نه خدا، نه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و نه ملائکه راضی هستند. خانه‌ای که باید وحی مُنزل در آن نازل شود، چرا ساز در آن نازل می‌کنند که رقاصه‌ها به آن‌جا بیایند؟! این‌جا باید حسین (علیه‌السلام) بیاید، این‌جا باید زهرا (علیهاالسلام) بیاید، این‌جا باید امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) به خانه‌ات بیاید. [۲۱۷]

[امام‌صادق (علیه‌السلام)] می‌گوید: شما عضو ما هستید؛ اما گناه می‌کنید، از ما جدا می‌شوید. الآن این‌شخص، عضو امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است؛ اما اگر گناه کند، جدا می‌شود؛ [این] یعنی‌چه؟ یعنی بچّه این آقا، عضو آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است؛ بچّه‌ها عضو هستند، ما نباید اهلیّت گناه داشته‌باشیم. گفت:

آسوده‌خاطرم که در دامن تواَمدامن نبینم که در دامنش روم

امام‌زمان! دامان تو اتّصال به ماوراء بُوَد؛ [اما] دامان شماها اتّصال به تنبک و تلویزیون بُوَد. این‌را بدانید [که] من از این حرف‌ها دست برنمی‌دارم؛ مگر [این‌که] شما دست از این‌کارها بردارید؛ آن‌وقت «تقبّل‌الله» به شما می‌گوید. به‌دینم! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) «تقبّل‌الله» به شما می‌گوید. به‌دینم! ملائکه آسمان می‌گویند: ما تعجّب می‌کنیم [که] در تمام این فسادها، این [شخص] دینش را حفظ کرده‌است؛ [آن‌وقت] ما نوکرش می‌شویم. [به‌من] گفت: مَلَک به سرت می‌ریزم، چرا ناراحت هستی؟! چه‌چیزی به‌سر تو می‌ریزد؟! [۲۱۸]

مگر خدا قوم و خویشی با کسی دارد؟ مگر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) قوم و خویشی با کسی دارد؟ تو انسان بشو تا انسان قبولت کند. من که انسان نیستم! آخر، انسان هم می‌رود ویدیو بزند؟! انسان هم می‌رود ماهواره بزند؟! تو چه انسانی هستی؟! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد گریه می‌کند و می‌گوید: یا جدّاه! گریه می‌کنم، اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم؛ تو داری ویدیو و ماهواره می‌زنی! برو خجالت بکش! تو با همان انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها محشور می‌شوی. تو داری حرف ولایت می‌زنی! من کجا شیعه هستم؟! من شیره‌ام. مگر شیعه چیست؟! خودش را از خدا جدا نمی‌کند، از قرآن جدا نمی‌کند، از علی (علیه‌السلام) جدا نمی‌کند، از زهرا (علیهاالسلام) جدا نمی‌کند، از امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) جدا نمی‌کند، وابسته به کسی نیست. این شیعه است. هستیم یا نه؟ [۲۱۹]

والله! من نمی‌خواهم تکرار کنم [و] شما را احساساتی کنم؛ به‌دینم! درد دلم را می‌گویم. مگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نیست [که] می‌گوید: عمّه‌جان! یا جدّاه! شب و روز برایت گریه می‌کنم، اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم؟! تو که [امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را] قبول داری؛ آخر، تلویزیون می‌خری که برقصی [و] او گریه کند؟ تو چه هستی؟! آیا پیرو زمان هستی یا نیستی؟! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد برای مادرش زهرا (علیهاالسلام) خون گریه می‌کند، تو چه‌کار می‌کنی؟! آن‌وقت می‌خواهی از آن‌ها باشی که وقتی بمیری [و] از این قصر، [به] آن قصر بروی، می‌خواهی که یک‌مرتبه [نورت] همه بهشت را نورانی کند؟! آره! تو آن هستی؟! ما پیرو زمانیم. [۲۲۰]

اگر بخواهی امر ولایت را اطاعت کنی و به «هل مِن ناصر» امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و امام‌حسین (علیه‌السلام) پاسخ بگویی، باید به گناه و ویدیو نگاه نکنی. [۲۲۱] اگر بخواهی دست بر عالم امکان بزنی، باید تلویزیون را کنار بگذاری. [۲۲۲] اگر دنبال تلویزیون و ماهواره بروی؛ نقش دنیا داری، نه نقش ولایت، شبیه ابن‌ملجم هستی. نگاه کردی؛ آن‌وقت گناه در دل تو نقش می‌بندد، در حالی‌که حالی‌ات نیست. [۲۰۲] در تلویزیون و ویدیو نگاه کنی، خدا چشمت را پُر از آتش می‌کند. [۱۸۰] اگر بخواهی در قیامت آزاد و راحت تماشا کنی، باید مبتلا به تلویزیون نباشی. [۲۲۳]

اگر بخواهی در رجعت باشی، باید بتوانی از بهشتش هم بگذری. اگر بخواهی از بهشت بگذری، باید بتوانی از تلویزیون و ویدیو و ماهواره بگذری. رجعت، خصوصی است. تو سنخه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌شوی و او تو را می‌پذیرد. این‌ها را باید بفهمی و از بهشت بگذری و در حضور دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) بیایی. این‌جا بهشت می‌شود، به آن‌جا متّصل می‌شود؛ اما شما از تلویزیون و ویدیو و ماهواره نمی‌توانی بگذری، می‌خواهی از بهشت بگذری؟! این‌ها حرف است که می‌زنی. الآن به‌من بگویید چه‌کسی مبتلا به این فساد نیست؟! [۲۰۵]

والله! بالله! آن چند وقت‌ها به خدا گفتم: خدایا! اگر من را بگذاری، آب‌های هفت‌طبقه آسمان را روی سر من بریزد، این جگر من برای حسین (علیه‌السلام) می‌سوزد، اصلاً رفعش نمی‌شود؛ همه [ما] باید این‌طوری باشیم! اگر به این‌صورت باشی، نگاه به ویدیو و ماهواره و تلویزیون رنگی و خارجی‌ها نمی‌کنی. مگر سوزش ما باید راجع‌به امام‌حسین (علیه‌السلام) تمام بشود؟ [۲۲۴]

نگاه نکردن به لهو و لعب و باز شدن چشم دل[۲۲۵]

امیدوارم یک‌چیزهایی را ببینید و یک‌چیزهایی را بفهمید. من یک‌چیزهایی را می‌بینم و یک‌چیزهایی را می‌فهمم، آخرش را می‌بینم. نمی‌خواهم ادّعا کنم، نشانم می‌دهند. چشمی که به تلویزیون و ویدیو نخورد، به معصیت خدا نخورد، به بعضی صورت‌ها نخورد، [آن چشم] می‌بیند. [۲۱۶] به‌دینم! من محشر را دیده‌ام. تو داری چه می‌گویی؟! تو به‌غیر [از] تلویزیون و ویدیو، چیز دیگری ندیدی! کجا محشر را می‌بینی؟! کجا برزخ را می‌بینی؟! به‌دینم! من دیده‌ام، جهنّم را دیده‌ام، بهشت را دیده‌ام، بهشت هم رفته‌ام. این‌قدر ما عقب‌افتاده‌ایم! [۲۲۶] کدام‌یک از شما امام‌حسین (علیه‌السلام) را زیارت کرده‌اید؟ خب بگویید ببینم! من رفتم خود امام‌حسین (علیه‌السلام) را زیارت کردم، خود آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) را زیارت کردم. چرا شما [زیارت] نمی‌کنید؟! هنوز حواس‌تان پیش تلویزیون و ویدیو و این آشغال‌کاری‌هاست.

شما عضو چه‌کسی هستید؟ عضو گناه. چرا به شما می‌گوید بروید برای زن و بچّه‌تان کار کنید، جزء شهدا هستید؟ یعنی جزء شهدای کربلا هستید، جزء شهدای اُحد هستید. خدا دارد می‌گوید، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارد می‌گوید؛ [اما] تو عضو تلویزیون و ویدیو و ماهواره و این آشغال‌کاری‌ها هستی. مرد نفهم! حیف از مرد! عزیز من! قربانت بروم، تو بایدگناه خنثی‌کُن باشی، نه گناه‌کُن؛ گناه را خنثی کنی، نه گناه بکنی.

حضرت فرمود: حسین! مردم مسموم شدند. چرا گفت مسموم شدند؟ کسانی مسموم شدند که دنبال خلق رفتند؛ آن‌وقت چرا [امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)] گفت مردم مسموم شدند؟ [بار دیگر] گفت: مردم اهل‌دنیا شدند. [یعنی] گفت مردم [دچار] این دو تا [مسموم و اهل‌دنیا] شدند. چرا به‌من نگفت [که] تو [این‌طور] شدی؟ نه این‌که من خودم را بگویم، به‌دینم! نمی‌خواهم بگویم. چرا به‌من نگفت [که] تو [این‌طور] شدی؟ گفت مردم [مسموم و اهل‌دنیا] شدند. من را [از مردم] جدا کرد. چرا؟ چون من پیرو تلویزیون و رادیو و این آشغال‌کاری‌ها نیستم. هر کسی هم [این‌ها را] دارد، با او می‌سازم، خیلی [هم] از او خوشم نمی‌آید. چرا؟ من می‌بینم [که او] پابند است. پابند آمریکایی و انگلیسی و این‌هاست. به‌قول امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) مسموم شده‌است. عزیز من! باید مسموم نباشید!

إن‌شاءالله از این‌جا که می‌روید، [تلویزیون را] کنار بگذارید! حالا از او هم که خریدید، باید به همان بفروشید! این‌را حقّ نداری [که] بفروشی؛ [چون‌که] آن [شخص هم] می‌رود [با آن] گناه می‌کند. حالا یک‌مرتبه نروید همه‌تان این‌کار را بکنید! حالا کنار بگذار! خرابش کن! یک‌دسته گُل هم رویش بگذار! طوری‌که نیست. بگو: امام‌زمان! ما این فساد را کنار گذاشتیم، آمدیم حرف تو را بشنویم؛ او هم می‌گوید: «تقبّل‌الله!» با این‌کاری که کردی؛ اما شیطان به شما می‌گوید: «تقبل‌الله!» [که] با ما رفیق هستی، امر من را اطاعت می‌کنی. خیلی از تو خوشش می‌آید. [۲۱۸]

اگر شما واقعاً آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را قبول داری، او دارد گریه می‌کند؛ آن‌وقت تو باید این‌قدر بخندی؟! پای ویدیو بروی؟! این‌جوری باشی؟! آقا امام‌زمان (علیه‌السلام) دارد تو را می‌بیند. تو چه ارتباطی با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) داری؟! این‌که می‌گوید «انتظارالفرج أفضل‌العبادة»، یعنی‌چه؟ یعنی ما منتظر آقا هستیم. چطوری منتظر آقا هستی؟! خب، یک‌قدری خودت را جمع و جور کن! الآن آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) از این درِ شهر دارُالمؤمنین وارد شود، یک‌جایی بخواهد برود که ویدیو نباشد، تلویزیون نباشد، خانه چه‌کسی برود؟! نه! خب واقع بگویید [که] آقا کجا برود؟ [۲۲۷] تو را به حضرت‌عباس! باز هم می‌روید ویدیو و ماهواره بزنید؟ ما پشت به امام‌حسین (علیه‌السلام) کردیم. بی‌خود نیست که می‌گوید بی‌دین [از دنیا] می‌روید. [۲۲۶]

اگر تلویزیون، ویدیو و این‌چیزها را [در خانه‌ات] گذاشتی، این‌ها بُت هستند. اگر می‌گوید «بیت‌الله»، خانه شما هم «بیت‌الله» است. من جدّی می‌گویم؛ خانه شما به‌طوری می‌شود [که] از خانه‌خدا هم بالاتر می‌شود. تا چه‌موقع بیت خداست؟ تا زمانی‌که این‌جا را بُت‌کده نکردی. [۲۲۸] الآن این‌خانه، بیت خداست. خب، درونش لهو و لعب می‌زنید، چه می‌شود؟ از بیت [خدا] بودن خارج می‌شود. خانم‌عزیز! اگر تو فرمان خدا را در آن خانه ببری، مریم هستی. ولایت‌پرور هستی، پسر تو هم عیسی است؛ اما [باید امر را] اطاعت کنی.

اگر بگویی حالا که خانه جدید خریدی، باید یک‌تلویزیون رنگی در آن بگذاری؛ این کفران است. اگر با لهو و لعب باشی، پسر تو منافق می‌شود، غیر امر کار می‌کند. [۲۲۹] اگر ویدیو و تلویزیون داشتی؛ بدان [که] امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) در خانه شما نمی‌آید، بدان خانه‌ات را مرکز فساد کرده‌ای و آمریکایی‌ها، ژاپنی‌ها و انگلیسی‌ها را در آن راه داده‌ای و از آن‌ها نشان تقبّل‌الله گرفته‌ای. [۱۸۰] با امام ارتباط نداری؛ چون تبرّی نداری. با خارجی‌ها و اهل‌فساد ارتباط داری؛ برای همین بی‌دین از دنیا می‌روی و هیچ‌کدام از زیارت‌هایت قبول نیست. [۷۵]

نشستن پای لهو و لعب و سلب توفیق بیتوته[۲۳۰]

خانه متقی خانه‌ای است که علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) در آن آمده، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در آن آمده، به‌دینم! فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) در آن آمده، به‌ایمانم! جوادالأئمه (علیه‌السلام) در آن آمده، به‌ایمانم! امام‌حسین (علیه‌السلام) در آن آمده، کجا در خانه شما آمده؟! چه‌کسی به‌غیر از شیطان در خانه شما آمده‌است؟! شیطان هم این تلویزیون را برای شما آورده، کجایی؟! تو باید سنخه شوی، رفیق باشی که آن‌ها به خانه‌ات بیایند. شما با من رفیق هستید که این‌جا می‌آیید، اگر رفیق نباشید که نمی‌آیید. شما باید با آن‌ها رفیق باشید، سنخه باشید، امرشان را اطاعت کنید؛ خب به خانه‌تان می‌آیند. [۲۳۱] قربان‌تان بروم، اصلاً این‌جا پرورشگاه توحید است، پرورشگاه ولایت است، پرورشگاه قرآن است، پرورشگاه توحید است. تو توجّه کن! تو داری ولایت را پرورش می‌دهی، توحید را پرورش می‌دهی، قرآن را پرورش می‌دهی. مگر تو کم‌کسی هستی؟! چرا در پرورشگاه شیطان می‌روی؟! شیطان می‌خواهد شهوتت را پرورش بدهی، خیال باطل را قبول کنی و تسلیم آن بشوی. اصلاً خجالت نمی‌کشی؟! [۱۴۱]

به‌من می‌گویند حرف امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را بزن! تو چه نقشی از امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) داری؟! تو هنوز نقش تلویزیون، ویدیو و ماهواره داری؛ تو این نقش‌ها را داری! این به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) چه مربوط؟! اگر بخواهی اتّصال به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشی، باید دستت به تلویزیون و ماهواره و رادیو و جای دیگر نباشد. شما باید دستت به ریسمان حبل‌المتین باشد، دستت به‌جای دیگر نباشد؛ آن‌وقت اتّصال به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. اگر فکرت در این‌باشد که پای تلویزیون و ویدیو و ماهواره بروی و معصیت و خوشی کنی، دیگر فرصت و لیاقت بیتوته با خدا و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را نداری.

بشر وقتی کار می‌کند، همیشه باید در فکر باشد که از کارش فارغ شود و برود با خدا و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) حرف بزند؛ اما شما همیشه در فکر این هستید که گناه کنید! فقط می‌خواهید فارغ بشوید و پای تلویزیون و ویدیو بروید؛ به‌فکر معصیت و خوشی هستید. اُفّ بر شما! تُف حیف است. کجا شما بیتوته دارید؟! [۱۸۱] اگر دستت به تلویزیون و ماهواره و رادیو باشد، به ریسمان حبل‌المتین و امر وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نیست. شما دستت به تلویزیون و ماهواره و رادیو است، نه به ریسمان حبل‌المتین! حبل‌المتین، امر وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. اگر دستت به حبل‌المتین نباشد؛ آن‌وقت می‌گوید بی‌دین از دنیا می‌روی.

امام‌رضا (علیه‌السلام) گفت: ما را زیارت می‌کنند، اما به امر ما نیستند، زیارت کارشان است. تمام این‌ها زیارت‌شان ردّ است. حالا زیارت امام‌رضا (علیه‌السلام) برو! چه‌کسی را می‌خواهی؟! کجا هستی؟! تو مَستی! مَست که حالی‌اش نیست! تو حالی‌ات نیست که ویدیو و ماهواره و تلویزیون و این دستگاه‌ها را می‌زنی، حالی‌ات نیست.

جان من! برو نصف‌شب با خدا و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) عشق‌بازی کن! به تمام آیات قرآن! به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) گفتم، وقتی آقا گفت: خوشی تمام شد، گفتم: دو تا خوشی هست: یکی آدم خدمت امام‌زمانش باشد، یکی بیتوته‌شب که برود با خدا حرف بزند و با او بیتوته کند. اویس همین‌جور بود. حالا پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید: برادر من است. [۱۸۰] این‌قدر بیتوته‌شب به مؤمن لذّت می‌دهد، انگار که در مقابل امام‌زمانش ایستاده‌است. تو تا نصف‌شب پای این بی‌صاحبی که تلویزیون و ویدیو را خلق کرده می‌نشینی؛ آن‌وقت بلند می‌شوی نماز شب بخوانی و بیتوته کنی؟! جانم! این تلویزیون شما را هروئینی کرده‌است، صبح که می‌خواهی نماز بخوانی، مثل هروئینی‌ها هستی. [۱۶۹]

شناسایی امام، معرفت به امام است. ما زیارت که می‌رویم، زیارت این‌است که تجدید عهد کنی با امام‌رضا (علیه‌السلام) که تا می‌شود گناه نکنیم. تجدید کنی که دنبال خلق نرویم. آقاجان! ما مثل آن‌کسی نباشیم که مَحرم نامَحرم می‌شود [عباس که حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) راهش نداد] و نامَحرم مَحرم [اما به سلمان و ابوذر و میثم و مقداد گفت بیایید ببینمتان]؛ ما نامَحرمیم؛ تو را به‌حق مادرت‌زهرا (علیهاالسلام) ما را مَحرم کن! شما هم باید با این عشق‌ها زندگی کنید! اصل، شناخت امام است. عزیز من! گریه امام‌حسین یعنی این! این‌چه گریه‌ای است که آن‌جا زیر قبّه امام‌حسین (علیه‌السلام) گریه کردی و بیرون آمدی و بعد پای تلویزیون رنگی می‌روی؟! این‌چه گریه‌ای است؟! کجا پای تلویزیون و ماهواره و این حرف‌ها می‌روید؟! اُفّ بر تو! اُفّ! نه تُف! چه‌کار می‌کنی؟! [۲۳۲]

خارج شدن از محدوده و مردن به زمان جاهلیت، ثمره تلویزیون و ماهواره‌پرستی[۲۳۳]

رفقای‌عزیز! ما پا شدیم [بلند شدیم] و کربلا رفتیم. بگویم کاش نرفته‌بودیم! چه بگویم؟! من خودم مانده‌ام که چه بگویم؟! بس‌که ناراحتم! این‌ها زیارت امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌آمدند و پای ماهواره جهانی می‌رفتند. خب بفرما! تو باید امام‌حسین (علیه‌السلام) را ببینی، مصیبت امام‌حسین (علیه‌السلام) را ببینی، مصیبت زهرا (علیهاالسلام) را ببینی، مصیبت علی‌اصغر (علیه‌السلام) را که تیر به او زدند را ببینی، دست‌های آقا اباالفضل (علیه‌السلام) را ببینی و گریه کنی؛ اما پای ماهواره می‌روی که اجنبی‌ها را ببینی. خب اگر آدم نرود، این‌ها را که نمی‌بیند. (این‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت تجسّس حرام است، تجسّس نکن! قربانت بروم، این خودش تجسّس است.) حالا یک شخصی آمد و گفت: چهارصد اتاق دارند این‌ها ماهواره‌ها را می‌بینند، فقط اتاق تو نمی‌بیند؛ نه این‌که آدم نخواهد ببیند، نمی‌تواند ببیند. وقتی‌که نخواهی ببینی، آن خواستن باطل می‌شود. آن‌ها دارند با آن عشق می‌کنند، تو داری با چشمِ گریه، عشق می‌کنی. او چشمش، به خارجی‌هاست و با آن‌ها محشور می‌شود؛ در صورتی‌که زوّار امام‌حسین (علیه‌السلام) است، آن‌ها را می‌خواهد. دارد آن‌جا را نگاه می‌کند، با آن‌ها محشور می‌شود. تو با چه‌کسی محشور می‌شوی؟ تو با گریه‌های امام زمان (عجل‌الله‌فرجه)، محشور می‌شوی که امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌گوید: یا جدّاه! گریه می‌کنم، اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم؛ برای اسیری زینب (علیهاالسلام). مگر زینب (علیهاالسلام) آن‌جا اسیر نیست؟ [۲۳۴]

اگر دنبال تلویزیون و ماهواره بروی، ولایت را فراموش کرده‌ای؛ اگر ولایت را فراموش کنی، خدا را فراموش کرده‌ای و اگر خدا را فراموش کنی، نقش امر از تو گرفته‌می‌شود و بی‌دین از دنیا می‌روی. تو به‌واسطه ولایت ارزش پیدا می‌کنی. تو ولایت را فراموش می‌کنی و دنبال تلویزیون و ماهواره می‌روی؛ حالا اگر با دین بروی، ملائکه تعجّب می‌کنند. اگر ولایت را فراموش کردی، خدا را فراموش کردی، چرا؟ چون ولایت امر خداست. وقتی امر را اطاعت می‌کنی، نقش امر را می‌گیری. وقتی بی‌امری می‌کنی، نقش از تو گرفته‌می‌شود. [۲۰۲]

اگر تلویزیون و ویدیو و ماهواره‌پرست باشید، به زمان جاهلیّت می‌میرید و از محدوده خارج می‌شوید. ما توجّه نداریم که اگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نباشد، عالم فرو می‌ریزد و دنبال کسی به‌غیر از امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌رویم. حالا عاق امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) هستیم و به زمان جاهلیّت می‌میریم. در زمان جاهلیّت بُت‌پرست بودند و امام نداشتند. ما هم مصداق آن‌ها هستیم و امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) را فراموش کرده‌ایم، مگر این‌که دست از دنیا و لهو و لعب برداریم. آن‌ها بُت می‌پرستیدند، ما تلویزیون و ویدیو و ماهواره و می‌پرستیم و از محدوده خارج شده‌اید.

اگر بخواهید خدا شما را در آسمان و عرش خودش دعوت کند، باید دائم مُحرم باشید، دنبال گناه و شهوت و خلق و دنیا نروید و مِهر تلویزیون و ماهواره و لهو و لعب نداشته‌باشید. «حبّ‌الدّنیا رأسُ کلِّ خطیئة» والله! بالله! تالله! عقیده من این‌است که اگر شما کامل به محدوده عمل کنید و دعوت دنیا (یعنی پول و گناه و شهوتش) را نپذیرید، خدا شما را در آسمان و عرشِ خودش دعوت می‌کند. پذیرفتن دنیا چیست؟ دنبال بدعت و شهوت و خلق [رفتن، دنبالِ] دنیا رفتن است. این‌که به آسمان‌ها راه پیدا نمی‌کنید، به‌خاطر مِهر دنیاست و این استثنا هم ندارد، حتّی اگر انبیاء باشند. ما باید دائم مُحرم باشیم؛ اما هنوز مِهر تلویزیون و ماهواره و لهو و لعب را داریم! «حبّ‌الدّنیا رأسُ کلِّ خطیئه» اما دنیایی که به‌غیر از امر باشد. اگر شما به‌جای خواستن مؤمن، تلویزیون و ماهواره و رفیق عشقی را خواستید، باید خجالت بکشید که بگویید مسلمان هستیم! بروید کنار! در محدوده بیایید تا خدا محبوب‌تان کند. [۲۳۵]

اگر بخواهید با ولایت نجوا داشته‌باشید، باید با تلویزیون و ماهواره و ویدیو و فضای مجازی ارتباط نداشته‌باشید؛ از همه‌چیز فارغ شوید، از پیروی خلق کنار بروید، چون تمام آن‌ها فانی هستند و ولایت باقی است. «إنّما الدّنیا فناء و الآخرةُ بقاء» شما باید با خدا و ولایت، ارتباط و اتّصال داشته‌باشید، یعنی اهل‌دنیا نباشید، به فقرا کمک کنید، به‌فکر مردم باشید؛ آن‌وقت در حضور امر ولایت بیایید و با آن ارتباط برقرار کنید؛ ائمه (علیهم‌السلام) را حاضر می‌بینید و با آن‌ها حرف می‌زنید و نجوا می‌کنید. [۲۳۶]

گوش دادن به لهو و لعب و محرومیت از شنیدن ندای خدا[۲۹]

ای مسلمان! مگر اویس‌قرن نیست؟ در بیابان است؛ اما ارتباط دارد. اویس خیلی به مادرش التماس کرد که بگذار من بروم [و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را زیارت کنم]. گفت: برو یک‌پایت [را] زمین بگذار و برگرد. [وقتی به مدینه آمد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نبود، یاد حرف مادرش افتاد و برگشت. حالا وقتی] پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در خانه ‌اُمّ‌‌السلمه آمد، [فرمود:] اُمّ‌السلمه! بوی بهشت می‌آید. تو بوی تلویزیون رنگی می‌دهی! تو بوی ویدیو می‌دهی! تو بوی ماهواره می‌دهی! تو چه مسلمانی هستی؟! خجالت بکش! ارتباط به هم بزن! امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد گریه می‌کند، تو مُشتی [تعدادی] انگلیسی و آمریکایی جمع کردی، با ایشان داری می‌رقصی. حالا [درباره تو] چه می‌گوید؟ می‌گوید اگر با دین [از دنیا] رفتی، ملائکه تعجّب می‌کند. این کارها چیست که ما می‌کنیم؟! [۷۵]

اگر هنوز بوی تلویزیون و رادیو و ویدیو می‌دهی، عاقل نیستی. اگر شما به اِشراف برسید؛ آن‌وقت بازی نمی‌خورید و عاقل می‌شوید! کیست که بهشت و فردوس را نمی‌خواهد؟ فقط متقی. شما سخی هستید؛ اما بهشت را می‌خواهید؛ ولی متقی آن را هم نمی‌خواهد، کسانی‌که متقی را می‌خواهند، آن‌ها هم اهل‌دنیا نیستند. [۱۶۱] اگر بخواهی گوش تو حرف‌زدن اشیاء را بشنود، باید گوشت به رادیو و تلویزیون و ویدیو و حرف دیگری نباشد. تو خیال می‌کنی [که] سنگ حرف نمی‌زند، ریگ حرف نمی‌زند، درخت حرف نمی‌زند؟ [۲۳۷] مگر اَصبغ نبود که [نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)] آمد و گفت: یا رسول‌الله! ناله‌های اهل‌جهنّم را می‌شنوم، نغمه بهشت را می‌شنوم. این گوش، گوشی است که به لهو و لعب گوش نداده‌است؛ هنوز هم نمی‌فهمی؟! تو عشقی هستی، نه ولایی. همه‌اش پی عشق هستی. [۱۶۹]

چطور می‌شود ندای خدا را نمی‌شنوی؟ تو گوش نداری! گوشت به غیبت است، به تلویزیون است، به ویدیو است، به ریاست است، پرده جلویش است. تو [به این‌ها] گوش نده! نگذار گوش تو کثیف بشود. اصلاً خدا، گوش به تو داده [که] ندای خودش را بشنوی، ندای امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) را بشنوی، ندای ملائکه را بشنوی. مگر گوش به تو داد که صدای تلویزیون [را] بشنوی؟! آهنگِ نمی‌دانم آمریکایی‌ها، انگلیس‌ها را بشنوی؟! آهنگ دشمن زهرا را بشنوی؟ تو می‌خواهی ندای خدا را بشنوی؟! [۲۲۰] تو بیا دیگر غیر [از] امر خدا، به گوشَت راه نده! ببین می‌شنوی یا نمی‌شنوی؟! [۲۳۷]

اگر بخواهی ندای خدا را بشنوی و هر ندای دیگری پیش تو ذلّت باشد، نباید صدای تلویزیون و ویدیو را بشنوی. تا آن [صدا] توی گوش تو هست، این [ندا] را نمی‌شنوی. حالا نرو با زن و بچّه‌ات دوباره دعوا کنی، زن و بچّه‌ات به ما فحش بدهد؟ به طور ملایمت یک‌جوری بکن [که] این فساد را از توی خانه‌ات بیرون ببری؛ آن‌وقت ببین ندای خدا را می‌شنوی یا نه؟ من ندای خدا را شنیدم [که] از تمام خلقت صدا می‌آمد. [۱۶۳] خدا می‌داند [که] من مثل یک‌ گُم‌شده، هنوز دارم دنبال ندای خدا می‌گردم [که] آیا من تا آخر عمرم دوباره ندای خدا را می‌شنوم یا نه؟! [این] چه ندایی است؟! هنوز تمام این اجزاء من دارد [از آن ندا] لذّت می‌برد، از هیچ‌چیزی لذّت نمی‌برم. آخر می‌دانی چرا؟ ما در این کارها، خیلی کار نکرده‌ایم؛ باید در ولایت کار بکنیم. من نمی‌خواهم بگویم، به خدا قسم! من چند دفعه ندای خدا را شنیده‌ام، مَست ندای خدا هستم. [۲۳۸] اصلاً دیگر نمی‌خواهم صدایی به گوشم بخورد؛ [اما] تو به شیطان گوش داده‌ای، محبّتش هم در دلت آمده‌است. [۲۳۹]

تو چه می‌بینی؟ ویدیو می‌بینی، ماهواره می‌بینی، خاک بر سرت! خاک بر آن نفهمی‌ات باشد. چه چیز دل تو را خوش می‌کند؟ مگر به تو نمی‌گوید یک‌ «لا إله إلّا الله» بگویی رستگار هستی؛ تو گوشَت، شبیه گوش‌های بشر است. گوشِ بشر، گوش به امر خدا می‌دهد، نه به غیر امر. اما آن، هم گوش می‌شود، هم هوش می‌شود [و] هم عقل می‌شود؛ [اما] تو گوشَت چیست؟ والله! روایت داریم، می‌گوید: اگر چهل‌روز به غیر امر گوش بدهی، درِ دلت را مُهر می‌زند. دیگر این گوش، لیاقت حرف خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را ندارد. از لیاقت افتاده است. مواظب باشید [که] گوش‌هایتان جوری نباشد که خدای‌نخواسته از لیاقت بیفتد. [۲۳۴]

گذشتن از لهو و لعب و رسیدن به قله ولایت[۲۴۰]

زبانی که به فرمان خدا کار نمی‌کند را نباید به آن گوش دهی. چرا می‌گوید: به ماهواره و این چیزها گوش ندهید؟ آن دارد به غیر خدا حرف می‌زند، این هم دارد به غیر خدا حرف می‌زند، از آن بدتر است. آن را می‌شود توبه کرد؛ اما این را که نمی‌شود توبه کرد؛ چون تمام آن افرادی را که گمراه کرده و مُرده‌اند، باید زنده کند. [۲۴۱]

شخصی نزد امام‌صادق (علیه‌السلام) آمده‌است و می‌گوید: من شیعه تو هستم. امام فرمود: در را به روی او باز نکن! دوباره ماند و گفت: بگو دوستت هستم، وقتی نزد امام آمد، فرمود: روز چهارشنبه، پرده کشیده‌بودی، نماز زن‌ها را درست می‌کردی، زنی خوش‌صدا بود، گفتی: مکرّر کن! بدبخت بیچاره! مگر تو پایبند تلویزیون نیستی؟! پایبند ویدیو نیستی؟! پایبند صورت‌های منجلابی نیستی؟! بدان امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) در جوّ این عالم از کارهای ما مطّلع است. اگر واقعاً بدانیم که امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) از کارهای ما مطّلع است، یک‌مقدار خودمان را جمع و جور می‌کنیم. [۱۶۹]

اگر بخواهی چوب تماشای تلویزیون و شنیدن ساز آن را نخوری، انفاق کن! باباجان من! آن موقع تنبک می‌زدند، نی می‌زدند، تو حالا ساز تلویزیون می‌زنی؛ تو هم مثل همان هستی. گفت: انفاق کن که لااقل چوبش را نخوری. [۱۹۶] اگر توی خیال و شهوت و تلویزیون بیفتی، توی دهان شیطان افتاده‌ای و حالی‌ات نیست! یک‌حاج‌آقا به تو می‌گویند، باد به خودت کردی. ببین، توی دهان چند نفر افتادی! اما حالی‌ات نیست. توی دهان فکر افتادی، خیال افتادی، شهوت افتادی، خانه افتادی، رفیق ژیگول افتادی، نمی‌دانم تلویزیون افتادی، رادیو افتادی، ویدیو افتادی، نمی‌دانم چه و چه افتادی. مثل ماهی که توی آب است و حالی‌اش نیست، مرتّب جفت‌جفت دارد می‌زند. مثل نخود نپخته که توی قابلمه، مرتّب بالا و پایین می‌رود، وقتی پخته شد، ته قابلمه قرار می‌گیرد، درشت هم می‌شود. ما مرتّب داریم جفت‌جفت می‌زنیم، حالی‌مان هم نیست؛ اصلاً تفکّر نداریم. [۲۴۲]

عزیزان من! کجا دنبال فتنه‌های آخرالزّمان می‌روید؟ چرا می‌گوید: «المؤمن کالجبل»؟ چرا متوجّه نیستید؟ باید مانند کوه ریشه‌دار باشی، ریشه‌ات در دریا باشد، در عمق زمین باشد، تمام بادها، تگرگ‌ها، کوه‌ها، تو را تکان ندهد. آیا «المؤمن کالجبل» را فهمیدیم یعنی‌چه؟ ما مثل پرچم می‌مانیم؛ باد هر دفعه از این‌طرف می‌زند، از این‌طرف و از آن‌طرف می‌شویم. ما باید ریشه‌یابی داشته‌باشیم. فدایتان بشوم، قربان‌تان بروم، باید امر را اطاعت کنید! خدا آن‌ها را لعنت کند؛ اما ما باید مشابه آن‌ها نباشیم. بیاید امر ولایت را اطاعت کنیم. آیا ولایت به تو می‌گوید برو تلویزیون بخر؟ [۲۴۳]

اگر من یک‌موقع راجع به تلویزیون داد می‌زنم، می‌فهمم. جوانان عزیز! دارند شما را گمراه می‌کنند، شما را مشغول کرده‌اند. من می‌گویم مشغول نشوید! این فکر عزیزتان را، این عقل عزیزتان را به کار ببندید! چرا نیم‌ساعت، یک‌ساعت وقت خودتان را تلف می‌کنید؟ عزیزان من! من کار به حلال و حرام‌بودنِ آن ندارم. [۲۱۳] مبادا گوش به تلویزیون بدهی، این نوار را هم گوش بدهی؛ این حرف‌ها احترام دارد. این حرف‌ها را احترام کن تا خدا احترامت کند. کسی‌که ولایت را احترام کند، کلام خدا را احترام کند، خدا احترامش می‌کند. [۱۶۰]

حاصل تمام این حرف‌ها، قلّه‌ای است که باید به آن برسی؛ اما خلق، سُرسره به پایت می‌گذارد، درویش‌ها، سرسره به پایت می‌گذارند، دنیا، سرسره به پایت می‌گذارد، عشق و علاقه، سرسره به پایت می‌گذارد، تلویزیون و ویدیو، سرسره به پایت می‌گذارد، صورت‌های زیبا سرسره به پایت می‌گذارند. والله! اگر سُر خوردی، به این قلّه نمی‌رسی. آن قلّه، قلّه ولایت است. تمام این‌ها را گذر کردم تا به آن [قلّه] رسیدم. دیدم تمام این‌ها مشابه است، تمام این‌ها به این [یعنی ولایت] احتیاج دارند، این [ولایت] احتیاج به خدا دارد. [۲۴۴]

حالا عزیز من! شیطان وسوسه می‌کند؛ یعنی می‌خواهد اگر کاری هم نمی‌کنی، یک‌ذرّه تزلزل به ولایت شما بزند. پول برایت می‌آورد، ریاست می‌آورد، صورت خوب می‌آورد، ساز و آواز می‌آورد، نجوای زنان می‌آورد، نجوای بچّه‌های فلان را می‌آورد، تلویزیون برایت می‌آورد، ویدیو برایت می‌آورد، ریاست برایت می‌آورد، پول زیاد می‌آورد، همه‌اش بیاور است؛ اما یک‌چیز می‌خواهد بگیرد، ولایت تو را می‌خواهد بگیرد. [۷۶]

آخرالزمان، شرالازمنه[۲۴۵]

روایت داریم، می‌فرماید: زن‌ها در آخرالزّمان مار بزایند، بهتر از این‌است که بچّه بزایند. آخر تو چه فرمانی می‌بری؟! تو غیراز فرمان شطرنج و تلویزیون و ویدیو، فرمان نمی‌بری. به غیر از این‌که دنبال یک‌عدّه رفیق‌های‌خلاف رفتید. البتّه این‌که می‌گوید مار بزاید، بهتر از این است که بچّه بزاید؛ این مطلب عمومیّت ندارد. کسی مار است که از اسلام و توحید جدا شود. امروز بیشتر جوان‌ها و خانم‌ها از توحید جدا می‌شوند، به اسم اسلام از اسلام جدا می‌شوند؛ اسلامی شده‌است. [۲۴۶]

ما منکر عالم‌ربّانی نیستیم. من کفش عالم‌ربّانی را می‌بوسم، قابل نیستم که دستش را ببوسم؛ اما آن کسی‌که با ربّ ارتباط دارد؛ نه با ویدیو، نه با تلویزیون، نه با فکر و خیال، نه با ریاست. من پای عالم‌ربّانی را می‌بوسم. اصلاً عالم‌ربّانی باید با ربّ ارتباط داشته‌باشد، نه این‌که دخترش این‌جور باشد، پسرش این‌جور باشد. اصلاً خانه شما با خانه یک‌انگلیسی چه فرقی دارد؟! آخر، چه فرقی دارد؟! آن تلویزیون‌رنگی تویش است، در خانه تو هم هست، آن قالی‌اش را کج می‌اندازد، از تو هم هست. آن خانمش آن‌جوری است، از تو هم هست، تو با یک‌انگلیسی چه فرقی داری؟! [۲۴۷] عالم‌ربّانی باید بگوید: رویت را بگیر! جوراب نازک نپوش! به تلویزیون گوش نده! چه داری می‌گویی؟! تو داری ریاست می‌کنی. خیال کردی که تفسیر قرآن می‌گویی! می‌گویی: باید قرآن را قشنگ بخوانیم، قرآن را قشنگ بخوانیم؛ یعنی باید قشنگ بفهمیم. [۲۲۰]

گفتم: در زمانی‌که خودِ امام‌ حسین (علیه‌السلام) را کشتند، کجا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته شرّالأزمنه؟! زمان جاهلیّت که لُخت دور خانه‌خدا می‌گشتند، کجا گفته شرّالأزمنه؟! می‌گوید آخرالزّمان شرّالأزمنه است، از بدترین زمان‌هاست؛ چون‌که دین بی‌دینی شده و بی‌دینی دین. شهوت زیاد شده؛ نمی‌توانیم از آن بگذریم. شما می‌توانی از تلویزیون بگذری؟! مگر می‌توانی بگذری؟! می‌توانی از این رادیو بگذری؟! می‌توانی از این رفیق‌های‌ژیگول که غیر خدا کار می‌کنند، بگذری؟ نمی‌توانی بگذری. می‌توانی در دانشگاه از این خانم‌ها بگذری؟ نمی‌توانی بگذری. این‌ها کجا بودند؟ زمان شاه کجا بوده؟ حالا صده هشتاد تا، خودشان می‌گویند که نماز نمی‌خوانیم. حالا فسادش که هیچ! [۲۴۶]

حضرت فرمود: آخرالزّمان فتنه است. ببین نمی‌گوید موقعیّت دیگری، خیلی روی آخرالزّمان تکیه شده‌است که فتنه است. حضرت فرمود: فتنه تا کوه‌ها را می‌گیرد. این روایت را پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: یا سلمان! فتنه تا کوه‌ها را می‌گیرد. یا سلمان! موسیقی تا مکّه را می‌گیرد. آخر موسیقی که نباید در خانه‌خدا برود. گفت: این یکی از علامات آخرالزّمان است. حالا شما رفتی و دیدی که از این‌طرف تا آن‌طرفِ خانه‌خدا، تلویزیون است. [۲۴۸] امام ‌سجاد (علیه‌السلام) می‌گوید: هر کسی را دوست داشته‌باشی، با او محشور می‌شوی. چرا با تلویزیون آشنا هستی؟! چرا با ویدیو آشنا هستی؟! چرا با ماهواره آشنا هستی؟! به دینم! با آن‌ها محشور می‌شوی. دیگر بس است! در قدیم صبح‌ها که از درِ خانه‌های‌قم ردّ می‌شدیم، صدای‌قرآن بلند بود، من می‌آمدم، می‌دیدم صدای‌قرآن بلند است. من هشتاد و خُرده‌ای سن دارم و چندین‌سال در بازار بودم. بازاری مَناسک داشت، بازاری می‌بایست قرآنش را بخوانَد و مشتری را راه بیندازد. حالا می‌بینی که تلویزیون در مغازه‌اش آورده‌است!

شیعه، عضو ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) است؛ اما شیعه باشد، نه شیره. اسم ما شیعه است، مثل شیره که مگس‌ها روی آن می‌نشینند؛ ویدیو روی تو نشسته، تلویزیون روی تو نشسته، فکر و خیال روی تو نشسته، صورت‌های‌خوب نشسته، رفیق‌های‌عشقی نشسته، بدعت‌گذارِ به دین نشسته، همه این‌ها به جان تو نشسته است. تو چه‌کاره هستی؟ [۸] والله! بالله! اگر شیعه باشی، بالای آسمان را سیر می‌کنی؛ اما تو این‌جا پایت گیر است، تلویزیون و ویدیو و وسایل لهو و لعب، تو را گیر انداخته‌است. پای تو بسته‌است؛ کجا می‌توانی بروی؟! [۲۴۹]

من آن‌سالی که به این‌جا در مشهد آمدم، دیدم یک‌تلویزیون خیلی بزرگ این‌جا هست، گفتم: فلانی! این پدر تو این خانه را به شما نداده که در این‌جا صدای‌ساز بلند شود، دیگر این‌ تلویزیون را این‌جا نگذار! درود خدا به روحش که چنین فرزندانی پرورش داده‌است. این مطلب را می‌گویم تا در این نوار بماند؛ آن‌وقت شما چطور هستید؟ شما ولایتی‌ها در خانه‌اش آمدید. خدا رحمتش کند! آن روزی که این خانه را خریده‌است، خدا می‌دانسته که شما باید بیایید، ولایتی‌ها باید بیایند؛ نه تلویزیون‌بزن و ویدیو‌ بزن بیایند! امروز از پول‌گذشتن، از پُل‌گذشتن است. توجّه می‌کنید یا نه؟ [۲۲۱] بیایید یک‌کاری کنید که با محبّت ویدیو، با محبّت تلویزیون، با محبّت غیر امر نمیرید! با محبّت امر بمیرید! [۲۵۰]

مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نگفت که انجام واجبات، ترک محرّمات، انتظارالفرج، به خیر و شرّ آن‌زمان شرکت نکن، برو کنار؟! تو کنار نمی‌روی! یا رفیق داری، نمی‌خواهم خیلی بی‌حیاگری کنم. تو کنار نمی‌روی. کنار؛ یعنی گناه نکن! کنار؛ یعنی ویدیو نزن! کنار؛ یعنی تلویزیون نداشته‌باش! کنار؛ یعنی دروغ نگو! کنار؛ یعنی چشمت را حفظ کن! کنار؛ یعنی کنار بروید! کجا کنار می‌روید؟! [۱۸۰]

تلویزیون و ماهواره زدن و اسلام نداشتن[۲۵۱]

به دینم! من محشر را دیده‌ام. تو چه چیزی داری می‌گویی؟ تو به غیر از تلویزیون و ویدیو، چیز دیگری ندیدی؟ کجا محشر را می‌بینی؟! کجا برزخ را می‌بینی؟! به دینم! من دیدم، جهنّم را دیده‌ام، بهشت را دیده‌ام، بهشت هم رفته‌ام. این‌قدر ما عقب‌افتاده‌ایم! [۲۵۲] خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت: کسی‌که کربلا یا امام‌ رضا (علیه‌السلام) رفت، وقتی برگشت، باید تغییر کند؛ اگر تغییر نکند، اصلاً زیارتش درست نیست، امام به او نظر نکرده‌است. شما إن‌شاءالله وقتی زیارت رفتید، تلویزیون را کنار بگذارید، رادیو را کنار بگذارید. من رادیو دارم؛ اما در آن ضبطش نوار می‌گذارم. ببین همه کاری می‌شود کرد. باید زیارت می‌روی، فرق کنی!

حالا کسی هست که از اوّلش این تلویزیون و ویدیو را نخواسته‌است و نزده‌است و خاموش‌کنِ رادیو بوده‌است، خاموش‌کنِ تلویزیون بوده‌است. آن ساز تلویزیون و ساز رادیو در اختیار مؤمن است؛ اما تو خودت در اختیار ساز و آواز هستی. مقدّس هستی، متدیّن نیستی. [۲۵۳] چرا این‌قدر پای این تلویزیون می‌نشینید که صبح نمازتان قضا شود؟ می‌فهمید چقدر ضرر می‌کنید؟! [۲۵۴] کجا می‌روی تلویزیون و ویدیو و بساط می‌زنی و ادّعای مسلمانی می‌کنی؟! به دینم! تو نه این‌که شیعه نیستی، مسلمان هم نیستی. مسلمان‌واقعی این کارها را نمی‌کند. وقتی به فلانی تذکّر می‌دهی، می‌گوید: زنم این‌ها را می‌خواهد! [۱۸۶]

من اشخاصی سراغ دارم که آمده به این آقا گفته، بهترین برنج را برای سخاوت بده! آورد و به مردم داد. تو از اوّل‌ماه رمضان تا حالا چه کار کردی؟! تو دویدی و رفتی نماز خواندی، بعد پای تلویزیون رفتی؛ فردای‌قیامت چه چیزی به تو می‌دهد؟! [۱۵۷] اعمال بیشتر ما هم لَت و لوث است. چرا امام‌ رضا (علیه‌السلام) گفت [که] این‌ها کارشان است؟ چون تو لَت و لوث هستی. همه‌جا می‌روی؛ شمال می‌روی، مُمال می‌روی، از این‌جا که می‌روی، این‌جا ویدیو و تلویزیون نیست، الآن دلت برایش تنگ شده، می‌گویی چه‌موقع می‌شود به خانه‌مان بروم و پای این چیزها بنشینم؟! [۲۵۵] خودم از حرم حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) بیرون آمدم، من گوش هم نمی‌دادم، آن آدم می‌گفت: اگر می‌خواهی من شما را ببینم، شما که مرا حرم حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) آوردی، یک‌تلویزیون رنگی هم بخر! حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) با تلویزیون رنگی رفیق نیست، آن بیچاره چه کند؟! [۲۵۶]

چرا ولایت سنگین است؟ آن زمان که این هوا و هوس‌ها نبوده، هفت‌میلیون نفر این‌طرف رفتند، اوّل‌ها که این چیزها نبوده، رادیو و تلویزیون و ویدیو نبوده، شطرنج و قمار و پاسور نبوده، خود درست‌کردن‌ها نبوده، این چیزها نبوده، حالا همه‌چیز هست، حالا عوض آن، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم خیلی بالا برد، فرمود: اگر در آخرالزّمان دینت را حفظ کنی، با من و در درجه من هستی! الآن شما با همه این‌ لهو و لعب‌ها روبرو هستید، جوانان! از صبح که می‌شود، شما با این‌ها روبرو هستید. والله! من یک‌وقت که این‌جا می‌آیم، سرم را زیر می‌اندازم، می‌گویم: خدایا! از این بهتر نبود که با من رفتار کنی که مرا در خانه گذاشتی. خیال نکنید که من می‌خواهم بیرون بیایم؟ می‌گویم: خدایا! از این بهتر نبود که با من رفتار کنی که مرا در خانه گذاشتی، خیلی ممنونت هستم، سجده می‌کنم. در خانه آرامش دارم. بعضی از رفقا می‌آیند و می‌گویند: ما یک‌روز نمی‌توانیم در خانه بمانیم، آرامش ندارند. ولایت، به تو آرامش می‌دهد، از کجا آرامش پیدا می‌کنی؟ می‌فهمی امروز به وظیفه‌ عمل کردی، آن عملی که کردی، به تو آرامش می‌دهد. [۲۵۷]

تو باید جسمت این‌جا باشد، روحت در ماوراء باشد. الآن از این آقای‌فلانی، برکاتی ایجاد شده که این حرف‌ها زده بشود. مگر همه‌جا زده می‌شود؟ آره! تلویزیون و ویدیو می‌آورد و می‌خندد و می‌گوید. یک‌بازی درآورده‌اند، من در این باغ‌ها که دور هم جمع می‌شوند، دیده‌ام. فهمیدی؟! [۲۵۸] اگر دنبال لهو و لعب، ویدیو، ماهواره و مجلس‌های عشقی باشید، دست از حسین (علیه‌السلام) و اولاد حسین (علیه‌السلام) و پدر حسین (علیه‌السلام) برداشته‌اید و خودتان را بدبخت دنیا و آخرت کرده‌اید. چه خبر است؟! [۱۶۳] بنده نیستید و بی‌دین از دنیا می‌روید. شما باید در اختیار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشید، نه در اختیار خلق و طرف‌داری از بدعت‌گذار! [۲۵۹]

رفقای‌عزیز! کجا پی این و آن می‌دوید؟ بیایید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دنبال‌تان بدود، چه سرمایه‌ای داشته‌باشی؟ ماشین‌های کادیلاک یا خانه چه‌جوری، یا ویدیو؟ آره؟ این‌هاست؟! نه! دنبال ولایتت می‌دود. [۲۶۰] من به شما تذکّر می‌دهم، دیگر آخر عمرم است، وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌خواست از دنیا برود، گفت: دو چیز بزرگ برای شما می‌گذارم: یکی عترت، یکی قرآن. عمر گفت: «حسبنا کتاب‌الله»؛ کتاب خدا ما را بس است.مردم هم سنّی شدند، خدا هم گفت: این‌ها مرتدّ و کافر هستند. چرا؟ عترت را قبول نکردند. ما چه کار کردیم؟ ما عوض این‌که عترت را با قرآن قبول کنیم، ویدیو و ماهواره را قبول کردیم؛ حالا به شما می‌گوید: اگر یکی از شما با دین بمیرید، ملائکه تعجّب می‌کنند. بیایید دست از این دو تا بردارید؛ شما از آن‌ها نباشید که بگوید بی‌دین از دنیا می‌روید. چرا؟ باز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته‌است، امام ‌صادق (علیه‌السلام) هم گفته‌است: هر چیزی را دوست دارید، با آن محشور می‌شوید. شما این ویدیو و ماهواره را که دوست دارید، با آن محشور می‌شوید. بیایید جزء کسانی‌که بی‌دین از دنیا می‌روند، نباشید!

ارتباط با ولایت، مانع ارتباط با لهو و لعب[۲۶۱]

خدای تبارک و تعالی خوشی‌ها‌ را آن دنیا برای شما قرار داده‌ ‎است. این‌جا، خدا از داخل زندان شما را نجات می‌دهد. حضرت فرمود: دنیا، زندان است، خدا از داخل زندان تو را نجات می‌دهد، چه کسی را نجات می‌دهد؟ کسی‌که این‌جا برایش زندان است. کسی‌که لهو و لعب و این کارها را می‌کند که توی زندان نیست. او با همین کارها خوش است؛ فقط متقی و مؤمن در زندان هستند؛ چون مردم را می‌بینند و ناراحت می‌شوند، کارهایشان را می‌بینند و ناراحت می‌شوند. می‌فهمند این‌ها همیشه دارند برای جهنّم‌شان کار می‌کنند، برای بهشت‌شان کار نمی‌کنند. این‌ها را دارند می‌بینند و ناراحت هستند. [۲۳۱]

اگر حوصله لهو و لهب داشتی، دیگر سعادت نداری و حوصله مطالعه حرف‌های ولایت را نداری. کسانی هستند که این کتاب را یک یا دو ورقش را می‌خوانند و دیگر نمی‌خوانند؛ چون اگر بخواهی شیعه باشی، نباید نَفَس تو لهو و لعب باشد. اصلاً شیعه نَفَس عمیق نمی‌کشد. آن‌ها که نَفَس لهو و لعب می‌کشند، شیعه نیستند. شیعه، دائم منتظر ندای حجّة‌بن‌الحسن است که بگوید: «جاء الحقّ و زَهق الباطل إنّ الباطل کان زَهوقاً»[۲۶۲] [۱۷۰]

رفقای عزیز! «مَن» را کنار بگذارید. او می‌گوید کتابِ مَن؛ پس «مَن» دارد. این «مَن»ها را که پرچم شیطان است، دور بیندازید! مبادا در خانواده‌تان پیاده کنید! اگر خانم عزیزتان یک‌ حرفی به شما زد، به او بگو: خانم ‌عزیز! این کاری که شما می‌کنی، این حرفی که شما می‌زنی، ببین، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) راضی نیست، خدا راضی نیست، قرآن راضی نیست، راضی‌اش کن! نگو من می‌گویم! آخر، چقدر «مَن» می‌گویی؟ به او بگو: خانم! این لباسی که تو می‌خواهی، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تکذیب کرده، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: در آخرالزّمان، زن‌ها هم پوشیده‌اند و هم برهنه هستند، تو مورد لعنت قرار می‌گیری. [۲۶۳]

والله! بالله! اگر ولایت ما کامل باشد، اصلاً ما خواب نیستیم. هیچ‌کس نمی‌تواند ما را گول بزند. تو خواب هستی که می‌روی این لهو و لعب را می‌خری. اگر بیدار باشی که این کار را نمی‌کنی، ببین، آخر، تولید این لهو و لعب چیست؟ عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، چرا توجّه نداری؟! این فرد بیدار نیست که دزدان آمدند، زدند و خانه‌اش را بردند. [۲۶۴]

بیا انسان شو! چرا حیوان می‌شوی؟! گناه‌کردن، حیوانیّت است. آخر، چرا تو اعتقاد به ماوراء نداری؟! حیاء کن! خجالت بکش که می‌روی این لهو و لعب‌ها را می‌خری! توی خانه‌ات می‌بری! حیا کن! تو بلبل باغ ملکوتی، نه از عالم خاک. تو که مرگ بر آمریکا می‌گویی، تو دلّال آمریکا هستی، مرگ بر آمریکا هم می‌گویی؟ من نمی‌گویم که مرگ بر آمریکا نگویید! مرگ بر آن کسی‌که آمریکا را می‌خواهد. لعنت به آن کسی‌که آمریکایی‌ها و یهودی‌ها را می‌خواهد؛ اما ببین من چه می‌گویم؟ تو داری این حرف را می‌گویی؛ اما کارکردت این‌ است که داری با تلویزیون کیف می‌کنی. خب نخر! [۲۴۱]

آقا! باید فکرت بالا برود. عالم را باید ببینی، نه دنیا را؛ دنیا را می‌بینی که دنبال لهو و لعب می‌روی، فکرت کوتاه است. عالم را باید ببینی. هجده‌هزار کُرات را به ما گفته‌ است و تازه می‌گوید: این‌جا کُرات خشخاشی است. خدایا! لهو و لعب ما را بازی ندهد. [۲۶۵] اگر تو ارتباط با ولایت داشته‌ باشی، ارتباط با لهو و لعب نداری؛ ارتباط، با غیر امر نداری. تو ارتباطت یا ناقص است یا کم است یا نداری. مگر امام ‌سجّاد (علیه‌السلام) نمی‌گوید هر کسی را ‌که دوست داری با او محشور می‌شوی؟! آیا امامت را قبول نداری؟! تو که این لهو و لعب را دوست داری، با او محشور می‌شوی. حالا که با او محشور شدی، می‌گوید: اگر با دین رفتی، ملائکه تعجّب می‌کند. تو هنوز عشقی هستی، تو هنوز ادیانی هستی. ادیانی، یعنی اطفاری، یعنی هر موقع رنگ دیگری می‌زند. من فریاد می‌زنم که در کشتی ولایت بیا! در کشتی خلق نرو! در کشتی دنیا نرو! در کشتی لهو و لعب نرو! [۷۵]

تماشا، نجوای با شیطان[۲۶۶]

اگر تماشایی باشید، نقش آن تماشا را برمی‌دارید؛ چون نگاه به هر چیزی کنید، نقش آن را برمی‌دارید. [۱۹۵] در زمانِ شعیب پیامبر، موسی یک‌ قبطی [طرف‌دار فرعون] را کُشت. فرعون دستور داد که موسی را بگیرید! موسی فرار کرد، به جایی رفت که دید چاهی است که مردم از آن آب می‌کِشند و دو دختر هم آن‌جا هستند که گوسفند دارند و می‌خواهند به گوسفندان‌شان آب بدهند. موسی به آن‌ها گفت: شما چرا ایستاده‌اید و به گوسفندان‌تان آب نمی‌دهید؟! گفتند: ما صبر می‌کنیم وقتی همه رفتند، به آن‌ها آب می‌دهیم.

موسی آمد و از چاه آب کشید و به گوسفندان داد. وقتی دختران شعیب پیش پدرشان رفتند، شعیب پیامبر گفت: باباجان! چرا امروز زود آمدید؟! گفتند: جوانی آن‌جا بود، آب برای گوسفندانِ ما از چاه کشید و ما زودتر آمدیم. شعیب گفت: بروید به او بگویید پیش من بیاید. وقتی دختران شعیب، موسی را پیدا کردند و جریان را به او گفتند که همراه ما به خانه‌مان بیا! موسی گفت: من جلو می‌روم، هر موقع باید مسیرم را عوض کنم و داخل کوچه دیگری شوم، شما یک ‌سنگ برایم بیندازید. موسی دنبال دختران سیاه‌ سوخته شعیب نرفت؛ این‌ است که خدا به او «ید بیضاء» می‌دهد. به تو چه می‌دهد؟

حالا وقتی موسی به آن‌جا رفت، شعیب گفت: یک‌ سال پیش ما بمان و برایمان چوپانی کن! این گوسفندان هر کدام‌شان اَبلق [سیاه و سفید] زاییدند، مال تو باشد، دخترم را هم به تو می‌دهم. من پدرم گوسفند داشته، گوسفند یا سام یا کبود یا سیاه است، گوسفند اَبلق خیلی کم است! موسی هنگام جفت‌گیری گوسفندان، چهار تا چوب را اَبلق کرد، تمام گوسفندان اَبلق زاییدند! به خارجی‌ها نگاه نکنید که اَبلق می‌زایید! جلوی چشم‌تان را بگیرید! [۲۶۷]

اگر تماشایی هستی، وصل به ولایت نیستی. آن تماشا بشر را بیچاره می‌کند و وقت شما صرف تماشا می‌شود. [۲۶۸] دیگر نمی‌توانی با خدا نجوا کنی‌. [۸] از محدوده خارج شده‌ای. [۲۶۹] خیال می‌کنی که ولایت داری. [۱۶۸] از فاطمه زهرا (علیهاالسلام) رُو برگردانده‌ای. [۳۳]

یک ‌عدّه‌ای هستند که یک‌ سال چشم می‌مالند که نیمه ‌شعبان، تولّد امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید، چراغانی کنند و به شهوت و خیال خودشان برسند. یک ‌عدّه‌ای هستند چشم می‌مالند که مُحرّم بیاید و به عناد خودشان برسند، به شهوت خودشان برسند. کجا به حساب امام ‌حسین (علیه‌السلام) می‌گذارید؟! چرا این کارها را می‌کنید؟! پسرجان! اگر یک‌ جایی را به نام امام‌ حسین (علیه‌السلام) اِشغال کردی، باید امر امام‌ حسین را اطاعت کنی. [۲۵۶] تو که مقدّس هستی، هم به تماشا می‌روی. تماشای کجا می‌روی؟! چند تا نامَحرم می‌بینی؟! تو نه اسلام داری، نه ولایت. [۲۷۰] تو نسبت به خودت اهل‌ تسنّن شده‌ای. [۲۷۱] چشم تو خیانت می‌کند و تو ارتباط و نجوای با شیطان داری. [۲۳۶] کفران نعمت کرده‌ای. [۲۷۲]

محشور شدن با شهوت، نتیجه نگاه بد[۲۷۳]

حالا من می‌خواهم بگویم که ما یک‌ نظر داریم و یک‌ مقصد. مثلاً ببین، نستجیر بالله، اگر به ‌زن مردم یک‌ نظری کردی، شهوتت به حرکت می‌آید. تا نظر نکردی، شهوتت به حرکت نمی‌آید. یک‌ وقت با نظر، شهوت جنسی به حرکت می‌آید، یک‌وقت نه، شهوت پولی به حرکت می‌آید. وقتی به این دنیا نظر کردی، چه می‌شوی؟ اهل‌ دنیا می‌شوی. عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، بیا فکر داشته‌ باش! بیا تفکّر داشته‌ باش! بیا اندیشه داشته‌ باش! از این‌جا می‌گوید که اگر نستجیر بالله، به یک ‌کسی نظر کنی، گناه علی‌کشی به تو می‌دهد؛ این نظر، نظرِ شیطان است؛ اما می‌گوید به صورت یک‌ مؤمن نظر کنی، به کعبه نظر کنی، به قرآن نظر کنی، خدا چه چیزی به تو می‌دهد؟ ثواب دوازده ‌امام، چهارده ‌معصوم (علیهم‌السلام) را به تو می‌دهد. این نظر، نظرِ الله است. [۲۷۴]

چرا حضرت می‌فرماید به مکّه نگاه کن؟ مبنایش این‌ است که به زایشگاه علی (علیه‌السلام) نگاه کن! همین‌طور می‌گوید به صورت پدر و مادرت نگاه کن که ثواب دارد، همین‌طور به قرآن نگاه کن، ثواب دارد. این‌قدر خدا پدر و مادر را بالا برده که آن‌ها را مطابق مکّه و قرآن آورده ‌است، این‌قدر خدا پدر و مادر را می‌خواهد! [۱۱۰] عزیز من! تو آبروی پدر و مادرت هستی، چرا می‌گوید به آن‌ها نگاه کن؟ یعنی این آبروی تو را می‌خواهد بخرد، مواظب توست، دوست توست. حالا پدر را روبروی مکّه آورد، روبروی قرآن قرار داد. چرا؟ قرآن می‌خواهد تو را هدایت کند، این پدر و مادر هم می‌خواهد تو را هدایت کند. [۲۷۵]

اگر بخواهی که مکّه‌ات درست باشد، باید به جای بد نگاه نکرده ‌باشی، شهوت‌رانی نکرده ‌باشی. [۱۴۶]

وقتی امام ‌سجاد (علیه‌السلام) به ظاهر از دنیا رفت، شتر حضرت، سر قبرش رفت و گریه می‌کرد؛ امام ‌باقر (علیه‌السلام) فرمود: او را بیاورید! بعد از آن دوباره فرار کرد و رفت. حضرت گفت: رهایش کنید! آن‌قدر سرش را روی قبر امام زد تا جان داد. آیا تو عاشورا گریه می‌کنی یا می‌روی پای تلویزیون؟! تو با عاشورا ارتباط نداری، حیا نداری و حیات نداری. تو داری پشت به ائمه (علیهم‌السلام) می‌کنی و امر ائمه (علیهم‌السلام) را اطاعت نمی‌کنی. آیا تو انسانی یا حیوان؟! والله، آن انسان است و ما حیوان! این مردم حیا نمی‌کنند، حیا باعث نجات شما می‌شود. والله، اگر حیا نداشته‌ باشیم، حیات نداریم. بی‌حیایی این‌ است که امر ائمه (علیهم‌السلام) را اطاعت نکنید و پشت به این‌ها کنید، از هر بی‌حیایی، بی‌حیاتری! [۱۶۳]

ببین خدا ولایت را برای حیوانات هم کم نگذاشته‌ است. کجاییم ما؟! آن حیوان مثل سگ اصحاب کهف یا الاغ بلعم امر را اطاعت می‌کند؛ اما شهوت به تو غلبه کرده، تو اطاعت نمی‌کنی. توی دانشگاه چهار تا بچّه صورت صاف می‌بینی، نمی‌دانم خانم این‌جوری می‌بینی، گول می‌خوری و از ولایت جدا می‌شوی. از ولایت جدا نشو! برو تفکّر داشته‌ باش! از امام صادق (علیه‌السلام) می‌پرسند: جدا می‌شوند؟ می‌فرماید: آری! وقتی جدا می‌شوند اگر در آن حال بمیرند به دین محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نَمُرده‌اند. عزیز من! در کامپیوتر جهانی نگاه می‌کنی، از ولایت جدا نشو! اگر نگاه بد کردی، از ولایت جدا شدی؛ خدا نکند ما در آن حال بمیریم. [۲۷۶]

به دینم قسم، من می‌گویم: خدا! اگر الاغ را در محشر بیاوری، من در مقابل آن رفوزه هستم؛ این الاغ اطاعت کرده ‌است. شما یک ‌‌الاغ می‌بینید که ساز تلویزیون بزند؟! یک ‌الاغ می‌بینید که ساز ویدیو بزند؟! یک‌ الاغ می‌بینید که از این نمی‌دانم تخته‌نرد‌ها که حالا در آمده، اسمش چیست؟ یادم رفت، شطرنج بزند؟! یک ‌الاغ دیدی که شطرنج‌بازی کند؟! به الاغ گفته راه برو! رفته. زبان‌بسته، به او هم بگویی بایست! می‌ایستد، به او هم می‌گویی برو! می‌رود، بار هم می‌کشد. بابا! بیایید فکر کنیم، تفکّر داشته ‌باشیم، اگر بخواهیم انسان شویم، باید تفکّر داشته‌ باشیم، آدم با تفکّر، انسان می‌شود. [۲۷۷]

حضرت‌عباسی! بیایید فکر کنیم، حیف نیست که دست از علی (علیه‌السلام) برداریم؟ حیف نیست که دست از امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) برداریم و دنبال این کثافت‌کاریها و آشغال‌ها برویم؟ حیف از چشم تو نیست که نگاه می‌کنی؟! [۱۳۷] اگر نگاهِ غیر امر به کامپیوتر کنی تا کیف کنی و شهوتت به حرکت درآید، والله، با همان هم محشور می‌شوی و با همان هم می‌میری. [۷۷] جاذبه شهوت و لذّت و تماشا را هم در دل تو می‌آورد. [۲۷۸] شهوتت را برانگیخته می‌کنی؛ آن‌وقت گناه می‌کنی. [۱۶۴] تو که نگاه به دختر و بچّه مردم می‌کنی؛ خاک بر سرت کنند! تو مَست هستی. [۱۸۰]

اثرات نگاه غیر امر[۲۷۹]

اگر به جایی که خدا گفته نگاه نکن! نگاه کنی، گناه با خون شما مخلوط می‌شود و در رگ‌های شما جریان پیدا می‌کند و شما به بی‌امری اتّصال می‌شوید. [۱۴۶] اگر به جایی که نباید نگاه کنی، نگاه کنی و به آن اصرار کنی، جاذبه‌اش در شما می‌آید و راه ولایت را سدّ می‌کند. [۲۱۳] اگر به زرد و سرخ دنیا نگاه کنید؛ محبّت آن در دل شما راه پیدا می‌کند و گرفتار می‌شوید. محبّت دنیا از هر گناهی بالاتر است. [۱۶۱] اگر چشمت به همه‌جا رفت، والله، دیگر چشم شما دید ولایت ندارد. عزیز من! خدا می‌داند فردای قیامت چقدر پشیمان می‌شوی که چرا گناه کردی؟ چرا روی چشم ولایت‌مان پرده کشیدیم؟! [۲۸۰]

اگر نگاه بد کنی و گناه کنی؛ بدان گناه، آدم را خراب می‌کند. [۲۸۱] اگر نگاه به زن مردم کردی، نظم عالَم را به هم زدی. [۲۵۴] شیطان تو را مبتلا می‌کند‌. [۲۴۴] رهبرت شیطان است. تو باید رهبرت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) باشد، الآن باید رهبرت، وجود مبارک امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشد. به امر او نگاه کن! [۲۸۲]

چشمت را از امر جدا کردی. اگر عمر و ابابکر مردم را از ولایت جدا کردند، تو خودت را از امر جدا می‌کنی. عزیز من! تو مشابه آن‌هایی. آن بهره‌ای که به آن دو نفر داده، به تو هم می‌دهد؛ تو هم جداکُن هستی. [۲۴۴] بدان که خدا تو را کنار زده ‌است. مؤمن نیستی و سقوط کرده‌ای، از زیارت امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) محروم هستی. [۱۴۶] بهشت و فردوس و جنّات را با یک‌ نگاه از دست می‌دهی. [۷۷] اگر چشم ناپاک داشته ‌باشی؛ طرف اصحاب شمال هستی. [۲۸۳] به زن و بچّه مردم نگاه کنی؛ کور به محشر می‌آیی. [۲۸۴]

صورت‌های کثیف به اصطلاح درخشیده، همیشه خودش کثیف است، تو را هم کثیف می‌کند، به لجن می‌کشد. نگاه نکن! حالا یک‌ جلوه‌هایی دارد، آن جلوه، جلوه شیطان است. آن جلوه‌اش، جلوه تاریکی است. تو را هم تاریک می‌کند. [۲۸۵] این بدچشمی عطای شیطان است. [۲۸۶] تو داری خواست شیطان را به جا می‌آوری، چشم تو دارد نجوا می‌کند. امر شیطان را اطاعت می‌کنی. نجوای چه می‌کنی؟ نجوای گناه می‌کنی‌. [۲۸۷] دیگر نمی‌توانی ادّعای دوستی با امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) کنی. [۲۸۸]

عزیز من! وابسته نباش! جلوی چشمت را بگیر! مبتلا می‌شوی. امر خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امر پدرت را اطاعت کن! عزیز من! وابسته نشو. تو بلبل باغ ملکوتی، نه از عالم خاک. تو باید به جوّ آسمان بِپَری. تو باید عضو امام ‌زمانت بشوی. تو عضو چه هستی؟ تو عضو تلویزیون و ویدیو و ماهواره و رفیق‌های عشقی و شب‌نشینی‌های عشقی هستی. والله، باید قدر این جلسه را بدانید! اگر قدر ندانید، شما هم سُر می‌خورید. شکر کنید که الحمد لله همه شما متدیّن هستید. شکر کنید که خدا به شما ولایت داده‌ است. شکر کنید که محبّت این جلسه را دارید. شکر کنید که در این جلسه، از اوّل گفتنیم ما داریم تمرین می‌کنیم. [۸]

چه کار کنیم که خدشه به ولایت‌مان نخورد؟ گناه نکن! معصیت نکن! با ولایت بازی نکن! مقدّس‌گری درنیاور! امر ولایت را اطاعت کن! اگر تو امر ولایت را اطاعت کنی، امر الله می‌شوی. خانم‌های عزیز! به شما هم می‌گویم: گول نخورید! این لباس‌هایی که خارجی‌ها درست کردند، اگر بروید بپوشید، خدای نخواسته، نستجیر بالله یک‌ جوانی به تو نگاه کند، اهل ‌آتش هستی. چرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود در آخرالزّمان زن‌ها پوشیده؛ اما برهنه‌اند؟! آن‌ها وضع‌شان درست نیست، توجّه کن! نمی‌گویم ببین زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) چه‌جور بوده؟ ببین مادرت چه‌جور بوده است؟ [۳۹] بیا دست بردار! به این حرف‌ها یقین کن! زهرای عزیز (علیهاالسلام) عصاره تمام خلقت است، اگر خودت را پوشاندی، امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعت کردی، واقع زهرای عزیز (علیهاالسلام) را خواستی، از حضرت زهرا (علیهاالسلام) رُو برنگرداندی. با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) که محشور می‌شوی، با تمام خلقت محشور می‌شوی. [۱۸۱]

اختلاط زن و مرد و نزول عذاب خدا[۲۸۹]

خانم عزیز! کجا بلند می‌شوی می‌رو‌ی و خودت را نشان صد تا، دویست تا، پانصد تا، هزار تا نامحرم می‌دهی؟! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر کجا زن و مرد قاطی‌اند، عذاب خدا دارد می‌ریزد. [۹۳] در زیارت نگاه غیر امر کنی، صحیح نیست؛ چون نگاه به زن مردم کردن حرام است و زیارت تا حتّی زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) مستحب است‌. [۱۵۱] مگر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیست که داد می‌کشد و می‌گوید: یا رجال! شنیده‌ام که در بازار کوفه، زن‌ها با مردها به هم برمی‌خورید! ای بی‌غیرت‌ها! لعنت خدا و رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر شما باد!

به وجود امام زمان، من راست می‌گویم، عمری حسین حسین می‌کردم، به یک جوری به کربلا رفتم؛ اغلب شما که مرا می‌شناسید، من همچین که پول‌دار نیستم، خود آقا امام حسین (علیه‌السلام) درست کرد؛ من رفتم. حالا همه جانم فدای امام زمان (عجل‌الله‌فرجه)! یک عمری امام‌ زمان امام ‌زمان می‌کردم، وقتی در سردابه امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) در سامرا رفتم، دیدم زن و مرد قاطی‌اند. اصلاً به سینه‌های دیوار سرداب امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) نگاه نکردم، بالا آمدم، این را اطاعت می‌گویند. من دلم نمی‌خواست نگاه کنم؟ اگر بگویم دلم نمی‌خواست، من دلم ندارد اصلاً! تمام آرزویم بود، اما تا دیدم که زن و مرد قاطی است، روایت داریم، حضرت می‌قرماید: جایی که زن و مرد قاطی است، عذاب خدا نازل می‌شود. خانم! بیا شطیطه بشو تا امام ‌زمان (علیه‌السلام) بیاید و به تو نماز بخواند. خانمی که تو امام‌ زمان می‌گویی! آخر کجا بلند می‌شوی هر جایی می‌روی؟! چه کار می‌کنی؟! چرا از ولایت خارج می‌شوی؟! [۲۹۰]

بیا گُل بهشت بشو! بیا مریم بنت‌ عمران تو را استقبال کند، خودت را بپوشان! از ولایت ساقط نشو! والله، امر شوهرت امر ولایت است، بیا امر شوهرت را اطاعت کن! [۲۹۱] این آقای سیستانی که الآن مرجع است، پدر عالمی داشت که نقل می‌کند: چهل هفته روز جمعه زیارت عاشورا خواند که خدمت امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) برسد. ایشان در کوچه راه می‌رفت، تاریک بود، دید خانه‌ای‌ است که انگار نور بالا می‌رود. آن خانه متعلّق به پیرزنی بود که نه شوهر و نه بچّه داشت! با اجازه داخل شد، دید آن زن دارد جان می‌دهد و امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) بالای سرش است، حضرت به ایشان رُو کرد و گفت: سیستانی! چهل هفته زیارت عاشورا خواندی که مرا ببینی؟! یک ‌کاری بکن که من دیدنت بیایم! فرمود: این زن که من بالای سرش آمده‌ام، زمان پَهلَوی هفت سال از خانه‌اش بیرون نیامد که خودش را نشان نامحرم بدهد! حالا من نزدش آمده‌ام. [۲۹۲]

خانم! این صورت شما امانت است، تو خودت آیات هستی، باید آن را نشان شوهرت بدهی، نشان چه کسی می‌دهی؟! خدا لعنت کند آن کسی‌که گفت رویت را نگیر! خانم! رویت امانت است، باید در اختیار همسرت بگذاری. [۴۱] تو دَیوث هستی که زنت را می‌گذاری در اداره‌ها کار کند. تف بر تو! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر کسی‌که حاضر شود نامحرم به ناموسش نگاه کند، دیوث امّت من است. (ناموس یک‌وقت زنت است، یک‌وقت خواهرت است). [۶۵]

رئیس ‌بانک می‌گفت: یک‌ نفر آمده و می‌گوید زنم بیاید این‌جا توی حساب‌داری کار کند، درس حساب‌داری خوانده‌ است. گفتم: آقا! ما نزدیک دویست‌ نفر هستیم! گفت: چه کار کنم؟ می‌خواهم کمک خرجی‌ام باشد! آیا این شخص «لا إله إلّا الله» گفته؟! [۲۹۳] یا فلان آقا رفته عمل اُمّ‌داوود را به جا بیاورد، زن جوانش به نانوایی رفته تا یک‌نان بخرد! آقا! کجا عمل اُمّ‌داوود به جا می‌آوری؟! بیا عمل خدا به جا بیاور! بیا عمل پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به جا بیاور که می‌گوید اگر حاضر باشی به زنت نگاه کنند، دَیوث هستی! [۷]

ناموس‌پرستی و ناموس مردم را ناموس خدا دانستن[۲۹۴]

ما باید ملّت از ابراهیم داشته ‌باشیم و غیرت‌مند باشیم. ابراهیم می‌خواهد زنش را از این شهر به یک ‌جای دیگر ببرد، او را در صندوقی می‌گذارد و یکی دو تا سوراخ هم به آن می‌کند که بتواند نَفَس بکشد. حالا وقتی لب گمرک می‌آید، به او می‌گوید: این چیست؟ ابراهیم می‌گوید: این قاچاق است، هر چه بگویید، من می‌دهم؛ اما دست به صندوق نزنید! ابراهیم پول‌دار بود، علم کیمیا داشت. خبر به مَلِک [پادشاه] دادند که یک ‌آدم فقیری آمده و نمی‌گذارد درِ صندوق را باز کنیم. گفت: او را با صندوقش، نزدم بیاورید! تا آورد و در صندوق را باز کرد، دید یک ‌زن سیاه سوخته‌است! (ناراحتیِ من این‌ است که ابراهیم با این زن، خانه خدا را ساخته، این‌قدر آفتاب به او خورده که دیگر سیاه‌ است.) می‌فهمید من چه می‌گویم؟!

حالا مَلِک به او گفت: فلان‌ فلان شده! می‌خواستی این زن را بکشی؟! تا این حاکم خیال خیانت کرد و رفت با او حرف بزند، لال شد. رفت به او دست بزند، روایت داریم، شاید آیه قرآن باشد؛ سه ‌دفعه دستش خشک شد. ای باغیرت! آیا تو ملّت از ابراهیم داری که زنت را همه‌ جا روانه می‌کنی؟! حالا خانم‌های شما که در خانه هستند و خودخواه نیستند، می‌خواهند خودشان را حفظ کنند، خدا آن‌ها را حفظ می‌کند. مگر کسی جرأت دارد به آن‌ها نگاه کند؟! والله! خشک می‌شود. [۱۰۵]

اگر شما رنگ خدا بگیرید، نقش ولایت و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را داشته باشید، نباید به زن مردم نگاه کنید. [۱۴۶] اگر نگاه به زن و بچّه مردم نکردید و چشم‌تان را حفظ کردید؛ حُبّ دارید؛ وگرنه خدای‌ نکرده بغض دارید. [۱۶۸] باید بدانید بچّه مردم، ناموس خداست؛ نه ناموس تو. بالاتر از ناموس توست؛ ناموس خداست. باید با ناموس خدا، رفتار خدایی بکنید، نه رفتار شهوتی. [۲۹۵]

شما ببین آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) چه کار می‌کند؟ تا آخرین نَفَس، نگاهش به خیمه‌ها و حرمش بود. تو هم باید این‌طور باشی! تمام هوا و هوست برود کنار! تمام توجّهت به ناموست باشد؛ ناموست هم تمام توجّهش به تو باشد. اگر امام حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: قبر من در دل دوستانم است؛ یعنی این. حالا شما حسابش را بکن! امام حسین (علیه‌السلام) چه کار کرد؟ تا آخرین نَفَس نگاهش به خیام حرمش است، خدا حرمله را لعنت کند! آقا امام ‌حسین (علیه‌السلام) تیر سه شعبه به قلبش خورده‌، در ظاهر افتاده‌، ابن‌سعد می‌گوید: حسین «غیرة الله» است، اگر خدعه کرده، بروید رُو به خیمه‌هایش! امام ‌حسین (علیه‌السلام) سرِ پا با زانو بلند شد و ‌فرمود: «یا شیعیان أبوسفیان! دینُکم دینارُکم»: شما که دین‌تان را برای دینار دادید، آخر آن حَمیّت و غیرت‌تان کجا رفته؟! شما با من جنگ دارید، کجا رُو به حرم رسول‌ الله می‌روید؟! [۲۹۶] حالا خانم عزیزش، رُباب هم به او پاسخ داد، روایت داریم: وقتی امام‌ حسین (علیه‌السلام) شهید شد، تا آخر عمرش سر قبر امام ‌حسین (علیه‌السلام) گریه کرد. بنی‌اسد رفتند چادری آوردند، خیمه‌ای برایش زدند؛ تا آخر عمرش آن‌جا نشست. [۲۹۷]

باید تمرین کنید؛ من تا حتّی به مَحرم خودم هم نگاه کامل نمی‌کنم؛ به این‌ها که مَحرم هستند. والله! در تمام گلوله‌های خون من این ‌است که نگاه به غیرِ خدا کردن، پشت به ولایت کردن است؛ چون عظمت آن را از عظمت امر بالاتر می‌دانی. [۱۳۷] اگر نگاه کردی به آن‌جا که خدا راضی نیست، امرت را به شیطان‌ فروختی. عقیده ولایتی‌ام این‌ است که گناه چیزی نیست، آن پشت‌کردنی که به ولایت می‌کنی، گناه است. آن که ولایت را نمی‌بینی، گناه است. آن خیلی گناه بالایی است، آن توهین به ولایت است! [۲۹۸]

اگر احتیاج به نگاه غیر ولایت داشته‌ باشی، مشرک هستی؛ اما توجّه نداری‌، یک‌ نگاه کردی، یک ‌خیال و فکر باطل کردی و دنبال خلق رفتی، تمام زحمات عمرت را از بین می‌بری. اگر نگاه ناجور به کامپیوتر جهانی کنی، تو را تکذیب کرده ‌‌است؛ اما اگر نگاه نکنی، تو را تأیید کرده‌ است. [۲۸۲] هر کتابی را نگاه نکنید! تو وقتی آن کتاب را رفتی دیدی که در ولایت به او عنایت نشده و یک ‌چیز گفته، به او بدبین می‌شوی. من نمی‌خواهم که تو به آن عالِم بدبین شوی. [۲۹۹]

ولایت، خاموش‌کن شهوت[۳۰۰]

به دینم قسم، به علی قسم، اصلاً اگر مؤمن یک ‌مقدار چیز کند، شهوت درونش نیست، مگر به غیر این‌که رضایت خداست، اصلاً حرکت ندارد. من جدّاً دارم این حرف را می‌زنم، چرا؟ مؤمن این همه که دست و جوارح خودش را در اختیار خدا گذاشته، این دستش، دست خداست، پایش، پای خداست، اصلاً شهوت درونش نیست. [۳۰۱] ما جوان بودیم. وقتی به کربلا رفتم فوری پیش آقا موسی‌بن‌جعفر (علیهماالسلام) رفتم. گفتم: آقاجان! همه چیزم دست توست، شهوتم را بگیر! بعد که از زیارت آمدم، به من بده! همین‌طور سر و ساده گفتم. اصلاً ما خُوجه خُوجه [مثل عقیم] بودیم. در کرمان‌شاه که داشتیم می‌آمدیم، یک ‌مقدار به ما برگرداند. بابا! من عقلم می‌رسد که بگویم شهوتم دست توست؛ امام‌شناسی این ‌است. [۲۸۳]

عزیزان من! یک ‌قدری توی این حرف‌ها فکر کنیم. حالا خدا تو را حاکم می‌کند. دستت به امر خودت است، چشمت به امر خودت است، شهوتت به امر خودت است، تمام این هیکل و بدنت را به امرت می‌گذارد. دیگر اصلاً تا بروی کاری کنی، می‌بینی امر گفته نکن! تا یک ‌کاری می‌خواهی بکنی، امر می‌گوید: نکن! امر، رهبر توست. تو هم حاکم هستی؛ آن‌وقت دیگر گناه نمی‌کنی. [۳۰۲]

ببین خدا چقدر شما را دوست دارد! می‌گوید: اگر در جوانی عبادت کردی، وقتی پیر شوی و نتوانی و مثل من بشوی؛ می‌گوید: ای ملائکه! بنویس این بنده من تا توانست در خط من بود، در خط اشتباه بدعت‌گذار نرفت، غیر از این نرفت، این قدرت را صرف من کرده ‌است، من خدای باقدرت می‌گویم: این‌ها را پای او بنویس! پس پیری هم خوب است؛ اما پیری که جوانی‌ات را با امر خرج کرده‌ باشی. چقدر خدا خوب است! الآن این‌جا خوابیدی، دارد تند، تند پای تو ثواب می‌نویسد؛ اما باید ثواب کرده ‌باشی، در خط خدا باشی، نه در خط شهوت و معصیت و گناه. [۸]

تو برو آلمان! آلمان توی توست. تو برو آمریکا! آمریکا توی توست. آمریکا توی توست؛ یعنی آمریکا به تو تأثیر نگذارد. تو چنان ولایتت تجلّی کند، آمریکا را خاموش کند، شهوت را خاموش کند، ولایت، خیال‌ها را خاموش کند. والله، ولایت خاموش‌کن است. [۲۶۴]

الآن در دنیا، شیطان است، شهوت است، دنیاست، صورت‌های زیباست، پول هست، مقام هست، این‌ها که خودتان بهتر از من می‌دانید؛ ما گول می‌خوریم. [۵۱] کلاًّ این مردم، مگر یک عدّه کمی باشد، یک عدّه قلیلی باشد، دل‌شان می‌خواهد اسلام با ولایت، مطابق عنادشان باشد، مطابق خیال‌شان باشد، مطابق شهوت‌شان باشد، مطابق عشق‌شان باشد؛ آن‌وقت قبول می‌کنند. این اسلام و این ولایت را عُمر و ابابکر دارد؛ برو دنبالش! [۲۹۹] اگر ولایت درون شما پیاده شود که اصلاً صادرات تو، آن چیزی که از تو خارج می‌شود، امر ولایت است؛ اما چه کار می‌کنی؟ تو شیطان را هم راه می‌دهی، هوس و شهوت را هم راه می‌دهی، همه این‌ها را راه می‌دهی، این‌ها صادرات توست. باباجان من! راه نده! خدا تو را مخیّر کرده‌ است. [۱۴۴]

خدا حاج ‌شیخ‌ عباس را رحمت کند! ما می‌خواستیم کربلا برویم. گفت حسین! نروی آن‌جا دارایی بخواهی. دارا خیلی مشکل است که هدایت شود. آن‌جا می‌گوید دین روی دوش سه عدّه است: عالم ربّانی، دارای سخی، فقیر صابر؛ اما خیلی مشکل است! خیلی مشکل است که این دارا دین را روی دوشش بگذارد، پول را روی دوشش می‌گذارد، شهوت را روی دوشش می‌گذارد، خیال را روی دوشش می‌گذارد، مقدّس می‌شود. [۷۶]

حالا تو می‌شوی «أحسن الشّیطان»، از «أحسن الخالقین» می‌روی کنار. چرا؟ می‌روی امر شهوتت را اجرا می‌کنی؛ در صورتی‌که داری کار خیر می‌کنی و نمی‌دانم شربت و غذا می‌دهی؛ توی کالبد تو گناه است، هیچ ‌کدام از آن‌ها به درد نمی‌خورد. آن هماهنگی، هماهنگی شیطان است. آن هماهنگی باید هماهنگی رحمان باشد. [۲۸۱]

آن‌موقع که امام حسین (علیه‌السلام) گفت برای چه مرا می‌کشید؟ اهل کوفه گفتند: بُغضاً لأبیک این‌ها از اوّل بغض امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داشتند؛ نه حبّ، در صحرای کربلا بروز کرد. ما باید حبّ داشته باشیم. عزیز من! قربانت بروم، «حبّ» کار می‌کند. وقتی «حبّ» داشته ‌باشی، می‌گوید برو انفاق کن! برو حاجت برادر مؤمن را برآورده کن! تو کارساز «حبّ» می‌شوی؛ اما اگر بغض داشته‌ باشی، کارساز شیطان می‌شوی، کارساز شهوت می‌شوی. مگر می‌گذارد؟! به شما بگویم: از پول‌ گذشتن خیلی مهمّ است! [۳۰۳]

شهوت یعنی هر کار غیر امر[۳۰۴]

همه شما را که می‌گوید آخرالزّمان بی‌دین می‌روید، چطور حالا دین‌دار شدید و به مسجد جمکران می‌روید؟! چون مطابق شهوت شماست. بیشتر ما شهوت‌پرستیم، نه حسین‌خواه، نه زهراخواه، نه علی ‌بن ‌موسی ‌الرّضا خواه؛ ما شهوت می‌خواهیم. شهوت آن‌ نیست که شما فکر می‌کنید؛ کاری که بی‌امر شد، شهوت است. آن شهوت یک‌ حرف دیگری است. جانم! قربان‌تان بروم، تو شهوتت به حرکت درمی‌آید، گناه می‌کنی. آرام! آرام! آرام باش! برو کنار! [۳۰۵] این‌قدر به امام‌ رضا (علیه‌السلام) گفتم: این نیرویی که جوان‌ها دارند خرج امر خودت شود. نیرویت را خرج امر کن! نه نیرویمان را خرج خلق کنیم، نه نیرویمان را خرج شهوت کنیم، نه نیرویمان را خرج غیر امر کنیم. [۳۰۶]

یکی از خدا بخواهید: تتمه عمرتان در راه شیطان و شهوت و غیر امر نباشد، در راه خدا باشد. [۷۵] دل شما باید طوری باشد که اصلاً در نباشد که شیطان واردِ آن شود، شهوت واردِ آن شود، پول واردِ آن شود، غیر امر واردِ آن شود. ولایت، باید دل مبارک شما را، قلب مبارک شما را بشکافد و وارد شود. الآن وارد شده ‌است که شما این‌جا جمع شده‌اید. [۲۲۱]

ببین ائمه (علیهم‌السلام) چطور اطاعت می‌کردند، جان خودشان را دادند، تو هم باید جانت را فدا کنی تا سنخه آن‌ها در ولایت بشوی، ما نمی‌گوییم که جانت را فدا کن! عزیز من! بیا خیالت را فدا کن! هوست را فدا کن! شهوتت را فدا کن! عنادت را فدا کن! آن شب‌نشینی‌ها را فدا کن! الآن چه خبر است؟! چه شب‌نشینی‌هایی هست؟! مگر من خبر ندارم؟ [۳۰۷]

من شوخی که می‌کنم سرور در قلب مؤمن است، حضرت فرمود: هر کسی‌که سرور در قلب مؤمن ایجاد می‌کند، خدای تبارک و تعالی همه گناهانش را می‌ریزد؛ اما نه رقّاصی باشد. حالا یک ‌عدّه‌ای هستند که می‌گویند باید مردم خوشحال باشند؛ نه! سرور باید شرعی باشد، سروری که خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گویند؛ نه رقاصی کنی و بگویی این سرور است و مردم خوشحال می‌شوند، نه شهوت. مثل همین حرف‌ها؛ یک‌ مرتبه یک‌ چیزی بگویید و رفقای عزیز بخندند. [۳۰۸]

شب قدر، شب توبه است. بگو: خدا! مرا درست کن! چشمم نگاه به نامحرم کرده، درست کن! [۲۳۶] حتّی در جلسه ولایت، اگر جای دیگران را تنگ می‌کنی، توبه کن! [۷۷] ما باید بدانیم که روزی پیش کامپیوتر خلقت؛ یعنی قرآن مجید باید برویم؛ آن‌وقت او از ما سؤال می‌کند. [۱۳۷]

اگر بخواهید مرتبط با امام‌ حسین (علیه‌السلام) باشید، باید با تلویزیون و ویدیو و ماهواره شریک نباشید، دست از گناهان‌تان بردارید و توبه کنید! بگویید: خدایا! روی ما هم سیاه است، خدایا! به حقّ امام‌ حسین، روی ما را در دنیا و آخرت سفید کن! وقتی آدم یاد این کارها [یعنی کربلا و اصحاب امام‌ حسین (علیه‌السلام) مثل جون غلام سیاه] می‌افتد، می‌فهمد رویش سیاه است! خدایا! یک ‌عمری به ما گفتی یک ‌کاری بکن! ما نکردیم، گفتی نکن! ما کردیم، به حقّ آقا علی‌اکبر، به حقّ مقامی که به این غلام دادی، به ما هم بده! [۳۰۹]

از خدا بخواهیم: خدا ما را شفته‌ریزی کند که توان ولایت داشته باشیم، ولایت به ما نازل گردد. اگر این‌طور شویم؛ دیگر جلوه‌های لهو و لعب و شیطان اثر ندارد. [۱۱۴]

چیزی که گناه را از بین می‌برد، سخاوت است. تا می‌توانید سخی باشید. [۲۹۵]


عصاره نگاه

از اوّل جوانی‌ام [از گناه] گذشتم، اصلاً نگاه توی‌ام نبود؛ بنایم نبود نگاه کنم. شما بنایت باید این‌باشد که نگاه نکنی؛ آن‌وقت این چشم در اختیار خداست. چشم‌های ما بیشترش در اختیار شهوت و در اختیار دنیاست؛ آن‌وقت آن چشم، فردای قیامت رحمت به آن می‌شود، عذاب نمی‌شود.

این چشم‌ها مال امتحان هم هست. آخر می‌دانی چرا؟ این چشم گرفتارت می‌کند. ابن‌ملجم ببین چه‌جور شد؟ ابن‌ملجم مثل ما نبود، مُرادی بود؛ مُراد می‌داد. یک‌دفعه نگاه کرد، گرفتار شد، علی‌کش شد. شما شهوت برانگیخته‌ات می‌کند به نگاهت؛ پس باید چه کنیم؟ تو نباید نگاه کنی، چرا نگاه می‌کنی؟! نگاه باید به رحمتِ آن آدم کرد، آن اشکال ندارد. به آن رحمتی که از او نازل می‌شود، باید نگاه کنیم؛ یعنی این جوان به آن رحمتی که از او نازل می‌شود، آن رحمت «رحمةٌ للعالمین» است.

هشام هم‌ساخت بود که امام‌صادق (علیه‌السلام) او را می‌خواست، آخر هم حالیِ این‌ها کرد: به رحمتش نگاه کردم. رحمت را می‌بوسد، رحمت خدا. آن‌ها شاگرد امام‌صادق (علیه‌السلام) هستند؛ اما ولایت به آن‌ها القاء نشده. می‌آید پیش امام، شما باید ولایت بهت القاء شود؛ پس نگاه رحمتی خوب است؛ نه نگاه شهوتی.

کم آدم پیدا می‌شود این‌جور باشد. این ‌همه دفاع از بچّه‌های مردم کردم، یک نگاه بد به آن‌ها نکردم. نگاه باید رحمت باشد، رحمت از شما نازل شود؛ نه شهوت. حالا همین‌طور شده که می‌گوید یکی از شما بادین از دنیا نمی‌روید. نگاه شهوتی دارند، نگاه شهوتی به هر شیئی.

دزد می‌رود نگاه دزدی می‌کند، نگاهِ چه‌جوری می‌کند؟ نگاه شهوتی می‌کند. دفاع رحمتی هم هم‌ساخت است، ما باید بفهمیمم این فانی می‌شود، نگاه به فانی نکنیم. چشمتان غنی باشد، احتیاج نداشته‌باشد. عقلت برسد، احتیاج به فانی نداشته‌باش!

امام‌صادق (علیه‌السلام) به آن شخص گفت: برو در آن آبادیتان، در آن شهر یک نفر که ما را قبول داشته‌باشد، برو زیارتش! آن‌وقت خدا ثواب دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) به تو می‌دهد. نگاهت رحمتی است.

خدا می‌گوید: اگر بخواهی، به تو می‌دهم؛ یعنی آن‌ها را نخواهی، این را بخواهی. همه این عالَم را فانی بدان! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را باقی بدان! آن‌وقت شما طرف فانی می‌روی یا باقی؟ شما باید احتیاج نداشته‌باشی؛ آن‌وقت آن کار را نمی‌کنی. ابن‌ملجم احتیاج دارد. نگاه به بچّه اَمرَد [پسر زیباروی نوجوان] کنی، گناه ابن‌ملجم به تو می‌دهد.

من خودم از جوانی‌ام این‌جور بودم، من حربه گناه نداشتم. آن القاء و افشاء به تو می‌دهد، القاء و افشاء حفظت می‌کند. فقط در فکر باش که این بچّه‌ها را نجات بدهی. [۳۱۰]

یا علی

ارجاعات


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. حج 80 (دقیقه 53 و 58) و ولایت و خانواده 77 (دقیقه 49)
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ حج 80
  3. تفکر در اشیاء 84
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ خانواده 75
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ولایت و خانواده 77
  6. خانواده 75 و حج 80
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ شناخت ولایت 84 خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.B4.D9.86.D8.A7.D8.AE.D8.AA_.D9.88.D9.84.D8.A7.DB.8C.D8.AA_84» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ ۸٫۵ وابستگی 86 خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D9.88.D8.A7.D8.A8.D8.B3.D8.AA.DA.AF.DB.8C_86» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D9.88.D8.A7.D8.A8.D8.B3.D8.AA.DA.AF.DB.8C_86» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D9.88.D8.A7.D8.A8.D8.B3.D8.AA.DA.AF.DB.8C_86» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D9.88.D8.A7.D8.A8.D8.B3.D8.AA.DA.AF.DB.8C_86» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D9.88.D8.A7.D8.A8.D8.B3.D8.AA.DA.AF.DB.8C_86» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است
  9. وابستگی 87
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ولایت و عدالت 79
  11. حج 80 (دقیقه 54 و 33) و آخرالزمان یا شر الازمنه 80 (دقیقه 57) و اربعین 87 (دقیقه 9)
  12. شکر 78
  13. شناخت امر 82
  14. آخرالزمان یا شر الازمنه 80
  15. تذکر 82 و اربعین 87
  16. اقیانوس ولایت 83
  17. عدالت و ولایت 79 (دقیقه 34 و 40) و برخورد 83 (دقیقه 7) و حضرت‌زهرا یا عصاره‌خلقت 78 (دقیقه 14)
  18. شکرانه‌ولایت 82
  19. عدالت و ولایت 79
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ برخورد 83
  21. (سوره هود، آیه 46)
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ حضرت‌زهرا یا عصاره‌خلقت 78
  23. نازله
  24. شهادت حضرت‌زهرا 85
  25. تفکر 76 (دقیقه 37) و نیمه‌شعبان 75 (دقیقه 15 و 17)
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ تفکّر 76
  27. میلاد صاحب‌الزّمان 83
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ۲۸٫۲ نیمه‌شعبان 75
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ نیمه‌شعبان ۷۵ (دقیقه ۱۱) و إنّا أنزلناه فی لیلة‌القدر (دقیقه ۳۲)
  30. میلاد صاحب‎الزّمان 83
  31. کتاب امام زمان با متقی و نیمه‌شعبان 75
  32. إنا أنزلناه فی لیلة القدر 84
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ کتاب گنجینه
  34. تولّد امام‌حسین ۸۲ (دقیقه ۲۸) و فدای ولایت ۸۴ (دقیقه ۵۶ و ۷۹)
  35. تولّد امام‌حسین 82
  36. ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ ۳۶٫۲ فدای ولایت 84
  37. کتاب امام زمان‌مان را بشناسیم تا نمیریم به مرگ جاهلیّت
  38. توفیق، بکاء، نجوای 79
  39. ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ إنا أنزلناه فی لیلة‌القدر 84
  40. سیزده‌رجب ۸۴ (دقیقه ۲۸) و تفکر ۷۶ (دقیقه ۵۴) و عبادت ۷۹ (دقیقه ۳۷)
  41. ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ رشد معرفت به ولایت است 83
  42. تولّد امیرالمؤمنین 84
  43. ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ تذکّر 78
  44. ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ ۴۴٫۲ فتنه آخرالزمان 81
  45. کمال، کلّ‌کمال
  46. ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ جلوه ، تجلّی 80
  47. ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ ۴۷٫۲ ۴۷٫۳ عبادت 79
  48. تمام انبیاء مبلّغ ولایت‌اند ۷۹ (دقیقه ۱۲) و تذکّر و اَلست ۷۶ (دقیقه ۵۶)
  49. إنا أنزلناه فی لیلةالقدر 84
  50. تمام انبیاء مبلّغ ولایت‌اند 79
  51. ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ ۵۱٫۲ تذکّر و الست 76
  52. تفکّر یا عمود نور 78
  53. خانواده 75 و گریه 84
  54. شناخت‌امر 82
  55. شناخت‌جاذبه
  56. ۵۶٫۰ ۵۶٫۱ ۵۶٫۲ جلوه، تجلّی 80
  57. جنبه‌مغناطیسی ولایت 77
  58. یتیم آل‌محمّد ۷۸ (دقیقه ۵۶) و آدم ۸۱ (دقیقه ۵۱)
  59. تولّد امام حسین 82
  60. بی‌ولایتی گناه کبیره است 78
  61. یتیم آل‌محمّد 78
  62. توفیق ، بکاء، نجوای 79
  63. ۶۳٫۰ ۶۳٫۱ گریه 84
  64. آدم 81
  65. ۶۵٫۰ ۶۵٫۱ ۶۵٫۲ جامعه، غدیر 91
  66. حرکت امام رضا از مدینه به طوس 93
  67. امر امانت است ۸۴ (دقیقه ۴۴) و عناد ۷۶ (دقیقه ۵۷ )
  68. امر امانت است 84 و فُزت بربّ الکعبه 85
  69. انسان، تکامل، اطاعت 73 و عناد 76 و شب تاسوعا 86
  70. قسمت 79
  71. نجات در ولایت است 84
  72. آخرالزّمان ۸۰ (دقیقه ۵۷) و آفات ولایت (دقیقه ۵۷) و جامعه، غدیر ۹۱ (دقیقه ۱۷)
  73. آخرالزّمان 80
  74. محور خلقت ولایت است 79
  75. ۷۵٫۰ ۷۵٫۱ ۷۵٫۲ ۷۵٫۳ ۷۵٫۴ ۷۵٫۵ ۷۵٫۶ ۷۵٫۷ ارتباط 87 خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.A7.D8.B1.D8.AA.D8.A8.D8.A7.D8.B7_87» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.A7.D8.B1.D8.AA.D8.A8.D8.A7.D8.B7_87» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.A7.D8.B1.D8.AA.D8.A8.D8.A7.D8.B7_87» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.A7.D8.B1.D8.AA.D8.A8.D8.A7.D8.B7_87» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.A7.D8.B1.D8.AA.D8.A8.D8.A7.D8.B7_87» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.A7.D8.B1.D8.AA.D8.A8.D8.A7.D8.B7_87» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.A7.D8.B1.D8.AA.D8.A8.D8.A7.D8.B7_87» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است
  76. ۷۶٫۰ ۷۶٫۱ ۷۶٫۲ ۷۶٫۳ ۷۶٫۴ ۷۶٫۵ آفات ولایت 81
  77. ۷۷٫۰ ۷۷٫۱ ۷۷٫۲ ۷۷٫۳ ۷۷٫۴ ۷۷٫۵ ۷۷٫۶ ۷۷٫۷ ۷۷٫۸ اربعین 87
  78. تسبیحات حضرت زهرا 75
  79. نیمه شعبان 84
  80. ۸۰٫۰ ۸۰٫۱ شناخت ولایت 85 خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.B4.D9.86.D8.A7.D8.AE.D8.AA_.D9.88.D9.84.D8.A7.DB.8C.D8.AA_85» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است
  81. جامعه – غدیر 91
  82. فُزت بربّ الکعبه 85
  83. اربعین ۸۷ (دقیقه ۲۱) و سیر ماورائی (دقیقه ۲۲)
  84. فُزت بربّ الکعبه 85 و سیر ماورائی 81 و کتاب افشای ولایت
  85. تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) ۷۷ (دقیقه ۴۲) و سیر ماورایی ۸۱ (دقیقه ۱۳)
  86. ۸۶٫۰ ۸۶٫۱ تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) 77
  87. سیر ماورائی 81
  88. تنظیم و تزویج ۸۳ (دقیقه ۳۵) و ولایت و خانواده ۷۷ (دقیقه ۴۱)
  89. (سوره الحجرات، آیه 13)
  90. ۹۰٫۰ ۹۰٫۱ تنظیم و تزویج 83
  91. حضرت خدیجه 77
  92. نیمه شعبان 87
  93. ۹۳٫۰ ۹۳٫۱ میلاد صاحب الزّمان 83
  94. ۹۴٫۰ ۹۴٫۱ سواد 76
  95. تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) ۷۷ (دقیقه ۴۱) و تنظیم و تزویج ۸۳ (دقیقه ۲۰)
  96. غدیر 84
  97. تنظیم و تزویج 83 و مقدّسی ۸۰
  98. اذن الله شدن و ایرادی نبودن شیعه (إذن الله) ۷۵ (دقیقه ۴۹) و اخلاق در خانواده؛ من نداشتن (خانواده) ۷۵ (دقیقه ۵۶)
  99. (سوره الكهف، آیه 9)
  100. إذن الله شدن و ایرادی نبودن شیعه (إذن الله) 75
  101. اخلاق در خانواده؛ من نداشتن (خانواده) 75
  102. گذشت خانم‌ها 84
  103. ۱۰۴٫۰ ۱۰۴٫۱ (سوره البقرة، آیه 256)
  104. ۱۰۵٫۰ ۱۰۵٫۱ ۱۰۵٫۲ شناخت امام 88 خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.B4.D9.86.D8.A7.D8.AE.D8.AA_.D8.A7.D9.85.D8.A7.D9.85_88» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.B4.D9.86.D8.A7.D8.AE.D8.AA_.D8.A7.D9.85.D8.A7.D9.85_88» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است
  105. رشد معرفت ولایت است ۸۳ (دقیقه ۲۵) و عناد ۷۶ (دقیقه ۱۳ و ۴۸ و ۵۰)
  106. رشد معرفت به ولایت است 83؛ تفسیر سوره یوسف
  107. تنظیم 83 و تولید حکومت الله امر است 82
  108. شناخت امام زمان 85
  109. ۱۱۰٫۰ ۱۱۰٫۱ عناد 76 خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.B9.D9.86.D8.A7.D8.AF_76» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است
  110. خدشه تفکّر 80
  111. ارزش نماز ۷۶ (دقیقه ۱۹) و خدشه به ولایت ۷۸ (دقیقه ۱۴ و ۱۷ و ۱۹)
  112. ارزش نماز 76 و تولّی و تبرّی 76
  113. ۱۱۴٫۰ ۱۱۴٫۱ ۱۱۴٫۲ ۱۱۴٫۳ ۱۱۴٫۴ شکرانه ولایت 82
  114. اقتصاد 79
  115. خدشه به ولایت 78
  116. امر امانت است ۸۴ (دقیقه ۲) و شناخت ارتباط با ولایت ۸۵ (دقیقه ۱۹ و ۲۰ و ۲۲) و خلق و امر ۷۵ (دقیقه ۲۴)
  117. کشتی نوح 85
  118. (سوره الأنفال، آیه 28)
  119. امر امانت است 84
  120. حجّ ابراهیمی 78
  121. ۱۲۲٫۰ ۱۲۲٫۱ شناخت ارتباط با ولایت 85
  122. خلق و امر 75
  123. شاخص در خلقت ولایت است 80
  124. تفکّر در اشیاء (إنّا أنزلناه فی لیلةالقدر) ۸۴ (دقیقه ۳۵) و تذکّر ۷۸ (دقیقه ۱۹) و شناخت امام‌زمان ۸۵ (دقیقه ۱۹)
  125. تفکّر در اشیاء (إنا أنزلناه فی لیلةالقدر) 84
  126. تذکّر 78؛ شب‌نشینی و خلوت دل
  127. تاریخات 85
  128. شناخت امام‌زمان؛ رستگاری 85
  129. شناخت نبوّت با ولایت 84
  130. اربعین 87 (دقیقه 20) و تسبیحات حضرت‌زهرا 75 (دقیقه 30) و جامعه، غدیر 91 (دقیقه 16) و نیمه شعبان 84 (دقیقه 33) و آفات ولایت 81 (دقیقه 57) و تذکر 78 (دقیقه 12)
  131. تسبیحات حضرت‌زهرا 75
  132. نیمه‌شعبان 84
  133. سیر ماورائی 81 و هدایت با خداست نه با خلق 81
  134. تذکر 78
  135. کامپوتر الهی و کامپیوتر جهانی 80 (دقیقه 4 و 8 و 13) و کامپیوتر جهانی، جلسه اول 80 (دقیقه 5 و 54) و حبل‌المتین 81 (دقیقه 37)
  136. ۱۳۷٫۰ ۱۳۷٫۱ ۱۳۷٫۲ ۱۳۷٫۳ ۱۳۷٫۴ ۱۳۷٫۵ ۱۳۷٫۶ ۱۳۷٫۷ کامپیوتر الهی و کامپیوتر جهانی 80
  137. ۱۳۸٫۰ ۱۳۸٫۱ ۱۳۸٫۲ ۱۳۸٫۳ ۱۳۸٫۴ ۱۳۸٫۵ ۱۳۸٫۶ ۱۳۸٫۷ کامپیوتر جهانی 80، جلسه اول
  138. حبل‌المتین 81
  139. کامپیوتر جهانی، جلسه سوم 80 (دقیقه 10 و 9) و کامپیوتر جهانی، جلسه اول 80 (دقیقه 29) و آفات ولایت 81 (دقیقه 22) و تذکر جلسه 83 (دقیقه 40)
  140. ۱۴۱٫۰ ۱۴۱٫۱ ۱۴۱٫۲ ۱۴۱٫۳ ۱۴۱٫۴ ۱۴۱٫۵ کامپیوتر جهانی 80، جلسه سوم
  141. تذکر جلسه 83
  142. کامپیوتر جهانی 80، جلسه اول (دقیقه 3) و کامپیوتر جهانی 80، جلسه سوم (دقیقه 17)
  143. ۱۴۴٫۰ ۱۴۴٫۱ حاکمیت شیعه 80
  144. ۱۴۵٫۰ ۱۴۵٫۱ ارتباط خلقت با امام‌حسین 85
  145. ۱۴۶٫۰ ۱۴۶٫۱ ۱۴۶٫۲ ۱۴۶٫۳ ۱۴۶٫۴ ۱۴۶٫۵ ۱۴۶٫۶ افشای ولایت
  146. علی، علی 84
  147. اعتقاد 91 (دقیقه 25) و شناخت ولایت 85 (دقیقه 28)
  148. ۱۴۹٫۰ ۱۴۹٫۱ ضایعات 80
  149. حاکمیت شیعه (کامپیوتر جهانی 80، جلسه چهارم)
  150. ۱۵۱٫۰ ۱۵۱٫۱ تکلیف و بلوغ 80
  151. ۱۵۲٫۰ ۱۵۲٫۱ آخرالزمان یا شرّالأزمنه 80
  152. صادرات مؤمن، اطاعت امر است 81
  153. مشهد91، حضرت‌زهرا، اعتقاد
  154. جلوه و تجلی 80
  155. کامپیوتر جهانی 80، اشیاء خلقت، جلسه دوم
  156. ۱۵۷٫۰ ۱۵۷٫۱ عظمت شیعه
  157. عیدی ما ولایت 76 (دقیقه43) و مبنای اصول‌دین 80 (دقیقه 12)
  158. عیدی ما ولایت؛ اطاعة الله شدن 76
  159. ۱۶۰٫۰ ۱۶۰٫۱ مبنای اصول‌دین 80
  160. ۱۶۱٫۰ ۱۶۱٫۱ ۱۶۱٫۲ احکام ولایت
  161. فتنه آخرالزمان 80
  162. ۱۶۳٫۰ ۱۶۳٫۱ ۱۶۳٫۲ ۱۶۳٫۳ افشای احکام
  163. ۱۶۴٫۰ ۱۶۴٫۱ ترجمه احکام
  164. ۱۶۵٫۰ ۱۶۵٫۱ وقایع عاشورا
  165. عیدی ما ولایت 76 (دقیقه 45 و 47) و مستقل و محدوده 91 (دقیقه 28)
  166. صفات‌الله
  167. ۱۶۸٫۰ ۱۶۸٫۱ ۱۶۸٫۲ عاشورای 84
  168. ۱۶۹٫۰ ۱۶۹٫۱ ۱۶۹٫۲ ۱۶۹٫۳ ۱۶۹٫۴ مشهد 87، شناخت جاذبه
  169. ۱۷۰٫۰ ۱۷۰٫۱ ۱۷۰٫۲ رجعت را بهتر بشناسیم
  170. عیدی ما ولایت؛ اطاعةالله شدن 76
  171. ۱۷۲٫۰ ۱۷۲٫۱ شناخت اَلست 87
  172. انتقاد
  173. مستقل و محدوده 91
  174. ارتباط 87 (دقیقه 19) و اربعین 87 (دقیقه 43)
  175. کتاب نجوا با ولایت
  176. عنایت پنج‌تن به شیعه 90
  177. قوم‌لوط و حرام‌زادگی 76
  178. کتاب روح، ولایت است
  179. ۱۸۰٫۰ ۱۸۰٫۱ ۱۸۰٫۲ ۱۸۰٫۳ ۱۸۰٫۴ ۱۸۰٫۵ عید فطر 92
  180. ۱۸۱٫۰ ۱۸۱٫۱ ۱۸۱٫۲ افشای شیعه 84
  181. آخرالزمان 77 (دقیقه 53) و امیرالمؤمنین را بهتر بشناسیم 90 (دقیقه 21 و 38)
  182. عصاره زیارت 77
  183. فرمان ولایت و فرمان دل، آخرالزمان 77
  184. امیرالمؤمنین را بهتر بشناسیم 90
  185. ۱۸۶٫۰ ۱۸۶٫۱ مشهد 93، حرکت امام‌رضا
  186. ضایعات 80 (دقیقه 41) و اصحاب‌کهف و رقیم 75 (دقیقه 28)
  187. گنجینه
  188. مشهد 91، عنایت امام‌رضا (ماوراء)
  189. اخلاق در خانواده؛ من نداشتن 75
  190. انفاق، قانع و راضی بودن 89
  191. اصحاب‌کهف و رقیم، دزدی به‌نام شیطان 73
  192. قلب‌المؤمن عرش‌الرحمن 80 (دقیقه 53 و 40) و أین الرّجبیون 76 (دقیقه 60)
  193. قلب‌المؤمن عرش‌الرحمن 80
  194. ۱۹۵٫۰ ۱۹۵٫۱ ازدواج
  195. ۱۹۶٫۰ ۱۹۶٫۱ صبر و شکر 75
  196. اشراف و اذان 76
  197. کامپیوتر جهانی 80، جلسه دوم، اشیاء خلقت
  198. شناخت ولایت؛ این الرجبیون 76
  199. معرفت امام؛ اصحاب‌الیمین 78
  200. شناخت جاذبه 87 (دقیقه 6) و ارتباط خلقت با امام‌حسین (دقیقه 14)
  201. ۲۰۲٫۰ ۲۰۲٫۱ ۲۰۲٫۲ کتاب افشای ولایت
  202. کتاب امام‌زمان
  203. کتاب امام‌زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیّت نمیریم
  204. ۲۰۵٫۰ ۲۰۵٫۱ کتاب رجعت را بهتر بشناسیم
  205. رفاقت و رحمیت؛ عظمت شیعه 77 (دقیقه 51) و ولایت و خانواده 77 (دقیقه 8 و 9) و امام‌زمان؛ ذکر الله 79 (دقیقه 42)
  206. رفاقت و رحمیت؛ عظمت شیعه 77
  207. تمرین ولایت و تربیت ولایت 77، ولایت و خانواده 77
  208. کتاب افشای احکام
  209. شهادت امام‌حسن و امام‌رضا 85
  210. اربعین 92
  211. حضرت‌یوسف 89
  212. ۲۱۳٫۰ ۲۱۳٫۱ ۲۱۳٫۲ جاذبه و تبلیغ 78
  213. امام‌زمان؛ ذکر الله 79
  214. غلامان ولایت 76 (دقیقه 28) و شب‌قدر 86؛ عظمت شیعه (دقیقه 20 و 19)
  215. ۲۱۶٫۰ ۲۱۶٫۱ غلامان ولایت 76
  216. امام‌حسین؛ شناخت ولایت 76
  217. ۲۱۸٫۰ ۲۱۸٫۱ مشهد 94؛ شب اول؛ قبولی زیارت
  218. شب‌قدر 86؛ عظمت شیعه
  219. ۲۲۰٫۰ ۲۲۰٫۱ ۲۲۰٫۲ ولایت و خباثت 76
  220. ۲۲۱٫۰ ۲۲۱٫۱ ۲۲۱٫۲ نازله 88
  221. مشهد 87؛ شناخت جاذبه
  222. مشهد 87؛ شناخت جاذبه 87
  223. حج 85؛ احکام حج؛ دعا
  224. غلامان ولایت 76 (دقیقه 36) و مشهد 94 (دقیقه 10 و 41 و 34)
  225. ۲۲۶٫۰ ۲۲۶٫۱ عاشورای 93
  226. تذکر احکام؛ یقین 73
  227. تمرین ولایت و تربیت ولایت 77
  228. شکرانه ولایت 82 و آخرالزمان یا شر الازمنه 80
  229. مشهد 94، شب‌اوّل (دقیقه 23) و شناخت‌جاذبه 87 (دقیقه 21) و حرکت امام‌رضا از مدینه به طوس، مشهد 93 (دقیقه 76)
  230. ۲۳۱٫۰ ۲۳۱٫۱ مشهد 94، شب اوّل
  231. حرکت امام‌رضا، مشهد 93 و شهادت امام‌حسن و امام‌رضا 85
  232. انفاق، قانع و راضی 89 (دقیقه 45)
  233. ۲۳۴٫۰ ۲۳۴٫۱ انفاق، قانع و راضی‌بودن 89
  234. کتاب امیرالمؤمنین؛ ولایت را بهتر بشناسیم
  235. ۲۳۶٫۰ ۲۳۶٫۱ ۲۳۶٫۲ کتاب نجوا
  236. ۲۳۷٫۰ ۲۳۷٫۱ اخلاق در خانواده؛ من‌نداشتن 75
  237. شرک به ولایت 88، قدردانی از کلام زهرا
  238. امرُ اللهی و نور مؤمن 77
  239. شناخت جاذبه ۸۷ (دقیقه ۲۶) و هدایت با خداست ۸۱ (دقیقه ۵۶) و آفات ولایت ۸۱ (دقیقه ۱۵)
  240. ۲۴۱٫۰ ۲۴۱٫۱ ارتباط خلقت با امام حسین 85
  241. شناخت ولایت؛ أین‌الرّجبیون 76
  242. فرمان ولایت و فرمان دل 77
  243. ۲۴۴٫۰ ۲۴۴٫۱ ۲۴۴٫۲ هدایت با خداست نه با خلق 81
  244. آفات ولایت ۸۱ (دقیقه ۳۳ و ۵۶) و وابستگی ۸۶ (دقیقه ۷ و ۴۳)
  245. ۲۴۶٫۰ ۲۴۶٫۱ آفات‌ولایت 81
  246. حرکت با امر؛ شناخت‌علماء و نازله 88
  247. شناخت‌امام 88
  248. شناخت‌الست 87
  249. مستقلّ و محدوده 91
  250. مشهد ۹۴، روز دوم (دقیقه ۱۴) و فتنه آخرالزّمان ۸۱ (دقیقه ۳۶)
  251. عاشورا 93
  252. مشهد 94، شب اول
  253. ۲۵۴٫۰ ۲۵۴٫۱ ولایت، شرط قبولی سنّت و عبادت؛ تولید 84
  254. مشهد 93، وداع امام ‌حسین
  255. ۲۵۶٫۰ ۲۵۶٫۱ احکام جشن و روضه؛ شرط یاوری امام‌زمان 81
  256. فتنه آخرالزّمان 80
  257. شرک به ولایت 88
  258. احترام ولایت
  259. شب‌احیاء و پاداش‌ولایت، رمضان 76
  260. مشهد ۹۴ (دقیقه ۲۷) و منیّت پرچم شیطان (دقیقه ۲۶) و ارتباط (دقیقه ۱۵)
  261. (سوره الإسراء، آیه 81)
  262. منیّت پرچم شیطان است. 78
  263. ۲۶۴٫۰ ۲۶۴٫۱ تبرّی و تنظیم در خلقت 79
  264. شناخت الست 87
  265. فزت بربّ الکعبه ۸۵ (دقیقه ۱۸) و احکام جشن و روضه، شرط یاوری امام زمان ۸۱ (دقیقه ۱۵)
  266. فزت برب الکعبه 85
  267. عبادت حجّت نیست 82
  268. امیرالمؤمنین؛ ولایت را بهتر بشناسیم
  269. مشهد 93، وداع امام‌ حسین
  270. کتاب انتقاد
  271. یاد 81
  272. تجسس ۷۸ (دقیقه ۵۵) و کامپیوتر جهانی، جلسه اوّل (دقیقه ۲۰)
  273. فرمان ‌‌ولایت، فرمان ‌دل 77
  274. تجسّس 78
  275. کامپیوتر جهانی 80، قسمت اول
  276. قوم لوط و حرام‌زادگی 76
  277. صفات الله، مشهد 82
  278. وابستگی ۸۶ (دقیقه ۲۴) و إنا أنزلناه فی لیلة‌القدر (دقیقه ۳۲)
  279. عالم الست، دنیا، برزخ و قیامت 76
  280. ۲۸۱٫۰ ۲۸۱٫۱ شناخت امام‌ زمان 85
  281. ۲۸۲٫۰ ۲۸۲٫۱ کامپیوتر جهانی 80، جلسه اوّل
  282. ۲۸۳٫۰ ۲۸۳٫۱ صفات اصحاب ‌یمین (2) 77
  283. شهادت امام ‌حسن و امام‌ رضا 85
  284. حاکمیّت شیعه (کامپیوتر جهانی 80، جلسه چهارم)
  285. امیرالمؤمنین را بهتر بشناسیم
  286. شناخت نجوا، نجوا با ولایت 77
  287. امام ‌زمان و ذکر الله 79
  288. نیمه شعبان ۸۷ (دقیقه ۱۰، ۱۵، ۱۷) و شناخت ولایت ۸۴ (دقیقه ۱۱)
  289. نیمه‌شعبان 75 و اشرف‌مخلوقات 75
  290. میلاد صاحب‌ الزّمان 83
  291. امام ‌زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیّت نمیریم
  292. حرکت امام ‌رضا از مدینه به طوس 93
  293. شناخت امام ۸۸ (دقیقه ۲۳) و اخلاق در خانواده، من نداشتن ۷۵ (دقیقه ۵۶)
  294. ۲۹۵٫۰ ۲۹۵٫۱ جلسه ولایت؛ 12 فروردین 97
  295. شیعه شفاعت‌کُن است 83
  296. اخلاق در خانواده، من نداشتن (خانواده) 75
  297. کامپیوتر جهانی 80، جلسه دوم، اشیای خلقت‌
  298. ۲۹۹٫۰ ۲۹۹٫۱ ولایت در خلقت کفو ندارد 80
  299. وابستگی ۸۶ (دقیقه ۴۹) و آفات ولایت ۸۱ (دقیقه ۴۱) و شب تاسوعا ۸۶ (دقیقه ۳۰)
  300. قوم‌ لوط و حرام‌زادگی 76
  301. صادرات مؤمن، اطاعت امر است ۸۱
  302. تاسوعا 86
  303. وداع امام حسین، مشهد ۹۳ (دقیقه ۲۰) و نازله ۸۸ (دقیقه ۴۱) و فتنه آخرالزّمان ۸۱ (دقیقه ۴۹)
  304. وداع امام‌ حسین، مشهد 93
  305. حضرت زهرا، اعتقاد؛ مشهد 91
  306. فتنه آخرالزّمان 81
  307. عظمت شیعه، شب قدر 86
  308. کتاب حرّ
  309. بیانات متقی 11/95
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه