منتخب: عید مبعث
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
محتویات
رسالت پیامبر، تبلیغ ولایت[۱]
امروز روزی است که تمام خلقت، دنیا که هیچ، خیلی باید بنازند؛ یعنی شکرانه کنند. به همهشما از کوچک و بزرگتان میگویم که اینکار را بکنید: إنشاءالله وضو بگیرید و دو رکعت نماز بخوانید! بعد سجده شکر کنید که خدای تبارک و تعالی رحمت را به شما نازل کردهاست، آنهم پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نه اینکه حالا در غار حراء رفت، صدها بار در غار حراء بود. این غار مُشرِف به مکّه بود، همینطور نگاه به خانهخدا میکرد، اشک میریخت و میگفت: خدایا! آیا یکوقت میشود که اینخانه از بُتکدهبودن درآید؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) منتظر بود، تو هم باید منتظر باشی! او دارد غصّه میخورد. اینکه میگوید شیعه مثل سنگنمک دلش آب میشود، تو هم باید غصّه بخوری تا امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید و تمام بُتهای این عالم و دنیا را بشکند و دنیا گلستان شود. جدّاً از خدا بخواهید همانطور که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به خواستش رسید، وجود امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید و تمام بُتها را بشکند.
روایت داریم: چند نفر بودند که در غار حراء خوابیده بودند، جبرئیل تاجی آورد و گفت: کدام پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است؟ گفت: ایشان است، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بلند کرد و آنرا روی سرش گذاشت، به عقیده ولایت من، آن تاج، امر ولایت بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یک سنگینی و خستگی احساس کرد، عرقریزه گرفت و لرزش در بدنش پیدا شد! در صورتیکه خدا گفت: یا محمّد! تو را متقی کردم، قرآن به تو نازل کردم؛ اما الآن چیست؟ هنوز که قرآن نازل نشده، تبلیغ ولایت خیلی سنگینتر است! چیزی میخواهم به شما بگویم که یکقدری ناجور است؛ وقتیکه آدم بخواهد یکوحی و نویدی به او دادهشود، آن آدم سنگین است. من مزهاش را چشیدهام، حالا نروید بگویید که ایشان هم میگوید بهمن نازل میشود، چهکار کنم؟! من مثل استخوانی که در گلویم گیر کرده، خاری که در چشمم باشد، از بعضیها میترسم! وقتی خدا بخواهد چیزی حالی آدم بکند، آدم یک سنگینی به او ایجاد میشود؛ اما باید بشر اهلدنیا نباشد. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفت خوابید و چیزی روی خودش انداخت، یکدفعه وحی رسید: «یا أیّها المُدَثِّر»[۲]: بلند شو! ای گلیم به خود پیچیده! بلند شو! «بَلِّغ!» تبلیغ کن! تبیلغِ چه؟ تبلیغ ولایت؛ یعنی مردم را بهسوی علی (علیهالسلام) دعوت کن! به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید تبلیغ ولایت کن؛ اما آیا به علی (علیهالسلام) میگوید تبلیغ کن؟! نه! اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بعضیوقتها حرفهایی میزد، به او امر میشد که یکاندازهای خودت را معرّفی کن! یکقدری عظمتت و معجزاتت را به مردم بگو! چیزی از ولایت بالاتر نیست که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تبلیغ آنرا بکند. تمام انبیاء آمدند که تبلیغ مقصد خدا را بکنند. علی (علیهالسلام) که تبلیغ نمیکند، علی (علیهالسلام) مقصد خداست، تمام خلقت باید تبلیغ مقصد کنند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فقط در برابر خدا کُرنش میکند.
حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلند شد و از خستگی درآمد. وقتی از کوه پایین آمد، درخت و ریگ و سنگ به او سلام میکنند، روایت داریم که دیوار خم شد؛ چندینسال همینطور خم بود. منافقین رفتند مثل همان بیتالأحزان که آنرا خراب کردند، این دیوار را هم خراب کردند. میخواهم بگویم که چرا تا حالا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سلام نمیکردند؟! چرا حالا دیوار خم شد؟! چون تبلیغ ولایت به او نازلشده، آن تبلیغ ولایت است که تمام ریگ و سنگ و درخت و دیوار به آن تعظیم میکنند.
عزیز من! خدا صد و بیست و چهار هزار پیامبر را در این کارگاه دنیا برانگیخته کرد؛ اما والله! مقصدش انبیاء نبودند، اینها آمدند که مردم را هدایت کنند. خدای تبارک و تعالی، در هر زمانی هدایتکننده برای ما گذاشتهاست، ما دورش نمیرویم. مگر آن نوح نبود که میگفتند برو کشتی را ببین و یک پنبه در گوشَت بگذار تا حرفهایش را نشنوی؟! حالا ما هم حرفها را میشنویم، عمل نمیکنیم؛ ما هم مثل همان قوم نوح میمانیم. خدای تبارک و تعالی این خلقت را که خلق کرده، بهخصوص این عالم دنیا را که خلق کرده، تنظیم است. تنظیم یعنی روی هر چیزی حکم گذاشته، امر گذاشته؛ ما تنظیم را مراعات نمیکنیم. تنظیم مثل معدن میماند، هر چه در آن معدن کار کنی، یکچیزی از آن درمیآید. اگر بخواهید روح بشوید، باید تنظیم را مراعات کنید! حالا میخواهم بگویم که بههمزدنِ تنظیم بود که اینهمه فجایع بهوجود آورد. اوّل کسانیکه تنظیم را بههم زدند، عمر و ابابکر بودند؛ هم خودشان و هم مردم را گمراه کردند.
حالا این مطلب را هم بگویم که وقتی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) مثل بهاصطلاح امروز، مبعوث شد و خدا به او گفت: «بَلِّغ!» یکی از چیزهایی که از خدا خواست، اینبود که امّتم حیوان نشوند! (یکی از عذابهایی که برای اُممسابقه بود، اینبود که خوک و سگ و اَنتر میشدند.) خدا هم قبول کرد؛ اما در قیامت دچار این عذاب میشوند. اگر شهوتران باشی، خوک هستی! اگر درنده باشی، سگ و گرگ هستی! به راهی که حاجشیخعباس رفته! میگفت: قیامت بعضیها را میآورند، هفترنگ هستند. بترسیم از آن روزی که ما را در محشر میآورند و حیوان باشیم! عزیزان من! توجّه کنید که تنظیم را بههم نزنید! گناه تنظیم را بههم میزند. همیشه باید در امر باشید و امر را اطاعت کنید. «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ، یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیما»[۳]. چرا خدا میگوید تسلیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بشوید؟ چرا نگفت تسلیم صد و بیست و چهار هزار پیامبر بشوید؟ تمام اینها برای ایناست که خدا دارد زمینهچینیِ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را میکند که به همه گفت بیایید تسلیم نبیّ (صلیاللهعلیهوآله) بشوید! حالا نبیّ (صلیاللهعلیهوآله) هم میگوید تسلیم علی (علیهالسلام) بشوید! اصلاً اینکه میگوید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) «رحمةٌ للعالمین» است، رحمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اینبود که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را افشاء کرد؛ یعنی ولایت به تمام عالم نازلشد. عزیز من! تو خیال نکن این ولایت که آمده اینجا نازلشده یا این نبیّ (صلیاللهعلیهوآله) اینجا بوده؛ این نبیّ (صلیاللهعلیهوآله) و ولیّ (علیهالسلام) بودهاند. مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نمیگوید وقتی آدم در گِلش بود، من نبیّ بودم؟! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم میفرماید: با تمام انبیاء در خفاء و با پیامبر آخرالزّمان آشکارا آمدم. مگر خدا ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را در دنیا آورد که مردم اینها را بکشند؟! اینها را آورد که حجّت به ما تمام شود، امرشان را اطاعت کنیم و به بهشت برویم. رفقایعزیز! آنچه که انبیاست، آنچه که اولیاست را باید تبلیغکُنِ ولایت بدانید! تمام برای مقصد و خواست خدا کار میکنند. ولایت رحمت خداست که به شما نازل شدهاست، قدردانی کنید! [۴]
تبلیغ ولایت و دشمنی با پیامبر[۵]
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در دل مادرش بود که پدرش از دنیا رفت. حالا وقتی بهدنیا آمد، مادرش هم از دنیا رفت، حضرتابوطالب ایشان را بزرگ کرد. بعضیها که نفهم هستند، میگویند که ابوطالب مشرک بوده. اینها چون با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خوب نیستند، راجع به پدرش این حرفها را میزنند. اینقدر ابوطالب، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از اینجا بهجای دیگر میبرد، روایت داریم: هر شب تا سهبار جایش را عوض میکرد. ای مردک نفهم که میگویی ابوطالب مشرک بوده! هر نَفَس ابوطالب افضل از عبادتثقلین است. او حفظ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را کرد، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حفظ ولایت میکند؛ اینحرفها چیست که میزنید؟!
حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یکقدری رشد کرد، به او میگفتند: «محمّد امین». هر کسیکه بهاصطلاح چیزی داشت، پیش او به امانت میگذاشت. حالا خدا برانگیختهاش کرد. همانطور که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید: با تمام انبیاء در خفاء آمدهام، با رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) آشکارا آمدم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم میگوید: وقتی آدم در گِلش بود، من نبیّ بودم. از اینمطالب میخواهم نتیجه بگیرم، ببین چه میگویم؟ خدا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را مثل فردایی به کوه حراء دعوت کرد. وقتی به آنجا رفت، جبرئیل نازلشد، ایشان را خلاصه تاجگذاری کردند و ابلاغ ولایت به او داد. تا حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود؛ اما اجازه صحبت نداشت؛ چونکه مؤمن هم باید اجازه صحبت داشتهباشد، حرف خدا را بزند. هر کسیکه مؤمن نیست، بیخود دنبال هر کسی نروید! حالا خدا به او اجازه داد و گفت: «بلِّغ!» عزیز من! برو تبلیغ کن! آنوقت خدا چهکار کرد؟ خدا اجازهای که داد، اجازه امر ولایت را به او داد؛ یعنی گفت: بلند شو! تبلیغ کن!
حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در غار حراء آمده، گرفته خوابیده، یکدفعه نهیب به او زد: یا محمّد! بلند شو! تبلیغ کن! حالا ایشان میلرزد. وقتی بخواهد وحی نازل بشود، آدم میلرزد، ترس دارد؛ یعنی بدن خیلی آمادگی ندارد، باید آمادگی وحی داشتهباشد، بدن ناراحت است؛ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم همینجور است. حالا بلند شد، خدا گفت: اوّل قوم و خویشهایت را دعوت کن که آنها مخالفت نکنند؛ آخرش هم مخالفت کردند. خدا خوب حالیاش است! میفهمد که قوم و خویشهایش مخالفت میکنند، گفت: اوّل آنها را دعوت کن!
وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از کوه حراء پایین آمده، پیش خدیجه میرود و به او میگوید: ایمان بیاور! خدیجه گفت: من ایمان آوردهبودم. حالا قوم و خویشها پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را دعوت کردند، (حرفم ایناست که میگویم: هر کسی دعوتت کرد، نرو!) دعوتش کردند، بزرگان جمع شدند و گفتند که شما این حرف را نزن! شما داری یککاری میکنی که خدایان ما را از نظر جوانها و مردم میاندازی، این حرف را نزن! ما بهترین زن را برایت میگیریم، تو بچّهیتیم بودی؛ همینطور بنا کردند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را دعوتکردن، ببین پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در جواب آنها چه میگوید؟ تبلیغ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بوده. به آنها فرمود: اگر ماه را در یک دستم و خورشید را در دست دیگرم بگذارید؛ یعنی اینقدر قدرت داشتهباشید و بتوانید کار خدایی کنید؛ هرچند شما خلقید؛ اما اگر اینقدر قدرت داشتهباشید، من دست از تبلیغم برنمیدارم.
شما هم قربانتان بروم، اگر همه مردم دعوتتان کردند، نباید دست از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بردارید، نباید دست از امامزمانتان بردارید. شما باید امامزمان (عجلاللهفرجه) را سرفراز کنید، نه سرشکسته؛ ما امامهایمان را سرشکسته میکنیم. روایت میخواهید؟ امام صادق (علیهالسلام) فرمود: یککاری نکنید که فردایقیامت ما را ملامت کنند، بگویند این شیعهات است که اینکارها را کرده، این دوستت است که اینکارها را کرده؛ ما را فردایقیامت خجالت ندهید! [۶]
منافقین و اسلام مصنوعی[۷]
حالا بنا کردند با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مخالفتکردن و خیلی او را زدند. یکدفعه همه آنها جمع شدند، اینقدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را زدند، پشت یکدیوار که آنجا بود، مثل خرابهای، او را انداختند و گفتند: مُرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یواشیواش بهقول ما یکخُرده به حال آمد و بلند شد، درِ خانه حمزه، عمویش رفت. (دو نفر بودند که عربها خیلی رویشان حساب میکردند: یکی آقا ابوالفضل (علیهالسلام) بود و یکی هم حمزه.) به او گفت: عموجان! حمزه گفت: از من چه میخواهی؟ گفت: ایمان بیاور! فوراً حمزه ایمان آورد. بلند شد و دست به شمشیر کرد، آمد و گفت: هر کسی با بچّهبرادرم اینکارها را بکند، با این شمشیر او را میزنم. خیلی از حمزه میترسیدند، اینها یکقدری ظاهراً دست برداشتند؛ اما آیا منافق دست برمیدارد؟ از ترس شمشیر حمزه دست برداشتند، نه اینکه واقعاً بپذیرند.
حالا همین مردم میگویند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مجنون و دیوانه است. یکنفر از عاصبنوائل سراغ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را گرفت. گفت آن بیعقبه را میگویی؟ منافق نیش میزند. حالا تا اینحرف را به او گفت، خدا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را دلداری داد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هیچکجا دلش نشکست، اینجا دید دارد زخمزبان به او میزند. پسر که ندارد و در ظاهرِ نبوّتیاش خیلی ناراحت شد! فوراً جبرئیل نازلشد: ای محمّد! چرا ناراحت شدی؟! خدا میفرماید: ای محمّد! من زهرا (علیهاالسلام) به تو دادم. من کسی را به تو دادم که آنها قدرش را نمیفهمند؛ فوراً خدا دلالتش داد.
حالا حرفم سر ایناست: چرا مخالفت میکردند؟ نمیتوانستند ببینند؛ یعنی یک کسیکه بچّهیتیم بوده، اینقدر خدا عظمت به او داده؛ اینرا نمیتوانند ببینند؛ چون آنها خدا را نمیشناسند، آخر چه کسی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را برانگیخته کرده؟ خدا. اینها بنا کردند مخالفتکردن و این مخالفتها ادامه داشت. اینها که تصفیه نشدهبودند، همینطور ادامه داشت. ادامهاش کجا بروز کرد؟ بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله). دیگر رودربایستی با رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) تمام شد، آنها میترسیدند که اگر کاری کنند، وحی نازل میشود که فلانی منافق است و رسوا میشوند؛ اما بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) در ظاهر نجات پیدا کردند.
حالا چهکار کردند؟ بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) جلسه بنیساعده درستکردند، طناب گردن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) انداختند، زهرایعزیز (علیهاالسلام) را زدند و کشتند. ببین آنها این بودند، ما هم قربانتان بروم، بیشترمان باید اسلاممان رودربایستی نباشد. آره! فلانی میگوید: ما اگر بخواهیم اینکار را بکنیم، آن قوم و خویشمان میفهمد، آن همسایه میفهمد. تو مردمبین هستی نه خدابین؛ عزیز من! ما باید خدابین باشیم.
به تمام آیات قرآن! این اهلتسنّن محمّد محمّد کردند که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را کنار زدند و او را خانهنشین کردند. اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول دارند، باید امرش را اطاعت کنند. امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. کجا قبول داشتند؟!
از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میپرسند: چرا در خانه نشستی؟ میگوید: مردم مرا نمیخواستند. آخر خواستنِ مردم هم شرط است، حالا جانم! حرف من ایناست: چه کسی رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را قبول داشت؟ فقط چهار نفر با ولایت ماندند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بیستودو سال زحمت کشید، با تبلیغ، با امر خدا، با وحیجبرئیل؛ اما اینها اسلام، اسلام کردند، هفتاد هزار نفر هم طرف آنها رفتند و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را تنها در خانه گذاشتند.
حالا یکروز امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را در عالمرؤیا دید، به او گفت: من دیگر دنیا برایم تاریک شده؛ زهرایعزیز (علیهاالسلام) را زدند و کشتند و اینکارها را کردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: علیجان! به آنها نفرین کن! مگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) گفت: خدایا! اینها را بکُش؟ نه! گفت: خدایا! مرا از آنها بگیر! مثل خودشان را به آنها بده! خدا هم علی (علیهالسلام) را از آنها گرفت و معاویه را به آنها داد. [۶]
بترسید از روزی که ما قدردانی از امامزمان (عجلاللهفرجه) نکنیم، خدا کسی را به ما بدهد که دشمن امامزمان باشد، ما باید تشکّر از امامزمان (عجلاللهفرجه) کنیم. تشکّر ایناست که امرش را اطاعت کنیم. «الحمد لله شکر ربّالعالمین» تمام شما دارید امر را اطاعت میکنید، فقط شکرانهتان کم است. [۸]
من و عناد، دلیل مخالفت با پیامبر[۹]
یکنفر بود، همیشه گریه میکرد، کارش گریه بود. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد و به او گفت: چرا گریه میکنی؟ گفت: تو نمیتوانی درد مرا دوا کنی. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: حالا گفتنش که عیبی ندارد. گفت: آخر عمَر خلیفه باشد و علی (علیهالسلام) را در خانه بنشانند؟ حضرت یکاشاره کرد، دید همه مردم حیواناند. آن شخص به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چسبید. حالا تو هم میخواهی امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید و بر سرِ شما حکومت کند؟ برای ما آشغالها؟ (ببخشید من اینجوری حرف میزنم، شما را میخواهم.) به حضرتعباس! راست میگویم. کدامتان کاسبیتان بهتر شده، به فقرا رسیدگی کردید؟ یک قوم و خویشِ ندار داری، دعوتش نمیکنی، عارَت میشود.
تمام اینها که با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مخالفت داشتند، مَن داشتند و عناد، زیر بار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نرفتند. میگفتند: چرا خدا یک بچّهیتیم را معلوم کرده؟ چرا ما را معلوم نکردهاست؟ ما ظالمِ دستکوتاه هستیم، چه کسی روی کار آمده که عدالتفرسا باشد؟ تو همینطور اینطرف و آنطرف بدو! تو او را میخواهی که دنبالش میروی. تو را به حضرتعباس! اینهمه قال و قول کردند، یکی حرف امامزمان (عجلاللهفرجه) را زد؟ دنبال چه کسی میروی؟ من میگویم برو کنار! حرفم ایناست: هیچکَس، کَس نیست؛ کَس، دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) است. برو کنار! هم جانت محفوظ است، هم خودت محفوظ هستی. الآن تو کاسب هستی، میگوید «الکاسبُ حبیبُالله»؛ اما غِش در معامله نکن! تو معلّم هستی، این قلمت باید با لوح و قلم یکی باشد. تو مهندس هستی، مهندسی ایننیست که تو اینفنون را بدانی، مهندس ماوراء هم باید باشی. مهندس باید ببیند نوح چه کرده؟ ابراهیم چه کرده؟ اسماعیل چه کرده؟ چهجور شده؟ نه که فقط مهندس دنیا باشد. هم مهندس اینجا و هم مهندس آنجا باش!
إنشاءالله امشب، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: یا رسولالله! قربانت بروم، تو را بهحقّ حسنات، حسینات، دخترت زهرا، قسمش بده! ما از آنها باشیم که «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ، یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[۱۰] را عمل کنیم، ما تسلیم تو باشیم؛ یعنی امشب تسلیمیّت را بخواهید؛ اگر تسلیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شدی، آنوقت تسلیم امرش هم هستی، امرش علیبنابوطالب (علیهالسلام) است.
خدایا! عاقبتتان را بهخیر کن!
خدایا! ما را بیامرز!
خدایا! تو را بهحقّ یگانگیات، تو را بهحقّ پیامبر، بهحقّ پنجتن، عیدی بهما بده! عیدی محبّت علی (علیهالسلام) باشد.
خدایا! ما تا آخر برسانیم!
خدایا! شرّ شیطان و شرّ خلقی که پیرو شیطان است، را از ما دور کن!
خدایا! این جوانها را امشب دعایشان را مستجاب کن!
خدایا! عاقبتشان را بهخیر کن!
خدایا! اینها از آن جوانها باشند که پیرو آقا علیاکبر (علیهالسلام) باشند!
خدایا! بهحقّ علیاکبرِ امام حسین (علیهالسلام) به اینها یکنظر خصوصی بکن!
خدایا! اینها عقیدههایشان همینطور کم و زیاد نشود! عقیدهشان ولایت و امامزمان (عجلاللهفرجه) باشد!
خدایا! همه ما را یاور امامزمان (عجلاللهفرجه) قرار بده؛ نه یاور خلق که فردایقیامت گرفتار باشیم! [۶]
ارجاعات
- ↑ سخنرانی عید مبعث 83
- ↑ (سوره المدثر، آیه ۱)
- ↑ (سوره الأحزاب، آیه ۵۶)
- ↑ عید مبعث 79 و عید مبعث 81 و عید مبعث 83 و غدیر 91 - جامعه و تمام انبیاء مبلغ ولایت هستند 79
- ↑ عید مبعث ۸۹ (از اوّل سخنرانی تا دقیقه ۹)
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ عید مبعث 89
- ↑ عید مبعث ۸۹ (۱۰ دقیقه)
- ↑ ثواب هزار ماه مزد ولایت است 83
- ↑ عید مبعث ۸۹ ( دقیقه ۲۶)
- ↑ (سوره الأحزاب، آیه 56)