تفکر در اشیاء
تفکر در اشیاء | |
کد: | 10281 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1384-07-21 |
نام دیگر: | انا انزلناه فی لیلةالقدر |
تاریخ قمری (مناسبت): | 10 رمضان |
اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم
العبد المؤید الرسولالمکرم ابوالقاسم محمد
السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اهلبیت الحسین و رحمةالله و برکاته
(یک صلوات بفرستید.) الان خدمت آقایدکتر بودم، گفتم خدا میداند، بهوجدانم قسم، من نمیدانم چهچیز بگویم. خب، حالا یکی از رفقایعزیز فرمودند که تو هر وقت اینرا گفتی نوار خوب شد. گفتیم والا خب، حالا اگر اینجور است ما هم همینجور هستیم. یک صلوات بفرستید.
«بسمالله الرحمنالرحیم، انا انزلناه فی لیلةالقدر، و ما ادراک ما لیلةالقدر، لیلةالقدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر، سلام هی حتی مطلع الفجر». ماه، ماه نزول قرآن است. ماه، ماه نزول قرآن است. چرا نزول قرآن است؟ چرا ماه، ماه نزول قرآن است؟ قرآن خیلی مهم است، قرآن [آمده] ما را هدایت کند، قرآن آمده سفارش ولایت را بکند. قرآن را اگر قبول نداشتهباشیم کافریم؛ اما قرآن با علی. چرا میگوید [قرآن] نزول میکند؟ چونکه از جانب خداست. زمین شرافتش مال ایناست که نباتات از آن میروید، یعنی تمام این نباتات در دل زمین است؛ اما خدا بالاتر از این حرفهاست؛ چونکه قرآن از جانب خدا نزول میکند. آیا توجه داریم یا نداریم؟ یا همین شباحیاء میروی قرآن سر میگیری «بک یاالله، بک یاالله» [میگویی]؟ چهچیز به تو بگوید؟ چهچیز میخواهی؟ هدفت چیست؟ کجا هستی؟ آیا با قرآن عمل کردی یا نکردی؟ بگذریم. خدا این زمینی که خلق کرده، آنچه که نباتات است در دل زمین است. مثلاً شما حساب کن، آقایانی که با معدن سر و کار دارند، کوهها از دل زمین میآید بالا، یعنی اینها ریشههایشان در دریاست، باید آببخورد. بعد به یکی از این مهندسهای درجه یک گفتم، گفتم اینها را برای چه خلق کرده؟ چند سال پیش [گفتم]، گفت اینها میخهای زمین است. گفتم اینها ذخایر زمین است، خدای تبارک و تعالی همهچیز را میداند، همهچیز را پیشبینی میکند، ما که نباید یاد خدا بدهیم که. آن روزی که آدم ابوالبشر مثلاً بودهاست، یکدانه درخت بوده، آن درخت زیتون [بوده]، من اینچیزها را یکقدری از بر هستم، نه که ادعا کنم. آن برگش را حیوانها میخوردند، خود زیتونش شفاست، حالا هم خوب است. حالا هم بهقول یارو هر کسیکه مثلاً یکخرده رودلی چیزی دارد، زیتون بخورد، ربسیتش [یبوستش] خوب میشود. حالا هم خوب است، خب، از آن بودند و بالاخره زندگی میکردند. اما خدا حالا میداند که مثلاً یک چین کمونیست نمیدانم یکمیلیارد، دو میلیارد، نمیدانم چقدر جمعیت دارد. چقدر جمعیت الان زیر آسمان است؟ حالا خدا خیلی حوصله دارد. روایت داریم که این اشخاصی که میمیرند، یکدانه بیشتر از اینها که میمیرند دنیا خلق میکند. از آن یکدانه اینهمه خلقت بهوجود آمده، از آن یکدانه. دوباره تکرار کنم، مثلاً اگر که صد نفر بمیرد، صد و یکی بهوجود میآید. اینهمه جمعیت، حالا خدا میداند که این جمعیت اینقدر زیاد میشود، معادن را در کوهها قرار داده. آنچه که دکتر حکمت دارد، مثل یک دریایی است که یک لکه در اقیانوس بیفتد. علم دکترها مانند یک قطرهای است که در اقیانوس بیفتد، پیش علم خدا. حالا اگر آن یک لکه هم که در اقیانوس ولایت افتاد این اتصال به ولایت است، یا دکتر، یا غیر دکتر. مواظب باشید شما قطرهاید در مقابل ولایت؛ اما اگر در اقیانوس ولایت بیفتید، شما آنجا با هم عضو میشوید. حالا عزیز من نگاه کن ببین اینهمه مثلاً چیزهای رنگ و وارنگ که در میآید از کوههاست. طلا، نقره، زغال سنگ، بهتر از من میدانید، من نباید توسعه بدهم برای شما. شما که جاهل نیستید، شما همه کوچک و بزرگ هم عادلید، هم فهمیدهاید، دیگر اینچیزها را من نباید خیلی توضیح بدهم. من تا میگویم ف، باید بروید فرحزاد، نه این فرحزاد تهران بروی. حالیات است؟ من یکچنین امیدواری به همهشما دارم. صلوات بفرستید.
حالا خدای تبارک و تعالی تمام اشیاء را در دل زمین قرار داده؛ اما تمام اشیاء به امر هستند. آنچه که اشیاء از زمین سر میآورد بیرون میگوید لاالهالاالله، تمام لاالهالاالله میگویند. اما خدا چه میگوید؟ میگوید بگو «محمد رسولالله»، آزادیم؟ نه، باید بگویی «علی ولیالله». تمام این اشیای خلقت وصل است به لاالهالاالله، ماهیهای دریایی، آهوهای صحرایی، همه میگویند لاالهالاالله. رفقایعزیز افتخار کنید که ولایت را تشخیص دادید، از مالتان گذشتید، از جانتان گذشتید، همهتان سخی هستید. آنکه من آرزو داشتم، من به آرزویم رسیدهام. یکدانه آرزوی دیگر دارم آنهم انشاءالله ظهور ولیالله الاعظم امامزمان است. صلوات بفرستید.
یکی از آرزوهایم اینبود که خدا افرادی را نصیب من بکند اینها ولایتفهم باشند. الحمد لله کوچک و بزرگتان ولایت دارید، ولایتفهم هم هستید. ولایت با ولایتفهم دو تاست. بعضیها ولایت دارند، ولایتفهم نیستند، قدر ولایت را نمیدانند. الحمد لله همهشما هم ولایت دارید، هم ولایت فهمید. حالا این حرفها هم توحید است، هم نبوت است، هم ولایت. دلم میخواهد رفقایعزیز توجه بفرمایند. من که نمیخواهم بگویم، الان یک خوابی دیده شده خیلی عجیب، الان آنشخص هم که آن خواب را نقل کرده حضور دارد. حالا من خیلی بلد نیستم؛ اما اینجور که حالا من یکخرده شنیدم شخصی است مرده است، اصلاً من را نمیشناخته، ما را نمیشناخته، از کسان آن مرده که مرده با آن مجلس ارتباط داشته، آنوقت چه بود؟
[یکی از حضار:] گفتند: آقا، هر کسیکه مجلس حاجآقا رفت و آمد میکند، بیاید اینطرف خط بیحساب و جواب بهترین جا مال اوست. نمونهاش آنجاست که در حوض کوثر دارد آببازی میکند.
گفته هر کسیکه به منزل ایشان رفت و آمد دارد، ایشان بیحساب و کتاب بهشت میرود، گفته نگاه کن آنهم دارد با آب حوض کوثر یا آنجا دارد آببازی میکند. مگر من منزل دارم؟ مبادا، من اصلاً به تمام آیات قرآن، یکذره در قلب من خطور ندارد که من منزل دارم، منزل مال خود ولایت است. شما هم عنایت دارید به آنجا، بهمن مربوط نیست. ببین، دارد جا را نشانتان میدهد، صراط مستقیم را نشانتان میدهد، رفیقتان را نشانتان میدهد، میگوید بیایید اینجا. حالا من یکروایتی نقل کنم برای شما، نمیخواهم حالا توسعه بدهم، حرف دیگر میخواهم بزنم. حالا عدهای هستند که میفرماید اینها روح که از بدنشان برود بیرون میروند بهشت جاویدانی. از اینها سؤال میشود مگر قیامت شده؟ چونکه بهشت جاویدانی ما باید (من یکدفعه هم یک اشارهای کردم نمیخواهم تکراری بشود) بهشت جاویدانی باید قیامت بشود ما برویم. اما خدا بهشتهایی خلق کرده برای ما، یک رضوان است، یک جنات است، بهشت است؛ اما آن فردوس جاویدانی باید قیامت بشود [بروی]. حالا اینها که میروند آنجا ملائکهها میگویند مگر قیامت شده؟ میگویند نه، روح که از بدنمان رفت بیرون، ما را آوردند اینجا. امت چهکسی هستید؟ امت پیغمبر آخرالزمان، امت محمد. ما نه [اینکه تنها] امت محمد بودیم، ما کسانی بودیم که امر پیغمبر را اطاعت میکردیم. امر پیغمبر علیبنابوطالب است، ما او را به وصی پیغمبر قبول داریم. (صلوات بفرستید.) چهکار میکردید؟ ما رضایت خدا را به رضایت خودمان ترجیح میدادیم، رضایت خدا را قبول داشتیم. هماناست که گفتم پرچم امر داشتهباشید، همیناست. ما پرچم امر داشتیم، رضایت خدا را ترجیح میدادیم. یکی هم عبادتمان خلوت و جلوت نداشت؛ یعنی ریا نمیکردیم. یکی هم معصیتولایتی نمیکردیم. این معصیتولایتی کمر ما را شکسته، مگر این معصیتولایتی، خدا ما را هدایت کند، امامزمان ما را هدایت کند [نکنیم]. این معصیتولایتی [نمیکردیم] یعنی دوستهای علی را اذیت نمیکردیم، دوستهای علی را دوست داشتیم. کجا من دوستعلی را چیز [احترام] میکنم؟ اگر یک قوم و خویشمان یکقدری ندار باشد، ما همهاش میگوییم آن یکی است، اینرا اصلاً نمیآوریم در دور، [حتی] اگر از زهاد این عالم باشد. دلمان میخواهد قوم و خویشهایمان، نمیدانم در کسبی باشد، در ادارهای باشد، یک نمیدانم مقامی داشتهباشد و میرویم در مقام. آقا تو مقامپرستی، کجا ولایتپرستی؟ خیلی این به ما هشدار میدهد. در مقابل این اشخاصی که یکقدری بهاصطلاح فرسودهاند، ندارند، تواضع داشتهباش؛ در مقابل یک نفری که سرمایه ندارد، در ظاهر سرمایه ندارد، در باطن سرمایهاش ولایت است. مگر نبود شخصی آمد خدمت آقا امامحسن؟ گفت من فقیرم، بیچارهام. [امام] گفت تو خیلی دارایی، گفت من؟ من به نان شبم محتاجم، گفت: ولایت ما را میفروشی؟ گفت: دنیا پر از طلا و نقره باشد نمیدهم. من به قربان آن فقیر، کاش ما اگر از ولایت زیاد بهرهای نمیبریم، از اینجور اشخاص ببریم. مگر امیرالمؤمنین، یک کسیکه قدرت تمام خلقت دستش است، یک کسیکه تمام خلقت بهواسطه وجود او و زهرایعزیز، این پنجنور پاک، بهوجود آمده، [نیست]؟ چرا میرود در دکان میثم؟ میثمجان، چطوری؟ خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت: کسی بود هزار شتر سرخمو داشت، هر شتری مانند یک تریلی حالا بود، ایشان میگفت. من قیمتگذاری نمیکنم، ایشان گفت. حالا میثمجان، چرا [بیکاری]؟ گفت: مشتری نمیآید، گفت تندههایش [یعنی هستههایش] را درآور. علی کجا میرود؟ امیرالمؤمنین هم ولایتخواه است. حرف جدید است؛ اما برای تو جدید است. علی ولایتخواه است، میرود سر به میثم میزند، میبیند ولایتش را از دست نداده. (صلوات بفرستید.) عزیز من توجه کنید، اشخاصی که یکقدری فرسودهاند، این پیرمردها بهخصوص ساداتی که «انه لیس من اهلک» نیستند، سادات «انه لیس من اهلک» نه، همان خود سادات هم باید اهلیت داشتهباشد. مگر پسر نوح چهکار کردهبود؟ فقط متابعت امر پدرش را نمیکرد، امروز پدر ما علی است، پدر ما حسن است، مادر ما زهرایعزیز است. باید اطاعت کنی، اگر نه «انه لیس من اهلک» هستی. الان روپوش رویت است، آن شب اول قبر روپوش برداشته میشود، میفهمی چهکارهای. (صلوات بفرستید.)
حالا حسابش را بکن، تمام اینچیزها که هست در دل خاک است. تو یکمشت خاک برمیداری، خاک میبینی. آیا قدرت خدا را هم میبینی؟ نه، مگر آدم خاک نیست؟ خاک را میبینی؟ یک دنیا انسانیت را میبینی. فقط کسیکه از خاک نیست، دوازدهامام، چهارده معصومند. تمام از خاکند، چرا ما اینها را جدا نمیکنیم؟ علی (علیهالسلام) یا وجود مبارک امامزمان اینها علییناند، بدن اینها از علیین است. اگر اینها میخوابند آن بدن علیین میخواهد یکقدری خلاصه خستگی بیندازد؛ اگر نه امام خواب نیست، اگر خواب برود تمام عالم فروریزان میشود؛ یعنی زندگی تمام این خلقت به زندگی وجود مبارک امامزمان است. اگر شما امامزمان را میبینی باید افضل تمام این خلقت را ببینی. چه داری میگویی من میخواهم امامزمان را ببینم؟ خب، حالا اینقدر دیدی، مگر ندیدند؟ عزیزان من، فدای همهتان بشوم، تو اول باید ولایت را ببینی، بعد امامزمان را ببینی. ولایت را ندیدند، چهار امامزمان را دیدند و اهلطاغوت شدند. مدام بهمن تلفن میشود ما میخواهیم امامزمان را ببینیم. اول باید خدا را ببینی، بعد ولایت را ببینی، رسولالله را ببینی. خدا را ببینی بعد که اینجوری شد آنوقت امامزمانت را ببینی. امامزمان دیدن مگر شوخی است؟ اما امامزمان دیدن ممکناست؛ اما غیر ممکناست. هم ممکناست، هم غیر ممکناست. شما حسابش را بکن هر چیزی باید سنخه بشود، والله بالله امامزمان خودش میآید پیش تو. الان شما خیال میکنی که امامزمان پیش شما نیست؟ عزیز من، قربانت بروم، یکقدری تفکر کن. خوردیم غذاها را، همهچیز خوردیم؛ اما آیا فکر هم میکنیم؟ تفکر هم داریم؟ جناب آقای حاجمیرزا ابوالفضل فرموده، مزاح نکن اگر نه اینجا جای یک مزاح بود. صلوات بفرستید.
عزیز من، شما در این زمین که نگاه میکنی، همینجور که خدای تبارک و تعالی این کوهها را خلق کرده، تمام معادن را گذاشته؛ اما باید زحمت بکشی، آقا کوه را بالاخره بکند، دربیاورد، زغال سنگ را دربیاورد، امور این عالم بگذرد. اما آنهم ممکناست که شما با لاالهالاالله درآوری، ممکناست با غیر لاالهالاالله درآوری. کفار درمیآورند اما بهغیر لاالهالاالله، بهغیر از علی ولیالله. اما عزیز من شما الان در زمین حساب بکن، یکقدری برو در بیابانها هست، یک گلهایی هست که آدم حظ میکند. تمام این اشیاء الان اینها از زمین میروید، یعنی چرخ خارجیها، چرخ آمریکاییها و انگلیسیها، کاناداییها اینها دارد از زمین میگردد. ما گفتیم که ما رهبری شناسایی اشیاء نداریم در ایران. الان شما حسابش را بکن این آمپول پنیسیلین مگر چیست؟ حسابش را بکن این آمپولهایی که تقویتی است از چیست؟ حسابش را بکن این آمپولهای مسکن از چیست؟ تمام از اشیاء زمین است، تمام اینها روییده، حالا چرا؟ چرا میگوید که به آنها [کفار] کار نداشتهباشید؟ روایت داریم میگوید به آنها کار نداشتهباشید، آنها همه دارند کار میکنند که شما امورت بگذرد. الان شخصی در مریضخانه دادش بلند است، یکدانه آمپول مسکن میزنند این آرام میشود، این از اشیاء است. حالا تمام این اشیاء تا حتی ریگهای بیابان میگویند لاالهالاالله. عزیز من، ما خیلی کلاه سرمان میرود، ما به یک معدن و به یک ماشین و به یک اینچیزها دلمان را خوش کردیم، خیال کردی که این باعث نجات توست؟ نه والله. الان اینجا خدمت ایشان بودم، نمیخواهم اسمش را در نوار بیاورم. گفتم چه میگوید؟ هر چه میگوید یکچیز طاغوتی است، تو اصلاً طاغوت را نمیفهمی چهچیز است. الان گفتم این منزل شما دارد میگوید لاالهالاالله، تمام در و دیوار میگوید لاالهالاالله، چرا؟ یکمشت مردم مؤمن متشخص ولایتی را جمع کردی، طعام به آنها میدهی. آن منزل طاغوتی است که تویش پاسور زدهشود، آن منزل طاغوتی است که تویش بدعتگذاری بشود، آن منزل منزلی است که غیر خدا در آنجا گفتگو بشود. چرا میگوید آنجا بیجواب و سؤال میروی؟ مگر ندیدید خانه من را؟ باعث خجالت است. والله، من شرمنده تمام بزرگ و کوچک شما هستم که در این دخمه میآیید. حالا همین دخمه ببین کجا میرود؟ چهجور میشود؟ این حرفها چیست میزنند؟ تا یکی یکخانه میسازد، اینجوری، اینجوری. این من عقیدهام ایناست یا نمیفهمد یا عناد دارد. چرا میگوید مثلاً شما در خانهات یکجایی مصلایی درستکن که یکوقت نمازی، چیزی بخوانی؟ این مصلی است. چرا میگوید که از اینخانه نور میرود بالا؟ ملائکههای آسمان زندگی میکنند در آن خانهای که بگویید لاالهالاالله، محمد رسولالله، علی ولیالله. چرا میگوید من سه چیز دادم منت سرتان گذاشتم؟ اول ولایت، بعد زن خوب، بعد خانه خوب. گفتهام، روی مناسبت میگویم، چرا ولایت؟ چرا زن را آورده اینجا؟ ولایتپرور است، این آقازادههایی که دور این مجلس نشستهاند، نمیخواهم اسم بیاورم، اینها سر تا پایشان ولایت است. مادرهای اینها، اینها را تربیت کردهاند، خارجیها اینها را ندارند. [بچهها را] میبرند در نمیدانم شیرخوارگاه و اینها، نه لذت از پدرشان میبرند، نه مادرشان. عزیز من، چشمتان پیش خارجیها نباشد، بیا چشمتان پیش ولایت باشد. اگر چشم تو پیش خارجیها باشد با آنها محشور میشوی، بیا چشمت در ولایت باشد، با ولایت محشور شوی. صلوات بفرستید.
حالا هر چیزی در این زمین به امر خدا این تولیدش را میدهد بیرون، اینها میبرند در دستگاههایی میگذارند، کپسول درست میکنند، آمپول درست میکنند. تو آنها را نبین، نگو رفت آنجا یک دکتری ایشان را اینجوری شفا داد. نگاه کن به چه [وسیله] بوده؟ آن اشیایی که خدا خلق کرده، داده به این خورده، این خوب شده. تو باید خدا را ببینی، بعد از خدا، عظمت خدا را ببینی، کرامت خدا را ببینی، بعد او گفته به زمین بروی. این دکتر خارجی به چه درد تو میخورد؟ گفتم نباید تا حتی توهین هم کنی؛ اما عزیزم، آنرا مؤثر ندان. بیا خدا را مؤثر بدان، یکقدری نگاه در این اشیاء بکن. مگر این اشیاء [نیست؟] اینها همهاش وصل به ولایت است. چرا آن شتری که در زمان آن نبی بود، خلاصه اینها آمدند گفتند اگر بخواهی ما ایمان بیاوریم، از این کوه شتری بیاید بیرون، [نبی] صالح بود، همه ما را شیر بدهد. گفت: خدایا، من قوم را آوردم تا کوه؛ اما شتر درآوردن مال توست، من که نمیتوانم شتر دربیاورم. یکدفعه زمین شکافتهشد، شتری آمد بیرون، همهشان را شیر داد. اما یکدفعه خدا پیغام داد، این آیات من است، هر کسیکه به این آیات کار داشتهباشد، اینها همهشان نابود میشوند. زنی بود شتردار، آنوقت اینها سلخهایی تشکیل دادند، این زبانبسته نه اینکه بدوشند، شیر [از او] جاری میشد، این سلخها پر از شیر میشد. عوض آب آنها را میخوردند، یکروز هم پر آب میشد این آب میخورد. حالا یکزنی بود که فتنهها میدانم دست اوست دیگر، گفت اینرا پی کن، کرد. بعد از سهروز عذاب نازلشد، همهشان نابود شدند. آیا تو میدانی که الان بعضی از مردم ولایت [را پی کردند؟] مگر تو الان عذاب برایت نازل نشده؟ چرا؟ خدا خودش را گرفت، اینرا به تو داد، گناه را به تو داد. تو الان عذاب شدی، آیا میفهمی که ما ولایت را پی کردیم؟ آیا عمر و ابابکر ولایت را پی نکردند؟ آیا بنیعباس ولایت را پی نکردند؟ چهار روز به این [حکومت] رسیدند، منبعد اهل آتشند. عزیزان من، قربانتان بروم توجه کنید، نه [اینکه] ما ولایت را پی کنیم، مواظب باشیم ضربه به ولایتمان نخورد. شما باید مانند یک حافظ، شب و روز دور این ولایتتان بگردید، مبادا ولایت شما ضربه بخورد. خیلی باید توجه به ولایت بکنید که مبادا ولایت شما ضربه بخورد، اگر به ولایت ضربه بخورد، به خدا خورده، بهقرآن خورده، توجه کنید عزیزان من.
چهکار کنیم که خدشه به ولایتمان نخورد؟ گناه نکن، معصیت نکن، با ولایت بازی نکن، مقدسگری درنیاور، امر ولایت را اطاعتکن. اگر تو امر ولایت را اطاعت کنی، تو امرالله میشوی. خانمهای عزیز به شماها هم میگویم، گول نخورید این لباسهایی که خارجیها درست کردند بروید بپوشید، خداینخواسته، نستجیر بالله یکجوانی نگاه به تو بکند، اهل آتشی. چرا پیغمبر فرمود در آخرالزمان زنها پوشیدهاند اما برهنهاند؟ آنها وضعشان درست نیست. توجه کن، نمیگویم ببین زهرا چهجور بوده؟ ببین مادرت چهجور بوده؟ ما در ماشین بودیم یک دو سهسال پیش از این، داشتیم میآمدیم، دیدیم این [زن] یک دختر دارد هفده، هجده سالش است بیحجاب است، این خودش هم اینجوری، اینجوری رویش را گرفتهاست. گفتم چادرت را بده به او، به تو کسی نگاه نمیکند که، تو پیرزن چادرت را بده به او. همینجور به ارواح پدرم به او گفتم، گفت: آخر، چه کنیم؟ این تهران بار آمده. گفتم مگر زرقان بار آمده؟ مگر در بیدینها بار آمده؟ تو اینرا بار آوردی. من هر کجا بروم حرف خودم را میزنم. توجه میکنید من چه میگویم؟ بیایید خانمهای عزیز به قیامت اعتماد داشتهباشید، بیایید یک شاید بگویید که شاید باشد. ما نمیگوییم صد در صد اعتماد داشتهباشیم، بگوییم شاید باشد. آره دیگر، این آقای فرحزاد گفت ما رفتیم اصفهان، میرود هر چند وقت، گفت یک جلسهای است آنجا منحصر به خانمهاست. هر واعظی که از هر کجا بیاید یکدفعه باید برود آنجا برای خانمها صحبت کند. گفت من تا رفتم خانمی بلند شد خیلی با شهامت، گفت خدا گفته زن اهلآتش است، خدا گفته زن را خدا نمیآمرزد، گفته زن اینجوری است. این حرفها چیست؟ گفت ما نمیتوانستیم جوابش را بدهیم گفتیم که خب، حالا انشاءالله خدا گذشت هم دارد. گفتم نه ایننیست. گفت آمده بودم عقیدهام اینبود از شما بپرسم بگویم، دفعه دیگر، هفته دیگر میروم. گفتم نه، این عمومی نیست که، مال هر زنی نیست که. زینب همزن بوده، ولیالله الاعظم بوده، اسکت گفت شترها همه پایشان را نتوانستند بردارند. آسیه همزن بوده، زهرا همزن است، دختر بنتعمران زن است، خدیجه زن است. گفتم قدرت داری بگویی یا نه؟ گفتم زنی که امر شوهرش را اطاعت کند، زنی که هوایی نباشد، زنی که میآید خانه، شوهرش میگوید کجا بودی؟ [نگوید] به تو چه؟ تو اگر گفتی به تو چه، خانم به خدا گفتی به تو چه، به رسولالله گفتی به تو چه، بهقرآن گفتی به تو چه، چرا اینقدر پررو شدی؟
خدا زن را احترام کرده، پیغمبر زن را احترام کرده، زمانجاهلیت زنها خیلی چیز [محترم] نبودند، دخترها را میکشتند. خدا لعنت کند عمر را، این عمر از اول حرامزاده [بوده] و قساوت داشته، نمیخواستم اسم نحس اینرا بیاورم، دیگر آمد. (صلوات بفرستید). حالا آمده خدمت پیغمبر میگوید چند تا [از] دخترهایم را خاک کردم، یا رسولالله یک دخترم خیلی زیبا و خوب بود، یکقدری گذاشتم بزرگ بشود. بردم قبرش را کندم، من قبرش را میکندم، این من را میتکاند. گفت وقتی او را خواباندم در قبر، گفت بابا با من مزاح میکنی؟ گفت خاک ریختم رویش. زمانجاهلیت اینجوری بوده، خدا خانمها را، زنها را خیلی بالا برده، حالا ببین کجا تو را برده خانم؟ به تمام آیات قرآن اگر من میخواستم این حرفها را بزنم، خودش اتوماتیک است، خودش دارد میآید. کجا بردهاست تو را؟ تو را برده مطابق ولایت، به تو میگوید سه چیز [به تو دادم] منت [سرت] گذاشتم ای مرد: اول ولایت به تو دادم، بعد زن خوب، بعد خانه خوب. زن احترام دارد در صورتیکه احترام علی را بگیرد، احترام زهرا را بگیرد، احترام خدا را بگیرد، احترام قرآن را بگیرد. (صلوات بفرستید.)
تو بلبل باغ ملکوتی نه از عالم خاک، ما اصلاً توجه نداریم. به شما گفتم، جای دیگر هم اشاره کردم، خدا تمام ملکوت را خلق کرده، در صورتیکه ملائکهها از ولایت خلق شدند، غذا نمیخورند، به آن خلقیتی که امیرالمؤمنین من شنیدم اینها را خلق کرده به اذن خدا، باذنالله خلق کرده. حالا اینها [غذا] نمیخورند، خیلی اینها [تسبیح میگویند]، چقدرشان در رکوعند، چقدرشان در سجودند. حالا این ملائکهها به این خوبی، یا انبیاء، خیلی مهمند، علیالخصوص حضرتابراهیم، خیلی مهم است. حالا ببین این عالم ملکوتی که همه را خلق کرده، هر آسمانی آنها یک طبقهای هستند، اشخاصی هستند. به ما نگفته چونکه بهدرد ما نمیخورد، همینقدر هم به ما گفتند گیج شدی تو، حالا هم در ولایت گیجی. این حرفها چیست دارید میزنید عزیز من؟ تمام این خلقتی که خلق کرده نگفته اشرفمخلوقات، شما را گفته اشرفمخلوقات. چرا گفته اشرفمخلوقات؟ هر کسی یک حدی دارد؛ اما انسان حد ندارد. الان شما اینجایی، آسمان هم هستی. مگر نبود که این آقا، من وقتیکه آنجا از ذرات برای او گفتم، ایشان خیلی به دلش نچسبیده بود. خودشان فرمودند من شب خواب دیدم، من گفتم عزیز من، این جشنها که میگیرید جشن امریت، باشد نه جشن خباثت، نه جشنی که مطابق میلت باشد، نه جشنی که چراغانی کنی مطابق شهوتت باشد. اگر تو جشن بگیری آنها هم همه جشن میگیرند؛ یعنی آسمانیها تولد امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) جشن میگیرند. این بندهخدا رفتهبود در فکر، شب سیرش دادهبودند. گفت رفتیم آنجا در عالم برزخ گویا بود، عالم قیامت، عالم برزخ، حالا من اینرا یکقدری چیز دارم که ایشان فرمودهبود یا عالم برزخ یا عالم قیامت. گفتند جشن مفصلی است، چند نفر از اشخاصی که آنجا بودند، دیدم اینها که مردند با من آشنا بودند یا قم یا تهران، آنجا هستند. نگاه کردم دیدم پدرم نیست. گفتم چرا پدر من نیست؟ گفت او الان دعوت به اینجا ندارد، گفتم چهکار کنم؟ والا ایشان میگفت، من مشکلم است بگویم، گفت آن حاجحسین که آنجا نشسته میتواند او را بیاورد. گفت من نگاه کردم دیدم حاجحسین [آنجاست]. من که اینجا در رختخواب خوابیدهام، پس این چیست آنجا؟ مگر دروغ است این حرفها؟ گفت رفتم به او گفتم، گفت رفت، گفت حاج اصغر بلند شو، آوردش در جشن. پس این چیست آن چیست؟ تو اگر در اختیار ولایت خودت را بگذاری عزیز من، همانطور که [قنبر] آمده در خانه امالسلمه [میپرسد] علی کجاست؟ [میگوید] آسمان است. قنبر نکشید، چرا قنبر نمیکشد؟ هر کسی یک حدی دارد. قنبر آخرش هم درباره علی شهید شد؛ اما حالا امالسلمه گفت، یکخرده آن طرفتر رفت دید امیرالمؤمنین اینجاست. من چه بگویم؟ من عقیده شخصیام به تمام آیات قرآن ایناست، یعنی تمام انبیاء بگویند من عقیدهام ایناست: علی از تمام خلقت بزرگتر است. هر کجا ببینی علی هست، خلقت پیش ولایت کوچک است. خب، علی آنجاست، این چیزی نیست، من هیچچیزم نمیشود، اصلاً همهجا هست، کجا هست که علی نباشد؟ حالا این چیست پس آنجاست؟ حالا آقای نمیدانم چیز [گفته] یک قالب مثالی است، میرود در قالب مثالی، چه داری میگویی تو آخر؟ تو از کتابت حرف میزنی، باید از جو عالم حرف بزنی، از جو قیامت حرف بزنی، از جو معاد حرف بزنی، چیست این حرفها را میزنی؟ نزن، تو که مهندس نیستی چرا دکل میسازی؟ این میآید پایین روی سر مردم، باید مهندس باشی. چرا این حرفها را داری میزنی؟ اصلاً من عقیدهام ایناست، شیعه واقعی هم همینجور است؛ اما به اذن علی. (صلوات بفرستید.)
تو جسمت اینجاست، آن حقیقتت دارد در دنیا که هیچ، در تمام ما فی السماوات و الارض آنجا این هست. گفتم اگر عضو او باشی، هر کجا علی برود، تو هم هستی. اما عضو بودنش چیز است، باید فارغ شوی از همهچیز. تو هنوز وابستی، یکی به خانمش وابست است، یکی به ماشینش وابست است، یکی هم به اینجایش وابست است. تو پابندی، خودت را یک کم حرکت بده تا ببین به جو عالم میروی یا نمیروی؟ از کجا من دارم برایتان حرف میزنم؟ من از جو لاالهالاالله، حرف برود بالا میترسم خراب شود. کجایی ای عزیز من؟ بیا قربانت بروم در این خط. (یک صلوات بفرستید.)
شما باید گفتم صنایع کفار را قبول کنید، زحمت بکشید، پیشرفت کنید. چونکه صنایع کفار بهدرد مردم میخورد. الان میخواستی تا اینجا بیایی خب ماشین است دیگر میآیی. طیاره سوار میشوی میروی به این راحتی است. چرا شما کفران میکنید؟ ما کفران صنایع هم داریم، خوب شد؟ حالا نگویید این آمریکایی است یا نمیدانم انگلیسی است، هر چه میخواهی بگو، اینقدر بگو جانت بالا بیاید، من هیچچیزم نمیشود، من همان راهی که دارم میروم میروم. خدا خودت را عذاب میکند، میگوید چرا غیبت او را کردی ای نفهم؟ کجایی عزیز من؟ قربانت بروم، فدایت بشوم. این شما حاجیهای روغننباتی مگر میتوانستید سوار شتر بشوید بروید مکه؟ (صلوات بفرستید.) الان مینشینی در طیاره عزیز من، دو ساعته میروی جده، پیشانیات عرق نکرده. همانجا هم شیطان برایت گذاشته، خیلی من در اینکارها هوشیارم، بهقرآن، نمیخواهم در مقابل شما ادعای فهم بکنم. همانجا توی طیاره بود، با زن توی طیاره داشت یک حرفهایی میزد. این حاجی است یا خوک است؟ این حاجی است یا خنزیر است؟ حالا عزیز من، قربانتان بروم، حالا باید چه کنید در طیاره نشستید؟ حالا باید آن خالق را تشکر کنی، ایخدا تو به مغز این انگلیسی و آمریکایی انداختی اینرا درستکرده، من تشکر از تو میکنم، این درستاست. همانجا که در طیاره بودم با خدا تماس داشتم، اصلاً هیچکجا را نمیدیدم، یکمرتبه دیدم رسیدم. تو اگر با خدا و ولایت تماس داشتهباشی همیشه رسیدی، به مقصدت رسیدی. عزیز من، بیایید این حرفها را بشنوید، بیایید این حرفها را لمس کنید. چرا اینقدر فکرتان در چک و سفته [است]؟ اینجا درست شد و اینجا نشد، به درک که نشد، حالا اگر درست شد چه میکنی تو؟ اینرا ساختی یکیدیگر میسازی، اینرا ساختی یکیدیگر میفروشی. اینرا درست کردی یکیدیگر درست میکنی، کار دیگر نمیکنی، تا آخر عمرت همیناست. ببین چهکارهای؟ ببین از اینچه چیز دزدیدی دادی فقرا؟ ببین از این خمس سهم امام دادی؟ ببین از این به یک بندهخدا رسیدی؟ ببین از این تولید تو چهچیز است؟ این بوتهها همه دارند تولیدشان را میدهند، این درختها تولیدشان را میدهند، تو که دوستعلی هستی چه تولیدی داشتی؟ همین نگاه به جمالت بکنند یا نگاه به دستت هم بکنند؟ (یک صلوات بفرستید.)
شما هم باید خانمهایتان را بخواهید، احترام کنید؛ اما حواستان جای دیگر هم باشد. یکنفر آمد گفت که اگر بدانی زنم چقدر من را میخواهد، خدا میداند چقدر میخواهد. گفت من یکحرف به تو میزنم بشنو، آنوقت ببین میخواهد تو را یا نه؟ گفت خب چهکنم؟ گفت امشب خانه نرو، اصلاً نرو. فردا شب هم که میروی دست خالی برو، آره. گفت باشد. این یارو بیچاره یک چشمش یکقدری ناقص بود، آنمرد. این آمد و گفت دیشب فلان، فلانشده کجا بودی؟ گفت زن والا دیشب یککاری داشتم، گفت حالا هم که آمدی دست خالی آمدی، خوره به آن چشمت بزند. گفت: خانم، چند سال است چشم من اینجور است، گفت من نگاهم به دستت بود، هنوز نگاه در رویت نکردم. خب، حالا تو برو وزر و وبال کن بده به این خانم، تو عقل داری اصلاً؟ حالا یکدفعه خدا چه میگوید؟ میگوید مردی که برود از برای زن و بچهاش، عائلهاش، کار کند جزء شهداست، اگر در آن حال بمیرد جزء شهداست. تو جزء شهدا هستی اما عزیز من حرف من ایناست که باید با خدای خودت نجوا کنی، با ولایت نجوا کنی، با قیامت نجوا کنی، با شب اول قبر نجوا کنی، این خلاصه ببین چه میگوید؟ میگوید کسی را مؤثر ندان، (صلوات بفرستید.)
عزیز من، تو باید این فکرت جهانی باشد، به تمامتان ابلاغ میکنم. من دیگر آن حرفی که پنجسال پیش، دهسال پیش زدم، نمیخواهم برای شما بزنم. اگر من آن حرف را بزنم من سقوط کردم، من سقوط کردم شما را نشناختم. من باید حرف خیلی بالاتر بزنم به شما؛ اما شما هم باید حرف بالاتر را هم یقین کنید، هم یکقدری تأمل کنید، یکقدری بهقول ما عوامها گیر به آن بدهید. تو جهانی هستی اصلاً، تو باید در ملکوت اعلی سیر بدهی خودت را، تو باید از زمان رسولالله سیر بدهی خودت را، تو از زمان آدم ابوالبشر سیر بدهی خودت را، تو باید به هفتآسمان سیر بدهی خودت را، چرا سیر بدهی؟ خدا وقتیکه مکه معظمه را خلق کرد، علی (علیهالسلام) در آنجا بهدنیا آمد، خدا یک شرافتی قرار داد. پس هر کسی علی من را قبول دارد، طواف کند دور خانه من، این آمده در خانه من، این محرم من است؛ اما با پرچم علی، با محبت علی بیاید در خانه من. حالا تمام ملائکهها گفتند خدا ما که نمیتوانیم بیاییم. آخر هر کدام ملائکهها، هر کدام آنجا مثل همینجا که شما آن رئیس است، آن نمیدانم کیست، چهکاره است، پستهایی دستتان است در دنیا، مقصد ایناست، آنجا هم پست دست اینهاست. فوراً خدای تبارک و تعالی اراده کرد، هفت بیتالمقدس درست شد [در] هفتآسمان، گفت حالا دور علی بگردید. تمام خلقت دور علی باید بگردد، قبولی آن [به علی است].
حالا عزیز من تو باید این ذهنت را، هوشت را، این عقلت جهانی باشد. نخواب اینطوری، یکنفر آمد خدمت امامصادق گفت: آقا، در مقابل منصور چهکار کنیم؟ گفت هیچ، برو. آمد دید مؤمنطاق یک چهارپایه گذاشته بر علیه منصور دارد صحبت میکند، آمد گفت امامصادق گفت صحبت نکن. گفت به تو گفت یا بهمن؟ این بسکه ناراحت شد آمد پیش امامصادق، عرض کرد آقا تو گفتی حرف نزن، مؤمنطاق یک چهارپایه گذاشته بر علیه منصور دارد صحبت میکند، خیلی دورش جمعیت خیلی زیاد [جمع شده]. امامصادق اینجوری فرمود که، قریب به این مضمون، تو خصینی، یعنی هم خودت را گیر میاندازی هم این [دوستان را]، خصینی؛ اما مؤمنطاق پرش دارد. اتفاقاً تا دید که اینها از طرف منصور آمدند، یکدفعه دید اصلاً مؤمن را نمیبیند. تو خصین نباش، خصین نباش عزیز من، شهامت داشتهباش در مقابل ولایت. شهامت ایننیست که بریزید در خیابانها حرف بزنید، شهامت ایناست ولایت خودت را حفظ کنی. شهامت ایناست ولایتت را حفظ کنی، چطور حفظ کنی؟ گناه نکن، خیانت نکن، تجاوز نکن، همیشه چشمت به خدا و ولایت باشد. عزیز من من گفتم ما باید در محضر خدا باشیم، در امر ائمه باشیم.
فدایتان شوم ببینید من چه میگویم، تو باید سیر جهانی داشتهباشی، به تمام آیات قرآن من سیر جهانی دارم. سیر جهانی ایناست که همه اینها را باید قبول داشتهباشی، عرش را قبول داشتهباشی، آسمان را قبول داشتهباشی، خدا را قبول داشتهباشی، آیات را قبول داشتهباشی، در ماوراء نگاه کنی، از زمان رسولالله نگاه کنی. اینجور خصین نباش، یک افطاری میکنی، اینجوری خودت را لوس کردی میافتی. بلند شو یکخرده کمتر بخور، بلند شو با خدا حرف بزن، نجوا کن. به تمام آیات قرآن، من الان داشتم میآمدم یک باغچه بود، یکخرده درختهایش را بریده بودند، آنطرف گلزار. من گریهام گرفت، گفتم دلم میخواهد بروم آنجا با خدا نجوا کنم. حالیات هست چه دارم میگویم؟ تو باید پی جا بگردی که با خدا نجوا کنی، چرا اینقدر توی این فکری؟ به تمام آیات [قرآن] جوانها، زنتان درست میشود، خانهتان درست میشود. مکه هم میروی، همه اینها را خدا پیشبینی کرده بهموقع به تو میدهد. مگر خدا قسم نخورده «والله خیر الرازقین:؟ من رزقتان را میدهم، خدا کفایتتان میکند. چقدر من شب و نصفشب بلند میشوم، میگویم خدایا اینها همه را کفایت کن. الان کفایتتان کرده، چهچیز ندارید؟ پول نداری؟ خانه نداری؟ ماشین نداری؟ چه چیزت کسری است؟ اینقدر بعضیها ور و وور میکنند، [میگوید] من کار ندارم. مگر خدا روزی به تو نداده؟ خب خدا میخواهد تو یکخرده راحت باشی، حالا حتماً باید بروی آنرا بکنی، اینکار را بکنی، آنکار را بکنی؟ بعضیها میگویند کار ندارم، دعا کن کار داشتهباشم. (صلوات بفرستید.) یکی نیامد پیش من بدبخت بگوید چهکنم ولایت داشتهباشم؟ یا میآید میگوید زنم اینجور است، یا کار میخواهد، یا خانم میخواهد. [انگار] همچنین که بخواهی من یکمشت خانم اینجا جمع کردم میریزم اینجا در دامن این. (صلوات بفرستید.)
شب است، نصفشب است عزیز جان من، پاشو نماز امامزمان بخوان. برو خدمت دختر موسیبنجعفر، جوانها به شما میگویم بگو خانمجان، یکزنی قسمت من کن، دین من را نبَرد. خب، تو پی رنگ و وارنگ هستی، خدا رنگ و وارنگ هم دارد یا ندارد؟ چهچیز بگویم از دست شما؟ (صلوات بفرستید.)
خدایا عاقبتتان را بهخیر کن.
خدایا ما را با خودت آشنا کن.
خدایا حضار مجلس همیشه دلشان خوش باشد.
خدایا بهقول ما، من که عقیدهام اینجوری است، خدایا هر وقت دست بکنند در جیبشان پول باشد.
خدایا اینقدر به اینها بده دستشان پیش نامردها دراز نباشد.
خدایا دعای اباذر را در مقابل پیشگاه مقدس این رفقای من مستجاب کن. گفت «اللهم انی أسئلک الامن و الایمان بک و تصدیق بنبیک و العافیة من جمیع البلاء و الشکر علی العافیة و الغنی عن شرار الناس».
خدایا محتاج شرارشان نکن.
خدایا در دنیا و آخرت محتاجشان نکن.
خدایا راهشان بده بهحق امیرالمؤمنین. علیجان به زهرایت بگو اینها را راه بده، همانجور که سلمان را راه داد. مبادا ما مثل عباس باشیم راه به ما ندهد. این شبقدر از امامزمان از امیرالمؤمنین بخواهید که زهرا راهمان بدهد. زهرا چهکسی را راه میدهد؟ کسیکه امر امیرالمؤمنین را، خدا را اطاعت کند.
خدایا ما از آنها باشیم که امر را اطاعت کنیم. (با صلوات بر محمد)