منتخب: سیزده رجب
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
محتویات
- ۱ ظاهرشدن آقا امیرالمؤمنین در خانه خدا[۱]
- ۲ علی، باب خدا[۶]
- ۳ علی، کفواً احد[۱۰]
- ۴ امر پیامبر، رحمت برای تمام عالم[۱۶]
- ۵ ظهور نور اسم امیرالمؤمنین در دنیا به خاطر نجات مردم[۲۰]
- ۶ معرّفی امیرالمؤمنین برای این است که کسی ادّعا نکند من اشجع امّت هستم[۲۲]
- ۷ همانطور که خدا بیهمتاست، مقصدش امیرالمؤمنین هم بیهمتاست[۲۶]
- ۸ ارجاعات
ظاهرشدن آقا امیرالمؤمنین در خانه خدا[۱]
ما باید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را از مصداقهای ظاهری که در دنیا افشاء شده، قدری ظاهرش را بشناسیم، حقیقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به غیر از خداوند به خدا قسم، هیچکس نمیشناسد. از اینجا میخواهم شروع کنم که حرف من ایناست: خدای تبارک و تعالی «لمیلد و لمیولد و لمیکن له کفواً أحد»[۲]است؛ اما علی (علیهالسلام) «أحد» است. هیچکس مانند امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نیست، تمام خلقت در مقابل او فلج است؛ اما تمامشان باید بگویند علی! تمام این خلقت در مقابل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باید قبولی داشتهباشند، تمام کسری دارند؛ اما فقط خودِ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در مقابل خدا کسری دارد. ما نمیگوییم که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خداست؛ اما از خدا هم جدا نیست؛ چونکه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) مقصد خداست. کیست که خدا دربارهاش بگوید اگر او را قبول نداشتهباشی، عبادت انس و جنّ را بکنی، قبولت ندارم؟ خدا خوب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معرفی کردهاست!
حالا میخواهیم قضایای ظاهر شدن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نقل کنیم. عزیز من! شما حسابش را بکن، خدا به مریم گفت: «اُخرُج»: برو بیرون! حالا مریم از خانه خدا بیرون رفته، قبلاً در محل عبادتش غذا و مائده آسمانی برایش میآمد؛ حالا گفت: خدایا! این بچّهای که به من دادی؛ یعنی عیسی آیات است، خودت گفتی؛ حالا من بروم بیرون؟ گفت: برو پایین آن درخت، تکانش بده! درختی بود، خشک بود و خرما داد، تکان داد، خرما ریخت و آن را خورد. گفت: ای مریم! قبلاً دربست حواست پیش من بود؛ اما الآن حواست پیش بچّهات رفت! کجا حواستان پیش بچّههایتان میرود؟! آنوقت «اُخرُج» میشوید! بچّهات را بخواه! من نمیگویم او را نخواه! اما بچّهات خدا را بخواهد، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را بخواهد؛ آنوقت او را بخواه! اهلیّت داشتهباشد.
روایتی داریم که فاطمه بنتاسد در مقابل خانهخدا گفت: خدایا! درد را بر من آسان کن! نه اینکه درد زایمان باشد، میگوید: درد را بر من آسان کن؛ یعنی گفت: خدایا! مشکل مرا حل کن! من الآن در خانه تو هستم. فوراً دیوار کعبه شکافتهشد. فاطمه وارد خانهخدا شد، دیوار کعبه اتوماتیکوار بستهشد. اصلاً در تمام خلقت بابی به غیر از باب علی (علیهالسلام) نیست. چرا فاطمه بنتاسد از درِ کعبه وارد خانه نشد؟ چرا دیوار شکافتهشد؟ چون آن در، درِ مردمی است؛ یعنی دری است که تمام مردم و مشرکان از آن در وارد میشوند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از درِ مردمی وارد نشد؛ چونکه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خودش باب است. «أنا مدینةالعلم و علیٌ بابها» در تمام فضای مکّه پیچید که فاطمه بنتاسد داخل خانهخدا شدهاست. حالا خانهخدا زایشگاه علی (علیهالسلام) شد، نه اینکه علی (علیهالسلام) نبوده، علی (علیهالسلام) نور خداست، در خانهخدا ظاهر گشت.
مردم همه جمع شدند و یکدفعه دیوار کعبه شکافتهشد. مردم دیدند که فاطمه بنتاسد با فرزندی روی دستش، از خانهخدا بیرون آمد. فاطمه فرزندش را به ابوطالب داد و گفت: نامی برای این فرزند بگذار! ابوطالب گفت: اسمش را باید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بگذارد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم فرمود: من در نامگذاری او بر خداوند پیشی نمیگیرم. اسم این فرزند را باید خدا بگذارد؛ چون مافوقِ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خداست. همه متحیّر بودند که ناگهان دیدند لوحی میان زمین و آسمان ظاهر شد. در آن لوح نوشتهبود: خدا گفته که من «علی أعلی» هستم، اسم این فرزند را «علی» بگذار! کیست که اسمش را اینطوری بگذارند؟! وای به حال شما مردم آخرالزمان که اسمهای تجدّدی روی بچّههایتان میگذارید! خدا اسم خودش را روی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گذاشت. این مختص امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در اسم، با خدا مشترک است. «اسمُ الله» علی (علیهالسلام) است. این لوح، نقش علی (علیهالسلام) را دارد. از کوزه همان برون تراود که در اوست؛ یعنی خدا میگوید من علی (علیهالسلام) دارم؛ چون هر کسی علیِ مرا نخواهد، عبادت جنّ و انس کند، او را با صورت در جهنم میاندازم. [۳]
حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را روی دست هر کسی میگذاشتند، چشم باز نمیکند. فاطمه بنتاسد (علیهاالسلام) دارد غصّه میخورد؛ غصّه ولایت را میخورد، نه غصّه بچّهاش را، او آگاه است. چرا بچّهام نمیبیند؟ تا اینکه او را روی دست پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گذاشتند، چشمش را باز کرد و فرمود: «السلام علیک یا رسولالله» حضرتعلی (علیهالسلام) چشمش را روی ولیّ خدا باز میکند؛ نه خلق. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نباید چشمش را به دنیا باز کند؛ تا حتی به مکّه، چونکه مکّه مصنوعی است. مصنوعی یعنیچه؟ یعنی اینخانه درست شده؛ [چون خلق است،] مکّه در مقابل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کسری دارد. ولایت باید به روی ولایت چشمش را باز کند.
حالا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) شروع کرد به خواندن تورات، زبور، انجیل و صُحُف؛ با اینکه علیالظاهر هنوز قرآن بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نازل نشدهاست. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «أنا قرآنالناطق» ببین، مؤمن چقدر شرافت دارد! حضرت شروع کرد به خواندن سوره مؤمنون تا آیه هجده. اوّل آیهای که میخوانَد، راجع به مؤمنین است. «قد أفلح المؤمنون»[۴]: محققاً مؤمنان رستگارند؛ یعنی ترکاولی ندارند و نقش ولایتشان ثابت است؛ برای اینکه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) دارند. چرا آیه مؤمنون را میخوانَد؟ چون مؤمن، پیرو امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است؛ دارد میفرماید: من آنهایی را قبول دارم که مرا قبول دارند، مابقی فاسدند؛ با ظاهر شدنش در دنیا، سفارش اصحابش را میکند که اینها رستگارند. کسیکه رستگار است بدی ندارد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دارد به کلّ خلقت میگوید: من علی هستم، من ولیّ هستم، من ایمان هستم، من دین هستم. من یک بچّه عادی نیستم؛ قرآنی که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نازل نشده را دارم میخوانم، توراتی که آنزمان به موسی، انجیلی که به عیسی و زبوری که به داوود نازلشده را میخوانم، این کتب آسمانی چه زمانی به داوود و عیسی و موسی نازلشده؟ من الآن دارم آنها را میخوانم، من بودم که این کتب را به آن انبیاء تلقین کردم. ما داریم چه میگوییم؟ اگر علی (علیهالسلام) الآن دارد آنها را میخوانَد، تعجّب نکن! مگر نمیگوید من با هر پیامبری در خفاء آمدم و با پیامبر آخرالزّمان (صلیاللهعلیهوآله) آشکار آمدم؟! اینهم روایتش که این حرف را از من قبول کنید؛ پس امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بوده؛ در خانهخدا ظاهر شدهاست. [۵]
علی، باب خدا[۶]
چیزی که به رفقایعزیز میخواهم بگویم، ایناست که اوّل تشکّر از قدمهای شما میکنم که اینجا تشریف آوردید. امیدوارم که قدمهایتان در صراط، نلرزد. من امروز عیدی خواستم، برای شما هم خواستم، امیدوارم عیدی ما اینباشد که خدای تبارک و تعالی علی (علیهالسلام) را به ما بدهد، علی (علیهالسلام) در دل شما باشد. اگر علی (علیهالسلام) را به تو داد، تمام خلقت را به تو دادهاست؛ اما اگر علی (علیهالسلام) نداشتهباشی، بیچارهای. بیشتر باسوادها میگویند: امروز امیرالمؤمنین (علیهالسلام) متولّد شد، بهدنیا آمد. نه! حضرت ظاهر شد. چرا ظاهر شد؟ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: من با تمام انبیاء آمدم، با پیامبر آخرالزّمان (صلیاللهعلیهوآله) آشکارا آمدم؛ پس امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده، حالا این چیست؟ اینهم درستاست، نمیخواهیم بگوییم نادرست است؛ اما خدا یک مقصدی داشته، مقصدش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است.
توجّه بفرمایید! خدای تبارک و تعالی آن روزی که به ابراهیم «خلیلالله» گفت: خانه را بساز! مقصد داشت؛ اگرنه شما از آن قدیمیها که با شتر میرفتند، بپرسید! اینخانه، یکجایی بود که فقط الاغ میتوانست آنجا برود. اینجوری نبود که! یک پیچ اینجوری داشت. ابراهیم گفت: خدایا! چهکسی اینجا میآید؟! خدا گفت: ابراهیم! ندا بده! ابراهیم یک ندا به تمام ذرّات داد. آنهایی که لبّیک گفتند، به مکّه میروند؛ پس خدا که اینخانه را ساخته، مقصد دارد. (شما هم که یکخانه میسازی، مقصد داری؛ اما عزیز من! با خون فقرا خانه نساز! با غش در معامله خانه نساز! اینخانه که میسازی، ببین چیست؟ دارد به تو چه میگوید؟ آجرهایش چه میگوید؟ سنگش چه میگوید؟ میگوید: چرا مال فقرا را اینجا آوردی و من را اسیر کردی؟! جواب خدا را چه میدهی؟!)
رفقایعزیز! حرفهای من یکقدری تازه است، حرفهای من بهغیر از بعضی منبریهاست؛ یکوقت القای خداست. دلم میخواهد توجّه بفرمایید! حالا اینخانه را ساخته، به مریم میگوید: «اُخرُج!» اما به فاطمه بنتاسد میگوید: داخل شو! بعضیها مغزشان گنجشکی است، میگویند: ایشان غُلوّ میکند! غُلوّ یعنیچه؟ باباجانِ من! من هنوز جرأت نکردم که قدری وصف علی (علیهالسلام) را بکنم. امروز به حول و قوّه خدا، به کمک زهرایعزیز (علیهاالسلام) میکنم. [۷] حالا فاطمه بنتاسد (علیهاالسلام) کنار کعبه حاضر شد. بعضیها میگویند: درد داشت، فاطمه درد نداشت؛ دارد میگوید: خدایا! مشکل مرا حلّ کن!
متحیّرم چه خوانم | شَه مُلکِ لافتی را |
حالا متحیّر است، آخر چهکار کند؟ فوراً امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» فرمود: مادرجان! غصّه نخور! مکان برایت درست میکنم؛ اشاره کرد، دیوار شکافتهشد. [۸] الآن هم جایش هست. چهکسی به دیوار جان داد و گفت: برو آنطرف؟ مگر دیوار جان دارد که اینطرف برود و اینجا بیاید؟ مگر اتوماتیک است؟! آیا میفهمی یعنیچه؟ یعنی دارد بهدنیا، نه دنیا؛ به تمام خلقت، اعلام میکند: من که علی (علیهالسلام) هستم، از هیچدری داخل نمیروم، مگر از درِ خدا. ممکن بود که علی (علیهالسلام) از در داخل شود؛ اما آن در هم مسدود شد. سهروز همه مردم مکّه هیجان میکردند. مگر علی (علیهالسلام) از هر دری داخل میشود؟! دارد به تو هم میگوید: آقا! «أنا مدینةالعلم، علی بابُها» از این در بیا داخل! چرا از درِ خلق داخل میشوی؟ چرا از درِ هوا داخل میشوی؟ چرا از درِ هوس داخل میشوی؟ چرا از درِ فکر خودت داخل میشوی؟ از درِ علی (علیهالسلام) بیا! علی (علیهالسلام) از هیچ دری داخل نرفته، تو هم از درِ علی بیا! چرا از درِ خلق میروی؟ [۷]
جبرئیل هم از این در باید بیاید. رفقا! اگر از درِ دیگر بروید، به شما میگوید آی دزد! اگر از دیوار خانه شما بیایند بالا، میگویید: آی دزد! باید از درِ علی (علیهالسلام) بروی! جبرئیل از درِ علی (علیهالسلام) میرود. اگر صد دفعه، هزار دفعه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نازل میشد، دو هزار دفعه به علی (علیهالسلام) نازل میشد. من نمیدانم این علی (علیهالسلام) چیست؟! چهجور است که مردم نمیخواهند او را قبول کنند؟! [۹]
علی، کفواً احد[۱۰]
فاطمه بنتاسد سهروز در خانهخدا رفت. حالا چهکار کرد؟ نورفشانی میکند، مگر آنها مثل زنان ما هستند؟ به تمام آیات قرآن! دارد نورفشانی میکند. سهروز در خانه است، حالا تمام مکّه متحیّرند. کعبه دیگر در ندارد، آن در هم که داشت، بستهشد. ببین به شما چه میگویم؟ این مطلب را کسی هنوز نگفته، آن در هم بستهشد. رفتند که در خانهخدا بروند، دیدند در بستهاست. [۱۱] حالا این مطلب را میخواستم به شما بگویم: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وقتی پا به خانهخدا؛ یعنی کعبه گذاشت، مردم یکطوری شدند که بُهتزده شدند؛ وگرنه فاطمه بنتاسد را میکشتند. مگر امامحسین (علیهالسلام) نیست که گفتند هشتم ذیالحجّه پشت به خانهخدا کرده، او را کشتند. حالا فاطمه در خانه خدا آمدهاست و آنها هم که امام را نور نمیدانند، امام را جسم میدانند. وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بهدنیا آمد، همه مردم مکّه بُهتزده شدند؛ وگرنه فاطمه بنتاسد را میکشتند. چرا؟ چون حکماء و علماء و دانشمندانِ آنزمان، حکم را میفهمند، ولی امر را نمیفهمند. آنها حکم بیعلی را میدانند. والله! با حکم نمیشود به بهشت رفت، با امر میشود به بهشت رفت. علی (علیهالسلام) امر خداست. چرا توجّه ندارید؟ [۱۲]
خدایا! شاهد باش که نمیخواهم به سلمان جسارت کنم؛ میخواهم شما را آگاه کنم که آنقدر ولایت سطحش بالاست! کسیکه دربارهاش میگوید: «سلمانُ مِنّا أهلالبیت» کشش واقعیّت ولایت را ندارد! وقتی طناب گردن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) انداختند، سلمان یکدفعه نگاه کرد، دید این هماناست که خورشید را برگردانده؛ امّا الآن طناب گردنش انداختند؟ مگر خورشید همیناست که تو میبینی؟! صدها هزاران کُرات است! خورشیدِ تمامِ کُرات را برگردانده! عَمرو بن عَبدود که مطابق هزار سوار بود، در مقابل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیچاره شد! هفتقلعه خیبر که بههم اتّصال بودند را رویهم ریخت! سلمان یکذرّه رفت حرفی بزند، گردنش تا آخر عمرش زخم شد. یکذرّه تزلزل داشت که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که هستیِ تمام خلقت بهوجود اوست، چرا اینطوری طناب گردنش انداختهاند و او را میکِشند؟! آن طنابی که گردن علی (علیهالسلام) است، امر خداست. سلمان شجاعت علی (علیهالسلام) را دید، نه اطاعتش را! اطاعت امام را دیدن خیلی مشکل است؛ مگر اینکه خودش در قلب شما جلوه کند! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همینطور که طناب گردنش است، میگوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک» امامحسین (علیهالسلام) هم همینطور است؛ وقتی در قتلهگاه افتاده، شخصی گفت بروم ببینم مبادا حسین (علیهالسلام) نفرین کند و دنیا بههم بخورد! تا آمد، دید میگوید: «رِضاً برضائک، تسلیماً بأمرک» خدایا! امرت را اطاعت کردم. [۱۳]
من میخواهم معلوم کنم ایننیست که شما علی! علی! میکنی، علی (علیهالسلام) را میشناسی! خودِ سلمان هم راجع به علی (علیهالسلام) شناسایی ماورایی ندارد. نمیتواند، نمیشود داشتهباشد مگر خدا. حالا شما میخواهید شناخت ماورایی داشتهباشید، چهجور بشوید؟ چطور بشود که آنرا داشتهباشید؟ همین است که خدا میگوید: اگر سخی باشی، من صفاتم را به تو میدهم. صفات خدا، شناسایی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. حالا چطور بشود که شناسایی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتهباشی؟ یعنی در وجود شما این باشد، من در وجودم همین است، (قسم حضرتعباس هم میخورم، به قرآن و خدا هم قسم میخورم:) صد و بیست و چهار هزار پیامبر را میبینی، ملائکهها، آسمان، تمام خلقت را میبینی، بدان که تمام دستشان پیش علی (علیهالسلام) دراز است، علیشناختن یعنی این. هیچکس توان ندارد که مستقلّ باشد، همه دستشان پیش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) دراز است، حالا او را قبول داری؛ کفواً احد یعنی این. كفواً احد یعنی تمام خلقت دستشان پیش علی (علیهالسلام) دراز است. چرا؟ خدا گفت: «بهعزّت و جلالم! اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را نخواهی، عبادت انس و جنّ کنی، تو را با صورت در جهنّم میاندازم»؛ پس تمام انس و جنّ باید او را قبول داشتهباشند و من میگویم دستشان پیش علی (علیهالسلام) دراز است. هیچکس در دنیا این حرف را نزدهاست.
«وَحدَه وحده أنجَز وَعدَه نَصَرَ عَبدَه عَزَّ جُنده فَلَه المُلک و لَه الحَمد» آن کسیکه جان به او میدهد، تمام مالکالمُلک دستش است، این حرف را میزند و تعریف علی (علیهالسلام) را میکند، تمام اینها در مقابل علی (علیهالسلام) شکست دارند. اگر علی (علیهالسلام) را قبول داری، شکستناپذیر هستی، خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم میگوید: «یا علی! من در دنیا و آخرت به تو احتیاج دارم.»
من هر روز یک دور تسبیح «یا لا إله إلّا أنت سبحانک إنّی کُنتُ مِن الظّالمین»[۱۴] میگویم. بعد میگویم: خدایا! همه مردم ایندنیا، غیر علی (علیهالسلام) میگویند، تو خودت ما را نجات بده! آنهایی که با تو نیستند و راجعِ علی (علیهالسلام) وسوسه میکنند را از ما دور کن! آنهایی که با تو هستند و علی (علیهالسلام) را به ما نزدیک میکنند، به ما نزدیک کن! [۱۵]
امر پیامبر، رحمت برای تمام عالم[۱۶]
رفقایعزیز! میخواهم به شما عیدی بدهم، ببینم شما چه عیدی به من میدهید؟ عیدیدادنِ شما به من، من که چیزی از شما نمیخواهم، فقط وجود شما را میخواهم؛ یعنی به این حرفها یقین کنید؛ این عیدی شما به من است؛ اما عیدی من به شما: ببینید چه میگویم؟ خیلی توجّه بفرمایید! گفتیم که راجع به پیامبر اکرم «صلواتالله و سلام علیه» میفرماید «رحمةٌ لِلعالمین»، این درست است، وجود مبارک پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خیلی رحمت است؛ امّا رحمتی که تمام عالَم را میگیرد، امرش است. تمام عالَم، همه باید از چه چیزی استفاده کنند؟ از امرش. حالا که از امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) استفاده کردند، این برایشان رحمت میشود. از اینجا هم اگر بخواهید خوب متوجّه بشوید، این دو سه نفر که از امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) استفاده نکردند، اهلآتش شدند؛ پس وجود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خیلی ارزنده است،
عیدی که میخواهم به شما بدهم، ایناست: مگر امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، امر خدا نیست؟ گفتیم «رحمةٌ لِلعالمین» است. حالا تو باید چهکار کنی؟ باید امر را اطاعت کنی. حالا که امر را داری اطاعت میکنی، چه هستی؟ تو شامل رحمت هستی، تو پرچم رحمت دستت است، تو پیش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) هستی، پیش امامزمان (عجلاللهفرجه) هستی، پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هستی؛ تا وقتیکه امر را اطاعت میکنی. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم پیش توست؛ یعنی تا زمانیکه امر پیش توست، پیش آنها هستی، اتّصال به امر هستی. از امام صادق (علیهالسلام) سؤال میکنند که آیا مؤمن گناه میکند؟ فرمود: بله! از ما قطع میشود و گناه میکند؛ این روایت یعنیچه؟ مؤمن از چه چیزی قطع میشود؟ از رحمت قطع میشود، از ولایت قطع میشود و گناه میکند. آیا این مطلب، عیدی هست یا نه؟
عزیز من! قربانت بروم! مگر امام صادق (علیهالسلام) به آن شخصی که تقاضای بهشت کرد، نفرمود تو الآن توی بهشت هستی؟ فرمود: پیش ما هستی. قبلاً گفتیم که بهشت یک مهمانخانه است، حالا که اینجوری بودی، آنجا مهمانت میکند، الآن هم داریم میگوییم: وقتی امر را اطاعت میکنی، تو پیش آنها هستی. تو که اینهمه انتظار امامزمان (عجلاللهفرجه) را داری؛ امام زمان (عجلاللهفرجه) امرش است، حالا که امامزمان (عجلاللهفرجه) امرش است، این امر هم دست توست؛ تو پیشش هستی. آنها که چندینسال به ظاهر پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) بودند، اهلجهنّم شدند؛ چونکه امر دستشان نبود. من هم همینجور هستم. ما شعار ولایت میدهیم، با همان شعار هم محشور میشویم.
عزیزان من! شما باید پرچم امر دستتان باشد! یک ذرّه تزلزل داشتهباشید، کمتان میگذارند؛ نباید هیچتزلزلی دربارهی ولایت داشتهباشید. ما باید تمام این خلقت را تصدیق کنیم. خدا میگوید: علی! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: علی! زهرایعزیز (علیهاالسلام) میگوید: علی! حسین (علیهالسلام) میگوید: علی! حسن (علیهالسلام) میگوید: علی! امام زمان (عجلاللهفرجه) میگوید: علی! دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) میگویند: علی! آسمان میگوید: علی! زمین میگوید: علی! اشیاء میگوید: علی! شجرهها میگوید: علی! تمام درختها میگوید: علی! ستارههایآسمان میگوید: علی! کُرات میگوید: علی! زنگ درِ بهشت علی (علیهالسلام) است، ای نامسلمان! چرا تو چیز دیگر میگویی؟! چرا حرف دیگر میزنی؟! والله! این زبانی که علی (علیهالسلام) میگوید، چیز دیگر نباید بگویی؛ آنوقت تو ولایت داری؛ ولایت یعنی این.
چرا باور نمیکنید؟! روایت و حدیث را که باید قبول کنید! مگر ریگ ذکر نمیگوید؟ مگر درخت ذکر نمیگوید؟ مگر آسمان ذکر نمیگوید؟ مگر بهشت ذکر نمیگوید؟ مگر ستارهها ذکر نمیگویند؟ مگر تمام اشیاء ذکر نمیگویند؟ [۱۸] گفتم که تمام خلقت میگوید «سبحانالله» حالا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میگوید: «أنا ذکرالله» ذکر خدا من هستم! تمام خلقت در مقابل علی (علیهالسلام) فروریزان میشوند. خاضع و خاشع هستند، ولایت یعنی این! حالا تو برو حرف دنیا و غیر ولایت بزن و دنبال خلق برو!
عزیز من! ولایت به تو داده، باید به آن یقین بکنی! آن ولایت در قلبت رشد میکند، اینقدر رشد میکند که دیگر جای دیگری نیست. چرا میگوید که ما درختطوبی را از ولایت خلق کردیم، بهشت را از آن خلق کردیم؟ باباجان من! درختطوبی توی دل توست، باید رشد کند؛ شاخههایش توی دل کسی دیگر بیاید. تو تزلزل داری، این درخت توی دل منِ بدبخت رشد نکرده. باید این درختی که خدا توی دلِ تو گذاشته، ولایت رشد کند؛ مانند درختطوبی که هر شاخهاش توی قصر یک مؤمن است، تو هم باید این شاخههای دلت، کلامت، نَفَست، عقیدهات، احسانت به مؤمن باشد نه به غیر مؤمن! آیا متوجّه شدیم که ولایت یعنیچه؟ همینطور بگو علی!
عزیز من! اگر گفتم که شما باید یتیم آلمحمّد (صلیاللهعلیهوآله) بشوی، معنیاش یعنی این؛ یعنی ای خلقت! ما هم مثل شما هستیم، همینجور که شما مطیع علی (علیهالسلام) هستید، ما هم هستیم. «أنا ذکرالله» باید اینجور بشویم! حالا ما زیادترش را توقّع نداریم. فردایقیامت که ما را میآورند، میبینیم درخت گفته علی! کوه گفته علی! دریا گفته علی! ستاره گفته علی! ریگ گفته علی! تمام این خلقت گفته علی! اما ما نگفتهایم، ما چیز دیگر گفتهایم! آنوقت چه بر سر ما میآید؟! آیا عقیده به ماوراء دارید؟ آیا عقیده به آخرت دارید؟ آیا عقیده به میزان دارید؟! آیا عقیده به محاکمه خدا دارید؟!
خدایا! عاقبتتان را بهخیر کن!
خدایا! یقین ما را زیاد کن!
امیرالمؤمنین! قربانت بروم. رسولالله! تو خیلی علی (علیهالسلام) را میخواهی، به ما عیدی بده! رسولالله! خود علی (علیهالسلام) را به ما بده! اگر تو علی (علیهالسلام) را به ما دادی، همه خلقت را به ما دادی. بیا تو را بهحقّ علی، بهحقّ دخترت زهرا، کمِ ما جمعیّت نگذار!
خدایا! آفتاب محشر بهسر اینها نتابد! خدایا! آفتاب محشر بر سر اینها خنک بشود!
خدایا! اینها را به علی (علیهالسلام) اتّصال کن!
خدایا! علی (علیهالسلام) را به ما بده!
خدایا! اگر علی (علیهالسلام) را به ما دادی، همه خلقتها را به ما دادی.
خدایا! دوباره میگویم علی (علیهالسلام) را به ما بده!
خدایا! بیا دعای ما را مستجاب کن! [۱۹]
ظهور نور اسم امیرالمؤمنین در دنیا به خاطر نجات مردم[۲۰]
حالا فاطمه بنتاسد آمده در بیت خدا، در خانه خدا، خب معلوم است که به اصطلاح باید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ظاهر بشود. چه میگویی تولّد شده؟ کسیکه با صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمده، حالا تولّد شده؟ ظاهر شده علیبنابوطالب، وصیّ رسولالله (علیهالسلام). حالا مادرش پناه برد به خدا: خدا! این مولود! (درد مخاض او را نگرفت، سنگینی علی (علیهالسلام) میخواهد بهدنیا بیاید، فاطمه را گرفته؛ نه دردی که زنهای ما میگیرند، نه! هر کسی بگوید، کفر است.)
حالا دیوار شکافتهشد، اتوماتیک شد، خطاب شد: یا فاطمه! داخل شو! به مریم موقع تولّد عیسی گفت: «اُخرُج!» برو بیرون! بیرون رفت، به خدا گفت: خدایا! من برایم غذا میآمد. این آیات است، تو به من دادی، مگر نمیگویی آیات است؟ گفت: تو مگر دربست مرا میخواستی؟ تو حواست پیش بچّهات رفت. شما حواست چند جاست؟ بیرونی، به تمام آیات قرآن، از ولایت بیرونید، به سیجزء کلامالله، از ولایت بیرونید. کجا میروید؟ مکّه رفتید؟ عمره رفتید؟ زیارت، کجا رفتید؟ با محبّت چه کسی رفتید؟ تو وابست به مردمی، وابست به خلقی؛ قطعی، کجا میروی؟
حالا رفته در خانه خدا، هُو افتاد دیگر، آن درِ خانهخدا هم بسته شد. آخر یک در اضافه شد، باز شد، آنهم بسته شد. فاطمه سهروز در بیت خداست؛ اما میگوید: مریم! برو بیرون! برو آن درخت خشک را تکان بده! خرما بریزد، بخور! تو مِهر چند نفر را داری؟ خودت بسنج! مِهر چند نفر را داری؟ او مِهر آیات دارد، میگوید برو بیرون! تو این بچّههای آخرالزّمان چیست؟ چهکار دارند میکنند؟ نمیتوانم بگویم که چهکار میکنند؟ باز هم او را بخواه! باز هم به او بده! خب نمیگویم نده! به فکر خودت هم باش! تو باید ولایتپرور باشی! فاسقپروری. این چیست این بچّهها؟ تو فاسقپروری، درِ جیبت هم تاریه زده، مالِ فقرا چیزی نمیدهی.
حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روی دست فاطمه آمده، آمده پیش پدرش، ابوطالب، گفت: پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) اسم بگذارد، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) هم گفت: خدا اسم بگذارد. ببین، با هم ارتباط دارند، حرف من ایناست. تو با چه کسی ارتباط داری؟ جگر من خون است. با چه کسی ارتباط داری؟
ابوطالب با خدا ارتباط دارد، با رسول (صلیاللهعلیهوآله) ارتباط دارد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم با خدا ارتباط دارد. میفهمید من امروز چه میگویم یا نه؟ حالا خدا گفته به آسمان نگاه کن! دید لوحی نوشته: من «علی أعلی» هستم، اسم این فرزند را بگذار «علی» (علیهالسلام)! ببین نمیگوید بچّه! میگوید فرزند! حالا اسمش «علی» شد. تو اسم بچّهات را چه میگذاری؟!
حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روی دست پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) آمده، تورات میخواند، انجیل میخواند، زبور میخواند، قرآن میخواند؛ به قول بعضیها یک بچّه سهروزه! دارد میگوید: ای محمّد! اگر به تو قرآن نازلشده، تورات به من نازلشده، انجیل به من نازلشده، زبور به من نازلشده، «أنا قرآنالنّاطق»، منم قرآن. علی (علیهالسلام) را شناختی یا نه؟
امروز تمام هفتطبق آسمان جشن گرفتهاند؛ اما ملائکهها عبور میکنند. از همین دنیا بهدینم، هستند؛ در آنجا هم شرکت میکنند. کجا تو شرکت میکنی؟ بهدینم، آنجا شرکت میکنند، کردند، دیدند و رفتند. تو وقتی مِهر دنیا نداشتهباشی، عزیز من! آسمان و اینجا ندارد. چرا کرّوبیان روی عرش خدا هستند، فقط لعنت به این دو تا میکنند؟ تو برادری با آنها، آره! میگوید: برادرم است، برادران اهلتسنّن! حاجیها تشکّر میکنم با برادران اهلتسنّن ساختید، پشتسرشان نماز خواندید! باقیاش بماند. کجاییم؟
بهقدری این کرّوبیان جلالت دارند، روایت داریم: سرشان را از آسمان بیرون کنند، آسمانیها، زمینیها گیج میشوند. چرا؟ لعنت به این دو تا میکنند. تو دو تا را تأیید میکنی، چه کسی تأیید نکرده؟ به من بگو ببینم، بگو ببینم کیست؟
تأییدِ خلق اشتباه بُوَد | تأیید دست ماوراء بُوَد |
تأیید دست رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله) بُوَد. حالا رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) هم تأیید کرد، قبول نکردند که! کجایید؟!
عزیزان من! بیایید امروز بیدار شویم! بیایید امروز هوشیار شویم! بیایید امروز قربانتان بروم، بدانیم ما تا حالا بد کردیم. بگوییم: علیجان! به حقّ فاطمهات، ما را ببخش! علیجان! تو به ما راه بده! علیجان! آن محبّتت را در دل ما وارد کن! دل ما را پاکسازی کن!
چه کسی میرود در آسمان؟ آن کسیکه قلبش بگوید علی! علی! تو قلبت چه میگوید؟ ماشین! رفیق! سواددارها! تو تمام اینها در قلبت است، آخر علی (علیهالسلام) بیاید اینجا، چه کند؟ این آقای مهدی الآن اینجا تشریف دارد دیگر، من نمیخواهم از خودم بگویم. یک عکس رنگی ما میخواستیم بگیریم، گفت: من الآن سیسال است عکس مراجع، علماء را میاندازم، چنین چیزی ندیدم. گفت بیا ببین! قلبت میگفت علی! علی! حالا میرود در آسمان. تو کجا میروی؟ تو میروی شمال، کجا میروی؟ حالا همین را میگویند حرف نزن!
بیایید امروز یکفکری بکنیم واسه خودمان! بفهمیم یک عمری اشتباه رفتیم. خدا نکند ما با این اشتباه بمیریم، فقط اهلجهنّمی، هیچچیز دیگر نیستی. بیا بیدار شو! عزیز من! چرا میگوید برو پیش متقی؟ متقی حرف دیگری ندارد که! اهلدنیا نیست که! دروغ نمیگوید، کسی را نمیخواهد، فقط میخواهد مردم هدایت شوند.
بیایید کارهایتان را یکخُرده پیشرویتان بیاورید! ببینید از اوّل عمرتان چهکار کردید؟ بیا امروز روزی است که خدای تبارک و تعالی کاری کردهاست که تمام دنیا نجات پیدا کنند. وجودی را به وجود آورده از نور خودش، نه اینکه زاییدهاست و خلق است. وجودی از وجود خودش برانگیخته کرده، میگوید: بیایید اینرا بخواهید و عمل کنید و بهشت بروید.
امروز خیلی روز محترمی است، گفتم: تمام آسمانها، همهشان جشن گرفتهاند؛ اما کسی دیگر را تأیید نمیکنند، علی! میگویند. تو چه میگویی؟ کجا جشن گرفتی و یکی دیگر را تأیید میکنی؟ بدبخت بیچاره! از تو بدبختتر خودت! کجایید؟ [۲۱]
معرّفی امیرالمؤمنین برای این است که کسی ادّعا نکند من اشجع امّت هستم[۲۲]
به تمام آیات قرآن، خوب بلدم یک ربع راجع به عظمت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بگویم. بسکه خوشم میآید فقط میگویم علی! هان! خوب بلدم، یکوقت نگویید، یکی میگفت: بگو علی! آره! بسکه خوشم میآید! چرا؟ خدا گفت: علی! من هم خدا گفته علی! خیلی چیزی رویش نمیگذارم. من هم میگویم علی! قلبم هم میگوید علی! اما عزیز من! زمانیکه علی (علیهالسلام) گفتی، دیگر کسی دیگر را نگویی.
حالا میخواهم این جمله را بگویم، اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معرّفی میکند: یک نفَس کشیده افضل از عبادت ثقلین، اگر میگوید این قلعه خیبر را فتح کرده، میخواهد مشابه درست نکنی. خیبر هفتقلعه بود، توی هم کردهبودند. دختر رئیس خیبر؛ مَرحب وقتی آمد، اسیر شد. حالا پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) احترامش کرد، گفت؛ چرا سرت شکسته؟ گفت: یا رسولالله! وقتی پسر عمّت قلعه را گرفت، من در قلعه هفتم بودم، چنان زلزله شد که من از آنجا، از روی تخت افتادم پایین. این خب خیلی حرف است!
یا دوباره تکرار میکنم: اگر خدا و پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میگویند: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک نَفَس کشیده، یا یک ضربه زده، افضل از عبادت ثقلین؛ اینها دارند امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معرّفی میکنند، فهمیدی؟ واسه چه؟ واسه اینکه کسی نیاید ادّعا کند من اشجع اُمّت هستم. آیا میفهمیم؟ جگر من خون است برای نفهمی یک عدّهای، رؤسای دانشگاه، نمیفهمند دیگر. میخواهند نگوید کسی اشجع اُمّت هستم، میگویند: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک شمشیر زده افضل از عبادت ثقلین، یک نَفَس کشیده افضل از عبادت ثقلین، درِ خیبر را اینجوری کرده، خورشید را برگردانده؛ گفتند دیگر اشجع.
حالا عمر آمده به خلافت رسیده. پیش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمده، میگوید: خب، علیجان! میآیی برویم دیدن اویس؟ اینهمه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تعریف اویس را کرده، ما از وقتیکه به خلافت رسیدیم، نرفتیم یک سری به او بزنیم. برویم یک سری به او بزنیم. حالا میخواهد چه کند؟ میخواهد اویس به او دعا کند. فرمود: آره! حالا عمر مقصدش ایناست اویس که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) گفته دعایش مستجاب است، (حالا هم دنبال پدرسوختهگریاش است) میخواهد بگوید؛ یعنی برایش دعا کند. حالا بلند شد به دیدن اویس رفت. (من الآن روایت میگویم واسهتان، اینطرف، آنطرف نزنید!) حالا میرود چه میگوید؟ عمر پیشدستی کرد، (ایناست که میگویم اگر حرف ولایت توی قلبتان نباشد، باقی میآورید. عمر هم باقی آورد، خلیفه هم باقی میآورد!)
عمر گفت: ای اویس! اوّل به شما تسلیت میگویم، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) از دنیا رفت؛ دوباره به شما مبارکباد میگویم، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: دعایت مستجاب میشود؛ یک دعایی در حقّ ما بکن! اویس گفت: خب، رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) از دنیا رفت، آیا کسی را جای خودش گذاشت؟ ببین ایناست که دارم میگویم، داد میزنم عمر گفت: ابابکر اشجع اُمّت است. یک پیرمردی که سالهای سال در جنگ بوده، سالهای سال در امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بوده؛ سالهای سال بازی درآوردهبود. (تمام این کارها که در دنیا شد، خدا و پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میخواهد کسی به دیگری نگوید اشجع اُمّت. عمر گفت: اشجع اُمّت یعنی ابابکر. اشجع درست نکنید!)
اویس گفت: خدا شما دو تا را لعنت کند! خدا شما را دو تا را از رحمتش دور کند! یک نگاهی به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کرد و گفت: «سیماهُ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)»: تمام سیمای رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) به این جوان جمع است. ببینید چطور ولایت قلب، او را باز کردهاست؟ کسیکه در اَلست، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را ندیده، در این اَلست کبیره، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میشناسد. علی (علیهالسلام) را که ندیدهاست، ولایت اتّصال است. رفقای عزیز! بیایید امر ولایت را اطاعت کنید. اویس اتّصال است. گفت: «سیماهُ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)»: تمام سیمای رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) به این جوان پیداست، هویداست. اینها خجالتزده شدند و آمدند.
مگر علی (علیهالسلام) ایناست که تو در ظاهر میبینی؟ امروز علی «علیهالسلام» ظاهر شد توی کعبه، مگر علی (علیهالسلام) نبوده؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: من با تمام انبیاء گذشته آمدم، با پیغمبر آخرالزّمان آشکارا آمدم. اصلاً وقتیکه عالم و آدم نبوده، علی (علیهالسلام) بوده. تمام این خلقت، به قول این معمارها، مهندسش علی (علیهالسلام) بوده. حالا یک چیزی به شما میگوید، آیا میفهمیم؟ میگوید اگر حجّت خدا نباشد، تمام عالم فروریزان میشود. مگر بدون علی (علیهالسلام) خلقتی داریم؟ علی (علیهالسلام) باید باشد که عالم فروریزان نشود، آیا میشناسیم علی، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را؟ پدرجان من! عزیز من! کجایید؟ اگر عمر گفت: ابابکر اشجع اُمّت است، حالا ببین خدا چه میگوید؟ میگوید: این ابابکر اشجعیّت ندارد، بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) مرتدّ و کافر شدند؛ علی (علیهالسلام) ندارند.
تکرار میکنم: شناخت علی (علیهالسلام) باید داشتهباشید، نه حرف علی (علیهالسلام) را بزنید. حالا نه شناخت تنها، شناخت هم داشتند و گمراه شدند و گمراه کردند، شناخت، اوّلِ کار است، باز شناخت یک دیدن دارد، باز یک یقین دارد؛ اصل یقین است. هان! شناخت، اوّلِ کار است، ما باید بشناسیم. دوم چیست؟ دیدن است، سوم یقین است. ما یقین کنیم که در تمام خلقت، بهتر از علی (علیهالسلام) نیست، حرف پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را یقین کن!
حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مریض شده، دیدنش آمد، گفت: دعا کن! پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: خدا! به حقّ علی، علی (علیهالسلام) را شفا بده! یا علی! در تمام ذرّاتی که تا قیام قیامت میآید؛ خدای تبارک و تعالی به من اشاره کرد، دیدن ذرّات به من نازل شد. تمام ذرّات را دیدم، دیدم علیجان! از تو بهتر خدا ندارد و نمیآید. بعد از من، نبیّ نمیآید؛ اما تو بَعد نداری که بگوییم بَعد تو یکی بیاید. تو بَعد نداری، تو هستیِ خدایی. حالیات میشود یا نه؟ عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را اینجوری باید بدانی. اگر اینجوری بدانی، نمیروی طرف اشجع اُمّت که عمر و ابابکر است. به تمام آیات قرآن، درست میگویم.
آسودهخاطرم که در دامن تواَم | دامن نبینم که در دامنش بروم |
آقاجان! قربانت بروم، فدایت بشوم، یکحرفی میخواهم بزنم که تازه باشد. تو باید تمام خلقت را نبینی، هیچکسی را نبینی به غیر از علی (علیهالسلام) را، هیچکسی را نبینی به غیر از زهرا (علیهاالسلام) را. اگر تو سفارشهای پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول داشتی، [عمَر!] چرا زهرا (علیهاالسلام) را زدی؟ [۲۳]
به تمام آیات قرآن، اگر هر روز بند مرا جدا کنند، میگویم علی! آخر نمیتوانم نگویم علی! تو علی (علیهالسلام) تویت نیست که میگویی خلق! تو تویت نیست که دنبال خلق میدوی، یکمرتبه قبول میکنی؛ تو تویت نیست. تو باید علی (علیهالسلام) تویت باشد، جوابگو باشی! محکومکُن باشی! شجاع باشی! حرفزن باشی! دلاور باشی. [۲۴]
امروز، روز عید است، نمیخواهم ناراحتتان بکنم؛ اما به تمام آیات قرآن، همیشه میسوزم؛ عید است، میسوزم. چونکه امامصادق (علیهالسلام) فرمود: بنیامیّه برای ما عید نگذاشتند، ما عید نداریم. عید ما آن روز است که امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید، احقاق حقّ کند.
خدایا! محبّت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به ما بده! تو را به حقّ خود امیرالمؤمنین، قسمت میدهم، در قلب حضّار مجلس این محبّت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تزریق بشود.
خدایا! تو را به حقّ امیرالمؤمنین، ما وقتی میخواهیم بمیریم با علی! علی! بمیریم. خدا میداند این مادر من با علی! علی! مُرد، دیگر نتواست، گفت: عَل! عَل! و مُرد، خدا میداند. خدا رحمت کند اینهایی که با علی (علیهالسلام) از دنیا رفتند!
خدایا! ما هم زبانمان علی! علی! بگوید و بمیریم.
خدایا! به حقّ این مشکلگشای حقیقی، این جوانها اگر مشکلی دارند، شرعی است، برآورده بفرما!
خدایا! اینها که آمدند، در صراط نلرزند!
خدایا! به حقّ امامزمان، پولهایی که دارند، خرج امر بکنند، نه خرج خلق بکنند!
خدایا! به حقّ این دوازدهامام، چهاردهمعصوم، دعای ما را مستجاب بفرما! [۲۵]
همانطور که خدا بیهمتاست، مقصدش امیرالمؤمنین هم بیهمتاست[۲۶]
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً احد است، چه کسی در خانه خدا به دنیا آمدهاست؟ پس علی (علیهالسلام) طیب و طاهر است، سه روز در خانه خدا بوده. حالا فاطمه بنتاسد آمده در مکّه؛ در خانه خدا. میگوید: خدایا! به من راه بده! خدایا! چهکار کنم؟ به مریم گفت: «اُخرُج!» یکدفعه دیوار شکافتهشد. فاطمه! بفرما! بفرما در خانه من! حالا آمده، سه روز در خانه است، سه روز مهمان خدا بوده. آخر اگر کسی بشر باشد، احتیاج دارد به یک کارهایی؛ احتیاج ندارد، «نورٌ علی نور» است، نور که احتیاج به جای دیگری ندارد که اسمش را نیاورم.
حالا بعد از سه روز دوباره دیوار شکافتهشد. من این دیوار را دیدم آنجا. دیوار شکافتهشد؛ فاطمه، علی (علیهالسلام) روی دستش است، آمدهاست بیرون. بعضیها میگویند: این چه ماهی است که خورشید را در بغل گرفت؟ این علی (علیهالسلام) است. ماه در بغل گرفت خورشید را! فاطمه بنتاسد ماه است، خورشیدی که به تمام خلقت نور میدهد، علی (علیهالسلام) است! فاطمه بنتاسد، خورشید را در برگرفت، آن ماه است، خورشید؛ یعنی علیّبنأبوطالب (علیهماالسلام)؛ امّا هزاران خورشید فدای علی (علیهالسلام)! اگر ما میگوییم خورشید؛ یعنی یک خورشید تابانی است که به کلّ خلقت میتابد.
حالا آمده فاطمه بنتاسد، (روایت داریم، کتابش هم هست،) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را دست ابوطالب داد. ابوطالب یک چیزی کرد، دید بچّه چشمهایش روی هم است، گفت: فاطمه! برو به محمّد (صلیاللهعلیهوآله) بده! تا بچّه را دست پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) داد، (هنوز پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله)، ببینید به رسالت نرسیده،) تا دست پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) داد، چشمش را باز کرد، گفت: یا محمّد! میخواهی تورات بخوانم، انجیل بخوانم، زبور بخوانم؟ قرآنی که به تو نازل نشده، قرآن را جبرئیل به تو نازل میکند.
اوّل حرفی که زد، شهادت داد به رسولی پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله)! اوّل شهادت داد، بعد گفت: یا محمّد! یا رسولالله! کجاست؟ حالا پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) اینجا کجاست؟ اینها را والله، دارد میگوید برای من و شما، یک ذرّه اینها را بشناسیم، آنها خودشان یک جوّ دیگری دارند. اینها را که دارند میگویند، میخواهند ما بشناسیم، ببین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هنوز اینجوری است، دارد شهادت میدهد به رسولالله (صلیاللهعلیهوآله).
باز میگوید: محمّد! قرآن به تو، جبرئیل نازل میکند، ببین دارد میگوید: جبرئیل به تو نازل میکند، تورات میخوانَد، انجیل میخوانَد، زبور میخوانَد، قرآن میخواند، قرآن نبود آنموقع. ما چهار کتاب آسمانی داریم، این دارد میخواند. تو بچّهات باید چند وقت بکشد که زبان بیاید؟ اما امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دارد میخواند. چه میگویی؟! عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، این بچّه است؟ هان؟ ما داریم چه میگوییم؟!
حالا پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: خدا باید اسم بگذارد. اسمش را خدا باید معلوم کند. دیدند لوحی در آسمان نوشته شد: من «علی اعلی» هستم، اسم این بچه را «علی» بگذار! اُفّ بر تو که اسم بچّهات را یک چیز بیخودی میگذاری. اُفّ بر تو! تُف حیف است!
پس بنا شد که اگر بخواهیم ولایت را یکقدری بشناسیم، باید تفکّر داشتهباشیم، از آن زمان همینجور بیاییم جلو، بیاییم جلو، بند به بند به هر کجا که بر میخوریم، میبینیم علی (علیهالسلام) است!
حالا من چیز دیگری خدمتتان عرض کنم: ببین مگر این اهلتسنّن؛ یا عمر و ابابکر نماز نخواندند؟ روزه نگرفتند؟ حجّ نمیروند؟ انفاق ندارند؟ جهاد نمیروند؟ آنچه که حرفِ سنّت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) است، اینها به جا میآورند، سنّت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) (من به شما بگویم: عزیز من!) عصارهاش ولایت است! سنّت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) نماز است، روزه است، جهاد است، امر به معروف است، نهی از منکر است، انفاق است، همه چیزی هست؛ امّا عصارهاش ولایت است؛ پس چرا میگوید اینها کافر و مرتدّ شدند؟ علی (علیهالسلام) را گذاشتند کنار. چه چیزی آوردند جلو؟ مقدّسیشان را آوردند جلو، تدیّنشان را آوردند جلو، سنّت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را آوردند جلو، امر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را گذاشتند زمین! امر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) علی (علیهالسلام) است، امر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) ولیّ است!
امرش را گذاشتند جلو [کنار]. چرا؟ تمام این خلقت، آنچه را که هست دارد دفاع از ولایت میکند، تبلیغ ولایت میکند. چرا؟ ولایت مقصد خداست. خواست خدا عدالت است. اوّل باید چهکار کنی؟ تو عدالت داشتهباشی! اگر عدالت داشتی؛ آنوقت افق ولایت به تو تجلّی میدهد. تمام این کارها که توی عالم میشود، بیعدالتی میشود. ولایت چیست؟ مقصد خداست. عدالت چیست؟ خواست خداست و خواست خدا را باید به جا بیاورید، اگر خواست خدا را به جا آوردی، چه میشوی؟ آنوقت میرسی به مقصد خدا.
تو وقتی به مقصد خدا رسیدی، مقصد خدا را قبول داری. باباجان! عزیز من! مقصد «لمیلد و لمیولد [و لمیکن له کفواً أحد]»[۲۷] است، همساخت که خدا «لمیلد و لمیولد [و لمیکن له کفواً أحد]»[۲۷] است مقصدش هم «لمیلد و لمیولد [و لمیکن له کفواً أحد]»[۲۷] است. به این عبارت، به این تعبیر من خدمتتان عرض میکنم: مگر به غیر مقصد، خدا مقصد دیگری دارد؟ اگر خدا مقصد دیگری دارد، مقصد «لمیلد و لمیولد [و لمیکن له کفواً أحد]»[۲۷] نیست؛ پس حالا که خدا مقصدش علی (علیهالسلام) است، «لمیلد و لمیولد [و لمیکن له کفواً أحد]»[۲۷] است؛ پس نگویید فلانی ایشان را خدا کرد، نه! من میخواهم به شما عرض کنم: مقصد اینقدر افقش بالاست! هر چیزی تا دارد. شما ببین هر چیزی تا دارد، هر چیزی یک جفتی دارد، دارد یا ندارد؟ ببین طیور دارد، هر کسی دارد، درست است؟ هان؟ چرا خدا بیهمتاست؟ هان؟ حالا مقصد هم «لمیلد و لمیولد [و لمیکن له کفواً أحد]»[۲۷] است؛ چونکه تا ندارد.
بابا! آقاجان! قشنگ بود این حرف یا نه؟ مگر ولایت تا دارد؟ این دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) همهشان یکیاند. اگر میخواهید این حرف، جای دیگر مغزتان نرود، این دوازدهامام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) یک وجودند، نور خدا هستند؛ پس یکیاند، همتا ندارند. چه کسی همتای امامحسین (علیهالسلام) است؟ چه کسی همتای امامزمان (عجلاللهفرجه) است؟ چه کسی همتای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است؟ خب بگویید دیگر، تو مشاور درست میکنی، بدبخت! [۲۸]
ارجاعات
- ↑ امیرالمؤمنین را بهتر بشناسیم 90 (دقیقه 9) و شناخت ولایت؛ این الرجبیون 76 (دقیقه 1 و 3)
- ↑ (سوره الإخلاص، آیه ۳)
- ↑ امیرالمؤمنین را بهتر بشناسیم 90 و کتاب انتقاد (محبت امیرالمؤمنین، نجات بشریت) و جامع ولایت و افشای ولایت
- ↑ (سوره المؤمنون، آیه ۱)
- ↑ کتاب افشای ولایت و شناخت ولایت؛ این الرجبیون 76
- ↑ سیزده رجب 84 (دقیقه ۱۰ و ۱۴) و سیزده رجب 92 (دقیقه ۹)
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ سیزده رجب 84
- ↑ سیزده رجب 92 و کتاب انتقاد؛ محبت امیرالمؤمنین، نجات بشریت
- ↑ نبوت باید در اختیار ولایت باشد 84
- ↑ تمام انبیا مبلغ ولایتاند (دقیقه ۱۷) و رمضان 94 (دقیقه ۵)
- ↑ سیزده رجب 92
- ↑ تمام انبیاء مبلّغ ولایتند 79
- ↑ کتاب حضرتزهرا
- ↑ (سوره الأنبیاء، آیه 87)
- ↑ رمضان 94
- ↑ ۱۳ رجب ۷۸ (دقیقه ۳۰)
- ↑ (سوره الإسراء، آیه 44)
- ↑ «تُسبّح لَه السَّماواتُ السَبعُ و الأرضُ و مَن فیهنّ و إن مِن شَیءٍ إلّا یُسبّحُ بِحمدهِ و لکن لاتَفقَهون تَسبیحَهُم: آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانیکه در آنها هستند، همه تسبیح او میگویند و هر موجودی تسبیح و حمد او را میگوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید.»[۱۷]
- ↑ سیزدهرجب 85
- ↑ ۱۳رجب ۹۳ (دقیقه ۱۳، ۱۶، ۱۹، ۲۱، ۲۲، ۲۸، ۳۵)
- ↑ سیزده رجب 93
- ↑ سیزدهرجب ۸۹ (دقیقه ۴، ۹، ۱۶، ۳۰)
- ↑ سیزدهرجب 89 و شرط أحسنالخالقین شدن؛ اطاعت ولایت و بیزاری از دنیا (انسان، اطاعت، تکامل) 73 و تذکّر و الست 76 و مشهد ۹۱؛ عنایت امامرضا، ماوراء
- ↑ خلقپرستی و فامیلپرستی (شناخت فامیل) 86
- ↑ سیزدهرجب 89
- ↑ شاخص در خلقت، ولایت است ۸۰ (دقیقه۱۴، ۲۰)
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ۲۷٫۲ ۲۷٫۳ ۲۷٫۴ ۲۷٫۵ (سوره الإخلاص، آیه 4)
- ↑ شاخص در خلقت ولایت است 80 و سیزدهرجب 95