السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
روایت داریم: در یک حدودی از بهشت، خدا به بهشتیان میگوید: نگاه کنید! وقتی اینها نگاه میکنند، نوری تجلی میکند که سیصد سال در غِشوهاند، دیگر سرِ پا نیستند، بعد از سیصد سال که قدری به هوش میآیند، میپرسند: خدایا! نور خودت بود؟! میفرماید: نه! میپرسند: پس نور چه کسی بود؟! خدا میگوید: مگر شما در دنیا نمیگفتید «یا ثار الله و ابنثاره»؟! این نور بدل امام حسین (علیهالسلام) است. ببین تازه نور خود امام حسین (علیهالسلام) نیست، نور بدلش است. اگر نور خودش باشد که اصلاً تمام آنها نابود میشوند، دیگر بودی ندارند. [۲]
عزیزان من! این دنیا که ابدی نیست. خدا میگوید: {{روایت|«إنّما الدّنیا فناء و الآخرةُ بقاء»}] این دنیا فانی میشود؛ پس ما باید برای بقاء کار کنیم. وقتی میخواهید به مسافرتی بروید چقدر تهیه میبینید! آیا نمیخواهید در قیامت دیدن خدا، دیدن علی (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) بروید، چه چیزی تهیه کردهاید؟!
دوستی داشتم که از دنیا رفت. خوابش را دیدم؛ به او گفتم چه خبر؟ گفت: امام حسین (علیهالسلام) در برزخ است، گاهی میآید و به ما سر میزند. آیا شما نمیخواهید برای آنجا تهیّه ببینید یا اینکه میخواهید آنجا هم خجلزده باشید؟!
خدای تبارک و تعالی باطن ما را میخَرد نه ظاهر را. مگر آن شبان در زمان موسی نبود که به خدا گفت خدایا! بیا الاغت را اینجا ببند، بیا تا موهایت را شانه کنم؟! موسی از آنجا ردّ میشد، گفت: ای شبان! این حرفها را به چه کسی میگویی؟ گفت: به خدا. موسی گفت: مگر کافر شدهای؟! خدا که خر ندارد! خدا که سر ندارد که میخواهی موهایش را شانه کنی! شبان گفت:
ای موسی! زبانم دوختی | از پشیمانی تو جانم سوختی |
من داشتم با خدا عشق میکردم. خدا گفت: موسی! برو رضایتش را حاصل کن؛ وگرنه تو را از درجه پیامبری میاندازم. ای موسی! من قال او را نمیخواهم، حالش را میخواهم. عزیزان من! خدا حال شما را میخواهد. [۳]
در روز قیامت زهرای عزیز (علیهاالسلام) میفرماید: خدایا! میخواهم فرزندم حسین را ببینم، خطاب میشود: زهراجان! تو طاقت نداری! اما حضرت زهرا (علیهالسلام) مقصد دارد؛ حالا به او خطاب میشود: فاطمهجان! در صحرای محشر نگاه کن! وقتی نگاه میکند، امام حسین (علیهالسلام) را میبیند که سر ندارد. حضرت زهرا (علیهاالسلام) صیحهای میزند و غَش میکند!
باز هم زهرای عزیز (علیهاالسلام) مقصد دارد، در ظاهر به هوش نمیآید؛ آنوقت خدا ندا میدهد: ای حبیبه من! زهراجان! چه میخواهی؟! میفرماید: همه آنهایی که به حسینم خدمت کردند، آنهایی که دوست حسینم هستند و گنهکارند، آنهایی که در جلسه پسرم حسین (علیهالسلام) میآمدند، انفاق داشتند و مُغرض نبودند؛ یعنی پیرو عمر و ابابکر نبودند را میخواهم شفاعت کنم. [۴]
خدا حاج شیخ عباس تهرانی را رحمت کند! میگفت مادرم در روضهها کفشهای مردم را جفت میکرد، وقتی از دنیا رفت، خوابش را دیدم؛ به او گفتم: مادرجان! آنجا چه کاره هستی؟ گفت: کفشدار حضرت زهرا (علیهاالسلام) هستم. زهرای عزیز (علیهاالسلام) بهمن فرمود: تو که کفشهای دوستان حسینم که برایش گریه میکردند را جفت کردی، بیا اینجا کفشدارِ من باش! [۵]
رفقای عزیز! اینجا که میآیید، باید جای دیگر را نبینید و جای دیگر نروید؛ وگرنه اینجا را فروختهاید. با هم هماهنگ، هم عقیده و هم مقصد باشید و از حضور هم عشق کنید! حمایت از ولایت کنید تا حضرت زهرا (علیهاالسلام) بگوید: «تویی که حمایت از حسین من کردی، حمایت از علی من کردی؛ من که جانم را دادم تو مالت را دادی، من که جانم را دادم تو وقتت را دادی؛ اینوقتها که اینجوری است شکر خدا را بکنید.» [۶]
- ↑ اطاعت امر موجب اشرفیت است 89 (دقیقه 38) نجوا با ولایت 77 (دقیقه 51)
- ↑ اطاعت امر، موجب اشرفیت انسان است 80
- ↑ دستور شبقدر؛ عبادت بیولایت نجاتبخش نیست 83
- ↑ نجوا با ولایت 77 و کتاب جامع ولایت
- ↑ توفیق و بکاء و نجوا 79
- ↑ کتاب جامع ولایت