صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: مقصد متقی
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
به تمام آیات قرآن، متقی مقصدش این است که شما رستگار شوید. هیچ مقصدی ندارد. ببین، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) چه گفت؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) وقتی میخواست از دنیا برود، خدا فرصتی داد و ایشان صحبت کرد. گفت: مردم! وقتی خدای تبارک و تعالی مرا به رسالت امر کرد، شما چطور بودید؟ آب شما از چالهها بود، گوشت شما مار و موش بود، حالا چطور شدید؟ اعیانترین مردم شدید. همه گفتند: بله! گفت: من هیچ مزد رسالت نمیخواهم، فقط «ذویالقُربای» مرا احترام کنید؛ یعنی بچههای مرا احترام کنید! امام صادق (علیهالسلام) میگوید: اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفته بود بدترین اذیت را بکنید، اینها عوض سفارشهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اذیتی نبود که نکردند.
به تمام آیات قرآن، متقی همینطور است. دلش خون است. اشک میریزد، دلش میخواهد شما رستگار شوید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: مزد رسالت نمیخواهم، ما که رسالت نداریم. من نزدیک صد سال حرف زدم. هیچ چیزی هم از شما نمیخواهم، فقط تقوا میخواهم. تقوا؛ یعنی پرهیزکاری، تقوا؛ یعنی امر اطاعتکردن. دلم میخواهد همه شما همینطور باشید. [۱]
شما که به حرف متقی نیستید، بهدینم، به حرف دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) نیستید. آنها گفتند: به حرف متقی بروید! خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دارد میگوید. تو به حرف چه کسی میروی؟ حالا میدانی میگوید چه؟ میگوید: اگر یکی از شما بادین از دنیا رفتید، با این همه زیارت کربلا و مشهد، ملائکه تعجب میکنند که چطور این شخص بادین رفت؟ ملائکه! خاطرجمع باش اینها با دین نمیروند، غصه نخور! امروز به ملائکه گفتم که تعجب نکنند. [۲]
متقیِ واقعی خودش امتحان است، اگر گفتید چرا؟ دیگران با او سنجیده میشوند، او همه جایش امر شده؛ چشمش امر است، پایش امر است، خیالش امر است، دستش امر است، همه جانش امر است. قربانت بروم، کجا میروی؟ او همه چیزش در امر خداست؛ آنوقت آن متقی امر را اطاعت میکند.
متقی گنهکار را میتواند گناهش را خنثی کند، دعا میکند در حقّش، خنثی میشود؛ اما طرفدار بدعتگذار را نمیتواند؛ چونکه آن به او تزریق شده، نمیشود؛ مگر خدا نظر به او بکند. الآن شما یک نفر انقلابی را میتوانی برگردانی؟ تازه به تو میگوید اشتباهکار هم هستی، یکی دو تا تهمت هم به تو میزند. همه نفهمیدند! تو فهمیدی؟! مگر فهم، نفرات است؟ هفتاد هزار نفر رفتند آنطرف، پنج نفر آمدند اینطرف؛ آنها میفهمیدند یا این؟ مگر درس فهم است؟ شما باید بروید درس بخوانید! متقی را درس به او میگویند. تو باید حالا دَرسَت را بیایی بگذاری در اختیار متقی، فهمیدی یا نه؟ [۳] ۱لآن شما توجه نمیکنید من دارم چه کار برای شماها میکنم: من والله، بالله، مثل یک عنکبوت میمانم در مقابل شما. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) گفت: علیجان! جای من میخوابی؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفت: حفظی؟ گفت: آره! حالا چرا یک نفَس امیرالمؤمنین (علیهالسلام) افضل از عبادت ثقلین است؟ اینها نه اینکه جسم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میخواستند از بین ببرند، درون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میخواستند از بین ببرند. درون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ولایت است، درون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علی (علیهالسلام) بود، اینها آن را میخواستند نشود. چرا زهرای عزیز سوار الاغ شد؟ با پهلوی شکسته، صورت نیلی، بازوی ورم کرده، در خانه مهاجر و انصار رفت؟
من الآن در خانه مهاجر و انصار دارم میروم، شما توجه نمیکنید که الآن میخواهند همه شما را ببرند. الآن شما رفتید توی غار، من دارم تار میکشم جلوی شماها، هیچ اجری هم نمیخواهم. همانطور که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من اجری نمیخواهم، من هم هیچ اجری از شما نمیخواهم «إلّا الموّدة ذویالقربی» یعنی من فقط چیزی که از شما میخواهم خدمت به ولایت از شما میخواهم. اگر من به خاطر مال شماها را بخواهم، خدا مرا بیدین از دنیا ببرد. البته عنایت شما را میخواهم؛ اما شماها را نمیخواهم که خدمت به من کنید. بارهها گفتهام دست مرا نبوسید، حرف مرا ببوسید، حرف خدا را ببوسید، حرف ولایت را ببوسید. الآن والله، بالله، همه میخواهند شما را ببرند، کاری به تو ندارد، میخواهد ولایتت را بگیرد. الآن گفتم، دوباره تکرار میکنم: من مثل عنکبوت دارم تار میکشم، آن خودش اجر به من میدهد، من از شما نمیخواهم. [۴]
ارجاعات
فرمایش منتخب: داستان متقی
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
گفتار متقی[۵]
رفقای عزیز! میخواهم داستانم را برای شما بگویم. من حساب کردم که روزی شخصی پیش پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) آمد و گفت: یا محمّد! من از طرف قومم آمدهام؛ یک کلام مختصری به ما بگو تا هدایت شویم. حضرت فرمود: یک «لا إله إلّا الله» بگویی، هدایت هستی! این مرد بیرون آمد و خوشحال بود، در راه به عمر برخورد؛ تا به او گفت، عمر توی گوشش زد. این مرد هم با گریه خدمت رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) رفت و گفت: عمر مرا زده، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به عمر گفت: مگر این مرد به تو نگفت که من این کلام را به او گفتهام؟ عمر گفت: آقاجان من! به یک کلامی که «لا إله إلّا الله» بگوید، دیگر به احکام عمل نمیکند! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: اگر این را بگوید و یقین کند، رستگار است.
من فهمیدم که دنبال هیچکسی نباید رفت، باید دنبال خدا و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بروم، یقین کردم که یک «لا إله إلّا الله» بگویم؛ یعنی به غیر از خدا مؤثّری نیست. تمام خلقت، تمام عالَم، کوچک و بزرگ را احترام میکنم؛ اما هیچکسی را مؤثّر ندانستم و نمیدانم. «لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله» خدا مؤثّر است، علی (علیهالسلام) مؤثّر است، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مؤثّر است، امام زمان (عجلاللهفرجه) مؤثّر است. کجا دنبال خلق میروید؟! از آن طرف هم خدا میگوید: هدایت با من است، یقین کردم که از هیچ خلقی، هدایت نخواهم. خلق میتواند ما را نصیحت کند، نه اینکه هدایت کند. نصیحتش را باید احترام کرد؛ اما مطابق حدیث و روایت باشد، مطابق آیه قرآن باشد.
عزیزان من! باید امروز در سنگر ولایت باشیم نه در سنگر خلق. سرتان را تکان دهید تیر میخورید. شیطان آن تیر را به شما میزند. به اینجا رسیدم که باید گناه نکنم، گناه ما را از ولایت جدا میکند. تصمیم گرفتم که گناه نکنم؛ حالا حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) میرفتم و میگفتم: ای دختر حجّت خدا! ما در خانه تو هستیم، اگر کسی در خانهام بیاید و به من پناه آورد، حفظش میکنم، مرا حفظ کن! من به تو پناه آوردهام. بیبیجان! زشت است که در خانهات باشم و مجازاتم کنی، کمکم کن گناه نکنم و خدا نگهم دارد! ما به خودیخود نمیتوانیم گناه نکنیم، باید کمک بخواهیم، تا دست و قلبمان را بگیرد، آن توجّه به ما بشود و گناه نکنیم.
یقین کردم خدا خلقت را که خلق کرده، گفته: ««ألا لَهُ الخَلقُ و الأمر»»[۶]: من خلق کردم و امر روی آن گذاشتم. دیدم که با امر خدا و رسول (صلیاللهعلیهوآله) به جایی میرسم، امر خلق را در هر پُست و مقامی که بود، رها کردم. بعد یقین کردم که خدای تبارک و تعالی بهشت و جهنّمی دارد، ما را از برای اینجا خلق نکرده، ما را در دنیا آورده تا امتحان کند و هر کسی از گناه سرپیچی کند، تأییدش میکند و به او نمره میدهد. مواظب نمره خدا و امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بودم. مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نمیفرماید که من صفات الله را پاسخ میدهم؟ من توی صفات امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و امام زمان (عجلاللهفرجه) بودم. وقتی یقین کردی بهشت و جهنّمی هست، خدا بهشت و جهنّم و جنّات را نشانت میدهد. همه اینها را یقین کردم؛ اما خدا گفت بهشت مهمانخانه است، باید کارت علی (علیهالسلام) داشته باشی، کارت امر داشته باشی. خواب دیدم: جای خیلی بزرگی بود که همه ائمه طاهرین (علیهمالسلام) آنجا بودند، وقتی وارد شدم، به من گفت: آقا! کجا میروی؟ کارت میخواهد. گفتم: این کارت علی (علیهالسلام) است، گفت: بیا برو بالا! به وجود امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) راست میگویم، ببین دارم قسم میخورم، من نمیخواهم برتری به شما داشته باشم، اینقدر شما را دوست دارم و در مقابلتان تواضع میکنم. اگر این حرفها را دارم میزنم، میخواهم بیدار شوید. تواضع یک حرفی است، بیداری حرف دیگری است.
با یقین درِ خانه امام زمان (عجلاللهفرجه) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) را میزنم. اگر به غیر از راه امام زمان (عجلاللهفرجه) و ولایت، راه دیگری پیدا نکنید، راهتان میدهد؛ اما باید تمام راهها در نزدتان مسدود باشد. در قیامت از شما کارت میخواهد، با خود چه میبرید؟ کارت تلویزیون و ویدیو، کارت هوا و هوس، کارت دنیا، کارت خیانت و جنایت؟! کارت علی (علیهالسلام) از من میخواهد، میگوید همه اینها را دور بریز! خدا میداند این کارت علی (علیهالسلام) چقدر قیمت دارد! از کجا کارت بگیریم؟ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را اطاعت کنید! مگر سلمان و اباذر و میثم و مقداد و اویس کارت نداشتند؟ اصلاً ما در این فکرها نیستیم! کارت علی (علیهالسلام) یعنی چه؟ انشای ولایتم این است که خدا و امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) ایمان شما را امضا کرده که در بین مردم سرافراز باشید. شما را در بین مردم افشا میکند که کارتِ علی (علیهالسلام) کارساز است! اگر آن را داشته باشید، حیوانات و درندهها، تا حتّی آتش جهنّم به امر شما میشود.
من باور کردم که این بهشت و جنّاتِ با عظمت، مقصد خدا نیست، نعمت خداست؛ همه اینها را برای انسان کامل خلق کرده. حالا چطور کامل شویم؟ با ولایت و توحید کامل میشویم. حساب کردم که خلق، دنیا، پول، عشق و علاقه بیخودی، تلویزیون و ویدیو باعث میشود که انسان سقوط کند؛ والله، به قلّه ولایت نمیرسد. تمام اینها را پاک کردم، تا به قلّه ولایت رسیدم. تمام اینها مشابه است و به خدا احتیاج دارد، بهشت یک دعوتخانه است. والله، بالله، بهدینم، اگر کسی آرزوی بهشت کند، به این عنوان که حوریه به او بدهند و خوش باشد، به ولایت توهین کرده؛ یعنی ولایت را نشناخته است. شناخت ولایت این است: ما بهشت برویم که زیر سایه ائمه (علیهمالسلام) باشیم. اصلاً بهشت و فردوسِ بیعلی (علیهالسلام) زشت است؛ من زشتیاش را دارم میبینم. چرا؟ بهشت و جنّات به نور درخت طوبی خلق شدهاند؛ یعنی ولایت مافوق اینهاست. مافوق ولایت، فقط خداست؛ چون خدا یک مقصد دارد، مقصدش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است.
اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در قلبتان جلوه کند، تمام اینها، تا حتّی بهشتش ظلمت است، نه این ظلمتی که من و شما حساب کردیم، در مقابلِ اصل ولایت، ظلمت است؛ یعنی اگر واقعاً ولایت را بخواهی، باید او بهشت و جنّات را به تو عطا کند. این خلقت را که میبینید، خدا از همه خلقتش یک نتیجه دارد و آن «علی بن أبیطالب» (علیهالسلام) است. به روح تمام انبیاء، دارم میبینم و این حرف را میزنم؛ هر خلقی، هر خلقتی را که دیدم، علی (علیهالسلام) در آن است؛ یعنی ای عالم! ای اهل دنیا! ای اهل تسنّن! ای اهل کتاب! ای کسانیکه بعد از رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را تنها گذاشتید! ای خلفاء! ای نوح! ای سلیمان! ای ابراهیم که در آخرالزّمان تو را حجّت خدا خواندند! ای جبرائیل که تا «قاب قوسین أو أدنی»[۷] بیشتر نتوانستی بروی! ای مکّه! ای عرش! ای جنّ! ای إنس! بدانید و آگاه باشید که خدا در تمام خلقتش یک نتیجه دارد و آنهم «علی بن أبیطالب» (علیهالسلام) است.
من ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را هنوز حرفش را نزدهام، ما داریم تمرین ولایت میکنیم، آن مقداری را برای شما میگویم که علی (علیهالسلام) را با خلق فرق بگذارید و دنبال خلق نروید و بهشت بروید! بیشتر از آن نمیتوانم بگویم؛ چون کشش ندارید. توان دارم و بیتوانم؛ کسی را سراغ ندارم که توانش را صرف مقصدم؛ یعنی ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کند. فقط از شما میخواهم از من بپذیرید که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. نه که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را با ممکنات بتوان مقایسه کرد، علی (علیهالسلام) مافوق تمام خلقت است. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) موجود نیست، وجود است. «بِوُجودِهِ وُجود»، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وجود خلقکُن است. علی (علیهالسلام) مانند ندارد، آنچه خدا خلقت دارد، مثل علی (علیهالسلام) نیست. تمام کُون و مکان خدا، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است؛ یعنی آنچه هست خلق است؛ اما علی (علیهالسلام) خلق نیست. [۸]
ارجاعات
فرمایش منتخب: جلسه ولایت
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
سفارش متقی به جلسه ولایت 1[۹]
رفقای عزیز! دلم میخواهد دست از جلسه ولایت برندارید! جلسه ولایت، حضرت زهرا (علیهاالسلام) خوشحالکُن است، امام حسین (علیهالسلام) خوشحالکُن است. به تمام آیات قران! امام زمان (عجلاللهفرجه) خوشحالکُن است. جایی نروید که آنها را بدحال کند، إنشاءالله جلسات و جلسه چهارشنبه را ادامه دهید و حضور در آن داشته باشید! چرا امام صادق (علیهالسلام) میگوید من غبطه و حسرت میخورم به آن جلسهای که حرف ما را بزنند؟ ما بهغیر از حرف آنها، حرف دیگری نزدهایم. تمام نوارها را ببینید، تمام کتابها را ببینید، یک کلامش را بیاورید که از خودم حرف زده باشم؛ آنوقت انعام به شما میدهم. ما همیشه داریم حرف ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را میزنیم؛ ایناست که امام صادق (علیهالسلام) حسرت میبرد. چرا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) در اینخانه میآیند؟ چرا جوادالأئمه و بقیه ائمه طاهرین در اینجا میآیند؟ محض این حرفها میآیند که زده میشود. اینها میآیند و استقبال میکنند که الحمد لله در قم یک جلسهای هست که حرف ما را میزنند. شما هم قدردانی کنید! این حرفها را به همهکس نزنید، ولایت جاذبه دارد، ببین آهنربا هیچ چیزی را نمیگیرد، آهن را میگیرد. دلِ ولایتی هم ولایت را میگیرد.[۱۰]
اگر شما در حریم ولایت آمدید، خدا بهواسطه حریم ولایت حفظتان میکند. به تمام مقدّسات عالم! من عقیدهام این است که هر گناهی که شما داشته باشید، اینجا پاک میشوید. اینجا مثل وادی طور میماند که به موسی گفت: «فاخلع نعلیک»[۱۱] اینجا وادی نور است، محبّت زنت را از دلت بیرون کن! شما هم باید حرفهای بیخودی و لهو و لعب را از مغزتان بیرون کنید و اینجا بیایید! حالا که خدا موسی را در وادی طور راه داد، میخواهد با او چهکار کند؟ میخواهد ید بیضاء به او بدهد، میخواهد یک عصا به او بدهد؛ تا با فرعون بجنگد! میخواهد ولایت به موسی بدهد. والله! در مجلس ولایت، ید بیضاء به ما میدهد، رفقای عزیز! قدردانی کنید! [۱۲]
بیایید این جلسه را بِکر قرار دهید! اگر بخواهید بکریّت خودتان حفظ باشد، از این دورهم نشستنهایتان حمایت کنید. والله! بهدینم بِکر هستید! بِکر؛ یعنی شیطان به او تصرّف نکرده است، این بکریّت ولایت است. اگر از این جلسه بیرون بروید، ممکناست که به بکریّتتان صدمه بخورد؛ اگرنه بهدینم قسم! چه شما بیایید؛ چه نیایید، من مریدپسند نیستم! ولایتپرست هستم، نه مریدپرست! به چه درد من میخورد؟! خدای تبارک و تعالی هم تا حالا عنایت کرده و هر روزی که آمدهاید، یک حرف جدیدی بوده است. دلم میخواهد که شما ولایتپرست باشید؛ نه شخصپرست! این مردمی که میبینی اشتباه میرفتند و اشتباه میروند، شخصپرست هستند، حرف را از شخص میخواهند؛ نه از ولایت! نه اینکه حرف از خدا بخواهند! این است که در دستانداز میافتند، همینطور که افتادند! در روایت میگوید: آخرالزّمان مثل گوسفندی که از دست گرگ فرار میکند، از گیر باسوادها فرار کن! به تو هشدار میدهد. خدا میخواهد دینت حفظ باشد، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) هم میخواهند دینت حفظ باشد، تمام ائمه (علیهمالسلام) میخواهند دینت حفظ باشد. همه آنها ناراحت هستند! همه آنها «هل من ناصر» میگویند! چقدر زهرای عزیز (علیهاالسلام) «هل من ناصر» گفت! سوار الاغ شد و درِ خانه مهاجر و انصار رفت! چقدر اینها صدمه خوردند! همینطور میخواستند که مردم بیایند و به بهشت بروند! من هم دلم میخواهد که همهشما همینطور بیایید و به بهشت بروید، از بهشت بالاتر بروید. بهشت که چیزی نیست، آنها شما را بپذیرند و راه بدهند، عضو آنها بشوید؛ نه جزء.[۱۳]
رفقا! وصیِّ من، حاجابوالفضل را رها نکنید، من قبولش دارم! ما یک خوب داریم و یک جانفدا. همه اهلبیت؛ یعنی امامزادهها خوب بودند؛ اما جانشان را فدا نکردند، بچّههایم هر سه خوب هستند، اما این حاجابوالفضل جانش را فدا میکند. خدا میداند برای مجلس امام حسین (علیهالسلام) پَر میزند و نسبت به جلسه مدیریّت بالخصوص دارد و امین است؛ یعنی در اختیار امر و حرام و حلال است.[۱۴]
سفارش متقی به جلسه ولایت 2[۱۵]
رفقای عزیز! اگر من از دنیا رفتم، مجلس ولایت را تا آخر برسانید! بعد از من لطمهای به شما میخورد، آنرا به خودتان وارد نکنید! الآن یک خُرده اینجا را رودربایستی میآیید، رودربایستی تمام میشود و خدا در کار میآید. اینجا را ترک نکنید؛ یعنی یقین کنید و آنرا مثل نماز حتّی یک خُرده بالاتر بدانید! محکم و استوار باشید، نه اینکه جلسه را از بین ببرید! من ممکن است در ظاهر از بین شما بروم؛ اما در باطن هستم، خبر دارم و خبر بهمن میرسد. همانطور که خدا یگانه است، مجلس ولایت هم یگانه است. اینجا را مطلق بدانید! اگر در تمام جمعیّت جلسه یک نفر نیامد، تو یکی بیا! اینجا خواست حضرت زهراست. وقتی به جلسه میآیید، بگویید: زهراجان! آنها نیامدند تو را یاری کنند، ما آمدیم؛ ما اینجا کشف بقاء میکنیم. [۱۶]
الآن این مجلسِ ولایت مثل چشمه است، دارد آب از آن میجوشد، این مجلس مثل چاه نیست که آب به آن بکنند، آب فرو برود. حرفهای دیگر مثل چاه میماند، آب به آن میکنند، آب دارد فرو میرود. حرف ناحسابی فرو میرود، پابرجا نیست، به دینم! نیست. دیدید که پابرجا نبود، چهجور شد؟! میتوانم بگویم؟! نه! ولایت پابرجاست، اسلام سقوط میکند! همساخت که سقوط کرد، از سقوطش لعنت هم شد، اسلام عمری، اسلام ابابکری سقوط کرد. حالا تو دنبالش برو! چه خبر است؟! این جوانها که در مجلس ولایت میآیند، خوب هستند. من گفتم به دینم! هر کدام از شما را از دنیا بیشتر میخواهم، اسمهایتان را هم نمیدانم؛ اما نگاه میکنم میبینم در مجلس ولایت حاضر شدید، سخی هستید، چشمچرانی نمیکنید، رئوف هستید، مهربان هستید، تاحتّی با خانمهایتان خوب هستید، تکبّر ندارید. [۱۷]
الحمدلله رفقای عزیز من، اینجا تشریف میآورند، من شرمنده آنها هستم. اصلاً حرف ماوراء زدن؛ یعنی حرف ولایت، حرف ولایت زدن از ماوراء بالاتر است. چرا توجّه ندارید؟ چونکه تمام ماوراء در اختیار ولایت است. ماوراء جسم است، مجلس ولایت، روح است. شما الآن در روح آمدید و دارید زندگی میکنید. از اینجا شما ماورایی میشوید. اگر سلمان ماورایی شد، از امر رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) شد، ما به غیر از امر رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، علی ولیّالله (علیهالسلام) حرف دیگری نمیزنیم. باید با یقین در مجلس ولایت بیایید. اگر در این مجلس میآیید، با همدیگر نجوا کنید. این آقا بگوید من اینجوری متوجّه شدم، آن آقا بگوید اینجوری باشید؛ یعنی مجلس ولایت باید به شما تزریق بشود؛ وگرنه میروید. آنموقع که به شما تزریق بشود، آن مجلس توی شماست، دیگر هر کجا بروید توی شما هست. [۱۸]
شما باید خواست دنیا را کنار بگذارید، در جلسه ولایت حاضر شوید. در جلسه ولایت حاضر شدن، شوخی نیست. اصلاً عرش خدا اینقدر قیمت دارد که خدا به عرش قسم میخورد. برای اینکه آنجا افشای ولایت میشود. چرا امام صادق (علیهالسلام) به مجلس ولایت غبطه میخورد و میگوید: دور هم جمع میشوید، حرف ما را بزنید، من به آن مجلس غبطه میخورم؟ آن مجلس هم افشای ولایت است. به حضرت عباس! مانند عرش خداست. هم حرفها را بنویسید، هم گوش بدهید، هم بفهمید و هم عمل کنید.
حالا نیامدن شما هم یکوقت آمدن است؛ این یعنیچه؟ الآن ایشان یک کاری دارد، نمیتواند در اینجا حاضر شود؛ اما حواسش اینجاست. این شخص در واقع به جلسه آمدهاست؛ چون میگوید هر کسی را بخواهی، با او محشور میشوی. اما تو اینجا آمدی؛ ولی نیامدی؟ چون اینجا آمدهای؛ اما حواست جای دیگری است. جسمت اینجاست؛ خدا روح میخواهد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روح میخواهد. او خودش روح است، میخواهد تو هم روح باشی. ببین اویس نیامده، آمده؛ اما این ملعونها آمدند، ده پانزده سال پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند؛ نیامدند. آمدن شما چیست؟ فکر شما، خیال شما باید اینجا باشد. حالا چطور بفهمیم که هستیم؟ الآن این پسر که در کاناداست، اینجاست. صد تا چلو مرغ میدهد، میگوید بده به همینها بخورند؛ این شخص اینجاست.
چطور میشود که ما جلسه ولایت را از دست ندهیم؟ ما باید تسلیم جلسه ولایت باشیم، چون و چرا نداشتهباشیم. «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ، یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[۱۹] شما باید تسلیم این جلسه باشید. آنوقت امر این جلسه را اطاعت میکنید؛ اگرنه والله! اطاعت نمیکنید. میروید چیز دیگری هم جزءش میکنید. دلم میخواهد تسلیم این جلسه باشید. چرا؟ امام صادق (علیهالسلام) هم تسلیم است. میگوید من غبطه میخورم به آن مجلس. دوباره تکرار میکنم باید تسلیم مجلس ولایت باشید، چون و چرا نداشتهباشید؛ اگرنه با آن چون و چرایت میروید. دنبال چون و چرایت میروید. [۲۰] پس مجلس ولایت آمدن خیلی مهمّ نیست، ایمان به مجلس مهمّ است؛ وگرنه چقدر آمدند و رفتند. [۲۱]
من از شما تقاضا میکنم حافظ مجلس ولایت باشید. حرف ولایت از اینجا به ماوراء قسمت کرده میشود. چرا؟ چون امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در این مجلس آمده، حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمده، امام حسین (علیهالسلام) آمدهاست. حرف آنها از اینجا به تمام ماوراء پخش میشود. [۲۲]
یکی از آرزوهایم این بود که خدا افرادی را نصیب من بکند که اینها ولایتفهم باشند. الحمد لله کوچک و بزرگتان ولایت دارید، ولایتفهم هم هستید. ولایت با ولایتفهم دو تاست. بعضیها ولایت دارند، ولایتفهم نیستند، قدر ولایت را نمیدانند. الحمد لله همه شما هم ولایت دارید، هم ولایتفهم هستید. این حرفها هم توحید است، هم نبوّت است و هم ولایت. دلم میخواهد رفقای عزیز توجّه بفرمایند! [۲۳]
خدایا! ما عوض نشویم. به مجلس ولایت تبصره نزنیم. تا میتوانیم بیاییم و به آن عمل کنیم؛ مثل کسانی نباشیم که مجلس میگیرند و کسی دیگر را تأیید میکنند. [۲۴]
خدایا! به گریههای حضرت زهرا قسم، کسانیکه به این دورهم نشستن ما میخواهند لطمه بزنند، همیشه چشمشان گریان باشد! زیرا این جلسه خواست حضرت زهراست، این جلسه، جلسه زهراست. [۲۵]
ارجاعات
فرمایش منتخب: حضرتخدیجه
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
سخاوت و مردانگی حضرت خدیجه[۲۶]
رفقای عزیز! چرا ما ائمه طاهرین (علیهمالسلام)، حضرت زهرا (علیهاالسلام) و حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را مانند پدر و مادر خودمان حساب میکنیم؟! یکنفر گفته که دختر، خودش میتواند شوهر انتخاب کند؛ چونکه حضرت خدیجه (علیهاالسلام) خودش همسرش را انتخاب کرد. این چه حرفی است که میزنی؟! چرا تهمت به حضرت خدیجه (علیهاالسلام) میزنی؟! وقتی ابوطالب با عباس به خواستگاری خدیجه (علیهاالسلام) رفتند، قوم و خویشهای حضرت خدیجه (علیهاالسلام) گفتند ما باید در این رابطه فکری کنیم، کمیسیون کردند و گفتند: آیا از ابوطالب بالاتر هست؟ کمال که دارد، جمال که دارد، علم اوّلین تا آخرین را دارد، چنین شخصیّتی برای خواستگاری آمده است.
با هم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند مهریه سنگینی بگذارند که ابوطالب نتواند آن را بدهد، محمّد هم که بچّه یتیم است و چیزی ندارد. آن را نوشتند و به ابوطالب دادند. مال التّجاره حضرت خدیجه (علیهاالسلام) پیش افراد زیادی مثل عمر و ابابکر، ابولهب و ابوجهل بود؛ پول به آنها داده بود که با آن تجارت میکردند. کاری که حضرت خدیجه (علیهاالسلام) کرد، این بود: به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پیغام داد و گفت: یا محمّد! آن مال التّجارهای که در اختیارت گذاشتم، آن را مَهرِ من بکن! اینطور حضرت خدیجه (علیهاالسلام) بزرگواری کرده است. [۲۷]
اوّل چیزی که خدا بهوجود آورد، نور دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) بود. از نور ولایت، درخت طوبی را خلق کرد. از آن سیبی چیده شد. این سیب، سیب بهشتی نبوده، میوه بهشتی را مؤمن هم میخورد، این عصاره تمام خلقت است؛ یعنی باید یازده امام از زهرای عزیز (علیهاالسلام) به عمل بیاید. این سیبی بود که خدا به نظر خودش ایجاد کرد. وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به معراج رفت، خدا به او این سیب را داد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: «خدایا! میخواهم آن را با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بخورم. ندا آمد: یا محمّد! سیب را نصف کن! نصفش را خودت بردار! حالا وقتی به قول ما این سیب را نصف کرد که نصفش را به حضرت علی (علیهالسلام) بدهد و نصفش را خودش بخورد، دید دستی مانند دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پیدا شد و نصف سیب را برداشت؛ پس خلقت در اختیار علی (علیهالسلام) است؛ نه در اختیار نبیّ.
وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از معراج برگشت و این جریان را برای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تعریف کرد، حضرت علی (علیهالسلام) دست در جیبش کرد و نصف سیب را درآورد، به او داد و گفت: یا محمّد! این سیب را نگهدار! آن را با خود در کوه حرا بِبَر و چهل روز کنار برو! یا رسول الله! از کوه حرا که پایین میآیی و پیش خدیجه میروی، نصفش را خودت بخور و نصفش را به خدیجه بده! باید فاطمه به وجود آید. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از کوه حرا پایین آمده و به نماز ایستاده، فوراً جبرئیل ندا داد: یا محمّد! نماز نخوان! پیش خدیجه برو! عزیز من! نماز پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، نماز یک خلقت است، مگر نمازش شوخی است؟! میخواهد بگوید یا محمّد! عصاره تمام نمازها تاحتّی نمازِ تو، زهراست. نماز عبادت است؛ اما زهرا ولایت است. رفقا! قدر این حرف را بدانید!
مردم حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را خیلی مذمّت میکردند، به او میگفتند: چرا همسرِ محمّدِ یتیم که چیزی ندارد، شدی؟! حالا ما موقع وضع حملت به کمکت نمیآییم. یک دفعه زهرای عزیز (علیهاالسلام) فرمود: مادرجان! ناراحت نشو! زنان بهشتی به کمکت خواهند آمد. حوّاء، آسیه، مریم بنت عمران و ساره میآیند. فرزندی که در ظاهر بهدنیا نیامده، مادرش را آرام کرد. خدا دارد حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را افشا میکند. وقتی مردم پشت به خدیجه (علیهاالسلام) کردند، کمک برایش آمد؛ من قسم میخورم که خدیجه کمک نمیخواست، اینها از برای دلخوشی حضرت خدیجه (علیهاالسلام) آمدند، برای اینکه تا خدیجه (علیهاالسلام) فکر میکند، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) بفرماید که مادرجان! غصّه نخور! کمک برایت میآید. عزیز من! تو هم با خدا باش! کمک برایت میآید. [۲۸]
حضرت خدیجه (علیهاالسلام) یک بُعد از سلمان بالاتر است؛ چونکه وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به سلمان گفت: میخواهی جایت را نشانت بدهم؟ گفت: آری! به او نشان داد؛ اما وقتی به خدیجه (علیهاالسلام) گفت: این مالی که در اختیارم گذاشتی و اسلام پیشروی کرد، میخواهی مقامی که خدا برایت معیّن کرده است را ببینی؟! گفت: نه! من به تو یقین دارم؛ من موقعیکه تو در ظاهر به رسالت نرسیده بودی، با تو بیعت کردم و به تو ایمان آوردم. رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) هم به خدیجه (علیهاالسلام) افتخار میکرد؛ این همسر پیامبر است، عایشه هم زن پیامبر است! امام صادق (علیهالسلام) او را لعنتکرده! ببین پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است؛ اما دلش پیش معاویه است. مثل هنده که پیش یزید بود؛ اما دلش پیش زهرای عزیز (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) بود. عزیز من! خودت باید مکان باشی! ببین دلت کجاست؟! [۲۹]
حضرت خدیجه (علیهاالسلام) صندوقچه حضرت زهراست، زهرای عزیز (علیهاالسلام) به مادرش مباهات میکند؛ چون امر را اطاعت کرد. خودش میخواهد که مادرش به ظاهر در محشر، از او بالاتر باشد؛ به خاطر همین هفتاد هزار حوریّه با حضرت زهرا (علیهاالسلام) و هفتاد هزار مَلَک با حضرت خدیجه (علیهاالسلام) در محشر میآیند و او را راهنمایی میکنند. این مقام از برای آن مالی است که حضرت خدیجه (علیهاالسلام) در راه خدا داد، مردانگی کرد، خدا هم با او مردانگی میکند. [۳۰]
حضرت خدیجه، صندوقچه حضرتزهرا[۳۱]
حضرت خدیجه (علیهاالسلام) در اختیار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است که خدا او را صندوقچه حضرت زهرا (علیهاالسلام) قرار میدهد. مگر هر زنی میتواند صندوقچه زهرای عزیز (علیهاالسلام) بشود؟! قربان دامان خدیجه (علیهاالسلام)! قربان خاک کف پایش که آن را مثل تربت زهرا (علیهاالسلام) به چشمم میکِشم! حضرت زهرا (علیهاالسلام) از این دامن به دنیا آمد. این دامن نیست، خلقت است؛ مافوق خلقت را بهدنیا آورد.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به یک نفر گفت: تو باید یک سال فقیر و یک سال دارا باشی. گفت: من بروم با زنم مشورت کنم. آخر، بعضی زنها خوب هستند، بعضی زنها مغزشان خوب کار میکند. مثلاً ببینید حضرت خدیجه مغزش چقدر قشنگ کار کرده است! آسیه در خانه فرعون، مغزش چقدر قشنگ کار کرده است! نمیشود بگویید که همه زنها عقل ندارند. این حرفها چیست که در بعضی کتابها راجعبه زن میزنند که گفته است زن اینجوری است، زن مورد لعنت است! زن هم انسان است. خب، مثل حضرت خدیجه (علیهاالسلام) هم پیدا میشود. آنها به عصاره تمام خلقت یعنی حضرت زهرا (علیهاالسلام) اتّصال هستند. اینها را باید احترام کنید! آن شخص به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: بروم به زنم بگویم. زنش عاقل بود، گفت: اوّل دارایی را بخواه! حالا تا به فقر مبتلا شویم، لااقل یک سال دارا باشیم. اینشخص از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دارایی خواست. یک مقدار انفاق کرد، به قوم و خویشهایش داد، صلهرَحِم کرد. سر سال پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفت و گفت: ما آمدیم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: خدا میگوید که تو تا آخر عمرت دارا هستی؛ چون به مردم رحم کردی. تو هم اگر به مردم رحم کنی، تا آخر عمرت دارا هستی. من والله، نمیخواهم بگویم، به خدا میگویم: خدایا! اینهایی که انفاق میکنند، از مالشان کم نکن! از عمرشان کم نکن! عمرشان را زیاد کن! سایهشان را بالای سر فقرا مُستدام بدار! بنا میکنم دعا کردن. آخر، خدا دعای مرا مستجاب نمیکند؟ چرا، آخر به من که نمیدهد، وقتی داد، بیشترش را به مردم میدهم؛ اما من وظیفهام هست که اینکار را بکنم.
اینکه به شما میگوید صدقه بده! اینکه میگوید انفاقکن! میدانید چرا اینقدر مهمّ است؟ چون سخاوت یقین میخواهد. آن کسیکه سخاوت میکند، میگوید: این را که از مالم برداشتم، مالم کم میشود؛ اما باید یقین داشته باشد و بگوید که این مال را خدا داده، دوباره هم به جایش میدهد؛ اما به شما میگویم سخاوت را باید به جا و به امر بدهید! هستیتان را ندهید! بیخود دلسوز نشوید! امر را اطاعت کنید! اگر همه با امر کار کنید، درستاست. امر، اعمال شما را قبول میکند، امر به شما جزا میدهد. [۳۲]
فرمایش منتخب: ماه رمضان
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
گذشت کردن و کینهنداشتن[۳۳]
عزیز من! قربانت بروم، کینه نداشته باش. خانمهای عزیز! کینه همدیگر را نداشته باشید. اگر شما پیرو حضرت زهرا (علیهاالسلام) هستید، پیرو امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) هستید، گذشت داشته باشید! چرا ماه مبارک رمضان گذشت ندارید؟ مگر نمیگوید اگر یک دوست علی از دستت ناراحت باشد، خدا هیچ عبادتت را قبول نمیکند. عزیزان من! برادران عزیز! بیایید امروز مانند امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بشویم. حالا آن آدمی که به تو تهمت زده، یا یک کاری کرده، دیگر از ابنملجم که بدتر نیست؛ گذشت داشته باش! به تمام آیات قرآن! از اوّل عمرم همهاش گذشت کردم. فحش به من دادند، فحش ناموس به من دادند، باز هم میرفتم بر سرِ راهش میایستادم و میگفتم: سلام علیکم، همچنین نگاهم میکرد و تعجّب میکرد. گفتم: بابا! حالا تو ناراحت بودی، دو تا فحش هم به ما دادی، چیزی نیست؛ چرا رویت را از ما برمیگردانی؟ میگفتم: مبادا، این شخص خجالت بکشد که این فحشها را بهمن داده و اینکارها را کرده است. والله، در فکر من همین است. میگفتم که این شخص یک روز به خاطر من ناراحت نباشد. این درست است. این دِل، دِل علی (علیهالسلام) است. این دِل، دِل امر علی (علیهالسلام) است. چرا ما با هم کینه داریم؟! [۳۴]
یاد خیلی ابعاد دارد، ابعاد آنهم خیلی زیاد است. یاد خیلی مهمّ است. من دلم میخواهد همیشه یاد امام زمان (عجلاللهفرجه) باشید، یاد امام حسین (علیهالسلام) باشید، یاد خدا باشید، یاد ولایت باشید. حالا این جمله را میخواهم بگویم: اینکه میگوید: «أنا مدینة العلم و علیٌ بابُها» از درِ علی (علیهالسلام) بیا! یا میگوید: «أین الرّجبیّون؟» رجبیّون کجایند؟ یک نَفَسی که در ماه مبارک رمضان میکشی، عبادت است؛ تا حتّی روایت داریم، خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! این جمله را ایشان گفت: اگر کسی خوابش ببرد، ملائکه میآیند تو را اینطرف و آنطرف میکنند که مبادا دست تو زیر تنهات مانده باشد، اینقدر ماه مبارک رمضان به فکر تو هستند؛ اما نمیگوید این الرّمضانیّون؟ یا ماهشعبان که ماه خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است، هم نمیگوید این الشّعبانیّون؟ میگوید: «أین الرّجبیون؟» کسانیکه یاد علی (علیهالسلام) بودند، کسانیکه از درِ علی (علیهالسلام) آمدند و یاد علی (علیهالسلام) بودند. حالا بالاتر ببرم؟ این مثل آن است که خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: «بلّغ!» بلند شو، تبلیغکن! هدایت با من است. همیشه خدا یک چیزی را برای خودش گذاشته است. خدا یک برتری به تمام ائمه (علیهمالسلام) دارد، همیشه برای خودش چیزی میگذارد. حالا میگوید «أین الرّجبیّون؟» بیایید من مزد شما را بدهم. هیچ قدرتی نمیتواند مزد ولایت را بدهد. هر مزدی یک چیز جزیی است. هر مزدی که کسی راجع به ولایت بدهد، یک چیز دنیایی است؛ اما خدا میگوید: «أین الرّجبیّون؟» بیایید من به شما مزد بدهم. خدا به تو چه میدهد؟ محبّت خودش را به تو میدهد. خدا به تو چه میدهد؟ اصلاً محبّت خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به تو میدهد. چه کسی میتواند آن را به تو بدهد؟! آن چند شب گذشته به خدا گفتم: خدایا! من دو چیز از تو میخواهم که هیچکسی نمیتواند آن را بدهد، اصلاً هیچ قدرتی نمیتواند بدهد: یکی محبّت تو را میخواهم، یکی هم محبّت دوازدهامام (علیهمالسلام) را میخواهم. چهکسی میتواند بدهد؟! چیزی از خدا بخواهید که خلق نتواند آن را به شما بدهد. [۳۵]
اطاعت امر، شرط قبولی عبادت[۳۶]
الآن ماه مبارک رمضان دارد طی میشود، چهکار کردید؟ آیا یک افطاری به یک نفر دادید؟ یک قوم و خویشی دارید، آیا یک مرغی، گوشتی درِ خانهشان بردید؟ آیا یک شب درِ خانه فقرا رفتید؟ آیا دل یکی را خوش کردید یا اینکه فقط بهمسجد رفتید و قرآن سر گرفتید؟ بهدینم قسم، آن قرآن به ما، به بعضیها لعنت میکند. قرآن مجید روح دارد، جان دارد. والله، الآن یک عدّهای از وعّاظِ ما دارند اهل تسنّن را تشویق میکنند. تمام شما هم اینجوری کردید. میگوید: اینجا این نماز را بکن! اینجا هم ذکر بگو! اینجا چهار تا صلوات بفرست! این عبادت را به جا بیاور! آنوقت میروی بهشت. تمام اینها درستاست؛ اما «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» شرطش این است که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۳۷] قبول داشته باشی. حالا اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول داری، باید امرش را اطاعت کنی. مگر نیست که امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) از دفن ظاهری امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که برمیگردند، صدای گریه از خرابهها میآمد؟! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به آنها سر میزد. حضرت سه روز، سه روز نانش را نمیخورْد و به فقرا میداد. به تو میگوید تو آن نیستی، هم بخور و هم بخوران!
به ارواح پدر و مادرم، دارم در مجلس میبینم که ماه مبارک رمضان از دستش رفته، تکان نخورده؛ فقط ذکر گفته و مسجد رفته است. بهدینم، دارم میبینم. عزیز من! تکان بخور! ببین من دارم به شما چه میگویم؟ این مالی که دست توست، بیتالمال است. باید آن در امر تو باشد؛ نه اینکه تو در امرش باشی؛ [یعنی باید پولت را به امر خرج کنی]. هر کجا بخواهی خرج کنی، خدا پدرت را درمیآورد. خدایا! تو شاهد باش! من نزدیک به هشتاد سالم است، حجّت را بر مردم تمام میکنم. بیتالمال که اینها درآوردند نیست. مالی که در اختیار توست، بیتالمال است. مگر تو حقّ داری بروی یک چیزهای بیخودی بخری؟! پدرت را درمیآورد. در قرآن میفرماید: «فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرةٍ شرّاً یره»[۳۸] خدا از تو بازخواست میکند که مالت را کجا خرج کردی؟ چرا خرج کردی؟ عزیزان من! «إنّما الدّنیا فناء و الآخرةُ بقاء» بیایید یک تکانی بخوریم! مگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نیست که آمده میبیند یک گردنبندی در خزانه نیست. به آن خزانهدار میگوید چطور شده است؟ میگوید: دخترت زینب (علیهاالسلام) میخواست به یک مجلس مهمّی برود، آمد آنرا عاریه ذمّه گرفت؛ یعنی این گردنبند را به پول درآورد [قیمتگذاری کرد]، پولش را اینجا گذاشت و آن را با خودش برد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قسم میخورَد و میگوید: اگر دخترم عاریه ذمّه نبرده بود، به او حدّ میزدم. چهخبر است؟! حدّ میخورد که چرا آن را بردی؟ [۳۹]
خدایا! اگر ما را نیامرزیدی، این ماه مبارک رمضان بیامرز! روایت داریم، حضرت میفرماید: شقیترین مردم کسی است که ماه مبارک رمضان از او بگذرد؛ ولی آمرزیده نشود، بعد از حضرت سؤال میکنند: آقا! اگر آمرزیده نشدیم، چه کار کنیم؟ میفرماید: در سرزمین منا بروید! چرا میگوید در منا بروید؟ چون وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) در آنجا ظهور دارد؛ یعنی هر جوری شده میآید تا هوای حاجیان را داشته باشد، آنجاست؛ آنوقت دعا به واسطه امام زمان (عجلاللهفرجه) مستجاب میشود. خدایا! ما جوری باشیم که همینجا دعایمان مستجاب شود و ما را بیامرزی. [۴۰]
بیتوته و نجوا با ولایت
کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خدا، وصل به قرآن، وصل به توحید و وصل به ماوراست[۴۱]
شما بدانید که هر کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خداست، وصل به قرآن است، وصل به توحید است، وصل به ماوراست. عزیز من! من الآن برایتان روایت نقل میکنم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من ریشه درخت توحیدم، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، یعسوب الدّین، جانشین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، وصیّ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: من ساقهاش هستم، آقا! دیگر باقی دارد؟ بله! میگوید: این شجره، میوه میخواهد، میوهاش قرآن است، دیگر چه؟ میگوید: دوستان ما برگش هستند؛ یعنی برگ اگر توجّه داشته باشید، من یکوقت جسارت کردم، گفتم: من وقتی در بیابان میرفتم، با برگهای درخت نجوا میکردم، آن برگ را برمیداشتم، اینجوری مثل یک کتاب در دست میگرفتم، سر به سوی آسمان میکردم، میگفتم: خدا! این را چه کسی لولهکشی کرده است؟ تمام توجّه من روی برگ بود. طرف خدا میرفتم، چه کسی آن را لولهکشی کرده است؟ پس بدان برگ باید میوه را چه کار کند؟ حفظ کند، البتّه چرا؟ منظور این است باید اتّصال باشد؛ پس ریشه شجره توحید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شد، ساقهاش علی (علیهالسلام)، میوهاش قرآن مجید، تو باید برگش باشی، حفظ کنی. امام صادق (علیهالسلام) هم میفرماید: عزیزان من! یک کاری کنید ما قیامت، خجلزده نباشیم که بگوییم این شیعه ماست، یک کاری کنید که امر ما را اطاعت کنید و ما آنجا سرفراز باشیم. [۴۲]
آقاجان من! شما میتوانید به من اعتراض کنید، بگویید که این برگ حفظ میکند یا ولایت حفظ میکند؟! یا خدا حفظ میکند؟! یا قرآن حفظ میکند؟! میتوانید به من اعتراض کنید. حالا من جواب اعتراضت را میدهم. اگر یک خیمهای زدند، امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» یعسوب الدّین، امام المبین یا حضرت زهرا، صدیقه طاهره (علیهاالسلام)، امام حسن (علیهالسلام)، امام حسین (علیهالسلام) در آن بودند، مثل همان حدیث کساء؛ آیا عباء قیمت دارد یا اینها؟! آن چادر قیمت دارد یا اینها؟! اگر ما میگوییم که برگ حفظ میکند؛ برگ به منزله یک چادر است، اصلِ درخت میوه، ریشه و ساقهاش است. این حرف را زدم که شیطان در دل شما هیجانی پیدا نکند؛ پس اگر میگوید برگ اینطوری حفظ میکند؛ مثل یک چادری که حفظ کند.
روایت دوم: امام صادق (علیهالسلام) به دوستان و شیعههایش میگوید: یک کاری بکنید که باعث زینت ما باشید! زینت یعنیچه؟! خب برگ درخت هم زینت است. حالا اگر میگوید این شیعه برگ درخت توحید است، آقای مهندس! باید جدا نشوی. من یک برگ درخت کَندم، دیدم یک شیرهای دارد، این شیرهاش به ساق درخت وصل است؛ گفتم: اَی به قربانت بروم! اِی پیامبر! ای امیرالمؤمنین! ببین شیرهاش به این ساقه درخت وصل بود؛ پس باید جدا نشوی! اگر یک پوست درختی را اینطوری، یکقدری جدا کنند، بالایش خشک میشود. باباجان! عصاره این روایت این است. من دلم میخواهد توجّه بفرمایید! قربانتان بروم، فدایتان بشوم، اگر این پوست درخت را جدا کنی، یک قسمتیاش را؛ آب به آن بالای درخت نمیرسد، خشک میشود؛ وقتی درخت خشک شد، باید آن را سوزاند. خدا عمر و ابابکر را لعنت کند! ولایت را از مردم جدا کردند، گفت: «حَسبنا کتابالله» تمامشان خشک شدند، تمام پیروانشان خشک شدند. چرا؟ جدا کرد، ولایت را جدا کرد. چرا میگوید تمام گناهان عالم، گردن عمر است؟ ولایت را جدا کرد؛ قربانتان بروم، عصارهاش این است. [۴۳]
اگر افشای ولایت، درون قلبت نباشد، حرف است؛ ارتباط با ولایت نیست. اغلب مردم اینطور هستند، چون پیرو خلقند و کنار نرفتند و درون قلبشان نجوا نیست. من از اوّل دنبال خلق نرفتم، کارهایی برای خودم جور میکردم و از آن لذّت میبردم. شما که داری کار میکنی، مهندس یا دکتر یا کاسب هستی یا درس میخوانی، شما باید با روح کلّ خلقت ارتباط و اتّصال داشتهباشی. روح کلّ خلقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. الآن هم به وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) اتّصال پیدا کنی و اگر هدفت این باشد، شما داری نجوا میکنی. [۴۴]
ارجاعات
اخلاق در خانواده
کَظمِ غِیظ[۴۵]
عزیزان من! قربانتان بروم، انسان باید «کَظمِ غِیظ» داشته باشد، خشم خودش را فرو ببرد؛ هیچ چیزی بالاتر از این نیست که غیظ خودتان را فرو ببرید. غیظ فقط برای امر خدا و بغض نسبت به دشمنان حضرت زهراست، اصلاً نباید بغض و غیظ، نسبت به چیز دیگری در شما وجود داشته باشد.
ای شیعه علی! مگر علی (علیهالسلام) غیظ در وجودش بود؟ حالا فلانی میگوید: نمیدانم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عمرو بن عبدود را کشته، یک شمشیر زده، بلند شده، راه میرود، غیظش را فروکش کند. ای نادان! مگر امیرامؤمنین علی (علیهالسلام) به غیر از خدا، غیظ در وجودش هست؟ علی (علیهالسلام) نور خداست. نور که غیظ در وجودش نیست. چه کسانی هم دارند این را میگویند؟ کاش یک عوام این حرف را میزد. من دارم میگویم در مؤمن نباید غیظ باشد، اگر هم غیظ در دیگری هست، باید دعا برایش کند! اصحاب یمین یعنی این.
هر موقعی دیدید که اینطوری نیستید، بدانید که «اصحاب یمین» نیستید. هر موقعیکه دیدید اینطوری نیستید، «متقی» نیستید، امضاشده نیستید. کارتِ امضا به شما نمیدهند، کارت قبولی به شما نمیدهند. حالا اگر اینطوری شدید، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) «صفات الله» به شما میدهد. یک مدّت باید اینطوری بشوید! فوری «صفات الله» به شما میدهند، صفات خودشان را به شما میدهند، دیگر راحت میشوید. شما صفات خدا میشوید. بیایید حرف مرا بشنوید! بیایید از این راه بروید! بیایید با هم از این راه برویم!
با مردم بداخلاقی نکنید! من تکرار میکنم: با مردم سازش کنید! مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با یک یهودی سازش نمیکردند؟ ما باید اخلاقمان را عوض کنیم! این اینطوری است، آن اینطوری است، هر طور که میخواهد باشد. تو «اخلاقحسنه» داشته باش!
مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نبود که زِره او را یک یهودی دزدیده بود. حالا قنبر رفته آن را پیدا کرده است و آورده ؛ چونکه زِره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) معلوم بود، پشت نداشت؛ هر چه که داشت جلوی آن بود. بین همه زِرههای جنگجوها پیدا بود. حالا زِره را آورد. به امیرالمؤمنین گفت: بروید (علیهالسلام) شاهد بیاورید! ببین حکومت علی (علیهالسلام) یعنی این.
حالا کسیکه آنجا [به عنوان قاضی] نشسته است، به علی (علیهالسلام) میگوید: برو شاهد بیاور! علی (علیهالسلام) میگوید: همانطور که با مردم رفتار کردی، با من هم رفتار کن! حالا میگوید: علیجان! شاهد بیاور! حالا رفته شاهد آورده، میگوید: این زِره من است. [آن قاضی] گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر بدانی علی (علیهالسلام) چه کرد؟ گفت: چرا اسم مرا اینطوری صدا زدی که این یهودی خجالت بکشد. (ولایت یعنی این، کسی را خجالت ندهید! تو اینطوری هستی، تو آنطوری هستی. همه جای ما لَنگ است. هر کجا را نگاه میکنم، میبینم لَنگ هستید.)
آنوقت به او گفت: یهودی! برادر! او را برادر خطاب کرد، نوازشش کرد. گفت: اینطوری که تو قدری وحشت کردی. چقدر این زِره را فروختی؟ بیا پولش را بگیر! دوباره به او آدرس داد. گفت: هر وقت مضطرّ شدی، بیا پیش من، من به تو پول میدهم. ببین چه کار کرد؟ من از دست یک عدّهای میسوزم.
اخلاق علی (علیهالسلام) را در خودمان پیاده کنیم. سازندگی یعنی این. اینکه میگویم خودمان را بسازیم؛ یعنی این. آیا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یهودی را دوست داشت؟ نه! او که دست از اخلاقش برنمیدارد، تو هم دست از اخلاقت برندار! چه کاره هستی که من اینطرف و آنطرف میروم؟ من سر و کارم با خداست. خدا میگوید: یا محمّد! من باید هدایت کنم. به خود پیامبرش میگوید تو چه کاره هستی؟ تو میخواهی هدایت کنی؟! [۴۶]
ارجاعات
سخنی با خانمها
صفات زینب داشته باشید [۴۷]
خواهر عزیز! تو که میآیی زیارت حضرت معصومه (علیهاالسلام)، تو که میروی زینبیه، تو که میروی سوریه، باید سنخه حضرت زینب (علیهاالسلام) باشی، باید سنخه حضرت معصومه (علیهاالسلام) باشی تا «إشفعی لنا فیالجنّة» باشی. اگر سنخه نباشی، «إشفعی لنا فیالجنّة» نیستی. دو تا زن هستند که در مورد آنها گفته شده «إشفعی لنا فیالجنّة»: یکی حضرت زینب (علیهاالسلام) است، یکی هم حضرت معصومه (علیهاالسلام) است. چطور «إشفعی لنا فیالجنّة» میشوی؟ تو باید صفات آنها را داشته باشی. اینها «صفات الله» هستند. تو وقتی رویت را گرفتی، خودت را از نامحرم پوشاندی، حضرت معصومه به تو چه میدهد؟ «إشفعی لنا فیالجنّة»، امضاء میکند تو را، امضا به تو میدهد. [۴۸]
حالا آقا برای نیمه شعبان تئاتر درست میکند، تو هم میروی تماشا! امام میگوید: امر ما را اطاعت کن! حالا او که تئاتر درست میکند تقصیر دارد، تو که به تماشا میروی، از او بیشتر تقصیر داری. این چراغانیها که میشود، به نظر من عین دروازه ساعات است که داشتند اُسراء را وارد میکردند و ساز و آواز میزدند، یک عدّهای هم به تماشا میآمدند! خانم! به تو میگوید خودت را حفظ کن! آخر چراغانی میروی چه چیزی ببینی؟! چند نفر تو را میبینند؟! چه کار میکنی؟! کجا میروی تماشا؟! تُف توی غیرتت! [۴۹]
عزیزان من! قربانتان بروم، خانمها! شب عاشورا، تاسوعا، بروید کنارِ خانهتان! یک زیارت عاشورا بخوانید و اشکی بریزید! خدا از سر تمام گناهانتان میگذرد و شما را میآمرزد. کجا میآیید توی خیابانها؟! حالا دیگر زنها هم دسته دارند!! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: برو در خانهات بنشین! او میگوید برو بیرون، این هم میرود! میخواهد ثواب کند! این است که میگویم ثوابی شدید. این کارها چیست که میکنید؟ یک نفر هم نمیگوید اشتباه است. [۵۰]
وقتی حضرت زینب (علیهاالسلام) در دوازه کوفه آمد، امام حسین (علیهالسلام) به او اجازه داد و گفت: خواهر! در شام دارند به پدر ما لعنت میکنند، تو باید در دوازه کوفه خطبه بخوانی! از آنجا هم به شام بروی و خطبه بخوانی. زینب (علیهاالسلام) به امر برادرش خطبه خواند. [۵۱]
حالا آن خانم میگوید: زینب (علیهاالسلام) خطبه خواند، من هم باید توی مردها بروم و خطبه بخوانم! [۵۲] اگر حضرت زینب (علیهاالسلام) صحبت کرد، پرچم علی (علیهالسلام) را افراشته کرد، پرچم یزید را پایین آورد، تو که صحبت میکنی، به دینم! به ایمانم! پرچم یزید را افراشته میکنی. [۵۳] او یک دینِ رفتهای را که خلق برده، میخواهد برگرداند! زینب (علیهاالسلام) میخواهد لعنت را از روی پدرش بردارد! زینب (علیهاالسلام) میخواهد اینهایی که گفتند حسین کافر است، مسلمانیِ حسین (علیهالسلام) را در خلقت اعلام کند! آدم آتش میگیرد! [۵۲]
خواهر عزیز! عزیز من! شما باید صفات زینب (علیهاالسلام) داشته باشید. حالا که به او میگویی، میگوید: زینب (علیهاالسلام) سخنرانی کرد، من هم میکنم. تو همه کارهایت به امر زینب (علیهاالسلام) است که حالا سخنرانیاش را یاد گرفتهای؟! زینب (علیهاالسلام) به امر امام زمانِ خودش خطبه خواند. میخواست شیعهها بمانند، میخواست بنیامیّه را رسوا کند. همینطور که رسوا کرد. آن بلاغت حضرت زینب (علیهاالسلام)، آن سخنرانیاش یزید را رسوا کرد. [۴۸] خانمها! شما فردای قیامت جواب زهرا (علیهاالسلام) را چه میدهید؟ بدانید اینجا آزادید، آنجا آزاد نیستید. اینجا آزادی را خودتان به خودتان دادید، یا یکی که یک قدری مافوق شماست به شما داده است. این آزادیها به قرآن! گرفتاری است.
خانم عزیز! یک روزی تو را میآورند پای محاکمه. به چه مجوّزی صحبت میکنی؟ آیا این حرف تو، اتصال به کلام است؟ آیا این کار تو را قرآن مجید قبول کرده؟ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) قبول کرده؟ زهرای عزیز (علیهاالسلام) قبول کرده؟ نه! [۵۴] تو میخواهی مردم را به شهوت خودت تحریک کنی. [۵۵] برای چه خودت را در اختیار نامحرم میگذاری؟ هیچ هم ناراحت نیستی! مگر پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟ اصلاً تو به حرف زهرا (علیهاالسلام) توجه نداری. والله! پشت به ولایت کردی. [۵۴] آیا تو زینب (علیهاالسلام) هستی؟ آیا امام حسین (علیهالسلام) به تو گفته حرف بزن؟ این کارها چیست که میکنید؟ همه اینها خیمهشببازی است. فردای قیامت، خدا پدرت را در میآورد. [۵۵]
- ↑ اربعین 92؛ نه اسلام داریم، نه ولایت
- ↑ اربعین 94؛ اشتباهات مردم
- ↑ قبله مؤمن امر ولایت، مشهد 92
- ↑ تار عنکبوت 85
- ↑ هدایت با خداست نه با خلق 81 (دقیقه 41 و 43 و 44 و 46 و 47 و 49 و 50 و 54)
- ↑ (سوره الأعراف، آیه ۵۴)
- ↑ (سوره النجم، آیه ۹)
- ↑ کتاب جامع ولایت و سخنرانی هدایت با خداست نه با خلق 81
- ↑ انسان باید روح شود 82 (دقیقه17) و تذکر جلسه 83 (دقیقه 36)
- ↑ روضه امامحسین 94
- ↑ (سوره طه، آیه ۱۲)
- ↑ انسان باید روح شود 82
- ↑ تذکر جلسه 83
- ↑ کتاب جامع ولایت
- ↑ تاسوعای ۹۲ (دقیقه ۳۴) و مشهد ۹۲، جامعه (دقیقه ۶۶ و ۷۱)
- ↑ کتاب امام زمان با متقی
- ↑ تاسوعای 92
- ↑ شناخت امام 88
- ↑ (سوره الأحزاب، آیه 56)
- ↑ مشهد 92، جامعه
- ↑ شهادت حضرت زهرا 86
- ↑ کتاب آخرالزّمان
- ↑ تفکّر در اشیا 84
- ↑ کتاب افشای احکام
- ↑ ثواب هزار ماه مزد ولایت است 83
- ↑ ماوراء در امر حضرتزهرا؛ نور ولایت (دقیقه 5)، حضرتخدیجه (اول نوار و دقیقه 8)، صادرات مؤمن، اطاعت است (دقیقه 32)
- ↑ حضرتخدیجه 77
- ↑ ماوراء در امر حضرتزهرا؛ نور ولایت 78
- ↑ یقین 75 و کتاب حضرتزهرا
- ↑ صادرات مؤمن، اطاعت است 81
- ↑ روح تمام خلقت ولایت است 81 (دقیقه55)
- ↑ کتاب جامع ولایت و روح تمام خلقت ولایت است 81
- ↑ ثواب هزار ماه، مزد ولایت (دقیقه 33) و یاد 81 (دقیقه 26)
- ↑ ثواب هزار ماه، مزد ولایت 83
- ↑ یاد 81
- ↑ ولایت قدر است 82 (دقیقه 2 و 27) و فتنه آخرالزمان 81 (دقیقه53)
- ↑ (سوره المائدة، آیه ۳)
- ↑ (سوره الزلزلة، آیه ۷)
- ↑ ولایت قدر است 82
- ↑ فتنه آخرالزمان 81
- ↑ حج ۸۰ (دقیقه ۴) و شجره توحید (دقیقه ۱۵، دقیقه۱۷)
- ↑ حج ۸۰
- ↑ شجره توحید 75
- ↑ کتاب نجوا
- ↑ یتیم آلمحمد ۷۸ (دقیقه ۵۳ و ۴۴)
- ↑ کتاب جامع ولایت و یتیم آلمحمد 78
- ↑ عصاره زیارت ۷۷ (دقیقه۴۳ و ۵۳) و عاشورای ۸۸، ارتباط (دقیقه ۱۹)
- ↑ پرش به بالا به: ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ عصاره زیارت 77
- ↑ نیمه شعبان ۸۳
- ↑ عاشورای ۸۸؛ ارتباط
- ↑ عبادت و اطاعت؛ درباره خمس 73
- ↑ پرش به بالا به: ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ عصاره عاشورا 82
- ↑ اربعین ۹۰؛ عبادتهای خیالی
- ↑ پرش به بالا به: ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ شناخت امر 82
- ↑ پرش به بالا به: ۵۵٫۰ ۵۵٫۱ اربعین ۸۷؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه