عارف ولایت
نهفتنعارف ولایت | |
![]() |
|
کد: | 10034 |
---|---|
پیدیاف: | دریافت |
پیدیاف (موبایل): | دریافت |
تاریخ انتشار: | 1403-12 |
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، السلام علی الحسین و علیّ بن الحسین و أولاد الحسین و أهل بیت الحسین و اصحاب الحسین و رحمة الله و برکاته
خدای تبارک و تعالی تمام ممکنات را خلق کرد؛ آنوقت تمام ممکنات را باید نگاه کنید! ممکنات به تفاوت است، تمام ذراتش قسمتبندی است؛ حیوانش قسمتبندی است، کوه، خورشید و ماه، قسمتبندی است، یک حدّی دارند؛ این درختها و اشیاء را که در زمین میبینید، جای دیگر، اشیاء دیگری هست.
این ممکنات را خدا آفریده که امورات مردم، امورات خلق بگذرد. حالا من پا را گذاشتم بالاتر! هر کجا که میروی، یک مصداق دارد. هر چه را که در این عالمِ خلقت میبینی، یک مصداق دارد. حالا که در تمام ممکنات فکر کردی، میبینی که اینها همهاش خلق است؛ اما چهارده معصوم (علیهمالسلام)، حجت خدا و از نور خدا هستند و مصداقی ندارند.
ولایت هم مثل خدا توحیدی است، کفوی ندارد. خدا، دوازده امام و چهارده معصوم (علیهمالسلام) را از نور خودش خلق کرد؛ حالا که اینها را خلق کرد، نظرش به این دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) است؛ یعنی تمام ممکنات را محض اینها خلق کرده که اگر ائمه (علیهمالسلام) نباشند، تمام ممکنات نابود میشوند. خدا، ائمه (علیهمالسلام) را از تمام این خلقت بیشتر دوست دارد.
حالا اگر تو آمدی به تمام ممکنات، پشت پا زدی و دوستی با آن دوستان خدا؛ یعنی زهرای عزیز (علیهاالسلام) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پیدا کردی، تقریباً عضو آن خواستِ خدا شدهای، عضو مقصد خدا، دل خدا شدهای؛ چون خدا دلش چهارده معصوم (علیهمالسلام) را میخواهد؛ تو هم باید اینطور بشوی. باید ببینی زهرا (علیهاالسلام)؛ یعنی خلقتهایی فدایش! حسین (علیهالسلام)؛ یعنی خلقتهایی فدایش!
تمام خلقت را ببینی! دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) را ببینی! یقین کنی که خدا خلقت را نمیخواهد، خدا دلش دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) را میخواهد. اگر خلقت را میخواهد، بهواسطه ائمه معصومین (علیهمالسلام) میخواهد. من خودم، والله همینطور هستم؛ هر چه را میبینم، دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) را بالاتر از اینها میبینم. مکه را میبینم، بهشت را میبینم؛ ولی این ائمه (علیهمالسلام) را میبینم که خدا نظرش به اینهاست.
اگر اینطور شدی، رسیدهای به قله ولایت، رسیدهای به قله قرآن، تمام شد دیگر! حالا که به اینجا رسیدی، تو هم، اشیاء را گذاشتهای کنار. اشیاء را خدا روی حکمت خلق کرده که امورات خلق و آنچه جاندار است بگذرد. دریا، کوه، درخت، همه را برای تأمین نیازهای بشر خلق کرده؛ باید اینها را مثل یک کارخانهای ببینی که دارد کار میکند. توی همه اینها، خدا ائمه (علیهمالسلام) را میخواهد؛ تو هم اگر ممکنات را میخواهی، باید محض دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) و امرشان بخواهی.
به امید این از خواب بلند شو که امری را اطاعت کنی، حاجت مؤمن را برآورده کنی. حالا نگاه میکنی به زهرای عزیز (علیهاالسلام)، میبینی یک وجودی است که خدا این را میخواهد؛ نگاه میکنی به امام حسین (علیهالسلام)، میبینی خدا این را میخواهد؛ حالا که یقین کردی، خدا میگوید: اینها مقصد من هستند، این خلقت مقصد من نیست. چرا؟! چون اگر ائمه (علیهمالسلام) نباشند، خلقت نابود میشود. تو هم باید مثل خدا باشی، ائمه (علیهمالسلام) را بخواهی؛ آنقدر که اینها را خواستی، تو از ممکنات جدا شدهای، آمدهای توی خواست خدا و مقصد خدا؛ آمدهای توی دل خدا که اینها را میخواهد.
حالا امام زمان (عجلاللهفرجه) میگوید: تو یک کاری بکن! من که امام زمان هستم، کاری میکنم که رضایت خداست، تو هم کاری بکن که خواست ما را بهجا بیاوری! آنوقت وقتی اینطور شدی، دیگر توی این خطی؛ حالا باید شکرانه کنی که در این خطی، تو با هستی خدا مربوطی. قربانت بروم! فقط باید شکرانه کنی! بگویی: خدایا! ما را از هستیات خارج نکن! خدایا! ما را از هستیات دور نکن! خدایا! اگر ما لیاقت نداریم به ما لیاقت بده!
اگر اینطور شدی، دیگر خودت امری؛ زندگیات در امر است. تو، توی حقیقتی، توی امری، یقین کردهای، اصلاً چیزی نباید ببینی غیر از هستی خدا؛ حالا که اینطور شدی، إنشاءالله میروی نماز میخوانی، سر به سجده میگذاری، شکر این را بکن که خدا تو را امر کرده! والله، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) هم همینطور بوده؛ نماز که میخوانْد، شکرانه خدا را میکرد. تو هم همینطور بشو!
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کار به کسی نداشته، نگاهش به خدا بوده، امر خدا را اطاعت میکرد. مگر حضرت زهرا (علیهاالسلام) نفرمود که ما کاری به دنیای شما نداریم! شما که ما را میزنید، به خاطر دنیای خودتان میکنید، ما که به دنیای شما کاری نداریم؟! این سخن حضرت زهرا (علیهاالسلام) در سطح فکر آن زمان بوده؛ ما کاری به دنیا و خلقت نداریم. باید شکرانه این که امر، هستی را بکنی! از کجا بفهمی که امر هستی؟! از کارهای خودت.
اگر به اینجا رسیدی، ناامری را داری میبینی؛ به حضرت عباس، ناامری نمیکنی. پس تو امر هستی که ناامری را میبینی و دنبالش نمیروی؛ یقین به امر کردهای. ندیدند که اینطور شدند. درس خواندند، نفهمیدند این حرفها را؛ مگر شریح قاضی میفهمید که دارد بیامری میکند؟! مگر هارون و مأمون میفهمیدند؟! آنها امر نشدند، خلق شدند. شریح قاضی امر را نفهمید که بیامری کرد. شریح، خلق بود که نفهمید؛ اما امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امر است! ببین چگونه امر خدا را اطاعت میکند؟!
اینکه میگویی خدایا! ما را هدایت کن، هدایتکننده گذاشته توی تو؛ تو هدایت هستی، خودت گمراه میشوی، خیانت میکنی؛ تو خودت داری میروی آن طرف، خودت غِش در معامله میکنی، دزدی میکنی، زمین مردم را میگیری؛ از هدایت خودت را جدا نکن! وقتی در هدایت هستی، دیگر چیزِ بد، از تو صادر نمیشود. باید شکرانه کنی و همیشه از خدا بخواهی که از تو نگیرد.
حالا این شخص باید مواظب باشد گناه نکند؛ این آدم دل خدا را خوش کرده که حسین (علیهالسلام) را میخواهد، زهرا (علیهاالسلام) را میخواهد، اطاعت میکند، مطیع هم هست؛ مانند اصحاب امام حسین (علیهالسلام).
غیر از این حرفها، در دنیایی؛ اما اگر بفهمی در هستیِ خدایی و داری امر آنها را اطاعت میکنی، با آنهایی؛ جانت راحت است، وظیفهات شکر است؛ همانطور که ائمه (علیهمالسلام)، وظیفهشان شکر بود، تو هم همینطور. خدایا! شکر که مرا به اینجا رساندی؛ چنین آدمی مانند سلمان است.
اگر دنبال حرفهای دیگر بروی، توهین به امر کردهای. اصلاً بنده خدا بودن همین است، مثل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میشوی که فرمود: هر کسی در آخرالزمان دینش را حفظ کند، با من و در درجه من است. خواست مؤمن، خواست خداست؛ مؤمن دارد امر را اطاعت میکند. عزیزان من! خواست مؤمن را شکرانه کنید! خدا قلب مؤمن را منوّر کرده، حالا آن منوّر بودن را آمده به تو هدیه کند.
این کتاب، باید به شما تزریق شود تا بفهمید. آیا این کتاب را میخوانید و دنبال چیز دیگر هم میگردید؟! چیز دیگری نیست! این کتاب را حضرت زهرا (علیهاالسلام) کمک کرده، پس عنایت حضرت زهراست. آب زندگانی است، حجت است بر شما. هر وقت کتاب را برمیدارید، ببوسید که شما دارید کلام امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را میبوسید. انتظار داشتم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را افشاء کنم؛ الحمد لله به کمک خودشان افشاء کردم. شب بروید درِ خانه خدا، تا خدا به شما بفهماند. قربان آن آدم که میگوید: کتاب را میخوانم و اشک میریزم.
از آدم تا خاتم، گردش زمان است، خدا زمان را دارد گردش میدهد؛ اما هنوز به مقصدش نرسیده تا زمانی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را معرفی کند. در تمام خلقت، هیچکس مطابق خدا، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نمیشناسد و معرفی نکرده است. مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اینطور بود که در این زمان بیاید در دنیا و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) معرفیاش کند؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گِل آدم را سرشته، آدم سرشتکُن است، آدم کجا و علی کجا؟! آنموقع که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بلند کرده، چه زمانی بوده است؟
بعد از اینکه صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند. حالا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را سرِ دست آورده و میگوید: «الیوم أکملتُ لکم دینَکم»، دین، این است. ای مردم عالم! دنبال کس دیگری نروید! مشابه درست نکنید! کسی را مؤثر ندانید! این افشای ولایت نیست، افشای قدردانی از ولایت است.
افشای ولایت این است که خدا کرده؛ خطاب میکند به انس و جنّ، به تمام عبادتکنندههای عالم، نه دنیا که: اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را قبول نداشته باشید، بهرو میاندازمتان در جهنم.
همه ائمه (علیهمالسلام) حتی حضرت زهرا (علیهاالسلام)، نگاهشان به علی (علیهالسلام) است؛ حالا، هم نگاهشان به علی (علیهالسلام) است، هم نگاهشان به خداست. نگاهشان به خداست که این علی (علیهالسلام) را خلق کرده. ائمه (علیهمالسلام) به علی (علیهالسلام) نگاه میکنند، به خدا نگاه میکنند؛ ائمه (علیهمالسلام) به خدا نگاه میکنند، به علی (علیهالسلام) نگاه میکنند. تو به چه کسی نگاه میکنی؟!
خدا در تمام خلقتش یک نتیجه دارد، نتیجهاش علی بن ابی طالب (علیهالسلام) است. به روح تمام انبیاء و اولیاء، دارم میبینم و این حرف را میزنم. هر خلقتی دیدم، دیدم علی (علیهالسلام) در آن است.
موجب برپایی تمام خلقت، اسم علی (علیهالسلام) است. اسم علی (علیهالسلام)، حیاتِ تمام خلقت است. ذکر خدا علی (علیهالسلام) است. ذکر تو باید قلبت را زنده کند به ولایت. هیچکس علی (علیهالسلام) را نشناخت به غیر خدا. خدا «لم یلد و لم یولد» است، علی (علیهالسلام) «کفواً أحد» است. تنظیم تمام خلقت علی (علیهالسلام) است. بیعلی (علیهالسلام) هیچ چیز به بلوغ نمیرسد.
اگر مبنا را فهمیدی، حقیقت را فهمیدی؛ مبنای تمام خلقت علی بن ابی طالب (علیهالسلام) است. عقیده خدا علی (علیهالسلام) است، عقیده شما هم باید محبت علی (علیهالسلام) باشد. شب با عقایدتان نجوا کنید! هیچ کِیفی بالاتر از این نیست. هیچکس نمیتواند برای محبّت علی (علیهالسلام) حدّ بگذارد، علی (علیهالسلام) بیحدّ است. کسی که امیدش به خداست، باذات است؛ امید خدا و ذات خدا علی (علیهالسلام) است.
بگویید: خدایا! شکر، یادم دادی علی (علیهالسلام) را یاد کنم. علی (علیهالسلام) قدیم است؛ اما هر چه در خلقت است، جدید است. تمام خلقت، دستشان پیش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) دراز است؛ چون خدا میگوید: اگر عبادت ثقلین کنی، علی «علیه السلام» را قبول نداشته باشی، به رو در جهنم میاندازمت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم فرمود: یا علی! هم در دنیا، هم در آخرت به تو احتیاج دارم.
علی (علیهالسلام) در هر جایی هست؛ یعنی جایی نیست که علی (علیهالسلام) نباشد. در هفت طبق آسمان هم هست، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در تمام خلقت حضور دارد. نور تمام زمین و آسمانها علی (علیهالسلام) است. نور باید از جایی تجلی شود، پس علی (علیهالسلام) هست که نور تجلی میشود. حالا شناختید علی (علیهالسلام) را؟! خدا در همه جا، برای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تصرف کرده، خانهاش را گذاشت در اختیار علی (علیهالسلام).
اصلاً اسم علی (علیهالسلام) کارگشاست چون اسم علی (علیهالسلام)، اسم خداست، خود علی (علیهالسلام) مثل خداست؛ چون امر خداست. ولایت در تمام این خلقت یک گردشی میکند، علی (علیهالسلام) در هر خلقتی پا میگذارد، گردش میکند؛ چون آن خلقت به واسطه علی (علیهالسلام) پابرجاست.
همانطور که خدا نامحدود است، علی (علیهالسلام) نامحدود است. علی (علیهالسلام) جا ندارد، ولایت در تمام خلقت هست. خلقت کوچکتر از آن است که علی (علیهالسلام) در جایی سکونت کند. علی (علیهالسلام) سکونت ندارد، سکونت میدهد. علی «علیه السلام» در هر عالَمی قدمرنجه میفرماید؛ چون آن عالَم باید قرار داشته باشد، پابرجا باشد به وجه علی (علیهالسلام)؛ وگرنه عالم به هم میریزد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با بُراق به معراج رفت؛ تمام وسیلهها باید به توسط علی (علیهالسلام) باشد. خلقتِ آسمان به توسط علی (علیهالسلام) است. جبرئیل به توسط اسم علی (علیهالسلام) که بر بالش نوشته شده است، میپرد. تمام خلقت که دارد زندگی میکند، باید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به آن بدمد وگرنه از کار میافتد.
اگر مِهر علی (علیهالسلام) نباشد، خلقت به درد نمیخورد. اگر آسمان، عرش، فرش، بهشت، مِهر علی (علیهالسلام) نداشته باشند؛ جهنمند. جنات، فردوس، آسمانها، زمین، مَلَک، باید مِهر علی (علیهالسلام) داشته باشند. تو چه میگویی؟!
ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را خدا، معرفیِ جنات به شما کرده، نه معرفی حقیقت آنها. اگر علی «علیه السلام» را صد درصد قبول کنی، خودت معراج هستی. آن کتابها که به کُرات میرود، اراده خداست؛ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چیست؟! مقصد خداست.
بدانید خدا مانند محبوبش علی بن ابی طالب (علیهالسلام)، نه خلق کرده، نه خلق میکند. ائمه طاهرین (علیهمالسلام) بس که خوبند، خودشان خواستند به دنیا بیایند، «هل من ناصر» بگویند تا مردم را نجات بدهند.
چه کسی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را شناخت؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شناخت که جانش را فدا کرد. حضرت زهرا (علیهاالسلام) شناخت که جانش را فدا کرد. امام حسین (علیهالسلام) شناخت که جانش را فدا کرد. ما باید کوشش کنیم امر علی (علیهالسلام) را اطاعت کنیم.
چرا این قدر سفارش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شده است؟! یک حرف تعجبی میخواهم بزنم، خدا مردم را میخواهد؛ میگوید: اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بخواهی، من شما را میخواهم؛ میخواهد مردم را نجات بدهد، هدایت بشوند.
خدا انبیاء را قرار داد تا مردم را به سوی ولایت دعوت کنند؛ اما به دینم، علی «علیه السلام» خودِ هدایت است. من اگر تمام خلقت نفر بشود، همه از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برگردند، میگویم علی! از علی (علیهالسلام) برنمیگردم؛ همه این خلقتها، نه این دنیا! امام حسن (علیهالسلام) هم علی (علیهالسلام) را میخواهد، امام حسین (علیهالسلام) هم علی (علیهالسلام) را میخواهد؛ نه پدرش را بخواهد، امر خدا را میخواهد. شما هم باید همینطور باشید.
«انتظارُ الفَرج»؛ یعنی انتظار فتحی که ما امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، یعسوب الدین، امام المبین، حجت خدا را قبول داشته باشیم، کفواً أحد بدانیم. «إنّا فَتَحنا لک فَتحاً مُبیناً»؛ فتح، این است که تو تا آخِرش علی بگویی، آنوقت در تمام خلقت فتح کردی.
به نظر من، اسم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیّت میخواهد، همانطور که نیّت میکنی و وضو میگیری. روی اسم امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) که میآیی، انگار آدم، ذوق بهش دمیده میشود. من که اینطوریام! از کجا این حرف را میزنی؟ وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خانه حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمد و سراغ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نگرفت، حضرت زهرا (علیهاالسلام) میخواست ذوق بهش دمیده شود؛ عرض کرد: پدرجان! چرا اسم علی (علیهالسلام) را نیاوردی؟! فرمود: وضو نداشتم! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) که تطهیر است، دارد عظمت اسم علی (علیهالسلام) را افشاء میکند. این قدر اسم علی (علیهالسلام) مهم است! مهم بودن را حضرت زهرا (علیهاالسلام) میخواست معلوم کند.
یک نوار صدایش همهجا میرود، خدا یک نوار دارد، در این خلقت گذاشته است، همه باید بگویند: علی! ندای خدا میگوید: علی! مثل بلندگو که فضا را میگیرد، امر خدا به تمام خلقت آشکار شد، گفت: علی! تو هم بگو: علی!
به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم در معراج یاد داد. حالا که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میخواهد برگردد، به خدا چه بگوید؟! گفت: یا علی! خدا هم گفت: یا علی! خدا با اسم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عشقبازی میکند. ساق عرش و درِ بهشت میگوید: علی! دارد خواستش را افشاء میکند، هماهنگیاش را اعلام میکند. تو با چه کسی هماهنگی؟! اسم علی (علیهالسلام) در من ایجاد است، با علی (علیهالسلام) با تو حرف میزنم.
آن طیور به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفت: علیجان! هر وقت اسم تو را میآورم، سیراب میشوم، هر وقت لعنت به دشمنانت میکنم، سیر میشوم. دارد با اسم علی (علیهالسلام) زندگی میکند، رزق میخورد. میپرد توی دنیا با شادی. شماها چقدر گرفتارید؟! یا چِک دارید یا سُفته یا غصه! باباجان! بیا طیور بشو!
آنهایی که از جلسه رفتند، یک عقوبتی داشتند. آنهایی که از اینجا رفتند، گمراه شدند، مثل طلحه و زبیر. اینها چندین سال مُرید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند و رفتند. اینهایی که از جلسه میروند، من یاد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میافتم که با علی (علیهالسلام) چه کردند؟ مُرید بودند، نه دوست.
مُرید اینجا میآید، جای دیگر هم میرود؛ شما باید دوست باشید! سلمان، اباذر، میثم، مقداد، اینها دوست بودند، تا آخِرش ماندند؛ شما هم باید تا آخِرش بمانید! حرفی که امام هادی (علیهالسلام) به عبدالعظیم حسنی زد، من به شما میزنم. جانم! این عُمْرِ آدم، زمان به آن میخورد. مراقب باشید توی زمان نروید!
چرا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) مظلوم شد؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از نفهمی و نادانی مردم مظلوم شد وگرنه علی (علیهالسلام) که مظلوم نیست. یک نگاه به صحنه دنیا بکن! ببین با علیِ ما چه کردند؟! خدمت حضرت رفتم، گفتم: علیجان! از وقتی که خدا تمام خلقتها را خلق کرده، از تو مظلومتر نبوده.
اگر میگویند حسینِ مظلوم، درست است، در یک بُعدی مظلوم بوده؛ اما شمشیر زد و شمشیر به امر خدا خورد؛ اما تو نتوانستی شمشیر بزنی و جلوی چشمت دین را زدند، حقیقت را زدند، عصاره تمام خلقت، ناموس خدا، ناموس دهر، زهرای عزیز (علیهاالسلام) را زدند. حالا که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) مظلوم شد، خدا این مظلومیت را پاسخ میدهد؛ همانطور که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید: ما صفات الله را پاسخ میدهیم. حالا با صبری که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کرد، خدا میگوید: اگر عبادت ثقلین کنی، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به «الیوم أکملتُ لکم دینَکم» قبول نداشته باشی، بهرو در جهنم میاندازمت؛ خدا به ولایت پاسخ داد.
عزیزان من! به همه شما ابلاغ میکنم: بیایید حمایت از ولایت کنید تا خدا به شما پاسخ بدهد. هیچ قدرتی به غیر از خدا نمیتواند پاسخ ولایت را بدهد.
شما باید از امر امام زمان (عجلاللهفرجه) استفاده کنید، نه از دنبال مردم رفتن. چرا امام زمان (عجلاللهفرجه) میگوید مردم مسموم شدند؟ برای اینکه مردم اهل دنیا شدند؛ یعنی حسین! اینها اهل من نیستند، اهل دنیایند. اینها مسمومند، امام زمان (عجلاللهفرجه) مردم را ردّ میکند.
تمام این مردم، اغلب وصل به شیطانند، نه به خدا؛ عالِمپرست شدند، نه متدینپرست. شما از آنها نباشید، بروید کنار! یک دفعه آدم اینطوری میشود. باید بگویی: «لا إله إلّا الله، علی ولیّ الله»؛ میگویی: خلق ولیّ الله! آن را مؤثر میدانی بدبخت بیچاره! چهکار میکنی؟ نه اینجا برو! نه آنجا برو! همین جا بمان! جلسه ولایت، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) به شما میدهد. بهواسطهاش هدایتکنِ دنیایید. شیطان میخواهد این جلسه را از شما بگیرد، مراقب باشید! از طلحه و زبیر گرفت، عمر و ابابکر را به آنها داد. عزیز من! بازی میخوری، بازی نخور!
میگوید: «یا قدیمَ الإحسان!» خدا قدیم است. شما هم باید متقی را قدیم بدانید! ای کسی که تو از قدیم به ما احسان میکردی! متقی هم والله! بالله! به شما احسان میکند، هیچ مقصدی ندارد. حالا خدا میگوید: برو پیش او! خلق، حرفزدنش گمراهی است، عوض احسان. الآن چه خبر است؟
من به قربانِ آهنربا بشوم؛ والله! بهتر از ماست. فقط آهن را میگیرد. تو ولایت را بگیر! چرا چیز دیگر میگیری؟! خدا علی (علیهالسلام) را گرفته، تو نمیگیری، علی (علیهالسلام) «کفواً أحد» است. تو بهتر میفهمی یا خلقت؟ تو ذراتی هستی پیش خلقت. تمام خلقت میگوید: علی! تو میخواهی بگویی ناعلی! بدبخت بیچاره! از تو بدبختتر دوستت! دوستت جهنم است، دوستت دوزخ است، نه بهشت، نه جنات؛ برو فکری به حال خودت بکن!
هیچکس نمیتواند برای محبت علی (علیهالسلام) حدّ بگذارد، علی (علیهالسلام) و محبتش حدّ ندارد. ایده شما باید محبت علی (علیهالسلام) باشد. تمام بدبختی بشر که میگوید: بیدین از دنیا میروید، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نمیشناسید. اگر ذراتی محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشته باشید، آتش جهنم شما را نمیگیرد.
آنشخص که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دربارهاش گفت: بروید او را عقابش کنید! تا رفتند، خدا گفت: او را برگردانید، برگرداندند. هیچکس مطابق خدا، حمایت از ولایت نمیکند، اگر شما حمایت از ولایت کردید، دارید پاسخ به امر خدا میدهید. این شخص بس که نافرمانی خدا را کرده، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید: ببرید عقابش کنید، خدا میگوید: من که خدا هستم، میگویم برگردانید او را، من کسی هستم که علی (علیهالسلام) را بهوجود آوردهام، میگویم برگردان او را، برمیگردانند.
حالا خدا میبیند با تمام گناهانش محبت علی (علیهالسلام) دارد، میگوید او را برگردان! من نصف شب گریه میکنم، میگویم: خدا! من هم از آنهایی باشم که تو بگویی برگردان او را؛ لااقل از آنها باشیم که بهواسطه ولایت، خدا کمکمان کند.
حضرت زهرا (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) حمایت میکنند، خدا هم حمایت میکند. ما نه به امر خدا هستیم، نه به امر زهرا (علیهاالسلام). دو مرتبه زهرای عزیز (علیهاالسلام) گفت: نزن! یکی کربلا گفت: به حسینِ من نزن! یک جا هم شب نوزدهم ماه رمضان بود که گفت: به علی (علیهالسلام) نزن! اما اینکه گفت نزن، میخواست ابن ملجم به عذاب مبتلا نشود، وگرنه شمشیر به امر علی (علیهالسلام) است. چه کسی میتواند به او بزند؟ مگر علی کشتن شوخی است؟!
عبادت شرط نیست! اطاعت و محبت شرط است. یک لحظه فراموش نکنید ولایت را، ابنملجم یک لحظه فراموش کرد، به چه بلایی گرفتار شد؟! أشقی الأشقیاء شد. وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ضربت خورد، ندا آمد: «ارکان خدا شکست.» ارکان یعنی همه چیز خدا؛ چشم خدا، دست خدا، فکر خدا.
حالا خدا میان زمین و آسمان با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عشقبازی کرد. گفت: علیجان! سلام به تو نمیکردند؟! سلام میکردی، جوابت را نمیدادند؟! علیجان! طناب گردنت انداختند، چهل نفر هُلت میدادند، یک نفر دفاع نکرد؟! علیجان! زهرا (علیهاالسلام) را زدند، دستش را شکستند، همه رفتند نماز جماعت؟! هیچکس توجه به تو نکرد؟! حالا توجه به تو میکنم! هزاران هزار مردم را نجات میدهم از جهنم، برای اسم تو، نه تو! وقتی ندا آمد: ارکان خدا شکست، اهل جهنم رقت کردند، حالا که رقت کردند، جنبه مغناطیسی ولایت به جهنم رسید، تمام اهل جهنم آزاد شدند.
تمام حرفها که خدا برای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میزند، میخواهد با علی (علیهالسلام) عشق کند! وگرنه حرف دیگری است. همینطور که شبها مؤمن با خدا میخواهد عشق کند. هر روزی از عمرتان با عشق علی (علیهالسلام) میگذرد، شکرانه کنید که من از عشق علی (علیهالسلام) جدا نشدم.
عشق بازی در جهان بدنامی بسیار دارد | ویران شود آن کس که عشق یار دارد |
مردم ملامتت میکنند، تو عشق یار داشته باش! بیا ویران شو از این مردم و از این دنیا کنار برو! عشق یار داشته باش! عشق یار، عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و عشق حضرت زهراست. هر چقدر ملامتت میکنند، تو دست برندار! برو نصف شب عشقبازی کن با امام زمان (عجلاللهفرجه) و خدا!
تمام اینکه سی سال زحمت میکشم، همین کلام است: علی (علیهالسلام) را بخواه و دوست علی (علیهالسلام) را. متقی، دین از او صادر میشود، ولایت صادر میشود. شما خیلی توجه ندارید که آنهایی که رفتند چقدر بیچاره شدند! وقتی کلام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را اجرا نکردند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خانهنشین شد. شما هم اگر این حرفها را اجرا نکنید، من خانهنشین هستم. اگر حرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اجرا میشد، نه زهرای عزیز (علیهاالسلام) کشته میشد، نه علی (علیهالسلام) خانهنشین میشد، نه امام حسین (علیهالسلام) کشته میشد. چرا امام حسین (علیهالسلام) میگوید: من کشته جلسه بنیساعدهام؟! بنیساعده چه کردند؟! خلق را تأیید کردند. امام حسین (علیهالسلام) گفت: اگر خلافت به وصی رسول الله (صلیاللهعلیهوآله)، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میرسید من کشته نمیشدم. این کارها و جلساتی که اسم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در آن نباشد، اسم خلق باشد، جلسه بنیساعده آخرالزمان است.
قبولی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ذکر است. قبولی علی (علیهالسلام) عبادت است. قبولی علی (علیهالسلام) هدایت است. چه کسی را قبول دارید؟! کاش قبول نداشتند، مشابه درست نمیکردند. عمر و ابابکر قبول نداشتند، مشابه درست کردند، مردم را گمراه کردند.
تمام ارزش آیات برای این است که علی (علیهالسلام) را قبول کند؛ یونس گفت: خدایا! من ظالمم که درباره علی (علیهالسلام) دیر قبول کردم؛ ظالمیاش این بود که یک ذره دیر قبول کرد. من وقتی علی (علیهالسلام) میگویم تمام گلبولهای خونم تازه میشود.
یک شب خواب دیدم: یک محوطهای است که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آنجا تشریف دارند. در این محوطه یک نفر، یک طرف، یک صندلی گذاشته و یکی هم آن طرف گذاشته است. اشخاصی میآمدند که تمام ابعاد مسلمانی به اینها جمع بود تاحتی سرهای انگشتانشان را حنا بسته بودند، ریشهایشان حنایی، اثر سجود در پیشانیشان بود، عباء و رِداء داشتند، اینها در تمام ابعاد منظم بودند.
پیش این دو نفر آمدند. میدیدم اینها برمیگردند در حالی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در آن محوطه ایستاده است. تعجب کردم، جلو رفتم. به علی قسم، نمیخواهم خودم را معرفی کنم، به ولایت قسم، راست میگویم، میخواهم حرف را پرورش بدهم. ببین باید اینطوری بشوی: جلو رفتم، گفتم: آقا! من میخواهم پیش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بروم؛ گفت: باید فدا بشوی! گفتم: من یک مرتبه نمیخواهم فدا شوم، میخواهم هفتاد مرتبه فدا شوم. میخواهی مرا آتش بزنی، قطعه قطعه کنی، گوش مرا بِبُری، سر مرا بِبُری؟ میخواهم هفتاد دفعه فدای علی (علیهالسلام) بشوم. میگذاری پیش علی (علیهالسلام) بروم؟ گفت: آری! وقتی این مطالب را گفتم، به علی قسم، ایشان صورت به صورت من چسباند، یک دستی به کمرم زد، گفت: برو پیش علی! ببین باید فدا بشوید؛ اما این آقایان تا بهشان میگفت: فدا شوید! حاضر نبودند.
بیایید خداپرست باشید و علیخواه. خدا یک علی (علیهالسلام) دارد و یک زهرا (علیهاالسلام)؛ اینها توأم به هم هستند. با زهرا آشنا شدن، این حرفهاست. خواست خدا، این حرفهاست. همه کسِ خدا، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است، همه کسِ حضرت زهرا (علیهاالسلام)، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است که میفرماید جانم را فدای علی (علیهالسلام)، امر خدا کردم. هیچکس زهرا (علیهاالسلام) را نشناخت، هیچکس دوازده امام (علیهمالسلام) را نشناخت؛ شناخت اینها پیش خداست.
زهرا (علیهاالسلام) بهترینِ تمام خلقت است. اُمّ أبیهاست یعنی اگر آب، مهریه زهرا (علیهاالسلام) نباشد، همه خلقت خشک میشود. خدیجه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: آن مال التجارهای که من دارم، مَهرم کن! خدیجه بزرگواری کرده؛ خدا بزرگوارتر است. خدا آب و نمک را مهریه زهرا (علیهاالسلام) قرار داد. اگر از آب بهتر بود، آن را مَهرش میکرد؛ طعم و مزه هر چیزی هم بهواسطه نمک است. اگر بخواهی اسم حضرت زهرا (علیهاالسلام) را بیاوری باید با وضو باشی؛ یعنی دست از دنیا و تمام مافیهای آن بشویی، آنوقت بگویی زهرا!
تمام خلقت، آیات است. اگر خلقت شرط بود، امام حسین (علیهالسلام) میگوید: هر وقت پِی به آیات بردم، دور شدم؛ گمراهی است؛ اما زهرای عزیز (علیهاالسلام)، مافوقِ تمام خلقت است. هر کسی پِی به او ببرد، هدایت است. اذیت زهرا (علیهاالسلام)، اذیت تمام خلقت است. این عمَر همه خلقت را اذیت کرد. تمام اهل جهنم دعا میکنند روزنه از طاغوت [تابوت؛ جایی در قعر جهنم] نشود، پس اذیت زهرا (علیهاالسلام) طاغوت است.
تمام خلقت به اجازه حضرت زهراست. نفَسهایی که کل خلقت میکشند، دست زهراست. ارکان خلقت، حضرت زهراست؛ تمام خلقت امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعت میکنند؛ تاحتی ستونها. یک نفَس کشید به نارضایتی، نه نفرین کند، ستونها از جا حرکت کرد. همه اعلام آمادگی کردند که: زهراجان! همه به امر تو هستیم، نفرین کنی، همه نابود میشویم. پسرش هم بهره برده بود، امام حسین (علیهالسلام) گفت: ای زعفر! تمام اینها عمرشان در قبضه قدرت من است. حسین (علیهالسلام) خون خداست، زهرا (علیهاالسلام) ناموس دهر است. ناموس دهر است که مثل حسین (علیهالسلام) از او به وجود میآید. اگر نشناختی، چرا جسارت میکنی عمَر؟!
زهرا (علیهاالسلام) برتری دارد؛ تاحتی به ائمه (علیهمالسلام). بقای ائمه (علیهمالسلام) به بقای حضرت زهراست. امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: ما حجتیم از برای خلقت، مادرم زهرا (علیهاالسلام) حجت است از برای ما. همانطور که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امیر تمام خلقت است، زهرای عزیز (علیهاالسلام) امیریت دارد به کارهای ائمه (علیهمالسلام).
تمام زندگیام عشق به زهراست. لبخند رضایت زهرا (علیهاالسلام)، از تمام کون و مکان برایم بالاتر است. من خاک کفش زهرا (علیهاالسلام) را به تمام خلقت نمیدهم. به امام زمان (عجلاللهفرجه) گفتم: آقا! اگر سلطنت سلیمان را به من بدهی، نه! بالاتر، آنکه خدا به تو داده، به من بدهی؛ یعنی تمام خلقت را در اختیارم بگذاری، به محبت زهرا (علیهاالسلام) نمیدهم! محبت زهرا (علیهاالسلام) را هدایا میکنم به تمام خلقت؛ پس بیخود نیست این حرفها از دهان من نازل میشود، اینطور باید بشوید!
خوش به حال آن که به وظیفه عمل میکند و پشت پا بر عالم امکان زده، دست بر دامن زهرا (علیهاالسلام) زده. وقتی روح شدی، علاقه به جسم نداری. بیا پرش کن آنجا که حضرت زهراست، همه خلقت است. تو وقتی فریفته زهرا (علیهاالسلام) شدی، محبت خودش را چنان در دلت میگذارد، مَست جمال ولایت میشوی، یادت میدهد؛ وقتی اینطوری شدی، روحت پرش میکند. ما هنوز مَست دنیاییم.
حضرت زهرا (علیهاالسلام) هماهنگ با خداست، نور خداست. من آن نور را دیدهام؛ تو اگر زهرا (علیهاالسلام) را بشناسی، نورش را میبینی. اینها یک چیزهایی نیست که پیش ما نباشد. به دینم! نه اینکه نورش را ببینی، از نورش استشمام میکنی؛ اما چشمی که جای دیگر نگاه نکند، چشمی که در اختیار زهرا (علیهاالسلام) باشد، مشامی که در اختیار ولایت باشد؛ آنوقت چیز دیگری نمیفهمد. همانطوری که خلق انتظار خباثت دارد، مؤمن انتظار آنها را میکشد.
همینطور که در مدینه راه میرفتم، گریه میکردم؛ میگفتم: زهراجان! اینجا به تو و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جسارت کردند؟! کجا مدینه خوب است؟! میگویند: الحمد لله ما موفق شدیم به مدینه رفتیم؛ آیا موفق شدی که این حرف را بفهمی، زهرا (علیهاالسلام) را در قلبت قرار بدهی؟! آیا موفق شدی که ببینی زهرا (علیهاالسلام) اینجا اینطور شده؟!
اینکه حضرت زهرا (علیهاالسلام) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وصیت فرمود: بعد از من، بر سر قبرم بنشین و قرآن بخوان؛ یعنی میفرماید: علیجان! من از تو خوشم میآید، میخواهم صدایت را بشنوم. من تا آخِرین نفَس گفتم علی و حمایت از تو کردم، حالا میخواهم صدایت را بشنوم.
حضرت زهرا (علیهاالسلام) وفاداریاش و محبتش را دارد با علی (علیهالسلام) اعلام میکند با وجود اینکه در ظاهر، در خاک است. آدم باید وفایش را تا لحظه آخِر از دست ندهد. حضرت زهرا (علیهاالسلام) عالَمی را نمیبیند، علی (علیهالسلام) را میبیند. این بیناییِ علی (علیهالسلام) به تمام خلقت ارزش دارد.
حالا میخواستم مانند حضرت زهرا (علیهاالسلام) که حمایت از ولایت کرد، ما حمایت از ولایت کنیم؛ یعنی امر ولایت را اطاعت کنیم. شما که در جلسه ولایت میآیید، باید بیایید در قله ولایت بنشینید. دفاع از ولایت، اطاعت امر زهراست، اطاعت امر امام زمان (عجلاللهفرجه) است؛ آنوقت صفات الله میشوید. همیشه افشای ولایت کنید، نه افشای حرف. اگر اینطوری شدید، آنوقت شما از کسانی هستید که هدف زهرای عزیز (علیهاالسلام) را عمل کردهاید.
صفات، شما را عارف قرار میدهد که زیارت عارف قبول است. صفات، انفاق است. اگر به فکر فقراء باشید، به فکر حضرت زهرا (علیهاالسلام) هستید. حضرت زهرا (علیهاالسلام) پیراهنش را در شب عروسی به مستمند داد! باید قدردانی کنید این القاء را، این دادن آنها را. راهتان بدهد و به امر خلق کار نداشته باشید. امام زمان (عجلاللهفرجه) میخواهد خودش و صفاتش را به شما بدهد؛ فقط شکرتان کم است!
یک شب با امام زمان (عجلاللهفرجه) نجوا کردم، به خودم گفتم: اگر امام زمان (عجلاللهفرجه) به تو بگوید: حسین! چه میخواهی به تو بدهند؟ من میگویم: چادر زهرا (علیهاالسلام) را به من بدهید، بو کنم! نه بهشت میخواهم، نه فردوس! اگر پرسید: حسین! چادر برای چه میخواهی؟ میگویم: میخواهم مثل شمعون یهودی مسلمان بشوم، معلوم نیست که مسلمان باشم. باز خوش به حال یهودی که به چادر زهرا (علیهاالسلام) اعتقاد دارد؛ اما ما به خودِ زهرا (علیهاالسلام) اعتقاد نداریم! چرا اینطوری میشویم؟ چون با دشمنانش میسازی و مصیبتش یادت میرود.
حضرت زهرا (علیهاالسلام) چادرش را به شمعون یهودی امانت داد و قدری جو قرض گرفت تا نان بپزد. حالا شب شد و شمعون آمد، دید از آنجا نور بالا میزند و به آسمان میرود، دید چادر زهراست، شمعون مسلمان شد. نه اینکه زهرا (علیهاالسلام) نور است، چادرش هم نور است.
مؤمن ارادة الله است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) که خودش اراده است؛ برکت تمام خلقت است؛ خدا میگوید: اگر یک نفر را هدایت کردی، عالَمی را هدایت کردهای. حضرت زهرا (علیهاالسلام) میخواهد یهودی را هدایت کند. مگر زهرا (علیهاالسلام) احتیاج به یهودی دارد؟! میداند این یهودی علیدوست میشود، میخواهد یک نفر علیدوست شود نسوزد. حالا خودش، زن و بچهاش همه علیدوست میشوند. حضرت زهرا (علیهاالسلام) نه یک هدایت، هدایتها کرد.
تو آخر باید زهرا (علیهاالسلام) شفاعتت را بکند. تمام صحنه محشر، دخالتش با زهراست. فردای قیامت به تو بگویند چه آوردهای؟ باید بگویی اطاعت حضرت زهرا (علیهاالسلام) را آوردم.
اویس بوی بهشت میدهد، زهرا (علیهاالسلام) هم بوی بهشت میدهد. چرا؟ اویس پیرو حضرت زهراست. امر زهرا (علیهاالسلام) در وجودش است، حالا بوی بهشت میدهد.
اگر امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید، تمام خلقت خوشحال میشود؛ اما باز هم باید اجازه از مادرش زهرا (علیهاالسلام) بگیرد. امید امام زمان (عجلاللهفرجه) به رجعت است. خواست امام زمان (عجلاللهفرجه) رجعت است که بیاید و احقاق حق از دشمنان مادرش زهرا (علیهاالسلام) کند.
علیخواهی، جواب دادن به نالههای حضرت زهراست. نالههای حضرت زهرا (علیهاالسلام) تا زمان رجعت هست. خلق میآید اینها را از بین میبرد. دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) همهشان گریه میکنند، ملائکههای هفت آسمان گریه میکنند؛ این مصیبت حضرت زهرا (علیهاالسلام) در تمام خلقت رفته؛ تاحتی در بهشت.
امام حسن (علیهالسلام) فرمود: زهرا (علیهاالسلام)، مادر ما را کشتند، همه ما را کشتند. معلوم میشود مصیبت حضرت زهرا (علیهاالسلام) جهانی است. به حضرت عباس، خدا هم گریه میکند، گریه خدا نارضایتی آنهاست که چرا این کار را کردند؟ خدا میگوید: حبیبه من است زهرا (علیهاالسلام).
تمام خلقت میگویند: حسینِ مظلوم؛ اما عقیدهام این است: زهرای عزیز (علیهاالسلام) از امام حسین (علیهالسلام) مظلومتر است. چرا؟ امام حسین (علیهالسلام) دفاعی کرد، وقتی اهل کوفه گفتند: «بُغضاً لِأبیک»، دست به شمشیر کرد، همه را روی هم ریخت. زهرای عزیز (علیهاالسلام) بازویش را شکستند، صورتش را نیلی کردند، فشارش دادند؛ زهرا (علیهاالسلام) مظلومتر از امام حسین (علیهالسلام) است.
بشر به جایی میرسد که به فاطمه زهرا (علیهاالسلام) مَحرم میشود. آن قلبی که علی (علیهالسلام) بگوید، با زهرا (علیهاالسلام) مَحرم است؛ تو با چه کسی مَحرم هستی؟ من از شما توقع دارم، دوست دارم سلمان بشوید که فاطمه زهرا (علیهاالسلام) دنبالتان روانه کند: ای کسی که همسر مرا قبول داری! ای کسی که محبت ما را داری! ای کسی که گناه نکردی، بیا تا ببینمت! زهرا (علیهاالسلام) چه کسی را دوست دارد؟! کسی که وصل به خدا باشد، دوست حسینش باشد، امر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را اجرا کند.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حسینش را خیلی دوست دارد، چونکه خودش را فدای ولایت کرد. در تمام این خلقت، هجده هزار کُرات که به ما گفتهاند، کسی نامی نبوده به غیرِ امام حسین (علیهالسلام). حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، خانه حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمده، همهاش سفارش حسین (علیهالسلام) را میکند. حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمود: پدرجان! حسن (علیهالسلام) هم هست. گفت: فاطمهجان! تمام عالم بهواسطه حسین (علیهالسلام) آمرزیده میشوند.
در تمام خلقت هیچکسی مثل امام حسین (علیهالسلام) نيست! در جریان توبه آدم، وقتی خدا اسماء را نشانش داد، کارهای ائمه دیگر را نمیگوید، حتی کارهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را نمیگوید؛ تاحتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) را، اما خدا میگوید: این حسین است که در صحرای کربلا او را میکشند! خدا شرح امام حسین (علیهالسلام) را میدهد! امام حسین (علیهالسلام) نجاتدهنده کل خلقت است. آیا میفهمی یا میروی دنبال خلق؟!
ببین کجا شما را آوردم؟! شما را بردم مافوق اَلست! اَلست چیست در مقابل اینها؟! اَلست یک کمیسیون بود. شما کجا میفهمید امام حسین (علیهالسلام) کجاست؟! او مافوق اَلست است. خدا نجاتدهنده کل خلقت را نشان میدهد؛ یعنی حسین (علیهالسلام) را.
گهواره امام حسین (علیهالسلام) شفا داد فطرس را، خود امام حسین (علیهالسلام) چیز دیگری است. چرا گهواره ارزش پیدا کرد؟ چون امام حسین (علیهالسلام) در آن بود؛ مثل تربت. خیال نکنی فقط تربت امام حسین (علیهالسلام) شفاست! تو اگر حسین بگویی، خلق نگویی، پای تو هم شفا میشود؛ چون جنبه مغناطیسی با امام حسین (علیهالسلام) داری، قربان آنموقع که حسین میگویی؛ چنان حسین (علیهالسلام) به شما نظر میکند.
آن خاک میگوید:
کمال همنشین در من اثر کرد | اگرنه من همان خاکم که هستم |
شما هم باید کمالتان با همنشینی زهرا (علیهاالسلام) و زینب (علیهاالسلام) باشد، تا خاک کف پایتان تربت حسین (علیهالسلام) باشد.
ما حسین (علیهالسلام) داریم، تمام خلقت را داریم، چون تمام خلقت برای امام حسین (علیهالسلام) گریه کرده؛ تمام خلقت میگوید: حسین! آسمانها میگویند: حسین! نه این آسمان، خدا آسمانهایی دارد، به دینم! همه میگویند: حسین! یا میگویند: علی! روح به آنها دمیده میشود.
از دو چیز هیچ قدرتی سر در نمیکند: یکی امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، یکی عاشورا. خدا اطلاعیه نازل میکند، رهبر گذاشته برای شما، مدیرعامل گذاشته برای شما؛ میگوید «یا ثارَ الله و ابن ثاره»: ای خون خدا! پسر خون خدا! در تمام خلقت سومی هم ندارد. اگر کسی خون نداشته باشد، از بین میرود. خیلی بالا برده! میگوید: خون من است؛ یعنی اگر حسین (علیهالسلام) نباشد، من نیستم. حیات من حسین (علیهالسلام) است.
این خون امام حسین (علیهالسلام) میجوشد در تمام خلقت؛ تو میروی خون خدا را میریزی؟ یا اینکه خدا میگوید: علی بن ابی طالب (علیهالسلام) مقصد من است. دنبال چه مقصدی میگردی؟
همانطور که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ولایتش دمیده شده به تمام ممکنات، امام حسین (علیهالسلام) عزایش دمیده شده به تمام خلقت. نه خیال کنید شما لباس مشکی میپوشید، ملائکهها هم میپوشند. امیدوارم لب شما همیشه خندان باشد، فقط برای امام حسین (علیهالسلام) گریان باشد. امام حسین (علیهالسلام) همه چیز است.
این دیدِ ولایت من است: چرا خلقت برای امام حسین (علیهالسلام) گریه میکند؟ چون جسارتِ به امام حسین (علیهالسلام) افشاء شد؛ یعنی اسب به جسم علیینش تازاندند، سرِ مبارکش را چهل منزل بردند؛ جنایتشان را افشاء کردند. حالا خدا هم عظمت امام حسین (علیهالسلام) را افشاء میکند و میگوید: ای خلقت! همه برای حسینِ من گریه کنید!
مظلومیت امام حسین (علیهالسلام) این است که حقش را بردهاند؛ این مظلومیتِ تمام خلقت است؛ اینکه زیر سُم اسب میرود، مظلومیتِ جسم علیین امام حسین (علیهالسلام) است؛ اما تمام اشیاء برای حق امام حسین (علیهالسلام) گریه میکنند. حق امام حسین (علیهالسلام) را چه کسی از بین برد؟! نمیتوانم بگویم!
آنجا در کربلا گفتم: حسینجان! چه کسی تو را کشت؟! چه کسی حق تو را از بین برد؟! مگر خدا دست از حق برمیدارد؟ خدا حمایت از حق میکند، حمایت از کلام خودش میکند؛ یک مارک به آنها بست و گفت: «شِرار الخلق.»
اگر شما هم با خدا باشید، خدا افشایتان میکند. میگوید: اگر توهین به یک مؤمن کنی، خانه مرا خراب کردهای. از حضرت سؤال میکنند: چه گناهی است که خیلی بالاست؟ حضرت میگوید: شرک به خدا. میگویند: از آن بالاتر هست؟ میفرماید: کَلّ بر مردم؛ این آدمهایی که بیکارند. به این افراد بیکار، پول ندهید تا بروند سرِ کار یا یک کار برایش جور کن! از حضرت پرسیدند: از آن بالاتر چیست؟ فرمود: توهین به مؤمن از شرک به خدا بالاتر است.
این مؤمن، قطرهای از محبت امام حسین (علیهالسلام) را دارد؛ حالا خدای تبارک و تعالی خانهاش را فدای یک مؤمن میکند؛ فدای توهینش میکند، نه فدای جانش. ببین خدا چقدر ولایت را احترام میکند؟!
دل، وقتی ولایتی شد، ولایت به آن میچسبد. اسم حسین (علیهالسلام) به دلت میچسبد، اشک میریزی. جهنم عذاب است، گریه امام حسین (علیهالسلام) رحمت است، رحمت میچکد در جهنم، خاموش میشود؛ اما گریه رحمت باشد، نه عقده؛ گریهای که چرا توهین به امام حسین (علیهالسلام) شد؟
والله! بالله! با اینطور اشک، شما آمرزیده میشوی؛ چون اشک شما از روی صداقت، ولایت و افشای ولایت است. اشک باید توأم به ولایت باشد، توأم به امام حسین (علیهالسلام) باشد. گریه کنیم، بگوییم: حسینجان! ما بیچارهایم! نبودیم جانمان را فدا کنیم، حالا برایت گریه میکنیم. زینبجان! نبودیم حمایت از تو کنیم. حسینجان! گریه میکنیم تا فرزند عزیزت امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید که این گریه اتصال به امام زمان (عجلاللهفرجه) باشد، حضرت بیایند و احقاق حق کنند.
منصور دوانیقی به امام صادق (علیهالسلام) زهر داد، روایت است که فقط استخوان سر حضرت مانده بود، همه جانش آب شده بود. یک نفر آمد گریه کرد، امام گفت: اگر میخواهی گریه کنی، برای جدّم حسین (علیهالسلام) گریه کن! گریه برای امام صادق (علیهالسلام) اینطوری نیست که یک ذره اشک بریزی، تمام گناهانت آمرزیده شود. امام صادق (علیهالسلام) میخواست او گریه کند که آمرزیده شود. گریه بر امام صادق (علیهالسلام) ثواب است، گریه بر امام حسین (علیهالسلام) نجات است. حالا خدا مرحمت کرده، میگوید اگر گریهات نمیآید، تباکی کن! هماهنگ شو با گریهکنندگان بر امام حسین (علیهالسلام). وقتی امام حسین (علیهالسلام) را خواستی؛ یعنی قبولش داشتی، دوازده امام (علیهمالسلام) و قرآن را قبول داشتی؛ آنوقت تولیدت اشک است، همان اشکِ امام زمان (عجلاللهفرجه) است!
امام حسین (علیهالسلام) کنار «جَبَلُ الرَّحمة» ایستاده و دعای عرفه را میخوانَد، دارد با خانه خدا وداع میکند و اشک میریزد. حضرت زینب (علیهاالسلام)، امّکلثوم و اصحاب هم اشک میریزند. امام حسین (علیهالسلام) دارد شکرانه حق را بهجا میآورد و میگوید: خدایا! من دارم رو به امر تو میروم، رو به کربلا میروم. جدّم گفته: حسین! «اُخرُج الی العراق!» برو به سمت عراق! خدایا! دارم امرت را اطاعت میکنم. امام حسین (علیهالسلام) خودش امر است؛ اما دارد رو به امر خدا میرود.
آقا ابوالفضل (علیهالسلام) هم آگاه کرد، همه را آگاه کرد؛ در مکه دارد خودش را معرفی میکند، به حاجیها میگوید: دست از حسین برنمیدارم. من که فرزند آقا امیرالمؤمنینم، دستم را علی میبوسد؛ به دینم قسم، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) دست همه خلقت را نمیبوسد، چرا؟ میبیند این دست فدای خدا میشود، فدای ولایت میشود. گلوی حسینش را میبوسد که فدای خدا میشود؛ اما روی چه کسی تأثیر داشت؟ چرا هدایت نمیشوند؟ حج و عمره، جهاد و عبادت در دلشان است؛ آن که باید در دلشان باشد نیست، آن هم ولایت است. اگر بود، تکان میخوردند، هیچکدام از حاجیها تکان نخوردند. حبّ حج و جهاد داشتند و بغض امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام).
آنموقعی که امام حسین (علیهالسلام) حرکت کرد، عقیده ولایتیام این است: حَجَر گفت: لبیک! منا گفت: لبیک! حِجر اسماعیل گفت: لبیک! تمام انبیاء که آنجا هستند، گفتند: لبیک! کوهها گفتند: لبیک! تمام مکه گفت: لبیک! امام دلش میخواهد مردم بگویند لبیک که اتصال به ولایت باشند، نه به عبادت؛ وگرنه او که احتیاج ندارد. میخواهد تو را نجات بدهد، امام تو را میخواهد مثل خودش بکند؛ اما شما به امام میگویید: بیا مثل ما بشو! امام حسین (علیهالسلام) دعای عرفه را خواند و با خانه خدا وداع کرد، ما هم باید با گناه، معصیت و نافرمانی خدا، با این حرفهای موهوم وداع کنیم و رو به امر خدا برویم.
امام حسین (علیهالسلام) دارد میآید، غریبانه هم میآید، با اهل بیتش دارد غریبانه میآید. حالا حرفم این است که ای حاجیها! وقتی صاحبخانه از خانه بیرون آمد، چرا شما در خانه ماندید؟! به عقیده ولایتی من، آن خانه برای شما غصب بود! اگر تمام این چند میلیون حاجی، دنبال امام حسین (علیهالسلام) حرکت کرده بودند به روی کربلا، یزید، سگ کی بود که امام حسینِ ما را بکشد؟! نیامدند! این مثل همان است که مادرش حضرت زهرا (علیهاالسلام)، درِ خانه مهاجر و انصار رفت و گفت: بیایید! نیامدند. به حضرت زهرا (علیهاالسلام) گفتند میآییم و نیامدند!
تا اینکه شب عاشورا شد، آقا امام حسین (علیهالسلام)، یک خیمه انتظار زد؛ یعنی یک خیمه علیٰحدّه زد، همه را جمع کرد و فرمود: من بیعتم را از روی شما برداشتم، هر کسی میخواهد برود، برود؛ فردا طفل صغیرم هم شهید میشود. اینجا بود که فوج فوج رفتند، حسینگو بودند، نه حسینخواه! مثل اغلب ما! کسی نماند؛ تمام، آمده بودند به طمع. مثل حالاست که میخواهند امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید و چیزها ارزان شود، نمیخواهند جانشان را فدا کنند.
شب عاشورا خیلی مهم بوده، شب وداع بوده. در تمام این عالَم، امام حسین (علیهالسلام) وداع میکرد با همه عالَم؛ یعنی با تمام دوستان؛ اما هشدار به تمام عالَم میداد؛ میخواست همه عالم بدانند. آخرش هم به لشکر کوفه گفت: برای چه مرا میکشید؟ گفتند: «بُغضاً لِأبیک»: بغضی که با پدرت داریم. امام حسین (علیهالسلام) میخواست به تمام عالم بگوید: مرا بیجُرم میکشند، کسی که بیجُرم میکشید این است. تو نباید بیایی کمک کنی به کشتن امام حسین (علیهالسلام)، بروی بهشت. تمام این هفتاد هزار نفر همین بودند. کسی نبود دفاع از امام حسین (علیهالسلام) کند به غیر زینب (علیهاالسلام).
تربت امام حسین (علیهالسلام) شفاست. خاک کف پای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) محبت است، نجات است، رستگاری است. اصلاً خدا جهنم را خلق کرده برای دشمنان علی! روایت داریم، قسم میخورد، اگر کسی دشمن علی نبود، اصلاً جهنم را خلق نمیکردم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: یا علی! اگر مردم توان داشتند، درباره تو حرفی میگفتم که مردم، قدمی که میگذاری، خاک کف پایت را، از برای تَیمُّن و تبرک بردارند. امام حسین (علیهالسلام) خونش تربت است، علی (علیهالسلام) جای پایش تربت است. این را چه کسی میفهمد؟ خود امام حسین (علیهالسلام) که جانش را فدای پدرش علی (علیهالسلام) کرد.
امام حسین (علیهالسلام) با مردم ساخت؛ تاحتی جوان عزیزش علی اکبر (علیهالسلام)، علی اصغر (علیهالسلام)، آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را شهید کردند، همه اینها را صبر کرد؛ بغض خودش را فراموش کرد، بغض علی اکبرش، حضرت عباس، شهداء را فراموش کرد، دید کوفیان ممکن است توبه کنند. وقتی گفت: برای چه مرا میکشید؟ گفتند: «بُغضاً لِأبیک»، آنوقت دوازده فرسخ لشکر را در هم ریخت. آیا میفهمی امر یعنی چه؟! عفو خدا خیلی بزرگ است؛ اما خدا راجع به کسانی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول ندارند، عفو ندارد. خدا خیلی رئوف است؛ اما راجع به ولایت، غیور است.
وقتی آقا امام حسین (علیهالسلام) حرکت کرد، در مکه با خانه خدا وداع کرده، حالا درِ خیمه آمد و با حضرت زینب (علیهاالسلام) وداع کرد. گفت: خواهر! زینب! امّکلثوم! خداحافظ! تاحتی گفت: فضه! خداحافظ! ببین اینها چقدر آقا هستند، مساوات این است: فضه کنیز مادرش را با خواهرش، یکی حساب میکند.
وقتی که امام حسین (علیهالسلام) از حضرت زینب (علیهاالسلام) طلب پیراهن کهنه کرد، زینب (علیهاالسلام) غَش کرد و افتاد. حالا لشکر ابن زیاد دارد «هل مِن مبارز» میطلبد. امام حسین (علیهالسلام) دست گذاشت در قلب زینب (علیهاالسلام)، تصرف ولایی کرد.
تصرف ولایی یک حرفی است که حجت خدا نگاه کند، تو مانند ولیّ بشوی. گفت: خواهرجان! تا اینجا وعده من با خدا بوده؛ اگر تو را آوردم، میخواستم که یزید زحمتهای ما را از بین نبرد. تو باید بروی «هل من ناصر» بگویی، دارند در شام لعنت به پدر ما میکنند، باید پرچم معاویه را بکَنی، پرچم پدرمان علی (علیهالسلام) را نصب کنی. گفت: برادر به دیده منّت!
امام زمان (عجلاللهفرجه) دارد دل امام حسین (علیهالسلام) را میگوید که میفرماید: گریه میکنم برای توهینی که به عمهام زینب (علیهاالسلام) شد، برای اسیری عمهام زینب (علیهاالسلام)، خود جدّم حسین هم بود، گریه میکرد. آخر زینب (علیهاالسلام) عظمتی داشت. وقتی میخواست برود سر قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) میرفتند شمعها را خاموش میکردند که کسی قامت زینب (علیهاالسلام) را نبیند. حالا این زینب (علیهاالسلام) که در تمام خلقت این همه احترام دارد، باید اسیر شود و بیاید با یزید حرف بزند!
وقتی تمام جوانان شهید شدند، حسین (علیهالسلام) که دیگر اکبر (علیهالسلام) ندارد! اصغر (علیهالسلام) ندارد! حسین (علیهالسلام) دیگر کسی را ندارد! یا اکبرا! یا اصغرا! یا برادر عباسجان! امام حسین (علیهالسلام) همه را یاد میکند. صدا زد: عباس! ای حامی خیمههای من عباس! کجا رفتی؟
عباس (علیهالسلام) حامی خیمهها بود، شب که میشد دور خیمهها میگشت. حالا امام حسین (علیهالسلام)، عباس (علیهالسلام) که رفته، صدایش میزند. کاری کنید که امام حسین (علیهالسلام) صدایتان بزند! زهرا (علیهاالسلام) صدایتان بزند! گناه نکنید! جایی نروید! سخی باشید تا آنها از شما خوششان بیاید.
به امام حسین (علیهالسلام) میگویند: «السلام علیک یا رحمة الله الواسعة» این خواست امام حسین (علیهالسلام) است. «رحمة الله الواسعة» یعنی همه را دربرمی گیرد. به شمر در گودی قتلگاه گفت: اگر بهواسطه مال دنیا مرا میکشی، من به تو میدهم؛ دست از این کار بردار! من قول بهشت به تو میدهم. شمر گفت: من یک درهم ابن زیاد را از پدر و مادر تو بیشتر میخواهم! اینجا حرامزادگی خودش را بروز داد؛ چون امام را نمیخواهد، مال دنیا را میخواهد؛ اما منظور مطلب این است: امام حسین (علیهالسلام) به فکر نجات همه هست، تاحتی قاتلش. متقی هم همینطور است، تمام هدفش نجات است، تمام هدفش کارگشایی مردم است.
من امیدواری به خدا دارم، میگویم همه را ببخش! یک پارهوقتها میروم توی فکر خودم و خدا؛ میگویم: آنچه مردم به من بد کردند، من میبخشم. اینها که گناه کردند، اینها را ببخش! إنشاءالله امیدوارم دیگر گناه نکنید! جزء صدیقین باشید! به فکر مردم باشید! خدا به دینم! به فکر شماست؛ البته مردمی که مستحق هستند، مردمی که با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستند، نه با بدعتگذار.
وقتی به کربلا رفتم، گفتم: حسینجان! آقاجان! فدایت شوم، دلم میخواهد سگِ درِ خانهات شوم، به خودت قسم، حرفی ندارم. نه شأن میخواهم، نه مقام؛ هیچ چیز نمیخواهم، فقط حسینجان! تو را دوست دارم، به طوری که اینقدر خاضع و خاشع هستم؛ افتخاری نصیبم شود سگِ درِ خانهات بشوم.
آقاجان! بچههایت بیایند با پایشان، کف پایشان را به پوز من بمالند، پوزم متبرک شود. خودت بهجای خود، علیاکبرت، عون و جعفرت بیایند پا بمالند به پوز من. حسینجان! تا اینجا حاضرم؛ اما تو آقایی، تو بزرگواری، حالا درخواست از تو میکنم، تو را به حق علیاکبرت عنایت کن به من، به سینه من، این حرفها را سوغاتی ببریم برای رفقای عزیزی که انتظار دارند. گفتم: حسینجان! من این قدر به رفقایم افتخار میکنم.
حسینجان! آقاجان! خودت مرا بغل گرفتی، به سینهات چسباندی، ریختی در سینهام آنچه که باید بریزی، قبول دارم. والله! خواب دیدم حضرت امام حسین (علیهالسلام) با حضرت زینب (علیهاالسلام) داشت میرفت، مرا صدا کرد، اینطور مرا در بغل گرفت که پاهایم به زمین نمیرسید، مثل یک پدری که بچهاش را در بغل بگیرد.
جان من! عزیز من! اگر شما خالص و مخلص باشید، امام حسین (علیهالسلام) در بغلت میگیرد. چرا مرا اینطوری کرد؟ من مثل یک ذخیرهای شدم که شما رفقا را برسانم به امام حسین (علیهالسلام).
دو نفرند که خیلی مقام دارند، هیچکس مقام اینها را نمیداند: یکی آقا ابوالفضل (علیهالسلام) است، یکی خواهرش زینب (علیهاالسلام). حضرت زینب (علیهاالسلام) وقتی میخواست عصر عاشورا سوار شتر شود، یک نگاهی به نهر علقمه کرد و گفت: عباس جان! کجایی برادر؟! چقدر آمدند دنبال تو، دعوتت کردند نرفتی، خودت را فدای حسین کردی؛ هر وقت میخواستم سوار شتر بشوم، تو زانو خم میکردی، من پایم را روی زانویت میگذاشتم، سوار میشدم. ابوالفضلجان! کجایی؟! زینب (علیهاالسلام) عباس (علیهالسلام) را یاد کرد.
حالا این زینب (علیهاالسلام) موقع حرکت دادن کاروان چه کار میکند؟ گفت: حسین جان!
برادرجان! چون چاره نیست میگذارمت | ای پاره پاره تن! به خدا میسپارمت |
هیچوقت تو را فراموش نمیکنم، این تزریق است. رفقا! تزریق؛ یعنی حرفها را فراموش نکنید! آنوقت دارید با این حرفها عشق میکنید.
امام حسین (علیهالسلام) جواب زینب (علیهاالسلام) را باید بدهد، گفت: زینب! تو مرا به خدا میسپاری؛ اما من دنبال تو هستم. تو مرا فراموش نمیکنی، من دنبالت هستم. مگر امام حسین (علیهالسلام) دنبال زینب (علیهاالسلام) نبود؟!
حالا زینب (علیهاالسلام) آمده و در کوفه دارد به امر برادرش خطبه میخواند. یک وقت دید مردم توجه به یک جایی دیگر کردند، دید سر برادرش را به نی زدهاند. من به فدای خاک کف پای زینب (علیهاالسلام) بشوم! ببین چهطوری افشاء کرد! حالا وقتی یزید گفته: اینها خارجی هستند، حضرت زینب (علیهاالسلام) میخواست افشاء کند. میدانی چطور زینب (علیهاالسلام) امام حسین (علیهالسلام) را میشناخت؟ قطعه قطعه امام حسین (علیهالسلام) را میشناخت، نه امام حسین (علیهالسلام) را بشناسد. یک دفعه به آقا امام حسین (علیهالسلام) گفت: برادر! با من حرف بزن! نمیزنی با این بچه صغیر بزن! برادر! تو که دنبال ما بودی، چرا در خانه خولی به مهمانی رفتی؟! تو که با ما مهربان بودی! سر مبارک امام حسین (علیهالسلام) فرمود: «أم حَسِبت أنّ أصحابَ الکهفِ و الرّقیم کانوا مِن آیاتنا عَجباً». ای خواهر من! اصحاب کهف و رقیم متوجه بودند، ولایتشان را حفظ کردند اما اهل کوفه نکردند، بنیامیه نکردند، مرا کشتند؛ ظاهر مرا کشتند. آیا کسی متوجه شد؟ امام این است. امام حسین (علیهالسلام) گفت: هیچ آیهای مثل این دو آیه در قرآن عجیب نیست؛ اما خواهر! قصه من عجیبتر است که به حرف یک نفر بروند، مرا شهید کنند و سرم را بالای نی کنند.
هزار حرفی که خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفته نزن! به تمام جزءهای کلام الله! راجع به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بوده؛ مغزی در عالم نبوده که به او بگوید. خود امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) حرفهایش را در چاه میزند، مغزی نیست که حرف علی (علیهالسلام) را بگوید. حالا هم مغزی نیست که بگوید، من در پرتو ولایت حرف میزنم نه از ولایت؛ ولایت چیز دیگری است. مگر زبانی هست که بتواند از کمال، جمال، قدرت و بزرگواری خدا و دوازده امام (علیهمالسلام) و چهارده معصوم (علیهمالسلام) حرف بزند؟! خدا ازلی است، اینها هم ازلی هستند؛ اما چه کسی میفهمد؟! زینب (علیهاالسلام). میگوید: برادر! با من حرف بزن!
همینطور که امام حسین (علیهالسلام) تسلیم است، زینب (علیهاالسلام) هم تسلیم ولایت است. امام حسین و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) تسلیم خدا هستند، اینها تسلیم ولایتند. ببین حضرت زینب (علیهاالسلام) میآید و به امام سجاد (علیهالسلام) میگوید: «یا حجةَ الله کُلّ خلقه» آیا ما باید بسوزیم؟ حضرت زینب (علیهاالسلام) حرفی ندارد که بسوزد، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حرفی ندارد که طناب گردنش بیندازند، امام حسین (علیهالسلام) هم حرفی ندارد که شهید شود و بچههایش شهید شوند؛ پس همه در امر هستند. ای شیعه! تو هم باید در امر باشی!
قربانتان بروم! بیایید جانم! به نالههای حضرت زینب (علیهاالسلام) کمک کنید! بیایید به امر زینب (علیهاالسلام) کمک کنید! آخر زینب (علیهاالسلام) فریاد زد: در این سرزمین یک مسلمان نیست؟! یکی نیست که از حسینِ من دفاع کند؟! خدا لعنت کند آن کسی که تو را شهید کرد.
آقا ابوالفضل (علیهالسلام) خیلی مقام دارد، سلمان خلقکُن است. چرا؟ وقتی جانش را فدا کرد، جانپرور شد؛ یعنی جانی را میپروراند. جانش را داد به امام حسین (علیهالسلام) با تمام قدرتش. تمام درجهای که دارد، بهواسطه امام حسین (علیهالسلام) است.
تو باید جانت را در اختیار ولایت بگذاری. جان را باید فدای یقین کنی، فدای ولیّ کنی. او هم میگوید: جانم به فدایت! این آخِر کار است. من یک میلیارد جان داشته باشم، فدا میکنم. باید بدانی خواست خدا این است که جانت را فدا کنی.
آقا ابوالفضل (علیهالسلام) از کجا به اینجا رسید؟ از آنجایی که از ریشه دلش، تمام جانش این است که فدای حسین (علیهالسلام) بشود. آقا ابوالفضل (علیهالسلام) نه جان بدهد، تکه تکه بدنش را میدهد. شما آقا ابوالفضل (علیهالسلام) نمیشوید، اما صفاتش را باید داشته باشید؛ چون صفات او صفات خداست، صفات برادرش حسین (علیهالسلام) است.
عقیده ام این است: آن پولی که در راه خدا، در انفاق خرج میشود، باید شکرانه کنید، آن را ببوسید! حالا برایت میگویم: عزیز من! پولهایی که در راه حق میرود، چطور میگویی آن را ببوس؟ آنموقع که در راه امام حسین (علیهالسلام) میدهی، ببوس! آقا ابوالفضل (علیهالسلام) وقتی که دستش جدا شد، رفت جلو و دست را برداشت، این دست را بوسید، گفت:
تو از من بهتر بودی و رفتی | شدی فدای شاه شهیدان |
ای دست! تو اول شهید شدی در راه حسین. حالا پولهایی که میدهید عزیز من! همینطور است؛ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) دستی که در راه خدا داد، بوسید. شما هم پولی که در راه خدا میدهید، ببوسید! چرا؟ ذخیره میشود. جان آقا ابوالفضل (علیهالسلام)، به تمام مقدسات اسلام، به تمام خلقت میارزد. حالا دارد خودش را معرفی میکند، میگوید: من بنده حسینم.
تا زنده ام ای لشکر! حامی دینم، دینم حسین است
اصحاب امام حسین (علیهالسلام)، خواستشان امام حسین (علیهالسلام) است، حالا جانشان را فدای خواست کردند؛ امام زمان (عجلاللهفرجه) هم میگوید: جان من به قربان شما؛ خواست من هم شما هستید. امام زمان (عجلاللهفرجه) دارد با اصحاب امام حسین (علیهالسلام) نجوا میکند. امام زمان (عجلاللهفرجه) خواستش را میخواهد، خدا هم خواستش را میخواهد.
خدا میگوید: در حضور حسینِ من باش! آنهایی که شب عاشورا فوج فوج رفتند، ارتباطشان را با امام قطع کردند و حضور ابنزیاد رفتند. اصحاب امام حسین (علیهالسلام) مطیع شدند، حالا امام زمان (عجلاللهفرجه) ولایت را میخواهد، آن کسی را میخواهد که امرش را اطاعت کند؛ نه فقط امام حسین (علیهالسلام)، خود حجة بن الحسن (عجلاللهفرجه) حامی اینها شده، میگوید: پدر و مادرم را به قربانشان میکنم.
خدای تبارک و تعالی دارد عنایت، عدالت و صفایش را افشاء میکند. میگوید: بهواسطه اینها که حمایت از حسین (علیهالسلام) کردند، همه خلقت را میآمرزم. همانطور که میگوید: اگر مؤمنی در شهری باشد، آن شهر حفظ است. تو اگر حمایت از امام زمانت میکردی، همه خلقت بهواسطه تو آمرزیده میشدند!
رفقای عزیز! عاشورا ما باید تجدید بیعت کنیم، بگوییم: حسینجان! تو گفتی هر روز عاشوراست، اما یک عاشورایی داریم که به عرض سال، آن خون تو، آن زحمتهای تو به وجود میآید. حسینجان! ما آمدیم تجدید کنیم؛ یعنی حسینجان! ما کسانی نبودیم که خلقپرست بشویم، یا دنبال ساز و آواز و لهو و لعب برویم؛ ما کسانی بودیم که امر تو را اطاعت کردیم، امر تو وجود مبارک امام زمانِ ماست. همینطور که شهداء امر تو را اطاعت کردند، ما اطاعت کردیم؛ اما حسینجان! میخواهیم نگهمان داری که ما همینطور باشیم؛ مبادا از امر وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) خارج شویم!
خدایا! ما امام حسین (علیهالسلام) را بهتر بشناسیم. خدایا! زینب (علیهاالسلام) را هم بهتر بشناسیم. زینب (علیهاالسلام) را فقط امام زمان (عجلاللهفرجه) شناخت. اینطوری با امام حسین (علیهالسلام) صحبت کنید، جوابتان را میدهد. عاشورا در زمان آدم هم نقل بوده، عاشورا نجات من و توست.
آگاه باشید دستگاه امام حسین (علیهالسلام) خیلی دقیق است! چه کار میکنید؟ اصلاً میآیید روضه، بدانید حضرت زهرا (علیهاالسلام) آنجا نشسته؛ در عزاداری امام حسین (علیهالسلام) حیوانها همه عزادارند، جاندار و بیجان از برای امام حسین (علیهالسلام) گریه میکنند.
عاشورا بوده، این عاشورا که جلو میآید برای توست که پولی بدهی و آمرزیده شوی. غذای امام حسین (علیهالسلام) خیلی حساب دارد! همینطور که برای امام حسین (علیهالسلام) پول میدهید، برای زینب (علیهاالسلام) هم بدهید تا آمرزیده شوید. إنشاءالله امیدوارم یک انفاقی بدهید! بگویید: خدایا! شکر، ما باشیم و هر سال این کار را بکنیم؛ مال ما حلال باشد. امام زمان (عجلاللهفرجه) پدر و مادرش را قربانتان میکند. بگویید: خدایا! شکر، ما را موفق کردی؛ اگر امام زمان (عجلاللهفرجه) پدر و مادرش را میدهد، ما پولمان را میدهیم؛ شکر کنید شبیه امام زمان (عجلاللهفرجه) شدید.
شیعه باید پرچم امام زمان (عجلاللهفرجه) دستش باشد، تا امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید و پرچم «جَاء الحَق و زَهَقَ البَاطِل» را در دست بگیرد و پرچم شما اتصال به آن باشد. من این انتظار را از شما دارم. رفقای عزیز! بیایید پرچم توحید و امام زمان (عجلاللهفرجه) را در دست بگیرید! پرچم امام زمان (عجلاللهفرجه)، فرمان امام زمان (عجلاللهفرجه) است، فرمان قرآن است؛ از حرفهایش خوشتان بیاید.
این نیرویی که دارید اسم اعظم است، با این اسم اعظم پرش کنید در دامن امام زمان (عجلاللهفرجه). ما ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را نمیشناسیم، عظماییت اینها را باید بفهمیم. اگر بگوییم آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) یک خلقت است، ما نفهمیدهایم؛ خلقت به امر اینهاست. خلقت بهواسطه امام زمان (عجلاللهفرجه) سرِپاست. خلقت باید امرش را اطاعت کند، نه دنیا. دنیا که به منزله استخوان خوک در دهان سگ خورهدار است.
خدا میداند چقدر خدا خلقت دارد، کُرات دارد. همه به واسطه امام زمان (عجلاللهفرجه) است. اگر لحظهای ایشان نباشد، یعنی چشمش خواب برود، تمام خلقت فروریزان میشود. آنموقعی که تمام زمین و آسمان فروریزان میشود، خدا امامش را در عرش میبرد، دیگر در این عالم نیست. وقتی امام در ظاهر، در این عالم نیست، عالم فروریزان میشود. آیه «إذا زُلزلت الأرضُ زِلزالَها» را بخوانید! میگوید چه میشود؟ خودش، خود به خود متلاشی میشود. تمام به وجود امام باقی است؛ پس اگر تو امام زمان (عجلاللهفرجه) را ببینی، باید عرش، بهشت، دوزخ، آسمان و زمین، کوهها و دریاها، درختها، اشیاء و ممکنات را ببینی، آنچه در خلقت است را باید ببینی؛ تمام اینها که سرِپاست، به وجود مبارک ولیّ الله الأعظم (عجلاللهفرجه) است؛ این است خداشناسی.
اگر ما اینطوری باشیم، هر چه که میبینید، شکر امام زمانتان را میکنید. خدایا! شکر، یک چنین وجودی را از نور خودت خلق کردی، سایه امام زمان (عجلاللهفرجه) بر سر ماست. قدردانی کنید! تو را به خود امام زمان قسم، از زیر سایه امام زمان (عجلاللهفرجه) نروید کنار! کجا میروید کنار؟ آنموقعی که امر آقا را اطاعت نکنید. بیایید عزیزان من، زیر سایه امر باشید!
تو امام زمان (عجلاللهفرجه) را بخواه که واسطه تو و خداست. این خلقت بهواسطه امام زمان (عجلاللهفرجه) زنده است. برکات بهواسطه امام زمان (عجلاللهفرجه) نازل میشود. رزق ما، بهواسطه امام زمان (عجلاللهفرجه) است. روزیِ ما را ایشان قسمت میکند. امام زمان (عجلاللهفرجه) تمامِ امیدهاست.
امام صادق (علیهالسلام) به مجلس ولایت غبطه میخورد. چرا؟ چون همه شما میگویید یا امام زمان! همه شما قانع و راضی هستید، دنبال طاغوت نیستید، همه شما در فکر هدایتید، همه شما سخاوت دارید؛ پس إنشاءالله مثل آهنربا باشید! ولایت را جذب کنید! امام زمان (عجلاللهفرجه) را بگیرید! وقتی اینطوری شدی، به ماوراء دست پیدا میکنی، دعایت مستجاب میشود، اصلاً یک شخصیت ماورایی میشوی.
به «ولیّ الله الأعظم» (عجلاللهفرجه) متوسل شوید! بگویید: آقاجان! حدّها را از گردن ما بردار! آقاجان! دست ما را بگیر! آقاجان! ما را در پناه خودت بیاور! آقاجان! ما قدرت نداریم. آقاجان! ما یک جان داریم، جانمان هم فدای تو! این قدرتها که به ما دادهاند، همهاش موقت است؛ قربانتان بروم، بیایید در مقابل کسی که قدرت عالَمیان است، زانو بزنید! یعنی قدرت او قدرت ماوراست، قدرت او قدرت خداست. کیست؟ امام زمان (عجلاللهفرجه) است.
ما باید امام زمانمان را بشناسیم؛ میگوید: اگر امام زمانت را نشناسی، میمیری به زمان جاهلیت. بیا امرش را اطاعت کن! امرش، خودش است. اگر تو امرش را اطاعت کردی، پیش او هستی، او هم پیش توست. باید دنبال نازله خیر باشی! نازله خیر این است که امر را اطاعت کنی، آنموقع نازل میشود به تو. وقتی نازل شد، دیگر انتهاء ندارد، ابدالآباد میشود.
«اِنتظارُ الفَرج أفضلُ العِبادَة» ما باید انتظار آن کسی را بکشیم که امام صادق (علیهالسلام) هم انتظار او را میکشد؛ زینب (علیهاالسلام) و امّکلثوم هم انتظار او را میکشند؛ شیعه دارد انتظار میکشد؛ درخت، آسمان و عرش، جهنم، بهشت و فردوس انتظار میکشند.
تو باید جانم! بیایی توی خط! جزء انتظارون باش! آیا کتاب رجعت را خواندی، فهمیدی یا گذاشتی کنار؟ همه خلقت دارند گریه میکنند؛ عرش، آسمان، زمین و درختان گریه میکنند؛ منتظر رجعتند تا گریهشان تمام شود. اگر امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید، همه اینها ساکت میشوند، خوشحال میشوند. تو هم باید همینطور باشی.
«اإنتظارُ الفرج»؛ یعنی انتظار این را بکشی که باری از دوش فقیری برداری تا فرج برایت حاصل شود. اگر این کار را کردی، آنوقت انتظار امام زمان (عجلاللهفرجه) را داری.
دعا به وجود امام زمان (عجلاللهفرجه) کنید! من هر روز و هر شب یک دور تسبیح، صلوات میفرستم برای سلامتی آقا امام زمان (عجلاللهفرجه)؛ میگویم: خدایا! وجود مبارک ایشان را از جمیع بلاها حفظ کن!
وقتی خدمت امام زمان (عجلاللهفرجه) رسیدم، میخواستم در رکاب امام زمان (عجلاللهفرجه) کشته بشوم تا حضرت زهرا (علیهاالسلام)، یک لبخند به من بزند؛ میخواستم زهرای عزیز (علیهاالسلام) خوشحال شود که پسرش مهدی (عجلاللهفرجه) را یاری کردم؛ حضرت زهرا (علیهاالسلام) خوشحال شود، نه خودم؛ تو مال آنهایی، دیگر قبولت میکنند؛ این است که میگویم: کار باید وصل به خدا باشد، وصل به توحید باشد؛ آنوقت رشد پیدا میکند. رشدش رضایت زهراست، رضایت خداست. عزیزان من! هر کاری که میکنید، در فکر باشید زهرا (علیهاالسلام) یک لبخندی بزند. کمکش نکردند! بیایید رفقا! ما کمک کنیم زهرا (علیهاالسلام) را.
چه وقت میشود حضرت زهرا (علیهاالسلام) را افشاء کرد؟ وقتی که حقیقتِ تمام خلقت یعنی امام زمان (عجلاللهفرجه)، تشریف بیاورد و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مُهر میزند: مؤمن! منافق! گردن منافقان را میزند؛ آنموقع میشود زهرای عزیز (علیهاالسلام) را افشاء کرد. امام زمان (عجلاللهفرجه) میفرماید: مادرجان! آمدم! قبر مخفی مادرش زهرا (علیهاالسلام) را معلوم میکند؛ مادرجان! من آمدم! به اندازه تمام دنیا سوختم و اشک ریختم؛ اگر اشک چشمم تمام شد، برای تو گریه کردم! امام زمان (عجلاللهفرجه) آنجا هم ستایش خدا را میکند که به دست من الآن جاری شد؛ خواست خدا جاری شد، رجعت جاری شد. امام زمان (عجلاللهفرجه) حالا هم دارد دلش میسوزد، گاهی میگوید: ای خدا! فرج مرا نزدیک کن!
هیچکس آتش مرا نمیتواند خاموش کند، هیچ خلقی نمیتواند؛ مگر آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) با آب حوض کوثر خاموش کند. بگوید: حسینجان! آمدم. به زهرا، مادرمان هم میگویم: آمدم، به آن قلب تو هم میگویم: آمدم؛ آنوقت آتشِ قلب مرا خاموش میکند. میسوزم.
اگر گویم زبان سوزد | اگر پنهان کنم تا مغز استخوان سوزد |
مؤمن، مانند سنگِ نمک دلش آب میشود. حواسش پیش زینب (علیهاالسلام) است، حواسش پیش امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) است؛ همینطور میگوید: آقا امام زمان! چه موقع میشود بیایی و احقاق حق کنی؟ دلش آب میشود. آنکسی که چشمش از برای زهرا (علیهاالسلام)، از برای علی (علیهالسلام) گریان است، امام زمان (عجلاللهفرجه) او را میپذیرد؛ میگوید: تو آگاهی و من آگاهتر از تو، تو گریانی و من گریان تر از تو.
آیا این مصیبت بعد از رجعت تخفیف پیدا میکند؟ به نظر من تخفیف است؛ آن ضربهای را که خورده، چه کنم؟! حالا امام زمان! این عمَر را بُردی سوزاندی! این داغ که تمام نشده! این مصیبتِ امام حسین (علیهالسلام) برای دوستانش تمام نمیشود. باز در قیامت یک خُرده تخفیف پیدا میکند وقتی مقام امام حسین (علیهالسلام) را میبیند.
اگر امیرالمؤمنین علی گفتید، بدانید مافوق خلقت را صدا میزنید، اگر علی بن موسی الرضا گفتید، باید بدانید که خلقتها تماماً در اختیار علی بن موسی الرضاست. اگر خدا گفتید، ببین علی بن موسی الرضا (علیهالسلام)، دوازده امام (علیهمالسلام)، در اختیار خدا هستند. اینطور باید بگویید «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا!» خدا نکند ما جدا شویم. وقتی گناه کردید، جدا میشوید. جوانان عزیز! قربانتان بروم، اگر گناه کردید، باز هم توبه کنید، وصل میشوید.
خدا شاه آبادی را تأیید کند! گفت: حاج حسین! ما چندین سال کنار قبر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودیم اما علی (علیهالسلام) را نمیشناختیم؛ علی (علیهالسلام) را خلق حساب میکردیم. آمدیم به شما برخوردیم، حالا علیشناس شدیم. یک علی که میگویی، خدا مَلک برای تو خلق میکند، «أستغفر الله» میگوید. تو یکوقت کنار قبر علی (علیهالسلام)، علی (علیهالسلام) را نمیشناسی، چه فایدهای دارد؟! مگر هفده، هجده سال نزد چهار امام نبودند و اهل آتش شدند؟!
ما باید اینها را بشناسیم. عقیدهام این است: شناسایی اینها این است که باید با ادب، علی بگویی. وقتی میخواهی علی بگویی، باید به یک ماوراء بگویی علی! آنقدر علی (علیهالسلام) قیمت دارد که خدا یک ماوراء را کنار میگذارد؛ میگوید: به عزت و جلالم! اگر ثواب انس و جنّ کنی، علی «علیه السلام» را دوست نداشته باشی، تو را به رو به جهنم میاندازم.
الآن آقا امام رضا (علیهالسلام) اینطوری است! شما که مشهد میروید باید توجه کنید؛ هم به امام، هم به خدا. درست است که امام محتاج خداست؛ اما امام، محتاج خلق نیست. خدا یک تسلط خلقتی به امام داده است. مگر قنبر درِ خانه امّالسلمه نیامد، گفت: علی کجاست؟! امّالسلمه گفت: آسمان است؛ برای علی (علیهالسلام) آسمان و زمین ندارد؛ مؤمن هم آسمان و زمین ندارد.
اصلاً تمام خلقت محتاج ولایت است؛ اما مؤمن ممکن است تسلط داشته باشد. یک وقت ولایت، آن تسلط را به دوستش هم میدهد، تسلط؛ این است که میگویم قدری در ماوراء کار کنید! قدری فکرتان بالا برود؛ با چشمِ قلبت تمام این عالم را ببینی؛ زمین و آسمان را ببینی؛ عرش، قیامت، تمام اینها را ببینی! حالا که همه را دیدی، یک دفعه میگویی: «سبحان الله»: ای خدا! تمام اینها در اختیار توست، تاحتی ائمه (علیهمالسلام) در اختیار توست.
علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) در اختیار خداست؛ اما شما که میخواهید آنجا تشریف ببرید، باید یک نگاهی به خدا بکنید؛ این خدا کیست که علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) را خلق کرده؟! خدا به علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) اختیار داده است؛ حالا که به او اختیار داده، توجه علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) به خداست!
ببین من که یک ذراتی از ولایت دارم، شب که میشود، میگویم: تمام اینها که به من مراجعه میکنند، خودت جوابشان را بده! مگر من میتوانم؟! علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) هم همینطور است؛ نه اینکه مصداق درست کنم. کسی که این حرفها را میشنود، باید به آن معرفت داشته باشد.
معرفت را باید از حضرت علی (علیهالسلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) بخواهید تا نظری به شما بکنند و در قلبتان بریزند. شب و نصف شب به زهرای عزیز (علیهاالسلام) متوسل شوید! اشکی بریزید و بگویید: زهراجان! دل مرا باز کن! زهراجان! چشم مرا عالَمبین کن! زهراجان! ایرادیها را از قلب من بیرون کن! زهراجان! این وسوسهها را از من بگیر! اگر نگرفت!
فکر، آن است که زیر این آسمان، هیچکس را نخواهید مگر آن که پیرو علی (علیهالسلام) باشد. همینطور که فکر دشمنی با امام باشی، کافر هستی؛ اگر فکر ولایت باشی، دعایت مستجاب میشود.
به امام رضا (علیهالسلام) گفتم: امام حسین (علیهالسلام) گفت تو وکیل ما هستی، تو هم ما را وکیل خودت قرار بده! یک چیز به من بگو! القاء و افشاء بده! یاد اینها بدهم. من این وکالت را میخواهم. مگر امام حسین (علیهالسلام) نگفت ایشان وکیل من است، میخواهی صحن را تعمیر کنی، برو اجازه بگیر؟ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را داری که وکیل میشوی. بیا علی (علیهالسلام) داشته باش! از همه جا بِبُر! بگو علی! بگو زهرا!
به تمام آیات قرآن، اگر کفش زهرا (علیهاالسلام) را به من بدهند، به بهشت و فردوس، صلح نمیکنم! میگویم: من این را میخواهم بو کنم؛ چون بوی زهرا (علیهاالسلام) به تمام خلقت میارزد. بوی علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) به تمام این خلقت میارزد.
امام رضا! تو همه جا هستی. تو در قلب من هستی. یا امام رضا! به حق جوادت، ما را کمک کن! یک نظری به ما بکن! الآن که زیارت میروی، امام رضا (علیهالسلام) نگاه به قلبت میکند، ولایت در آن است؛ میگوید: ای کسانی که مادرم را افشاء میکنید، «تَقبّلَ الله!» اما خلق را افشاء نکنید! وگرنه آنموقع او به تو میگوید: مشرک!
آقا امام رضا (علیهالسلام) میفرماید: سه جا میآیم حفظتان میکنم. باید امام رضا (علیهالسلام) را دعوت کنید: آقا! بیایی! یادت نرود! یادت نمیرود؛ گناهِ من از یادت میبرد. اول از خدا بخواه: گناه مرا بیامرزد، یادت نرود؛ شب اول قبر بیایی، میزان بیایی، آنجا بیایی، ما احتیاج به تو داریم. دعا کن خدا بدیهای ما را بیامرزد! با امامت حرف بزن! پس میآید.
رفتم مشهد، گفتم: یا امام رضا! من زیارتم را هدیه میکنم به آنهایی که نیامدند. حالا آوردم جلو، گفتم: الآن قیامت است، خدایا! تو مرا روبهرو میکنی، میگویی: تمام زیارتهایت را بخشیدی، حواله کردی، حسین! اگر اینها را، همه را پس بدهی، فردوس میروی. گفتم: من به دینم! نمیخواهم فردوس بروم، میدهم به اینها؛ چیزی که دادم، دادهام!
اگر تبری داشتی، اینطور میشوی، گفتم: ثواب نمیخواهم، وقتی اینطوری شدی، خدا باز یک چیزی به تو میدهد. باز من در این فکر نیستم؛ اگر چیزی داد، داد. نداد، نداد. من علی (علیهالسلام) دارم، حسین (علیهالسلام) دارم، زهرا (علیهاالسلام) دارم، چه غم دارم؟ چه کم دارم؟ بیخود نیست که میگویم نمیخواهم آدم باشم، میخواهم سگ باشم، درِ خانه زهرا (علیهاالسلام) باشم؛ زهرا (علیهاالسلام) و بچههایش را ببینم.
اگر شما ارتباط داشته باشید، دستتان به آن حَبلُ المتین است؛ وصل به ائمه (علیهمالسلام) هستید؛ آتش به شما کاری ندارد؛ آنوقت به حضرت زهرا (علیهاالسلام)، به حضرت معصومه (علیهاالسلام) مَحرم میشوید. حبّ علی بن ابی طالب (علیهالسلام)، شما را مَحرم میکند.
اگر به آن حَبلُ المتین دست زدید، ارادة الله میشوید. من یک دفعه در عالم رؤیا آمدم حرم، دیدم که این صحن و سرای حضرت معصومه (علیهاالسلام) تاحتی کفشداری رفته وسط این آسمان ایستاده. هر چه نگاه کردم، دیدم قبری نیست. آنوقت صدها زنجیر مثل انگشتان دست که کوتاه و بلند است، سرازیر بود از صحن و سرا. اگر کسی یک دانه از این زنجیرها را دست میگرفت، فوراً میبردش بالا. زنجیر روح داشت، تمام این مردم قم و غیر آن آمده بودند. اما کسی دستش به زنجیرها نمیرسید. تا چشمم کار میکرد، مردم تعجب کرده بودند که صحن و سرا چرا تا آنجا رفته است؟!
ما آمدیم گوشه صحن دمِ آن در، آنجایی که بعضی وقتها میایستم؛ گفتم: خدایا! نمیخواهم به تو بگویم، اما خودت میدانی، من چند دفعه آبروی خودم را به خاطر مردم ریختهام، ولی آبروی کسی را نریختهام؛ بیا جلوی مردم آبروی ما را نریز! تا رفتم جلو، زنجیر به امر بود، به حضرت عباس، یک زنجیر آمد پایین، نه اینکه من دستم را به آن بگیرم، بردم زیر پایم گذاشتم، بُرد مرا بالا و در ایوان حضرت معصومه (علیهاالسلام) نشستم. این حَبلُ المتین است، تو را ضبط میکند و به مقصد میرساند؛ آنجا که بخواهی، تو را میبرد.
یک خلقت قربان حضرت معصومه (علیهاالسلام) بشود! چقدر من ممنونش هستم؛ خدا میداند اگر یک میلیارد چشم داشتم، راجع به حضرت معصومه (علیهاالسلام) کور بودم؛ یک میلیارد نه این دو تا چشم.
رفقای عزیز! من همیشه به فکر شما هستم. گفتم: بیبیجان! به برادرت امام رضا (علیهالسلام) بگو رفقایم را تحویل بگیرد؛ اولیاش این است که اگر آسیبی میخواهد به اینها برسد، مَلَک روانه کند اینها حفظ باشند؛ چون که ملائکه در اختیار برادرت هستند. این رفقای مرا حفظ کن! تمام شما مثل ایمانی که در قلب من است، در قلبم حضور دارید. بعد گفتم بگو: جای خوب هم قسمتشان کن! حاجتشان را هم برآورده کن! عنایت به آنها بکن! آنها را تحویل بگیر!
کسی خدمت به من میکند، میگویم: خدایا! من نمیتوانم عوضِ خدمت او را بهجا بیاورم، من نه مال دارم، نه قدرت دارم. خدایا! خودت کمکش کن! خدایا! خودت عوض به او بده! یک حواله مینویسم، به خدا میدهم. خدا هم حواله ما را تا حالا که ردّ نکرده است.
به حضرت معصومه (علیهاالسلام) گفتم: بی بی جان! قربانت بروم، خاک کف پایت شوم! خیلی من تشکر میکنم، حوالههای مرا ردّ نکردی. به ارواح پدرم ردّ نمیکند. حالا هر کسی نیاید، یک باغ بخواهد و چه بخواهد... بگوید یک حواله بده! به ایشان گفتم: عنایت کن من به این رفقا بگویم، فرمود: زیارت میکنند قبر ما را، اطاعت نمیکنند امر ما را. امر، آمادگی است.
اگر وحی به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نازل میشود، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمادگی دارد. منتظر وحی خداست. وحی رسید به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله): ای نبیّ من! امشب میخواهند تو را بکُشند، تو باید علی را جای خودت بگذاری. فرمود: علیجان! جای من میخوابی؟ گفت: شما حفظ هستی؟ گفت: آری! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمادگی دارد. چرا یک نفَس امیرالمؤمنین (علیهالسلام) افضل از عبادت ثقلین است؟! اینها نه اینکه جسم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میخواستند از بین ببرند، درون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میخواستند از بین ببرند. درون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ولایت است، درون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علی (علیهالسلام) بود، اینها آن را میخواستند نشود. ما باید آمادگی داشته باشیم که جانمان را برای ولایت بدهیم. والله! اگر تو اینطور آمادگی داشته باشی، یاور امام زمان (عجلاللهفرجه) هستی. امام زمان (عجلاللهفرجه) هیکل نمیخواهد، آمادگی میخواهد.
اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) یک شب جای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) خوابید و ولایت را حفظ کرد، امام حسن عسکری (علیهالسلام) سالهای سال دارد امام زمان (عجلاللهفرجه) را حفظ میکند، آقا امام حسن عسکری (علیهالسلام) چقدر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین است! دارد جان یک چنین وجودی را که مثلش در تمام خلقت نیست، حفظ میکند.
اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باید آیه «وَ جَعَلنا مِن بَین أیدیهِم سَدّاً و مِن خَلفِهم سَدّاً فأغشَیناهُم فَهُم لایُبصِرون» را بخواند؛ امام زمان (عجلاللهفرجه) خودش آیات است. صدها بار در خانهاش ریختند و او را ندیدند! آیا امام زمان (عجلاللهفرجه) آیه «وَ جَعَلنا مِن بَین أیدیهم» خواند؟! امام زمان (عجلاللهفرجه) خودش قرآن ناطق است؛ اما پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) افشاکُن است. یک چیزهایی است که خدا در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افشاء کرد اما حقیقتش پیش حجت خداست. امام خودش افشاست. صدها بار در خانه امام حسن عسکری (علیهالسلام) ریختند، مگر امام زمان (عجلاللهفرجه) را دیدند؟! مگر آنجا نبود؟! چقدر نرگس خاتون امام زمان (عجلاللهفرجه) را حفظ کرده؟! هر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین است! پس پدر و مادرِ امام زمان (عجلاللهفرجه) صدها شب مواظبِ ایشان بودند؛ البته خدا هم مواظب است.
رفقای عزیز! انتظار دارم که شما روح بشويد، روح گناه نمیکند. ما فردای قیامت گیر چشم، دست، پا و گوشمان هستیم؛ چرا فراموش میکنید؟ امام زمان (عجلاللهفرجه) روح است، زهرای عزیز (علیهاالسلام) روح است؛ شما باید اتصال به روح بشوید. اینها انتظار دارند شما روح بشوید، انتظار دارند مثل ائمه (علیهمالسلام) بشويد. اعضاء و جوارح، اعمال شما را ضبط میکنند. تو آنجا در قیامت حاشا میکنی، به دستت میگویی نگو! بترس از آن روزی که حقیقت کار میکند، اعضایت کارهایت را میگویند.
ببین آقا ابوالفضل (علیهالسلام) چه طور با دستش حرف میزند؟ میگوید: تو از من باوفاتر بودی؛ پس موجودی مستقل است. شما اگر اتصال به روح بشوید، بیمحاکمه هستید، بیایید دنبال امر بروید! سلمان، اباذر، میثم و مقداد رفتند دنبال امر؛ حالا میگوید: «سلمانُ مِنّا أهل البیت»، شما هم بیایید جزء اهل بیت بشويد!
متقی هم اگر زیارت خانه خدا میرود، اصلاً نه مکه میخواهد، نه منا و نه مقام؛ علی (علیهالسلام) میخواهد، دارد دنبال آن میگردد. محبوبش علی (علیهالسلام) است؛ نه محبوبش طواف باشد؛ تاحتی محبوبش زیارت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم نیست. آن تجلی ولایت را میخواهد؛ آنوقت چیزی به غیر ولایت او را آرام نمیکند. این مال همه کس نیست. وقتی اینطوری شدی، به تو میگوید برو بالای خانه من، اذان بگو! علی بگو! من خانهام را میگذارم زیر پایت که تو علی (علیهالسلام) را دوست داری. روح، هر جایی میتواند برود. برای قدم گذاشتن در بعضی جاها باید روح باشد که برود. آنجا که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به متقی میگوید: برو بالای کعبه و اذان بگو! این شخص باید روح باشد که بتواند بالای کعبه برود. روح آن است که خیانت در دل تو نباشد. جسم آن است که خیانت در قلب تو باشد.
تو در آن قسمت که اینطوری شدی، پشت پا به همه این خلقت زدی. خلقت را نمیخواهی، علی (علیهالسلام) را میخواهی! حالا تو با زهرا (علیهاالسلام) هماهنگ میشوی، زهرا (علیهاالسلام) هم علی (علیهالسلام) را میخواهد؛ یعنی یک ذره نمیخواهد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را ناراحت کند. کسی که در تمام این خلقت سرافراز است، دوست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. حالا شما به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) افتخار میکنید، علی (علیهالسلام) هم به شما افتخار میکند که دنبال خلق نرفتید.
وقتی مردم، در بهشت میروند، در فکر میروند که خدایا! این همه به ما نعمت دادهای، ما هم یک کاری بکنیم؛ وحی میرسد: ای بندههای من! یک «الحمد لله» بگویید! وقتی «الحمد لله» گفتند، ندای خدا را میشنوند. والله! من شنیدهام؛ ندای خدا از یک جا نمیآید، از تمام خلقت میآید. من دو مرتبه با صدای خدا روبه رو شدم، مثل یک گمشده، هنوز دارم دنبال ندای خدا میگردم. هنوز تمام این اجزای من دارد لذت میبرد. مَست ندای خدا هستم؛ خیلی ملیح است! خدا هم در معراج با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با لسان علی (علیهالسلام) صحبت کرد.
خدا ندا داد: این قصر مال تو؛ اما من خیلی خرسند نشدم، خود خدا دوباره ندا داد؛ به اسم گفت: حسین! هر که را میخواهی، راه بده! گفتم: به عزت و جلالت قسم، خدا! وقتی به من دادی خوشحال نشدم، حالا که گفتی کسی را راه بده، خوشحال شدم. خداجان! قربانت بروم، من میخواهم دست مردم را بگیرم، دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را دور خودمان بیاوریم.
خدا محتاج نیست؛ اما یک احتیاج دارد؛ احتیاجش این است که دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را از این معرکه پر فعل و فساد نجات بدهد؛ خوشش میآید که دوستان علی (علیهالسلام) را نجات بدهد. اینقدر خدا دوست دارد! میگوید: اگر یک نفر را هدایت کنی، به قدری که عالَمی را هدایت کردی، ثواب به تو میدهم؛ اما اگر یکی از دوستان علی (علیهالسلام) را گمراه کنی، گناه یک عالَم گمراه کردن را به تو میدهم. اگر این مطلب را قشنگ حسّ نکنید، صحیح نیست، توی هیجان میافتید. ببین گفتم: خدا محتاج نیست، ائمه (علیهمالسلام) محتاج خدا هستند. ما باید محتاج ائمه (علیهمالسلام) باشیم؛ چون که از دریچه ولایت، به ما ولایت القاء میشود و افشاء میکنیم.
دوستی علی «علیه السلام» کفایت است. آب، آتش جهنم را خاموش نمیکند، محبت علی (علیهالسلام) خاموش میکند! اگر بدانی محشور شدن با ولایت یعنی چه، به حضرت عباس، از ذوق خوابتان نمیبرد! خدایا! من علی (علیهالسلام) را دوست دارم، چه کسی این دوستی را به من داده؟ خودت دادی، خودت حفظش کن! خدایا! من زهرا (علیهاالسلام) را دوست دارم، چه کسی این دوستی را به من داده؟ خودت دادی، خودت حفظش کن!
در این دنیای به این پهناوری، چند نفر تویش گُل میکنند: مثل جبیر، میثم، شاه عبدالعظیم، بلال و مقداد.
منصور دوانیقی مثلاً خلیفه اسلام است. روزی گفت: میخواهم ناهار بخورم؛ بروید یکی از شیعههای علی (علیهالسلام) را بیاورید و او را بکُشید تا من سر کِیف شوم! این خلیفه مردم است، نه خلیفه اسلام. خلیفه مردم: عمر است و ابابکر و امثال آنها.
جبیر از وقتی که اميرالمؤمنين (علیهالسلام) شهید شد، در جنگل رفته بود. رفتند او را بیاورند، در راه قدری هوا ناجور شد. آنها شب میخواستند در یک آسیاب بروند، جبیر گفت: من داخل نمیآیم. آسیابان گفت: اینجا محل شیرها و ببرهاست، امشب او را میخورند. جبیر گفت: نمیآیم، چون این آسیابان دوست علی (علیهالسلام) نیست.
وقتی شب شد، اینها نگاه کردند، دیدند همه این حیوانات وحشی دور جبیر حلقه زده اند، گریه میکنند، پا و دستش را میبوسند. حالا وقتی او را آوردند، منصور به او گفت: دست از علی بردار! جبیر شناخت ماورایی داشت، از ماوراء، علی (علیهالسلام) را میشناخت. حرف خوبی زد؛ گفت منصور! یکی مثل علی پیدا کن، من بروم دنبالش. مثل علی وجود ندارد. با این حرفش، منصور را آتش زد.
من هم به شما میگویم: اگر از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بهتر هست بروید دنبالش؛ اما به اميرالمؤمنين (علیهالسلام) یقین پیدا کن! کجا میخواهی بروی؟! آدم دوست میخواهد، من هم دوست میخواهم؛ اما باعث ننگ من نباشد. وقتی منصور دستور قتل جبیر را داد، جبیر گفت: خدایا! به این منصور فرصت نده که دیگر دوست علی را اذیت کند! ببین جبیر نمیگوید: مرا اذیت نکند! میگوید دوست علی (علیهالسلام) را اذیت نکند!
امیدوارم خدای تبارک و تعالی، این اجزاء را که به ما داده، همه را در اختیارش بگذاریم؛ آنوقت خدا خودش را در اختیار شما میگذارد. چرا؟ میگوید: «اُدعُونی»: بیا! چه میخواهد به شما بدهد؟ خدا میگوید: بیا! تا خودم را به تو بدهم! اما باید از همه چیز بِبُری! بدانی خدا باید تو را کفایت کند. خدا و رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) گفته اند برو درِ خانه علی (علیهالسلام) ! «أنا مَدینة العِلم وَ علیٌ بابُها» او تو را کفایت میکند.
هیکل من رشد کرده، اما عقلم رشد نکرده. بیایید رشد هیکل ما، رشد عقل باشد. این یقین توست که تمام ماوراء را میبیند و به تمام ماوراء سیر دارد. تمام این عالم تنظیم است. تو قدرتت را تقدیم ولایت کن! نفَست، کارَت را تقدیم ولایت کن! حالا خدا یاریات میکند.
اگر اراده خودت را کنار گذاشتی، خودت را محتاج خدا، محتاج ولیّ الله الأعظم، امام زمان (عجلاللهفرجه) دانستی، ماوراییات میکند. به قلب مبارکتان بگویید: ای قلب! بیا حمایت از حسین (علیهالسلام) کن! ای اشیای بدن من! ای قلب من! ای جان من! بیا خودت را بگذار در اختیار زهرا (علیهاالسلام)! خدا میگوید: «إنّ الله و ملائکته یصلون علی النّبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»؛ حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میآید شکستهنفسی میکند، مثل اين که خودش را قاطی همه میکند؛ میگوید: خدا! تو گفتی تسلیم نبیّ باش؛ من تسلیم که هیچ، عبدش هم هستم. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در هر کاری پیشتاز است. ما باید عبد محمد باشیم چون امر توست. امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، عبدِ امر خداست، نه عبدِ رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) به عنوان نبوت یا جسم. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عبدِ عبد نمیشود؛ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عبدِ امر خداست. شما هم عبد این حرفها باشید! این مثل آن است خدا که به ملائکه گفت: به آدم سجده کنید! آدم که لایق سجده نیست، امر خداست که به این سجده کن!
اینکه میگوییم ما تسلیم خدا هستیم، اینها عشقی است. باید تسلیم علی (علیهالسلام) بشوید! ببین زینب (علیهاالسلام) چقدر تسلیم است! اگر امام زمان (عجلاللهفرجه) میگوید: اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم؛ برای تسلیمیِ زینب (علیهاالسلام) است. تمام وجودش مانند برادرش، در اختیار امر است؛ تمام موهای بدنش، تمام گلبولهای خون زینب (علیهاالسلام) امر است!
رفقا! اگر خیری از دستتان جاری شد، شکر خدا کنید که بدانید امام زمان (عجلاللهفرجه) برای خیر گریه میکند؛ تمام وجود زینب (علیهاالسلام) خیر است؛ چون تسلیم است. اگر تو تسلیم باشی، از دستتت خیر جاری میشود و خدا محبت ائمه (علیهمالسلام) را به تو میدهد. محبت پیش خداست، به تو میدهد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از غار حراء آمده، میگوید: خدیجه! من پیامبر شدم، خدا مرا تأیید کرده؛ خدیجهجان! بیا و تسلیم من بشو! گفت: محمد! من تسلیم تو بودم که همسرت شدم. این خدیجه (علیهاالسلام)، یک خدیجه زنانه نیست، با خدا نجوا داشته. اگر واقع یک مؤمنی نجوا داشته باشد، خدای تبارک و تعالی این شخص را ارادة الله میکند؛ نه اراده اینجا، اراده خلقت میکند؛ خدیجه (علیهاالسلام) از همانهاست. بیخود نیست که باید خدیجه (علیهاالسلام) صندوقچه زهرا (علیهاالسلام) باشد.
وقتی خدیجه (علیهاالسلام) این را گفت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قدری شگفتزده شد. خدایا! به من گفتی تبلیغ کن! تو عدهای را زودتر تبلیغ کردی! یک نفرش خدیجه (علیهاالسلام) است، تو خدیجه را تبلیغ کردی. عزیزان من! قربانتان بروم، هم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تبلیغ میکند، هم خدا؛ اما به چه کسی تبلیغ میکند؟ یک نگاه در دلت میکند و میبیند؛ آنوقت فقط محبت علی (علیهالسلام) در دلت میریزد. تو محبت چه کسی را داری؟! خدا محبتش جا ندارد، میخواهد آن را در دلت بریزد، از بس که عشق و چیزهای دنیایی در آن است، کجا محبتش را بریزد؟
یک غمهایی است که اگر در دلِ شما باشد، به غمهای زینب (علیهاالسلام) اتصال است. یک غمهایی است که اگر در دلِ شما باشد، به دل امام زمان (عجلاللهفرجه) اتصال است. امام زمان (عجلاللهفرجه) مرتب میگوید: عمهجان! نبودم کمکت کنم، اما إنشاءالله شما را کمک میکنم. من که فراموشت نمیکنم، عمهجان! شب و روز برایت گریه میکنم، اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم. این گریه یاد است، امام زمان (عجلاللهفرجه) همیشه یاد است، فراموشی ندارد. دلت باید با چشم امام زمان (عجلاللهفرجه) پیوند داشته باشد.
حضرت زینب (علیهاالسلام) در اربعین با امر حجت خدا آمد کربلا، با فتح آمد کربلا. تو کربلا که میروی، باید اقتداء به حضرت زینب (علیهاالسلام) کنی. با امر چه کسی کربلا میروی؟ آیا امر امام زمان (عجلاللهفرجه) را اطاعت کردی و میروی کربلا؟ آیا دست از لهو و لعب، خلق و محبتش برداشتی؟ آیا دل دوستان امام حسین (علیهالسلام) را خوش کردی؟ امر میبری یا هیکلت را؟ امام حسین (علیهالسلام) پذیرای امرش است. هیچ اعمالی بیشروط قبول نیست.
یک نفر میگفت: من ده دفعه رفتم کربلا، توفیق شد! چرا یک دفعه پولش را ندادی به کسی که میسوزد و نمیتواند برود؟ نمیگویم زیارت نرو! با شروط برو! جوری برو که امام حسین (علیهالسلام) قبولت کند. میخواهم آبروی ماورایی داشته باشید! اطاعت امر شما را در تمام خلقت سرافراز میکند. ما باید از آنهایی که امر خدا را اطاعت نمیکنند، تبری بجوییم؛ همینطور از خودمان هم که امر خدا را اطاعت نکنیم، تبری بجوییم.
اصحاب امام حسین (علیهالسلام) با امام حسین (علیهالسلام) ارتباط داشتند. امام زمان (عجلاللهفرجه) هم با آنها ارتباط دارد که میفرماید: پدر و مادرم به قربانتان! شما با چه کسی ارتباط دارید؟! متقی با فقراء ارتباط دارد، با امر خدا ارتباط دارد. خدا امر کرده: به فقراء رسیدگی کن.
یک ارتباطهایی است که ائمه (علیهمالسلام) به شما جزا میدهند، به ماوراء دست پیدا میکنید اما یک ارتباطهایی است که سقوط میکنید. اگر به بچه مردم نگاه بد کنید، گناه ابن ملجم به شما میدهد. مردم آن زمان با عمر و ابابکر ارتباط برقرار کردند، مرتد و کافر شدند، اهل جهنم شدند؛ در هر زمانی که مردم، پیرو خلق شدند، بیدین از دنیا میروند. اصلاً ارتباطِ غیر امر باطل است.
یک تجلی داریم، یک تجلی فهم. یک وقت به ما تجلی شده، تجلی فهم نشده. تجلی فهم، شناخت امام به تو میدهد؛ شناخت قرآن و زهرای عزیز (علیهاالسلام) را به تو میدهد. آن تجلی فهم به شاگردان امام صادق (علیهالسلام) نشده بود؛ هر چند درس خوانده است، هر چند عالِم و شاگرد امام صادق (علیهالسلام) است؛ اما تجلی فهم به او نشده. اگر میخواهید تجلی فهم به شما بشود، باید تمام تجلیهای دنیا را از خودتان بیرون کنید.
شما باید معلمتان خدا و ولایت باشد. قربان آن معلم بشوم! یک نگاهی میکند، علم تمام علوم را میریزد در سینهات. «عِلم الله»؛ خدا علمش را به تو میدهد. علمش چیست؟ محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به تو میدهد.
چه شخصی میشود جوابگو؟ اشخاصی که غرض و مرض نداشته باشند، خودخواه و خودپرست نباشند، حرام نخورده باشند و دنبال حرام نباشند، چشم و پایشان را حفظ کنند، از گرسنگی بمیرند؛ اما دستشان را جلوی کسی دراز نکنند، به غیر خدا و امام زمان (عجلاللهفرجه) و ائمه (علیهمالسلام)، کسی را نبینند، به فکر مردم باشند، به فکر هدایت مردم باشند، تاحتی بخواهند خودشان توی آتش بیفتند؛ اما دوست علی (علیهالسلام) در آتش نیفتد؛ نه فدای علی (علیهالسلام) بشود، فدای دوست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بشود؛ (من والله! حاضرم فدای شما بشوم.) آنوقت از آن علمی که ائمه طاهرین (علیهمالسلام) در این خلقت دارند، یک ذراتی به این شخص میگویند، «العلمُ نورٌ یَقذِفه اللهُ فی قَلبِ مَن یَشاء» را به او میدهد. این شخص میشود جوابگو.
امام صادق (علیهالسلام) به آن شخص فرمود: تو مریض شدی، من مریض شدم. دارد حالی تو میکند؛ میگوید: تاحتی آن کسالتی که تو داری، من هم دارم؛ من با تو یکی هستم؛ تو را اینقدر دوست دارم. امام صادق (علیهالسلام) خوش است که بادین باشی. مؤمن واقعی هم دلش خوش است که از آنها جدا نشوی.
به دینم قسم، به ایمانم قسم، نمیخواهم تملق بگویم، هر کدام از شما، اهل بیت شما، یک ذره ناراحتی داشته باشید، من ناراحتم؛ اصلاً انگار به جان من اتصالید. خدایا! تو شاهد باش که تملق نمیگویم، حقیقت را میگویم؛ شما ولایی هستید. خود امام صادق (علیهالسلام) هم همین را میگوید.
چند چیز است که اتصال به هم هستند: اول خدا، بعد رسول الله (صلیاللهعلیهوآله)، بعد علی ولیّ الله (علیهالسلام)، بعد قرآن مجید. اگر من اینطور گفتم، خیال نکنید که اینها سلسله مراتب است، نه! تمام اینها یک وجودند؛ «لَحمُک لَحمی، دَمُک دَمی؛» آنوقت شیعه هم اتصال به اینهاست، حرف من سر شیعگی است.
اگر امام زمان (عجلاللهفرجه) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با دوست خودش «لَحمُک لَحمی» نباشد، با چه کسی باشد؟! اگر امام زمان (عجلاللهفرجه) با تو که امر را اطاعت میکنی، نجوا نکند، با چه کسی نجوا کند؟! آیا زیر این آسمان، به غیر از دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام)، کسی از شیعه بالاتر هست؟! امام زمان (عجلاللهفرجه) به او راه میدهد که «لحمُک لحمی، دمُک دمی» باشد؛ میآید به من سر میزند! راز دلش را هم میگوید که یک خُرده دلش خوش شود. میفرماید: حسین! مردم مسموم شدند، اهل دنیا شدند، به دنیا نمیرسند!
من نظرم این است: گناه را مثل زَهر بدان! زَهر را هر کاری کنند، آنرا نمیخوری. میدانی کُشنده است؛ گناه هم کُشنده است. گناه ما را از خدا و ائمه (علیهمالسلام) جدا میکند. قربان آن عقیده بعضی رفقا که به یک مؤمن خدمت میکنند! ولایت حرکتش میدهد؛ والله! اتصال به ولایت است؛ مانند فضه کنیز حضرت زهراست. فضه خاک در مقابلش جواهر میشد؛ اما نمیخواست در ظاهر هم برتری به زهرا (علیهاالسلام) داشته باشد؛ چادرش، کفشش پینه داشت. میگفت: مگر ممکن است چادرم از چادر زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟! مگر ممکن است کفشم از کفش زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟! کفشش را میدوخت. پینه روی پینه میزد. آن کسی که به مؤمن خدمت میکند، همان عقیده را دارد.
میگویم: خدایا! همین جا برایم بهشت است. رفیق خوب میخواستم که به من دادی، اموراتم که میگذرد. گفتم: خدایا! اگر مرا قیامت ببری، رفقایم پیشم نباشند، آنجا بیت الأحزان بهوجود میآورم؛ نه به بهشتت اعتنا دارم، نه فردوست، نه جناتت! خدایا! رزقم را که میرسانی، رفقای عزیزم؛ تمام ولایتی، کوچک و بزرگ؛ بعضی کوچکها را این قدر خوشم میآید، دستشان را میبوسم. میگویم: این بچه بههوای این حرفها آمده، توی ولایت آمده، پایش را باید بوسید!
خدا که به شیطان گفت: سجده کن! کانال را گفت سجده کن! شما هر کدامتان خودِ ولایت هستید؛ اگر دست شما را بوسیدم، کاری نکردم، ولایت را بوسیدم. آن بوسیدن، توجه به این بچه است، توجه به شماست. شما هنوز لذت دوست داشتن شیعه واقعی را نچشیدهاید.
من دارم شما رفقا را حفظ میکنم؛ والله! ولایتِ شما را حفظ میکنم. دارم درِ خانه مهاجر و انصار میروم، میخواهند همه شما را ببرند، دور شما میگردم؛ هیچ اجری هم نمیخواهم. همانطور که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من اجری از شما نمیخواهم، «إالّا المَودّةَ ذَوِی القُربیٰ»: مگر دوستی اهل بیتم. من فقط چیزی که از شما میخواهم، خدمت به ولایت و فقراست. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم وقتی میخواست در ظاهر از دنیا برود، حرف دیگری نزد؛ فرمود: حسنجان! حسینجان! دست از خدمت به فقراء برندارید، به آنها کمک کنید!
بشر باید از زندگی و عمْرش خیر ببیند، خیر این است که از ولایت جدا نشود، از امام حسین (علیهالسلام) جدا نشود، از انتظارالفرج جدا نشود. رفقای عزیز! تا میتوانید یکی سخاوت کنید! یکی هم شکر؛ آنجا گلستان میشود برایت. شکر خدا، شکر ولایت است؛ چون ولایت مقصد خداست.
معنی شکر این است که خدایا! تو این کار را کردی، تو این عنایت را به ما دادی. همه چیز را لطف و عنایت خدا ببینی؛ حتی سخاوت را. آیا خدا به تو لطف نکرده که محبت علی (علیهالسلام) را به تو داده؟! خدا با تو سرِ لطف است! اگر با لطف نبود که تو را به علی (علیهالسلام) رهنمون نمیکرد!
خدایا! کاری کن که ما علی علی بگوییم تا از دنیا برویم. حضرت زهرا (علیهاالسلام) هم علی گفت تا از دنیا رفت، با حمایت هم گفت. شکر کنید خدا را! شکر کنید ولایت را! علیجان! شکر که ما تو را دوست داریم. زهراجان! شکر میکنیم خدا را که محبت تو را به ما داده، تو ما را قبول کردی.
شکر میکنم زهرای عزیز (علیهاالسلام) شما را پذیرفته. شکر یعنی تشکر از ولایت و زهرا (علیهاالسلام)؛ زهرا میگوییم، علی میگوییم، حسین میگوییم، شکر کنید! شکر ولایت شکر خداست؛ خدا میگوید: شکر ولایت، شکر من است؛ خدا هماهنگی با ولایت میکند.
ببین حضرت زهرا (علیهاالسلام) چه کار میکند؟ سه روز غذا نمیخورَد، به مردم میدهد؛ حالا باز هم گریه میکند. زهرای عزیز (علیهاالسلام) در یک پَسَلهای میرود، میگوید: خدایا! شکر، اولاً که یک توان به ما دادی که گرسنگی ما را اذیت نکند! بعد خدایا! شکر که نعمت از دست ما صادر شد! خدایا! شکر، گرسنه و برهنهای به توسط اینکه ما انفاق کردیم، به نوا رسیدند! تو هم باید همینطور باشی! تو باید هم خوب بخوری، هم خوب بخورانی.
ماه رمضان به عقیده من ماه شکر است. شکر کن که ولایت دارم؛ جزء سُنّیها نیستم که نمازم قبول نشود، عبادتم قبول نشود. شکر کن که خدایا! گول نخوردم؛ آنقدر قدرت به من دادی که شیطان را زمین زدم، شیطان خدای من نشد، راهنمای من نشد، اطاعتش را نکردم؛ چقدر شکرانه دارد؟! مگر شیطان را زمینزدن کم است؟! کسی که توانست شیطان را زمین بزند، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است.
کمک؛ یعنی خدا موفّقت میکند؛ با خدا حرفزدن یک موفقیت میخواهد. برو نصف شب عشقبازی کن با خدا، با امام زمان (عجلاللهفرجه). تقاضای فهم کنید! تقاضای شناخت بیشتر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بکنید! تقاضای عدالت کنید! شب با خدا حرف بزنید! شما باید این کتاب را بشناسید، علیشناس شوید. رشد ولایت در قلب شما باید بیشتر شود؛ هیچ جایی نمیشود، فقط اینجا میشود.
ثواب هزار ماه شب قدر این است که میگویم: خدایا! ما علی (علیهالسلام) را نشناختهایم، به ما شناخت علی (علیهالسلام) بده! آن شناختی که خدا بدهد، میشود محبت علی (علیهالسلام) ! این است که خدا میگوید: من هدایت میکنم. شب قدر، شما باید دعوت امام زمان (عجلاللهفرجه) را بپذیرید، دعوت امام زمان (عجلاللهفرجه) را وقتی میخواهی بپذیری، باید خودت را آماده کنی. اگر آمادگی نداشته باشی، آن دعوت پذیرفته نمیشود. دعوت امام این است که پیرو خلق نباشی، از گناهانت توبه کرده باشی و حق الناس گردنت نباشد.
امام زمان (عجلاللهفرجه) میخواهد که شما از او بخواهید تا دلش خوش شود. امام زمان! اگر تقدیر ما شرّ معلوم شده، تو خیر کن! والله! خیر میکند. رئوف است، مهربان است، برو درِ خانهاش! درش را بزن، جواب میدهد؛ اما این در را بزن! درِ دیگری نرو!
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: «أنا مَدینة العِلم و علیٌ بابُها»، از درِ علی (علیهالسلام) بیا! تو بدان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، حاجتت را برآورده میکند. بدان کار، دست اینهاست. خدا میگوید: به عزت و جلالم قسم، به غیر از من، به هر کجا امیدت باشد، قطعت میکنم. امید خدا، امام زمان (عجلاللهفرجه) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. امید خدا، کلامش قرآن است.
بیایید سوگند بخورید! با خدا عهد کنید؛ بگویید: خداجان! ما «هستی» را قبول داریم، دیگر دنبال «نیستی» نمیرویم. من به همه شما دعا میکنم، به ماشینهایتان هم دعا میکنم. شب قدر شب دعاست. به من هم دعا کنید! اگر شب قدر دعا کنی، امام حسن، امام حسین (علیهماالسلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) میگویند: آمین!
شب قدر، قدردانی کن و از خدا بخواه من جز ولایت جای دیگر نروم! من شب قدر افشای ولایت خواستم که زهرای عزیز (علیهاالسلام) لبخند بزند. خدا کسی که قدردانی از ولایت کند را میآمرزد. قدردانی کن از این حرفها! قدردانی از امام زمان (عجلاللهفرجه) کن! از یقین خودت قدردانی کن.
«الّلهمّ کُلّ حال»؛ یعنی ما موفق بشویم، حال یعنی توفیق. الآن یک فرصتی دستتان آمده، از دست ندهید! فرصت، این جلسه است. «أحسن الحال»، حال قدردانی از ولایت است. حالی به ما بده که به ما بگویند أحسن؛ یعنی حال ولایت، نه حال دعا خواندن.
وقتی خدا شما را خلق کرد، گفت: «فَتبارَک اللهُ أحسنُ الخالِقین»، حالا خدا میگوید: أحسن به علی (علیهالسلام)؛ یعنی آن حال را بده که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را بشناسیم. خودت را در اختیار خدا و ولایت میگذاری، ولایت با تو نجوا میکند. آیا بهتر از این هست؟ متقی توی جوّ است؛ جوّ دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام)؛ نه توی حال. خودش توی آنهاست؛ قیمت برای هیچکسی قائل نیست، فقط قیمت قائل است برای علی (علیهالسلام) و بچههای علی (علیهالسلام).
این حرفها باید به شما نازل شود، مثل اینکه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نازل میشد و انجام میداد. نوارها و کتابهای ما هم نازله است، سراندرپایش ولایت است، امری است؛ خلقی نیست. این حرفها را قبول کن و به آن عمل کن! اگر این حرفها را بایگانی نکنی، مثل روح است، برایت کار میکند. حضرت فرمود: کلام ولایت را بنویسید؛ با دفترهایتان نجوا کنید تا امام حسین (علیهالسلام) با شما نجوا کند. این نوشتههای شما باید ابدی باشد.
لذت را خدا میدهد؛ آنوقت هر کسی مطابق آن روح ملکوتی که دارد و درخواستهایی که از خدا کرده است، خدا درخواستهایش را تأیید میکند. من هیچ وقت بهتر از این نیستم که به کسی چیزی بدهم. امروز یک جوری شد برنامه رسیدگی به فقراء داشتیم. به پسرم ابوالفضل گفتم: بابا! باقی که نیاوردی؟ گفت: نه باباجان! نمیدانم تا کجاها رفته! گفتم: بابا! تو رفتی، من کِیفش را کردم. چرا؟ کِیف این است که: خدا صفات علی (علیهالسلام) را به تو داد، صفات شیعگی را به تو داد، میخواهد صفات خودش را به تو بدهد. صفات خودش چیست؟ انفاق به مردم است.
همینطور که خدا رحمت نازل میکند، یک مؤمن برکاتش به اشیاء نازل میشود. من دلم میخواهد شما از آنها باشید، دائم برکاتتان نازل شود. برکات از دست کسی خارج نمیشود، مگر از دست مؤمن و متقی. خدا میگوید: من اعمال از متقی قبول میکنم. تو باید متقی باشی! متقی بودنت همهاش برکات است، هم برای خدا، هم برای امام زمان (عجلاللهفرجه)، هم برای مردم. متقی کیست؟ آن کسی که امام المتقین و وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) را قبول داشته باشد، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: «أنا امام المتقین.»
آن چیزی که خیر میکنی به امر امام زمان (عجلاللهفرجه) باشد؛ این شناختِ امام زمان (عجلاللهفرجه) است. آقا امام حسن عسکری (علیهالسلام) تا چهار هزار گوسفند برای امام زمان (عجلاللهفرجه) عقیقه میکرد. امام یاد من و شما میدهد. بیا مثل پدر امام زمان (عجلاللهفرجه) بشو! هر کسی که از قم به سامراء برای زیارت ایشان میرفت، پولی به او میداد و میفرمود: برو گوسفند قربانی کن و در قم به این دوستان ما بده بخورند. حضرت پول چهار هزار گوسفند را هر دفعهای به قمیها میداد، میگفت: بروید بکشید، برای پسرم عقیقه کنید! تو چطور امر امام را اطاعت نمیکنی؟!
اگر شما بخوابی و به فکر باشی که فردا حاجت برادر مؤمن را برآوری، خدا میگوید: ای ملائکه! تا صبح پای این ثواب بنویس! شما راه هم بروی و به فکر مردم باشی، ملائکه برایت ثواب مینویسند. همه ملائکه، افراد خدا هستند. یک وقت خدا از اعمالت خوشش نمیآید؛ اما اگر به نیّت رفع حاجت مؤمن بخوابی، هم تا صبح برایت ثواب مینویسد؛ هم نیّتت را قبول میکند.
این فکر خیر شما، سرایت میکند به آسمان، به عرشِ خدا؛ این فکرت خریدار پیدا میکند. خدا به خواست مؤمن و اراده مؤمن احترام میگذارد. محل مشیت خدا، قلب مؤمن است. محل مشیت علی (علیهالسلام)، قلب مؤمن است. مشیت زهرا (علیهاالسلام)، قلب توست. اما قلبتان را در اختیار امام بگذارید، نه در اختیار هوا و هوس.
خدا اول عقل را خلق کرد؛ یعنی اول علی (علیهالسلام) را از نور خودش خلق کرد. خدا عقل به تو داده، عقل: ولایت است، در قلب توست. اینکه میگوید: خدا توی قلب توست؛ یعنی امر خدا توی قلبت است؛ خدا که جا ندارد، ولایت در قلب توست. حالا کلامت، نفَست، در اختیار ولایت است.
اینکه میگوید «أنا مَدینة العِلم و علیٌ بابُها»، تو خودت مدینهای، خودت مملکتی، از در علی (علیهالسلام) بیا! یعنی درِ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را باز کن! این دلت باز باشد، ولایت را بپذیرد. چرا شیعه اینقدر ارزش دارد؟ ولایت قبول کردن مهم است.
اگر میخواهید ببینید چقدر مهم است، فقط خانه خدا توانست ولایت را قبول کند که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در ظاهر در آن به دنیا بیاید، هیچ کجای عالَم نبود که علی (علیهالسلام) در آن پا بگذارد. در تمام ماورای این دنیا نبود، جایی از خانه خدا بهتر نیست، علی (علیهالسلام) باید آنجا پا در این دنیا بگذارد، دنیا لیاقت نداشت علی (علیهالسلام) در آن پا بگذارد. علی (علیهالسلام) یعنی این.
چرا میگوید که ما درخت طوبی را از ولایت خلق کردیم، بهشت را از آن خلق کردیم؟ درخت طوبی توی دل توست؛ باید رشد کند، این شاخههای دلت، کلامت، نفَست، عقیدهات، احسانت به مؤمن باشد، نه به غیر مؤمن! مانند درخت طوبی که هر شاخهاش توی قصر یک مؤمن است.
عزیز من! اگر گفتم که شما باید یتیم آل محمد بشوی، معنیاش یعنی این؛ یعنی ای خلقت! ما هم مثل شما هستیم، همینطور که شما مطیع علی (علیهالسلام) هستید، ما هم هستیم.
ذکر، یک تمرین است؛ داری تمرین میکنی، هنوز وارد جهاد نشدهای. باید حواست پیش ذکر باشد. علی «علیه السلام» میگوید: «أنا ذکرُ الله». اگر یک دانه علی بگویی، خدا ملَکی خلق میکند که تا آخِر عمْرت برایت طلب مغفرت کند. ذکر فکرِ علی (علیهالسلام) است، فکرِ امام زمان (عجلاللهفرجه) است، فکرِ زهرای عزیز (علیهاالسلام) است. دربست در اختیار باشی؛ آنوقت تمام هیکلت، موهای بدنت ذکر است.
إنشاءالله امیدوارم از دریچه آن ذکر حقیقی قسمتتان بشود؛ یعنی تجلی پیدا کند. اگر در اختیار ولایتی، عضو ولایتی؛ اگر عضو ولایت شدی، والله، بالله، ولایت نگهت میدارد؛ لذتی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از خدا میبرد، آن لذت را علی (علیهالسلام) به تو میدهد.
یاد خیلی ابعاد دارد، یاد ائمه (علیهمالسلام) باشید! یکی از جنبههای یاد تبری از دشمنان اینهاست، یکی از جنبههای یاد، یاد فقراست. بزرگترین یاد این است که آدم بخواهد با آن محشور بشود. همیشه یاد، دستت به آن حَبلُ المتین است؛ آنوقت همینطور که خدا رحیم است، تو هم رحیم میشوی. همیشه یاد مظلوم هستی، درجه اولش یاد امام حسین (علیهالسلام) است، یاد حضرت زهراست، یاد آقا ابوالفضل (علیهالسلام) است.
من هر روزِ خدا یک دور تسبیح صلوات برای آقا ابوالفضل (علیهالسلام) میفرستم، بعد میگویم: عباسجان! کاش در دنیا نیامده بودم که ببینم و بشنوم با تو اینطوری میکنند، تیر به چشمت میزنند! عمود به فرقت میزنند! هم یادش هستی، هم یاد مصیبتش، هم یاد شجاعتش، هم یاد آن امری هستی که اطاعت کرد؛ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) شجاعتش را گذاشت در امر برادرش حجت خدا امام حسین (علیهالسلام).
«دائم الیاد»: دائم فکرِ مستضعف باش! خدا هم به فکرت است. ببین آقا امام حسین (علیهالسلام) چه طور به فکر است؟ به لشکر کوفه میگوید: «هل من ناصر؟!» مگر اینها قوم و خویشند؟! امام حسین (علیهالسلام) میخواهد همه را نجات بدهد، این یادِ مطلق است.
زینب (علیهاالسلام)، همیشه یادش میافتد که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قدری که به صبح وقت داشت، با خدا مناجات میکرد، خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اذان میگفت. خوشش میآمد بگوید: «أشهد أن لا إله إالّا الله». اگر علی (علیهالسلام) «أشهد أنّ لا إله إالّا الله، أشهد أنّ محمداً رسول الله» میگفت، تمام خلقت میگفت. به قربان بلال بروم که گفت: من اذان بیولایت نمیگویم؛ بلال وصل است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: یک دانه «لا إله إالّا الله» بگویی، در قلعه وارد میشوی، از عذاب ایمن هستی. وقتی آقا امام رضا (علیهالسلام) به نیشابور آمد، همه آمدند به استقبالش و گفتند: کلامی بگو که جدّت گفته باشد. فرمود «کلمةُ لا إله إالّا الله حِصنی، فَمن دَخلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی، بِشرطِها و شُروطِها و أنا مِن شُروطِها». حضرت بر سینهاش میزند و میگوید «أنا من شروطها». بلال میداند، ببین چطوری تشخیص داده؟! آن حرفی که آقا امام رضا (علیهالسلام) میزند، در قلب بلال است.
حالا عمر به او میگوید بیا اذان بگو! همان اذانی که دلت میخواهد را بگو، همان اذانی که برای پیامبر میگفتی بگو! بلال میفهمد که این اذان شروط ندارد؛ گفت: اذان بیشروط نمیگویم. عمر گفت: میدانم تو حسن و حسین را میخواهی، حالا تو را از آنها دور میکنم.
بلال یقین دارد؛ گفت: حسن و حسین و ولایت آنها در گلبولهای خون من است. اگر تمام جانم را قطعه قطعه کنی، میگوید رسول الله! همینطور که زیر شکنجه گفتم رسول الله! چقدر ریگ داغ رویم ریختند، گفتم محمد! الآن هم میگویم علی! زهرا. آنوقت عمر تبعیدش کرد به حلب. اگر توهینی به شما میکنند، دست از علی (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) برندارید.
بلال علی (علیهالسلام) را بُرد حلب، همه مردم را اینجا گذاشت. همانطور که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نجاتدهنده بشر است، بلال هم نجاتدهنده بشر است. این بلال، بلالها میسازد. چقدر مردم آنجا را مسلمان کرد؛ خودش شد کیمیا که به هر جا بزنند طلا میشود. علی «علیه السلام» کیمیا درستکُن است.
حبّ علی (علیهالسلام) کیمیا درست میکند. ولایت، ولایتساز است. بلال، ولایتساز شد. هر کسی به حرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برود، ساخته میشود؛ مؤمن واقعی هم همینطور است!
وقتی عمر و ابابکر خلافت را غصب کردند، تمام ابعاد دنیا را پنجه زدند و بیت المالِ دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را قطع کردند. حالا آن یهودی مقداد را بسته، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمده از آنجا برود، میگوید: مقدادجان! چه شده؟ میگوید: یهودی یک چیز از ما میخواهد، مرا بسته.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید: مگر نمیدانی وقتی که موسی گفت علی! اژدها در دستش عصا شد؟! مگر عیسی نمیگفت علی! مُرده زنده میکرد؟! داوود میگفت علی! زِره به دستش نرم شد! یک تکه آجر بردار! بگو علی! طلا میشود. یک آجر برداشت، گفت یا علی، طلا شد! یهودی بُهتش زد. به علی قسم، مقداد علم کیمیا داشت؛ اما میخواست از علی (علیهالسلام) اجازه بگیرد، اجازه از مولایِ خودش بگیرد. مطیع است! تسلیم ولایت است، از بستن کِیف میکند. اگر یهودی افسار سرش انداخته، میفهمد که مقداد مطیعِ آقایش است، دارد امر آقایش را اجرا میکند. مقداد یقین به ولایت دارد.
این قدر باید شما آماده باشید توهین بهت بکنند، چیز بهت بگویند؛ اما شما مقصدت ولایت باشد. کار باید مقصد داشته باشد؛ نوشتن، جایی رفتن، رفاقت، باید مقصد داشته باشد. من شاید استفاده خیلی از شما نکنم؛ اما استفاده از حضورتان در مجلس و حضور در جبینتان میکنم، حضور در جبین خیلی استفاده دارد.
یک وقت حضور، در بیان آن شخص است، یک وقت حضور، در جمال آن شخص است؛ آن کارگر نخلستان که رفت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را دید، حضور از جمال علی (علیهالسلام) برد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چیزی یادش نداد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را دید؛ علی (علیهالسلام) را دید، خدا را دید، قرآن را دید، همه چیز را دید. حالا میگوید ثواب دیدنش را به جنّ و انس تقسیم کنند، همه رستگار میشوند. شما به آنجا میرسید؛ یعنی حضور جمالی شما برای من این قدر ارزش دارد.
باید جان من! در مقابل همدیگر حضور جمالی داشته باشید! حضور جمالی، میشود حضور کمالی. حضور کمالی رسیدگی به فقراست. إنشاءالله خدا تأییدتان کند. چطوری تأیید باشی؟ دل فقیری را که دوست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است، خوش کن! رحم داشته باش! صفات علی (علیهالسلام) داشته باش!
حالا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) چه کار میکند؟! حرفهایش را میرود در چاه میزند. ای چاه! حرفهایم را امانت نگه دار! این حرفها موقعی که امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید، جریان دارد. به دینم! من آن چاه را دیدم، فقط میگوید علی و امر علی! به قول عزیز من، حاج ابوالفضل، میگوید: حرفهای تو مثل حرفهایی است که وقتی امام زمان (عجلاللهفرجه) میآید، میزند.
عقیدهام این است: این مجلس، مثل همان چاهی است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در آن صحبت میکرد. آنچه احتیاج بشر است، از اینجا بیرون میزند، امیدوارم شما قدردانی کنید و احتیاج بشر را ضبط کنید! ولایت کشش دارد، آن کششِ ولایت شما را میآورد در مجلسی که تبلیغ ولایت باشد، تو را میکِشد. تو بیقرار هستی! حالا چه میخواهد به تو بدهد؟ خودش را میخواهد به تو بدهد!
همینطور که الآن اینجا نشستهاید، موسی بن جعفر (علیهالسلام) را ببینید! مجلس، مجلس موسی بن جعفر (علیهالسلام) است؛ دخترش هم میآید. چرا؟ تمام شما دارید تمرین ولایت میکنید، تمام شما دوست آقا موسی بن جعفر (علیهالسلام) هستید، به چه عشقی آمدید؟! آیا حضرت معصومه (علیهاالسلام) اینجا به استقبال شما نیاید؟! «تَقبّل الله» به شما میگوید؛ از جاهای متعدد اینجا آمدید، دست از کسب و کارتان برداشتید؛ از عاطفهاش به دور است که اینجا نیاید؛ اما ما باید متوجه باشیم.
این جلسه را کفواً اطاعت بدانید! این جلسه اطاعت خداست، هر چه هست در این جلسه هست چون راهنمای شماست؛ راهنمای اسلام واقعی و ولایت است؛ متقی راهنمایی میکند. هیچ کجا رضایت حضرت زهرا (علیهاالسلام) فراهم نمیشود، مگر این جلسه. این جلسه را حضرت زهرا (علیهاالسلام) انتخاب کرده، دعا کرده، حفظ کرده. اگر جلسه بیایی، حضرت زهرا (علیهاالسلام) میگوید محبوب من! کجایی؟! بیا با هم نجوا کنیم.
همه شما را گفت: پروندههایتان سالم! اسمتان را در مصحف مینویسد. من آنجا بودم، همهتان را اسمنویسی میکرد؛ گفت: ای حسین! اینها که به حرف تو هستند، دارم اسمشان را مینویسم؛ قدردانی کنید! ولی هشدار میدهم، پروندههایتان را ناسالم نکنید.
شما در این مسیری که هستید، امام حسین (علیهالسلام) میگوید: پدر و مادرم به قربان شما! ای کسی که یاد ما هستی، ای کسی که خلق را مؤثر نمیدانی، ای کسانی که اینجا جمع شدید، حرف ولایت را گوش میکنید و امر ولایت را اطاعت میکنید. امام زمان (عجلاللهفرجه) هم میفرماید: ای کسانی که این جلسه را حفظ کردید! جان خودم و پدرم و مادرم قربان شما!
والله! شما به ولایت وصل هستید، مواظب باشید قطع نکنید! اگر من از دنیا رفتم، مرا فراموش نکنید! این حاج ابوالفضل هست، به فکر نگهداریِ شما و نگهداریِ این مجلس است. من قبولش دارم، تمام کارها را این جوان تنظیم کرده. تمام ابعادش را روی جلسه گذاشته است.
خدایا! اینهایی که به تو نزدیکند، به ما نزدیک کن! مؤمن را هم به ما نزدیک کن! خدایا! ما را فارغ کن! پیشامدی نکند که ما در مجلس ولایت حاضر نشویم. خدایا! قربانت بروم، یک وقتی به ما بده! ای خدا! تنظیمکنِ تمام خلقتی! تنظیم کن ما برویم در این حرفها، یک اندازهای فکر کنیم.