صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: دهه محرم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی [۱]
یکی دو سه روز به ماه محرّم کار داریم. رفقای عزیز! من دلم میخواهد یک بهرهای از دهه محرّم یا ماه محرّم ببریم، نه بهرهای که تا حالا به ما نگفتهاند یا ما تا حالا نفهمیدهایم؛ چون کسیکه حرف ولایت میزند، باید ولایت در قلبش خطور کند. اگر خطور نکند و یک ولایت خیالی باشد، مبنای قرآن و مبنای امام را نمیداند. مبنای امام و مبنای قرآن یکی است. بیشتر ما، دهه محرّم که میشود سیاه میپوشیم. به اصطلاح، خودمان را شبیه عزادار میکنیم و گریه میکنیم، زنجیر میزنیم و سینه میزنیم. خب، همه اینها درستاست؛ اما برای چه کسی زنجیر و سینه میزنی؟ برای امام حسین (علیهالسلام)؟! آیا ما امام حسین (علیهالسلام) را شناختیم یا نه؟ امروز، برای امام حسین (علیهالسلام) سینه میزنیم، پس فردا، برای کسی دیگر میزنیم. امروز، برای امام حسین (علیهالسلام) گریه میکنیم، پس فردا برای یکی دیگر گریه میکنیم. هیچ فرقی نمیکند؛ یعنی مغز ما کشش ولایت ندارد. پدرمان اینجور میکرده، ما هم میکنیم. آن خانم، مادرش گریه میکرده، دائم به سینهاش میزده، او هم میزند. من دلم میخواهد که رفقای عزیز، یک اندازهای گوش بدهند و تفکّر داشتهباشند.
این نوحهخوانها، روضهخوانها، وقتی محرّم میآید، خوشحال هستند. روضهخوانها از غنیمتجمعکنهای کربلا هستند. یک منبری پیش من آمده، من دیدم دارد میرقصد. به من میگوید: حاج حسین! فلانجا اینقدر پول گرفتم، فلانجا آنقدر گرفتم. داشت میرقصید، غنیمتجمعکن است. اوّلمحرّم که میشود، (ما نمیگوییم این عیب دارد) مردم سیاه میپوشند و سینه میزنند و زنجیر میزنند. همه اینها درستاست؛ اما ما باید امام حسین (علیهالسلام) را بشناسیم و ببینیم امام حسین (علیهالسلام) برای چه کربلا آمدهاست؟ [۲]
محرّم آمد و ماهم عزا شد | حسینم وارد کربوبلا شد |
این دهه محرّم، مصیبت، مثل ولایت بر قلب دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نازل میشود. این ناراحتی به تمام ائمه (علیهمالسلام) به عرشیان، آسمان، ملائکه، بهشت و فردوس و جهنّم نازل میشود. توجّه کنید که به شما هم نازل بشود؛ آنوقت لکّه اشکی بریزید، هر گناهی داشته باشید، آمرزیده میشوید؛ اما به دشمنان زهرای عزیز (علیهاالسلام) و اهل تسنّن نازل نمیشود. اگر خنده و شوخی بیامر کردید، آن نازل نشده. مؤمن باید قلبش ناراحت و مریض باشد؛ تا وقتیکه امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید و قلبش را با احقاق حقّ شفا بدهد. والله، بالله، آن مصیبت خودِ قرآن است که به قلب شما نازل میشود. «أنا قرآنالنّاطق» الآن محرّم است، یک گوشهای بروید! اشکی برای امام حسین (علیهالسلام) بریزید! آن «ذبح العظیم» میشود. اصلاً تو خودت روضه هستی، بنشین و با امام حسین (علیهالسلام) حرف بزن! من عاشورا به بیابان میرفتم، جاییکه کسی نبود، مینشستم و با امامحسین (علیهالسلام) حرف میزدم و گریه میکردم، حالی داشتم. به شما میگوید: بُکاء داشتهباش! گوشهای بنشین و ناراحت باش! این دهه را فرق بگذار؛ تا حضرت زهرا (علیهاالسلام) برایت فرق بگذارد و تو را با غمش که غم امام حسین (علیهالسلام) است شریک کند. زینب اسیر است، گریه میکند، به حساب زهرای عزیز (علیهاالسلام) بگذار! بگو: زهراجان! بچّههایت در بیابان هستند، گریاناند. ما این دهه، تلویزیون و ویدیو و ماهواره را کنار گذاشتیم. [۳]
رفقای عزیز! هر عزا و غمی، مرگ هر عزیزی تمامی دارد، اینها عزاهای خلقی است که یک سال یا دو سال یا سه سال است. اما عزای امام حسین (علیهالسلام) خلقتی است که در قلب پیرزنها و پیرمردها و بچّهها میجوشد و تمامی ندارد. مثل ولایت که در تمام خلقت قسمتبندی است، عزای امام حسین (علیهالسلام) هم به آسمان و زمین، ملائکه، عرش و فرش، جنّ و انس داده شده است. [۴] عزاداری یعنی اینکه عزا داشته باشید که ائمه (علیهمالسلام) را نمیشناسید. روضه یعنی تمام روزنههایی که به دین شما حمله میکند، از خیال و منیّت، حسادت و بخل، کینه و طمع و دروغ، به خصوص نگاه بد و دنبال خلق رفتن را کور کنید؛ باید مواظب این روزنهها باشید. [۵]
عاشورا بوده. این عاشورا که جلو میآید برای من و شماست که پولی بدهیم تا آمرزیده شویم. از زمان آدم هم نقل بوده، عاشورا نجات من و شماست. عاشورا که تمام نشده، شما تمام شدید که کمک به کسی نکردید، دل کسی را خوش نکردید. این حرفها را بایگانی نکنید، هر دفعه این پروندهها را جلو بیاورید. یک وقت امام حسین (علیهالسلام) و اسیری حضرت زینب (علیهاالسلام)، یک وقت آقا ابوالفضل (علیهالسلام) و حضرت قاسم، آقا علیاکبر و آقا علیاصغر، سکینه و رقیّه؛ ببین تمام اینها فدای ولایت شدند. این دهه با اینها بیتوته داشته باشید. یک وقتی برای خودتان داشته باشید که با اینها حرف بزنید! نتیجه بیتوته رشد ولایت، رشد امامشناسی، رشد متقیشناسی، رشد علیخواهی و افشای علی (علیهالسلام) است.
ارجاعات
فرمایش منتخب: حر 3
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۶]
حالا امام حسین (علیهالسلام) یک شب وقت خواسته است. میخواهد چه کار کند؟ در جای دیگر گفتم: حسین (علیهالسلام) همه جانش «هل من ناصر» است. حالا که حرّ به مادرش احترام کرده است، امام حسین (علیهالسلام) میخواهد او را نجات دهد. ای حرّ! تو مرا احترام کردی، جوابت را دادم. گفتم: مادرت به عزایت بنشیند! گفتی: چون مادرت زهراست، جوابت را نمیدهم. حسینجان! من مطابق هزار سوار هستم. قدرتم را در مقابل تو میشکنم و در مقابل مادرت سرکشی نمیکنم. اگر من جواب تو را بدهم، به مادرت زهرا (علیهاالسلام) بیاحترامی کردم، من جوابت را نمیدهم. ولایت، این است.
ببین حرّ یک چیزی داشت، به غیر از ابنسعد و ابنزیاد بود. اینکه من میگویم إنشاءالله امیدوارم که ما همهمان داریم، قدرِ داراییتان را بدانید! اگر آن را داری، دارا هستی. اینها که مِلک دارند، اینها ثروتمند هستند. دارا آن کسی است که ولایت دارد، دارا آن کسی است که ولایت حسینبنعلی (علیهالسلام) را دارد، او داراست! اینها چه هستند؟ اینها ثروتمند هستند.
حالا امام حسین (علیهالسلام) میخواهد پاسخ دهد، چه کار کند؟ چه چیزی به او بگوید؟ رفقای عزیز! والله، من دیدم، به من دادند. عزیزان من! من نمیخواهم خودم را افشا کنم، بعضی از شما کشش ندارید، میگویید فلانی تعریف خودش را کرد. تو اگر عبادتی داشته باشی که ریا نکنی، اگر هر چقدر هم کم باشد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به تو عطا میکند. زیادی عبادت، گرفتاری دارد. باید به امر بکنی، عطا میکند.
حالا امام حسین (علیهالسلام) میخواهد به حرّ عطا کند. چه کار کند؟ نجاتش بدهد. به خاطر آن حیا که دارد، میخواهد عطا کند. جوانان عزیز! حیا باعث نجاتش شد. حیا داشته باش! احترام یک پیرمرد را بگیر! احترام پدرت را بگیر! احترام مادرت را بگیر! او هم یک موقع برای خودش شخصیّتی داشته است. الآن خدا میداند به حضرت عباس قسم، که ولایت شما به من متّصل است؛ وگرنه من چهار دست و پا میروم. اگر بدانید، پای من سیاه شده است. اما وقتی قدرت داری، قدرتت را در امر بشکن! در برابر یک پیرمرد، مادرت و یک بزرگی تواضع کن!
آقاجان! بیا با ولایت باش! ولایت به تو یاد میدهد چه چیزی بخواهی؟ این حرفها را قبول کنید و عمل کنید! من کجا میتوانم این را از حرّ بخواهم؟! حالا میگویم: آقاجان! تو خیلی پیش حسین (علیهالسلام) آبرو داری، اینقدر آبرو داری که پدر حسین (علیهالسلام)، تو را نایب خودش قرار داده است. نایب امام زمان، آقا امام حسین (علیهالسلام) کیست؟ مسلم است. حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم تو را تصدیق کرده است و نایب شدی، حالا من هم یاور تو باشم. رفقای عزیز! بیایید از ولایت حمایت کنیم، نمیگویم اینقدر حرف ولایت نزن! بزن و عمل کن! [۷]
حیا بشر را نجات میدهد. اگر عمَر حیا داشت، زهرای عزیز (علیهاالسلام) را میزد؟ علم داشت، جهادگر بود، فقیه هم بود؛ اما حیا نداشت؛ «الحیاء الإیمان» حیا جلوی بشر را میگیرد. والله! من راست میگویم. آخر، ما هم جوان بودیم، توی مردم بودیم. یکی میآمد، یکوقت مثلاً چوبهای ما را برمیداشت، یک کارهای اینجوری میکرد. ما شب که میشد، میگفتیم: صبح میرویم فلان چیز را به او میگوییم. باز تا جلویش میآمدیم، زبانمان بند میآمد، نمیتوانستیم جلویش حرف بزنیم. این حیاست. توجّه فرمودید؟ حیا، ملاحظهکار است، بیحیایی ملاحظهکار نیست. [۸]
حیا باعث شد که حرّ نجات پیدا کرد، یعنی جسارت به زهرا (علیهاالسلام) نکرد. الآن ماها چه کار میکنیم؟ امر زهرا (علیهاالسلام) اطاعت نکردن، به حضرتعباس، به خود زهرا قسم، جسارت به زهراست. امر امام زمان (عجلاللهفرجه) را اطاعت نکردن، جسارت به قدس امام زمان (عجلاللهفرجه) است. ما باید امر را اطاعت کنیم، امر ما را نجات میدهد. [۹]
بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، خدای تبارک و تعالی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نجوا کرد. جبرئیل خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد. گفت: یا أخا جبرئیل! دیگر هم میآیی؟ گفت: آره! گفت: میآوری یا میبری؟ جبرئیل گفت: میبرم. گفت: چه میبری؟ گفت: اوّل غیرت را میبرم، بعد حیا را میبرم، بعد برکات را میبرم؛ یعنی حکومت عمَر، یا عمَری باید اینجوری باشد، حیا ندارد! حکومت عمَری که حیا ندارد! خب میبرد، حالا هم برده است. چه داری میگویی؟ [۱۰]
دیگر ببینید
ارجاعات
فرمایش منتخب: حر 2
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۱]
وقتی لشکر حرّ میخواستند نماز بخوانند، حرّ به آنها گفت: پشت سر امام حسین (علیهالسلام) نماز بخوانند. این معلوم میشود که یک چیزی در آن هست. حالا آمده است فکر میکند که اصلاح بشود. هم بزرگیاش را دارد و سردار لشکر است و هم اصلاح بشود. این بود تا شب عاشورا. شب عاشورا گفت: ابنسعد! تو راست راستی حسین را میکشی؟ ابنسعد گفت: صبح، اولین تیر را به حسین، من خواهم زد؛ چون ما یک شب به حسین وقت دادیم که بیاید و بیعت کند؛ اما امام حسین (علیهالسلام) آن شبی که وقت گرفت، میخواست حرّ به طرف امام بیاید. [۱۲]
روایت داریم: حرّ را حیا نجاتش داد. رفقا! حیا داشته باشید. حیا، حیات است؛ اگر حیا نداشته باشیم، والله حیات نداریم. ببین آقا حرّ به حیات ابدی رسید؛ یک احترام کرد، به حیات ابدی رسید. آقاجان من! اینکه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: ما صفات الله را پاسخ میدهیم. حالا یک صفاتی که حرّ داشت، این بود که به امام حسین (علیهالسلام) گفت: چون مادرت زهراست، من جوابت را نمیدهم، احترام مادرش را گرفت، حالا هم امام حسین (علیهالسلام) چه کارش میکند؟ او را ضبط میکند، او را سَمت خودش میآورد و نایب اینها میشود. ائمه (علیهمالسلام) را احترام کنید! امام زمان (عجلاللهفرجه) را احترام کنید! احترام این است که بگویید: خدا! ما امر اینها را اطاعت کنیم. احترام، یعنی آدم دربست در اختیار حجّت خدا باشد؛ نه در اختیار خلق خدا.
حالا پیش امام حسین (علیهالسلام) آمده، چکمههایش را درآورده، به گردنش انداخته، میگوید: حسینجان! آیا مرا قبول میکنی؟ امام فرمود: آری عزیز من! حرّ گفت: یک خواهش از تو دارم، دلم نمیخواهد من زینب را ببینم، خجالت میکشم، کاش گذاشته بودم از اینطرف و آنطرف رفته بودی، من نگذاشتم؛ به من اجازه جنگ بده! گفت: اوّل بچّههایم به میدان بروند، بچّههایش رفتند. گفت: آقاجان! میترسم من بروم شهید بشوم، بچّههایم نشوند. من میخواهم یک سِمَتی داشته باشم؛ چون که تو علیاکبرت را دادی، قاسمت را دادی، من هم بچّههایم را بدهم.
مِنبعد خودش رفت، خیلیها را به دَرَک واصل کرد؛ اما بالأخره شهیدش کردند. اینکه قبر حرّ آنطرفتر است، چون حرّ خیلی قوم و خویش داشت، قوم و خویشها او را آنجا بردند. حالا ببین خدا چه پیشبینیای کرده؟ اینها نظرشان این بود که بعد از شهید شدن امام به پیکرش اسب بتازانند، میخواستند به حرّ نتازند. رفتند دیدند سردابهای است و حرّ را دفن کردند. [۱۳]
ببین زمانی که شما یک قدری با اینها آشنا میشوید، خاک هم شما را احترام میکند، چرا حرّ را احترام کرد و بدنش خاک نمیشود؟ بدنش مثال همان ائمّه طاهرین (علیهمالسلام) است. اینها بدنشان جسم علیّینشان هست، آنها روح خدا هستند، عمَر اینها را جسم کرد؛ از آنجا فساد به واسطه عمَر در تمام دنیا پخش شد. شما تقلید از عمَر نکنید که اینها را خلق حساب کنید و بروید مشاور درست کنید! شما والله! مرجعتان عمَر و ابابکر است. بیایید مرجع شما علیّبنابوطالب (علیهالسلام) باشد! [۱۴]
چرا امام میفرماید: زیارت مؤمن زیارت من است؟ آن امرش اوست نه هیکل من، هیکل من که به درد نمیخورد. اگر حرّ جنازهاش نپوسیده، آن امر نگهش داشته، رفتند دیدند انگار خوابیده؛ اگر آن شهدای کربلا نپوسیدند، آن امر اینها را نگهداشته است. مؤمن جلدِ امر است، آن امر تصرّف کرده، نگهش داشته؛ پس قربانتان بروم، ما را امر نگه میدارد. توجّه کنید به این حرفها! توی امر بروید! امر را اطاعت کنید!
اگر امر را اطاعت کردی، امر یکی است، این را به شما بگویم: امر خدا یکی است، امر ولایت یکی است، سرتاسر عالم یکی است، ما دو امر نداریم. اگر امر را اطاعت کردی، رضایت تمام اشیاء را به وجود آوردی. اگر امر را اطاعت نکردی، اشیاء هم یک نگاه به تو میکنند، میگویند این همان است که امر را اطاعت نکرده، همان است که از ما جدا شده. بیایید جدا از تمام اشیاء نشوید! [۱۵]
عزیزان من! بیاییم روز عاشورا همه با امام حسین (علیهالسلام) تجدید کنیم؛ بگوییم: حسینجان! ما با تو تجدید میکنیم، قربانت بروم! فدایت بشوم! ما دیگر گناه نمیکنیم، ما دیگر این کارها را نمیکنیم، ما پیرو تجدّد نیستیم، آمدیم پیرو تو باشیم، ما را قبول کن! خدا حُرّ را قبول کرده، شما را هم قبول میکند؛ اما جدّاً بیایید توبه کنیم، جدّاً بفهمیم ما بد کردیم، جدّاً بخواهیم هدایت شویم. والله! همهتان حُرّ میشوید. [۱۶]
عزیزان من! من اینجا برای همه شماها چه زن، چه مرد، چه جوان، چه کامل، چه پیر خواستم که خدایا! من که توان ندارم، اینها را حاجتهایشان را برآورده کنم، به حقّ صاحب این قبر، خودت حاجت همهشان را برآورده کن! خدایا! اینها همه به ما کمک کردند، من توان مادی ندارم؛ اما علیجان! گفتی هر کسیکه اینطور باشد؛ خلاصه خیر و خیراتی کند، کاری بکند، من پاسخ میدهم. خدایا! به حقِ امیرالمؤمنین، اینها که به ما خدمت کردند و خیال خدمت کردند، میخواستند خدمت کنند و موفّق نشدند، همه اینها را قبول کن! رفقای عزیز! شما که مانند حُرّ در گمراهی بودید، (والله! با چشم گریه آمدم،) امروز به آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفتم: علیجان! پسرت حُرّ را پذیرفت؛ اینها که در گمراهی بودند و توبه کردند، اینها را بپذیر! ببین چه گفتم؟ گفتم پسرت حُرّ را پذیرفت، تمام رفقای من که در یک جاهایی رفتند و الآن مانند حُرّ پشیماناند، اینها را بپذیر! چونکه آنها خلق را اطاعت کردند، دیگر موفّقشان نکن خلق را اطاعت کنند، ولایت را اطاعت کنند. [۱۷]
دیگر ببینید
ارجاعات
بیتوته و نجوا با ولایت 17
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۸]
من به رسول الله قسم، خانه این حاج آقا رفتم، یک اتاق در خانهاش دیدم، حسرت به این شخص میبردم، گفتم: کاش میرفت و در آن اتاق بیتوته میکرد. قربانت بروم، فدایت بشوم، بریز همه را دور! من اینقدر از آن اتاق کوچکش خوشم آمد. نه زیرزمینش را میخواهم، نه آن اتاقهای دیگرش را، نه میزش را و نه صندلیاش را. اتاق کوچکش را میخواهم. گفتم: اگر اینجا مال من بود، اینجا را اتاق بیتوته قرار میدادم، یک خدا میگفتم، یک علی (علیهالسلام) میگفتم، یک امام زمان (عجلاللهفرجه) میگفتم، اتّصال میشدم.
بیتوته کردن اوّلش این است: باید بروی بنشینی! خدا میخواهد امتحانت کند؛ میگوید: چه کار داری؟ الآن شما مثلاً با من خیلی بد هستی، میخواهی تجربه کنی؟ الآن میآیم و درِ خانهات را میزنم، دوباره میزنم، سه باره میزنم، خانوادهات میگوید: خب پاشو! برو جوابش را بده! بابا! درِ خانه خدا را بزن! علی (علیهالسلام) میگوید: جوابش را بده! امام زمان (عجلاللهفرجه) میگوید: جوابش را بده!
برو توی آن اتاق بنشین! یک قدری بنشین! یک قدری نگاه کن و ببین رؤسا کجا رفتند؟ سلاطین کجا رفتند؟ سرکشهای عالَم کجا رفتند؟ به چه فتنهای گرفتار شدند؟ ریاست شما را گول نزند، پول شما را گول نزند، تمام اینها فانی میشود؛ آنوقت خدا میداند که چقدر لذّت میبری!
به رسولالله قسم! به طوری لذّت میبری که پشیمان میشوی که چرا تا حالا من اینجوری نبودم؛ اما اینطوری که دارم به تو میگویم، خودت را خارج کن و برو توی این اتاق! نه اینکه محبّت این و آن را داشته باشی. هر وقت با محبّت اینها بروی، توی آن هستی. گفتم: وقتی میخواهی مُحرم شوی، این لباس را که کَندی، دنیا را بریز کنار! برو توی این اتاق! ببین چه جور میشود؟ حالا تو این کار را بکن! اگر به من دعا نکردی!
من روی شخص ایشان حساب نمیکنم، هر کدامتان باید یک اتاق بیتوته داشته باشید. چرا؟ روایت داریم، میگوید: وقتیکه آدم میخواهد جان بدهد، آنجا که عبادت کرده، او را بگذارید؟ معلوم میشود اثر دارد. چرا؟ این زمین دارد میگوید: روی من بیتوته کرده، نماز کرده، ذکر گفته، یا علی گفته، یا حسین گفته.
به نکیر و منکر شهادت میدهد. جانت را خوب میگیرد، یادت میدهد چه بگویی؟ همانجا برایت حافظ است، حالا تو آنجا ویویو و ماهواره گذاشتی، رقّاصی درآوردی، آنجا شیطان هم برایت حافظ است! توجّه فرمودید که من چه میگویم؟ اگر خدا یک زندگی به تو داده، عزیز من! این زندگی را به تو داده که یک ذرّه استراحت کنی، بعد برو آنجا در اتاق بیتوته، بگو: چه کسی این را به من داده؟ [۱۹]
بیایید با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نجوا کنید! بیایید با زهرای عزیز (علیهالسلام) نجوا کنید! بیایید با قرآن نجوا کنید! از کجا نجوا میکنید؟ امر آنها را اطاعت کنید! شما اگر بخواهید به جایی برسید، باید با امر نجوا کنید! اگر علی (علیهالسلام) گفتید، باید بدانید دارید یک کرات را صدا میزنید، اگر علیبنموسی الرّضا (علیهالسلام) گفتید، باید بدانید که یک کرات تماماً در اختیار علیبنموسی الرّضا (علیهالسلام) است.
اگر خدا گفتید، ببین، علیبنموسی الرّضا (علیهالسلام)، دوازده امام (علیهمالسلام)، در اختیار خدا هستند. اینجور باید بگویید: «السلام علیک یا علیبنموسی الرّضا»! شما چه میگویید؟ حالا خدا نکند ما جدا شویم، وقتی گناه کردید، جدا میشوید. جوانان عزیز! قربانتان بروم، اگر گناه کردید، باز هم توبه کنید، وصل میشوید. [۲۰]
لذّت را خدا میدهد؛ آنوقت هر کسی مطابق آن روح ملکوتی که دارد و درخواستهایی که از خدا کرده است، خدا درخواستهایش را تأیید میکند. من هیچ وقتی بهتر از این نیستم (که بیشتر وقتها هم مال خود مردم است) من به یکی چیزی بدهم. امروز یک جوری شد. به حاج ابوالفضل گفتم، بابا! باقی که نیاوردی؟ گفت: نه، باباجان! نمیدانم تا کجا رفته؟ گفتم: بابا! تو رفتی، من کِیفش را کردم. چرا؟ خدا صفات علی (علیهالسلام) را به تو داد، صفات شیعهگی را به تو داد، میخواهد صفات خودش را به تو بدهد. صفات خودش چیست؟ انفاق به مردم است. [۲۱]
نجوا: خدا، خدا گفتن تنها نیست. بلکه در حال نجوا، باید به فکر فقرا باشی و درباره آنها نجوا کنی که دست یک بیچارهای را بگیری. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: من صفات الله را پاسخ میدهم، اگر کافر هم باشد، به او جزا میدهم. چرا یک کافر اینجوری است؟ چون ثانیهای یا دقیقهای نجوا کرده، حالا کفرش به جای خودش، مگر حاتم طایی نیست که آنجا در بهشت نیست؛ اما نمیسوزد!؟ چرا؟ چونکه همیشه با فقرا نجوا میکرد.
شما وقتی خوابیدی و به فکر سخاوت باشی؛ یعنی در فکر برآورده شدن حاجت مؤمن هستی؛ داری نجوا میکنی. امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: مؤمن که سرش را روی بالش میگذارد، اگر به فکر این نباشد که حاجت برادر مؤمن را برآورد، از ما نیست؛ یعنی نجوا نکرده است و ارتباط ندارد. [۲۲]
خدایا! عاقبتتان را به خیر کن!
خدایا! ما را بیامرز!
خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!
خدایا! آن حقیقت امام حسین (علیهالسلام) در قلب ما جلوه کند.
خدایا! ما جابرش را هم خیلی قبول نداریم که قدمهایش را کوچک کوچک میگذاشته، خدایا! ما حسین خواه باشیم نه بهشتخواه.
خدایا! ما وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) را بخواهیم نه بهشت را. آن بهشتی را به ما بده که عنایت او باشد؛ ما آن بهشت را میخواهیم. [۲۳]
ارجاعات
اخلاق در خانواده 15
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۲۴]
چرا این همه زن و شوهریها به هم میخورد؟ تو زبانت جادوست! من هم به دخترها و هم به پسرها میگویم: بیایید امیدواری به هم بدهید! اگر شما الآن دلت درد میکند یا سرت درد میکند یا سرگیجه داری، مبادا به شوهرت، به همسر عزیزت بگویی من الآن که میروم دانشگاه، نمیتوانم درس بخوانم، فکرم اینطوری شده، میگوید این فکری شده، این ضعف اعصابی شده، این به درد من نمیخورد! [۲۵]
وقتی کشتی نوح به زمین آمد. نوح دید یک آدم موقّری است، ظاهر الصّلاح و مقدّس! گفت: پس تو غرق نشدی؟! گفت: نه! گفت: تو کیستی؟ گفت: من شیطانم، آمدهام از تو تشکّر کنم. نوح گفت: وای بر من! از من تشکّر کنی؟! (والله، روایت داریم نوح تا آخر عمرش گریه کرد.) گفت: آره! تو مرا خوشحال کردی، من یکی یکی اینها را گول میزدم، تو همه اینها را نفرین کردی، اهل جهنّم شدند، مُردند. حالا بیا سه تا حرف یادت بدهم، فوراً وحی رسید: ای نبیّ من! اگرچه شیطان است، گوش به حرفش بده!
شیطان گفت: یکی با زن اجنبی خلوت نکن! یکی جلوی غضبت را بگیر! یکی هم صدقه میخواهی بدهی، زود بده که من دستت را میگیرم، منصرفت میکنم، نمیگذارم این به درد ماورایت بخورد. [۲۶] اینکه شیطان گفت با زن اجنبی خلوت نکن! این را بیشتر آقایان آوردهاند روی خودت، خلوت این نیست، این یا غیرممکن است یا خیلی کم ممکن است که یک زنی یک جایی باشد و یک نامحرم هم باشد؛ این منظور خلوت دل است.
مواظب خلوت دل باشید! عزیزان من! خیال نکنید این نجواها و این حرفها، هر چه تویش بروید و تدیّن پیدا کنید، شیطانتان بزرگتر میشود، خیال نکنید شیطان ولتان میکند، میبیند دارید هدایت میشوید، شیطان توی سرِ خودش میزند! [۱۰]
جوان عزیز! بلند شو! نمازت را که خواندی، برو یک گوشهای، بگو:
خدایا! شکر که خانم زیبا به من دادی.
خدایا! شکر پدر زن خوب به من دادی.
خدایا! شکر برادر زن خوب به من دادی.
خدایا! شکر تن ساز به من دادی.
یک روایت برای شما بگویم: یک نفر بود به نام جدیر یا جبیر، دماغش گنده بود، آبلهرو هم بود، قدش هم کوتاه بود؛ مثل شما ماهرو نبود. این آمده بود توی مسجد و نماز میخواند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او گفت: چطوری جدیر یا جبیر؟! گفت: الحمد لله! گفت: متأهل هستی؟ گفت: آقا! کسی زن به ما نمیدهد، ما توی فامیلمان اگر دختر باشد، کسی دختر به ما نمیدهد. این جبیر داییاش دختر داشت، صاحب قبیله بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او نامه نوشت: فلانی! به رسیدن کاغذ من، شما دخترتان را به ایشان بده! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یک امضا پایین نامه زد، جبیر هم رفت.
تا جبیر پیش داییاش رفت، دایی خیلی هاج و واج شد! آخر دید قد که ندارد، دماغش هم که گنده است! آبلهرو هم که هست! به دخترش گفت: حاضر هستی؟ گفت: بابا! اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفته، من حاضرم؛ اگر نگفته، تنبیهاش کن تا دیگر از این حرفها نزند. فوراً دایی آمد و با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تماس گرفت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او گفت: باید دخترت را به او بدهی. به دخترش گفت: دخترجان! این مطلب را پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفته، دختر هم گفت: باشد.
حالا آنموقعی که میخواستند عروسی کنند، (شما جوانها! زود عروسی نکنید! پدرتان درمیآید! خانه و زندگیات درست نیست. فهمیدید؟ ملاحظه کنید! باید اینها درست شود.) دختر دید خبری نیست! امشب خبری نیست! به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: بابا! به دماغش ساختیم! به لپهایش ساختیم! چرا اینطوری است؟! پبامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او پیغام داد که بیا ببینمت! وقتی آمد، گفت: یا رسولالله! من هیچ چیز نداشتم. حساب کردم؛ اوّل حسابی که کردم،دیدم مورد عنایت تو قرار گرفتم. (چرا توجّه نداریم مورد عنایت ولایت قرار میگیریم؟ چرا شکرانه نمیکنید؟) بعد هم آمدم، دیدم خدا یک چنین خانمی به من داده است، یکچنین جایی به من داده است؛ من نذر کردم سهروز، روزه بگیرم، عبادت خدا بکنم. (چرا شکرانه نمیکنید؟) حالا ببین، از همین آدمی که اینطوری است، یکروایت داریم: گویا خدا چهار تا پسر به او داد. در آنزمان آن پسرهایی که اوّل بودند در موقعیکه جنگ صفّین بود و این جنگها بودند، شهید شدند، بعد هم یکی دوتایشان در کربلا بودند؛ از شجاعان عالم شدند. این دختر هم با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) محشور شد. [۲۷]
ارجاعات
نگاه 29
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۲۸]
به دینم قسم، به علی قسم، اصلاً اگر مؤمن یک مقدار چیز کند، شهوت درونش نیست، مگر به غیر اینکه رضایت خداست، اصلاً حرکت ندارد. من جدّاً دارم این حرف را میزنم، چرا؟ مؤمن این همه که دست و جوارح خودش را در اختیار خدا گذاشته، این دستش، دست خداست، پایش، پای خداست، اصلاً شهوت درونش نیست. [۲۹] ما جوان بودیم. وقتی به کربلا رفتم فوری پیش آقا موسیبنجعفر (علیهماالسلام) رفتم. گفتم: آقاجان! همه چیزم دست توست، شهوتم را بگیر! بعد که از زیارت آمدم، به من بده! همینطور سر و ساده گفتم. اصلاً ما خُوجه خُوجه [مثل عقیم] بودیم. در کرمانشاه که داشتیم میآمدیم، یک مقدار به ما برگرداند. بابا! من عقلم میرسد که بگویم شهوتم دست توست؛ امامشناسی این است. [۳۰]
عزیزان من! یک قدری توی این حرفها فکر کنیم. حالا خدا تو را حاکم میکند. دستت به امر خودت است، چشمت به امر خودت است، شهوتت به امر خودت است، تمام این هیکل و بدنت را به امرت میگذارد. دیگر اصلاً تا بروی کاری کنی، میبینی امر گفته نکن! تا یک کاری میخواهی بکنی، امر میگوید: نکن! امر، رهبر توست. تو هم حاکم هستی؛ آنوقت دیگر گناه نمیکنی. [۳۱]
ببین خدا چقدر شما را دوست دارد! میگوید: اگر در جوانی عبادت کردی، وقتی پیر شوی و نتوانی و مثل من بشوی؛ میگوید: ای ملائکه! بنویس این بنده من تا توانست در خط من بود، در خط اشتباه بدعتگذار نرفت، غیر از این نرفت، این قدرت را صرف من کرده است، من خدای باقدرت میگویم: اینها را پای او بنویس! پس پیری هم خوب است؛ اما پیری که جوانیات را با امر خرج کرده باشی. چقدر خدا خوب است! الآن اینجا خوابیدی، دارد تند، تند پای تو ثواب مینویسد؛ اما باید ثواب کرده باشی، در خط خدا باشی، نه در خط شهوت و معصیت و گناه. [۳۲]
تو برو آلمان! آلمان توی توست. تو برو آمریکا! آمریکا توی توست. آمریکا توی توست؛ یعنی آمریکا به تو تأثیر نگذارد. تو چنان ولایتت تجلّی کند، آمریکا را خاموش کند، شهوت را خاموش کند، ولایت، خیالها را خاموش کند. والله، ولایت خاموشکن است. [۳۳]
الآن در دنیا، شیطان است، شهوت است، دنیاست، صورتهای زیباست، پول هست، مقام هست، اینها که خودتان بهتر از من میدانید؛ ما گول میخوریم. [۳۴] کلاًّ این مردم، مگر یک عدّه کمی باشد، یک عدّه قلیلی باشد، دلشان میخواهد اسلام با ولایت، مطابق عنادشان باشد، مطابق خیالشان باشد، مطابق شهوتشان باشد، مطابق عشقشان باشد؛ آنوقت قبول میکنند. این اسلام و این ولایت را عُمر و ابابکر دارد؛ برو دنبالش! [۳۵] اگر ولایت درون شما پیاده شود که اصلاً صادرات تو، آن چیزی که از تو خارج میشود، امر ولایت است؛ اما چه کار میکنی؟ تو شیطان را هم راه میدهی، هوس و شهوت را هم راه میدهی، همه اینها را راه میدهی، اینها صادرات توست. باباجان من! راه نده! خدا تو را مخیّر کرده است. [۳۶]
خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! ما میخواستیم کربلا برویم. گفت حسین! نروی آنجا دارایی بخواهی. دارا خیلی مشکل است که هدایت شود. آنجا میگوید دین روی دوش سه عدّه است: عالم ربّانی، دارای سخی، فقیر صابر؛ اما خیلی مشکل است! خیلی مشکل است که این دارا دین را روی دوشش بگذارد، پول را روی دوشش میگذارد، شهوت را روی دوشش میگذارد، خیال را روی دوشش میگذارد، مقدّس میشود. [۳۷]
حالا تو میشوی «أحسن الشّیطان»، از «أحسن الخالقین» میروی کنار. چرا؟ میروی امر شهوتت را اجرا میکنی؛ در صورتیکه داری کار خیر میکنی و نمیدانم شربت و غذا میدهی؛ توی کالبد تو گناه است، هیچ کدام از آنها به درد نمیخورد. آن هماهنگی، هماهنگی شیطان است. آن هماهنگی باید هماهنگی رحمان باشد. [۳۸]
آنموقع که امام حسین (علیهالسلام) گفت برای چه مرا میکشید؟ اهل کوفه گفتند: بُغضاً لأبیک اینها از اوّل بغض امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتند؛ نه حبّ، در صحرای کربلا بروز کرد. ما باید حبّ داشته باشیم. عزیز من! قربانت بروم، «حبّ» کار میکند. وقتی «حبّ» داشته باشی، میگوید برو انفاق کن! برو حاجت برادر مؤمن را برآورده کن! تو کارساز «حبّ» میشوی؛ اما اگر بغض داشته باشی، کارساز شیطان میشوی، کارساز شهوت میشوی. مگر میگذارد؟! به شما بگویم: از پول گذشتن خیلی مهمّ است! [۳۹]
ارجاعات
- ↑ شناخت امامحسین و محرم 74 (اول نوار و دقیقه 3 و دقیقه 12 و دقیقه 62) و عاشورای 88؛ ارتباط (دقیقه24)
- ↑ شناخت امامحسین و محرم 74
- ↑ کتاب حر
- ↑ عاشورای 88؛ ارتباط
- ↑ کتاب جامع ولایت
- ↑ عاشورای ۸۴ (دقیقه ۱۹) و عاشورای ۸۷ (دقیقه ۱۲)
- ↑ حضرت ابوالفضل 85 و عاشورای 84 و 87
- ↑ ضربه به ولایت؛ پیروی از بدعتگذار (ضربه به ولایت جبران ندارد) 81
- ↑ حرکت امام حسین از مدینه به مکّه 83
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ تذکّر 78
- ↑ شب تاسوعا ۸۶ (دقیقه ۱۵) و حضرت ابوالفضل ۸۵ (دقیقه ۳۵)
- ↑ شب تاسوعا 86
- ↑ حضرت ابوالفضل 85 و حرکت امام حسین 84
- ↑ اربعین 91
- ↑ اطاعت امر زیارت معصومین است، مشهد 82
- ↑ عاشورای 85
- ↑ در نجف 85
- ↑ تذکّر، شب نشینی و خلوت دل ۷۸ (دقیقه ۴۲) و علی علی (مشهد) ۸۴ (دقیقه ۳۶)
- ↑ تذکّر، شب نشینی و خلوت دل 78
- ↑ علی، علی (مشهد 84)
- ↑ صادرات مؤمن اطاعت امر است 81
- ↑ کتاب نجوا
- ↑ اربعین 83
- ↑ تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) ۷۷ (دقیقه ۴۱) و تنظیم و تزویج ۸۳ (دقیقه ۲۰)
- ↑ تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) 77
- ↑ غدیر 84
- ↑ تنظیم و تزویج 83 و مقدّسی ۸۰
- ↑ وابستگی ۸۶ (دقیقه ۴۹) و آفات ولایت ۸۱ (دقیقه ۴۱) و شب تاسوعا ۸۶ (دقیقه ۳۰)
- ↑ قوم لوط و حرامزادگی 76
- ↑ صفات اصحاب یمین (2) 77
- ↑ صادرات مؤمن، اطاعت امر است ۸۱
- ↑ وابستگی 86
- ↑ تبرّی و تنظیم در خلقت 79
- ↑ تذکّر و الست 76
- ↑ ولایت در خلقت کفو ندارد 80
- ↑ حاکمیت شیعه 80
- ↑ آفات ولایت 81
- ↑ شناخت امام زمان 85
- ↑ تاسوعا 86