صفحهٔ اصلی

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌ باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱]

عزیزان من! خدا می‌گوید: «اُدعونی أستجِب لکم»[۲]: از من بخواهید تا جواب‌تان را بدهم. بیایید با من حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید! بیایید با من بیتوته کنید و از من ولایت بخواهید! آن‌وقت دائم در حضور هستید. شما باید از کانال ولایت درِ خانه‌ خدا بروید. «أنا مدینةُ‌العلم و علیٌ بابها» درِ خانه‌ خدا، علی (علیه‌السلام) است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید از کانال علی (علیه‌السلام) بیایید! هر کسی از کانال علی (علیه‌السلام) وارد شود، ائمه (علیهم‌السلام) برایش دعا می‌کنند و خدا به او می‌دهد. بیتوته از کانال ائمه (علیهم‌السلام)، نتیجه‌اش نجوا می‌شود. عباس عموی پیامبر از کانال علی (علیه‌السلام) نرفت که حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) قبولش نکرد؛ چون با عمر و ابابکر ارتباط داشت. معاویه به او پول داد و گفت قرآن بخوان؛ اما تفسیر نکن! او هم به حرفش رفت. حالا هم امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) به شما می‌گوید بروید و شما را قبول نمی‌کند؛ چون مطیع مادرش حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) نیستید. شما از کانال علی (علیه‌السلام) نرفته‌اید. از کانال خلق می‌روید و با خلق ارتباط دارید که حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) قبول‌تان نمی‌کند.

شما مثلاً درِ خانه‌ای را می‌زنید، یک‌ بار یا دو بار، دفعه سوم آن خانواده به صاحب‌ خانه می‌گوید برو ببین چه‌کارت دارد؟! جوابش را بده! حالا وقتی شما درِ خانه‌ خدا را می‌زنید! امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) و امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌گویند: خدا! جوابش را بده! ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السلام) نور خدا هستند، واسطه بین خدا و خلق هستند. برای آن‌ شخص دعا می‌کنند، خدا هم سفارش آن‌ها را ردّ نمی‌کند. وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دعا می‌کند، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) سفارش می‌کند که خدایا! او را بیامرز! خدا هم او را می‌پذیرد. چگونه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) و امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌گویند خدا! جوابش را بده؟ خدا خودش این‌ها را اختیاردار تمام خلقت قرار داده‌ است.

رفقای‌ عزیز! ما باید واسطه داشته‌ باشیم، خدا واسطه را قبول می‌کند نه من و شما را! هر کجا بخواهید بروید باید واسطه ببرید. خدا بی‌واسطه کسی را قبول نمی‌کند؛ تاحتّی انبیاء را هم نمی‌پذیرد. ما باید خدا را درست‌کُن بدانیم؛ اما واسطه‌ آوردن به‌ غیر از خود درست‌ کردن است؛ واسطه، چهارده‌ معصوم (علیهم‌السلام) هستند؛ چون‌که این‌ها خواست خدا هستند. باید خواست خدا را واسطه بُرد، نه خلق را. اگر کسی بی‌واسطه ولایت درِ خانه‌ خدا را بزند، منیّت خود را برده‌ است؛ خدا می‌گوید گم‌شو! تو نباید من خود را ببری، باید علی (علیه‌السلام) و فاطمه (علیهاالسلام) و حسن (علیه‌السلام) و حسین (علیه‌السلام) و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را ببری.

وقتی آدم ترک‌ اولی کرد و از آن درخت خورد، از بهشت رانده شد. چهل‌ سال گریه کرد. خدا گفت: یا آدم! به آسمان توجّه کن! توجّه کرد، دید نورهایی متعدّد و نوری است که خیلی روشن و منوّر است. گفت: خدایا! این‌ها چه کسانی هستند؟ گفت: محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و علی (علیه‌السلام) و فاطمه (علیهاالسلام) و حسن (علیه‌السلام) و حسین (علیه‌السلام) است. مرا به این پنج‌ تن قسم بده تا توبه‌ات پذیرفته‌ شود. آدم خدا را به پنج‌ تن قسم داد. تا به اسم امام‌ حسین (علیه‌السلام) رسید، دلش شکست؛ آن‌وقت خدا روضه خواند؛ گفت: یا آدم! این حسین (علیه‌السلام) است که او را در صحرای‌ کربلا می‌کُشند و بدنش از تشنگی تَرَک‌ تَرَک می‌شود. آدم لکّه‌ اشکی برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) ریخت که خدا توبه‌اش را پذیرفت.

یا یونس که یک‌ لحظه در قبولی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کندی کرد و گفت چیزی که ندیده‌ام چطور قبول کنم؟! خدا به حوت گفت او را ببلع؛ اما هضمش نکن! حوت هم او را در دریاها گرداند. یونس دید تمام موجودات دریا علی (علیه‌السلام) می‌گویند. او هم به راهنمایی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) این‌قدر این ذکر را گفت! [«یا لا إله إلّا أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین»[۳]: یعنی خدایا! من ظالمم که درباره ولایت قدری تزلزل داشتم؛] تا این‌که نجات پیدا کرد. حوت می‌گوید اگر یونس این ذکر را نگفته‌ بود، او را تا قیامت می‌گرداندم.

یا وقتی موسی عصایش را به زمین انداخت و اژدها شد؛ ترسید که آن‌را بردارد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به او گفت بردار! یا وقتی فرعون می‌خواست موسی را بکُشد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را با یک هیبتی دید که خودِ فرعون گفت من ترسیدم! پس نجات‌ دهنده کلّ خلقت، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است.

یک‌ شب دیدم بدنم می‌لرزد، به اتاق بالا رفتم، آن‌جا چشم حقیقت‌بین‌ام باز شد و دیدم همه‌ جا بیابان شد، فقط خانه ما بود. یک‌ دفعه عیسی روی زمین آمد و جبرئیل هم با بال و پرش او را حمایل کرد و به آسمان رفتند. وقتی در جوّ آسمان رفتند، نتوانستند بالاتر بروند. همه‌ جا تاریک بود. عیسی گفت: خدایا! ما را از این تاریکی نجات بده! خدا گفت: یا عیسی! مرا به پنج‌ تن قسم بده! عیسی گفت: خدایا! به‌ حق محمّد بن‌ عبدالله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ما را نجات بده! روشن نشد، والله، روشن نشد، به علی قسم، روشن نشد. یک‌ دفعه گفت: خدایا! به حقّ وصیّ پیامبر، علی‌بن‌ابی‌طالب، ما را از این تاریکی نجات بده! یک‌ دفعه آسمان روشن شد. خدا ندا داد، صدای خدا از تمام این عالم می‌آمد، یک‌ جا نبود! یا عیسی! به عزّت و جلالم قسم، تمام نور زمین‌ها و آسمان‌ها به‌ واسطه علی (علیه‌السلام) است. نوری در خلقت به جز نور ولایت نیست، این‌ها همه روشنایی است.

وقتی یوسف پیراهنش را در جُوال [کیسه] برادرانش گذاشت و آن‌ها به سمت کنعان به راه افتادند، چندین‌ فرسخ راه که مانده‌ بود تا به کنعان برسند، یعقوب گفت: بوی یوسف می‌آید! اگر این بو، بوی نبوّت باشد، چرا بقیّه پسرانش که پیامبرزاده بودند، این‌طور نبودند؟! این بو، بوی ولایت است. وقتی پیراهن را روی سر یعقوب انداختند، چشمانش باز شد. چه‌ کسی او را شفا داد؟ ولایت. یوسف از کجا به این‌جا رسید؟ از ترک‌ گناه. شما هم گناه را ترک کنید، تا ولایت به شما پاسخ بدهد. ولایت چنان در قلب نفوذ دارد که شفادهنده قلب است؛ پس خدا هیچ‌ کسی را نمی‌پذیرد مگر به‌ واسطه ولایت.

ابراهیم می‌خواست پسرش اسماعیل را در راه خدا قربانی کند، کارد نبرید؛ هر کاری کرد نشد. به سنگ زد، دو نیم شد. گفت: آخر چرا نمی‌بُری؟! کارد به زبان آمد و گفت: تو می‌گویی بِبُر؛ اما خالق می‌گوید نَبُر! ابراهیم قدری خجل شد، گفت: اگر پسرم را می‌کُشتم بهتر بود. حالا ابراهیم آن معرفتی که باید به خدا داشته‌ باشد را ندارد! به خدا می‌گوید این‌ کار بهتر است، مگر خدا نمی‌داند چه‌ چیزی بهتر است که داری به خدا می‌گویی؟! آیا تو از خدا بهتر می‌فهمی؟! خدا گفت: یا ابراهیم! قربانی مال حسین (علیه‌السلام) است. مگر شهید دادن شوخی است؟! [چرا خدا این‌ کار را می‌کند؟ چون می‌داند که ابراهیم طاقت ندارد؛ وقتی می‌خواست اسماعیل را قربانی کند، یک‌ قدری گلویش خراشیده شده، هاجر دارد خودش را می‌کُشد! مگر هاجر حضرت‌ زینب (علیهاالسلام) است؟! هاجر باید خاک کف پای زینب (علیهاالسلام) را ببوسد. اصلاً خلق که نمی‌تواند شهید بدهد و دیگر این‌که اگر این‌کار صورت می‌گرفت، هر کسی‌که می‌خواست به حجّ برود، باید بچّه‌اش را قربانی می‌کرد؛ آن‌وقت هیچ‌ کسی به مکّه نمی‌رفت.] ابراهیم گفت: خدایا! حسین (علیه‌السلام) کیست؟ خدا اسماء پنج‌ تن را برایش گفت. تا به اسم امام‌ حسین (علیه‌السلام) رسید، ابراهیم لکّه‌ اشکی ریخت، خدا گفت: حالا این ذبح‌ العظیم شد. یا ابراهیم! به عزّت و جلالم قسم! این لکّه‌ اشکی که برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) ریختی، بهتر بود تا این‌که بچّه‌ات را قربانی می‌کردی.

مگر در تمام این خلقت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مهمّ‌تر هست؟! می‌فرماید که اشرف‌ مخلوقات است؛ یعنی آنچه را که مخلوق است، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اشرفِ آن‌هاست. روایت داریم که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مریض شد، پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مستجاب‌ الدّعوه است، مگر نمی‌توانست دعا کند و بگوید خدایا! علی (علیه‌السلام) را شفا بده؟! اما گفت: خدایا! به‌ حقّ علی، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را خوب کن! چرا؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: یا علی! در تمام ممکنات خدا نگاه کردم، دیدم خدا از تو بهتر و عزیزتر ندارد، خدا را به خودِ تو قسم دادم؛ ولایت یعنی این.

در قضیه مباهله با سران مسیحی نجران، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام)، امام‌ حسن (علیه‌السلام) و امام‌ حسین (علیه‌السلام) را با خودش واسطه بُرد تا دعا کند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وسیله بُرد، وسیله ولایت است نه نبوّت؛ البتّه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم نبیّ و هم ولیّ است؛ اما باید خدا را اطاعت کند. می‌فهمد که خدا وسیله می‌خواهد؛ به‌ خاطر همین علی (علیه‌السلام) را با خودش می‌بَرَد. رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارد واسطه‌ بردن را به ما یاد می‌دهد. رئیس مسیحیان نجران خیلی هوشیار بود، به افرادش گفته‌ بود که اگر محمّد به تنهایی آمد، معلوم می‌شود که «من» دارد و به خدا وصل نیست؛ پس با او مباهله می‌کنیم، یعنی نفرین می‌کنیم که هر کسی‌که بر حقّ نیست خدا او را نابود کند؛ اما اگر واسطه آورد، معلوم است که به خدا وصل است و منیّت ندارد؛ پس نباید با او مباهله کرد. وقتی آن بزرگ نجران آن‌ها را دید، گفت: والله، اگر محمّد لب بگشاید و این‌ها دست به سوی آسمان بلند کنند، تمام ما نابود می‌شویم؛ پس مباهله نمی‌کنیم و جزیه می‌دهیم؛ تا مسیحیّت باقی بماند و ما به ریاست‌مان ادامه دهیم.

این‌قدر ولایت به فضّه کرامت داده که اگر کسی خدا را به او قسم بدهد، حاجتش برآورده می‌شود. دخترش داشت به مکّه می‌رفت، شترش از اول خیلی جالب نبود. سوارش شد و راه افتاد. وسط راه پای شتر شکست، زانو زد و ایستاد. قافله هم رفت و معطّل او نشد. دختر فضّه دستانش را بلند کرد و گفت: خدایا! مادرم خدمت‌کار حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) بوده، مرا هم دوست داشته؛ یعنی من، «إنّه لیس من أهلک»[۴] نیستم، اهلیّت دارم. اهلیّت‌ داشتن؛ یعنی دین‌ داشتن. خدا به نوح گفت: ای نوح! پسرت اهل تو نیست؛ اگر او را بخواهی، جزء ظالمین هستی. دختر فضّه گفت: خدایا! وسیله‌ای برایم بفرست؛ تا مرا به مقصدم برساند. فوراً خدا شتری فرستاد، او را سوار کرد و در مسجدالحرام گذاشت.

قافله رفت، بار من افتاده‌ استبار من، بار کن ای ربّ جلیل به حقّ امیرالمؤمنین
من هستم صغیر و هستم یتیمبِارِ من بار کن به‌ حقّ امیرالمؤمنین

ما باید در مقابل خدا حساب کنیم که بارِ ما افتاده، او باید بارمان را بار کند؛ اما در مقابل ولایت، صغیر و یتیم باشیم؛ آن‌وقت دست‌مان را می‌گیرد.

شخصی با ما رفیق بود که همسرش به‌ خاطر انفجار زودپز، مژه‌ها و ابروها و قسمتی از صورتش سوخته‌ بود. دکتر گفته‌ بود که باید با عمل جراحی گوشت پایش را به صورتش پیوند بزنیم، آن‌ زن به شوهرش گفت: در این چند سال که همسر تو هستم، آیا از تو خواهشی کرده‌ام؟! الآن از تو خواهش می‌کنم که پیش حاج‌ حسین بروی که به‌ من دعا کند. وقتی این حرف را به‌ من زد، خیلی ناراحت شدم که این زن ناموس اوست. شب به خدا گفتم: خدایا! من نه این زن را می‌شناسم و نه قوم و خویش‌مان است، توسّلی به حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) و حضرت‌ زینب (علیهاالسلام) پیدا کردم. چندین‌ بار گفتم: زهراجان! به‌ حقّ زینب دخترت، زینب‌جان! به‌ حقّ مادرت‌ زهرا (علیهاالسلام)، این خانم را شفا بدهید. روضه‌ای خواندم و اشکی ریختم. فردای آن‌ روز آن‌ شخص آمد و گفت: حاج‌ حسین! زنم خوب شد! پرسیدم: چطور شد؟! گفت: دیشب خیلی صورتش می‌سوخت، هر دو گریه می‌کردیم، تا این‌که خوابش برد. من هم به اتاق دیگری رفتم و خوابیدم. نصف‌ شب مرا بیدار کرد و گفت: ببین من خوب شدم. نگاهی کردم و دیدم ابروها و مژه‌هایش درآمده و صورتش هم خوب شده‌ است. گفت: دیدم درِ خانه باز شد و دو خانم مجلّله آمدند، یکی حضرت‌ زهراست و دیگری حضرت‌ زینب (علیهاالسلام). گفتند: خانم! چطور شدی؟! قضایا را گفتم. گفتند: به حاج‌ حسین گفتی دعا کند؟! گفتم: بله. گفتند: بگو بیاید. من یک‌ دفعه دیدم که حاج‌ حسین عقب اتاق است. به او گفتند: همین‌طور که دعا کردی، دعا کن! ایشان گفت: زهراجان! به حقّ زینب دخترت، زینب‌جان! به‌ حقّ مادرت‌ زهرا (علیهاالسلام)، این خانم را شفا بدهید! این‌ها گفتند: الهی‌آمین و صورت من خوب شد.

من هر وقت می‌خواهم دعا کنم، یک شریک می‌گیرم و دعا می‌کنم، آن شریک خیلی قوی است؛ می‌گویم: یا زهرا! یا حسین! یا زینب! آدم باید در دعا یک شریک بگیرد و دعا کند؛ آخر او دعا را مستجاب می‌کند. دستت را بالا کن! توی مُشتت می‌گذارد؛ اگر بخواهی هدایتت می‌کند. ضمن دعا نباید تدبیر خود را مؤثّر بدانید. موسی از جایی عبور می‌کرد. شخصی را دید که خدا خدا می‌کرد و در خاک می‌غلطید و گریه می‌کرد. به خدا عرض کرد که خدایا! اگر این بنده من بود، درخواستش را اجابت می‌کردم. خدا فرمود: به عزّت و جلالم! حاجتش را برآورده نمی‌کنم. او گریه‌اش را این‌جا آورده، ولی نظرش جای دیگر است.

مثالی برای شما بزنم: فرض کنید که مقروض هستید و از خدا درخواست می‌کنید که خدایا! قرضم را جور کن! گریه هم می‌کنید؛ اما در همان‌ حال پیش خودتان می‌گویید که اگر جور نشد، از فلانی و فلانی می‌گیرم. خودتان دارید درست می‌کنید. خدا هم می‌گوید تو که خودت می‌خواهی درست‌ کنی، چرا به‌ من می‌گویی؟! حالا دعا که می‌کنید، باید بدانید که بالاتر از اجابت این‌ است که اگر دعایتان اجابت نشد، خوشحال‌تر شوید. چرا؟ ما باید امام را مطلق بدانیم، همین‌طور بدانیم که ما ظاهر را می‌بینیم و امام باطن را؛ پس اگر اجابت نشد، بدانیم که درخواست‌مان به صلاح نبوده و این اعظم از اجابت است.

شما اگر خودتان را مطلق ندانید و امام را مطلق بدانید، از اجابت‌ نشدن دعا، نه این‌که ناراحت نمی‌شوید، خوشحال هم می‌شوید. باید بدانیم که ولایت پدرِ ماست، ما را دوست دارد و آبروی ما را می‌خواهد. این حرف «رضاً برضاءک، تسلیماً بأمرک، یا معبود سماء.» در برابر خدا و امام است؛ البتّه ما از این حرف‌ها فقط خوش‌مان می‌آید، در عمل کُمیت‌مان لنگ است! مثل حکایت آن شخصی که هر چه حاجتش را از امام‌ رضا (علیه‌السلام) خواست، اجابت نشد. به شیخ‌ بهایی رجوع کرد و اجابت شد؛ اما باعث شد که آبرویش برود. به شیخ اعتراض کرد. او هم در پاسخ همین را گفت که امام‌ رضا (علیه‌السلام) می‌دانست که آبرویت می‌رود؛ اما من نمی‌دانستم؛ واسطه شدم و ایشان هم اجابت کرد.

عدّه‌ای از محقّقان زاهدان که مرا می‌شناختند و گاهی درِ مغازه‌ام می‌آمدند و سؤالاتی داشتند، نزد یکی از اساتید دانشگاه راجع‌ به واسطه‌ بردن ائمه (علیه‌السلام) صحبت کرده‌ بودند، او هم گفته‌ بود که چه‌ کسی این حرف را به شما زده؟! این‌ چه حرفی است که می‌زنید؟ آن‌ها هم آدرس مغازه‌ام را به او داده‌ بودند. یک‌ روز دیدم که یک‌ نفر با یک ماشین مدرن به درِ مغازه‌ام آمد، مثل یک عقاب با یک اعتماد به نفس و تکبّر و غیضی وارد شد، انگار می‌خواست مرا به‌ خاطر این حرف پاره‌ پاره کند! به‌ من گفت: حاج‌ حسین نجّار تویی؟! تو این حرف را گفته‌ای که ما باید ائمه (علیه‌السلام) را واسطه ببریم؟! به او گفتم: بیا بنشین تا با هم قدری صحبت کنیم! ایستاده که نمی‌شود حرف زد. نشست، به او گفتم: حرفت را بزن! گفت: شما گفته‌ای که ائمه (علیه‌السلام) واسطه‌اند؟! ما نیازی به‌ واسطه نداریم، نماز می‌خوانیم و با خدا حرف می‌زنیم. مگر قرآن نمی‌گوید «هُدیً للنّاس»[۵]؟! قرآن برای هدایت مردم آمده‌ است، برای چه واسطه درِ خانه‌ خدا ببریم؟! این‌ چه حرفی است که تو می‌زنی؟! همین‌طور که داشت با هیجان دلایلش را می‌آورد، مرتّب می‌گفتم: زهراجان! کمکم کن! زهراجان! کمکم کن! اگر من جواب این‌ را ندهم، به زاهدان می‌رود و آن عدّه را هم گمراه می‌کند. خوب حرف‌هایش را که زد، به‌ من عنایت شد، گفتم: آیا تو تا به حال گناه کرده‌ای؟ گفت: آره! کیست که گناه نکرده‌ باشد؟! گفتم: پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گناه کرده؟ گفت: نه! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) معصوم است. گفتم قبول داری معصوم است؟! قبول داری قرآن به او نازل‌ شده و اشرف‌ مخلوقات است؟! گفت: بله! تا می‌توانستم از مقام و عظمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برایش گفتم و از او اقرار گرفتم، او هم با شنیدن این توصیفات همین‌طور براق‌تر می‌شد. گفتم: رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که گناه نکرده، چرا در قضیه مباهله با سران مسیحی نجران واسطه برد؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام)، امام‌ حسن (علیه‌السلام) و امام‌ حسین (علیه‌السلام) را با خودش برد؟! وقتی این‌ را گفتم، تمام باد تکبّر و غیضش خوابید، بلند شد، تشکّر کرد، مرا بوسید، سوار ماشینش شد و رفت.

«مَن ذَا الذّی یَشفَعُ إلّا بإذنه»[۶] هیچ شفاعتی پیش خدا بدون ولایت پذیرفته نمی‌شود. هیچ‌ دعایی بدون امضای ولایت مستجاب نیست. هیچ‌ خلقی بدون امضای ولایت رستگار نیست. هیچ جنّ و انسی بدون امضای ولایت اهل‌ نجات نیست. خدا بدون امضای ولایت، هیچ‌ چیزی را، ولو نبوّت را نمی‌پذیرد. [۷]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


فرمایش منتخب: ورود امام رضا به نیشابور 2

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۸]

ببین چه‌طور علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیهماالسلام) ارکان را احترام می‌کند؟ در صورتی‌که والله، خودش ارکان دین است؛ اما ارکان را احترام می‌کند. چه‌جور ارکان را اطاعت می‌کند؟ حالا در نیشابور آمده، خلاصه تمام میلیونرها، میلیاردرها یا کمتر و زیادتر، با تشریفات جلوی حضرت آمدند، همه می‌گویند: خانه ما بیا! حضرت فرمود: هر کجا شترم برود، می‌روم. اشاره کرد به شتر کجا برو؟ توی خانه یک بچّه یتیم رفت، فرمود: یا اُمّاه! اجازه می‌دهی به خانه‌ات بیایم؟! ببین علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیهماالسلام) چه‌کار دارد می‌کند؟ آن آدمی که خلاصه تمام اهل‌ نیشابور به او توهین کردند، این بنده ‌خدا را به‌ هیچ عنوانی لا [تحویل] نگرفتند، آقا علی‌بن‌موسی‌ الرّضا (علیهماالسلام) به خانه‌اش می‌رود و دلش را خوش می‌کند.

کجا ما ارکان خدا را حفظ کردیم؟! والله، اگر یک قوم و خویش داشته ‌باشی که از اولیای ‌خدا باشد، در عقد دختر و پسرت دعوتش نمی‌کنی. این‌ها خودشان ارکان‌اند؛ اما دارد ارکان خدا را به ما دستور می‌دهد، از آن‌طرف هم به این‌ مردم نادان دارد می‌گوید که به هر کسی امام نگویند! به هر کسی خلیفه نگویند! خلیفه خدا، تمام امکانات عالم در قبضه قدرتش است، رشد درخت در قبضه قدرتش است، میوه‌ها باید با اجازه او بیاید، والله، برگ‌های درخت باید با اجازه امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بریزد، برگ‌های درخت با اجازه امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید رشد کند. حالا امام سیبی می‌خورد و هسته‌اش را آن‌جا در باغچه خانه‌اش خاک می‌کند، فوراً میوه می‌دهد. هر کسی از این میوه بخورد، شفا می‌گیرد؛ در صورتی‌که من شنیدم برگ این درخت را حیوان می‌خورد، هر حیوانی که می‌خورد و یک دردی داشت، خوب می‌شد! باباجانِ من! ما باید امام‌مان را بهتر بشناسیم! حالا یک کسی را شفا داده، ببین چه کار می‌کند؟ درختی که امام ‌رضا (علیه‌السلام) آن ‌را نشانده، شفا می‌دهد، کجاییم ما؟! چرا معرفت به امام‌مان نداریم؟! درختی که نشانده، دارد شفا می‌دهد، دست حضرت به آن خورده است.

حالا می‌خواهد به سمت طوس حرکت کند، همه می‌گویند: کلامی بگو که جدّت پیامبر گفته، می‌فرماید: «لا إله إلّا الله حِصنی، فَمَن دَخل حَصنی أمِن مِن عذابی، بِشرطها و شُروطها وَ أنا مِن شُروطها»؛ شرط «لا إله إلّا الله» ماییم. خب حالا اگر یک فضولی بگوید: «لا إله إلّا الله» که بالاتر است! نه بابا! «لا إله إلّا الله» مقصد خدا علی (علیه‌السلام) است، مقصد خدا زهرا (علیهاالسلام) است، مقصد خدا علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیه‌السلام) است. حالا شما «لا إله إلّا الله» گفتی، وارد قلعه شدی؛ والله، کارساز نیست. خدا قبولت نمی‌کند. «لا إله إلّا الله» گفتی، امام‌ رضا (علیه‌السلام) قبولت کرد و تو را در قلعه ولایت آورد، کارساز نیست! کارساز چیست؟! کارساز این ‌است که علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیه‌السلام) را به امام هشتم قبول داشته‌ باشی و او را واجب‌ الإطاعة بدانی.

حالا وقتی‌که قبول کردی، خدا پاداش به تو می‌دهد. پاداشش چیست؟ می‌گوید: به عزّت و جلال خودم قسم! اگر علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته ‌باشی و عبادت ثقلین هم بکنی، می‌سوزانمت؛ پس بدان که «لا إله إلّا الله» تو را کفایت نمی‌کند. اهل‌ تسنّن «لا إله إلّا الله» می‌گویند؛ اما آن‌ها امام ندارند، آن کفایت نمی‌کند؛ اهل ‌آتش هستند. خدا می‌گوید، می‌گوید: هر کسی‌که مقصد مرا؛ یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته ‌باشد، او را به رُو در جهنّم می‌اندازم. [۹]

ما توجّه به لا إله إلّا الله نکردیم! مبادا به شما جسارت کنم، من الآن عرض میکنم: همین‌طور ‌که امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید: شروط «لا إله إلّا الله» ما هستیم، آن‌وقت خود خدا هم یک شروطی دارد. شروط خدا چیست؟ عدالت است. عدالت مافوق عمل بشر است. اگر عدالت درون عمل بشر نباشد، تمامش باطل است؛ نه این‌که بگوییم عدالت مافوق است، به این معنی است که مافوق عمل بشر است. باید هر کاری بشر می‌کند، عدالت داشته‌ باشد. خدا عمر را لعنت کند که عدالت را با امامت کنار زد. اگر می‌خواهید توجّه کنید، می‌گوید: شرط اوّل یک عالم و امام جماعت شیعه‌گی است، بعد عدالت است. آقاجان! اگر عدالت نداشته‌ باشد و پشت سرش نماز بروی، اطاعت نکردی. آن عالم باید عدالت داشته‌ باشد. عدالت، شرط خداشناسی و شرط ولایت است؛ پس اگر خدا گفتی؛ باید عدالت داشته‌ باشی. باید در هر جایی عدالت داشته ‌باشی.

شرط ولایت، سخاوت است؛ شرط سخاوت هم عدالت است. اگر عدالت داشته‌ باشی، به‌فکر مردم هستی. اگر عدالت داشته‌ باشی، تجاوز نمی‌کنی. اگر عدالت داشته ‌باشی، به ماوراء اعتقاد داری. والله، اگر عدالت نداشته ‌باشی، به ماوراء اعتقاد نداری؛ آن‌وقت جنایت می‌کنی، خیانت می‌کنی؛ اما عزیز من! اگر عدالت حُکمروا باشد، کسی کار بی‌امر نمی‌کند؛ پس ما باید عدالت را احترام کنیم. شرط ولایت، شرط خداشناسی، شرط وحدت، شرط عصمت، شرط کمال تمامش عدالت است. اگر عدالت نباشد، هیچ‌ چیز نیست. [۱۰]

شرط شیعه‌گی این ‌است: ولایت، عدالت، سخاوت. هر غلطی می‌خواهد بکند می‌گوید محبّت امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) را دارم. این ‌نیست که! محبّت شرط و شروط دارد. تو اگر محبّت به یک نفر داشته ‌باشی، تبعیّت محبّت است، نه محبّت تبعیّت. این خیلی قشنگ است! [۱۱]

هدایت یعنی یک تجلّی در قلبت می‌کند؛ اما «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»، شرط و شروط را قبول کنی، پی شرط و شروط خلق نروی. حالا وقتی تجلّی کرد، تو ولایت را تشخیص می‌دهی، قرآن را تشخیص می‌دهی؛ یعنی آن‌که تجلّی کرد، یک نوری است که قرآن را می‌بینی، خدا را می‌بینی، امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را می‌بینی. چه می‌بینی؟ امرش را می‌بینی، امرش خودش است. حالا وقتی‌که واقعاً شما این‌جوری شدی؛ آن‌وقت خدا به تو مدال می‌دهد، تو را تأیید می‌کند، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم تو را تأیید می‌کند. [۱۲]

ما توجّه به «لا إله إلّا الله» نکردیم. آقا امام‌ رضا (علیه‌السلام) می‌گوید: «لا إله إلّا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»، حضرت ‌ابراهیم به خدا گفت: خدایا! آخر چه ‌کسی به مکّه می‌آید؟ گفت: یا ابراهیم! ندا بده! هر کسی‌ از ذرّات تا قیام‌قیامت به ندای ابراهیم لبّیک گفت، به مکّه می‌آید؛ اما «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»؛ شرط قبولی حجّ، علی (علیه‌السلام) است. ندای ابراهیم صحیح است؛ اما یک شرط و شروط دارد. آن‌که ابراهیم ندا کرد، درست ‌است، خیلی قشنگ است؛ اما باید شرط و شروطش را بگوید.

شرط و شروطش، دوستی علی (علیه‌السلام) است. اگر این ‌نیست، مگر اهل‌ تسنّن مکّه به ‌جا نمی‌آورند، عمره به‌ جا نمی‌آورند، نماز نمی‌خوانند، روزه نمی‌گیرند، جهاد نمی‌روند؟ این‌قدر قرآن را احترام می‌کنند، دیدم قرآن را به زمین گذاشت، گفت: «لعن علی أبوک»: لعنت به پدرت! چرا قرآن را زمین گذاشتی؟ چرا خدا این‌ها را لعنت می‌کند؟ پس شرط قبولیِ ندای ابراهیم، ولایت است. امام‌ رضا (علیه‌السلام) می‌گوید: «بشرطها و شروطها، أنا من شروطها» شرطش، ولایت است. [۱۳]

«أنا من شروطها»، شروط هر عبادتی، شروط هر اطاعتی، شروط هر کاری، شروطش؛ ائمه طاهرین (علیهم‌السلام) هستند، این یعنی‌چه؟ یعنی با اجازه این‌ها حرف بزنی، آن‌ها با اجازه خدا حرف می‌زنند، تو با اجازه این‌ها حرف بزنی. امروز شروط را برای شما معلوم کردم؛ یعنی با شروط حرف بزنی، به امر خودت حرف نزن! با «من» خودت حرف نزن! با خیال خودت حرف نزن! با سواد خودت حرف نزن! با کمال خودت حرف نزن! خودت را در ولایت نیاور! حرفت را در ولایت نیاور! کار خودت را در ولایت نیاور! ولایت چیزی به آن نمی‌چسبد؛ یعنی ولایت در تمام این خلقت ممتاز است.

تو یک ‌چیزی که درست می‌کنی، ممتاز نیست، این خیال خودت است. آیا خیال خودت ممتاز است؟ آیا فکر تو ممتاز است؟ تأیید نشده، تو که تأیید نشدی! آقاجان من! تو تکذیب شدی. با تمام آن کتاب‌ها که نوشتی، تکذیب شدی؛ نه تأیید. مگر آن کتابی که نوشتی، به امر ائمه (علیهم‌السلام) باشد، آن‌ها را تشویق کند، عظماییت آن‌ها را بنویسی، نه عظماییت خودت را؛ آن‌وقت کتابت روح دارد؛ وگرنه روح ندارد. تأیید ولایت روح می‌دهد، نه تکذیب ولایت. ولایت تو را تکذیب کرده‌ است، روحش کجاست؟

تأیید خلق اشتباه بوَدتأیید دست ماوراء بوَد

تأیید دست رسول ‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوَد. آن‌ها هر کسی را تأیید کردند، درست ‌است. [۱۴]

عزیزان من! تمام حرف‌هایتان باید شرط و شروط داشته‌ باشد. الآن می‌خواهی یک‌ کاری بکنی، با شرط بکن! شرط، شرایط است. شرایط را به امر این‌ها بکن! اگر می‌گوید: «لا إله إلّا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی، بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» شروط لا إله إلّا الله ما هستیم؛ یعنی اگر با شروط کار نکنی، والله، «لا إله إلّا الله» نگفتی. هر کاری که می‌خواهی در این عالم بکنی، با شروط بکن! شروط یعنی‌ چه؟ با امام‌ رضا (علیه‌السلام) شرط کن! این دید ولایتِ من است. شرط کن: آقاجان! ما دیگر امرت را اطاعت می‌کنیم. [۱۵]

خدایا! ما به شرط «لا إله إلّا الله» عمل کنیم. عضو ائمه (علیهم‌السلام) باشیم، نه جزء. [۱۶]

فهرست فرمایشات منتخب

دیگر ببینید

ورود امام رضا به نیشابور

یا علی

ارجاعات


بیتوته و نجوا با ولایت


اخلاق در خانواده


نگاه


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. امام‌زمان؛ ذکر الله 79 (دقیقه 4) و بوی ولایت 86 (دقیقه 17)
  2. (سوره غافر، آیه ۶۰)
  3. (سوره الأنبیاء، آیه ۸۷)
  4. (سوره هود، آیه ۴۶)
  5. (سوره البقرة، آیه ۱۸۵)
  6. (سوره البقرة، آیه ۲۵۵)
  7. کتاب جامع ولایت و گنجینه و حضرت‌زهرا و افشای ولایت و نجوا و حر و افشای احکام و روح، ولایت است
    و سخنرانی بوی ولایت و امام‌زمان؛ ذکر الله و ارتباط خلقت با امام‌حسین
  8. شناخت ارکان خدا ۷۶ (دقیقه ۶) و ولایت پیاده کننده عدالت در خلقت ۷۹ (دقیقه ۲)
  9. شناخت ارکان خدا 76
  10. ولایت پیاده کننده عدالت در خلقت 79
  11. نیمه شعبان 82
  12. حاکمیّت شیعه (کامپیوتر جهانی، جلسه چهارم) 80
  13. ضربه به ولایت، پیروی از بدعت‌گذار (ضربه به ولایت جبران ندارد) 81
  14. روح خلقت ولایت است 78
  15. کامپیوتر جهانی (جلسه سوم) 80
  16. کتاب معرفت و ادب زیارت
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه