صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: حضرت زهرا، عصاره خلقت
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
هیچکدام از ائمهطاهرین (علیهمالسلام) مانند حضرتزهرا (علیهاالسلام) نبودند؛ تا حتّی خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تا حتّی خود حضرتعلی (علیهالسلام). آنها وقتی میخواستند بهدنیا بیایند، آیا برای خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به فاطمه بنتاسد، سیب بهشتی دادند یا به آمنه سیب بهشتی دادند؟ چرا ما متوجّه نیستیم؟ وقتی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به معراج تشریف بردند، خدا یک سیب به او داد و گفت: تناول کن! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: خدایا! میخواهم با علی بخورم. حالا تا این را گفت و سیب را بهقول ما، نصف کرد که نصفش را بهاصطلاح به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بدهد، یک دستی مانند دست علی (علیهالسلام) پیدا شد و نصف سیب را بُرد. اینهمه که من به شما در صحبتهایم گفتم که زهرایعزیز (علیهاالسلام)، عصارهخلقت است، از اینجا میگویم. این سیب، سیب بهشتی نبودهاست. سیب بهشتی یا میوههای بهشتی را یک مؤمن هم میخورد، باید بخورد؛ چونکه رزقش است. این سیب، غیر از سیب بهشتی است؛ این سیب، عصارهخلقت است.
وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از معراج تشریف آوردند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به او میفرماید: رسولالله! کجا بودی؟ چه شد؟ گفت: یا علی! سیبی به من داده شد، من گفتم میخواهم اینجا بیایم و با شما بخورم. ندا آمد که یا محمّد! سیب را نصف کن! نصفش را بردار! یا علی! عجیبش این بود که دستی مثل دستهای تو آمد و سیب را برداشت. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دست در جیبش کرد و نصف سیب را از جیبش درآورد و گفت ببینم، تا جفت کرد، دید یکی است. گفت: یا محمّد! این سیب را نگهدار و آن را در کوه حرا ببر و چهلروز کنار برو! یا رسولالله! از کوه حرا که پایین میآیی و پیش خدیجه میروی، نصفش را خودت بخور! نصفش را به خدیجه بِده! باید فاطمه بهوجود بیاید. آن نوری بود که در صندوقچه حضرتخدیجه (علیهاالسلام) آمد. حالا میگوید: چهلروز به کوه حرا برو! در این چهلروز، فقط علی (علیهالسلام) باید بیاید و به تو سر بزند، نقش علی (علیهالسلام) در دلت باشد، آنها یعنی عمر و ابابکر را نبینی؛ مبنایش این است.
«قُل إنّما أنا بشرٌ مثلکم»[۲] نقشبرداری در عالم یک حرفهایی است، خدا وسیلهاش را از دست نمیدهد؛ هر چیزی یک وسیلهای دارد. چهلروز آنجا برو! حالا که رفته، هر روز، نقش علی (علیهالسلام) در دل و چشم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است. حالا میگوید: بلند شو! پایین بیا! وقتی از کوه پایین میآید، در و دیوار، ریگ و سنگ به او سلام میکنند. تا میرود نماز کند، میگوید: الآن نماز نخوان، پیش خدیجه برو! عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، نماز پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نماز یک خلقت است. آیا ما فکر کردیم یا اینکه چند تا فکر داری، میخواهی فکر ولایت هم بکنی؟ باید تمام فکرها را از مغزت بیرون کنی؛ تا فکر ولایت کنی. مگر نماز پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شوخی است؟ دارد میگوید: ای محمّد! ای عزیز من! عصاره تمام نمازها تا حتّی نماز تو، زهراست. نماز عبادت است؛ اما زهرا (علیهاالسلام) ولایت است. حالا نور به نور اتّصال میشود. خیلی قدر این حرف را بدانید که اینقدر مهمّ است، میگوید: زهرا (علیهاالسلام) امر من است؛ نماز عبادت است، زهرا (علیهاالسلام) اطاعت است. حالا زهرایعزیز (علیهاالسلام) میخواهد پا به عرصه دنیا بگذارد. حضرتخدیجه (علیهاالسلام) یک اندازهای ناراحت است؛ چون حضرتخدیجه (علیهاالسلام) خیلی مقامش بالاست؛ اما در مقابل فهم ولایت یک حدّی دارد. ولایت بیحدّ است. وقتی پیش آنها رفت، گفتند: ما کمکِ تو نمیآییم، هیچکدام از زنان مهاجر و انصار نیامدند. حالا حضرتزهرا (علیهاالسلام) میفرماید: مادرجان! عزیز من! کمکت میآیند؛ یعنی دارد حالی یک خلقت میکند: من که زهرا هستم، ماوراء در اختیارم هست. تو باید به ماوراء برسی، او ماوراء در اختیارش است. امر کرد: چهار زن مجلّله برای کمک نزد مادرش آمدند.
من از شما سؤال میکنم، بهمن جواب بدهید! انتقاد کنید! این حرفها، معرفت ولایت است. مگر حضرتخدیجه (علیهاالسلام) مثل زن من یا خانم شماست که احتیاج داشتهباشد؟ نور که احتیاج ندارد. چرا متوجّه نیستید؟ زهرایعزیز (علیهاالسلام) دارد خودش را به خلقت معرّفی میکند؛ میگوید: ماوراء، در اختیار من است. من فوری امر میکنم: حوّاء، آسیه، مریم بنتعمران و ساره همه بیایند. اینها همه کنیز مادر من هستند. چه داری میگویی و زهرا، زهرا میکنی؟ تو باید زهرا (علیهاالسلام) را بشناسی و بعداً بگویی زهرا! خدا را بشناسی و بعداً بگویی خدا! علی (علیهالسلام) را بشناسی و بعداً بگویی علی! دارد به یک خلقت ابلاغ میکند که ماوراء در اختیار من است، نه اینکه من در اختیار ماوراء باشم.
زهرایعزیز (علیهاالسلام) یکموقعی در تولّدش عظماییتش را نشان داد، یکموقع هم که شمشیر روی سر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) گرفتند. گفت: دست از علی بردارید؛ وگرنه نفرین میکنم. یک نَفَس کشید، ماوراء گفت: زهرا! ما در اختیار تو هستیم، مگر مسجد در اختیارش است؟ مسجد جلوی چشم آنها بود؛ ماوراء گفت: زهرا! ما به حرف تو هستیم؛ یعنی خدا یک دنیا را میخواهد زیر و رو کند. دنیا در مقابل زهرا (علیهاالسلام) ارزش ندارد. بهدینم! دنیا در مقابل زهرا (علیهاالسلام) یک کادوست. اگر اینطوری نباشد، خدا هم دنیا را میخواهد؛ خوب شد؟ دنیا را بهواسطه محبّت اینها خلق کردهاست، نه بهواسطه خود اینها. دارد به تو چه میگوید؟ میگوید تمام این دنیا را بهواسطه محبّت اینها خلق کردم، تو هم محبّت اینها را داشتهباش! آیا دنیا ارزش دارد یا محبّت اینها؟ دارد حالی تو میکند که محبّت اینها ارزش دارد، این دنیا ارزش ندارد.
حالا یک نَفَس کشید، شیعه و سنّی نوشتند: ستونهای مسجد از جا حرکت کرد؛ تا حتّی خدا حاجشیخعباس را رحمت کند! گفت: از زیر ستون میشد بروی؛ یعنی اینقدر بالا آمد. آخر، شما فکر کنید مسجد چطور شد؟ یکذرّه که آهنها تکان میخورَد، همه پایهها اینطور میشود. چطور شد اینهمه بالا رفت، طاق بههم نمیخورَد؟ طاق دارد امر را اطاعت میکند، میگوید بگو! حالا دیدند اینجوری شد. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) فرمود: زهراجان! نفرین نکن؛ اگرنه طیور در جوّ هوا هلاک میشود. این حرف معنایش ایناست؛ یعنی عالم و تمام دنیا نمیماند. این نفرین به آسمان هم سرایت میکند، طیور هم هلاک میشوند. چهچیزی هلاک میکند؟ ناراحتی زهرا (علیهاالسلام).
ای خانمعزیز! آیا اینکارها که میکنی، زهرا (علیهاالسلام) ناراحت نیست؟ آقایعزیز! تو اینکارها که میکنی، امام زمان (عجلاللهفرجه) ناراحت نیست؟! مگر امام زمان (عجلاللهفرجه) ناراحتکردن، یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ناراحتکردن، زهرا (علیهاالسلام) ناراحتکردن، گناه بخشیدنی است؟ چرا فکر نمیکنید؟! [۳]
یا علی
اخلاق در خانواده 14
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۴]
«إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم»[۵] شما که میخواهی ازدواج کنی، به مادر عزیزت بگو: یک نفر که تقوا دارد، برای من بگیر! باید راجع به او و خانوادهاش تحقیق کنی. مواظب باش که پدر زنت هروئینی و تریاکی نباشد، مگر نداری ننگ است؟! بیتقوایی ننگ است! بیولایتی ننگ است! یکی از بندهزادههای ما میگفت: یکی از همسایه ما، مادرش خلاصه به خواستگاری دختری رفت. آن پسر گفت: مادر! این دختر پدر و مادرش خوب هستند، فقط این دختر زشت است. مادرش گفت: پس زشتها را چه کسی بگیرد؟! گفت: همین زشت را برایم بگیر!
من به قربان این پسر بروم، به حضرت عباس خیر میبیند، خود حضرت زهرا (علیهاالسلام) تضمین کرده، تضمین دخترهای زشت را کرده. عزیز من! قربانتان بروم، فدایتان بشوم، ببین من چه میگویم؟ شما مقصدتان خدا باشد، زن که میخواهید بگیرید، باید بخواهید انسانسازی بکنید، اگر از انسانسازی تجاوز کنید، تجاوز به چه کردید؟ به تنظیم. [۶]
قبل از ازدواج تحقیق کنید! این بچّه خوب باشد، کارکُن باشد، باسواد باشد، با کمال باشد، انسان باشد، رفیقباز نباشد، تریاکی نباشد، دائیاش چه جور باشد؟ عمویش چه جور باشد؟ ریشهدار باشد، هفتاد، هشتاد، نود سال میخواهی با این شخص زندگی کنی. [۷]
زن خواستید بگیرید خانه مَهرش نکنید! اگر هر حرف مرا نشنیدید، این حرف را بشنوید! گرفتارتان میکند. الآن خانه مَهرش کرده، آمده به شوهرش میگوید: این خانه را میخری یا آن را بفروشم؟ میگوید: من پول ندارم! گذشت آنموقعیکه خانه مَهر میکردند. آنموقع خانمها خانهگی بودند، حالا بازاری شدند. اینقدر پُررُو است! چقدر چیز برایش آوردی، حالا میرود مَهرش را اجرا میگذارد، خانه را اجرا میگذارد، پول را میگیرد، همه را توی بانک میگذارد، نزول میخورد، حالا میگوید خدا و رسول به تو لعنت میکند. خودش را جهنّمی میکند. این زنها که اینجوریاند، اهل جهنّمند. [۸]
خانم! از امر ولایت ساقط نشو! امر شوهرت والله، امر ولایت است، بیا امر شوهرت را اطاعت کن! این چه سنگ تفرقهای است انداختی توی خودت که میگویی مَهرِ مرا بده؟! اگر خودت در اختیار ولایت بودی، خدا روزیات را میدهد، شوهرت نوکر توست خانم عزیز! میرود با عرق جبین پیدا میکند، به تو میدهد؛ تو حافظ داری! شوهرت حافظت است! چرا این کار را میکنی؟! [۹]
جوان عزیز! اگر زن گرفتی، حالا مرد شدی؛ باید عین امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خیال کنی اصلاً زن در عالم به غیر از خانمت نیست. تو خانم! هم خیال کنی که دیگر مردی در عالم به غیر از شوهرت نیست. [۶]
ای دختر عزیز! ای جوان عزیز! همسرت از تو عکسبرداری میکند، میخواهد ببیند قابل هستی که هفتاد سال با تو زندگی کند. خانم! نگاه به دَرست نکن، اگر پیش پدر و مادرت، خودت را لوس میکنی، پیش همسر عزیزت لوس نکن! او دلش سرد میشود، الآن که به خانه میآید، بگو من دانشگاه بودم، فلانی درسش اینطوری بود، به او حسرت بردم، کوشش میکنم من هم مثل او بشوم.
چرا این همه زن و شوهریها به هم میخورد؟ تو زبانت جادوست! من هم به دخترها و هم به پسرها میگویم: بیایید امیدواری به هم بدهید! اگر شما الآن دلت یا سرت درد میکند یا اینکه سرگیجه داری، مبادا به شوهرت، به همسر عزیزت بگویی من میروم درس بخوانم، نمیتوانم درس بخوانم، فکرم اینجوری شده، او هم میگوید این ضعف اعصابی شده، این به درد من نمیخورد! [۱۰]
خانم عزیز! تو که مادرت را قبول نداری، این مادر دارد میگوید: دخترم به حرفم نیست! میگوید: من دیپلم دارم! خب این دیپلم را چه کسی به تو داده؟! مافوق دیپلم را چه کسی به تو داده؟! بیایید تفکّر داشته باشید، این خدیجه «سلام الله علیها» است هفتاد هزار مَلک به استقبالش میآید، مبارک باد به او میگویند! اما عایشه سیهزار حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حفظ است. چرا اهل آتش است؟ این سواد دارد، چرا اهل آتش است؟! پس سواد نجاتدهنده بشر نیست، ولایت نجاتدهنده بشر است. [۱۱]
یا علی
ارجاعات
نگاه 28
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۲]
ما باید ملّت از ابراهیم داشته باشیم و غیرتمند باشیم. ابراهیم میخواهد زنش را از این شهر به یک جای دیگر ببرد، او را در صندوقی میگذارد و یکی دو تا سوراخ هم به آن میکند که بتواند نَفَس بکشد. حالا وقتی لب گمرک میآید، به او میگوید: این چیست؟ ابراهیم میگوید: این قاچاق است، هر چه بگویید، من میدهم؛ اما دست به صندوق نزنید! ابراهیم پولدار بود، علم کیمیا داشت. خبر به مَلِک [پادشاه] دادند که یک آدم فقیری آمده و نمیگذارد درِ صندوق را باز کنیم. گفت: او را با صندوقش، نزدم بیاورید! تا آورد و در صندوق را باز کرد، دید یک زن سیاه سوختهاست! (ناراحتیِ من این است که ابراهیم با این زن، خانه خدا را ساخته، اینقدر آفتاب به او خورده که دیگر سیاه است.) میفهمید من چه میگویم؟!
حالا مَلِک به او گفت: فلان فلان شده! میخواستی این زن را بکشی؟! تا این حاکم خیال خیانت کرد و رفت با او حرف بزند، لال شد. رفت به او دست بزند، روایت داریم، شاید آیه قرآن باشد؛ سه دفعه دستش خشک شد. ای باغیرت! آیا تو ملّت از ابراهیم داری که زنت را همه جا روانه میکنی؟! حالا خانمهای شما که در خانه هستند و خودخواه نیستند، میخواهند خودشان را حفظ کنند، خدا آنها را حفظ میکند. مگر کسی جرأت دارد به آنها نگاه کند؟! والله! خشک میشود. [۱۳]
اگر شما رنگ خدا بگیرید، نقش ولایت و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را داشته باشید، نباید به زن مردم نگاه کنید. [۱۴] اگر نگاه به زن و بچّه مردم نکردید و چشمتان را حفظ کردید؛ حُبّ دارید؛ وگرنه خدای نکرده بغض دارید. [۱۵] باید بدانید بچّه مردم، ناموس خداست؛ نه ناموس تو. بالاتر از ناموس توست؛ ناموس خداست. باید با ناموس خدا، رفتار خدایی بکنید، نه رفتار شهوتی. [۱۶]
شما ببین آقا امام حسین (علیهالسلام) چه کار میکند؟ تا آخرین نَفَس، نگاهش به خیمهها و حرمش بود. تو هم باید اینطور باشی! تمام هوا و هوست برود کنار! تمام توجّهت به ناموست باشد؛ ناموست هم تمام توجّهش به تو باشد. اگر امام حسین (علیهالسلام) میگوید: قبر من در دل دوستانم است؛ یعنی این. حالا شما حسابش را بکن! امام حسین (علیهالسلام) چه کار کرد؟ تا آخرین نَفَس نگاهش به خیام حرمش است، خدا حرمله را لعنت کند! آقا امام حسین (علیهالسلام) تیر سه شعبه به قلبش خورده، در ظاهر افتاده، ابنسعد میگوید: حسین «غیرة الله» است، اگر خدعه کرده، بروید رُو به خیمههایش! امام حسین (علیهالسلام) سرِ پا با زانو بلند شد و فرمود: «یا شیعیان أبوسفیان! دینُکم دینارُکم»: شما که دینتان را برای دینار دادید، آخر آن حَمیّت و غیرتتان کجا رفته؟! شما با من جنگ دارید، کجا رُو به حرم رسول الله میروید؟! [۱۷] حالا خانم عزیزش، رُباب هم به او پاسخ داد، روایت داریم: وقتی امام حسین (علیهالسلام) شهید شد، تا آخر عمرش سر قبر امام حسین (علیهالسلام) گریه کرد. بنیاسد رفتند چادری آوردند، خیمهای برایش زدند؛ تا آخر عمرش آنجا نشست. [۱۸]
باید تمرین کنید؛ من تا حتّی به مَحرم خودم هم نگاه کامل نمیکنم؛ به اینها که مَحرم هستند. والله! در تمام گلولههای خون من این است که نگاه به غیرِ خدا کردن، پشت به ولایت کردن است؛ چون عظمت آن را از عظمت امر بالاتر میدانی. [۱۹] اگر نگاه کردی به آنجا که خدا راضی نیست، امرت را به شیطان فروختی. عقیده ولایتیام این است که گناه چیزی نیست، آن پشتکردنی که به ولایت میکنی، گناه است. آن که ولایت را نمیبینی، گناه است. آن خیلی گناه بالایی است، آن توهین به ولایت است! [۲۰]
اگر احتیاج به نگاه غیر ولایت داشته باشی، مشرک هستی؛ اما توجّه نداری، یک نگاه کردی، یک خیال و فکر باطل کردی و دنبال خلق رفتی، تمام زحمات عمرت را از بین میبری. اگر نگاه ناجور به کامپیوتر جهانی کنی، تو را تکذیب کرده است؛ اما اگر نگاه نکنی، تو را تأیید کرده است. [۲۱] هر کتابی را نگاه نکنید! تو وقتی آن کتاب را رفتی دیدی که در ولایت به او عنایت نشده و یک چیز گفته، به او بدبین میشوی. من نمیخواهم که تو به آن عالِم بدبین شوی. [۲۲]
یا علی
ارجاعات
- ↑ حضرت زهرا یا عصاره خلقت ۷۸ (دقیقه ۵ و ۶) و شهادت حضرت زهرا ۸۱ (دقیقه ۳ و ۵)
- ↑ (سوره الكهف، آیه 110)
- ↑ حضرتزهرا یا عصارهخلقت 78 و شهادت حضرتزهرا 81 و شناختولایت؛ أین الرّجبیّون 76
- ↑ تنظیم و تزویج ۸۳ (دقیقه ۳۵) و ولایت و خانواده ۷۷ (دقیقه ۴۱)
- ↑ (سوره الحجرات، آیه 13)
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ تنظیم و تزویج 83
- ↑ حضرت خدیجه 77
- ↑ نیمه شعبان 87
- ↑ میلاد صاحب الزّمان 83
- ↑ ولایت و خانواده 77
- ↑ سواد 76
- ↑ شناخت امام ۸۸ (دقیقه ۲۳) و اخلاق در خانواده، من نداشتن ۷۵ (دقیقه ۵۶)
- ↑ شناخت امام 88
- ↑ افشای ولایت
- ↑ عاشورای 84
- ↑ جلسه ولایت؛ 12 فروردین 97
- ↑ شیعه شفاعتکُن است 83
- ↑ اخلاق در خانواده، من نداشتن (خانواده) 75
- ↑ کامپیوتر الهی و کامپیوتر جهانی 80
- ↑ کامپیوتر جهانی 80، جلسه دوم، اشیای خلقت
- ↑ کامپیوتر جهانی 80، جلسه اوّل
- ↑ ولایت در خلقت کفو ندارد 80