صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۳: | سطر ۱۳: | ||
− | {{فرمایش منتخب| | + | {{فرمایش منتخب|تذکراتی راجع به محرم 4}} |
+ | |||
+ | |||
+ | {{فرمایش منتخب|ورود امام حسین به کربلا}} | ||
نسخهٔ ۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۳۸
فرمایش منتخب: دهه محرم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی [۱]
یکی دو سه روز به ماه محرّم کار داریم. رفقای عزیز! من دلم میخواهد یک بهرهای از دهه محرّم یا ماه محرّم ببریم، نه بهرهای که تا حالا به ما نگفتهاند یا ما تا حالا نفهمیدهایم؛ چون کسیکه حرف ولایت میزند، باید ولایت در قلبش خطور کند. اگر خطور نکند و یک ولایت خیالی باشد، مبنای قرآن و مبنای امام را نمیداند. مبنای امام و مبنای قرآن یکی است. بیشتر ما، دهه محرّم که میشود سیاه میپوشیم. به اصطلاح، خودمان را شبیه عزادار میکنیم و گریه میکنیم، زنجیر میزنیم و سینه میزنیم. خب، همه اینها درستاست؛ اما برای چه کسی زنجیر و سینه میزنی؟ برای امام حسین (علیهالسلام)؟! آیا ما امام حسین (علیهالسلام) را شناختیم یا نه؟ امروز، برای امام حسین (علیهالسلام) سینه میزنیم، پس فردا، برای کسی دیگر میزنیم. امروز، برای امام حسین (علیهالسلام) گریه میکنیم، پس فردا برای یکی دیگر گریه میکنیم. هیچ فرقی نمیکند؛ یعنی مغز ما کشش ولایت ندارد. پدرمان اینجور میکرده، ما هم میکنیم. آن خانم، مادرش گریه میکرده، دائم به سینهاش میزده، او هم میزند. من دلم میخواهد که رفقای عزیز، یک اندازهای گوش بدهند و تفکّر داشتهباشند.
این نوحهخوانها، روضهخوانها، وقتی محرّم میآید، خوشحال هستند. روضهخوانها از غنیمتجمعکنهای کربلا هستند. یک منبری پیش من آمده، من دیدم دارد میرقصد. به من میگوید: حاج حسین! فلانجا اینقدر پول گرفتم، فلانجا آنقدر گرفتم. داشت میرقصید، غنیمتجمعکن است. اوّلمحرّم که میشود، (ما نمیگوییم این عیب دارد) مردم سیاه میپوشند و سینه میزنند و زنجیر میزنند. همه اینها درستاست؛ اما ما باید امام حسین (علیهالسلام) را بشناسیم و ببینیم امام حسین (علیهالسلام) برای چه کربلا آمدهاست؟ [۲]
محرّم آمد و ماهم عزا شد | حسینم وارد کربوبلا شد |
این دهه محرّم، مصیبت، مثل ولایت بر قلب دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نازل میشود. این ناراحتی به تمام ائمه (علیهمالسلام) به عرشیان، آسمان، ملائکه، بهشت و فردوس و جهنّم نازل میشود. توجّه کنید که به شما هم نازل بشود؛ آنوقت لکّه اشکی بریزید، هر گناهی داشته باشید، آمرزیده میشوید؛ اما به دشمنان زهرای عزیز (علیهاالسلام) و اهل تسنّن نازل نمیشود. اگر خنده و شوخی بیامر کردید، آن نازل نشده. مؤمن باید قلبش ناراحت و مریض باشد؛ تا وقتیکه امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید و قلبش را با احقاق حقّ شفا بدهد. والله، بالله، آن مصیبت خودِ قرآن است که به قلب شما نازل میشود. «أنا قرآنالنّاطق» الآن محرّم است، یک گوشهای بروید! اشکی برای امام حسین (علیهالسلام) بریزید! آن «ذبح العظیم» میشود. اصلاً تو خودت روضه هستی، بنشین و با امام حسین (علیهالسلام) حرف بزن! من عاشورا به بیابان میرفتم، جاییکه کسی نبود، مینشستم و با امامحسین (علیهالسلام) حرف میزدم و گریه میکردم، حالی داشتم. به شما میگوید: بُکاء داشتهباش! گوشهای بنشین و ناراحت باش! این دهه را فرق بگذار؛ تا حضرت زهرا (علیهاالسلام) برایت فرق بگذارد و تو را با غمش که غم امام حسین (علیهالسلام) است شریک کند. زینب اسیر است، گریه میکند، به حساب زهرای عزیز (علیهاالسلام) بگذار! بگو: زهراجان! بچّههایت در بیابان هستند، گریاناند. ما این دهه، تلویزیون و ویدیو و ماهواره را کنار گذاشتیم. [۳]
رفقای عزیز! هر عزا و غمی، مرگ هر عزیزی تمامی دارد، اینها عزاهای خلقی است که یک سال یا دو سال یا سه سال است. اما عزای امام حسین (علیهالسلام) خلقتی است که در قلب پیرزنها و پیرمردها و بچّهها میجوشد و تمامی ندارد. مثل ولایت که در تمام خلقت قسمتبندی است، عزای امام حسین (علیهالسلام) هم به آسمان و زمین، ملائکه، عرش و فرش، جنّ و انس داده شده است. [۴] عزاداری یعنی اینکه عزا داشته باشید که ائمه (علیهمالسلام) را نمیشناسید. روضه یعنی تمام روزنههایی که به دین شما حمله میکند، از خیال و منیّت، حسادت و بخل، کینه و طمع و دروغ، به خصوص نگاه بد و دنبال خلق رفتن را کور کنید؛ باید مواظب این روزنهها باشید. [۵]
عاشورا بوده. این عاشورا که جلو میآید برای من و شماست که پولی بدهیم تا آمرزیده شویم. از زمان آدم هم نقل بوده، عاشورا نجات من و شماست. عاشورا که تمام نشده، شما تمام شدید که کمک به کسی نکردید، دل کسی را خوش نکردید. این حرفها را بایگانی نکنید، هر دفعه این پروندهها را جلو بیاورید. یک وقت امام حسین (علیهالسلام) و اسیری حضرت زینب (علیهاالسلام)، یک وقت آقا ابوالفضل (علیهالسلام) و حضرت قاسم، آقا علیاکبر و آقا علیاصغر، سکینه و رقیّه؛ ببین تمام اینها فدای ولایت شدند. این دهه با اینها بیتوته داشته باشید. یک وقتی برای خودتان داشته باشید که با اینها حرف بزنید! نتیجه بیتوته رشد ولایت، رشد امامشناسی، رشد متقیشناسی، رشد علیخواهی و افشای علی (علیهالسلام) است.
ارجاعات
فرمایش منتخب: تذکراتی راجع به محرم 4
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۶]
خدا پهلوی را لعنت کند! حالا من به شما میگویم که حواستان اینطرف و آنطرف نرود، این آتشگرفته، وقتیکه به سلطنت رسید، توی دستهها میآمد و سینه میزد. یواش، یواش یک قدری که رشد کرد، روضهخوانی را قدغن کرد. آنموقع چادرها را در تکیهها میزدند، حالا اینطوری شده است؛ آنوقت همه محلّهها تکیه داشت که زنها که یک عیبهایی داشتند، بتوانند آنجا بیایند. حالا الحمد لله همه دیگر پاک شدند، توی مسجدها هم میروند! آخ! آخ! آنوقت ما در طویلهها میرفتیم؛ یعنی یکی، یکی میشدیم و در طویلهها میرفتیم و «حسین» میگفتیم. خدا میداند آن حسینگفتن چه حسینی بود! مگر ما از حسین (علیهالسلام) دست برداشتیم؟ هنوز هم آن مزهای که در طویلهها، «حسین» میگفتم، در عروق بدنم هست.
عزیز من! مکان شرط نیست، خودت شرط هستی. چقدر من این مطلب را بگویم؟ همه شما دارید دنبال مکان و مقام میگردید، هر دوی اینها باطل است. مقام باطل است، مکان هم باطل است. [۷]
عزیز من! آدم باید بفهمد کجا برود، کجا نرود؟ ببین، پای من نرفته است. من منبر پسر حاج شیخ عباس را دوست داشتم. یک وقت بالای پشتبام خوابیده بودم، دیدم صدای منبرش میآید. بلند شدم، پایین آمدم. خانه این حاج آقا جلال زرگر بود. توی آن خیابان که مدرسه هم هست. رفتم بروم توی خانهاش، دیدم نمیتوانم بروم؛ آنموقع پدرمان یک باغ داشت و اینجا بود. این حاج آقا جلال برداشته بود بشکه را بالای پشتبام برده بود. آنموقع آب حوض میزد بالا، دور پشتبام خانهاش تخت گذاشته بود. دیدم نمیتوانم بروم، برگشتم آمدم. گفتم یک چیزی هست که پایم نمیرود.
صبح درِ دکّان حاج حسین بازرگان، زیر گذر سفید آب آمدم. گفت: حاج حسین! این انگشتر چند میارزد؟ گفتم: والله، نمیدانم، پنجاه یا شصت تومان میارزد. خیلی انگشتر خوبی بود! گفت: من درِ دکّان حاج آقا جلال بودم، این انگشتر را از یک زن، دو تومان خرید. گفتم: به من بده! گفت: صد تومان میارزد! حالا دارد روضهخوانی میکند. پسر حاج شیخ عباس را هم دعوت کرده، این همه تشکیلات درست کرده است.
کجا توی این مجلسها میروید؟ آیا یک نصاری این کار را میکند؟ آیا یک یهودی با زن مسلمان این کارها را میکند که یک چیز صد تومانی را دو تومان بخرد؟ دو تا ماچ به پاهایم کرد، گفتم: قربانت بروم ای پا که جایی نرفتی. تو باید پایت همه جا نرود. حرف من این است. اگر پایتان اینجوری شد، این پا در صراط مستقیم است.[۸]
بعضی از روضهخوانها خیلی بیادب هستند. یکی از مدّاحهای ممتاز قم یک حرفی زد، من به او گفتم: صدایت بگیرد، صدایش گرفت. تا آخرش هم گرفت. خیلی بد روضه خواند. [۹]
روضه یعنی چه؟ روضه یعنی ما جمع شویم و بگوییم اینها ظالم بودند، بیایید جمع شوید و برای مظلومیّت اینها گریه کنید! آقا! تو خودت ظالمی! من بیرودربایستی گفتم، هر چه میخواهید بگویید.
تو خودت ظالمی! ظالم! کجا میروی؟ آخر روضه یعنی چه؟ همین آنجا نشسته و یک ریاستی میکند و بنشین و بلند شو و یک آش و پلویی هم درست کرده است و این آقا هم میرود.
بابا! حالا نگو که حاج حسین میگوید روضه نرو! اگر مجلس روضه باشد، جبرئیل و ملائکهها اجازه میگیرند و به آنجا میآیند؛ اگر مجلس تمام شده باشد، پرهایشان را به سینههای دیوارها میمالند؛ امّا چه سینهای؟ سینهای که بخار ولایت به قول ما عوامها، به این سینههای دیوار مالیده شده باشد، بالشان را به ولایت میمالند.
توجّه بفرمایید! بالش را به کجا میمالد؟ بالش را به ولایت میمالد. جبرئیل با ولایت آمده، با اسم علی (علیهالسلام) از سیهزار سال راه آمده، حالا هم بالش را به دیوارها میمالد؛ یا اینکه بالش را به جنایت بمالد؟! جنایتکار! چه چیزی فروختی؟! اینقدر گران فروختی؟! چه کار کردی؟! روضه میگیری؟! آره! حضرت زهرا (علیهاالسلام) هم آنجاست؟! خالهاش خواب دیده که حضرت زهرا (علیهاالسلام) آنجاست! یک بازیهایی هم در میآورد. آره! آره تو بمیری! به قرآن مجید، میفرماید: یک عدّهای هستند اعمالشان «هَباءً مَنثورا»[۱۰] است؛ یعنی به دست نمیآید. [۱۱]
ای روضهخوانها! اَی بیرحمها! بیشتر روضهخوانها متوجّهند که توهین به عُمَر نشود! منبرهایشان را گوش دادم، بیخودی حرف نمیزنم. آیا تو حاضری که داری توهین به ولایت میکنی؟! فردای قیامت هم با همان عُمَر محشور میشوی که میخواهی توهین به او نشود! ما نمیگوییم بد به عمر بگویید! آقای بروجردی میفرمود: علناً لعنت نکنید! اینها [وهّابیها] کسانی هستند که هفت تا شیعه را میکُشند؛ امّا منبر میروی مواظب باش! بدان آدم فهمیده هم پای منبر تو هست، مردم را حیوان حساب نکن! خیال بکن که دو تا انسان هم در بین اینها هست، فردا پیر میشوی و آنجا میاُفتی، آن انسان میگوید: تو همان بودی که آن حرفها را زدی! شرافت خودت را از بین نبر! [۱۲]
اینقدر خانمت را داخل خانه بگذار و تا نصف شب او را اسیر کن! میگوید: کجا بودی؟ میگویی: روضه بودم! آره، تو بمیری! روضه بودی یا رفتی پیش رفقایت، آنجا بگویی و بشنوی و بخندی؟! قهوهخانه شده است. من به عمرم قهوهخانه نرفتم. یادم میآید یک وقت به تهران رفتیم، جایی کاری داشتیم، گفتند: بیا برویم یک دیزی بخوریم، من گفتم: من لب جوی مینشینم، هر چه اصرار کردند، گفتم: من داخل نمیآیم. دیدم اگر این دفعه بروم، دو دفعه دیگر هم میروم، آنوقت قهوهخانهای میشوم. آقاجان! شما هر کجا میخواهید بروید، باید بفهمید نتیجه رفتن شما چیست؟
روایت داریم، میگوید: هر شخصی که مردم را بگریاند، این اشکی که ریخته میشود، ذبح العظیم است. آنموقع هر کسیکه اشک ریخت، این منبری و گوینده ثواب ذبح عظیم میبرد.
الآن شب عاشوراست، شما خودتان میتوانید مستقلاً یک گوشهای بروید و یک حالی پیدا کنید، یک اشکی برای امام حسین (علیهالسلام) بریزید. اگر تو گوشهای بروی و اشکی برای امام حسین (علیهالسلام) بریزی، فوراً زهرای مرضیه (علیهاالسلام) آنجا حاضر میشود، دارد گریه میکند. امام زمان (عجلاللهفرجه) حاضر میشود، دارد گریه میکند. تو روضهخوان امام زمان (عجلاللهفرجه) باش، نه این مدّاحی که بیاید اینها را به هم بریزد، دعوا کنند و از روی لج و لجبازی مدّاح دعوت کنند. به حضرت عباس، اینها غنیمتجمعکنهای امام حسین (علیهالسلام) هستند. امام حسین (علیهالسلام) را کشتند، اینها دارند غنیمت جمع میکنند. چرا میگوید که خادمان ما جزء شِرار النّاس هستند، اینها هستند که من دارم میگویم. اینها که هدفشان پول است. اینها که میروند، دو به هم زنی بکنند تا پول بیشتری بگیرند، اینها جزء شِرار النّاس هستند.
باید بفهمی عزادار باشی، غصّهدار باشی، غمگین باشی. چرا به شما میگوید اگر گریهات نمیآید، تباکی کن؟ یعنی خودت را در حالت عزا قرار بده! حالا خسته هستی، از کارگاه و کارخانه آمدی و گریهات نمیآید، میگوید: تباکی کن! یعنی خودت را به این کار بزن! [۱۳]
ارجاعات
دیگر ببینید
تذکراتی راجع به محرم 3
فرمایش منتخب: ورود امام حسین به کربلا
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۴]
حالا آقا امام حسین (علیهالسلام) از مکّه آمده و به کربلا رسیده، یک وقت دید که کار انگار عوضی شده. یک روایت داریم، حضرت زینب (علیهاالسلام) و امّکلثوم و اینهایی که همراه امام بودند، گفتند که مردم به استقبال ما آمدند؛ چون اینها که امام نبودند، خیال کردند جمعیّت به استقبالشان آمده؛ هزار نفر با سرلشکری حُرّ به کربلا آمده بودند.
حُرّ با هزار سوار جلوی امام آمد، امام فرمود: چه شده؟ خودتان مرا دعوت کردید. من، یک بار نامه دارم. همینطور فرمود: شما نایبم مسلمبنعقیل را که نپذیرفتید، حالا خودم آمدم، شما به من چه میگویید؟ اگر مرا نمیخواهید، برمیگردم. حُرّ گفت: نامههایت را ببین! من که نامه به تو ننوشتم. امام فرمود: خب، بگذار ما برمیگردیم. گفت: نه! باید از امیر اجازه بگیرم. من از این حرف آقا حُرّ خیلی ناراحت بودم. وقتی به کربلا رفتم، تا شب هشتم، نرفتم حُرّ را زیارت کنم. (ببینید اینها چقدر آقا هستند! چقدر بزرگوارند! چقدر به ما عنایت دارند! یک قدری اینها را بدانیم و بعد حسین بگوییم.)
تا اینکه شب هشتم خواب دیدم به نجف رفتم. تا پایم را در ضریح گذاشتم، دیدم آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بهمن گفت: حسین! چرا نمیروی نایب ما حُرّ را زیارت کنی؟ فقط گفتم: چشم آقا! چشم آقا و بیدار شدم. فردای آن روز، پابرهنه شدم. حالا کفشهایم را گردنم انداختم، وقتی سر قبر حُرّ رسیدم، گفتم: تو نیم ساعت جانت را فدای امام زمان خودت کردی، نایب اینها شدی. آقاجان! از تو خواهش میکنم، تو پیش امام حسین (علیهالسلام) خیلی آبرو داری، قسمش دادم و گفتم: از امام حسین (علیهالسلام) بخواه همینطور که تو یاور امامت شدی، من هم یاور امام زمان (عجلاللهفرجه) بشوم.
ببین حُرّ با معرفت رفت. اگر اوّل آمد جلوی امام را گرفت، یک وقت فهمید که اشتباه کرده. خدا کند ما هم بفهمیم که اشتباه کردیم. اگر ما واقع، خدمت امام برسیم و بگوییم اشتباه کردیم، اینجوری ما را میپذیرد. ما اشتباهمان را نمیگوییم، ما هنوز نمیفهمیم که اشتباه کردیم.
حالا آقا امام حسین (علیهالسلام) به کربلا تشریف آورده، حُرّ نمیگذارد برود. خلاصه، همینطور لشکر افزوده شد. یزیدبنمعاویه با ابنزیاد، یک کمیسیون کردند، یک مشورت کردند. گفتند: تا چنگالت به حسین گیر کرده، رهایش نکن! یا از او بیعت میگیریم یا اینکه او را میکُشیم. تصمیم گرفتند که آقا امام حسین (علیهالسلام) را بکُشند.
ببین چقدر حضرت زینب (علیهاالسلام) شجاع است! در مجلس یزید گفت: یزید! اینهایی که دور تو هستند، همه آنها حرامزادهاند؛ اما آنهایی که دور فرعون بودند، حرامزاده نبودند؛ در صورتیکه فرعون میگفت من خدا هستم؛ اما تو میگویی من خلیفه مسلمین هستم؛ چونکه وقتی فرعون با آنها مشورت کرد، دور و بریهایش گفتند با موسی حرف بزن و مجادله کن؛ اما این دور و بریهای تو گفتند حسین را بکش! حرامزاده کسی است که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را دوست ندارد.
وقتی حُرّ گفت: نه! صبر کن که از امیر اجازه بیاید. امام حسین (علیهالسلام) گفت: مادرت به عزایت بنشیند! حُرّ گفت: چونکه مادرت زهراست، من جوابت را نمیدهم؛ این است که میگوییم ولایت در او بوده؛ یعنی حیا دارد، میفهمد که حضرت زهرا (علیهاالسلام) اینقدر خوب است! حیا یعنی ولایت، حالا امام حسین (علیهالسلام) حُرّ را نجاتش میدهد. اصلاً حُرّ باور نمیکرد که امام حسین (علیهالسلام) را بکشند. آمد و به ابنسعد گفت: آخَر مردک! تو پیشنماز هستی، این چهکاری است که میخواهی بکنی؟! راست راستی میخواهی حسین را بکشی؟! گفت: فردا این کار را میکنم. تا ابنسعد این را گفت، حُرّ بساطش را جمع کرد و گفت: بروم اسبم را آب بدهم و با بچّههایش به طرف امام حسین (علیهالسلام) رفت. [۱۵]
امام حسین (علیهالسلام) وقتی به صحرای کربلا آمد، چه کار کرد؟ دوازده فرسخ زمین را خرید. ببین! خود امام حسین (علیهالسلام) دارد اطاعت میکند. آمدند گفتند: حسینجان! این زمین قابل ندارد. گفت: این زمین در معرض تاخت و تاز اسبها قرار میگیرد و به آن آسیب میرسد. سراغ صاحب زمین را گرفت تا اینکه آمد و از او خرید.
ببینید امام حسین (علیهالسلام)، چطور دارد اطاعت خدا را میکند؟ ما هم باید اینجور اطاعت خدا را بکنیم. ما هم باید اطاعت امامزمانِ خودمان را بکنیم. اگر اطاعت کردی، به جایی میرسی. اگر اطاعت نکردی، به کجا میرسی؟ ما باید بفهمیم که اینها چه کار کردند؟ چه طوری هستند؟ این زمینی که میخواهی بروی آن را بِخَری، ببین مال کیست؟ چه طوری است؟ ابعادش را به دست بیاور! نه اینکه زمینی که مجهول المالک باشد؛ یا مال بچّه یتیم باشد، را بِخَری.
یک نفر بود، با من سلام و علیکی داشت. این شخص در این فکرها میرفت، یک دفعه میرفت یک آبانبار میخرید. زمینهای به این صورت را میخرید. والله، خیلی مال بههم زد. یک دفعه جوانمرگ شد. آخر، مال جمع کردن برای ما چه فایده دارد؟! مال جمع کردن درستاست؛ اما خوردنش حساب است، مسئولیّتش حساب است. چرا ما فکر مسئولیّت یککاری را نمیکنیم؟ آمد و صبح مُردی. چطور جواب خدا را میدهی؟ چه چیزی به خدا میگویی؟ [۱۶]
ارجاعات
- ↑ شناخت امامحسین و محرم 74 (اول نوار و دقیقه 3 و دقیقه 12 و دقیقه 62) و عاشورای 88؛ ارتباط (دقیقه24)
- ↑ شناخت امامحسین و محرم 74
- ↑ کتاب حر
- ↑ عاشورای 88؛ ارتباط
- ↑ کتاب جامع ولایت
- ↑ اربعین ۸۷ (دقیقه ۴۶) و عاشورا ۹۴ (دقیقه ۴۳) و امام حسین، شناخت ولایت ۷۶ (دقیقه ۴۹ و ۵۲)
- ↑ اربعین87
- ↑ عاشورای 94
- ↑ عاشورای 84
- ↑ (سوره الفرقان، آیه 23)
- ↑ شجره توحید 75
- ↑ حجّ ابراهیمی 78
- ↑ امام حسین، شناخت ولایت 76
- ↑ حرکت امامحسین از مدینه به مکه 84 (دقیقه 31) و حرکت امامحسین 83 (دقیقه 27)
- ↑ شناخت امامحسین و محرم 74 و حرکت امامحسین از مدینه به مکه 84 و حرکت امامحسین 83
- ↑ انسان، اطاعت، تکامل