صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
− | {{فرمایش منتخب| | + | {{فرمایش منتخب|عید قربان}} |
− | {{فرمایش منتخب| | + | {{فرمایش منتخب|عرفه}} |
نسخهٔ ۱۶ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۱
فرمایش منتخب: عید قربان
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
عزیز من! حضرت ابراهیم با همه حرفهایش در سعی صفا و مروه تزلزل دارد. به شما هم میگوید هَروله کن! ابراهیم دارد میگوید: ای خدا! من میچندم [میلرزم]! آیا میتوانم امرت را اطاعت کنم؟ آیا میتوانم پسرم را قربانی کنم یا نه؟ ای خدا! این امری که به من کردی، این خوابی که دیدم، این ندایی که شنیدم، آیا به انجام آن موفّق میشوم یا نه؟ تو هم باید در صفا و مروه بچندی، کجایی؟! چه خبر است؟! حالا وقتی میخواهی بروی قربانی کنی، از آن سرازیری که پایین میروی، باید بلرزی و بگویی: خدایا! آیا قربانی من قبول میشود یا نه؟ آیا ذبح العظیم هست یا نه؟ هر کاری در این خلقت یک الگو؛ یعنی یک مصداق دارد. خدا برایت مصداق میآورد و میگوید اینجوری بکن! حضرت ابراهیم الگوست. اوّل کسیکه حجّ به جا آورده، ابراهیم بوده. تمام حاجیان هم باید اینجوری حجّ کنند. وحی رسید: یا ابراهیم! باید بچّهات را قربانی کنی! اسماعیل گفت: بابا! من حرفی ندارم؛ اما چشمهایم را ببند! مبادا امر خدا را اطاعت نکنی. ببین این بچّه پیامبر است، آنهم بچّه پیامبر است. پسر نوح [{آیه|إنّه لیس من أهلک|سوره=|آیه=}} میشود؛ اما اسماعیل میگوید بابا! چشم مرا ببند! چشم یک حیایی دارد، ببین یک پارهوقتها میگویند فلانی بیحیاست. مبادا حیا مانع شود که امر را اطاعت نکنی. ابراهیم درِ چشم بچّه را بست. حالا میخواهد پسرش را قربانی کند. کارد نمیبُرد. کارد را به سنگ زد، سنگ را برید. ابراهیم گفت: چرا نمیبُری؟ کارد به زبان آمد و گفت: خالق میگوید نَبُر! تو میگویی بِبُر! جبرئیل گوسفندی آورد و ابراهیم آن را کشت.
رفقای عزیز! این مطلب دو مبنا دارد: اگر ابراهیم گردن بچّهاش را میبُرید، هر حاجی باید یک بچّه با خودش به حجّ ببرد و قربانی کند. حاجی میخواهد برای بچّهاش تلویزیون و ویدیو و بساط قمار و عروسک بیاورد، آیا بچّهاش را میکشت؟! حالا وقتی ابراهیم گوسفند را کشت، حساب کرد؛ دید اگر بچّهاش را میکشت، میوه دلش بود، قدری بهتر بود. (قریب به این مضمون) گفت: خدایا! اگر این کار را میکردم، بهتر بود. گفت: یا ابراهیم! قربانی مال حسین (علیهالسلام) است. ابراهیم گفت: خدایا! حسین (علیهالسلام) کیست؟ خدا گفت: یا ابراهیم! به آسمان نگاه کن! نگاه کرد، دید نورهای متعدّد است. گفت: یا ابراهیم! این پیامبر آخرالزمان (صلیاللهعلیهوآله) است، این وصیّاش علی مرتضی (علیهالسلام) است. این زهراست که من تمام خلقت را به واسطه او خلق کردم. این هم حسن (علیهالسلام) و این هم حسین (علیهالسلام) است. تا گفت حسین! دلش شکست. گفت: خدایا! من تا اسم آنها را گفتم، ولایت در قلب من جوری شد که اصلاً گریهام نیامد؛ اما تا گفتم حسین! دلم شکست. خدا چه گفت؟ ای ابراهیم! این حسین (علیهالسلام) است که باید بچّههایش را قربانی کند.
حالا ببین چطور خدای تبارک و تعالی، از درون هر بشری آگاه است. (من جسارت کردم به خدا گفتم آگاه است، میخواهیم خودمان حالیمان بشود.) حالا اسماعیل پبش هاجر آمده، یک ذرّه زیر گلویش سیاه شده، هاجر گریه میکند و میگوید: گردنت چطور شده؟ آخر، اینکه نمیتواند بچّهاش را قربانی کند. چه کسی میتواند قربانی کند؟ کسیکه تمام فرزندان و یارانش را داده، میگوید: «رضاً برضائک، تسلیماً لِأمرک، ای معبود سماء». حالا ابراهیم لکّه اشکی ریخت، خدا گفت: یا ابراهیم! این لکّه اشکی که ریختی، «ذبح العظیم» شد.
مبنای اینکه ابراهیم پسرش را نکشت، چیست؟ مبنای ولایت من این است که خلق نمیتواند اینجوری در راه خدا قربانی کند، مگر ولایت. ابراهیم خلق است، حسین (علیهالسلام) است که پسر عزیزش را قربانی میکند. خلق این سعادت را ندارد، فقط خلق قبولی دارد؛ ابراهیم به واسطه ولایت قبولی داشت. مگر علی اکبر (علیهالسلام) اسماعیل است؟! میفرماید: «منطقاً خَلقاً خُلقاً عِلماً حِلماً شبیهاً برسول الله». امام حسین (علیهالسلام) این بچّه را در راه خدا قربانی کرده، اینقدر امام حسین (علیهالسلام) به این جوانش علاقه داشت! عزیزان من! تمام شما هم باید همینجور باشید! محبّت به ولایت داشته باشید! امام حسین (علیهالسلام) علاقهای که به علی اکبر (علیهالسلام) داشت، برای ولایتش بود. حالا امام حسین (علیهالسلام) یک چنین بچّهای را قربانی میکند. تو چه چیز را قربانی میکنی؟! ما داریم چه کار میکنیم؟! کجاییم؟! ای حاجیان عزیز! توجّه داشته باشید! حریم خدا را نشکنید! حریم ولایت را نشکنید! والله! بالله! قیامت اینقدر پشیمان شوید که دستانتان را بجوید که چرا ما این کار را کردیم؟ چرا اینجوری نبودیم؟ بیایید کاری کنید که خدا و ولایت شما را بپذیرد.
عزیز من! اگر مکّه رفتی، یک گوشهای بنشین! یک حالی پیدا کن! یک لکّه اشکی برای امام حسین (علیهالسلام) بریز! یک لکّه اشکی برای زینب (علیهاالسلام) بریز! یک لکّه اشکی برای زهرا (علیهاالسلام) بریز! آنجا از خدا و امام زمان (عجلاللهفرجه)، ظهور آقا را بخواه! والله! تا آقا نیاید، ما سرگردان و ویلان هستیم. ظهور آقا را بخواه! آنوقت میدانی چه میشوی؟ تو اگر آنجا قربانی نمیکنی، خودت «عظیم» میشوی. یک وقت قربانیات «ذبح العظیم» است، یک وقت خودت «عظیم» میشوی. من چه کار کنم؟! میسوزم! یک عدّهای هستند تا به جایی میرسند، دیگر روضه نمیخوانند. به قرآن مجید! به روح تمام انبیاء! عقیده ولایت من این است؛ خدا، توفیق را از آنها گرفته. خدا، روضهخوان است. تو داری به یک روضهخوان، به صورت خفیف نگاه میکنی، این گناه کبیره است. ما نمیفهمیم گناه چیست؟ تو از خدا هم بالاتر رفتی؟! خدا دو مرتبه روضه خوانده است. یکی اینجا برای ابراهیم، یکی هم برای آدم روضه خواند. به قرآن مجید! ای روضهخوانها! به شما بگویم، فردای قیامت اینقدر پشیمان میشوید که اگر پشیمانیِ شما را به تمام صحنه محشر بدهند، به همه میرسد.
یک نفر بود، با من سلام و علیکی داشت، ایشان مُرد. او را در صحنه محشر دیدم که نعره میکشد، سیّد هم بود، در قم نامی بود، نمیخواهم اسمش را بیاورم. گفتم: حاج آقا! خدا چشم شما را در محشر گریان نکند! (من آزاد بودم.) چه شده؟ گفت: نشناختیم حسین (علیهالسلام) را، یا برای پول، یا برای ریاست عزاداری کردیم. من بیمدرک حرف نمیزنم. کاش حاجیان میفهمیدند! رفقای عزیز! بیایید حرف مرا بشنوید! کار به کار کسی نداشته باشید. وقتی قربانی میکنید، مبادا شیطان این حرف را از نظرتان بیرون ببرد! من به بندهزاده گفتم: بابا! بیا این کار را بکن! شما این حاجیان را که میبری قربانی کنند، بعد از قربانی، یک روضه برای امام حسین (علیهالسلام) بخوان! تا ذبح حاجیان به توسط حسین (علیهالسلام) «عظیم» شود، قربانی که میخواهی بکنی، یاد امام حسین (علیهالسلام) بیفت! امام حسین (علیهالسلام) همه بچّههایش را قربانی کرد. بیخود نیست که میگوید هر اعمالی که داری، ذرّهای اشک برای امام حسین (علیهالسلام) بریزی، خدا تمام گناهانت را میآمرزد. [۲]
عزیز من! چرا بعد از اعمال حجّ عید میگیرند؟ حالا که تمام کارهای حاجی و عبادتهایش قبول شده، باید عید بگیرد؛ یعنی عید قربان. چرا عید فطر میگیریم؟! برای این عید میگیریم که یک ماه اطاعت خدا را کردیم؛ حالا مُزد و پاداش میخواهیم، خدا میگوید: بیا من به تو پاداش بدهم، من میزبانت هستم. خدا میزبان کیست؟! میزبان ولایت است. خدا میداند این مطلب چه به سر من آورده؟! چندین سال است که این مطلب از قلبم بیرون نمیرود. یک نفری که تمام امام جماعتها باید به امر او باشند، یک آدم عادی که نیست، اسمش را نمیآورم. یک سال، آنجا مسجد امام رفتم که نماز بخوانم، دیدم ایشان از دو عید فطر و قربان گفت، اما اصلاً اسم عید غدیر را نیاورد. بعد دیدم که من آنجا به او بگویم، درست نیست؛ چونکه جمعیّت خیلی زیاد است، گفتم که مبادا به آبرویش لطمه بخورد. پیشِ وزیر مشاورش رفتم که همه تأسیسه دستش بود. گفتم: من یک دفعه با این شخص نان و نمک خوردم، شما مرا دعوت کردید، در یک کاسه چیز خوردیم؛ یا جواب به من بدهد یا سُنّیزدهاش میکنم. میخواهم از این شخص سؤال کنم، ما عید قربان و عید فطر را قبول داریم، شما که میگویید عید غدیر رسمی نیست، رسمی چه وقت بوده که این عید نبوده؟! آن زمان عید فطر و عید قربان عظمتی داشته، حالا هم دارد؛ اما عظمتش به ولایت است. مگر میلیاردها نفر عید نمیگیرند؟! چرا اهل آتش هستند؟! عید فطر و عید قربان، روحش عید غدیر است! ای مردی که چندین سال است درس خواندی! ادّعا هم میکنی، چرا این مطلب را به مردم نمیگویید؟! میگویید عید غدیر رسمی نیست؟! صد که آمد، نود خارج شد، تازه نود هم باید به صد اتّصال بشود. عید قربان و عید فطر باید به عید غدیر اتّصال باشد؛ اگرنه عیدی نیست! به این مردم، به این جوانهای عزیز بگویید که روحِ عید فطر و عید قربان ولایت است، اگر ولایت نباشد، ساقط است. روح عید قربان و عید فطر، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. [۳]
ارجاعات
یا علی
فرمایش منتخب: عرفه
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی
رفقای عزیز! سه مطلب است که میخواهم به شما بگویم: یکی راجع به عید است و دیگر اینکه عرفه و عرفات یعنی چه؟ بعضیها این دو را قاطی میکنند. خیال میکنند که اینها یکی است، نه! عرفات اسم آن سرزمین است. در روایت میگوید: کسیکه شب قدر آمرزیده نشده، به عرفات برود که جای مقدّسی است؛ تا آمرزیده شود.
ببین، امام علی النقی، امام هادی (علیهالسلام) مریض شده، یک حاجب میگیرد و به او میگوید: برو زیر قُبّه جدّم امام حسین (علیهالسلام) به من دعا کن! میگوید: یابن رسول الله! حجّت خدا شمایید! امام میگوید: چه کار کنم؟! جدّم گفته که آنجا برو! حالا آن حاجب رفت و دعا کرد و حضرت خوب شد.
رفقای عزیز! من همیشه میگویم در این حرفها تفکّر و اندیشه داشته باشید. ببین امام است، تمام ممکنات به امرش است، اِشراف به کلّ خلقت دارد، به تعبیر عوامانه من، امام از کلّ خلقت بزرگتر است؛ چونکه خودِ خدا حدّ این خلقت را میداند که چقدر است؛ اما خدا و ولایت حدّ ندارد. مگر نیست که هر کسیکه میمیرد یا میخواهد به دنیا بیاید، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بالای سرش میآید؟! پس امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) از خلقت بزرگتر است!
حالا ببین امام چه میگوید؟! میگوید: برو زیر قُبّه امام حسین (علیهالسلام) به من دعا کن! امام دارد امر رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) را اطاعت میکند؛ دارد میگوید که من هم جدّم را اطاعت میکنم؛ چونکه جدّش گفته زیر قُبّه امام حسین (علیهالسلام) دعا مستجاب است. حالا در عرفات هم دعا مستجاب میشود؛ چونکه چندین هزار پیغمبر آنجا دفن شدهاند.
حالا عرفه یعنی چه؟ وقتی حاجی در خانه خدا مُحرم شد و لبّیک گفت، حجّ به جا آورد، سعی صفا و مروه نمود، طواف و طواف نساء کرد، تمام این اعمال را انجام داد، حالا خدا به او میگوید: برو دو، سه روز در آن بیابان بمان تا حالی به حالی شوی. آنجا برو و «ربّ إرجعونی»[۴] بگو! حاج آقا! کجایی؟! آیا آنجا هم در خانه خدا میگویی که وقتی از مُحرم بودن فارغ شدم، بروم دو تا تلویزیون بخرم، یکی برای خودم و یکی هم برای دامادم؟!
آیا تو اینجا که آمدی، «ربّ إرجعونی»[۴] گفتی؟! آیا فهمیدی که در چه مقامی آمدهای؟! کجا آمدهای؟! بیخود نیست که حیوان هستی! آیینه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) تو را حیوان میبیند. تو مقصدت هم حیوانی است. کجاییم ما؟! تو اینجا در عرفات آمدهای که مزد حَجّات را بگیری. عرفه یعنی این. یعنی ما تمام اینکارها را که انجام دادیم، حالا در عرفاتی که خدا گفته دعا مستجاب میشود، آمدهایم تا دعا کنیم که اگر خدا ما را شب قدر نیامرزیده، اینجا بیامرزد؛ پس عرفه همان قبولی اعمال است.
حالا از عرفات به سرزمین مِنا میروی و در آنجا گوسفند میکُشی و عید میگیری، برای چه عید میگیری؟! برای اینکه اعمالت قبول شده است. چرا آخر ماه رمضان عید فطر میگیریم؟! برای اینکه یک ماه اطاعت خدا را کردیم. حالا مزد میخواهیم، پاداش میخواهیم، خدا میگوید: من میزبانت هستم و به تو پاداش میدهم؛ اما خدا میزبان کیست؟! میزبان ولایت است.
خواهش میکنم توجّه بفرمایید! ببینید من چه میگویم؟ تو را به دینتان، مرا نبینید! حرف را ببینید! ما عید قربان و عید فطر را قبول داریم؛ اما عظمت این دو عید به واسطه ولایت است. مگر میلیاردها عید نمیگیرند؟! چرا اهل آتش هستند؟! روح عید فطر و عید قربان، عید غدیر است! اگر غدیر را قبول نداشته باشید، اعمالتان فایدهای ندارد، این دو عید هم باید به عید غدیر اتّصال باشد، وگرنه عیدی نیست.
مگر قرآن نمیگوید اعمال از متقی قبول میشود؟! «إنّما یتقبّل الله من المتقین»[۵] کجا اهل تسنّن متقی هستند؟! امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «أنا امام المتقین!» خدا هم میگوید: من میزبان روزهدار هستم و اجرش را میدهم. هیچ قدرتی به غیر از خدا نمیتواند اجر ولایت را بدهد؛ پس قبولی هر چیزی به واسطه ولایت است.
اگر امام حسین (علیهالسلام) دعای عرفه را در سرزمین عرفات میخوانَد، دارد با خانه خدا وداع میکند. کنار «جَبَل الرّحمة» ایستاده و اشک میریزد. حضرت زینب (علیهاالسلام) و امّکلثوم هم اشک میریزند، اصحاب هم اشک میریزند. رفقا! این دعای عرفه را بخوانید و در آن خُرد شوید! امام حسین (علیهالسلام) دارد شکرانه حق را به جا میآورد و میگوید: خدایا! من دارم رُو به امر تو میروم، رُو به کربلا میروم. جدّم گفته: حسین! برو به سمت عراق! «اُخرُج الی العراق!» خدایا! دارم امرت را اطاعت میکنم.
حالا حرفم این است که ای حاجیان! وقتی صاحب خانه از خانه بیرون آمد، چرا شما در خانه ماندید؟! به عقیده ولایتی من، آن خانه برای شما غصب بود! اگر تمام شما دنبال امام حسین (علیهالسلام) آمده بودید، یزید سگِ چه کسی بود که حسینِ ما را بکشد؟! عقیدهام این است: نه اینکه امام حسین (علیهالسلام) روز عاشورا غریب بوده، همینجا در مکّه هم غریب است؛ چونکه هیچکس دنبالش نیامد! همه دنبال عبادت رفتند! شما باید به مقصد خدا لبّیک بگویید. اگر آن حاجیان دنبال امام حسین (علیهالسلام) آمده بودند که شریح قاضی حکم قتل امام را صادر نمیکرد. امام حسین (علیهالسلام) را تنها دید که این فتوا را داد.
رفقای عزیز! شما امروز باید مواظب ولایتتان باشید که خدشه به آن نخورد. امروز باید بگوییم خدایا! ما عهد و پیمان میکنیم که امرت را اطاعت کنیم. امام حسین (علیهالسلام) خودش امر است؛ اما دارد رُو به امر میرود. موقعیکه امام حسین (علیهالسلام) دعای عرفه را خواند و «هل من ناصر» گفت؛ حَجَر الأسود، منا، حِجر اسماعیل، کوهها، تمام مکّه و تمام انبیاء لبّیک گفتند. امام حسین (علیهالسلام) دلش میخواست تمام آن حاجیان هم لبّیک بگویند تا به ولایت اتّصال باشند، نه به عبادت.
امام که احتیاج ندارد، اگر «هل من ناصر» میگوید، میخواهد شما را نجات بدهد. امام میخواهد شما را مثل خودش بکند؛ اما شما به امام میگویید بیا مثل ما بشو! این بدبختیِ ماست. الآن هم امام زمان (عجلاللهفرجه) دارد «هل من ناصر» میگوید؛ اما ما به گناه و معصیت، به چیزهایی که به هیچ دردی نمیخورد، پیچیده شدهایم. همه اینها را رها کنید و به امام زمان (عجلاللهفرجه) لبّیک بگویید! مثل امام حسین (علیهالسلام) که دعای عرفه را خواند و با خانه خدا وداع کرد، ما هم باید با گناه، معصیت و نافرمانی خدا و با این حرفهای موهوم وداع کنیم و رُو به امر خدا برویم. معنای دعای عرفه این است.
عرفه این است که باید در حقّ امامت عارف باشی. اگر عارف نباشی، فقط دعا خواندهای. یک وقت میبینی دعای عرفه میخوانی؛ اما درباره امام حسین (علیهالسلام) عارف که نیستی، ظالم هم هستی! عارف به امام حسین (علیهالسلام) باید امرش را اطاعت کند. امر امام حسین (علیهالسلام) پدرش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و مادرش زهرای عزیز (علیهاالسلام) است. امام حسین (علیهالسلام) علی اکبر و علی اصغرش را شهید کردند، قاسم، عون و جعفرش را شهید کردند، اما حرفی نزد. همهاش میگفت: «رضاً برضائک، تسلیماً بأمرک، یا معبود سماء» تمام توجّهش به خدا بود.
حالا شما دعای عرفه میخوانید و این همه زن و مرد قاطی میشوند! خدا میگوید جاییکه زن و مرد قاطی هستند، عذاب خدا نازل میشود. شما باید عرفه را با امر بگیرید، بروید یک گوشهای و یک دعایی بخوانید! نجوایی با خدا و ولایت کنید! پس عرفه باید در حقّ امام حسین (علیهالسلام) عارف باشید و امرش را اطاعت کنید! مگر حضرت معصومه (علیهاالسلام) نمیگوید زیارت میکنند قبر ما را؛ اما اطاعت نمیکنند امر ما را. امام رضا (علیهالسلام) هم میفرماید: زیارت خواهرم معصومه (علیهاالسلام) مطابق زیارت من است؛ اما عارف باشی.
خدایا! امام حسین (علیهالسلام) رُو به امر تو رفت. ما هم جوری باشیم که امر را اطاعت کنیم. خدایا! جوری باشیم که امر امامزمانِ خود را اطاعت کنیم.
خدایا! این عرفه به ما معرفت بده! عرفه یعنی معرفت.
خدایا! ما دلمان را به عبادت خوش نکنیم! به ولایت خوش کنیم!
خدایا! ما را به خودمان واگذار نکن!
خدایا! دین و ولایت ما را حفظ کن! امام زمان (عجلاللهفرجه) را از ما راضی و خشنود بگردان و تتمّه عمر ما را در راه خودت قرار بده!
رفقا! امروز روز عرفه برکات خدا نازل میشود. بیایید به بچّههای یتیم، به دوستان امیرالمؤمنین انفاقی بکنید تا امام حسین (علیهالسلام) شما را بپذیرد! [۶]
یا علی
ارجاعات
بیتوته و نجوا با ولایت 16
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۷]
اگر خدا یک چیزی به تو داد، بیت المال است! مگر تو میتوانی پولت را بیخودی خرج کنی؟! مگر میتوانی ماشین بگیری؟! مگر میتوانی این کارها را بکنی؟! منِ بدبخت هم همینجورم. حالا مگر من غیر از آن هستم؟! هر چیزی جا دارد، هر چیزی امر رویش است، تو امر را اطاعت نمیکنی. باید امر را اطاعت کنی! این پولی که به تو میدهد، باید بدانی به چه کسی میدهی؟ کجا میدهی؟ با آن چه کار میکنی؟ خیلی مشکل است! برای مردم مشکلات به وجود میآورد.
عزیز من! قربانتان بروم، کار هم که میکنید همین است، خدا امر کرده. این مالی که در اختیار ماست، اختیارش را نداریم؛ پس این آیه «فمن یعمل مثقال ذرّةٍ خیرًا یره، و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره»[۸] چیست؟ حساب از تو میکشد. هر چند ریا میشود میگویم، به دینم قسم، از اوّلش که یک ذرّه عقلم رسید، هر کجا رفتم روی حساب رفتم. اگر مهمانی رفتم روی حساب رفتم، بیرون رفتم روی حساب رفتم، توی بازار رفتم روی حساب رفتم، توی بیابان رفتم روی حساب رفتم. جوری رفتم که اگر ملَک الموت مرا قبض روح کند، توی خط خدا باشم.
همه ما باید اینجور باشیم. اصلاً ما خط نداریم به غیر صراط مستقیم. رفقای عزیز! ببینید من چه میگویم؟ والله، بالله، آبروی خودم را بردم؛ امّا شما آبرودار باشید! هر کجا میروید باید روی حساب باشد که اگر در راه جوری شد، شما در صراط خدا باشید، در صراط امر خدا باشید، در امر رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) باشید! باید اینجور باشید! اگر شما اینجور شدید؛ آنوقت چه هستید؟ اصحاب یمین هستید. اصحاب یمین جدا نیستند از رسول الله (صلیاللهعلیهوآله)، اصحاب یمین جدا نیستند از امر، امری ندارند. کجا میرویم؟! عزیزان من!
من دوباره تکرار میکنم: قدمی که برمیدارید، هر راهی که رفتید، باید رضایت خدا باشد، اگر توی رضایت خدا باشید، خدا سلام به تو میدهد، خدا تقبّل الله به تو میگوید، علی (علیهالسلام) در آغوش میگيرد تو را، حسین (علیهالسلام) در آغوش میگیرد تو را. رفقای عزیز! اگر اینجوری باشی، تو داری دائم با خدا نجوا میکنی. والله، بالله، از نجوا ساقط نیستی. عزیزم! یک قدری فکر بکن! ببین من درست میگویم یا نمیگویم؟ تو توی صراط مستقیمی، خدا هم امرش را میخواهد. رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) هم امرش است، تو توی امری، تو اصلاً جدا نیستی از خدا! آیا ما متوجّه میشویم؟! خیلی والله، قشنگ است! هر کجا میخواهی بروی با تفکّر باش! [۹]
اگر مطیع امام شدی، تمام اشیاء مطیعت میشوند. حالا اشیاء چطور مطیعت میشوند؟ خدا به آنها میگوید مطیع باش! مگر آصف نبود که تخت بلقیس مطیعش شد؟ اما مطیع بودن، تو باید مطیع ولایت باشی. اگر مطیع ولایت شدی، آن ولایت به اشیاء امر میکند مطیع این باش! قدردانی کنید که خدای تبارک و تعالی به تمام اشیاء میگوید: مرا عبادت کنید؛ اما یک دفعه میگوید: علی (علیهالسلام) را اطاعت کنید، حالا اگر تو با علی(علیهالسلام)، واقعی باشی آن وقت شما عضو شدی، دیگر اشیاء اگر اطاعت تو را کرد چیزی نیست که، اشیاء چیزی نیست؛ اما خدای تبارک و تعالی در قرآن مجید هم میگوید: اشرف مخلوقات، تو اصلا خدا خلقِ تو را اشرفیّت داده به تمام مخلوقات، چرا؟ تو مخیّر هستی، ولایت را میپذیری، خدا را میپذیری؛ آنها باید بپذیرند، مخیّر نیستند. تمام ارزش بشر برای مخیّر بودنش است، شما خودت را در اختیار امر بگذاری، وقتی در اختیار امر گذاشتی، دیگر کاری نمیکنی؛ عزیز من! فدایت بشوم!
اصلاً جایگاه ما آسمان است، جایگاه ما زمین نیست، اگر تو را روانه کرده روی زمین، تو را سِیر داده، تو باید از آن سیر با امر بیرون بیایی، دوباره میروی همانجا، اصلاً اعمال تو منتظر توست، اعمال نیک تو آنجا انبار شده، مگر علی (علیهالسلام) نیامد سر قبرستان گفت: مُردهها! چطور هستید؟ گفت: ما بگوییم یا تو؟ گفت: تو بگو علی جان! گفت: زنهایتان شوهر رفت، اموالتان هم قسمت شد، گفت: من بگویم، آن را که دادیم اینجاست، ما به آن ملحق شدیم. پس تو آسمانی هستی، عزیز من! آسمانی بودی و هستی، دوباره باید پرش کنی به آسمان، چرا خودت را پایبند این عالم میکنی؟
تو بلبل باغ ملکوتی نه از عالم خاک، چند روزی در این دیر خراب آباد هستی، چند روزی در اینجا زندگی میکنی، باید بروی، روح تمام شماها در آسمان تجلّی میکند، در آسمان جای شماست؛ اما آنجا به اعمال خودت ملحق میشوی. خوشا به حال آن کسیکه اطاعت اعمالش را کرده؛ یعنی اطاعت اعمال خوبش را کرده؛ چون خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگویند اعمال خوب بکن! خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تو را مخیّر کرده، اما گفته «ألا له الخلق و الأمر»[۱۰]؛ پس تو آسمانی هستی، عزیز من! زمینی نیستی. مگر نگفتم که هر کسی برزخ جایی دارد؟ تو جایگاهت آنجاست اصلاً، اما خدا آورده تو را توی این دنیا که سِیرت بدهد، باید از سِیر دنیا خوب درآیی.
یک زمانی بچّه بودی، در رحِم مادرت خون حیض میخوردی، به تو گفته بیا اینجا در دنیا. روایت داریم: بچّه که به دنیا میآید، گریه میکند؛ میگوید: چرا مرا از آن برآوردی و جدا کردی؟ یعنی از آن خون حیض که میخوردم. والله، دنیا هم همینطور است، آن حیض شکم مادرت است، خود دنیا هم حیض است. هنوز توجّه به آنجا نکردی که اینجا پابندی، حالا هم از اینجا میخواهی بروی گریه میکنی؛ اما میفرماید: جبرئیل گفت چرا اینها برای مُرده گریه میکنند؟ او که سعادت دارد؟ گفت یا أخا جبرئیل، اینها نمیدانند من از زندان میروم رضوان. جبرئیل گفت: اینها عقل دارند؟ گفت: میگویند عقل داریم. آنجا رحِم مادر عزیز من! زندان توست، دنیا هم زندان مؤمن است. چرا؟ مؤمن از اینجا پرش میکند. [۱۱]
خدایا! قدرت به ما بده! این قدرت را صرف قدرت کنیم؛ قدرتِ تمام قدرتها امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، زهرای عزیز (علیهاالسلام)، امام حسین (علیهالسلام) و متقی است؛ صرف آنها کنیم.
خدایا! تو را به حقّ امام زمان، این رفقای من محبّ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستند، از محبّ بالاتر نیست؛ این محبت را از آنها نگیر!
خدایا! به ما عُمرِ با سلامت بده، عمری که علی (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) و حسین (علیهالسلام) و متقی داشته باشیم. عُمری که بخواهیم دنبال خلق برویم، آن را قطع کن! [۱۲]
ارجاعات
یا علی
اخلاق در خانواده 14
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۳]
«إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم»[۱۴] شما که میخواهی ازدواج کنی، به مادر عزیزت بگو: یک نفر که تقوا دارد، برای من بگیر! باید راجع به او و خانوادهاش تحقیق کنی. مواظب باش که پدر زنت هروئینی و تریاکی نباشد، مگر نداری ننگ است؟! بیتقوایی ننگ است! بیولایتی ننگ است! یکی از بندهزادههای ما میگفت: یکی از همسایه ما، مادرش خلاصه به خواستگاری دختری رفت. آن پسر گفت: مادر! این دختر پدر و مادرش خوب هستند، فقط این دختر زشت است. مادرش گفت: پس زشتها را چه کسی بگیرد؟! گفت: همین زشت را برایم بگیر!
من به قربان این پسر بروم، به حضرت عباس خیر میبیند، خود حضرت زهرا (علیهاالسلام) تضمین کرده، تضمین دخترهای زشت را کرده. عزیز من! قربانتان بروم، فدایتان بشوم، ببین من چه میگویم؟ شما مقصدتان خدا باشد، زن که میخواهید بگیرید، باید بخواهید انسانسازی بکنید، اگر از انسانسازی تجاوز کنید، تجاوز به چه کردید؟ به تنظیم. [۱۵]
قبل از ازدواج تحقیق کنید! این بچّه خوب باشد، کارکُن باشد، باسواد باشد، با کمال باشد، انسان باشد، رفیقباز نباشد، تریاکی نباشد، دائیاش چه جور باشد؟ عمویش چه جور باشد؟ ریشهدار باشد، هفتاد، هشتاد، نود سال میخواهی با این شخص زندگی کنی. [۱۶]
زن خواستید بگیرید خانه مَهرش نکنید! اگر هر حرف مرا نشنیدید، این حرف را بشنوید! گرفتارتان میکند. الآن خانه مَهرش کرده، آمده به شوهرش میگوید: این خانه را میخری یا آن را بفروشم؟ میگوید: من پول ندارم! گذشت آنموقعیکه خانه مَهر میکردند. آنموقع خانمها خانهگی بودند، حالا بازاری شدند. اینقدر پُررُو است! چقدر چیز برایش آوردی، حالا میرود مَهرش را اجرا میگذارد، خانه را اجرا میگذارد، پول را میگیرد، همه را توی بانک میگذارد، نزول میخورد، حالا میگوید خدا و رسول به تو لعنت میکند. خودش را جهنّمی میکند. این زنها که اینجوریاند، اهل جهنّمند. [۱۷]
خانم! از امر ولایت ساقط نشو! امر شوهرت والله، امر ولایت است، بیا امر شوهرت را اطاعت کن! این چه سنگ تفرقهای است انداختی توی خودت که میگویی مَهرِ مرا بده؟! اگر خودت در اختیار ولایت بودی، خدا روزیات را میدهد، شوهرت نوکر توست خانم عزیز! میرود با عرق جبین پیدا میکند، به تو میدهد؛ تو حافظ داری! شوهرت حافظت است! چرا این کار را میکنی؟! [۱۸]
جوان عزیز! اگر زن گرفتی، حالا مرد شدی؛ باید عین امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خیال کنی اصلاً زن در عالم به غیر از خانمت نیست. تو خانم! هم خیال کنی که دیگر مردی در عالم به غیر از شوهرت نیست. [۱۵]
ای دختر عزیز! ای جوان عزیز! همسرت از تو عکسبرداری میکند، میخواهد ببیند قابل هستی که هفتاد سال با تو زندگی کند. خانم! نگاه به دَرست نکن، اگر پیش پدر و مادرت، خودت را لوس میکنی، پیش همسر عزیزت لوس نکن! او دلش سرد میشود، الآن که به خانه میآید، بگو من دانشگاه بودم، فلانی درسش اینطوری بود، به او حسرت بردم، کوشش میکنم من هم مثل او بشوم.
چرا این همه زن و شوهریها به هم میخورد؟ تو زبانت جادوست! من هم به دخترها و هم به پسرها میگویم: بیایید امیدواری به هم بدهید! اگر شما الآن دلت یا سرت درد میکند یا اینکه سرگیجه داری، مبادا به شوهرت، به همسر عزیزت بگویی من میروم درس بخوانم، نمیتوانم درس بخوانم، فکرم اینجوری شده، او هم میگوید این ضعف اعصابی شده، این به درد من نمیخورد! [۱۹]
خانم عزیز! تو که مادرت را قبول نداری، این مادر دارد میگوید: دخترم به حرفم نیست! میگوید: من دیپلم دارم! خب این دیپلم را چه کسی به تو داده؟! مافوق دیپلم را چه کسی به تو داده؟! بیایید تفکّر داشته باشید، این خدیجه «سلام الله علیها» است هفتاد هزار مَلک به استقبالش میآید، مبارک باد به او میگویند! اما عایشه سیهزار حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حفظ است. چرا اهل آتش است؟ این سواد دارد، چرا اهل آتش است؟! پس سواد نجاتدهنده بشر نیست، ولایت نجاتدهنده بشر است. [۲۰]
یا علی
ارجاعات
نگاه 28
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۲۱]
ما باید ملّت از ابراهیم داشته باشیم و غیرتمند باشیم. ابراهیم میخواهد زنش را از این شهر به یک جای دیگر ببرد، او را در صندوقی میگذارد و یکی دو تا سوراخ هم به آن میکند که بتواند نَفَس بکشد. حالا وقتی لب گمرک میآید، به او میگوید: این چیست؟ ابراهیم میگوید: این قاچاق است، هر چه بگویید، من میدهم؛ اما دست به صندوق نزنید! ابراهیم پولدار بود، علم کیمیا داشت. خبر به مَلِک [پادشاه] دادند که یک آدم فقیری آمده و نمیگذارد درِ صندوق را باز کنیم. گفت: او را با صندوقش، نزدم بیاورید! تا آورد و در صندوق را باز کرد، دید یک زن سیاه سوختهاست! (ناراحتیِ من این است که ابراهیم با این زن، خانه خدا را ساخته، اینقدر آفتاب به او خورده که دیگر سیاه است.) میفهمید من چه میگویم؟!
حالا مَلِک به او گفت: فلان فلان شده! میخواستی این زن را بکشی؟! تا این حاکم خیال خیانت کرد و رفت با او حرف بزند، لال شد. رفت به او دست بزند، روایت داریم، شاید آیه قرآن باشد؛ سه دفعه دستش خشک شد. ای باغیرت! آیا تو ملّت از ابراهیم داری که زنت را همه جا روانه میکنی؟! حالا خانمهای شما که در خانه هستند و خودخواه نیستند، میخواهند خودشان را حفظ کنند، خدا آنها را حفظ میکند. مگر کسی جرأت دارد به آنها نگاه کند؟! والله! خشک میشود. [۲۲]
اگر شما رنگ خدا بگیرید، نقش ولایت و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را داشته باشید، نباید به زن مردم نگاه کنید. [۲۳] اگر نگاه به زن و بچّه مردم نکردید و چشمتان را حفظ کردید؛ حُبّ دارید؛ وگرنه خدای نکرده بغض دارید. [۲۴] باید بدانید بچّه مردم، ناموس خداست؛ نه ناموس تو. بالاتر از ناموس توست؛ ناموس خداست. باید با ناموس خدا، رفتار خدایی بکنید، نه رفتار شهوتی. [۲۵]
شما ببین آقا امام حسین (علیهالسلام) چه کار میکند؟ تا آخرین نَفَس، نگاهش به خیمهها و حرمش بود. تو هم باید اینطور باشی! تمام هوا و هوست برود کنار! تمام توجّهت به ناموست باشد؛ ناموست هم تمام توجّهش به تو باشد. اگر امام حسین (علیهالسلام) میگوید: قبر من در دل دوستانم است؛ یعنی این. حالا شما حسابش را بکن! امام حسین (علیهالسلام) چه کار کرد؟ تا آخرین نَفَس نگاهش به خیام حرمش است، خدا حرمله را لعنت کند! آقا امام حسین (علیهالسلام) تیر سه شعبه به قلبش خورده، در ظاهر افتاده، ابنسعد میگوید: حسین «غیرة الله» است، اگر خدعه کرده، بروید رُو به خیمههایش! امام حسین (علیهالسلام) سرِ پا با زانو بلند شد و فرمود: «یا شیعیان أبوسفیان! دینُکم دینارُکم»: شما که دینتان را برای دینار دادید، آخر آن حَمیّت و غیرتتان کجا رفته؟! شما با من جنگ دارید، کجا رُو به حرم رسول الله میروید؟! [۲۶] حالا خانم عزیزش، رُباب هم به او پاسخ داد، روایت داریم: وقتی امام حسین (علیهالسلام) شهید شد، تا آخر عمرش سر قبر امام حسین (علیهالسلام) گریه کرد. بنیاسد رفتند چادری آوردند، خیمهای برایش زدند؛ تا آخر عمرش آنجا نشست. [۲۷]
باید تمرین کنید؛ من تا حتّی به مَحرم خودم هم نگاه کامل نمیکنم؛ به اینها که مَحرم هستند. والله! در تمام گلولههای خون من این است که نگاه به غیرِ خدا کردن، پشت به ولایت کردن است؛ چون عظمت آن را از عظمت امر بالاتر میدانی. [۲۸] اگر نگاه کردی به آنجا که خدا راضی نیست، امرت را به شیطان فروختی. عقیده ولایتیام این است که گناه چیزی نیست، آن پشتکردنی که به ولایت میکنی، گناه است. آن که ولایت را نمیبینی، گناه است. آن خیلی گناه بالایی است، آن توهین به ولایت است! [۲۹]
اگر احتیاج به نگاه غیر ولایت داشته باشی، مشرک هستی؛ اما توجّه نداری، یک نگاه کردی، یک خیال و فکر باطل کردی و دنبال خلق رفتی، تمام زحمات عمرت را از بین میبری. اگر نگاه ناجور به کامپیوتر جهانی کنی، تو را تکذیب کرده است؛ اما اگر نگاه نکنی، تو را تأیید کرده است. [۳۰] هر کتابی را نگاه نکنید! تو وقتی آن کتاب را رفتی دیدی که در ولایت به او عنایت نشده و یک چیز گفته، به او بدبین میشوی. من نمیخواهم که تو به آن عالِم بدبین شوی. [۳۱]
یا علی
ارجاعات
- ↑ حج یا آینه ولایت 79 (دقیقه 19 و 37 و 38 و 41 و 44 و 47) و حج 76 (دقیقه 25) و شناخت عید 76 (دقیقه 7)
- ↑ حج یا آینه ولایت 79 و حج 76 و در مسیر ولایت؛ وداع ولایت 76
- ↑ شناخت عید 76 و تذکر حج 82
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ (سوره المؤمنون، آیه ۹۹)
- ↑ (سوره المائدة، آیه ۲۷)
- ↑ برگرفته از سخنرانی شناخت عید 76 و نوار زیارت عرفه معرفت و شناخت ولایت است 78
- ↑ خدشه به ولایت ۷۸ (دقیقه ۵۶) و اطاعت امرزیارت معصومین است ۸۲ (دقیقه ۱۸ و ۳۴)
- ↑ (سوره الزلزلة، آیه 7)
- ↑ خدشه به ولایت 78
- ↑ (سوره الأعراف، آیه 54)
- ↑ اطاعت امر، زیارت معصومین است 82
- ↑ کتاب حضرت زهرا
- ↑ تنظیم و تزویج ۸۳ (دقیقه ۳۵) و ولایت و خانواده ۷۷ (دقیقه ۴۱)
- ↑ (سوره الحجرات، آیه 13)
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ تنظیم و تزویج 83
- ↑ حضرت خدیجه 77
- ↑ نیمه شعبان 87
- ↑ میلاد صاحب الزّمان 83
- ↑ ولایت و خانواده 77
- ↑ سواد 76
- ↑ شناخت امام ۸۸ (دقیقه ۲۳) و اخلاق در خانواده، من نداشتن ۷۵ (دقیقه ۵۶)
- ↑ شناخت امام 88
- ↑ افشای ولایت
- ↑ عاشورای 84
- ↑ جلسه ولایت؛ 12 فروردین 97
- ↑ شیعه شفاعتکُن است 83
- ↑ اخلاق در خانواده، من نداشتن (خانواده) 75
- ↑ کامپیوتر الهی و کامپیوتر جهانی 80
- ↑ کامپیوتر جهانی 80، جلسه دوم، اشیای خلقت
- ↑ کامپیوتر جهانی 80، جلسه اوّل
- ↑ ولایت در خلقت کفو ندارد 80