صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
− | {{ | + | {{:منتخبهای مناسبتی}} |
− | {{ | + | {{:بیتوته و نجوا با ولایت}} |
سطر ۲۳: | سطر ۲۳: | ||
<!-- فرمایش منتخب | <!-- فرمایش منتخب | ||
− | {{ | + | {{:منتخبهای مناسبتی}} |
− | {{فرمایش منتخب| | + | {{فرمایش منتخب|دحو الارض}} |
--> | --> | ||
<!-- کتابها --> | <!-- کتابها --> |
نسخهٔ کنونی تا ۶ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۷
مناسک حج ابراهیمی 1
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
عزیز من! شما الآن میخواهی به مکّه بروی، سنگ که آدم را بهشتی نمیکند. اینقدر حَجّاج به مکّه رفت که به او حَجّاج گفتند. شما الآن که میخواهی به مکّه بروی، «شرطاً و شروطها»، اوّل باید ولایت داشته باشی. بعد پولت درست باشد، معامله ربوی نکرده باشی، نزول نکرده باشی، خون مردم را جمع نکرده باشی و به مکّه بروی. خمس و سهم امامت را بدهی. بفهمی خمس و سهم امامت را به چه کسی بدهی؟ امروز، زمان یک جوری شده. چرا زمان اینقدر بد شده است؟ قاطی شدیم. عزیز من! اگر لباس احرامت اشکال داشته باشد، با آن طواف نساء کنی، کارَت مشکل میشود. حالا همه شرایط که درست شد، وقتی میخواهی به مکّه بروی، یک کسیکه یک خُرده با تو کدورت دارد، غرورت را بشکن و از او حلالیّت بطلب! یک قوم و خویش داری که یک خُرده دستش تنگ است، یک تلفن به او بزن! بنده خدا انتظار دارد، او مؤمن است و دعایش مستجاب است، حالا قدری تهیدست شدهاست.
چرا خدا حکم گذاشته و گفته باید شخص دارا به مکّه بیاید؟ فقیر را نگفته بیاید؟ الآن شما دارا شدی، ماشین داری، زندگی داری، قدری سرکش شدی، خدا میخواهد به تو عنایت کند، میگوید مکّه بیا تا من قیامت را نشانت بِدهم. چرا میگوید مطابق کوه ابوقبیس طلا بدهی، به ثواب حجّ نمیرسی، سفر اوّل را باید بروی؟ شخصی خدمت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و گفت: هفتاد شتر میدهم، قربانی میکنم؛ اما به سفر حجّ نروم. گفت: این کوه ابوقبیس را بدهی، جای حجّ را نمیگیرد. چرا؟ چون حاجی باید آنجا تجدید ولایت کند. مگر تجدید ولایت مطابق کوه ابوقبیس که طلا باشد، هست؟! مگر ممکن است آن ولایتی که تجدید کردی، دور زایشگاه علی (علیهالسلام) گشتی، با حبّ علی (علیهالسلام) گشتی، با امر قرآن و توحید گشتی؛ مطابق کوه ابوقبیس که طلا باشد، هست؟! این کوه که چیزی نیست؛ پس مکّهای که اینجوری است، باید با امر باشد و عدالت داشته باشی؛ نه اینکه از مکّه برگردی و همان باشی؛ فرق نکرده باشی. باید تمام محبّتِ غیر خدا را دور بریزی و به ایران بیایی. آیا همینجور هستیم یا نه؟! آنجا باید کسب ولایت کنی. باید وقتیکه برگشتی، بهقول فرمایش حاج شیخ عباس، میگفت: اگر حاجی فرق نکند، اصلاً عبادتش درست نیست. چرا؟ آنجا باید عظمت ولایت را بفهمی.
حاج آقا! تو باید پرچم امر داشته باشی؛ یعنی امر آنها را اطاعت کنی و آنجا بِروی. به زیر دستانت کمک کرده باشی، یقین به حرف ائمه (علیهمالسلام) داشته باشی، مگر نمیگوید که یک حاجت برادر مؤمن، هفتاد حجّ و هفتاد عمره ثواب دارد؟! آخر تو حاجت یک نفر را هم بر آورده نکردی! پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: در آخرالزّمان مردم از برای سیاحت یا از برای تماشا یا از برای اسم و رسم، حجّ میکنند. حقیقتش را ببینید که همین هست یا نه؟! حالا با تمام این توجّه، ببین چه میگویم؟ هیکل من که ارزش ندارد، باید امر درونش باشد، با امر بِروی، امر تو را حمل و نقل کند نه شهوتت، نه خیالت، نه هوست، نه این چیزهای باطل، تو را حمل و نقل کند. امر تو را حمل کند، امرِ وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه)، امرِ وجود زهرای عزیز (علیهاالسلام). اینها زندهاند، امرشان هم زنده است. اینجور نبودیم که اینجوری شدیم. یک نفر به امام سجاد (علیهالسلام) در سفر حجّ میگوید که حاجی خیلی آمده! امام میگوید: نفر خیلی آمده، امام نشانش داد که همه حاجیان حیواناند. عزیز من! تو مکّه میروی، با آن ایدهات به آنجا میروی، به وجود امام زمان! حاج شیخ عباس میگفت: کسی هست که هفت رنگ است. تو با صفاتت در آیینه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آنجا پیدا هستی. چرا؟ مراعات نکردی و با امر نرفتی.
وقتی به امید خدا در طیّاره مینشینید، همینطور که دارید در طیّاره پرواز میکنید، از خدا بخواهید که خدایا! ما الآن با وسیله داریم پرواز میکنیم و در خانهات میآییم. خدایا! زمانی شود که روح ما در بهشت، در ماوراء پرواز کند، در آنجا روح ما با امر تو در «ملکوت أعلی» پرواز کند. حالا که در طیّاره نشستی، اینجور با خدا نجوا کن! از خدا بخواه: خدایا! روح ما که پرواز کرد، در جنّت بیاید، در بهشت بیاید، در فردوس بیاید، در آنجا که امر توست، بیاید.
حالا میخواهم به رفقا بگویم که میقاتگاه یعنی چه؟ آنجا مُحرم میشوی یعنی چه؟ در مسجد شجره یا مسجد جُحفه میآیی، آنجا نماز میخوانی و میگویی: «اللهأکبر»؛ یعنی دنیا را پشت سرم انداختم، آنجا میخواهی مُحرم شوی. حرف من سر این است: شما باید تجدید کنی؛ یعنی از این عالم تجدید کنی؛ این لباست را که میکَنی، میگویی ایخدا! من تا حتّی لباسم را کَندم و اینجا انداختم و مُحرم شدم، ای خدا! آمدم که لقای تو را لبّیک بگویم. آنجا میعادگاه و قرارگاه است، داری بیعت میکنی، حضرت سجّاد (علیهالسلام) یادت داده، همینطور میخواهد لبّیک بگوید؛ اما نمیگوید. گفتند: آقا! دارد وقت میگذرد، چرا لبّیک نمیگویی؟! امام فرمود: میترسم لبّیک بگویم و خدا بگوید لا لبّیک! دارد به تو میگوید که یک کاری کن که بتوانی لبّیک بگویی. با جنایت که نمیشود لبّیک گفت! با فکر و خیال که نمیشود لبّیک گفت! تمام اینها را باید کنار بگذاری و بگویی لبّیک! من آمدم! «فَاخلع نَعلیک»[۲] باید هر محبّتی هست، دور بریزی! کجا میخواهی بروی؟ میخواهی در وادی نور بروی. تو بیدعوت اینجا آمدی، باید با دعوت بِروی. دعوت چیست؟ امر داشته باشی، امر را اطاعت کرده باشی، خدا از تو اطاعت میخواهد نه هیکل تو را. حالا چه کار کردی؟ گفتی دنیا را آنجا انداختم؛ تا حتّی لباسم را انداختم و آنجا مُحرم شدم. هستیام را اینجا انداختم، آخر مُحرم چیزی دیگر ندارد، نه پول دارد و نه حَربهای، هیچی ندارد، حاجی! آنجا که میآیی، ادبت میکند! آیا فهمیدیم ادب چیست؟! حالا مُحرم شدی و میگویی لبّیک! لبّیک! ای خدا! من دعوت تو را لبّیک گفتم، تو مرا دعوت کردی. [۳]
یا علی
بیتوته و نجوا با ولایت 15
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۴]
خدا به چه جهتی میفرماید: اگر خودت را شناختی، مرا شناختی؟ ما باید برویم در حرف خودشناسی، خودمان را بشناسیم. قربانت بروم، فکر شاگرد و ماشین یک قدری این حرفها را بزن کنار. دوست محترمم اینجا بود، به او گفتم: اگر مکّه معظّمه رفتی، نمیگویم رساله نخوان! نمیگویم دعای عرفه امام حسین (علیهالسلام) را نخوان! بخوان! اما خودت را خسته نکن! یک کمی بخوان! بیا برو یک کناری، آنجا با خدا نجوا کن! با امام زمانت نجوا کن! او اعظم همه چیز است. باید او را بشناسی. تو اینقدر کتاب خواندی و درس خواندی، اگر او را نشناسی، چه فایدهای دارد؟ تو هزار یا علی بگو! علی (علیهالسلام) را باید بشناسی. گفتم آنجا یک بیتوتهای کن! آن بیتوته، تو اتّصال هستی.
شما هم بیایید با این حرفها یک قدری بیتوته کنید! در خودتان پیاده کنید! به فکر آنجا هم باشید! من یک مثال عوامانه میزنم: الآن شما میخواهی یکجا به اصطلاح تفریح بروی. از آنجا که میخواهی بروی، چقدر چیز برمیداری؟ میخواهی دو روز آنجا بمانی. تا خدا خدایی میکند، میخواهی آنجا در آخرت بمانی. چرا تهیّه نمیبینی؟ تهیّه تو این است که به فقرا رسیدگی کنی، خوشزبان باشی، از مردم بگذری، سخی باشی، خمس بدهی، سهم امام بدهی، در دهان شیطان بزنی، پیرو شیطان نباشی. آنجا بکاری تا بچینی. باباجان! تو این زمینی که داری، چیزی در آن نکاشتی، باید در آخرت بکاری تا بچینی. تو که چیزی نکاشتی!
اگر حرف امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را هم قبول داری، آمد سر قبرستان و گفت: مُردهها! چطورید؟ من بگویم یا شما؟ گفت: بگو! گفت: مالتان قسمت شد، زنانتان شوهر رفت. گفت: ما بگوییم، علیجان! اگر ما یک چیزی در دنیا دادیم؛ به فقرا رسیدگی کردیم، حساب سال داشتیم، اینجا برایمان هست، اگر ندادیم، داریم میبینیم و میسوزیم. والله، بهدینم، این مطلب را حاج شیخ عباس میگفت که یک عدّهای هستند، کارشان این است که دستهایشان را میجوند. تو آنجا حیات داری، هستی. [۵]
در زمان امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، یک زنی بود، خیلی بدکاره و فاسد بود، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک چیز حسابی به او داد. یک نفر هم دارا بود، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک چیز حسابی به او داد، متوجّه هستید؟ خیلی اصحاب ناراحت شدند که چرا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به این دو نفر داده؟ حالا وقتی به آنها داد، آن دارا به خود آمد و گفت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که به من داده، من نباید به مردم بدهم؟ از سخیها شد. آن زن هم که به او داد، گفت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) این را به من داده، دیگر من خلاف نکنم، دیگر خلافگر نشد؛ یعنی این عطایی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کرد، اینها را از گناه بازداشت. اما مثلاً من میگویم چرا دادی؟ چونکه تو داری ظاهر را میبینی، امام هر کاری میکند درست است، هیچکس نباید فضولی کند. اگر فضولی کند، از نفهمیاش است؛ چونکه امام کار بیامر نمیکند، در صورتیکه خودش امر است. تو باید ولایت را غیر از خودت بدانی، ولایت را باید فهم همه خلقت بدانی، فهم همه خلقت که اشتباه نمیکند، تو اشتباهکاری، تو نمیفهمی. [۶]
خدایا! تو را به حقّ امام زمان، همه رفقا را تسلیم ولایت کن! تسلیم حرف ولایت کن! إنشاءالله تفرقه در میان شما نیفتد و همه هماهنگ باشید. همه یک وجود باشید، پیش من یک وجودید.
خدایا! معرفت به ما بده که اتّصال به وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) باشیم.
خدایا! اگر ما زهراپرست نیستیم، زهراخواه باشیم.
خدایا! تو را به حقّ حضرت زهرا که وجودش همیشه جاویدان است، به حقّ وجود ائمه که وجودشان همیشه جاویدان است، رفقای مرا جاویدان قرار بده! خدایا! عقایدی که دارند، از عقایدشان برنگردند.
خدایا! ما در مقابل ولایت کُرنش کنیم، قدرت نداشته باشیم، قدرت از ائمهطاهرین (علیهمالسلام) بخواهیم.
یا علی
ارجاعات
اخلاق در خانواده 13
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۷]
ای دختر عزیز! چرا حرف مادرت را نمیشنوی؟! چرا حرف پدرت را نمیشنوی؟! نگاه به درست نکن! بیا خودت را خدشهدار نکن! همینطور که آن خانمی که شوهر دارد، عکسبرداری از همسرش میکند، همسرش هم از آن خانم عکسبرداری میکند؛ کسانیکه پسر دارند، از تو عکسبرداری میکنند. چطور عکسبرداری میکنند؟ مادرش در مجلس است، به تو برخورد پیدا کرده، میگوید: فلانی یک دختر دارد، قدری حیائش کم است، دیدم به مادرش برگشت، دیدم پایش را جلوی مادرش دراز کرده بود، دیدم به حرف پدر و مادرش نیست! تو خودت را ارزان میکنی! نگاه به قدرت خودت نکن! جسارت میشود اگر هم یک پسری بیاید و با تو ازدواج کند، به واسطه جمالت است؛ نه به واسطه کمالت. یک قدری که گذشت رهایت میکند، طلاقت میدهد، جمالت را میگیرد نه کمالت را.
دختر عزیز! بیا کمال پیدا کن! بیا به حرف مادرت برو! اگر گفت خانه همسایه نرو! به حرفش گوش بده! اگر گفت زود بیا! به حرفش گوش بده! اگر گفت در خیابان میروی نخند! به حرفش گوش بده! اگر لباسی شایسته تو نیست، مثل این لباسها که الآن در آمده، برایت نخرید، ممنونش هم باش! دختر باکره آن یک حرفی است، تو باید آبرویت هم باکره باشد، هیکلت باکره باشد. [۸]
ای دختر عزیز! باید قدردانی کنی، پدر داری که خوراک و پوشاک تو را تأمین میکند، تو را به مدرسه میبرد، سوار ماشینت میکند. اگر کفران کنی، خدا او را از تو میگیرد. وقتی گرفت، چه کار میکنی؟! بیا حرف بشنو! شکر پدرت را بکن! شکر نعمت همسرت را بکن! شکر نعمت برادرت را بکن! دارند تأمینت میکنند. چرا کفران میکنی؟! تو باید شب و روز شکر پدرت را بکنی، خدا هم نعمت برایت گذاشته، هم نوکر! این نوکرت است که میرود با زحمت و عرق جبین پیدا میکند. دختر خانم! باد به دماغت نَینداز! خدا او را معیّن کرده، چرا امر را اطاعت نمیکنی؟ چرا با امر داری مبارزه میکنی؟! بترس از خدا! اینجوری که نیست دنیا! آن پیرزن را ببین! الآن چه جور شده؟! او از تو ماهرُوتر بوده! حالا قدش خمیده شده! دندانش هم اینجوری شده! تو هم یک همچین روزگاری داری!
جوانان عزیز! شما پدر دارید که تأمینتان میکند تا بروید درس بخوانید، وقتتان را بیخودی تلف نکنید تا به جایی برسید. شکر کنید خدا را، امر را اطاعت کنید! خدا میداند چند نفر بودند، اینها موقع تعطیلی مدارس عمله بنّایی میرفتند، تا موقع درس خواندن دو سه شاهی پول داشته باشند. کجا تو میتوانی بروی عمله بنّایی کنی؟! تو الآن پدرت بالای سرت است، شکر این نعمت را بکن! چه کسی او را به تو داده؟! خدا داده، تشکّر از خدا بکن! شکر خدا را به جا بیاور! چرا طغیان میکنی؟! [۹]
جوان عزیز! نگو من زن نمیگیرم، یا اینکه در روایت میگوید بچّههای آخرالزّمان نمیدانم از مار بدترند، از سگ بدترند! تو نیستی، آن کسی است که دین ندارد، آن کسی است که این حرفها را میگوید و عمل نمیکند؛ شعار توی مردم میدهد. روایت داریم، حضرت میفرماید: ناقص است آن جوانی که زن ندارد؛ یا اینکه میفرماید: آدمِ با زن، نمازش هر رکعتش هفتاد رکعت است.
بعضی جوانها میگویند باید اینجور بشود تا من زن بگیرم! مگر تو خودت میخواهی این کار را بکنی؟! تو حساب کن که آقایت چه داشته؟! من چه داشتم؟! زن یک روزی دارد، اتّفاقاً روایتش را بگویم، قبول کنید. شخصی خدمت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یا رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) آمد، گفت: خواب دیدم که خانهام پنج تا ناودان دارد، از چهارتایش آب میآید، از یکی نمیآید. گفت: دختر شوهر دادی؟! گفت: بله! گفت: رفت آنجا. تو منّت سر دخترت نگذار، منّت سر پسرت نگذار، به واسطه او به تو میدهد. [۱۰]
یا علی
ارجاعات
نگاه 27
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۱]
خانم عزیز! کجا بلند میشوی میروی و خودت را نشان صد تا، دویست تا، پانصد تا، هزار تا نامحرم میدهی؟! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کجا زن و مرد قاطیاند، عذاب خدا دارد میریزد. [۱۲] در زیارت نگاه غیر امر کنی، صحیح نیست؛ چون نگاه به زن مردم کردن حرام است و زیارت تا حتّی زیارت امام حسین (علیهالسلام) مستحب است. [۱۳] مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیست که داد میکشد و میگوید: یا رجال! شنیدهام که در بازار کوفه، زنها با مردها به هم برمیخورید! ای بیغیرتها! لعنت خدا و رسول (صلیاللهعلیهوآله) بر شما باد!
به وجود امام زمان، من راست میگویم، عمری حسین حسین میکردم، به یک جوری به کربلا رفتم؛ اغلب شما که مرا میشناسید، من همچین که پولدار نیستم، خود آقا امام حسین (علیهالسلام) درست کرد؛ من رفتم. حالا همه جانم فدای امام زمان (عجلاللهفرجه)! یک عمری امام زمان امام زمان میکردم، وقتی در سردابه امام زمان (عجلاللهفرجه) در سامرا رفتم، دیدم زن و مرد قاطیاند. اصلاً به سینههای دیوار سرداب امام زمان (عجلاللهفرجه) نگاه نکردم، بالا آمدم، این را اطاعت میگویند. من دلم نمیخواست نگاه کنم؟ اگر بگویم دلم نمیخواست، من دلم ندارد اصلاً! تمام آرزویم بود، اما تا دیدم که زن و مرد قاطی است، روایت داریم، حضرت میقرماید: جایی که زن و مرد قاطی است، عذاب خدا نازل میشود. خانم! بیا شطیطه بشو تا امام زمان (علیهالسلام) بیاید و به تو نماز بخواند. خانمی که تو امام زمان میگویی! آخر کجا بلند میشوی هر جایی میروی؟! چه کار میکنی؟! چرا از ولایت خارج میشوی؟! [۱۴]
بیا گُل بهشت بشو! بیا مریم بنت عمران تو را استقبال کند، خودت را بپوشان! از ولایت ساقط نشو! والله، امر شوهرت امر ولایت است، بیا امر شوهرت را اطاعت کن! [۱۵] این آقای سیستانی که الآن مرجع است، پدر عالمی داشت که نقل میکند: چهل هفته روز جمعه زیارت عاشورا خواند که خدمت امام زمان (عجلاللهفرجه) برسد. ایشان در کوچه راه میرفت، تاریک بود، دید خانهای است که انگار نور بالا میرود. آن خانه متعلّق به پیرزنی بود که نه شوهر و نه بچّه داشت! با اجازه داخل شد، دید آن زن دارد جان میدهد و امام زمان (عجلاللهفرجه) بالای سرش است، حضرت به ایشان رُو کرد و گفت: سیستانی! چهل هفته زیارت عاشورا خواندی که مرا ببینی؟! یک کاری بکن که من دیدنت بیایم! فرمود: این زن که من بالای سرش آمدهام، زمان پَهلَوی هفت سال از خانهاش بیرون نیامد که خودش را نشان نامحرم بدهد! حالا من نزدش آمدهام. [۱۶]
خانم! این صورت شما امانت است، تو خودت آیات هستی، باید آن را نشان شوهرت بدهی، نشان چه کسی میدهی؟! خدا لعنت کند آن کسیکه گفت رویت را نگیر! خانم! رویت امانت است، باید در اختیار همسرت بگذاری. [۱۷] تو دَیوث هستی که زنت را میگذاری در ادارهها کار کند. تف بر تو! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کسیکه حاضر شود نامحرم به ناموسش نگاه کند، دیوث امّت من است. (ناموس یکوقت زنت است، یکوقت خواهرت است). [۱۸]
رئیس بانک میگفت: یک نفر آمده و میگوید زنم بیاید اینجا توی حسابداری کار کند، درس حسابداری خوانده است. گفتم: آقا! ما نزدیک دویست نفر هستیم! گفت: چه کار کنم؟ میخواهم کمک خرجیام باشد! آیا این شخص «لا إله إلّا الله» گفته؟! [۱۹] یا فلان آقا رفته عمل اُمّداوود را به جا بیاورد، زن جوانش به نانوایی رفته تا یکنان بخرد! آقا! کجا عمل اُمّداوود به جا میآوری؟! بیا عمل خدا به جا بیاور! بیا عمل پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) به جا بیاور که میگوید اگر حاضر باشی به زنت نگاه کنند، دَیوث هستی! [۲۰]
فهرست فرمایشات منتخب یا علی
ارجاعات
- ↑ حج ابراهیمی 78 (دقیقه 7 و 9) و تذکر حج 82 (دقیقه 39)
- ↑ (سوره طه، آیه ۱۲)
- ↑ حج ابراهیمی 78 و تذکر حج 82
- ↑ شناخت امر ۸۲ (دقیقه ۱۷) و عدالت ۸۵ (دقیقه ۳۲)
- ↑ شناخت امر 82
- ↑ عدالت 85
- ↑ تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) ۷۷ (دقیقه ۴۲) و سیر ماورایی ۸۱ (دقیقه ۱۳)
- ↑ تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) 77
- ↑ عبادت 79
- ↑ سیر ماورائی 81
- ↑ نیمه شعبان ۸۷ (دقیقه ۱۰، ۱۵، ۱۷) و شناخت ولایت ۸۴ (دقیقه ۱۱)
- ↑ میلاد صاحب الزّمان 83
- ↑ تکلیف و بلوغ 80
- ↑ نیمهشعبان 75 و اشرفمخلوقات 75
- ↑ میلاد صاحب الزّمان 83
- ↑ امام زمان را بشناسیم تا به مرگ جاهلیّت نمیریم
- ↑ رشد معرفت به ولایت است 83
- ↑ جامعه، غدیر 91
- ↑ حرکت امام رضا از مدینه به طوس 93
- ↑ شناخت ولایت 84