مشهد 92؛ نجمه | |
کد: | 10357 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1392 |
خلاصه، ما زیارتمان را که رفتیم انشاءالله به امید خدا، بیشترش، خواهشمان اینبود که امامرضا توجه به شماها بکند. یکی هم که این نجمه خیلی افشا نشدهاست. گفتم که من مادرش را افشا میکنم. من سی چهلسال یا پنجاهسال پای منبر رفتم، ندیدم کسی حرف نجمه را بزند، اگر شما دیدید بهمن بگویید. این نجمه بایگانی شدهاست. اتفاقاً میخواهم به شما بگویم که کسیکه مشابه حضرتزهراست، نجمه است. ببین! حضرتزهرا چهچیزی از دلش وجود بود، ولی ظاهر شد، این حرف با ادب است. وجود بود، ظاهر شد؛ نجمه هم همینطور بود. ببین! حضرترضا از ایشان آمدهاست، حضرتمعصومه آمده که اینقدر که حضرتمعصومه سفارششده است هیچ زنی [سفارش] نشدهاست، اگر میدانید بگویید، کسی بگوید. من دلم میخواهد شما بهمن هم آگاهی بدهید. من هم افتخار میکنم که شما چیزی که من نمیدانستم را [اگر] میدانید بهمن بگویید.
مثل حضرتمعصومه اصلاً نیست. چرا؟ اینها توأم بههم هستند. [امامرضا] میگوید زیارت من هفتاد حج، هفتاد عمره دارد، زیارت خواهرم معصومه هم در قم همینقدر ثواب دارد. اینقدر شرافت دارد. میگوید اگر حضرتمعصومه را زیارت کنی [در] آتش جهنم نمیروی. اما زیارت! چونکه حضرت فرمود زیارت میکنند قبر ما را، اطاعت نمیکنند امر ما را. اگر زیارت باشد. اگر زیارت امامرضا باشد، هفتاد حج هفتاد عمره دارد. حالا آنکسیکه زیارت میرود باید امر امامرضا را اطاعت کند.
من به همهشما میگویم، امر حضرترضا ایناست که حاجت برادر مؤمن [را] برآورید، میگوید از زیارت من بالاتر است. چونکه حاجت برادر مؤمن امر حضرت صاحب الامر امامرضا است. اینکه به امامرضا میگویند صاحب الامر خیلی مهم است. همینطور که امر ولایت به ما واجب است، امر امیرالمؤمنین واجب است، امر امامرضا هم واجب است.
السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، السلام علیالحسین و علی علیبنالحسین و علی اولاد الحسین و علی اهلبیتالحسین و علی اصحاب الحسین و رحمه الله و برکاته
چونکه بهمن گفتند این سلام به امامحسین را بده. این سلام امامحسین آدم را ادب میکند. میگوید یاد حسین باش. ای خطیبها، ای گویندهها، ای مداحها، ای کسیکه میخواهی حرف بزنی، یاد حسین باش. یکی از حضرترضا خواستم که خدایا این رفقای من پیرو امر باشند نه پیرو خلق. یکی گفتم خدایا از شر کسانیکه میخواهند ما را گمراه کنند، از شر آنها ما را حفظکن. یکی گفتم تتمه عمر شماها در امر باشد، عمر شما هدر نرود. مثلاً یک آبی است که هدر میرود، یکی آبی است که به کشت میدهند. عمر اینها، کشت ایجاد کند. یکی گفتم که خدایا اینها مثل اسامه نشوند مثل مؤمنطاق باشند. مؤمنطاق، امامصادق را یاری میکرد، اینها امامزمان را یاری کنند که اتصال به او باشند. یکی از خدا خواستم خدایا فرزندانشان را به آنها ببخش. فرزندانشان را از حوادث دنیا و آخرت حفظکن. یکی از خدا خواستم که اخلاقحسنه به ما بدهد که با همه مهربان باشند با خانمهایشان با بچههایشان مهربان باشند. یکی از خدا خواستم صبر و تحمل به ما بدهد. یکی از خدا خواستم ولایتمان را تا آخر برسانیم یعنی ولایت ما بهقول امامسجّاد طعمه شیطان نشود. گفتم خدایا من اضافه میکنم طعمه خلق نشود، الان چقدر ولایتها طعمه خلق شدهاست، ولایتِ تو، طعمه خلق نشود. یکی از خدا خواستم که علاقهتان به جلسه ولایت زیاد شود. یکی از خدا خواستم [که] شما، سلیقهای نشوید، امری باشید. سلیقهتان ایناست که اینرا بگیرم [بگویید] اینجا اینجوری شدهاست، آنجا آنجوری شده، برای خودتان یک مصداق بهوجود میآورید.
الان مرتیکه میخواهد نگاه کند، خدا گفته اگر نگاه کنی چشمت کور میشود حالا میگوید به خارجیها نگاهکردن عیب ندارد. گفتم این روایت را از کجا پیدا کردی؟ میگوید به نامحرم نگاه نکن. آیا خارجیها به تو محرم هستند؟ آیا خواهر توست؟ محرمت، خواهر توست. آیا او [محرم] توست؟ همان هم، باز در آن یک پرانتز زدند. اگر خواهرت خودش را درستکرده، حق نداری او را نگاه کنی. برو ببین این حرفها چقدر ناجور شدهاست. نمیخواهم بیحیاگری کنم. به خواهرت هم حق نداری نگاه کنی. من بهوجدانم به محرمهایم هم درست نگاه نمیکنم. حالا هم همینجور است. حساب کن نگاه تو باید امری باشد، نه [اینکه] نگاه تو خلقی باشد. نگاهت باید امری باشد. محرم آدم، فقط زنش است. تمام اینها محرم و نامحرم هستند. چهکار میکنی عزیز من؟
یکوقت به رئیس آنجا گفتم چرا اینها را افشا میکنید که اینکارها را میکنند، اینکار را نگویید. آنجا در شهربانی میگفتند، اینها شلاق میزدند. گفتم این شلاق نیست که میزنید، این افشای کار است که میکنید. دیگر هم اینکار را نکردند. آخر من همهجا دست دارم. این دستم همهجا میآید. خیال نکنید میخورد به اینجا، این دست من همینطوری است، داخل میشود. دیگر هم نکردند. قربانت بروم چونکه این چشم طغیانگر است خیلی باید مواظبش باشید.
من هر شب یک دور تسبیح برای حضرتمعصومه و نجمه و نرگس و امامصادق و موسیبنجعفر و جوادالائمه و حضرتزهرا میفرستم، هر شب، اصلاً ترک نمیشود. حالا من به امامرضا گفتم: آقا من هر شب یاد پدرت و آن عزیز کردهات جواد الائمه و مادرت و خواهرت هستم، تو هم یاد ما باش. کدامیک از شما اینطوری [در] یاد هستید؟ گفتم یاد ما باش. گفتم من فقط چیزی که از تو میخواهم، از خدا بخواه توفیق افشای ولایت را بهمن بدهد من ولایت را افشا کنم. ولایت افشا کردن، توفیق میخواهد. اینقدر حرف برای تو جلو میآورد که توفیق افشای ولایت از ما گرفته میشود. مواظب باشید قربانتان بروم. عمر دارد میگذرد. یکی هم خواستم گفتم امامرضا تو را بهحق جوادت من را سخنگوی ولایت قرار بده. سخنگو باشم، سخن بگویم. گفتم من هیچچیز نمیخواهم. سخن هدایت بگویم نه سخن جنایت. چرا میگوید شرار الخلق؟ اینها سخن جنایت میگویند. آنها سخن غیر امر میکنند، حرف غیر امر میزنند، حرف خلق را میزنند، حالا میگوید شرار الخلق هستند، بدترین مردم هستند. مردم اینکارها را نمیکنند حالا که تو میکنی حالا شرار الخلق هستی. اما کسی هم هست که محبوب امامزمان است. محبوب امامزمان باید مقصد امامزمان را بگوید. مقصد امامزمان، مادرش زهراست. مقصد امامزمان، علیبنابیطالب وصی رسولالله است. تو سخن چهچیزی را میگویی؟ آیا هستیم یا نیستم؟
بابا جان من! چهچیزی میخواهی؟ گفتم من شکرانه رفقایم را نمیتوانم بکنم. از آنطرف هم گفتم خدایا اینها که کمک میکنند کمکشان کن. آنها که میخواهند کمک کنند و ندارند به آنها بده. گفتم خدایا آن ریسمان حبلالمتین را از این رفقای من قطع نکن. خارج بروند، هر کجا میخواهند بروند، اتصال به امر باشند. گفتم اویس اتصال به امر است، حالا [پیغمبر] میگوید: برادر من است. خدایا این رفقای من هم اتصال به امر باشند، خلاصه ثواب زیارتمان را هم به پدر و مادرم دادم دست خالی آمدم. فقط عشق شما را آوردم. ایناست عشق به شما. به حضرتعباس! خیلی خوب است. باور کردید؟ خوب چیزهایی خواستم یا نه؟ (صلوات)
نجمه، صندوقچهاش مثل صندوقچه حضرتزهرا بودهاست، مثل حضرتمعصومه را بهوجود آوردهاست. یکی زینب است که خیلی سفارششده، یکی حضرتمعصومه که خیلی سفارششده است، حضرتزهرا که سفارش بودهاست. حالا آن صندوقچهاش، امامحسن، امامحسین، زینب، امکلثوم؛ اما صندوقچه نجمه، حضرتمعصومه و حضرترضا است. اما اینرا هم به شما بگویم مادر حضرترضا، نجمه، بدل است. یعنی مثل حضرتزهرا نیست که او خودش حجت خلقت است. ایشان بدل است، یعنی مثل اوست. دلم میخواهد شما یاد نجمه هم باشید. اگر نماز شب میکنید، اگر یکوقت دعا میکنید بهفکر نجمه هم باشید. من یک دور تسبیح هر شب که بخواهم بخوابم میگویم. یک دور تسبیح به پیغمبر میگویم، یکی به امیرالمؤمنین میگویم، یکی به حضرتزهرا، یکی به حضرتمعصومه و مادرش، یکی به مادر امامزمان، انشاءالله امیدوارم که شما هم بهفکر نجمه باشید. چونکه من به امامرضا گفتم من بروم نجمه مادرت را افشا میکنم.
این هدایاست که یاد اینها هستید آنوقت به آنها میرسد. آنوقت آنها به شما دعا میکنند. اما پای تلویزیون و ویدئو و ماهواره، به شما دعا میکنند؟ خواست خارجیها را میآورید، مسلمانِ مصنوعی، ولایتیهای مصنوعی. حالیات هست چه میگویم یا نه؟ کجایی عزیز من؟ برو عزیز من؟
اگر یک صلوات بفرستید، امر میشود ای ملائکههای ما در حق این صلوات بفرستید؛ اما صلوات با علی. آنها صلوات میفرستند و لعنت هم به آنها میشود. صلوات، صلوات با علی است. روح صلوات، روح عبادت، روح همه اینها، ولایت است. روح جنایت، روح گمراهی، دنبال این دو نفر رفتن است، یا دنبال این دو تا رفتن یا کسانیکه این دو تا را میخواهند یعنی عمر و ابابکر را. کجایید عزیزان من؟
یکوقت میبینی عمرت طی میشود یک عمری در گمراهی بودی، آنوقت میفهمید. یکدفعه گفتم میگویم چرا هر کسی نامه اعمال دارد. من وقتی قیامت را دیدم، دیدم تمام نامه اعمالشان بهدست چپشان بود. یکنفر بود بهدست راستش بود آنهم تقلا داشت. چرا؟ آخرالزمان که ما با دین نمیرویم که نامه اعمالت بهدست راستت باشد تو چپی هستی. بهدینم قسم! تمام مردم نامههایشان بهدست چپشان بود. ایناست که میگوید یکی با دین از دنیا برود ملائکه تعجب میکند. نامه اعمالی که به دستت میدهد میخواهد اگر اویس را برد بالا، سلمان را برد بالا، متقی را برد بالا، آن نامهاش ایناست، تو نامهات ایناست. آن نامهاش سفارش رسولالله است، تو نامهات سفارش ایناست خب میروی در جهنم. تو نامهات سفارش چهکسی است؟ نامه علی به آتش دارد میگوید: ای آتش! مبادا گرمایت به این اثر کند، نه اینکه او را بسوزانی. آن مؤمن واقعی میآید از در جهنم برود؛ به تمام آیات قرآن! من اینجا بودم جهنم آنجا دم در اتاق بود، اصلاً گرمیاش بهمن اثر نمیکرد، از این اتاق شما خنکتر بود. آتش از مؤمن شرم میکند؛ اما مؤمن باشید. شرم از ولایتت میکند. چطور میگوییم اصلاً ما چهچیزی میگوییم؟
اصلاً آخرالزمان خوبها بد شدند. اینها میروند دنبال آنها. روایتش را میخواهید؟ مگر اشک پیغمبر شوخی است؟ اگر پیغمبر اشک بریزد تمام ماورا دارند اشک میریزند. حالا دارد اشک میریزد از ریشش میچکد، [پرسیدند:] یا رسولالله عذاب میخواهد نازل شود؟ [فرمود:] نه! برای مستضعفین آخرالزمان، این جوانانعزیز، علمایشان بد میشوند میروند طرف علما، بیدین میشوند. خیلی سفارش علمای آخرالزمان شدهاست؛ اما صندلی اول از در عقب، صندلی اول از در عقب. کجایید عزیز من، بیدار شوید. دلم میخواهد از کردههایمان توبه کنیم.
خدا رحمت کند حاجشیخ جعفر شوشتری را، آمد در مسجد سپهسالار، گفت میخواهم حرفی بزنم که نه خدا زده نه پیغمبر، همه تعجب کردند که میخواهد چهچیزی بگوید. همه حرف خدا و پیغمبر میزنند این حاجشیخ گفته میخواهم حرفی بزنم که نه خدا گفته نه پیغمبر، گفت: خدا گفته، پیغمبر گفته، ائمه گفتند شریک برای خدا نگیرید، شریک [گرفتن] برای خدا کفر است. من میگویم بیایید خدا را شریک کنید، اینکار را که میخواهی بکنی ببین خدا راضی است، بکن، اگر راضی نیست نکن. چقدر مردم از این حرف غش کردند. حالا شما نمیخواهد غش بکنید، به اعمال خودمان بخندید. کجایی عزیز من قربانت بروم بیا اینطرف خط.
طرف سلیقهای شدهاست. آنها که همه رفتند دنبال اینها، عبادتیها بودند. عبادتی نبودند اینها جنایتی بودند مرد حسابی. مگر خدا ظالم هست که عبادتی را جهنم ببرد، اینها جنایتی هستند. عبادتِ بیعلی، بهدینم جنایت است.
عزیز من به تو میگوید یک عدهای از امت پیغمبر، اینها در آتش جهنم هستند میسوزند، خازن به اینها میگوید: امت چهکسی هستید؟ میگویند: امت پیغمبر. میگوید: چرا شما را اینجا آوردند؟ میگویند ما صلاة بهجا نیاوردیم ما نماز نمیخواندیم. خب بفرما! امّا گفتم آنکسیکه بیحبّ علی نماز میخواند، مثل نماز بیوضو است وضو ندارد، نمازش قبول نیست قربانت بروم. چرا اهلتسنن اینهمه نماز میخوانند، اصلاً طرف خشک شدهبود، هر کاری که کردهبود اینطوری شدهبود جانش داشت در میآمد. خب بفرما! این اهلآتش است من دلم میسوخت. بیخود نیست که میگویند برادران ما، میگویم من داداش نمیخواهم، میترسم چیزی بگویم، من داداش نمیخواهم، المؤمنون اخوة، خدا گفت ای محمد! اینها را با هم آشنا کن، آیه اخوه نازلشد، مقداد را با سلمان برادر کرد، همه را برادر کرد. حالا منافقها بنا کردند چیز گفتن، علیجان! ببین تو برادر نداری. یکدفعه پیغمبر گفت: کَأنَّه هارون من موسی، علی برادر من است! چهخبر است؟ حالا به شما هم میگوید بیا با آنها برادر بشوید. آن قدم بشکند که برود. آن قدم بشکند [تا] نرود، آن قدم اصلاً بشکند [تا] نرود، چرا؟ قدم بشکند و برود بهشت، قدم داشتهباشی و بروی در جهنم [کدام بهتر است؟].
خدایا! تو را بهحق امامزمان اگر دو روز سهروز هم بهمن عمر بدهی، بده، من اینها را افشا کنم. خدایا! هر دعای من را مستجاب نمیکنی اینرا [مستجاب] بکن! داغِ دلم را بگویم. آنوقت شما بفهمید اینها چهکاره هستند، بفهمید عمر و ابابکر چهکاره بودند. خب ما نمیتوانیم حرف عمر و ابابکر را بزنیم. پیش چهکسی نمیتوانیم بزنیم؟ پیش آنهایی که شما دوستشان داشتید. (صلوات)
این نمازی که دارد میگوید بکن، خدا دلش میخواهد با او حرف بزنی. خدا خیلی دلش میخواهد شما با او حرف بزنی، حالا من نماز نخوانم؟ یکنفر تاجر بود آمد خدمت امیرالمؤمنین، میخواست برود مسافرت، گفت: نرو برایت ضرر دارد. چونکه امیرالمؤمنین به آن متقی هم دادهاست، میفهمد که الان چطور میشود؟ آقایان که مشورت میکنند! یا نیایند با من مشورت کنند یا بکنند دیگر به آن تبصره نزنند، آن تبصره باطلش میکند، مثل شیر است که به آن مایه بزنی یا پنیر میشود یا لور میشود. [حضرت به تاجر] گفت: نرو. رفت خیلی مداخل کرد. گفت علیجان! من تاجرم هنوز اینقدر مداخل نکردم. گفت آنموقعیکه میرفتی نمازت قضا نمیشد، این دفعه که رفتی پای فلان درخت نمازت قضا شد یا نه؟ گفت از آنجا که خورشید میزند تا آنجا که غروب میکند [اگر مالک باشی، باز هم] مغبون هستی. یک نمازت قضا شدهاست. وای به حال وقتیکه نخوانی. چرا؟ تو نمیخواهی با خدا حرف بزنی، میخواهی با تلویزیون و ویدئو و ماهواره و رفیقهای عشقی حرف بزنی. با همانها هم محشور میشوی.
خدا میداند این نماز خیلی خوب است.
بسمالله الرحمنالرحیم، خدایا بهنام تو، الحمد لله ربالعالمین، خدا حمد و ستایش میکنم تو خدای من هستی. الرحمنالرحیم نه بهغیر تو. شکرانه میکنی که طرفدار خلق نیستی، خدا را شناختی. آنوقت میگویی مالک یوم الدین، ایخدا! مالک دین ما تو هستی. ایاک نعبد و ایاک نستعین. خدایا! حالا که مالک دین ما هستی، عبادت میکنیم تو را، نه کسی دیگر را، حالا گفتی در نماز امامزمان هست، صد مرتبه ایاک نعبد و ایاک نستعین. حالا یکدفعه میگوید اهدنا الصراط المستقیم. خدایا شکر ما را به صراط مستقیم هدایت کردی. امیرالمؤمنین میگوید «انا الصراط المستقیم» اصلاً نماز امامزمان همین یککلام است. اهدنا الصراط المستقیم، ایخدا! ما را به صراط مستقیم وادار کن. غیر المغضوب علیهم، خدا! ما جزو مغضوبین نباشیم. جزو کسانیکه علی را قبول ندارند نباشیم. غیر المغضوب علیهم و لا الضالین. چهچیزی داری میگویی قربانت بروم فدایت بشوم. بسمالله الرحمنالرحیم، قل هو الله احد، ایخدا احدی مثل تو نیست، الله الصمد، تو صمدی. لمیلد و لمیولد و لمیکن له کفواً احد، ایخدا نهزاییده شدی نه از تو زاییده شده، زاییده از خلق میشود. اینهم که خدا گفته میخواهد بگوید من مانند ندارم، دنبال کسی دیگر نروید، به کسی دیگر نگویید خدا، بهدینم [قسم!] ایناست، اگر نه خدا یکچیز دیگری است. خدا دارد شما بشر را راهنمایی میکند، ادعونی بیا سمت من. مگر خدا ایناست؟ آنوقت تو چهکار میکنی؟ حظ کن با خدا حرف میزنی قربانت بروم، حظ کن!
اینقدر قل هو الله مهم است که میگوید اگر سهدفعه آنرا خواندی، یک ختم قرآن کردی. این قرآن چقدر ورق دارد. سه بار قل هو الله احد، همیشه شبها و ظهرها میخوانم، ثواب یک ختم قرآن به تو میدهد. چرا؟ داری حمد و ستایش میکنی خدا را. چرا اینقدر ثواب دارد؟ خدا دلش میخواهد شما خدا را تشویق کنید، خدا هم دلش میخواهد ولایت را تشویق کنید. شما باید هر دو کار را بکنید. اما چهکسی موفق میشود به اینکارها؟ کسیکه اهلدنیا نباشد.
قربانتان بروم دنیا تو را گرفتار میکند. هر روزی یکچیز تازه درآورده، هر روزی یک اسلام جدیدی بهوجود میآید. شما همه هم پیرو اسلام هستید، تو باید پیرو اصلاح باشید، نه پیرو اسلام. پیرو اصلاح باشید یعنی اسلام، عیبهای شما را بگوید، افشا کند، نه اسلامی که «من» باشد، بهدینم [قسم!] عمر و ابابکر اسلامشان همینجور بود، اسلام پیغمبر را دکان کردند. حقیقت اسلام، امر اسلام، زهرایعزیز است. او را له کردند. اسلام را کوبیدند. حقیقت اسلام، ولایت است.
[اینها] به حقیقت اسلام جسارت کردند. بهدینم [قسم!] اینها به حقیقت ولایت، به حقیقت خدا جسارت کردند. مگر خدا حقیقت دارد؟ آره جانم. امر خدا حقیقت خداست. زهرایعزیز و امیرالمؤمنین امر خدا هستند. چرا میگوید مادر ما را کشتند همه ما را کشتند؟ یعنی جسارت به همه مقدسات دین شد، تا یومالقیامة. خدا لعنت کند اینها را، حالا میگوید برادر ما هستند، خب باشند.