صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
(۱۹۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
− | {{فرمایش منتخب| | + | {{فرمایش منتخب|عنوان=امامحسنعسکری|فهرست=|بخش=دارد}} |
− | {{ | + | {{قاب صفحه اول|لینک=نگاه|عنوان= نگاه؛ عصاره نگاه|فهرست=|بخش=دارد}} |
− | {{ | + | {{قاب صفحه اول|لینک=سخنی با خانمها|عنوان= سخنی با خانمها؛ فرمان خدا را اطاعت کنید، نه فرمان شیطان و تجدّد را|فهرست=|بخش=دارد}} |
− | {{ | + | {{قاب صفحه اول|لینک=بیتوته و نجوا با ولایت|عنوان=بیتوته و نجوا با ولایت؛ نجوا با حق|فهرست=|بخش=دارد}} |
− | {{ | + | {{قاب صفحه اول|لینک=اخلاق در خانواده|عنوان=اخلاق در خانواده؛ بالاتر دانستن امر از فرزند|فهرست=|بخش=دارد}} |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
<!-- فرمایش منتخب | <!-- فرمایش منتخب | ||
− | |||
− | |||
--> | --> | ||
<!-- کتابها --> | <!-- کتابها --> | ||
سطر ۵۳: | سطر ۴۵: | ||
</ul> | </ul> | ||
</div> | </div> | ||
− | {{#tag:html|<a href="https://www.velayateali.com/index.php/ | + | {{#tag:html|<a href="https://www.velayateali.com/index.php/مجموعه_کتابها" class="btn btn-info" style="margin-right:10px;" role="button">تمام کتابها</a>}} |
</div> | </div> | ||
</div> | </div> | ||
سطر ۷۵: | سطر ۶۷: | ||
</ul> | </ul> | ||
</div> | </div> | ||
− | {{#tag:html|<a href="https://www.velayateali.com/index.php/ | + | {{#tag:html|<a href="https://www.velayateali.com/index.php/مجموعه_سخنرانیها" class="btn btn-info" style="margin-right:10px;" role="button">تمام سخنرانیها</a>}} |
</div> | </div> | ||
</div> | </div> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۰۴
فرمایش منتخب: امامحسنعسکری
فهرست امام حسن عسکری
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
امام حسنعسگری، حافظ ولایت[۱]
آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام)، عسکر که میگویند؛ یعنی دور خانه ایشان از طرف خلیفه وقت محاصره بود که از ایشان فرزندی بهوجود نیاید. عسکر؛ یعنی لشگر؛ چون از قبل گفتهبودند شخصی است که میآید و احقاق حقّ از دشمنان حضرتزهرا (علیهاالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) میکند. آنها [خلفاء] این حرفها را یک اندازهای قبول دارند؛ اما تقدیر خدا را قبول ندارند که امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید و خلاصه عالَمی را میگیرد؛ خدا عالَم را در اختیار امامزمان (عجلاللهفرجه) میگذارد و اینها روی اینکه خلافت و سلطنتشان بههم نخورد، دور خانه آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) را محاصره کردند، همیشه مواظب بودند، کارآگاههای زن آنجا میآمدند که مبادا خانم ایشان بهاصطلاح حامله شود. [۲]
حالا ببین آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) چهکار میکند؟! اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) یکشب جای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) خوابید و ولایت را حفظ کرد، امامحسنعسکری (علیهالسلام) سالهای سال دارد امامزمان (عجلاللهفرجه) را حفظ میکند، آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) چقدر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین است! دارد جانِ یکچنین کسی را، یکچنین وجودی را، یکچنین ممکنی را که مثلش در تمام خلقت نیست، حفظ میکند!
حالا عزیز من! ببین چه میگویم؟ آنمرد نادان میخواهد چشم به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بزند و او را نابود کند، بدچشمترینِ مردم است! اگر به کوه چشم بزند، متلاشی میشود! حالا پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمده، فوراً جبرئیل نازل میشود، میگوید ای رسول من! این کلام را بخوان: «وَ جَعلنا مِن بَین أیدیهم سَدّاً و مِن خَلفِهم سَدّاً فأغشَیناهُم فَهُم لایُبصِرون.»[۳] آنشخص میآید و میگوید: ای محمّد! عجب چشمهایی داری! دوباره تکرار میکند. سپس میگوید: «لا إله إلّا الله، محمّد رسولالله» پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باید آیه «وَ جَعَلنا مِن بَین أیدیهِم سَدّاً و مِن خَلفِهم سَدّاً فأغشَیناهُم فَهُم لایُبصِرون»[۳] بخواند؛ اما امامزمان (عجلاللهفرجه) خودش آیات است. صدها بار در خانهاش ریختند و او را ندیدند! آیا امامزمان (عجلاللهفرجه) آیه «وَ جَعَلنا مِن بَین أیدیهم»[۳] خواند؟! امامزمان (عجلاللهفرجه) خودش قرآن است، قرآنناطق است. حالا شما بگو مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اینطوری نیست؟! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افشاکن است، صدها بار در خانه امامحسنعسکری (علیهالسلام) ریختند، مگر امامزمان (عجلاللهفرجه) را دیدند؟! مگر آنجا نبود؟! چقدر نرگسخاتون امامزمان (عجلاللهفرجه) را حفظ کرده! هر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین است! پس پدر و مادرِ امامزمان (عجلاللهفرجه) صدها شب مواظبِ ایشان بودند؛ البتّه خدا هم مواظب است. یکچیزهایی است که خدا در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افشا کرد؛ اما حقیقتش پیش حجّت خداست. امام خودش افشاست؛ اما رسول باید ولایت را افشا کند. [۴]
آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) روایت داریم: چهار صد گوسفند، دو هزار گوسفند، بعضی میگویند تا چهار هزار گوسفند برای امامزمان (عجلاللهفرجه) قربانی و عقیقه میکرد. امام دارد یاد من و شما میدهد. ما چهکار میکنیم؟! کجای کار هستیم؟! حالا روایتش را میگویم: آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) پول چهار صد گوسفند را به قمیها داد و گفت: برو آنها را در قم بکُش و به دوستانمان بده؛ اما آنجایی که اهلتسنّن هستند، آنها را نکُش!
رفقایعزیز! شما باید برای ندای امامزمان (عجلاللهفرجه) مجهّز باشید؛ آنوقت جوابتان را میدهد، اگر آنموقع امامزمان (عجلاللهفرجه) نایب داشته، حالا خودش است، جوابتان را میدهد؛ اما آنچیزی که میخواهید باید فدای امر کنید! اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) شیعه را نخواهد، چهکسی را بخواهد؟! ولی باید امرش را اطاعت کنید! حرف خیلی قشنگ است! والله! اگر امروز نایب امامزمان (عجلاللهفرجه) نیست، خودش هست و جوابتان را میدهد، یککاری با او داشتم، دو شب گذشت و جوابم نیامد، رفتم به آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) گفتم: آقا! تمام خلقت بهوجود پسر تو سرِ پاست، اگر نباشد، تمام خلقت فروریزان میشود؛ اما با تمام درجهاش باید امر تو را اطاعت کند، امر کن جواب مرا بدهد. امام خودش یادت میدهد که چهجوری با او حرف بزنی؟ به حضرتعباس! فردا شب جوابم را داد، تو چه داری میگویی؟! تو سنخه پول هستی! تو سنخه این هستی که برای دل و خیالاتت مجلس بگیری! از مجلس دل و خیالات بیا بیرون! از آمال و آرزو بیا بیرون! به روح تمام انبیاء! من همه را فدا میکنم و از دنیا فانی میشوم. مجهّز یعنیچه؟! یعنی مُجوّز داشتهباشید، مجهّز باشید؛ وقتی برای امر صدایتان زد، بِدوید، شما کجا میدوید؟! آنچه را که علاقه در تمام خلقت است، باید کنار بریزید و بگویید امامزمان! یک جان دارید، بخواهید فدایش کنید؛ آنوقت ببینید او را میبینید یا نه؟! به حضرتعباس! جوابتان را میدهد؛ اما اینجوری باشید. کداممان هستیم؟! آن بشری که اینجور است، باید تمام آنچه که در دستش است، امرِ آنها باشد؛ یعنی تمام اینها در نزدش موقّت باشد، مالتان، زنتان، دخترتان و پسرتان، کارگاهتان، کارخانهتان موقّت باشد، آنچه را که دارید موقّت باشد، با امر با اینها کار کنید؛ یعنی با عدالت؛ اما وقتی آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) آمد، باید تمام اینها را بگذارید و بِدَوید؛ میدوید یا نه؟! [۵]
وقایع ولادت آقا امامزمان[۶]
رفقایعزیز! چطور به اینجا برسیم که امر را اطاعت کنیم؟ باید هر چیزی که در درونتان است را دور بریزید! فقط امر را ببینید! در تمام خلقت امر خدا، امر رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، امر علی ولیّالله (علیهالسلام) و الآن امر ولیّاللهالأعظم امامزمان (عجلاللهفرجه) را ببینید! آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) چهکار میکند؟ هر کسی از قم به زیارت ایشان در شهر سامرا میرفت، پولی به او میداد و میفرمود: برو قم، آنجا گوسفند بکش و بده به دوستان ما که بخورند؛ چونکه در سامرا همه سُنّی بودند. روایت صحیح داریم که حضرت فرمود: در قم چهارصد گوسفند بکشید و برای پسرم عقیقه کنید! شما هم بیایید اینکار را بکنید! چرا امر امام را اطاعت نمیکنید؟ امر امام اطاعتکردن خیلی مشکل است. [۷]
حالا ببینید من به شما چه میگویم؟ آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام)، عسکر که میگویند؛ یعنی از طرف خلیفه وقت، دور خانه ایشان محاصره بود که از ایشان فرزندی بهوجود نیاید؛ چونکه گفتهبودند شخصی است که میآید، عالم را میگیرد و عالم در اختیارش میشود. خلفاء یک اندازهای این حرفها را قبول دارند؛ اما تقدیر خدا را قبول ندارند؛ اینها برای اینکه خلافت و سلطنتشان بههم نخورد، همیشه مواظب بودند، مثلاً کارآگاههای زن به خانه امام میآمدند که مبادا خانم ایشان حامله باشد؛ تا اینکه شبی عمّه امامزمان، منزل امامحسنعسکری (علیهالسلام) تشریف داشت، حضرت فرمود: امشب اینجا بمان! خدا به ما پسری میدهد که وصیّ من است. گفت از چهکسی؟ فرمود: از نرگس، گفت: نرگس که اثر حمل ندارد، فرمود: مثل مادر موسی میماند که اثر حمل به او ظاهر نبود. خلاصه، نصفشب شد، عمّه دید که خبری نیست، حضرت صدا زد و فرمود: شکّ نکن! الآن میآید. روایت داریم: یکدفعه انگار دیواری جلوی عمّهاش کشیدهشد، این آقازاده بهوجود بود، بهاصطلاح به عرصه دنیا ظاهر شد. [۲] حالا عمّه میگوید: دیدیم که حضرت چشمهایش را باز نمیکند و مادرش ناراحت است. امامحسنعسکری (علیهالسلام) صدا زد: عمّهجان! فرزندم را بیاور! وقتی او را آورد، چشمانش را به روی مبارک پدرش باز کرد؛ یعنی به روی ولایت باز کرد. ببین خودش ولیّ است؛ اما نگاهش را به روی دنیا باز نکرد. مؤمن هم نباید اینقدر نگاهش را بهدنیا بکند. اگر شما چشم ولایتتان را در کار انداختید، ولیّاللهالأعظم امامزمان را (عجلاللهفرجه) دارید میبینید. [۸] حالا عمّه دید که سه، چهار تا از این مرغهای خیلی بزرگ روی دیوارند، به نرگس گفت: فرزند را قایم کن که مبادا این مرغها او را ببرند، اگر در خانه بپرند، فرزند را با خود میبرند. امامحسنعسکری (علیهالسلام) فرمود: فرزندم را بیاور! تا آورد، آن چند پرنده او را با خود بردند. نرگس و عمّه هیجان کردند، حضرت فرمود: عزیز من! این پرندهها جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل بودند، پسرم را بردند تا ملائکه او را زیارت کنند و به امامت ایشان اقرار کنند. [۲]
اهلنیشابور پول و هدایای خیلی زیادی همراه با یکسری نامه به یکنفر دادند و گفتند: هر کسیکه جواب نامهها را داد، او امام است، اینها را به او بده! وقتی اینشخص آمد، دید که در ظاهر امامحسنعسکری (علیهالسلام) از دنیا رفتهاست. او را پیش جعفر کذّاب بردند، اینشخص به جعفر گفت: کسیکه امامزمان است، باید بگوید این پولها مال چهکسی است؟ چقدر است و نامهها را هم ندیده، جواب بدهد. جعفر گفت: برو باباجان! این حرفها چیست که میزنی؟! اینشخص برگشت، وقتی نزدیک دروازه رسید، آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) دنبالش فرستاد. زمانیکه نزد امام آمد، حضرت فرمود: این اموال مال چهکسی است؟ هم اسم خودشان و هم اسم پدرشان و اینکه چقدر پول درون کیسهها هست را گفت؛ اما فرمود: من این پولها را قبول نمیکنم، اینها بهدرد من نمیخورد؛ چون تمامشان حنفیّ شدهاند. رفقا! بترسید از روزی که امامزمان (عجلاللهفرجه) اعمال ما را قبول نکند. یکوقت زنها از مردها جلو میافتند. خدا با کسی این حرفها را ندارد، میگوید: «إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم»[۹]؛ هر کسیکه تقوایش بیشتر باشد، خدا او را میخواهد. امام به آنشخص فرمود: شطیطه چه دادهاست؟ راوی میگوید: دو گز کرباس و مبلغ خیلی کمی بود، از بس کم بود، دیدم که ممکناست دل شطیطه بشکند، نمیخواستم آنرا بگویم، امام گرفت و مبلغی هم برای او داد و گفت: این پول را به شطیطه بده و به او بگو تا چند ماه دیگر زنده هستی، اینها را خرج کن! به راوی هم فرمود: من میآیم و به او نماز میخوانم. راوی میگوید: من روزشماری میکردم؛ تا اینکه دیدم از خانه شطیطه صدای گریه میآید. رفتم، دیدم امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف آورد و به او نماز خواند. خوشا به حال آن جنازهای که امامزمان (عجلاللهفرجه) بگوید من از این بدی ندیدهام.[۱۰]
نگاه؛ عصاره نگاه
عصاره نگاه
از اوّل جوانیام [از گناه] گذشتم، اصلاً نگاه تویام نبود؛ بنایم نبود نگاه کنم. شما بنایت باید اینباشد که نگاه نکنی؛ آنوقت این چشم در اختیار خداست. چشمهای ما بیشترش در اختیار شهوت و در اختیار دنیاست؛ آنوقت آن چشم، فردای قیامت رحمت به آن میشود، عذاب نمیشود.
این چشمها مال امتحان هم هست. آخر میدانی چرا؟ این چشم گرفتارت میکند. ابنملجم ببین چهجور شد؟ ابنملجم مثل ما نبود، مُرادی بود؛ مُراد میداد. یکدفعه نگاه کرد، گرفتار شد، علیکش شد. شما شهوت برانگیختهات میکند به نگاهت؛ پس باید چه کنیم؟ تو نباید نگاه کنی، چرا نگاه میکنی؟! نگاه باید به رحمتِ آن آدم کرد، آن اشکال ندارد. به آن رحمتی که از او نازل میشود، باید نگاه کنیم؛ یعنی این جوان به آن رحمتی که از او نازل میشود، آن رحمت «رحمةٌ للعالمین» است.
هشام همساخت بود که امامصادق (علیهالسلام) او را میخواست، آخر هم حالیِ اینها کرد: به رحمتش نگاه کردم. رحمت را میبوسد، رحمت خدا. آنها شاگرد امامصادق (علیهالسلام) هستند؛ اما ولایت به آنها القاء نشده. میآید پیش امام، شما باید ولایت بهت القاء شود؛ پس نگاه رحمتی خوب است؛ نه نگاه شهوتی.
کم آدم پیدا میشود اینجور باشد. این همه دفاع از بچّههای مردم کردم، یک نگاه بد به آنها نکردم. نگاه باید رحمت باشد، رحمت از شما نازل شود؛ نه شهوت. حالا همینطور شده که میگوید یکی از شما بادین از دنیا نمیروید. نگاه شهوتی دارند، نگاه شهوتی به هر شیئی.
دزد میرود نگاه دزدی میکند، نگاهِ چهجوری میکند؟ نگاه شهوتی میکند. دفاع رحمتی هم همساخت است، ما باید بفهمیمم این فانی میشود، نگاه به فانی نکنیم. چشمتان غنی باشد، احتیاج نداشتهباشد. عقلت برسد، احتیاج به فانی نداشتهباش!
امامصادق (علیهالسلام) به آن شخص گفت: برو در آن آبادیتان، در آن شهر یک نفر که ما را قبول داشتهباشد، برو زیارتش! آنوقت خدا ثواب دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) به تو میدهد. نگاهت رحمتی است.
خدا میگوید: اگر بخواهی، به تو میدهم؛ یعنی آنها را نخواهی، این را بخواهی. همه این عالَم را فانی بدان! امامزمان (عجلاللهفرجه) را باقی بدان! آنوقت شما طرف فانی میروی یا باقی؟ شما باید احتیاج نداشتهباشی؛ آنوقت آن کار را نمیکنی. ابنملجم احتیاج دارد. نگاه به بچّه اَمرَد [پسر زیباروی نوجوان] کنی، گناه ابنملجم به تو میدهد.
من خودم از جوانیام اینجور بودم، من حربه گناه نداشتم. آن القاء و افشاء به تو میدهد، القاء و افشاء حفظت میکند. فقط در فکر باش که این بچّهها را نجات بدهی. [۱۱]
سخنی با خانمها؛ فرمان خدا را اطاعت کنید، نه فرمان شیطان و تجدّد را
فرمان خدا را اطاعت کنید، نه فرمان شیطان و تجدّد را[۱۲]
خانم عزیز! خانه شما بیت خداست، باید در این خانه مُحرم باشی! شکر خدا را بهجا بیاوری! [۱۳] نه اینکه بُتکدهاش کنی و لهو و لعب در آن بزنی. چرا شیطان فریبت میدهد؟ حالا اگر فرمان خدا را در آن بردی، مریم هستی. پسر تو هم عیسی است؛ اما اگر با لهو و لعب باشی، پسرت هم منافق میشود و هم بهغیر امر کار میکند. اما اگر به امر زهرا (علیهاالسلام) باشی، به امر خدا باشی، به امر قرآن باشی، تو مریم هستی و بچّهات هم عیسی میشود. [۱۴]
خانم عزیز! تو که پای لهو و لعب هستی، فکر کردی تولیدت چه میشود؟ نسل تو چه میشود؟ چرا توجّه نداری؟! چرا آرام نیستی؟! درود خدا به روح حاجشیخعباس تهرانی، یک شب گفت: حسین! الآن از زمان جاهلیّت بدتر است. زمان جاهلیّت دختر را خاک میکردند، حالا دختر میشود افسر! (من این را میگویم.) میشود بیدین؛ تولیدش میشود بیدینی. چقدر از این بیدینی درمیآید؟ پس بیدینی از آدمکُشی بالاتر است. اگر دختر یا پسر شما بیدین شد، بدان خیلی بد است! عزیز من! بیا کارکردت «لا إله إلّا الله» باشد. چرا کارکرد من اینجوری بود؟ موادی جلویم بود. (مواد همین غذاها و همینهاست، اینها که شما تناول میکنید. مواظب باش حرام نباشد.) حالا همچین میکردی صورتی میشد، میگفت: «لا إله إلّا الله». تو باید شجره توحید درست کنی، این بچّهها چیست؟! [۱۵] خانم عزیز! این تلویزیون، بیچارهکُنِ تو و بچّهات است. کمکم آن را از خانهات بیرون کن تا اِشراف بههم بزنی. [۱۶] نتیجه ماهواره، گرسنگی است، تشنگی است، ناامنی است. [۱۷]
خانمهای عزیز! زهراگفتن با این لباسها را پوشیدن، درست نیست. زهراگفتن با اینکه از شوهرهایتان تقاضا کنید که ویدیو و ماهواره در خانه بیاورند، درست نیست. این ماهوارهها جلوه شیطان است، بیایید در جلوه رحمان. جلوه رحمان به دینم، جلوه زهرای عزیز (علیهاالسلام) است؛ نه جلوه خارجیها. آن نکبت است، آن علاقهات را جدا میکند، گریهات را خشک میکند، محبّتت را خشک میکند. [۱۸]
تجدّد، شما را برده، این ساز و تلویزیون دل شما را بردهاست. تجدّدی شدیم. والله، بالله، تجدّد آخر ندارد. دنبال چیزی بروید که آخر داشتهباشد. مگر تجدّد آخر دارد؟ [۱۹] رحمت خدا به زن و شوهری که وقتی آقا به خانمش گفتهبود تلویزیون را میخواهم کنار بگذارم، خانم گفتهبود بگذار کنار! حالا قوم و خویشهایش میآیند او را ملامت میکنند. اُفّ به تو! تو باید مثل او بشوی، نه او مثل تو. چرا ملامتش میکنید؟ [۲۰]
من شنیدهام بعضی خانمها میگویند: آدم باید مطابق روز باشد! یک جوانی بود اوایل، نوارهای ناجور گوش میداد، شطرنجبازی میکرد، از این کارها میکرد، حالا آمده این حرفها را شنیده (که تو میروی رقّاصی میکنی، امامزمان (عجلاللهفرجه) دارد گریه میکند، تو چه دوستی با امامزمان (عجلاللهفرجه) داری؟) به خانمش هم نگفته که اینها حرام است. حالا خانمش به این جوان پیام داده؛ اگر مثل اوّلت میشوی، تو را میخواهم، خب بفرما! [۲۱]
بعضی از خانمها زنگ میزنند میگویند: ما تلویزیون را کنار گذاشتیم، راحت شدیم. حالا میفهمیم، دیگر چشم ما قرآن میبیند، دیگر چشم ما نوارهای شما را میبیند، دیگر چشم ما این کتابها را میبیند. به تمام آیات قرآن، این خانم با حضرت زهرا (علیهاالسلام) محشور میشود؛ اما آن خانمی که نگاه به ویدیو و تلویزیون و این چیزها میکند، من نمیدانم بگویم با چه کسی محشور میشود؟! با همان خیالهای خودش میشود، خیلی احترامش کنم میگویم با عایشه نمیشود! [۲۲]
خانمهای عزیز شما باید الگویتان زهرا (علیهاالسلام) باشد، الگویتان زینب (علیهاالسلام) باشد، الگویت کیست؟ همینطور نگاه میکنی، هر چه از خارج میآید، میپوشی. آخر مگر تجدّد به داد شما میرسد؛ یا زهرا (علیهاالسلام) به دادتان میرسد؟ چرا دست از زهرا (علیهاالسلام) برداشتید؟ [۲۳] مگر نمیخواهید زهرا (علیهاالسلام) شفاعتتان کند؟! یا میخواهید تجدّد نجاتتان بدهد؟! تجدّد که گرفتارتان میکند. [۲۴]
خانم عزیز! بیا دنبال زهرا (علیهاالسلام) برو! والله، روایت داریم: حضرت زهرا (علیهاالسلام) مانند مرغی که دانه خوب و بد را تمیز بدهد، دوستانش را از صحنه محشر جمع میکند. بیا دست از این دکوربازی بردار تا از صحنه محشر جمعت کند، تا شب اوّل قبر به دادت برسد، موقع سؤال نکیر و منکر به دادت برسد، قیامت به دادت برسد و پیشوازت بیاید. تو که اینقدر میروی دنبال تجدّد، چطور به دادت برسد؟ این دو روزه عمر تمام میشود. [۲۳] بیا پروندهات را زهرا (علیهاالسلام) امضا کند! زینب (علیهاالسلام) امضا کند! تا امامزمان (عجلاللهفرجه) آن امضا را ببوسد، بگوید: این امضای مادرم است، این امضای عمّهام زینب (علیهاالسلام) است. [۲۵]
بیتوته و نجوا با ولایت؛ نجوا با حق
نجوا با حقّ[۲۶]
تو باید اگر کتاب میخوانی، پی نجوا بگردی. فهمیدی میگویم چه؟ نه اینکه خودت را خسته کنی و کتاب بخوانی. من حرفی ندارم، نمیگویم کتاب نخوان! خودت را خسته نکن! ما باید با حقّ نجوا کنیم. من منظورم ایناست که خودتان را اسیر نکنید. الآن شما اگر نهجالبلاغه را خواندید، خودتان را اسیر نمیکنید. تمام، حرفهای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. میگوید علماء اینجور میشوند، مسجدها اینجور میشوند، همه را دارد هشدار میدهد؛ اما کتابهای دیگر مانند نهجالبلاغه نیست. من دوباره تکرار میکنم. من نمیگویم نخوان! میگویم خودت را اسیر نکن!
حالا وقتیکه همه را خواندی، میبینی یک چیز خیلی سبُک به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفته. من ایده خودم ایناست. تا حالا با او یک سلام و علیک داشتی، حالا دیگر از ریختش بدت میآید. من فکرم یکقدری بالاتر از این حرفهاست. حالا اگر توی کتابش نروی، این را هم نمیفهمی. یک سلام و علیک داری، از دور دور. حالا این حرف من درست است یا نه؟ اصلاً امروز تولید اینها این شدهاست. تولید بد شدهاست. حالا که تولید بد است، تو نرو خودت را دچار تولید بکن! حالا میخواهی بکنی، بکن! پس من نگفتم کتاب نخوانید! من میگویم وقت شما، بیشتر از این حرفها قیمت دارد. یک کتاب هم اینجا به زحمت و پول شما تهیّه شدهاست. اگر من بگویم نخوان، میگویم: کتاب من را هم نخوان! من نمیگویم نخوان! شما اسیر کتاب نشوید! [۲۷]
خدا که احتیاج ندارد، یک احتیاج دارد، احتیاجش ایناست که دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را از این معرکه نجات بدهد؛ خوشش میآید که دوستان علی (علیهالسلام) را از این معرکه پُر فعل و فساد نجات بدهد. اینقدر خدا دوست دارد، میگوید: اگر یکی از دوستان علی (علیهالسلام) را گمراه کنی، گناه یک عالَم گمراهکردن را به تو میدهم. چقدر دوست دارد شما را! عزیز من! فدایتان بشوم، قربانتان بروم، بیایید تفکّر را پیشه کنید! اگر یکی را هدایت کنی، خدا بهقدری که یک عالَمی را، دنیایی را هدایت کردی، ثواب به تو میدهد؛ پس خدا هم احتیاج دارد، دوباره تکرار میکنم: محتاج نیست؛ اما احتیاج دارد. خدا محتاج نیست، اگر این مطلب را قشنگ حسّ نکنید، صحیح نیست، توی هیجان میافتید. ببین گفتم خدا محتاج نیست، ائمه (علیهمالسلام) محتاج خدا هستند. ما باید محتاج ائمه (علیهمالسلام) باشیم؛ چونکه از دریچه ولایت به ما، ولایت القاء میشود و افشاء میکنیم. دوباره تکرار میکنم: خدا محتاج نیست، احتیاج دارد به دوستان علی (علیهالسلام) که هدایت بشوید! چقدر حرف قشنگ است! چرا؟ میگوید: بیایید اینطرف. [۲۸]
نجوای حضرت زهرا (علیهاالسلام) با خدا چه بود؟! حضرت در این نجوا از خدا میخواست: خدایا! کاری کن که این مردم دست از امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) برندارند و طرف خلق بروند و جهنّمی بشوند. دعایی بهتر از ایننیست که حضرت زهرا (علیهاالسلام) به مردم بکند. او میداند اگر مردم دست از امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) بردارند، جهنّمی میشوند. حضرت مرتّب خدا را قسم میداد که خدایا! این مردم را حفظ کن! دست از امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) برندارند. خدایا! خودت گفتی اگر کسی عبادت ثقلین کند و امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) را قبول نداشتهباشد، او را با صورت در جهنّم میاندازی. خدایا! کاری کن که اینها دست از او برندارند و طرف خلق بروند که جهنّمی شوند. [۲۹]
خدایا! ما را بیامرز!
خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!
خدایا! تو را بهحقّ امامزمان! این حرفها که زدیم، در قلب مُنوّر این رفقای عزیز راه پیدا کند! خدایا! حالا که راه پیدا کرد، در خون و گوشت و پوست و موی بدنشان جریان پیدا کند! خدایا! اینباشد تا اینکه ما لقای تو را لبّیک بگوییم.
خدا حاجشیخعباس را رحمت کند! این را من بگویم: حضرت موسی دوستی داشت، وقتی آمد، دید دوستش آنجا افتاده و مُرده، پاهایش یکقدری آسیب دیده، چشمهایش را حالا کلاغ یا هر چه بود، در آوردهاست. گفت: خدایا! مگر این بنده تو نبود؟ مؤمن نبود؟ گفت: چرا! گفت: از برای شفاعت یکی درِ خانه ظلمه رفت. حالا باید این شخص لقای مرا که لبّیک میگوید، محبّت ظلمه در دلش نباشد که بتواند لقای مرا لبّیک بگوید. حالا حاجی عزیز! شما که به خدا لبّیک میگویی، باید اینجوری باشی. محبّت ظلمه و هیچ محبّتی در دلت نباشد؛ اگرنه خلاصه مشکل بهوجود میآید.
خدایا! کار دنیا و آخرت ما را اصلاح کن!
خدایا! اگر مردم عمل صالح کنند، تمام مردم راحتند.
خدایا! ما را به امر خودت وادار کن!
خدایا! تتمه عمر ما را در راه خودت وادار کن!
خدایا! محبّت علی (علیهالسلام) در دل ما عاریه نباشد. محبّت امامزمان (عجلاللهفرجه)، دوازدهامام (عجلاللهفرجه) عاریه نباشد که شیطان از ما بگیرد.
خدایا! این ولایت دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) در قلب ما ثابت باشد. [۳۰]
اخلاق در خانواده؛ بالاتر دانستن امر از فرزند
بالاتر دانستن امر از فرزند[۳۱]
تو باید امر را از بچّهات بالاتر بدانی، من بچّه نمیخواهم، امر میخواهم. [۳۲] به خدا میگویم: خدا! عوضم نکن! هوایم را بگیر! دو چیز را از من دور کن: یکی بدعتگذار را از من دور کن! شرّش را هم از سرم دور کن! یکی هم شیطان را دور کن! شرّش را از سرم کم کن! یکی هم مردمانی که تو را دوست ندارند، از من دور کن! حتّی اگر پسرم است. من هیچکس را زیر این آسمان نمیخواهم، بچّهام، پسرم را نمیخواهم، اگر پسرم تو را خواست، من او را میخواهم. اگر تو را نخواهد، من پسردوست نیستم. «[وَ اعلَموا] أنّما أموالُکم و أولادُکم فِتنةٌ»[۳۳] فتنهاند اینها! تو خودت را به عذاب میاندازی مال فتنه! چهجور جواب میدهی؟! [۳۴]
میگویم: خدایا! دل مرا پاکسازی کن! آنچه به غیر توست، بیرون کن؛ تاحتّی مِهر اولادم را. آخر اولاد یک مِهری دارد، آخِرین چیزی که از دل آدم میرود بیرون، مِهر اولاد است. خیلی مِهرش کارساز است! میگویم اگر به غیر توست بیرون کن! من اولاد نمیخواهم، من تو را میخواهم، امرت را میخواهم. خدایا! ممکن است اینجوری باشد، صالحش کن! من میخواهم یک عُمری با بچّههایم بسازم، اینها را سالم کن! اینها را با ولایت کن [۳۵]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: در آخرالزّمان اگر زنها مار بزایند بهتر از ایناست که بچّه بزایند. چونکه
مار بد بر جان زند | یار بد بر جان و بر ایمان زند |
آقا امامصادق (علیهالسلام) میفرماید که آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) اگر بچّه صغیرها را میکُشد، چونکه میداند این بچّه کافر است، او را میکُشد. آن زمان که امامزمان (عجلاللهفرجه) قیام میکند، اصلاً شیعه وجود ندارد، در صُلب مردم شیعه نیست. چرا بعضی بچّهها اینقدر پُررُو و بیحیا هستند؟! آن بُت (تلویزیون) را دیدند، از آن بُت بیحیا شده! بیایید این بُت را از خانههایتان دور کنید! [۳۶]
اوّل ابتداء عالم به آدم گفت: نزدیک این شجره نرو! حالا رفت نزدیک شجره، سیصد سال انداختش کنار. حالا آن تولیدی که گفت نزدیک این درخت نرو! شد قابیل. قابیل هابیل را کُشت. تو تولیدت که با این لهو و لعب هستی، چه میشود؟! نسل تو چه میشود؟! چرا ما توجّه نداریم؟! تو باید شجره «لا إله إلّا الله» درست کنی! چرا بچّههای آخرالزّمان بیحیا شدند؟! آن تولید توست که فرمان نَبُردی! غذایت را حلال نکردی! حرام کردی! چشمت را به حرام انداختی! آن عصاره توست، بچّه اینجوری میشود. فردا جواب خدا را چه میدهی؟! [۱۵]
این حاجشیخفضلالله نوری خدا رحمتش کند! یک پسر داشت. خدا رحمت کند حاجشیخعبّاس را! ایشان نقل کرد: وقتیکه حاجشیخفضلالله را در زمان مشروطه به دار زدند، این پسر بنا کرد پای دارِ ایشان کفزدن. حالا یک کار دیگر هم کرد که من نمیگویم. بعد در سفری که خانم؛ یعنی زن حاجشیخفضلالله میرفت کربلا، یک مردی گفت: من رفتم خدمت ایشان، سلام کردم، گفتم: خانم! پدری که مُردهاش قرآن خواند توی مسجد بالا سر، (این را حاجشیخعبّاس نقل میکرد، گفت: دیدم صدای قرآن میآید، دیدم حاجشیخفضلالله دارد قرآن میخواند.) و شما که این همه مواظب بودی، این بچّه چیست؟ گفت: نه بابایش تقصیر داشت؛ نه بچّه! تقصیر من است! من این بچّه به شکمم بود، هوا یکقدری گرم شد، ما آمدیم کوفه، من زاییدم. حالندار شدم، این بچّه را دادیم به دایهای، شیرش داد. بعد از چند وقتی آقا گفت: فهمیدید که این دایه که برای بچّه گرفتید، کیست؟! گفتیم: نه! رفتیم تفحّص کردیم، دیدیم که ناصبی به این بچّه شیر داده، این بچّه شیر ناصبی خورد.
آقاجان! قربان شما بروم، وقتی من دارم به شما عرض میکنم: شما هم یک مملکت هستی، این بچّه شیر ناصبی را که خورد، پای دار پدرش کف زد. شما مملکت هستی، اگر چیز حرام به بچّهات بدهی، بچّهات درست نیست، باید مواظب رزقت باشی! ببین چقدر اثر دارد! آن شیری که به آن بچّه داد حرام بود! شما هم که این غذا را به بچّهات میدهی، حرام است. چرا بچّهها باید اینقدر بیحیا باشند؟! [۳۷]
یک نفر است به نام سَبُکتَکین. مهمان یکی شد، خب در بیابان بود، خلاصه از این خانهها هست، سبکتکین مردی بود که یکقدری عارف بود. یک اتاق به او داد که حالا بخواهد نمازشبی کند، کاری کند، توی آن اتاق باشد. گفت: آقا! این اتاق در اختیار شما. سبکتکین دید یک قرآن آنجاست، باران هم میآید، برف میآید مثل چه؟! هیچجوری نمیتواند قرآن را بگذارد بیرون. حالا تا صبح نشست، دم صبح یکدفعه پیغمبر به او گفت: سبکتکین! قرآن را احترام کردی، کلام خدا را احترام کردی، هفتپُشتت سلطان میشود. ببین آن عرقخور هفتپُشتش نانجیب میشود، هفتپُشت سبکتکین سلطان شد. [۳۸]
- ↑ زمزمه با امامزمان (دقیقه 16)، شناخت و معرفت امام (دقیقه 18)، تذکر (دقیقه 50)
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ زمزمه با امامزمان 81
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ (سوره یس، آیه 9)
- ↑ شناخت و معرفت امام 78
- ↑ تذکر 82
- ↑ سخنرانی القاء (امر) (دقیقه 39 و 41) و زمزمه با امامزمان (دقیقه 16، 22، 26، 34)
- ↑ القاء (امر) 77
- ↑ آدم شدن 76
- ↑ (سوره الحجرات، آیه 13)
- ↑ فتنه آخرالزمان 81
- ↑ بیانات متقی 11/95
- ↑ شناخت ارتباط با ولایت ۸۵ (دقیقه ۲۰) و رمضان ۹۲ (دقیقه ۱۰) و نجات در ولایت است نه در عبادت؛ اربعین ۸۴ (دقیقه ۱۶)
- ↑ حجّ ۸۰
- ↑ شکرانه ولایت 82
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ شناخت ارتباط با ولایت 85
- ↑ اشراف، اذان 76
- ↑ ایجاد 87
- ↑ حضرتیوسف ۸۹
- ↑ عیدی ما ولایت؛ اطاعةالله شدن 76
- ↑ فزت و ربّالکعبه 85
- ↑ فتنه آخرالزّمان 81
- ↑ رمضان ۹۲
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ اربعین ۸۴؛ نجات در ولایت است، نه در عبادت
- ↑ عید غدیر ۸۴
- ↑ در محضر خدا؛ در امر ولایت (حبلالمتین) 81
- ↑ هدف از خلقت بشر؛ اطاعت امر ولایت است ۸۳ (دقیقه ۵۱) و تمرین توحید؛ مشهد ۸۳ (دقیقه ۲) و تذکّر حج ۸۲ (دقیقه ۵۶)
- ↑ هدف از خلقت بشر (اطاعت امر ولایت است 83
- ↑ تمرین توحید؛ مشهد 83
- ↑ کتاب حضرت زهرا
- ↑ تذکر حجّ 82
- ↑ امر امانت است ۸۴ (دقیقه ۲) و شناخت ارتباط با ولایت ۸۵ (دقیقه ۱۹ و ۲۰ و ۲۲) و خلق و امر ۷۵ (دقیقه ۲۴)
- ↑ کشتی نوح 85
- ↑ (سوره الأنفال، آیه 28)
- ↑ امر امانت است 84
- ↑ حجّ ابراهیمی 78
- ↑ ولایت و خانواده 77
- ↑ خلق و امر 75
- ↑ شاخص در خلقت ولایت است 80