صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: صلح امام حسن
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
رفقای عزیز! ولایت خیلی سنگین است، این مردم از اوّلش هم ولایت را نمیخواستند، خلق را میخواستند؛ مردم خلقپرست هستند، نه ولایتپرست. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را در خانه گذاشتند و هفت میلیون نفر طرف عمر و ابابکر رفتند، بعد هم دنبال عثمان؛ سپس دنبال معاویه رفتند. چرا؟ دنیا دنبال آنهاست، مردم هم رُو بهدنیا میروند. مگر حالا نمیروند؟! اما آخرت دنبال امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) است. آقا امام حسن (علیهالسلام) خیلی زحمت کشید! چقدر معاویه با امام جدل کرد، مگر امام میخواست با معاویه صلح کند؟! امام حاضر به صلح شد تا شیعهها بمانند.
معاویه ندیمی داشت، خیلی با او دوست بود، روزی پسر آن ندیم پیش پدرش آمد، دید دارد به معاویه لعنت میکند و به او بد میگوید. پسر ندیم گفت: بابا! تو که خیلی معاویه را میخواستی! چه شده که به او بد میگویی؟! مگر نمیدانستی که معاویه اینقدر خبیث است؟ ندیم گفت: امروز نزدش رفتم و به او گفتم: علی که خلاصه کُشته شده، قدری مسالمتآمیز رفتار کن! تا این را به او گفتم، مؤذّن گفت: «أشهد أنّ محمّداً رسولالله»، معاویه در جوابم گفت: من میخواهم این اسم را بردارم و از بین ببرم. امام دید این لعنتی، معاویه دارد جلو میرود و میخواهد نسل شیعه را از بین ببرد. همه را از بین میبُرد؛ چونکه عُمَر به او گفت: نسل بنیهاشم را باید برداری؛ این است که امام حاضر به صلح شد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: صلح حسنم با جنگ حسینم مطابق است؛ یعنی یکی است. امام حسن (علیهالسلام) هم خودش را فدای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کرد. قربانش بروم! این همه صدمه که خورد، به واسطه شما خورد که شما بمانید. بعضی میگویند: چرا امام حسین (علیهالسلام) جنگ کرد؛ اما امام حسن (علیهالسلام) صلح کرد؟ ما نباید به امام اعتراض کنیم، امام تمام خلقت را میبیند و صلاح آن را افشاء میکند؛ آنوقت تو میخواهی صلاح امام را افشاء کنی؟! خجالت نمیکشی؟! [۱]
امام حسن (علیهالسلام) با معاویه قرارداد گذاشت که معاویه بعد از خودش، کسی را معلوم نکند، یزید را خلیفه نکند، آخر میدانست که یزید حسینکُش است. دیگر اینکه دوستان پدرش؛ یعنی شیعیان آزاد باشند، مردها زن بگیرند و دختران شوهر کنند، خرید و فروش با آنها بکنند، مثل بقیّه مردم با آنها رفتار کنند؛ آخَر به شیعیان، رافضی میگفتند. همه این قراردادها را با معاویه کرد، حدود هشت شرط گذاشت. حالا وقتی معاویه این کار را کرد، بعد از آن، همه قرارداد را پاره کرد و گفت: ای مردم! من میخواستم بر سرِ شما حکومت کنم. ببین خلق این است، باز هم دنبالش برو! خدا پدرش را لعنت کند که خودش را افشاء کرد، بعضی که اصلاً افشاء نمیکنند. خلق میخواهد حکومت کند، مردم را به طرف خودش دعوت میکند؛ اما ائمه طاهرین (علیهمالسلام) به طرف خدا دعوت میکنند. معاویه با همه حرفهایش وقتی میخواست از دنیا برود، دو حرف به پسرش یزید زد، به او گفت: بابا! یکی اینکه حسین مثل حسن نیست. با او بساز! من نمیگویم به امرش برو؛ اما با او بساز؛ وگرنه ممکن است که آبروی بنیامیّه را ببری. آخر وقتی معاویه منبر میرفت، تا گوشه و کنایهای برای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میآمد، امام حسن (علیهالسلام) حرف نمیزد؛ اما امام حسین (علیهالسلام) فوری بلند میشد و به او برمیگشت و جواب معاویه را میداد. دیگر اینکه معاویه به یزید گفت: هر وقت بیچاره شدی، پیش پیرمردی که فلانجا هست، برو و با او مشورت کن! خلاصه هر مشکلی که داری، او برایت حل میکند و همینطور برای صدور فتوای قتل حسین نزد شریح قاضی برو؛ چونکه او قاضی القُضات کوفه است، میتواند مردم را به سمت کشتن حسین حرکت بدهد.[۲]
خدا میداند اگر جشن باشد، هر جشنی باشد من میسوزم. لبم پرخنده است، شوخی هم میکنم، مزاح میکنم؛ ولی جگرم میسوزد. میگویم آقاجان! امامزمان! تا تو نیایی روی این جگر من کسی آب نمیریزد، خاموش نمیشود. برای همین آقا امام حسن (علیهالسلام) میسوزم، چه جسارتهایی به ایشان کردند؟ چه کار کردند؟ هم پدرش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مظلوم بود، هم آقا امام حسن (علیهالسلام) مظلوم است، هم امام حسین (علیهالسلام) مظلوم است. داد میزند پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) که حسن (علیهالسلام) قیام کند؛ یا قیام نکند، مثل قیام است، صلحش قیام است. حالا به او میگویند مُذِلّ المؤمنین، چرا تو ما را ذلیل کردی؟ چرا صلح کردی؟ حالا میگوید من شما را میخواستم حفظ کنم. [۳]
سخنی با خانمها؛ تجدّد، تولید شیطان
خمس و سهم امام[۴]
خانمهایی که به اداره میروند و حقوق میگیرند، باید خمس و سهم امام پولشان را بدهند، اگر ندهند با آن پول نمیتوانند مکّه و زیارت امام رضا (علیهالسلام) بروند؛ چونکه این خانم نفقهخور آقایش است، این خانم مثل یک کاسب کاسبی کرده و پول جمع کرده است. [۵] اگر این خانم خمس و سهم امامش را ندهد، وقتی به مکّه میرود، عین همان میماند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: عدّهای حجّ میکنند یا از برای سیاحت یعنی تماشا، یا از برای تجارت، یا اسم و رسم.
خانم! تو اگر حجّ بروی، جزء آن هستی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت؛ باید خمس و سهم امامت را بدهی. خمست را به یک سیّد که ندارد، بده؛ سهم امامت را هم به قوم و خویشهای ندارت، همسایههای ندارت بده! ببین اگر امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید، به چه کسی میدهد؟ به فقرا میدهد، تو نایبش هستی که این مال را نمیخوری، پس تو هم به فقرا بده! [۶]
والله، ما روایت داریم، این جمله را حاجشیخعبّاس گفت، میگفت: اشخاصی که حقّ و حقوق پولشان را نمیدهند، یکدفعه خدا به زمین میگوید بگیر! زمین هم میگیرد. عزیزجان من! مگر قارون چه کرد که توی زمین فرو رفت؟ قارون علم کیمیا داشت، هر چیزی را طلا و جواهر میکرد. نمیدانم چندین شتر کلید خزینههایش را میکشید. حالا موسی به قارون گفت که خب پنج یک مالت، زکاتش را بده! نداد. خدا گفت که موسی! من زمین را در اختیارت گذاشتم، موسی به زمین گفت: قارون را بگیرش! حالا زمین گرفتش. قارون گفت: من توبه کردم، موسی توبهاش را نپذیرفت.
امروز اگر یکی پیشتان آمد و گفت: بد کردم، او را بپذیرید! نگویید: دیگر آنجا این کار را کردی، آنجا این کار را کردی. دیگر اینکه به تو گفته انفاق بکن! نمیکنی، به تو گفته خمس و سهم امام بده! نمیدهی، تو با قارون چه فرقی داری؟! عزیزان من! ما باید پرچم امر دستمان باشد؛ یعنی امر ولایت؛ یعنی امر رسولالله. [۷] ای خانمهای عزیز! بیایید شیطان شما را بازی ندهد! عزیز من! وقتی پول جمع کردی و حقّ و حقوقش را ندادی، در یک راه دیگر خرج میشود، که نمیخواهم بگویم! [۸]
خانمهایی که حساب سال دارند، خمس و سهم امام میدهند، اطعام میکنند، در شُرف خدیجه شدن هستند، اما خدیجه (علیهاالسلام) نیستند. من تشکّر از آنها میکنم. [۹] امیدوارم خدا آنها را با حضرت زهرا (علیهاالسلام) محشور کند. امیدوارم خدا ولایتشان را حفظ کند. [۱۰]
بیتوته و نجوا با ولایت؛ در پناه امام زمان
نجوای اصحاب امام حسین با امام حسین [۱۱]
وقتی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به معراج تشریففرما شد، با خدا نجوا کرد. دوستی داشتم اینجا تشریف آورد، با ایشان صحبت نجوا شد؛ وارد بود، باسواد بود، گفت: خدای تبارک و تعالی در قرآن مجید میگوید: سر به گوشی نکنید؛ این نجوا را امضاء نکرده؛ یعنی اگر ما سر به گوشی کردیم، دیگران به شکّ میافتند؛ اما بلافاصله گفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نجوا میکرد. گفتم: ای دوست عزیز! قربانت بروم، آن که میگوید سر به گوشی نکنید، خلق است؛ مگر علی (علیهالسلام) با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خلقند؟ اینها خلق نیست، تو خلق را روی چه آوردی؟ روی غیر خلق. انصافاً ایشان، سیّد و ریشهدار بود؛ گفت: چرا ما متوجّه نیستیم؟ [۱۲]
مگر امام حسین (علیهالسلام) صفات الله به شهدای کربلا نداد؟! وقتیکه آمدند، حرکت کردند، امر امام را اطاعت کردند، جانشان را فدای امام میخواستند بکنند. هنوز فدا نکرده، گفت: بیایید جایتان را نشان بدهم. حالا جای اینها را که نشان داد، دید اینها سرهایشان زیر است. امام حسین (علیهالسلام) روی علم امامت متوجّه شد، دوباره تکرار شد، دیدند حسین (علیهالسلام) دارد میرود، اینها دنبالش هستند. [۱۳]
این حبل المتین که من میگویم باید نجوا کنید، این است: اصحاب امام حسین (علیهالسلام) نجوا کردند با امام حسین (علیهالسلام)؛ امامحسین (علیهالسلام) هم نجوا کرد؛ یکوقت دیدند اتّصالند. [۱۴] امام زمان (عجلاللهفرجه) هم با اصحاب امام حسین (علیهالسلام) نجوا میکند؛ تاحتّی جانش را تقدیم میکند، میگوید پدر و مادرم به قربان اصحاب باوفای جدّم.
اصحاب امام حسین (علیهالسلام)، خواستشان امام حسین (علیهالسلام) است؛ حالا که خواستشان امام حسین (علیهالسلام) است و جانشان را فدای خواست کردند؛ امام زمان (عجلاللهفرجه) هم میگوید: جان من به قربان شما! خواست من هم شما هستید. امام زمان (عجلاللهفرجه) دارد با اصحاب امام حسین (علیهالسلام) نجوا میکند. چرا؟ امام زمان (عجلاللهفرجه) خواستش را میخواهد، خدا هم خواستش را میخواهد. آیا فهمیدید؟ بیا عزیز من! فدایت شوم، بیا حرف بشنو! بیا جانت را فدای امام زمان (عجلاللهفرجه) بکن تا امام زمان (عجلاللهفرجه) هم پاداش به تو بدهد، بگوید جان من هم به قربان تو؛ نجوا دارد با یک شیعه میکند. [۱۵]
خدایا! ما را بیامرز!
خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!
خدایا، تو را به حقّ امیرالمؤمنین علی، آن جلوه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در دل همه ما جلوه کند. اویسقرن در بیابان بود، جلوه علی (علیهالسلام) و رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) به او رسید، اینها در دامن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند اهل آتش شدند. خدایا! آن جلوه ولایت در قلب تمام ما تجلی کند.
خدایا! به حق امام زمان قسمت میدهم از سر گناهان کوچک و بزرگ ما در گذر! این جمله را هم بگویم. خدا رحمت کند حاجشیخعبّاس را! میگفت: هر وقت رفتی غسل کردی، بگو: خدایا! از سر گناه کوچک و بزرگ من درگذر! یک گناهانی است که خدا نمیآمرزد ما به نظرمان کوچک است، در نظر خدا بزرگ است. هر وقت رفتی با خوبی حمّام، غسل کردی، بگو: خدایا! از سر گناهان کوچک و بزرگ ما درگذر! خدایا! از سر گناهان کوچک ما درگذر!
خدایا! به ما یقین ولایت بده! خدایا! یقین توحید بده. خدایا! یقین این حرفها بده!
خدایا! تو را به حقّ امیرالمؤمنین، هر محبّتی که در دل ما هست، به غیر محبّت خودت و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و آنها که دنبال اینها میآیند هر محبّتی به غیر اینها هست از دل ما بیرون کن! مملوّ کن دل ما را از محبّت خودت و اولیائت و آنها که دنبال آنها میآیند. [۱۶]
ارجاعات
اخلاق در خانواده؛ هدایت بچهها
خوشاخلاق باشید و صفات شما خوب باشد[۱۷]
روایت داریم: اگر شما یک رفیقی بگیری، این رفیق همهاش شما را یاد خدا بیندازد؛ یعنی حرف بیخود نزند، گوش به حرف بیخود ندهد، مواظب خودش باشد، مواظب گوشش باشد، مواظب باشد. این آدم اگر که آنجا برود که به اصطلاح این آدم خدا را یادش بیندازد، خدا یک قصری به او میدهد، خلق اوّلین تا آخرین را بخواهد دعوت کند جا دارد. من دیدم این قصر که به من داده، معلوم میشود شما یاد من میدهید، از این جایش من کیف کردم؛ چونکه آن قصر را به من داده است.
(ببین من دوباره تکرار میکنم:) این قصر را میگوید به کسی میدهم که به اصطلاح برود یک جایی، آن شخص این را یاد خدا بیندازد؛ یعنی این آدم چهجور باشد؟ تحمّل کند، با او بسازد. آخر آن آدم یکوقت یک بداخلاقی هم دارد، یک تندی هم دارد، یک داد هم میزند، با این بسازی، من یک قصر به تو میدهم خلق اوّلین تا آخرین بخواهی دعوت کنی، جا داری. دیدم اینی که به من داده، من دارم با شماها میسازم، خیلی خوشحال شدم. [۱۸]
باید خوشاخلاق باشی. من دوستانی دارم همینطور که از دور آنها را میبینم، انگار نور به قلب من میرسد، بسکه اینها خوشاخلاقند. باید اینطور باشی؛ اما خنده قهقهه نکنی. چرا؟ اگر خنده قهقهه جایز بود، نمیگفت: اگر با قهقهه خندیدی، بگو «اللهم لاتمقُتنی»؛ اگرنه غم توی دلت میآید. [۱۹]
صفات یوسفی باید تو را تا ماه کنعان کرد. عزیزان من! قربانتان بروم، باید صفات شما خوب باشد. الآن تو داری کاسبی میکنی، نق نزن! تو امر را داری میکشی و حاجت برادر مؤمن را برآورده میکنی. چقدر به عرض روز، ثواب هفتاد حجّ و عمره و بالاتر پای تو نوشته است. آقای خواروبار فروش! بلند شو با خوشاخلاقی به مشتری جنس بده! پولش را هم بگیر! حاجتش را هم برآورده کردی.
حاجت برادر مؤمن همهاش این نیست که به او پول بدهی. آخر، حاجت برادر مؤمن اخلاق هم هست. هم اخلاق داشته باش، هم جود و سخاوت داشته باش! عزیز من! قربانت بروم. فدایت بشوم، تو آخر خودت نمیدانی. اینکه میگویید ما به کجا برسیم؟ «الحمد لله» از زبان اهل جلسه افتاده؛ خدا را شکر میکنم. خدا را حمد میکنم، دعایم مستجاب شد. گفتم: خدایا! اینها هدایت هستند، آنها را هدایتکن قرار بده!
به کجا میرسید و به کجا رسیدید؟ عزیز من! قربانت بروم، تو بیا امر را اطاعت کن! ببین من دارم به شما چه میگویم؟ همه کار شما خوب است. تو دکتری، از بیمار پول بگیر؛ اما با اخلاق خوش با او برخورد کن! آن که الآن میگوید اینطور است، ببین وظیفهات چیست؟ کاسبجان! تو همیشه اگر امر را اطاعت کنی، در کَنَف امام زمان (عجلاللهفرجه) هستی؛ داری امر را هم اطاعت میکنی. روح از بدنت بیرون برود، «فی جنّة» هستی. توجّه کنید من چه میگویم؟ عزیزان من! هر که در کسب خودش، اگر امر را اطاعت کند، در امر است. [۲۰]
رفقای عزیز! بیرودربایستی دارم صحبت میکنم؛ به درد ما چه میخورد؟ حرفی که در ماوراء باشد. ما از اوّل که با هم روبرو شدیم، حرف ماوراء را داریم میزنیم، ما داریم شما را هدایت کنیم به ماوراء. الآن این حرف یکقدری خلاصه برای من درست نیست؛ اما من میزنم. من نیامدم شما را هدایت کنم به دکتری، به مهندسی، من آمدم شما را دعوت کنم به اخلاق پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، به اخلاق علی (علیهالسلام)، به اخلاق زهرا (علیهاالسلام)؛ یعنی اخلاق آنها امر خداست. [۲۱]
ارجاعات
- ↑ بوی ولایت 76 و حرکت امامحسین از مدینه به مکه 84 و ولایت در خلقت کفو ندارد 80 و شب تاسوعای 86
- ↑ ولایت در خلقت کفو ندارد 80 و اصولدین و سلامتولایت 78 و حرکت امامحسین از مدینه به مکه 84 و شب تاسوعای 86
- ↑ رمضان ۸۳، رسید معرفت به ولایت است.
- ↑ شهادت حضرت زهرا ۸۱ (دقیقه ۵۱) و حجّ ۸۰ (دقیقه ۱۲)
- ↑ شهادت حضرت زهرا ۸۱
- ↑ حجّ ۸۰
- ↑ آخرالزّمان 78 و عاجز بودن در امر ولایت 86
- ↑ شهادت حضرت زهرا ۸۱
- ↑ گریه 84
- ↑ رمضان ۸۳؛ رشد، معرفت به ولایت است؛ تفسیر سوره یوسف
- ↑ شناخت نجوا (نجوا با ولایت) ۷۷ (دقیقه ۳) و شب قدر و عظماییت ولایت ۷۷ (دقیقه ۴۱) و ولایت،قدر است ۸۲ (دقیقه ۳۳)
- ↑ شناخت نجوا (نجوا با ولایت) ۷۷
- ↑ شب قدر و عظماییت ولایت 77
- ↑ توفیق و بکاء و نجوا 79
- ↑ ولایت، عدالت، سخاوت 79 و حضرت خدیجه ۷۷
- ↑ ولایت قدر است 82
- ↑ آخرالزّمان ۷۸ (دقیقه ۲۳) و هدف از خلقت بشر؛ اطاعت امر، ولایت است ۸۳ (دقیقه ۳۱) و عبادت بی ولایت،عبادت خوارج است ۷۸ (دقیقه ۱)
- ↑ آخرالزّمان ۷۸
- ↑ دادگاه ولایت (دادگاه اصحاب شمال) 75
- ↑ هدف از خلقت بشر؛ اطاعت امر، ولایت است 83
- ↑ عبادت بیولایت عبادت خوارج است 78