صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: اربعین
فهرست امام حسن عسکری
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
رفقای عزیز! ما بنا شد که از اربعین صحبت کنیم. اربعین یعنی چلّه بوده است. ««وَ واعدنا مُوسی ثَلاثینَ لَیلَةً و أتمَمناها بِعَشرٍ، فَتَمّ مِیقاتُ رَبِّه أربعینَ لَیلَةً»»[۱]، خدا هر کاری میکند، یک مقصد دارد؛ گِل آدم را میگویند که مثلاً خدا چهل روز خیس کرده است؛ یا زمین و آسمان را در چهل روز خلق کرده است. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) سرِ چهل سالگی به نبوّت رسیدهاست. دیگر اینکه شامل حال من و شما میشود، این است که میگوید: وقتی به چهل سالگی رسیدی، به این ملائکه که روی شانهات هست، خدا میگوید به این سخت بگیر! تا حالا اگر یک قدری گناهی کردی، مِثل این است که تا حالا به تکلیف نرسیده بودی؛ اما وقتی به چهل سالگی رسیدی، خدا از تو توقّع دارد. از آن طرف هم مثلاً در هند چلّهنشینی هست.
حالا آن مهندسی که در یک آبادی است، ادّعا میکند و میگوید که چلّه یا سوّم نبوده و بدعت است؛ بابا! تو خودت که تولید نداری، جلوی تولید را نگیر! چرا جلوی تولید را میگیری؟ اگر اربعین نیست، چرا امام حسین (علیهالسلام) اربعین دارد؟ مگر نیست که میگوید اگر کسی از دنیا رفت، ولیمه بده؟! ولیمه واجبتر از همهچیز است، چرا میگوید ولیمه بده؟ من میخواهم برای چهلّم پدر و مادرم ولیمه بدهم، چرا میگویی بدعت است؟ بدعت تویی که بدعت را نمیدانی چیست؟ [۲]
چقدر الآن به زیارت امام حسین (علیهالسلام) رفتهاند! شاید ده، دوازده میلیون نفر رفتهاند؛ نه اینکه «نستجیر بالله» بخواهم تکذیب کنم؛ اما میخواهیم با هم مطالعه و مباحثه داشته باشیم. خدا میگوید: من اعمال از متقی قبول میکنم. تو که الآن زیارت اربعین رفتی، ببین میگوید نشانه مؤمن این است: نماز پنجاه و یک رکعت را بخوانی، انگشتر عقیق دستت کنی و زیارت اربعین امام حسین (علیهالسلام) بروی. شما فقط روایت را شنیدید؛ اما مبنایش را نمیدانید؛ تمام روایت و حدیثها مبنا دارند. همینطور نگویید که حالا من به زیارت نرفتم، یککاری بکن! آنهایی که رفتند، مگر اغلبشان قبولی دارند؟! خدا میگوید من اعمال از متقی قبول میکنم، کجا تو متقی هستی؟! ما همینطور یک راهی را میرویم.
عزیز من! چِکت بیامضاست. مگر به موسی نمیگوید: ««فَاخلَع نَعلَیک [إنّکَ بِالوادِ المُقَدِّسِ طُوِیً]»»[۳]؟ اینجا وادی نور است، اینجا که میآیی، محبّت زنت را از دلت بیرون کن! آقاجان من! تو که زیارت امام حسین (علیهالسلام) میروی، با چه میروی؟ میگوید: اینجا محبّت غیر خدا را بیرون کن! امام حسین (علیهالسلام) خود نور است، آنجا [کوه طور] وادی نور است؛ تو تبرّی نداری که به زیارت امام حسین (علیهالسلام) آمدی! این روایت درست است که میگوید: اگر امام حسین (علیهالسلام) را زیارت کنی، خدا را در عرش زیارت کردهای. زیارت امام حسین (علیهالسلام) نه اینکه خدا را در عرش زیارت کردی، تمام خلقت را زیارت میکنی؛ تو هم پیش خودت میگویی من خدا را در عرش زیارت کردم! اما میگوید شرطش این است که مؤمن باشی.
خدا میداند تا آخر عمرم یادم نمیرود، اینها به زیارت امام حسین (علیهالسلام) میآمدند، از آنجا پای تلویزیون و ویدیو و ماهواره میرفتند. تو نه اینکه محبّت زن داشته باشی، محبّت تلویزیون و ویدیو و ماهواره داری، کجا اربعین به زیارت امام حسین (علیهالسلام) میروی؟ خدا میگوید: باید متقی باشی. تو دروغ که میگویی، در مِلک غصبی هم که نشستی، بعضیها حساب سال هم ندارند، حواست پیش این لهو و لعب هم هست.
بعضی از مردم عبادتهایی میکنند که شهوتشان تأمین میشود. الآن به کربلا یا مکّه یا عمره یا مشهد میرود. ما نمیگوییم نرو! میگوییم تو که میروی، چشمت را حفظکن! چونکه روایت داریم: زنی آمد یک مسئله از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بپرسد، پسر عباس به آنزن نگاه کرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) غضب کرد و گفت: ای پسر عباس! چرا نگاه کردی؟ فردای قیامت، خدا چشمت را پُر از آتش میکند. تو به کربلا میروی تا یک عمل مستحبّ بهجا بیاوری؛ اما ببین که چقدر نگاه میکنی! فردای قیامت خدا چشمت را پُر از آتش میکند، مگر اینکه چشمت را حفظ کنی. بنابراین یک عبادتهایی است که شهوت را تأمین میکند، نه اینکه آدم، امر را اطاعت کند.
دوباره تکرار میکنم، میگوید: نشانی مؤمن، یکی انگشتر عقیق است، یکی نماز پنجاه و یک رکعت، یکی هم زیارت اربعین؛ اما این زیارت اربعین که تو میروی، تأییدی ندارد. آنجا زن و مرد قاطی هستند و خدا میفرماید: جاییکه زن و مرد قاطی باشند، آنجا عذاب من دارد نازل میشود. یا اینکه الآن این مسجد جمکران چه خبر است؟! من خودم دیدم که زنها پابرهنه شدند و میروند. خانم! مگر تو عایشهای که به جنگ جمل آمد؟! مگر حضرت زهرا (علیهاالسلام) نگفته است که بهترین عبادت از برای زن این است که نه نامحرم او را ببیند و نه او نامحرم را؟!
عزیز من! شما اوّل که به زیارت رفتی، از همه حرفهایت توبه کن! تو الآن جُنُب هستی؛ کجا در حرم امام حسین (علیهالسلام) یا امام رضا (علیهالسلام) میروی؟ بیا توبه کن! وقتی توبه کردی، دیگر آن را نشکن! آنجا گفتم: مرد آن است که وقتی امام حسین (علیهالسلام) را زیارت میکند، دیگر پای ویدیو و تلویزیون نرود. عزیز من! بیایید عوض شویم! تو باید پرچم ««إنّا فَتَحنا لَک فَتحاً مُبیناً»»[۴] بالای خانهات باشد، اینها چیست که بالای خانههایتان زدهاید؟!
امام زمان (عجلاللهفرجه) دارد میگوید: عمّهجان! برایت گریه میکنم، اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم، تو یک مُشت آمریکایی و انگلیسی را جمع کردی و با آنها عشق میکنی، والله، بهدینم، به زمان جاهلیّت میمیری. بیایید عوض شویم! امروز روز اربعین است، بیایید با امام حسین (علیهالسلام)، با زینب کبری (علیهاالسلام) عهد کنید [که] دیگر گناه نکنید! جانم! هر کاری را از [روی] امر بکن! کربلا برو! خیلی ثواب دارد، غبار جادّه امام حسین (علیهالسلام) به تو بنشیند، به جهنّم نمیروی؛ اما انسان باشی.
امروز دلیل اینکه خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یک اعلام عمومی کرده است که فرموده در آخرالزّمان هر کسی با دین از دنیا برود، ملائکه تعجب میکنند؛ را میخواهم افشا کنم: اشخاصی که عبادت بیامر میکنند، اینها بدتر از آنهایی هستند که گناه میکنند؛ چونکه حال توبه ندارند، کارهایشان به خیالشان خوب است؛ آنوقت اینها با آنهایی که میگوید با دین از دنیا نمیروند، یکی هستند، بسا آنهایی که گناه میکنند، بهتر از اینها هستند؛ چون آنهایی که گناه میکنند، توبه میکنند؛ اما اینهایی که ثواب میکنند، خیال میکنند که کارشان خوب است؛ به خاطر همین توبه نمیکنند. یکی از آن ثوابها همین است که اربعین به زیارت امام حسین (علیهالسلام) میروند. خیلی دلم میخواهد توجّه بفرمایید! [۵]
کجا این سفرهها را میاندازید و زن و مرد را قاطی میکنید؟! این کارها چیست که میکنید؟! بهاصطلاح، اطعام میکند. جگر من از دست خوبها خوناست! به نام اربعین و امامحسین (علیهالسلام) میخواهد غذا بدهد، تو تئاتر درست کردهای، این چیست که زن و مرد را دور هم جمع کردی و سفره میاندازی؟ الآن اربعین است، به قدر وسعتان به مردم کمک کنید! جواد الائمه (علیهالسلام) که دروغ نمیگوید؛ میفرماید: برآوردن حاجت یک برادر مؤمن، ثوابش از هفتاد حجّ و هفتاد عمره بالاتر است. حالا من میگویم: هم حاجت برادر مؤمنت را برآورده کن و هم آن کار را بکن! من نمیگویم کربلا نرو! مگر من متوکّل هستم؟ اما با امر به کربلا برو! مگر خود آقا امام حسین (علیهالسلام) نیست که عدّه زیادی بودند، وقتی حضرت میخواست به کربلا بیاید، گفت: هر کسی حقّ النّاس به گردنش هست، برگردد! نصف مردم برگشتند. کجا پول مردم را برمیداری و میروی؟! کجا نشستی؟! در مِلک چهکسی نشستی؟! بیشتر از این دیگر میگوید نگو! تو باید رضایت خدا و امام حسین (علیهالسلام) را ببری. والله، بالله، اگر با رضایت بروی، امام حسین (علیهالسلام) به استقبالت میآید! [۶]
وقایع بازگشت اهل بیت به کربلا[۷]
امروز به اصطلاح، اربعین است. کجا رفتی گریه کردی؟! حضرت زهرا (علیهاالسلام) هم اربعین گرفته، امام زمان (عجلاللهفرجه) هم اربعین گرفته، میفرماید: یا جدّاه! برایت گریه میکنم، اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم. فراموش نمیکنم آنموقعی که اسب بیصاحبت درِ خیمه آمد. تو کجا یاد امام حسین (علیهالسلام) بودی؟ حالا اربعین هم میروی؟! کجا میروی؟!
عشقبازی در جهان، بدنامی بسیار دارد | ویران شود آنکس که عشق یار دارد |
کجا تو عشق امام حسین (علیهالسلام) را داری؟! کجا رفتی بیتوتهای کردی و گریهای برای امام حسین (علیهالسلام) کردی؟ کدامیک از شما رفتید؟ گفتید و شنیدید و خندیدید و شوخی کردید و بازی کردید! حالا کارهای دیگرتان بماند. آنها خصوصی است، نمیگویم. اربعین کجا میروی؟! [۸]
اگر شما با دید خلقی به ائمه (علیهمالسلام) نگاه کردی، این خیلی بد و اشتباه است. باید به ائمهطاهرین (علیهمالسلام) با دید خلقی نگاه نکنید! تمام این بشر، بیشترشان دید خلقی دارند، تا حتّی به حضرت زینب (علیهاالسلام)، تا حتّی به امام حسین (علیهالسلام)، تا حتّی به امام حسن (علیهالسلام). این دید را کنار بیندازید! [۹] خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! میگفت: اهلبیت همان اربعین اوّل به کربلا برگشتند، علماء که میگویند اربعین دوّم، بیخود میگویند، یک سال که نکشید آنجا بیایند! اینها را از بیراهه میبردند، تا یزید بیشتر از این افتضاح و رسوا نشود. [۱۰] حالا اهلبیت دارند با بشیر میآیند، تا اینکه به یک دوراهی رسیدند، بشیر به امام سجّاد (علیهالسلام) گفت: آقاجان! این راه به کربلا و آن راه به مدینه میرود، از کدام طرف برویم؟ چقدر امام سجّاد (علیهالسلام) ادب دارد! فرمود: ببین عمّهام چه میگوید؟ حضرت زینب (علیهاالسلام) فرمود: ما میل کربلا داریم، سر شترها را رُو به کربلا گرداندند و به آن سمت حرکت کردند.
اوّل زائر کربلا جابر بن عبدالله انصاری بوده؛ جابر به کربلا آمده بود، یک وقت عطیّه گفت: صدای زنگ قافله میآید، جابر! بلند شو! زینب (علیهاالسلام) دارد میآید؛ اما من از جابر یک ناراحتی دارم؛ چونکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر قدمی که رُو به قبر امام حسین (علیهالسلام) برمیدارید، ثواب حجّ و عمره دارد؛ این همه ثواب دارد. جابر قدمهایش را کوچک، کوچک برمیداشت. به دینم! اگر هزاران قدم بود، یک قدم میکردم و خودم را روی قبر امام حسین (علیهالسلام) میانداختم. مگر من ثواب میخواهم؟! من حسین میخواهم، ثوابِ بیمحبّت ثواب نیست؛ جزاست.
وقتی زینب (علیهاالسلام) به کربلا رسید، بو کرد و قبر برادرش را پیدا کرد؛ خودش را روی قبر امام حسین (علیهالسلام) انداخت. یک قدری حسین! حسین! کرد، صدا زد: برادر! حسینجان! امرت را همه جا اطاعت کردم، در کوفه و مجلس یزید خطبه خواندم. برادر! بچّههایت را به من سپردی، گفتی: خواهر! همه را به خدا و بچّههایم را به تو میسپارم. وقتی ما را در خرابه راه دادند، یک شب رقیّه خواب شما را دید، همینطور بنا کرد بابا بابا کردن! یک وقت دیدیم یزید یک چیزی مثل طعام آورده و روپوشی روی آن است. گفت: این سر آقا امام حسین (علیهالسلام) است، آن را دست رقیّه داد، گفت این خیلی تشخیص نمیدهد. حسینجان! رقیّه سرِ تو را به دامن چسباند، همینطور بنا کرد گریه کردن، صدا زد: بابا! چه کسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟! بابا! چه کسی رگهای بدن تو را جدا کرد؟! عمّه! تو که گفتی بابایت مسافرت رفته است. حسینجان! رقیّه همینطور بابا بابا کرد تا سر از دستش یک قدری شُل شد، ما گفتیم رقیّه خوابش برده، یک مرتبه دیدیم رقیّه از دنیا رفته است. برادر! حسینجان! متحیّر بودم چه کار کنم؟ تا اینکه رقیّه را در خرابه شام دفن کردم. من عذرخواهی میکنم، وقتی بچّههایم شهید شدند، به استقبالت نیامدم، گفتم شاید تو خجالت بکشی! تو هم سراغ رقیّه را از من نگیر! اما برادر! وقتی میخواستم بیایم، با رقیّه خداحافظی کردم، ولی خواهرم اُمّکلثوم گفت: من نمیآیم، پیش رقیّه میمانم. حسینجان! از کوفه تا شام، هیچکس به غیر از هنده ما حمایت نکرد، برادر! همه جا به ما خدمت کرد، در مجلس یزید و در خرابه آمد، پیراهن چاک داد. کسیکه از کوفه تا شام به ما خدمت کرد، هنده بود. [۱۱]
حالا هر کسی یک حدودی را در نظر گرفته و میگوید: عمّهجان! اینجا علیاکبر (علیهالسلام) بود، عمّهجان! اینجا علیاصغر و قاسم، عون و جعفر (علیهمالسلام) بودند. یکی دو روز حالا قدری کم و زیاد اینها در کربلا بودند؛ خبر به امام سجّاد دادند: آقاجان! اینها چیزی نمیخورند، فقط گریه میکنند، اگر طول بکشد، ممکن است فُجأه کنند و جان بدهند. امام سجّاد (علیهالسلام) دستور حرکت داد. امر امام را اطاعت کردند و رُو به مدینه حرکت کردند. یک روایت داریم، وقتی حضرت سجّاد نگاه کرد و دید اهلبیت اینجوری هستند، خیلی ناراحت شد! زینب (علیهاالسلام) گفت: آقاجان! «یا حجّةالله الماضین!» چرا با جان خودت بازی میکنی؟ آن دستی که امام حسین (علیهالسلام) در قلب زینب (علیهاالسلام) گذاشت، آن شهامت را داشت، زینب (علیهاالسلام) شهامت داشت. اینجا گنبد و بارگاه میشود، چندین میلیون مردم در اربعین برای زیارت به اینجا خواهند آمد؛ این را من میگویم. [۹]
کسی میتواند رجعت را تشویق کند که القای ولایت به او بشود. رجعت واحد است. همانطور که خدا خواستش علی (علیهالسلام) است، علی (علیهالسلام)، خواستش رجعت است. چرا؟ یک خلخال از پای بچّه یهودی کشیدهاند، فریاد میزند: کمرم! چرا ظلم شد؟ حالا علیاکبر و علیاصغر (علیهماالسلام) را کشتهاند، نمیگوید کمرم؟! امام حسین (علیهالسلام) را کشتهاند، نمیگوید کمرم؟! آیا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نمیخواهد احقاق حقّ از دخترش زینب (علیهاالسلام) بشود؟ در رجعت، خدا رضایت حضرت زینب (علیهاالسلام) و رضایت امام حسین (علیهالسلام) و اهلبیت را فراهم میکند. اربعین افشای زحمتهای حضرتزینب (علیهاالسلام) است که در زمان رجعت افشا میشود. اربعین یعنی فتح ولایت. [۱۲]
خدایا! اینمردم عبادتی شدند، ولایتیشان کن!
خدایا! از این عبادت توبه کنند!
خدایا! بفهمند که این عبادتها ضلالت است.
خدایا! بفهمند و عبادت کنند. [۱۳]
فرمایش منتخب: مجلس امام حسین 5
فهرست امام حسن عسکری
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
امام صادق (علیهالسلام) دو مرتبه غبطه میخورد: یک غبطه برای ظهور میخورد، میگوید: اگر من باشم، یمانی بیاید و حسنی بیاید، جانم را برای وجود امام زمان (عجلاللهفرجه) حفظ میکنم؛ اما یک وقت هم غبطه میخورد، میگوید: من خودم را حفظ میکنم؛ تا یک مجلسی باشد که حرف ما اهلبیت در آن زده شود، در آن مجلس حضور پیدا کنم. شما الآن به من میگویید که خب، امام که «وجه الله» است، «وجه الله» یک چیزی است، حضور امام حرف دیگری است. «وجه الله» در همه اینها نظر دارد؛ اما هیکل و حضور امام یک حرف دیگری است. میگوید کاش من در آن مجلس حضور پیدا میکردم.
چرا میگوید ملائکهها برای حضور در مجلس ولایت گریه میکنند؟ الآن ملائکهها والله، بالله، تالله دارند برای این مجلس گریه میکنند؛ چونکه تمام شما مؤمناید، تمام شما متدیّن هستید، تمام شما ولایت دارید، تمام شما اهلبیت در قلبتان است. ملائکه به کجا نزول کنند؟! در باغها بروند؟! در پارکها بروند؟! در مجلسهایی که زن و مرد قاطی است، بروند؟! کجا برود که بیامری نباشد؟! ملائکه نزول در امر میکند. والله، الآن اینجا من قسم میخورم، ملائکهها حضور پیدا میکنند. در مجلس واقعی امام حسین (علیهالسلام) میآیند؛ آخر ملائکه باید با امر باشند، ملائکه بیاجازه نمیتوانند جایی بروند؛ آنوقت الآن آنها اینجا میآیند، اجازه گرفتند.
وقتی میآیند، میبینند مجلس طی شده؛ حالا که مجلس تمام شده؛ پر و بال خودشان را به دیوارها میمالند؛ آنوقت میروند آنجا؛ میگویند: ماییم که در مجلس حسین (علیهالسلام) رفتیم. آنجا که حرف حسین (علیهالسلام) باشد، آنجا که حرف مادرش زهرا (علیهاالسلام) باشد؛ نه مجلس دیگر. آنها مجلس نیست، مجلس آنجایی است که اینها همه جمع شدند، حضور به هم رساندند. چرا میگوید «قلبُ المؤمن عرشُ الرّحمن»؟ آنها حضور دارند و در مجلس امام حسین (علیهالسلام) هم حضور دارند. عزیزان من! توجّه کنید! از خودتان قدردانی کنید! [۱۴]
منصور دوانیقی یک روزی را عید گرفت، خلاصه گفت: هدایا بیاورید! اصلاً امر کرد به تمام وزیر و وزراء و آنها که بودند، هر کسی خب یک هدایایی آورد، یک چیز مهمّی آورد. مثلاً مثل اینجا که نشسته بود، آنجا اتاقی تشکیل داد، هدایا را آنجا ریختند. حالا میخواست گویا به امام صادق (علیهالسلام) فخر بفروشد؛ یعنی بگوید من سخی هستم. گفت: یابن عمّ! اینها همه مال تو! گفت: مال من است؟ گفت: آره! این مال من نیست که بگویی از این گرفته، از آن گرفته. هدایا درست است، خودتان هم گفتید هدایا درست است. هدایا آوردهاند، مال تو.
یک نفر آمد، نگفت شعر خواند، یک مرثیه خواند. آخر مرثیه با شعر دو تاست. مرثیه؛ یعنی یک مصیبت از امام حسین (علیهالسلام) خواند. حضرت گفت: منصور! همه مال من است؟ همه را به او داد. تازه عذرخواهی هم از او کرد؛ یعنی یک مرثیه امام حسین (علیهالسلام) این همه ارزش دارد. آقاجان من! رفقای من! چرا مرثیه خلق را میخوانید؟ والله، در مقابل زهرا (علیهاالسلام) خجلزده میشوید! چرا مرثیه حسین (علیهالسلام) نمیخوانید؟! [۱۵]
خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! میگفت: مادرم در روضهها کفشها را جفت میکرد. وقتی مُرد، گفتم: مادر! آنجا چه کارهای؟! گفت: کفشدار حضرت زهرا (علیهاالسلام) هستم. حضرت زهرا (علیهاالسلام) به من گفت: کفشهای دوستان مرا که برای حسینم گریه میکردند، جفت کردی، بیا اینجا کفشدار من باش! [۱۶]
ما یک روایت صحیح داریم، عجیب است. خدا یک ماری را به نام مار غاشیه در جهنّم خلق کرده است. رزق آن مار، کسانی هستند که در مسجد حرف میزنند. تمام آنها را میبلعد. آن مار از آتش است. چه خبر است؟ [۱۷] آقای منبری! اینها چیست که میگویید؟! تو جایت توی دهان مار غاشیه است! تویی روضه خوان امام حسین (علیهالسلام)؟ اینها چیست که روی منبر میگویی؟ خانم عزیز! به تو هم میگویم: تو در مجلس میروی، چندتا غیبت میکنی؟! «الغیبةُ أشَدُّ مِنَ الزِّنا.» چندتا زنا پایت نوشتند؟! این چه مجلس حسینی است؟!
مجلس حسین (علیهالسلام) باید کلام قرآن تویش تولید بشود، کلام امام تویش تولید بشود، کلام خدا تویش تولید بشود؛ این مجلس است؛ آنوقت این مجلس، اگر اینجوری شد، ملائکههای آسمان افتخار میکنند، از خدا اجازه میگیرند؛ ما که نبودیم صحرای کربلا، ما که نبودیم امام حسین (علیهالسلام) را یاری کنیم، میخواهیم توی مجلسش برویم. گرد دیوار مجلس امام حسین (علیهالسلام) توحید است.
به دینم قسم، من حقیقت میگویم، این آقای موحّدی گفت: من خواب دیدم، از این اتاق شما نور، اینجور اینجوری نور توی همه قم پخش میشد. من به او گفتم این حرف را بزند؟! مجلس امام حسین (علیهالسلام) توی این خلقت نورفشانی میکند. حالا می آیند پرهایشان را میمالند به مجلس امام حسین (علیهالسلام)، ما هستیم که در مجلس امام حسین (علیهالسلام) رفتیم. [۱۸]
فرمایش منتخب: ماه صفر
فهرست امام حسن عسکری
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
رفقا! این ماه، ماه صفر است، یک قدری صدقه بیشتر بدهید! چونکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کسی به من بگوید که ماه صفر تمام شد، جایزه میدهم. من عقیده ولاییام این است: همه ماهها یکی است؛ اما در این ماه صفر قضایایی واقع شده که یک قدری ناجور بوده، حالا این ماه همچین خطرناک است که اینجوری شده؛ اگرنه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بیخود نمیگوید.
من یک مثال برای رفقای عزیز، نور چشم خودم، گیر زانویم بزنم، تا این مطلب را که میگویم، شما قبول کنید! اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کسی به من تمامشدن ماه صفر را بگوید، به او جایزه میدهم. ماه که خوب است؛ اما یک چیزهایی در آن ماه قرار گرفته، یک قدری به ضرر ولایت و اسلام بوده است؛ [در این ماه بود که جلسه بنیساعده درست شد. در این ماه بود که زهرای عزیز (علیهاالسلام) را پهلویش را شکستند، طناب گردن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) انداختند] حالا میگوید: این ماه، درست نیست؛ [نحس است].
اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: دنیا به منزله استخوان خوک در دهن سگ خورهدار است، اگر ما توجّه نکنیم، فکر میکنیم که دنیا لغو است. نه! شما باید توجّه کنید! چه شد که دنیا به منزله استخوان خوک شد؟ در این دنیا حسین (علیهالسلام) را کشتند، زهرا (علیهاالسلام) را کشتند، آقا امام رضا (علیهالسلام) را کشتند، ضربه به دین زدند؛ پس دنیا بیارزش شد. تمام ارزش دنیا مال این است که مردم، اطاعت ولایت میکردند. تمام ارزش دنیا این است که حسینِ ما را شهید نمیکردند، زهرایِ ما را سیلی نمیزدند و اذیّت نمیکردند. [۱۹]
حالا هیچ چیزی، این خطر را رفع نمیکند، مگر صدقه! بالأخره این ماه صفر مواظب باشید! یک صدقاتی بدهید که خدای تبارک و تعالی خودتان را، ماشینتان را، خانمتان را و آنهایی را که دوست دارید، حفظ کند! تاحتّی سخاوت، ولایت شما را هم حفظ میکند. مگر نبود آن شخصی که ولایت [صفات الله] داشت؛ کافر بود، آمد خلاصه سخاوت کرد و نجات پیدا کرد.
اصلاً من عقیدهام این است: سخاوت ولایتتان را هم حفظ میکند؛ اما شیطان هم دستتان را میگیرد، نمیگذارد سخاوت کنید. خود شیطان به نوح گفت: اگر صدقه میخواهی بدهی، زود بده! وگرنه من منصرفت میکنم. حالا اگر من را قبول ندارید، شیطان را که قبول دارید!
إنشاءالله باطن امام زمان، خدا هیچکدامتان را تهیدست نکند.
إنشاءالله امیدوارم که همیشه خدا شما را رهبر قرار بدهد؛ یعنی رهبرِ امر!
امیدوارم باطن امام زمان، این حرفها، القای آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) باشد، در تمام قلب و وجود شما وارد شود!
إنشاءالله امیدوارم که ما که کاری نکردیم، ماه صفر ما را جزء عزاداران امام حسین (علیهالسلام) قرار بده!
إنشاءالله جزء محبّین خودشان قرار بده! [۲۰]
خدایا! ماه محرّم طی شد، صفر است. خدایا! به حقّ مسافرین صحرای کربلا یعنی زینب کبری، مسافرت قبر را برای ما مبارک بگردان!
خدایا! هر محبّتی به دل ما به غیر محبّت خودت و ائمه (علیهمالسلام) است، بیرون بفرما! محبّت خودت را جایگزین بفرما!
ما را از عزاداران امام حسین (علیهالسلام) قرار بد!.
خدایا! اگر ما را نیامرزیدی، تو را به حقّ حضرت زینب، ما را بیامرز! [۲۱]
ارجاعات
سخنی چند با خانمها 2
فهرست فهرست سخنی چند با خانمها
خانم عزیز! حضرت زهرا (علیهاالسلام) حجّت است از برای تو؛ نه اینکه بروی این لباسها را بخری و رویت را نگیری. روی تو را خدا باید ببیند، روی تو را زهرا (علیهاالسلام) باید ببیند، روی تو را امام زمان (عجلاللهفرجه) باید ببیند؛ نه مرد اجنبی! بگیر رویت را! خدا لعنت کند آن کسی را که گفت رویت را باز کن! خانم عزیز! رویت را بگیر! من هر خانمی که میبینم رویش را نگرفته، به آن کسیکه گفت رویت را نگیر! یک لعنت میکنم. اگر رویت را نگیری فساد دارد، خدا و امام زمان میگویند فساد قدغن! [۲۲]
والله، بالله، خانمهای عزیز، من دوست شما هستم. این حرفها را کسی به شما نمیزند، تازه شما را تشویق هم میکنند! بیا خودت را حفظ کن! بیا رویت را بگیر! مگر قانون خدا عوض میشود؟ قانون خدا عوض نمیشود، قانون را خلق عوض میکند. فردا به تو میگوید این قانون را خلق عوض کرد که گفت رویت را نگیر! چرا رویت را نگرفتی؟ زهرا (علیهاالسلام) گفت نگیر؟ علی (علیهالسلام) گفت نگیر؟ امام زمان (عجلاللهفرجه) گفت نگیر؟ [۲۳]
من الآن چند تا دوست دارم، به من میگویند: ما در آمریکا وقتی خانممان را پارک میبریم، چادر مشکی سر میکند، روبنده هم میزند؛ هیچکسی هم کارش ندارد! آیا مؤمن باید غصّه بخورد یا نخورد؟! آیا باید بیخوابی بکشد یا نکشد که چرا اینجا اینجوری شده؟! حالا نگویید آمریکاییها را میخواهد و تأیید میکند! لعنت خدا به کسیکه آمریکا را بخواهد! [۲۴]
بدانید! این صورتهای ماهرو، (زبانم لال شود!) میرود لای خاک. این صورت شما امانت خداست. تو خودت آیاتی، صورتت امانت است. این صورت ماهرو چروک میشود، مواظب باش! روایت داریم: صورتیکه نامحرم آن را ندیده باشد، هر چروکی که در آن بیفتد، مثل ناودانی از نور است. روی تو خانم امانت است، باید در اختیار همسرت بگذاری. [۲۵]
مگر این نیست که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: چه عبادتی است که از برای زن، افضل عبادت است؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خدمت حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمد، با هم نجوا کردند. گفت: به پدرم بگو: نه او نامحرم را ببیند، نه نامحرم او را. روایت داریم: سه دفعه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلند شد، فرمود: زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! یعنی پدرت به قربانت با این حرفی که زدی! چرا این حرفها پیش ما دِمُده شده است؟ [۲۶]
مگر این زهرای عزیز (علیهاالسلام) نیست که گریه میکند؟ فضّه میآید، میگوید: دختر پیامبر! خودت دیشب گفتی، پدرم گفته فرداشب مهمان مایی. ملائکه صفّ کشیدهاند، ائمه (علیهمالسلام) صفّ کشیدهاند، هفتاد هزار حوریّه همه دسته گُل در دست دارند که تو بیایی؟ گفت: فضّهجان! اینها را میدانم؛ اما چه کنم الآن که مرا میگذارید روی این تخته، جسمم پیداست؟ من غصّه این را میخورم، نمیخواهم یک نامَحرم جسم مرا ببیند. (خانم! مگر پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟ چرا مانتو میپوشی؟ این لباسها را میپوشی که تو را ببینند؟) فضّه گفت: زهراجان! ما که در ایران بودیم، تابوت بود. این تابوت از آن زمان عمومیّت پیدا کرد. حضرت زهرا (علیهاالسلام) بنا کرد خندیدن و دعا کردن به فضّه. فوراً حضرت علی (علیهالسلام) دستور یک تابوت داد و زهرای عزیز (علیهاالسلام) را در آن گذاشتند. [۲۷]
شخصی خیلی از حضرت زهرا (علیهاالسلام) تعریف میکرد. به او گفتم: تو که این را میگویی، چرا خانمت مثل حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیست؟ چرا مثل خارجیهاست؟! این چه حجاب و لباسی است که در جامعه وجود دارد؟ ما باید در دار الأمر باشیم؛ اما در دار الفسادیم! پس حرف حضرت زهرا (علیهاالسلام) را زدن، شرط نیست. اصل این است که امر حضرت را اطاعت کنیم. [۲۸]
تو حرف زهرا (علیهاالسلام) را میزنی، اما پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی. رویت را بگیر! جوراب کلُفت بپوش! یک جوراب نپوش که تمام پاهایت پیدا باشد. پاهایت را دکوری نکن! چادر سر کن! چرا چادرهایتان را برداشتید؟ این لباس اسلام را چه کسی درآورد؟ نگو این لباس اسلامی بود! خب چه اسلامی؟ اسلامی که خدا گفت؟ رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) گفت؟ قرآن گفت که شبیه کفّار شوی؟ شبیه کفّار شدن که حرام است. [۲۵]
خدا لعنت کند آن کسیکه حجاب اسلامی برای ما آورد! مگر ما حجاب نداشتیم؟ مگر ما یهودی و نصارا بودیم که تو برای ما حجاب اسلامی آوردی؟ تو بدبختی که هنوز اسلام اینها را قبول میکنی! اینکه میگوید: مؤمن، مثل سنگ نمک، دلش از غصّه آب میشود، درست است. نمیدانم تا چه موقع این غم و غصّه از دل من بیرون میرود؟ اصلاً آتش گرفتم! خدا میداند ما وقتی به مشهد آمدیم. دیدیم، به قدر پانصد نفر خانم آمدند، هیچکدام حجاب نداشتند؛ فقط سه تا زن و پیرزن، آنهم عصا داشتند و چادر داشتند. خدا پهلوی را لعنت کند! چادرهای این بیچارهها و بندگان خدا را پاره میکرد؛ اما اینها خودشان بیحجاب شدند. این پهلویپرست است، نه امام زمانپرست، نه امام رضاپرست!
اینها زنهای چه کسانی هستند؟ زنهای انگلیسیها هستند؟ زنهای آمریکاییها هستند؟ زنهای شما هستند که زیارتی هستید و به حساب، به امام رضا (علیهالسلام) اعتقاد دارید! [۲۹] ما در ماشین بودیم، داشتیم میآمدیم، دیدیم یک پیرزنی خودش رویش را گرفته است، یک دختر دارد هفده، هجده سالش است، بیحجاب است. به او گفتم: کسیکه به تو نگاه نمیکند، چادرت را به این دختر بده! گفت: آخر چه کنیم؟ این تهران بار آمده! گفتم: مگر زُرقان بار آمده؟! مگر توی بیدینها بار آمده؟! تو این دختر را اینطوری بار آوردی! من هر کجا بروم، حرف خودم را میزنم. [۳۰]
بیتوته و نجوا با ولایت 20
ما گفتیم ما داریم تمرین ولایت میکنیم، کاری به کار کسی نداریم؛ آمدیم اینجا از ماوراء گرفتیم تا حالا را میگوییم. امیدوارم که باطن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) توجّه داشته باشید، ولایت در قلبتان رشد کند. با خدا نجوا کنید! عزیزان من! نجوای با خدا، نجوای با امام زمان (عجلاللهفرجه) است. خدا آقای گلپایگانی را رحمت کند! خدمتشان رسیده بودند، گفته بودند: ما راجع به امام زمان (عجلاللهفرجه) چه کار کنیم؟ گفته بود: بنشین با او حرف بزن! اگر یکی را بشناسی، او را ببینی، خب با او حرف میزنی، بنشین با او حرف بزن! من حرف ایشان را قبول کردم، بنشین با امام زمانت حرف بزن! یک قدری آقاجان! آقاجان! بکن! خدا حاج شیخ عبّاس را رحمت کند! یک پاره وقتها داد میکشید: اربابجان! اربابجان! اربابجان! اربابجان! داد میکشید: ارباب من تویی!
یک قدری توی این حرفها فکر کنید! یک قدری اندیشه داشته باشید! والله، اگر توی این حرفها فکر کنید، روحش به شما دمیده میشود. این حرف ولایت روح دارد، جان دارد. قرآن جان دارد، روح دارد، حرف میزند، میبیند. این کلام ولایت هم میبیند، روح دارد؛ امّا یقین داشته باش! اگر یقین نداشته باشی، به غیر کاغذ و قلم چیز دیگر نمیبینی. خب کاغذ و قلم دیدیم که دست از آن برداشتیم! عزیزان من! فدایتان بشوم!
خدایا! تو را به حقّ امیرالمؤمنین قسم، روح ولایت را به این رفقای من بچشان!
خدایا! به حقّ امیرالمؤمنین قسم، ما از فقیر، فقیرتر هستیم؛ ما را غنی کن!
خدایا! تو میدانی به تو چه میگویم؟ غنی ولایت است، در ولایت ما را غنی کن! آقاجان! ما ضعیفیم، «یا لطیف! إرحم عبدک الضّعیف الذّلیل». در مقابل خلق کرنش نکنید! خلقِ متکبّر، خلقی که شما را میخواهد از ولایت کنار بزند، اگر تواضع کنید، ولایت فروش هستید. تواضع در مقابل مؤمن باید کرد؛ یعنی در مقابل ولایت! ببین دارم به شما چه میگویم؟ ببین امام زمان (عجلاللهفرجه) درباره امام حسین (علیهالسلام) میگوید: پدر و مادرم به قربانتان! یعنی میگوید به قربان هدفشان، به قربان مقصدشان! شما هم با هر کسی رفیق باشید، باید مقصدتان ولایتش باشد؛ آنوقت شما ولایت را سجده کردید. ولایت قربانتان بروم، امر خداست. [۳۱]
آنموقعی که جبرئیل نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد، جبرئیلِ امین، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را احترام کرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: چرا [بقیّه] آنها را احترام نکردی؟ گفت: یا رسول الله! این امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سِمَت استادی به من دارد. اوّل خدا به من گفت: تو چه کسی هستی؟ من چه کسی هستم؟ گفتم: من مَلکَم و تو خدایی. سیصد سال گوشهای افتادم، تا دو مرتبه اینجور شدم. این آقا به من گفت: بگو من یک بنده خلق ضعیفی هستم، تو خدای قوی هستی! جبرئیل گفت: فوراً خدا گفت «أنت جبرئیل». پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: چه وقت بوده؟ گفت: هر ستارهای سیصد سال یکدفعه میزند. سیصد سال، سیصد دفعه همچین چیزی، من آن را دیدهام. چه خبر است؟! [۳۲]
همینطوری که جبرئیل در امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است، والله، در امر یک مؤمن هم هست، ما خبر داریم. آمد و گفت: میخواهی بمیری؟ گفتم: نه! اختیار با تو. گفت: اختیار با تو. گفتم: تا زمانیکه حاجت برادر مؤمن را میتوانم برآورم، نمیخواهم بمیرم؛ وقتی دیگر نتوانستم، آنوقت میگویم: لبّیک! لبّیک ای خدا! یک حاجت برادر مؤمن را والله، از عمر خودم بیشتر میخواهم، چرا؟ این بنده خدا خوشحال میشود، خشنود میشود، میگویم یک مؤمن خشنود شود، باز توی جوّ این عالم، آدم یک مؤمنی را خوشحال کند، عزیزان من! چرا؟ میگویم: خدا دلش میخواهد آدم، مؤمن را خوشحال کند، خدا دلش میخواهد آدم در اختیار ولایت باشد؛ اما ما میخواهیم ولایت در اختیارمان باشد. [۳۳]
اخلاق در خانواده 18
فهرست فهرست اخلاق در خانواده
خانمهای عزیز! بیاید شوهرتان را احترام کنید! دنیا میگذرد! او هم باید یک اندازهای مراعات شما را بکند، یک مشهدی، یک عمرهای شما را بِبَرد؛ البتّه اگر پول داشته باشد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میخواهد ما را ادب کند، دست زهرا (علیهاالسلام) را توی دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گذاشت. گفت: زهراجان! چیزی نخواهی که برای شوهرت امکان نداشته باشد، تمام عالَم امکان، امکانش به واسطه ولایت است، این را برای تو گفته خانم! که از شوهرت چیزی میخواهی که ندارد، باید برود از بانک وام بگیرد، نمیدانم از کجا برود بگیرد! حالا یک احتیاجی به تو دارد، تو هم احتیاج به خدا داری. اگر این شوهر الآن احتیاج به تو دارد، نگو شوهرم احتیاج دارد، امر مرا اطاعت میکند، امری که به شوهرت میکنی، باید امر خدا باشد؛ وگرنه قیامت خدا پدرت را در میآورد. [۳۴]
خانم عزیز! مشکلات مرد را بِکِش! خدا عوض به تو میدهد. عزیز من! تو هم مشکلات خانم را بِکِش! عوض به تو میدهد. باید شما در وحدت اسلام، در وحدت ولایت، لبّیک بگویید! راضیاش کن، نَرو دعوا کن! عزیز من! خانمت را بخواه! باید بخواهی. بچّهات را بخواه، باید بخواهی. پسر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) که از دنیا رفته بود، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) گریه می کرد. گفتند: یا رسول الله! گریه میکنی؟! گفت: پسرم است، دلم میسوزد، من حرفی نمیزنم که خدا ناراحت بشود. آن خواستنِ به غیر امر، تو را جهنّمی میکند، آن خواستنِ بچّهات، زنت، مالت؛ اگر به غیرِ امر باشد، والله جهنّمیات میکند. [۳۵] به طوری باید بشویم که اگر کسی را خواستیم، بخواهیم خدمت به او کنیم. اگر بچّهات، زنت را میخواهی، خدمت به او کن! ما یک خواستن داریم، یک پرستش داریم، ما بیشترمان داریم دنیا را میپرستیم. [۳۶]
شما اگر الآن خانمت درست میگوید، باید بگویی خانم! درست میگویی! قبول کنی. ایشان هم اگر شما درست میگویی، باید بگوید درست میگویی، قبول کند. بیعنادی، کسی که عناد ندارد، حقّ را باید بپذیرد. اگر کسی حقّ را نپذیرفت، این عناد دارد، بیایید رفقای عزیز! اگر عناد توی ما هست، بیرون کنیم! عناد خیلی بد چیزی است! عناد توی زنها بیشتر از مردهاست.
خانم! چرا نمیگذاری شوهرت برود سر به پدر و مادرش بزند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: «هر کاری برگشتش به خودت است.» تو همینطوری که نمیگذاری او برود، پسفردا عروست نمیگذارد پسرت بیاید نگاه به تو کند، این بچّهای که دو روز تو او را نبینی، دَرهم بَرهم میشوی؛ نمیگذارد بیاید او را ببینی؛ آنوقت یک چشمت خون میشود و یکی اشک. مواظب باش خانم عزیز! بیا عناد نداشته باش!
حالا این پدر و مادر یک آه میکشد قربانت بروم، جوان عزیز! یا خدای نخواسته فقیر میشوی؛ یا به دردی مبتلا میشوی. والله، من یکی را سراغ دارم، این مادرش اشک میریخت، گریه میکرد، میگفت: من بچّهام را میخواهم ببینم، میگوید نرو! یک دفعه این جوان مریض شد و سِل سینه گرفت. با ما هم یک خویشی داشت، من روانهاش کردم، مریضخانه شوروی رفت. خلاصه ایشان بهتر شد و این خانم شوهرش را از پدر و مادرش جدا کرد. حالا به این آقا گفتند دیگر پیش خانمت نمیتوانی بروی، حالا چه کار کند؟ همینطور که جدا کرد، از او جدا شد. [۳۷]
چه کار کنیم که ما یک سکونتی در زندگیمان ایجاد شود؟ حرف اولی که به خانمتان زدید، نهی از منکر است. حرف دوم حرفتان لوث میشود. لوث یعنی چه؟ یعنی دیگر خیلی ارزش ندارد. سومیاش میشود عناد. [۳۸]
ولایت زنده است، امرش هم زنده است؛ البتّه تا زمانیکه اطاعت کنی؛ آنوقت این کالبد بدنت یک مملکت است، در این مملکت با آرامش زندگی میکنی. ولایت به تو آرامش میدهد، چطور آرامش میدهد؟ به تقدیر خدا راضی میشوی. والله، بالله، ولایت سکونت به تو میدهد، هر وقت دیدی سکونت نداری، بدان ولایتت خدشه به آن خورده است. [۳۹]
- ↑ (سوره الأعراف، آیه 142)
- ↑ اربعین 78 و اربعین 83
- ↑ (سوره طه، آیه 12)
- ↑ (سوره الفتح، آیه 1)
- ↑ اربعین 86؛ تذکر درباره زیارت و اربعین 90؛ عبادتهای خیالی و کتاب انتقاد؛ محبت امیرالمؤمنین، نجات بشریت
- ↑ اربعین 87؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه
- ↑ اربعین 92 (دقیقه 25) و اربعین 90؛ عبادتهای خیالی (دقیقه 11 و 40) و اربعین 80 (دقیقه 36)
- ↑ اربعین 94؛ اشتباهات مردم
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ اربعین 90؛ عبادتهای خیالی
- ↑ شباربعین 81
- ↑ اربعین 84؛ نجات در ولایت است، نه در عبادت و اربعین 80
- ↑ کتاب رجعت را بهتر بشناسیم
- ↑ اربعین 92
- ↑ در روستای وشاره 83
- ↑ میلاد امام حسین 82
- ↑ کتاب حضرت زهرا و توفیق و بکاء ونجوا 79
- ↑ وابستگی 86
- ↑ توفیق و بکاء و نجوا 79
- ↑ مشهد 86؛ شناخت امام
- ↑ شب اربعین 81
- ↑ اربعین 84، نجات در ولایت است نه در عبادت
- ↑ اقیانوس ولایت 83 و شهادت حضرت زهرا 85
- ↑ علی ولیّ الله، حجّة الله 82
- ↑ تذکّر 90
- ↑ ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ رمضان 83؛ رشد، معرفت به ولایت است؛ تفسیر سوره یوسف
- ↑ ماوراء در امر حضرت زهرا؛ نور ولایت (حضرت زهرا عصاره خلقت) 78 و تذکر 90
- ↑ مشهد 86؛ ندا
- ↑ کتاب گنجینه
- ↑ عنایت پنج تن به شیعه 90
- ↑ تفکّر در اشیاء 84
- ↑ عبادت بیولایت، عبادت خوارج است 78
- ↑ سیزده رجب 89
- ↑ اطاعت امر، زیارت معصومین است؛ مشهد 82
- ↑ رشد معرفت به ولایت است 83؛ تفسیر سوره یوسف
- ↑ تنظیم 83 و تولید حکومت الله امر است 82
- ↑ شناخت امام زمان 85
- ↑ عناد 76
- ↑ تذکّر و الست 76
- ↑ خدشه تفکّر 80