صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
− | {{فرمایش منتخب|عنوان= | + | {{فرمایش منتخب|عنوان=پیامبر اکرم|فهرست=|بخش=دارد}} |
نسخهٔ ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۴۸
فرمایش منتخب: پیامبر اکرم
فهرست امام حسن عسکری
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
افشای ولایت، رسالت پیامبر[۱]
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) چقدر زحمت کشید! روایت داریم: اینقدر مشرکین او را زدند، پشت دیواری انداختند و گفتند از دنیا رفت؛ او را رها کنید! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در حالیکه خون از سر و پایش میریخت، پیش عمویش حمزه آمد. حمزه گفت: عموجان! چه شده؟! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: عموجان! اسلام بیاور! حمزه ناراحت و عصبانی شد که با پسر برادرش اینجوری کردهاند، بلند شد، شمشیر در دست گرفت و نزد مشرکین آمد و گفت: اگر کسی به محمّد حرفی بزند و او را اذیّت کند، گردنش را میزنم. حمزه خیلی شجاع بود! مشرکین همانطور که از آقا ابوالفضل (علیهالسلام) میترسیدند، از حمزه هم میترسیدند. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چقدر زحمت کشید! مگر زحمتش شوخی است؟! خاکستر بر سرش ریختند! به او میگفتند: طرف ما بیا تا به تو زن بدهیم، پول بدهیم، مقام و شوکت بدهیم، حضرت فرمود: خدا را قبول دارید؟ گفتند: آری! فرمود: به خدا قسم! اگر اینقدر توان داشته باشید که ندارید، خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید، میگویم «لا إله إلّا الله»؛ اما درون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) «علی ولیّالله» است.
خدا دارد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را پرورش میدهد که همه خلقت تا حتّی ملائکه آسمان، امرش را که علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است، را اطاعت کنند. مردم معجزات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را دیدند، عدّهای آمدند و گفتند اگر خدایِ تو برحقّ است و تو را فرستاده، ماه دو پاره [دو نیم] شود و در آسمان بیاید. حضرت اشاره کرد و ماه دو نیم شد؛ شَقُّالقَمَر یعنی این. اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به ماه امر کرد، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خورشید را برگرداند، ماه نسبت به خورشید کوچکتر است. شما که علم جغرافیا دارید، مگر خورشید این است که شما دارید میبینید؟! صدها کُرات، هر کدام خورشید دارند. حالا مگر قبول کردند؟! تازه گفتند محمّد سِحر کرده است! سِحر در یک شهر قرار میگیرد؛ اما از هر شهری آمدند و گفتند ما دیدیم که ماه دو نیم شد.
عزیزان من! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چقدر زحمت کشید و خونِدل خورد! دلش میخواست که مردم طرف امر خدا بیایند. حالا خدا میخواهد مقصدش را افشا کند، مقصد خدا، علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. امر کرد: یا محمّد! باید علی را معرّفی کنی. ذرّهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کُندی کرد؛ البتّه کُندیِ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای این بود که عظمت این حرف معلوم شود و مردم قدری ارزش ولایت را بفهمند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با این کارش دارد میگوید: ای خلقت! من که اشرف مخلوقات هستم و قرآن به من نازل شده، من که باید تمام ممکنات اطاعتم کنند و تسلیمم باشند، اینقدر افشای ولایت عظمت دارد که وقتی ذرّهای در آن کُندی کردم، خدا گفت هیچ کاری نکردهای، همه کار و عبادت و اطاعتم را کنار گذاشت و فرمود اگر علی (علیهالسلام) را معرّفی نکنی، رسالتت را انجام ندادهای؛ پس رساندن رسالت، افشا کردن ولایت است؛ یعنی مقصد خدا نبوّت نیست، مقصد خدا ولایت است. [۲]
تمام انبیاء اذیّت شدند، مثلاً حضرت یحیی، سرش را بریدند، حضرت زکریّا داخل درختی قایم شد، درخت را با اَره دو نیم کردند؛ اما خدا به او گفت صبر کن! صدایت در نیاید! به پیامبرِ ما أبتر میگفتند؛ اما با او این کارها را نکردند و این صدمهها را به او نزدند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حتّی الإمکان احترام داشته است؛ پس چرا میگوید: «ما اُوذِیَ»؟ یعنی هیچ پیامبری از بین صد و بیست و چهارهزار پیامبر، مثل من اذیّت نشده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به واسطه این میگوید «ما اُوذِیَ» که عمر پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میآمد، صبح که میشد عمر و ابابکر را میدید، عثمان را میدید، طلحه و زبیر را میدید، دشمنان عزیزکردهاش، دشمنان حقیقت خودش را میدید، میدانست که عمر زهرای عزیزش را میزند. ابابکر خلافت را غصب میکند. قنفذ زهرای عزیز (علیهاالسلام) را میزند و دستش را میشکند و چه بر سرش میآید؟ والله، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میدید، به دینم! میدید که عمر، زهرا (علیهاالسلام) را فشار میدهد و طناب گردن حیدر (علیهالسلام) میاندازد. این است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگفت «ما اُوذِیَ»، به این خاطر اذیّت میشد. [۳]
تمام کسانیکه دور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند، میخواستند ضربه به دین، به اسلام بزنند، آخر هم ضربه زدند. این منافقین، یعنی عمر و ابابکر با هم متّحد شدند، متوجّه شدند که زهرای عزیز (علیهاالسلام) یک شخصیّتی است، به خاطر همین تصمیم گرفتند اوّل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از بین ببرند. عمر و ابابکر در خانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) جاسوس گذاشتند، یکی حفصه، یکی عایشه. اینها جاسوس بودند، در قرآنمجید آمده است که حفصه و عایشه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را کشتند؛ چونکه میخواستند به مقصدشان برسند. دفعه اوّل به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) زهر دادند، نخورد. گفتند: چرا نمیخوری؟ گفت: زهر در این غذاست. دفعه دیگر امر شد که بخور! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خورد.
چرا حضرت زهرا (علیهاالسلام) از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حمایت نکرد؟ میتوانست دفاع کند و بگوید شما دو نفر پدرم را کشتید. چرا حمایت نکرد؟ به عقیده ولایتی من، حضرت زهرا (علیهاالسلام) مثل امام صادق (علیهالسلام) است. در آنموقعی که امام صادق (علیهالسلام) داشت قدری پیش میرفت، فقه و اصول میگفت و شاگرد داشت، به او گفتند شما حجّت خدایی؟ فرمود: من هم منتظرم. زهرای عزیز (علیهاالسلام) منتظر است که جانش را فدای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کند، دارد جانش را پرورش میدهد که فدای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کند، همینجور که خودش و فرزندش محسن را فدا کرد. [۴]
حمایت خدا از پیامبر و نزول سوره کوثر[۵]
خدا در تمام خلقت، مانند پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) خلق نکرده، قرآن به او نازل شده است، «إن هُوَ إلّا وَحیٌ یُوحی»[۶]، علم اوّلین و آخرین را دارد، چیزی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داده که به هیچ بشری نداده است، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در همه خلقت بهغیر از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) ممتاز است. دارای چیزی است که هیچکس آنرا ندارد، دختری مانند زهرای عزیز (علیهاالسلام) به او داده، کوثر به او داده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: زهرا (علیهاالسلام) اُمّ أبیهاست، مادر پدرش است؛ یعنی اگر زهرا (علیهاالسلام) نبود، خلقت نبود. همینطور دامادی مانند امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داده، درست است که از صُلب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستند؛ ولی بچّههای پیامبرند. تمام خلقت در اختیارش است، وقتی خدای تبارک و تعالی خلقت را خلق کرد، فرمود: باید نبیّ مرا اطاعت کنید! اگر نکنید، مانند شیطان گمشو هستید.
حالا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با اینهمه عظمت، «أبتر» یعنی بیعقبه میگویند. وقتی این جمله را به او گفتند، خصوصیاتی از بشر در پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هست، گاهی اوقات غمگین میشود. غمگینی او برای این است که پسری به نام ابراهیم داشت، آقا امام حسین (علیهالسلام) روی یک زانویش و ابراهیم روی زانوی دیگرش بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قدری کیف میکرد و لبخند میزد، دست روی سر آقا امام حسین (علیهالسلام) و ابراهیم میکشید. فوراً جبرئیل نازل شد و گفت: حقّ سلامت میرساند، یا رسول الله! کِیْف میکنی؟ یکی از اینها را باید قربانیِ یکی دیگر کنی! ببینید دنیا کِیْف ندارد، کِیْف برای بعد از دنیاست. من نمیگویم بچّهتان، زنتان، دخترتان را نخواهید، آنها را بخواهید؛ اما کِیْف حقیقی در آخرت است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حساب کرد که اگر امام حسین (علیهالسلام) را قربانیِ ابراهیم کنم، حضرت زهرا (علیهاالسلام) ناراحت میشود، امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، امام حسن (علیهالسلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) ناراحت میشوند، خودش هم ناراحت میشود، گفت: یا أخا جبرئیل! من ابراهیم را فدای حسین (علیهالسلام) میکنم، طولی نکشید که آقا ابراهیم از دنیا رفت.
وقتی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) أبتر گفتند، جبرئیل نازلشد و گفت: یا محمّد! حقّ سلامت میرساند، تو عَقَبه داری، من به تو علی (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) دادم، کوثر دادم، همه خلقت در اختیار توست، تمام خوبها، تمام ولایتیها بچّه تو هستند. آنها بیعقبهاند. آیا عاص [که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت تو أبتر هستی] عَقَبه دارد؟ آیا ابوسفیان عَقَبه دارد؟ والله، اینها اگر عَقَبه نداشتند، به نفعشان بود. آخر این ابوسفیانی که پسرش یزید و معاویه است، این عَقَبه است؟ الآن میفهمد کاش بیعَقَبه بود! فکر نکردند و این حرف را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) زدند! رفقا! اگر فاسق و فاجری حرفی به شما زد، ناراحت نشوید! بدانید این شخص همان صفت را دارد، از نسل آنها نیست؛ ولی پیرو آنهاست که شما را ناراحت میکند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم فرمود: «اگر به عمل قومی راضی باشی، جزء آن قوم هستی.» اینشخص جزء قوم ابوسفیان و عاص است، مثل آنها ضدّ دین است که این حرفها را میزند؛ تا شقاوتش تکمیل شود.
خدا قرآن را برای افشای ولایت و شیعه نازل کرده، وقتی عاص بن وائل به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) جسارت کرد و گفت: یا محمّد! تو أبتر هستی. فوراً آیه نازلشد: «إنّا أعطیناک الکَوثر. فَصَلِّ لِرَبِّک وَ انحَر. إنّ شانئک هُو الأبتَر.»[۷]: یا محمّد! خودشان أبتر هستند، تو اینطور نیستی! من به تو فاطمه (علیهاالسلام) دادم، کوثر و سلسبیل به تو دادم. آیا میفهمید کوثر چیست؟ به آب تعبیر کردهاند؛ یعنی من آب را مهریه زهرا (علیهاالسلام) کردم، خودِ زهرا (علیهاالسلام) که هیچ! اگر مهریهاش نباشد تمام عالم خشک میشود. تا میگویی کوثر، شما به خیالتان نهری در بهشت است که به آن کوثر میگویند و آن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داده است، این نیست. کوثر به معنی هستی خداست؛ یعنی آنچه را که خدا خلقت کرده است، هستیِ آن زهراست. [۸]
فرمایش منتخب: تولی و تبری
فهرست امام حسن عسکری
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
رفقای عزیز! امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «هَلِ الدّین إلّا الحُبّ و البُغض؟» دین تولّی و تبرّی است. ما باید بفهمیم که تولّی و تبرّی چیست؟ در آخرالزّمان کارهای ما خودسر شده، روی امر نیست؛ تفکّر نداریم و هر کاری را مطابق میل خودمان انجام میدهیم، طبق دستور ائمه طاهرین (علیهمالسلام) انجام نمیدهیم. تولّی و تبرّایمان هم درست نیست! ببین زهرای عزیز (علیهاالسلام) چه میگوید؟! میفرماید: دور هم بنشینید و جنایات دشمنان ما را بگویید؛ تا مردم نسبت به اینها بغض پیدا کنند. تولّی و تبرّی ایناست که من میگویم: اوّل شما باید به جایی برسید که یقین کنید شریفترین تمام ممکنات خدا، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است! خبیثترین تمام ممکنات خدا، آن کسانی هستند که حقّ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را غصب کردند! تولّی و تبرّی این است! یعنی باور و لمس کنیم، در تمام گلبولهای خونمان این باشد که از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بهتر نیست! خدا از ولایت، شریفتر خلق نکرده و نخواهد کرد! نسبت به دشمنان ائمه طاهرین (علیهمالسلام) هم بیزاری داشته باشیم.
عزیزان من! باید راجع به ولایت و خباثت به بلوغ برسید! اگر شما به تکلیف رسیدید، متوجّه نیستید؛ باید به بلوغ برسید! ولایت و خباثت مقابل هم است! همانطور که ولایت عظمت دارد و روز افشای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را «یوم الغدیر» میگویند و آیه «الیوم أکملت لکم دینکم»[۹] نازل شد، همینقدر عمر خباثت دارد که روز به دَرَک واصل شدنش را هم «یوم الغدیر» میگویند. روزی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: یا علی! همینطور که تو در آسمانها نورفشانی میکنی، آن کسیکه با تو مبارزه میکند؛ یعنی عمر ظلمانیّت دارد. توجّه بفرمایید که ولایت چقدر ابعاد دارد، خباثت هم ابعاد دارد.
من الآن میخواهم به شما بگویم چیزی که غصب است، همه چیزش غصب است، ریشه ندارد، ریشهاش هم غصب است. حالا باید با او چهکار کرد؟ باید دنبالش نرفت. چیزی که باطل است، همه چیزش باطل است. اگر عمر و ابابکر خبیثترین تمام خلقت هستند، آنچه که خباثت در خلقت به وجود میآید، از خباثت این دو نفر است؛ چونکه خبیث تولیدش خباثت است و آنچه که عدالت در خلقت به وجود میآید از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. خدا، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، زهرای عزیز (علیهاالسلام)، انبیاء، آسمان، بهشت، جنّ و انس، اوّلی و دومی را لعنت کردهاند. همانگونه که تمام خلقت به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، به رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) و به دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) شهادت دادهاند، به لعنتِ این دو نفر هم شهادت دادهاند. خدا میگوید: اگر ذرّاتی ولایت داشته باشی، آتشجهنّم تو را نمیسوزاند؛ از آنطرف هم میگوید اگر ذرّهای محبّت این دو نفر را داشته باشی، اهل آتش هستی.
خدا صد و بیست و چهار هزار پیامبر را در کارگاه دنیا قرار داد؛ چون مقصد داشت، مقصدش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بود! اگر «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ»[۱۰] نازل شد که همه خلقت، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را اطاعت کنند، زمینهچینیِ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بود؛ پس مقصد خدا از تمام خلقت، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به امر خدای تبارک و تعالی، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معرّفی کرد، فوراً وحی رسید: یا محمّد! هر کسی ذرّهای محبّت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را داشته باشد، به آتش جهنّم نمیسوزد. شیطان خیلی ناراحت شد و بنا کرد فریاد و داد کشیدن که وای بر ما! کارِ ما تمام شد! دیگر نمیتوانیم مردم را گول بزنیم! اگر ذرّهای محبّت علی داشته باشند، دنیا و آخرت نمیسوزند؛ هر چند که یهودی باشند. حالا شیطان قدری که جلو آمد، دید جلسه بنیساعده درست کردهاند و میگویند: پیامبر میخواهد دامادش را به جای خودش بگذارد. بنا کردند از این حرفها زدن. شیطان خیلی خوشحال شد و آن روز؛ یعنی روز جلسه بنیساعده را عید قرار داد و گفت: تمام اینها خنثی شد. بچّههای شیطان گفتند: ای پدر ما! عزیز و مولای ما! تو کسی هستی که آدم را از بهشت بیرون کردی! گفت: از بهشت بیرون کردم؛ اما آدم کافر نشد؛ وقتی مردم را از ولایت جدا کنم، کافر میشوند. همان کسانیکه اوّل آمدند و با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیعت کردند، عهدشکنی کردند و «الیوم أکملت لکم دینکم»[۹] را قبول نکردند، مسیر دین را عوض کردند و زحمت تمام انبیاء را از بین بردند؛ اما خودشان را جِبت و طاغوت کردند. طاغوت کسی است که مقصد خدا؛ یعنی ولایت را قبول نکند.
حالا چرا شیعه به این دو نفر لعنت میکند؟ ما که از خودمان حرف نمیزنیم، ما امر را اطاعت میکنیم؛ خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) این دو نفر را لعنت کردهاند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قبل از اینکه به ظاهر از دنیا برود، «هل مِن ناصر» گفت، میدانست که حقّ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میگیرند؛ گفت: خدا لعنت کند آن کسیکه از جنگ اُسامه تخلّف کند! همه باید در این جنگ شرکت کنند؛ به غیر از علی بن ابیطالب، او باید پیش من بماند. خبر دادند: یا رسول الله! این دو نفر در شهر هستند. دنبالشان فرستاد و گفت: مگر نگفتم لعنت خدا و رسول به کسیکه از جنگ اُسامه تخلف کند؟! گفتند: ما دلمان نیامد که تو را در مدینه تنها بگذاریم و به جنگ برویم.
مگر نیست که هر کسی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شک داشته باشد، کافر است؟! مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امر خدا را نمیگوید؟! به او گفت: یا محمّد! اگر از خودت حرف بزنی، رگ دلت را قطع میکنم. حالا وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: کاغذ و قلم بیاورید؛ تا بنویسم که وصیّ من کیست؟! دوّمی گفت: این مرد هذیان میگوید! به معاویه نوشت: وقتی فهمیدم زهرا پشتِ در است، چنان فشار آوردم که عضلههایش را خُرد کردم؟! امام حسن (علیهالسلام) هم فرمود: وقتی مادرمان زهرا (علیهاالسلام) را کشتند، همه ما را کشتند؛ ما یک جان داریم؛ یعنی جسارت به تمام مقدّسات دین تا روز قیامت شد. حالا آیا اینها مورد لعنت نیستند؟!
وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به معراج رفت. مَلَکی دیر از جلوی پای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلند شد. جبرئیل صیحهای زد: بلند شو! بهترین خلق خدا، محمّد مصطفی است. آن مَلَک گفت: یا محمّد! ببخشید! من نگاهم به این لوح بود. عدد باران را میدانم که چقدر به کویر و علفزار میبارد، عمرِ همه جانداران در دست من است که از قلم نیفتد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: چه چیزی باعث میشود که حساب از دست تو برود؟! گفت: وقتیکه صلوات بر تو و آلِ تو میفرستند، حساب از دستم میرود. آن مَلَک به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: ای رسول خدا! من نمازی خواندهام که چهار هزار سال طول کشیده، آن نماز مال تو. گفت: من احتیاج ندارم. گفت: مال اُمّتت؛ یعنی آنهایی که وصیّ تو؛ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول دارند، گفت: اُمّتم هم احتیاج ندارند، وقتی دوستان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) دور هم جمع شوند و یک صلوات بفرستند، از نماز چهار هزار سالِ تو بالاتر است! حالا از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سؤال شد: آیا از این بالاتر هم هست؟! گفت: آری! لعنت بالاتر است!
هیچ کجای خلقت از عرش خدا بالاتر نیست، جای ائمه طاهرین (علیهمالسلام) است. روایت داریم: وقتی تمام خلقت به هم میخورد، فقط عرش خدا باقی میماند! حالا بالای آن، ملائکهای به نام کَرّوبین خلق شدهاند که لعنت به این دو نفر میکنند. اینها به قدری زیبا و نورانی هستند که اگر یکی از آنها در این عالَم سر فرود آورد، عالَم رُبس [ذوب] میشود. ببین لعنت چقدر ارزش دارد! اینها که اسمشان کرَّوبین نبود، وقتی لعنت کردند کَرّوبین شدند؛ یعنی تمام عالم پیش کَرّوبین، کَر هستند. خدا هم میگوید: ای پیامبر! سر به سرِ کَران نگذار! چه موقعی شنوا میشوند؟ آنموقعی که عین کَرّوبین، به دشمنان اهلبیت لعنت کنند؛ آنوقت مثل کَرّوبین میشوند. رفقای عزیز! الآن علنی لعنت نکنید! من خودم اینجا نشستهام، چندین دور تسبیح لعنت میفرستم؛ این از صلوات بالاتر است.
عزیزان من! ما تولّی و تبرّی را اشتباه گرفتهایم. یک دوستی را انتخاب میکنیم، میگوییم این دوست ماست، عشق و محبّت ما پیش او میرود و از او حمایت میکنیم، هر کسی هم که با او بد است، میگوییم بد است و به او ناسزا میگوییم، این تولّی و تبرّای ماست! ولی این شخص پرستی است و در ماوراء فایدهای ندارد. تولّی و تبرّی باید امضای ولایت داشتهباشد، باید دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) را بپذیریم و به آنها یقین کنیم، قبولشان داشته باشیم و مطیع امرشان باشیم. هر کسی هم که با آنها مخالف است، با او بد باشیم و بغضش را داشته باشیم. رفقا! قدری فکر کنید! ببینید آیا ما همینطور هستیم یا نه؟! هر کسیکه چیزی به ما بدهد و احتراممان کند، تولّی با او داریم. هر کسی هم که قدری با ما مخالفت کند، تبرّی با او داریم. این را خودمان درست کردهایم. شما باید دلتان را با حُبّ و بغض فرق بگذارید. میگویید این را دلم میخواهد، آن را دلم نمیخواهد؛ اینکه حبّ و بغض نیست. حبّ با تمام گلبولهای خون آدم آشناست. حبّ؛ یقین است. شما باید یقین داشته باشید؛ دنیا شما را عوض نکند. به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و خباثت دشمنان ولایت یقین کنید!
تولّی و تبرّی این است که ما تبرّی و بیزاری بجوییم از آنهایی که امر خدا را اطاعت نمیکنند، از خودمان هم اگر بخواهیم امر خدا را اطاعت نکنیم، تبرّی بجوییم؛ تولّی این است که ما امر خدا را اطاعت کنیم و خوشمان بیاید از آنهایی که امر خدا را اطاعت میکنند. تولّی و تبرّی باید درون شما باشد؛ یعنی درونتان این باشد که بیامری نکنید و امر ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را اطاعت کنید! [۱۱]
فرمایش منتخب: انتقاد به اهل تسنن
فهرست امام حسن عسکری
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
یک عدّهای هستند که بد به عمر و ابابکر نمیگویند؛ اما آنها را تأیید میکنند. یک عدّهای هستند که در ظاهر تعریف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میکنند؛ اما او را تأیید نمیکنند. این اشخاص دارند اهل تسنّن را رهبری میکنند، توجّه ندارند و به حرف گوش نمیدهند. اگر یک نفر بخواهد به آنها جواب بدهد، میگویند: تو باید امر مرا اطاعت کنی. اولاً که اینها سنّی نیستند؛ چونکه سنّی باید هم سنّت و هم امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را به جا بیاورد. امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. عمر و ابابکر اینها را ادیانی کردند.
وقتی رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) در ظاهر از دنیا رفت، جلسه بنیساعده درست کردند، خلیفه معلوم کردند و گفتند: این خلیفه اوّل و آن دوم و آن سوم و آن چهارم است. اینها ادیانی هستند نه اهل تسنّن؛ نه سنّی. من میخواهم امروز انتقاد کنم و به اینها بگویم: باید هر بشری فکر داشته باشد، تو که نماز میخوانی، چقدر «إیّاک نعبد و إیِاک نستعین»[۱۲] گفتی! داری میگویی: خدایا! تو را عبادت میکنم و از تو یاری میخواهم، چه یاری میخواهی؟! باید یاری از ولایت بخواهی؛ پس تو عزیز من! «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین»[۱۲] نگفتی.
من الآن میخواهم سفارش خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را راجع به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بگویم. اصلاً چرا شما طرف عمر و ابابکر رفتید؟! اینها چه فضیلتی دارند که طرفشان رفتید؟! چرا ادیانی شدید؟! چرا فکر ندارید؟! چرا اندیشه ندارید؟! وقتیکه فکر و اندیشه ندارید، عقل ندارید و گمراهید. عقل ولایت است. بیا جان من! علی (علیهالسلام) را قبول کن! علی «علیهالسلام» یک نَفَس کشیده در «لیلة المبیت» که افضل از عبادت ثقلین است. یک شمشیر زده در «یوم الخندق» که افضل از عبادت ثقلین است. در فتح خیبر، هفت قلعه را روی هم ریخت. چقدر خدا سفارش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را کرده؛ پس شما اهل تسنّن نیستید، ادیانی هستید!
این عمر چه فضیلتی دارد که شما طرفش رفتید؟! چرا طرف علی (علیهالسلام) نمیآیید؟! اگر خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول دارید؛ امرش را باید قبول داشته باشید، امر خدا علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. اگر قرآن را قبول دارید، کلامش را باید قبول داشته باشید، قرآن کلام الله مجید است. کجا گفته «حسبنا کتاب الله»؟! بیایید بیدار شوید! فردای قیامت پشیمان میشوید.
اهل تسنّن! من امروز صحبتم با شماست! کجا گفته اگر عمر و ابابکر را قبول نداشته باشی، به عزّت و جلالم قسم! عبادت ثقلین کنی، تو را میسوزانم؟! این را فقط راجع به علی بن ابیطالب (علیهالسلام) گفته است. مگر پیامبر پنهانی این کار را کرد؟ امر شد: یا محمّد! علی (علیهالسلام) را معرّفی کن! (این است که میگویم نگفتند،) پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یک ذرّه کندی کرد، خدا گفت: هیچ کاری نکردی. ای اهل تسنّن! شما که محمّد محمّد میگویید! خدا بیست و سه سال عبادتش را کنار زد و گفت اگر علی (علیهالسلام) را معرّفی نکنی، هیچ کاری نکردی. چرا بیدار نمیشوید؟!
حالا گفت: یا محمّد! علی (علیهالسلام) را بلند کن و روی دست خودت نشان این مردم بده که نگویند یک علی دیگری است، بدانند که پسر عمّات علی بن ابوطالب (علیهالسلام) است و او را قبول داشته باشند. این دو مطلب را نمیگویند: یکی «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱۳] را نمیگویند، یکی هم اینکه به پیامبر (علیهالسلام) خطاب شد که اگر علی (علیهالسلام) را معرّفی نکنی، کاری نکردی. اگر این را بگویند، اهل تسنّن تکان میخورند.
وقتی من به مکّه رفته بودم، از شهر بیرون میرفتم، یک خرابههایی بود. سودانیها را میدیدم، این بیچارهها از آفتاب سوختهاند، کفششان پای شتر بود. من قدری مغز بادام با خودم به آنجا برده بودم؛ به آنها میدادم. آنجا میرفتم، میایستادم؛ خدایا! تو شاهدی که زار زار گریه میکردم نه اینجوری! من کم شده که اینجور گریه کنم! میگفتم: خدایا! علی (علیهالسلام) را روانه کن در قلب اینها. اینها اینجا که دارند میسوزند! اهل تسنّن! ما میخواهیم که شما هم نسوزید! ما با کسی دشمنی نداریم! بیایید علی (علیهالسلام) را قبول کنید تا نسوزید! ما محبّت با کسی داریم که محبّ علی (علیهالسلام) باشد. [۱۴]
سخنی با خانمها؛ تجدّد، تولید شیطان
ارتباط با نامحرم[۱۵]
حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نشستهاست، یک شخص نابینا آمد، حضرتزهرا (علیهاالسلام) بلند شد و رفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: زهراجان! اینکه نابیناست، چرا رفتی؟ گفت: خود شما گفتی که زن یک بویی دارد، نامحرم آن را استشمام میکند. اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفته، برای من و شما گفته؛ اگرنه بوی زهرا (علیهاالسلام) که بهشت است. مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سینه زهرا (علیهاالسلام) را نمیبوسد؟ میگوید بوی بهشت میدهد؛ اما آن مردی که الآن وارد شده، وارد این حرفها نیست، زهرای عزیز (علیهاالسلام) روح او را میبیند، بلند میشود. چرا این حرفها را کنار گذاشتید؟ مگر حرف خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) درست نبودهاست؟ اگر درست بوده، چرا کنار گذاشتید؟ [۱۶]
مگر ایننیست که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: چه عبادتی است که از برای زن، افضل عبادت است؟ حضرتعلی (علیهالسلام) خدمت حضرتزهرا (علیهاالسلام) آمد، با هم نجوا کردند. گفت: به پدرم بگو: نه او نامحرم را ببیند، نه نامحرم او را. روایت داریم: به خود پیامبر، سهمرتبه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلند شد، گفت: زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! برای چه تو خودت را در اختیار نامحرم میگذاری؟! خانمهای عزیز! والله، بالله، شما عاق زهرا (علیهاالسلام) هستید. اینکه دارد میگوید عاقوالدین، زنی که اینطور نباشد، عاق زهرا (علیهاالسلام) است، کارش مشکل است. [۱۷]
خدا رحمت کند حاجشیخعباس را! میفرمود: اگر مرد در خانه است، زن حقّ ندارد برود پشت در. اگر میرود صدایش را خشن کند، بگوید کیست؟ کیست؟ این انگشتش را بگذارد اینجای زبانش، حرف بزند؛ نه آنطوری که با آقایش صحبت میکند، با آنمرد نامحرم حرف بزند. حالا صحبت میکند، میگوید همکارم است!!! همه همکار شدند! [۱۸] انگار صیغه محرمیّت خواندهاند، همه با هم محرم شدهاند، اینجا بهشت شدهاست! الآن چهکسی نامحرم است؟! تو باید محرم حضرتزهرا (علیهاالسلام) شوی، محرم امامحسین (علیهالسلام) و ائمهطاهرین (علیهمالسلام) شوی، محرم چهکسی شدهای؟ [۱۹] عزیز من! یک روزی از تو محاکمه میشود. [۱۸]
تا میتوانید بدنتان را از نامحرم حفظ کنید، بدنتان را در اختیار امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امامزمان (عجلاللهفرجه) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) و شوهرهای عزیزتان بگذارید. آنوقت زهرا (علیهاالسلام) شما را حفظ میکند. [۲۰]
اگر زن شما در کوچه باشد، یک مردی نگاه کند، رهگذر است، یک نگاه میکند، میرود؛ اما اگر نامحرم در خانهات باشد، دائم دارد میبیند. پس خطر این نامحرم که در خانهات بیاوری، بدتر است.
شما الآن یک سفره انداختی، مرد و زن قاطی هم هستند، این فساد است. خب، سفره بینداز، زنها اینجا باشند، مردها آنجا. اینها را دور هم جمع میکنی، چهکنی؟ میگوید: صلهرَحِم! والله، این قطع رَحِم است؛ بهدینم، قطع رَحِم است. چرا؟ پدر و مادر حقیقی ما؛ یعنی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، یعنی فاطمه زهرا (علیهاالسلام) راضی نیستند. چرا؟ خدا گفته: هر کجا زن و مرد نامحرم قاطی هستند، عذاب خدا آنجا میریزد. بهدینم، سر این سفره، عذاب خدا دارد میریزد. [۲۱]
بیتوته و نجوا با ولایت؛ در پناه امام زمان
نجوا روح را تجلّی میدهد[۲۲]
عزیز من! آن حرفی که میزنی، باید رزق تو باشد. شخص عربی پیش پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) آمد. میگوید: یا رسولالله! یک آیهای، چیزی به من بگو که من هدایت شوم. رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «و من یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره»[۲۳]. گفت: پیامبر! مرا بس است. از خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلند شد و رفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: این مرد، دلش مملوّ از ایمان شد. دعایش مستجاب است و نفرینش گیراست.
عزیزان من! والله، بالله، تالله، این حرفها فکر میخواهد. یکقدری بنشینید فکر کنید روی این حرفها! حالا ببین، کسی است که هفده، هجدهسال، پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بوده، میدیده که جبرئیل نازلشده، میدیده آیات قرآن نازلشده، هر آیهای را میدیده که نازل شده. جبرئیل را میدیده که پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است. حالا دنبال چهکسی میدود؟! مثل ما که دنبال بعضیها میدویم (چهکنم که نمیتوانم آنچه را که باید بگویم، برای شما بگویم؟ چهکار کنم؟) حالا بلند شدند و دنبال او دویدند. دنبال چهکسی؟ دنبال این شخص. عمَر و ابابکر، خدا لعنتشان کند! به او رسیدند. عمَر گفت: ای شخص! بشارت باد! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) درباره تو چنین گفت: دعایت مستجاب است و نفرینت هم گیراست. یک دعایی به ما دو تا بکن! (این شخص تا نَفَس پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او خورد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با او نجوا کرد. او هم با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نجوا کرد. نجوا، اتّصال میآورد. همینطور که نجوا، روح را تجلّی میدهد، اگر با دیگری نجوا کنی، ظلمت در روحت میآید، ظلمت در قلبت میآید، ظلمت در دلت میآید. عزیز من! با همهکس، نجوا نکن! بیا با اصحابیمین نجوا کن! نه با اصحابشمال. خدا، إنشاءالله، باطن امامزمان، به ما تشخیص بدهد! من بارهها گفتم: ما یک علم تشخیص داریم، یک فهم تشخیص داریم و یک تشخیص؛ اصل، تشخیص است.)
حالا میگوید یک دعایی به ما بکن! میگوید چند سال است پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هستید؟ میگوید: شانزده، هفدهسال. گفت: خدا شما دو تا را لعنت کند! خدا شما دو تا را از رحمت خودش دور کند! من یکروز نیمساعت پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمدم، دعایم مستجاب میشود، نفرینم گیراست؛ اما شما چندینسال پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودید. من برای شما دعا کنم؟
ببین عزیز من! یکوقت شما هستید؛ اما اینهمه دارم میگویم: یقین داشتهباش! اینها منافق بودند، یقین به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نداشتند؛ اما ببین چقدر طرفدار دارند؟ چهکار کنم؟ هفتمیلیون طرفدار دارند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) چهار یا پنجنفر طرفدار دارد. حالا عزیز من! بیایید یک کاری کنید که خدا طرفدار شما باشد! من بارهها دارم به شما میگویم: یکقدری تأمّل داشتهباشید! «المؤمنُ کالجبل» باشید! تأنّی داشتهباشید! هر کجا نروید! هر کجا ندوید! هر حرفی را نزنید! تأمّل داشتهباشید، تفکّر داشتهباشید! حالا ببین، این دو نفر خبیث، چندینسال پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند. عوض اینکه ترقّی کنند، اهلطاغوت هم شدند. [۲۴]
وقتی اهلبیت را به طرف شام حرکت دادند، قضایایی در بین راه اتّفاق افتاد. در جایی اینها را منزل کردند، راهبی آنجا زندگی میکرد، دید که سری است خیلی منوّر و نورانی، به نی زدهاند و دارند آنرا میآورند، همینطور نور به آسمان میرود. عزیز من! آن چشمی که ولایت در آن باشد، نور میبیند؛ اما چشمی که ولایت در آن نباشد، خودش ظلمت است و ظلمت میبیند. آنها چه میدیدند؟! راهب چه میدید؟! حالا پیش لشکر ابنزیاد آمد و پول خیلی زیادی به آنها داد و گفت: امشب این سر را بهمن بدهید! پیشم باشد، راهب تا صبح با سر امامحسین (علیهالسلام) نجوا کرد. مرتّب گفت:
تو ای سرِ پاک! مگر یحیایی؟! | به گمانم أبیعبدالهی! |
وقتی تا صبح با سر نجوا کرد؛ آن را آورد و تحویل داد، به آنها قسم داد که این سر را به نی نزنید! این سر زندهاست، مُرده که نیست؛ اما اینها حالیشان نیست، مَستاند! مست خیال! خیال پول دارند. [۲۵]
خدایا! بهحقّ حقیقتِ مقصد خودت، امیرالمؤمنین، حقیقت به ما بده!
خدایا! عاقبتمان را بهخیر کن!
خدایا! اتّصال این رفقای من را با امامزمان (عجلاللهفرجه) قطع نکن!
خدایا! ما را با آبرو وارد محشر کن! کسیکه آبرو ندارد، بیآبرو وارد محشر میشود.
خدایا! ما را با پرچم آبرو وارد محشر کن!
خدایا، تو را بهحقّ امامزمان، تو را قسم میدهم همینکه امامزمان (عجلاللهفرجه) را باقی گذاشتی، تمام رفقای مرا باقی در ولایت بگذار!
خدایا! تزلزل نداشتهباشند!
خدایا! شیطان را از اینها دور کن!
خدایا! یک ولایتی به اینها بده، إنشاءالله دفعه دیگر میگویم، خنثیکن گناه باشند.
رفقا! اگر ولایتتان کامل باشد، والله، ولایت تمام گناهان را خنثی میکند؛ چونکه آن محبّت افضل است. [۲۶]
اخلاق در خانواده؛ هدایت بچهها
پدر و مادر[۲۷]
پدر حقیقی ما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است، امامحسن (علیهالسلام) است؛ مادر ما زهرای عزیز (علیهاالسلام) است. باید امرشان را اطاعت کنیم؛ اگرنه «إنّه لیس من أهلک»[۲۸] هستیم. [۲۹] این همه که میگوید: امرِ پدر، واجب است، پدر و مادر حقیقیِ ما، دوازدهامام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) هستند، ارکان دین را میگوید، اصل آنها هستند، اطاعت پدر و مادر اطاعت خداست. آنها امر کردند که امر پدر و مادرت را اطاعت کن. تو امر امامزمان (عجلاللهفرجه)، امر امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را اطاعت نکردی، خب اهل عذاب هستی.
در جریان اصحاب رقیم، یک نفر از آنها گفت: خدایا! من شیر آوردهبودم از برای پدر و مادرم، تو امر اینها را واجب کردی. من تمام گوسفندانم توی بیابان رها بودند، امر تو را اطاعت کردم، ایستادم بالای سر اینها؛ تا پدر و مادرم بیدار شدند؛ شیر به آنها دادم. خدایا! اگر محض توست، ما را نجات بده! کوه از جا حرکت کرد، بیابان را میدیدند. آیا ما پدر و مادرمان را اینجوری اطاعت میکنیم؟! [۳۰]
قدرت خودت را در مقابل قدرت خدا بشکن! کجا قدرت خودت را میشکنی؟ در مقابل پدر و مادرت بشکن! حالا بابایت یک چیزی گفته، یک تندی کرده، قدرتت را بشکن! آرام بگیر! اگر قدرتت را شکستی، در مقابل خدا شکستی. [۳۱] بیاید امر پدرهایتان را اطاعت کنید! اگر شما امر پدر و مادرتان را اطاعت کنید، امر امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، امر خدا، امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را اطاعت میکنید؛ پس امر بالاتر از پدر و مادر است.
اولاد باید پدر و مادر را احترام کند. اگر احترام نکنید، خدا میگوید: هر کاری میخواهی بکن! ای عاقوالدین! میسوزانمت! همینطور خدا میگوید: شبقدر سهطایفه را نمیآمرزم: شاربالخمر، عاقوالدین، کسیکه برادر مؤمن از دستش راضی نباشد. [۳۲]
این حاجشیخعباس محدّث، من یادم میآید، پدرش را من میشناختم. این دمِ ارگ، پدر ایشان یک بقّالی داشت؛ آنوقت ایشان یکوقت آمدهبود صحن حضرت معصومه (علیهاالسلام). یک واعظی از منتهیالآمال حاجشیخعباس نقل میکرد. پدرش آمدهبود به حاجشیخعباس محدّث [یعنی پسرش] گفتهبود: عباس! خاک عالم توی سرت! امروز رفتم، دیدم که یک آقایی از منتهیالآمال حاجشیخعباس قمی روی منبر میگفت. حاجشیخعباس تا آخر عمرش نگفت بابا! این منتهیالآمال مال من است!
این بنده خدا [پدر حاجشیخعباس] مریض شد. او هم مادرش را از دست دادهبود، کارهای پدرش را میکرد. میگفت: یکوقت که مَثل یک کاری میکرد، خودش [پدر حاجشیخعباس] ناراحت میشد. نمیخواهم حالا جسارت کنم، [حاجشیخعباس] از آنهایش [نجاستش] برداشتهبود، مالیدهبود به صورتش، گفتهبود: من از بویِ چیزِ تو خوشم میآید! آنوقت شد حاجشیخعباس محدّث. حاجشیخعباس محدّث شدن خیلی مشکل است! چونکه آن نَفس خودش را شکست، امر را سربلند کرد که خدا گفته پدرت را احترام کن! اینجوری احترام کرد. [۳۳]
احترام پدر و مادرت را بگیر؛ اما آن پدری که حرفش حرف حقّ است. اگر حرف حقّ نزد، یکوقت پسر «إنّه لیس من أهلک»[۲۸] است، یک وقت پدر «إنّه لیس من أهلک»[۲۸] است. اگر پدرت اهلیّت ندارد، با او بساز! حضرت فرمود: یهودی هم هست، با او بساز؛ یعنی توی رویش نایست! خدا میخواهد اینجوری باشد. [۳۴]
- ↑ سخنرانی شناخت امام، مشهد 88 (دقیقه 13) و امامزمان؛ ذکر الله 79 (دقیقه 21) و ام ابیها 78 (دقیقه 51)
- ↑ شناخت امام مشهد 88 و کتاب جامع ولایت
- ↑ امامزمان؛ ذکر الله 79 و مستقل و محدوده 91 و این الرجبیون 76
- ↑ شهادت حضرتزهرا 85 و ام ابیها 78
- ↑ ناراحتی از حرف خلق (کوثر) (دقیقه 4 و 14)
- ↑ (سوره النجم، آیه ۴)
- ↑ (سوره الكوثر، آیه ۱)
- ↑ ناراحتی از حرف خلق (کوثر) 74 و گریه 84 و روح خلقت ولایت است 78
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ (سوره المائدة، آیه ۳)
- ↑ (سوره الأحزاب، آیه ۵۶)
- ↑ منیت پرچم شیطان است 78 و تولی و تبری 76 و مشهد 91؛ عنایت امامرضا؛ ماوراء و حب و بغض؛ اسلام و ایمان 77 و شناخت و معرفت امام 78 و کتاب جامع ولایت
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ (سوره الفاتحة، آیه 5)
- ↑ (سوره المائدة، آیه 3)
- ↑ عید مبعث پیامبر 84
- ↑ شناخت امر ۸۲ (دقیقه ۵) و تذکّر ۷۸ (دقیقه ۳۰ و ۱۵)
- ↑ شناخت امر 82 و وابستگی 86
- ↑ ماوراء در امر حضرتزهرا؛ نور ولایت (حضرتزهرا عصاره خلقت) 78
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ شناخت امر 82
- ↑ کتاب امیرالمؤمنین؛ ولایت را بهتر بشناسیم
- ↑ شناخت اسم علی 85
- ↑ تذکّر ۷۸؛ شبنشینی و خلوت دل
- ↑ هدایت و اصحاب یمین ۷۷ (دقیقه ۳۰) و اربعین ۷۸ (دقیقه ۱۹) و زمزمه با امامزمان ۸۱ (دقیقه ۶۰)
- ↑ (سوره الزلزلة، آیه 7)
- ↑ هدایت و اصحابیمین 77
- ↑ اربعین ۷۸
- ↑ زمزمه با امامزمان 81
- ↑ برخورد ۸۳ (دقیقه ۱۰) و شناخت ارکان خدا ۷۶ (دقیقه ۲۰) و شیعه شفاعتکن است ۸۳ (دقیقه ۴)
- ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ۲۸٫۲ (سوره هود، آیه 46)
- ↑ تفکّر در اشیاء (إنّا أنزلناه فی لیلةالقدر) 84
- ↑ برخورد 83 و شناخت ارکان خدا 76
- ↑ جلوه، تجلّی 80
- ↑ برخورد 83 و امر 77 و آدمشدن 78
- ↑ شیعه شفاعتکن است 83
- ↑ مغناطیس ولایت 87