صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۹: | سطر ۱۹: | ||
− | {{قاب صفحه اول|لینک=بیتوته و نجوا با ولایت|عنوان=بیتوته و نجوا با | + | {{قاب صفحه اول|لینک=بیتوته و نجوا با ولایت|عنوان=بیتوته و نجوا با ولایت؛ در پناه امام زمان|فهرست=|بخش=دارد}} |
− | {{قاب صفحه اول|لینک=اخلاق در خانواده|عنوان=اخلاق در | + | {{قاب صفحه اول|لینک=اخلاق در خانواده|عنوان=اخلاق در خانواده؛ هدایت بچهها|فهرست=|بخش=دارد}} |
نسخهٔ ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۳:۰۴
فرمایش منتخب: تولی و تبری
فهرست امام حسن عسکری
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
رفقای عزیز! امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «هَلِ الدّین إلّا الحُبّ و البُغض؟» دین تولّی و تبرّی است. ما باید بفهمیم که تولّی و تبرّی چیست؟ در آخرالزّمان کارهای ما خودسر شده، روی امر نیست؛ تفکّر نداریم و هر کاری را مطابق میل خودمان انجام میدهیم، طبق دستور ائمه طاهرین (علیهمالسلام) انجام نمیدهیم. تولّی و تبرّایمان هم درست نیست! ببین زهرای عزیز (علیهاالسلام) چه میگوید؟! میفرماید: دور هم بنشینید و جنایات دشمنان ما را بگویید؛ تا مردم نسبت به اینها بغض پیدا کنند. تولّی و تبرّی ایناست که من میگویم: اوّل شما باید به جایی برسید که یقین کنید شریفترین تمام ممکنات خدا، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است! خبیثترین تمام ممکنات خدا، آن کسانی هستند که حقّ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را غصب کردند! تولّی و تبرّی این است! یعنی باور و لمس کنیم، در تمام گلبولهای خونمان این باشد که از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بهتر نیست! خدا از ولایت، شریفتر خلق نکرده و نخواهد کرد! نسبت به دشمنان ائمه طاهرین (علیهمالسلام) هم بیزاری داشته باشیم.
عزیزان من! باید راجع به ولایت و خباثت به بلوغ برسید! اگر شما به تکلیف رسیدید، متوجّه نیستید؛ باید به بلوغ برسید! ولایت و خباثت مقابل هم است! همانطور که ولایت عظمت دارد و روز افشای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را «یوم الغدیر» میگویند و آیه «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱] نازل شد، همینقدر عمر خباثت دارد که روز به دَرَک واصل شدنش را هم «یوم الغدیر» میگویند. روزی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: یا علی! همینطور که تو در آسمانها نورفشانی میکنی، آن کسیکه با تو مبارزه میکند؛ یعنی عمر ظلمانیّت دارد. توجّه بفرمایید که ولایت چقدر ابعاد دارد، خباثت هم ابعاد دارد.
من الآن میخواهم به شما بگویم چیزی که غصب است، همه چیزش غصب است، ریشه ندارد، ریشهاش هم غصب است. حالا باید با او چهکار کرد؟ باید دنبالش نرفت. چیزی که باطل است، همه چیزش باطل است. اگر عمر و ابابکر خبیثترین تمام خلقت هستند، آنچه که خباثت در خلقت به وجود میآید، از خباثت این دو نفر است؛ چونکه خبیث تولیدش خباثت است و آنچه که عدالت در خلقت به وجود میآید از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. خدا، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، زهرای عزیز (علیهاالسلام)، انبیاء، آسمان، بهشت، جنّ و انس، اوّلی و دومی را لعنت کردهاند. همانگونه که تمام خلقت به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، به رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) و به دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) شهادت دادهاند، به لعنتِ این دو نفر هم شهادت دادهاند. خدا میگوید: اگر ذرّاتی ولایت داشته باشی، آتشجهنّم تو را نمیسوزاند؛ از آنطرف هم میگوید اگر ذرّهای محبّت این دو نفر را داشته باشی، اهل آتش هستی.
خدا صد و بیست و چهار هزار پیامبر را در کارگاه دنیا قرار داد؛ چون مقصد داشت، مقصدش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بود! اگر «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ»[۲] نازل شد که همه خلقت، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را اطاعت کنند، زمینهچینیِ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بود؛ پس مقصد خدا از تمام خلقت، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به امر خدای تبارک و تعالی، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معرّفی کرد، فوراً وحی رسید: یا محمّد! هر کسی ذرّهای محبّت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را داشته باشد، به آتش جهنّم نمیسوزد. شیطان خیلی ناراحت شد و بنا کرد فریاد و داد کشیدن که وای بر ما! کارِ ما تمام شد! دیگر نمیتوانیم مردم را گول بزنیم! اگر ذرّهای محبّت علی داشته باشند، دنیا و آخرت نمیسوزند؛ هر چند که یهودی باشند. حالا شیطان قدری که جلو آمد، دید جلسه بنیساعده درست کردهاند و میگویند: پیامبر میخواهد دامادش را به جای خودش بگذارد. بنا کردند از این حرفها زدن. شیطان خیلی خوشحال شد و آن روز؛ یعنی روز جلسه بنیساعده را عید قرار داد و گفت: تمام اینها خنثی شد. بچّههای شیطان گفتند: ای پدر ما! عزیز و مولای ما! تو کسی هستی که آدم را از بهشت بیرون کردی! گفت: از بهشت بیرون کردم؛ اما آدم کافر نشد؛ وقتی مردم را از ولایت جدا کنم، کافر میشوند. همان کسانیکه اوّل آمدند و با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیعت کردند، عهدشکنی کردند و «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱] را قبول نکردند، مسیر دین را عوض کردند و زحمت تمام انبیاء را از بین بردند؛ اما خودشان را جِبت و طاغوت کردند. طاغوت کسی است که مقصد خدا؛ یعنی ولایت را قبول نکند.
حالا چرا شیعه به این دو نفر لعنت میکند؟ ما که از خودمان حرف نمیزنیم، ما امر را اطاعت میکنیم؛ خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) این دو نفر را لعنت کردهاند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قبل از اینکه به ظاهر از دنیا برود، «هل مِن ناصر» گفت، میدانست که حقّ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میگیرند؛ گفت: خدا لعنت کند آن کسیکه از جنگ اُسامه تخلّف کند! همه باید در این جنگ شرکت کنند؛ به غیر از علی بن ابیطالب، او باید پیش من بماند. خبر دادند: یا رسول الله! این دو نفر در شهر هستند. دنبالشان فرستاد و گفت: مگر نگفتم لعنت خدا و رسول به کسیکه از جنگ اُسامه تخلف کند؟! گفتند: ما دلمان نیامد که تو را در مدینه تنها بگذاریم و به جنگ برویم.
مگر نیست که هر کسی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شک داشته باشد، کافر است؟! مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امر خدا را نمیگوید؟! به او گفت: یا محمّد! اگر از خودت حرف بزنی، رگ دلت را قطع میکنم. حالا وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: کاغذ و قلم بیاورید؛ تا بنویسم که وصیّ من کیست؟! دوّمی گفت: این مرد هذیان میگوید! به معاویه نوشت: وقتی فهمیدم زهرا پشتِ در است، چنان فشار آوردم که عضلههایش را خُرد کردم؟! امام حسن (علیهالسلام) هم فرمود: وقتی مادرمان زهرا (علیهاالسلام) را کشتند، همه ما را کشتند؛ ما یک جان داریم؛ یعنی جسارت به تمام مقدّسات دین تا روز قیامت شد. حالا آیا اینها مورد لعنت نیستند؟!
وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به معراج رفت. مَلَکی دیر از جلوی پای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلند شد. جبرئیل صیحهای زد: بلند شو! بهترین خلق خدا، محمّد مصطفی است. آن مَلَک گفت: یا محمّد! ببخشید! من نگاهم به این لوح بود. عدد باران را میدانم که چقدر به کویر و علفزار میبارد، عمرِ همه جانداران در دست من است که از قلم نیفتد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: چه چیزی باعث میشود که حساب از دست تو برود؟! گفت: وقتیکه صلوات بر تو و آلِ تو میفرستند، حساب از دستم میرود. آن مَلَک به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: ای رسول خدا! من نمازی خواندهام که چهار هزار سال طول کشیده، آن نماز مال تو. گفت: من احتیاج ندارم. گفت: مال اُمّتت؛ یعنی آنهایی که وصیّ تو؛ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول دارند، گفت: اُمّتم هم احتیاج ندارند، وقتی دوستان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) دور هم جمع شوند و یک صلوات بفرستند، از نماز چهار هزار سالِ تو بالاتر است! حالا از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سؤال شد: آیا از این بالاتر هم هست؟! گفت: آری! لعنت بالاتر است!
هیچ کجای خلقت از عرش خدا بالاتر نیست، جای ائمه طاهرین (علیهمالسلام) است. روایت داریم: وقتی تمام خلقت به هم میخورد، فقط عرش خدا باقی میماند! حالا بالای آن، ملائکهای به نام کَرّوبین خلق شدهاند که لعنت به این دو نفر میکنند. اینها به قدری زیبا و نورانی هستند که اگر یکی از آنها در این عالَم سر فرود آورد، عالَم رُبس [ذوب] میشود. ببین لعنت چقدر ارزش دارد! اینها که اسمشان کرَّوبین نبود، وقتی لعنت کردند کَرّوبین شدند؛ یعنی تمام عالم پیش کَرّوبین، کَر هستند. خدا هم میگوید: ای پیامبر! سر به سرِ کَران نگذار! چه موقعی شنوا میشوند؟ آنموقعی که عین کَرّوبین، به دشمنان اهلبیت لعنت کنند؛ آنوقت مثل کَرّوبین میشوند. رفقای عزیز! الآن علنی لعنت نکنید! من خودم اینجا نشستهام، چندین دور تسبیح لعنت میفرستم؛ این از صلوات بالاتر است.
عزیزان من! ما تولّی و تبرّی را اشتباه گرفتهایم. یک دوستی را انتخاب میکنیم، میگوییم این دوست ماست، عشق و محبّت ما پیش او میرود و از او حمایت میکنیم، هر کسی هم که با او بد است، میگوییم بد است و به او ناسزا میگوییم، این تولّی و تبرّای ماست! ولی این شخص پرستی است و در ماوراء فایدهای ندارد. تولّی و تبرّی باید امضای ولایت داشتهباشد، باید دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) را بپذیریم و به آنها یقین کنیم، قبولشان داشته باشیم و مطیع امرشان باشیم. هر کسی هم که با آنها مخالف است، با او بد باشیم و بغضش را داشته باشیم. رفقا! قدری فکر کنید! ببینید آیا ما همینطور هستیم یا نه؟! هر کسیکه چیزی به ما بدهد و احتراممان کند، تولّی با او داریم. هر کسی هم که قدری با ما مخالفت کند، تبرّی با او داریم. این را خودمان درست کردهایم. شما باید دلتان را با حُبّ و بغض فرق بگذارید. میگویید این را دلم میخواهد، آن را دلم نمیخواهد؛ اینکه حبّ و بغض نیست. حبّ با تمام گلبولهای خون آدم آشناست. حبّ؛ یقین است. شما باید یقین داشته باشید؛ دنیا شما را عوض نکند. به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و خباثت دشمنان ولایت یقین کنید!
تولّی و تبرّی این است که ما تبرّی و بیزاری بجوییم از آنهایی که امر خدا را اطاعت نمیکنند، از خودمان هم اگر بخواهیم امر خدا را اطاعت نکنیم، تبرّی بجوییم؛ تولّی این است که ما امر خدا را اطاعت کنیم و خوشمان بیاید از آنهایی که امر خدا را اطاعت میکنند. تولّی و تبرّی باید درون شما باشد؛ یعنی درونتان این باشد که بیامری نکنید و امر ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را اطاعت کنید! [۳]
فرمایش منتخب: انتقاد به اهل تسنن
فهرست امام حسن عسکری
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
یک عدّهای هستند که بد به عمر و ابابکر نمیگویند؛ اما آنها را تأیید میکنند. یک عدّهای هستند که در ظاهر تعریف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میکنند؛ اما او را تأیید نمیکنند. این اشخاص دارند اهل تسنّن را رهبری میکنند، توجّه ندارند و به حرف گوش نمیدهند. اگر یک نفر بخواهد به آنها جواب بدهد، میگویند: تو باید امر مرا اطاعت کنی. اولاً که اینها سنّی نیستند؛ چونکه سنّی باید هم سنّت و هم امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را به جا بیاورد. امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. عمر و ابابکر اینها را ادیانی کردند.
وقتی رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) در ظاهر از دنیا رفت، جلسه بنیساعده درست کردند، خلیفه معلوم کردند و گفتند: این خلیفه اوّل و آن دوم و آن سوم و آن چهارم است. اینها ادیانی هستند نه اهل تسنّن؛ نه سنّی. من میخواهم امروز انتقاد کنم و به اینها بگویم: باید هر بشری فکر داشته باشد، تو که نماز میخوانی، چقدر «إیّاک نعبد و إیِاک نستعین»[۴] گفتی! داری میگویی: خدایا! تو را عبادت میکنم و از تو یاری میخواهم، چه یاری میخواهی؟! باید یاری از ولایت بخواهی؛ پس تو عزیز من! «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین»[۴] نگفتی.
من الآن میخواهم سفارش خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را راجع به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بگویم. اصلاً چرا شما طرف عمر و ابابکر رفتید؟! اینها چه فضیلتی دارند که طرفشان رفتید؟! چرا ادیانی شدید؟! چرا فکر ندارید؟! چرا اندیشه ندارید؟! وقتیکه فکر و اندیشه ندارید، عقل ندارید و گمراهید. عقل ولایت است. بیا جان من! علی (علیهالسلام) را قبول کن! علی «علیهالسلام» یک نَفَس کشیده در «لیلة المبیت» که افضل از عبادت ثقلین است. یک شمشیر زده در «یوم الخندق» که افضل از عبادت ثقلین است. در فتح خیبر، هفت قلعه را روی هم ریخت. چقدر خدا سفارش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را کرده؛ پس شما اهل تسنّن نیستید، ادیانی هستید!
این عمر چه فضیلتی دارد که شما طرفش رفتید؟! چرا طرف علی (علیهالسلام) نمیآیید؟! اگر خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول دارید؛ امرش را باید قبول داشته باشید، امر خدا علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. اگر قرآن را قبول دارید، کلامش را باید قبول داشته باشید، قرآن کلام الله مجید است. کجا گفته «حسبنا کتاب الله»؟! بیایید بیدار شوید! فردای قیامت پشیمان میشوید.
اهل تسنّن! من امروز صحبتم با شماست! کجا گفته اگر عمر و ابابکر را قبول نداشته باشی، به عزّت و جلالم قسم! عبادت ثقلین کنی، تو را میسوزانم؟! این را فقط راجع به علی بن ابیطالب (علیهالسلام) گفته است. مگر پیامبر پنهانی این کار را کرد؟ امر شد: یا محمّد! علی (علیهالسلام) را معرّفی کن! (این است که میگویم نگفتند،) پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یک ذرّه کندی کرد، خدا گفت: هیچ کاری نکردی. ای اهل تسنّن! شما که محمّد محمّد میگویید! خدا بیست و سه سال عبادتش را کنار زد و گفت اگر علی (علیهالسلام) را معرّفی نکنی، هیچ کاری نکردی. چرا بیدار نمیشوید؟!
حالا گفت: یا محمّد! علی (علیهالسلام) را بلند کن و روی دست خودت نشان این مردم بده که نگویند یک علی دیگری است، بدانند که پسر عمّات علی بن ابوطالب (علیهالسلام) است و او را قبول داشته باشند. این دو مطلب را نمیگویند: یکی «الیوم أکملت لکم دینکم»[۵] را نمیگویند، یکی هم اینکه به پیامبر (علیهالسلام) خطاب شد که اگر علی (علیهالسلام) را معرّفی نکنی، کاری نکردی. اگر این را بگویند، اهل تسنّن تکان میخورند.
وقتی من به مکّه رفته بودم، از شهر بیرون میرفتم، یک خرابههایی بود. سودانیها را میدیدم، این بیچارهها از آفتاب سوختهاند، کفششان پای شتر بود. من قدری مغز بادام با خودم به آنجا برده بودم؛ به آنها میدادم. آنجا میرفتم، میایستادم؛ خدایا! تو شاهدی که زار زار گریه میکردم نه اینجوری! من کم شده که اینجور گریه کنم! میگفتم: خدایا! علی (علیهالسلام) را روانه کن در قلب اینها. اینها اینجا که دارند میسوزند! اهل تسنّن! ما میخواهیم که شما هم نسوزید! ما با کسی دشمنی نداریم! بیایید علی (علیهالسلام) را قبول کنید تا نسوزید! ما محبّت با کسی داریم که محبّ علی (علیهالسلام) باشد. [۶]
سخنی با خانمها؛ تجدد تولید شیطان
فرمان خدا را اطاعت کنید، نه فرمان شیطان و تجدّد را[۷]
خانم عزیز! خانه شما بیت خداست، باید در این خانه مُحرم باشی! شکر خدا را بهجا بیاوری! [۸] نه اینکه بُتکدهاش کنی و لهو و لعب در آن بزنی. چرا شیطان فریبت میدهد؟ حالا اگر فرمان خدا را در آن بردی، مریم هستی. پسر تو هم عیسی است؛ اما اگر با لهو و لعب باشی، پسرت هم منافق میشود و هم بهغیر امر کار میکند. اما اگر به امر زهرا (علیهاالسلام) باشی، به امر خدا باشی، به امر قرآن باشی، تو مریم هستی و بچّهات هم عیسی میشود. [۹]
خانم عزیز! تو که پای لهو و لعب هستی، فکر کردی تولیدت چه میشود؟ نسل تو چه میشود؟ چرا توجّه نداری؟! چرا آرام نیستی؟! درود خدا به روح حاجشیخعباس تهرانی، یک شب گفت: حسین! الآن از زمان جاهلیّت بدتر است. زمان جاهلیّت دختر را خاک میکردند، حالا دختر میشود افسر! (من این را میگویم.) میشود بیدین؛ تولیدش میشود بیدینی. چقدر از این بیدینی درمیآید؟ پس بیدینی از آدمکُشی بالاتر است. اگر دختر یا پسر شما بیدین شد، بدان خیلی بد است! عزیز من! بیا کارکردت «لا إله إلّا الله» باشد. چرا کارکرد من اینجوری بود؟ موادی جلویم بود. (مواد همین غذاها و همینهاست، اینها که شما تناول میکنید. مواظب باش حرام نباشد.) حالا همچین میکردی صورتی میشد، میگفت: «لا إله إلّا الله». تو باید شجره توحید درست کنی، این بچّهها چیست؟! [۱۰] خانم عزیز! این تلویزیون، بیچارهکُنِ تو و بچّهات است. کمکم آن را از خانهات بیرون کن تا اِشراف بههم بزنی. [۱۱] نتیجه ماهواره، گرسنگی است، تشنگی است، ناامنی است. [۱۲]
خانمهای عزیز! زهراگفتن با این لباسها را پوشیدن، درست نیست. زهراگفتن با اینکه از شوهرهایتان تقاضا کنید که ویدیو و ماهواره در خانه بیاورند، درست نیست. این ماهوارهها جلوه شیطان است، بیایید در جلوه رحمان. جلوه رحمان به دینم، جلوه زهرای عزیز (علیهاالسلام) است؛ نه جلوه خارجیها. آن نکبت است، آن علاقهات را جدا میکند، گریهات را خشک میکند، محبّتت را خشک میکند. [۱۳]
تجدّد، شما را برده، این ساز و تلویزیون دل شما را بردهاست. تجدّدی شدیم. والله، بالله، تجدّد آخر ندارد. دنبال چیزی بروید که آخر داشتهباشد. مگر تجدّد آخر دارد؟ [۱۴] رحمت خدا به زن و شوهری که وقتی آقا به خانمش گفتهبود تلویزیون را میخواهم کنار بگذارم، خانم گفتهبود بگذار کنار! حالا قوم و خویشهایش میآیند او را ملامت میکنند. اُفّ به تو! تو باید مثل او بشوی، نه او مثل تو. چرا ملامتش میکنید؟ [۱۵]
من شنیدهام بعضی خانمها میگویند: آدم باید مطابق روز باشد! یک جوانی بود اوایل، نوارهای ناجور گوش میداد، شطرنجبازی میکرد، از این کارها میکرد، حالا آمده این حرفها را شنیده (که تو میروی رقّاصی میکنی، امامزمان (عجلاللهفرجه) دارد گریه میکند، تو چه دوستی با امامزمان (عجلاللهفرجه) داری؟) به خانمش هم نگفته که اینها حرام است. حالا خانمش به این جوان پیام داده؛ اگر مثل اوّلت میشوی، تو را میخواهم، خب بفرما! [۱۶]
بعضی از خانمها زنگ میزنند میگویند: ما تلویزیون را کنار گذاشتیم، راحت شدیم. حالا میفهمیم، دیگر چشم ما قرآن میبیند، دیگر چشم ما نوارهای شما را میبیند، دیگر چشم ما این کتابها را میبیند. به تمام آیات قرآن، این خانم با حضرت زهرا (علیهاالسلام) محشور میشود؛ اما آن خانمی که نگاه به ویدیو و تلویزیون و این چیزها میکند، من نمیدانم بگویم با چه کسی محشور میشود؟! با همان خیالهای خودش میشود، خیلی احترامش کنم میگویم با عایشه نمیشود! [۱۷]
خانمهای عزیز شما باید الگویتان زهرا (علیهاالسلام) باشد، الگویتان زینب (علیهاالسلام) باشد، الگویت کیست؟ همینطور نگاه میکنی، هر چه از خارج میآید، میپوشی. آخر مگر تجدّد به داد شما میرسد؛ یا زهرا (علیهاالسلام) به دادتان میرسد؟ چرا دست از زهرا (علیهاالسلام) برداشتید؟ [۱۸] مگر نمیخواهید زهرا (علیهاالسلام) شفاعتتان کند؟! یا میخواهید تجدّد نجاتتان بدهد؟! تجدّد که گرفتارتان میکند. [۱۹]
خانم عزیز! بیا دنبال زهرا (علیهاالسلام) برو! والله، روایت داریم: حضرت زهرا (علیهاالسلام) مانند مرغی که دانه خوب و بد را تمیز بدهد، دوستانش را از صحنه محشر جمع میکند. بیا دست از این دکوربازی بردار تا از صحنه محشر جمعت کند، تا شب اوّل قبر به دادت برسد، موقع سؤال نکیر و منکر به دادت برسد، قیامت به دادت برسد و پیشوازت بیاید. تو که اینقدر میروی دنبال تجدّد، چطور به دادت برسد؟ این دو روزه عمر تمام میشود. [۱۸] بیا پروندهات را زهرا (علیهاالسلام) امضا کند! زینب (علیهاالسلام) امضا کند! تا امامزمان (عجلاللهفرجه) آن امضا را ببوسد، بگوید: این امضای مادرم است، این امضای عمّهام زینب (علیهاالسلام) است. [۲۰]
بیتوته و نجوا با ولایت؛ در پناه امام زمان
نجوا با حقّ[۲۱]
تو باید اگر کتاب میخوانی، پی نجوا بگردی. فهمیدی میگویم چه؟ نه اینکه خودت را خسته کنی و کتاب بخوانی. من حرفی ندارم، نمیگویم کتاب نخوان! خودت را خسته نکن! ما باید با حقّ نجوا کنیم. من منظورم ایناست که خودتان را اسیر نکنید. الآن شما اگر نهجالبلاغه را خواندید، خودتان را اسیر نمیکنید. تمام، حرفهای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. میگوید علماء اینجور میشوند، مسجدها اینجور میشوند، همه را دارد هشدار میدهد؛ اما کتابهای دیگر مانند نهجالبلاغه نیست. من دوباره تکرار میکنم. من نمیگویم نخوان! میگویم خودت را اسیر نکن!
حالا وقتیکه همه را خواندی، میبینی یک چیز خیلی سبُک به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفته. من ایده خودم ایناست. تا حالا با او یک سلام و علیک داشتی، حالا دیگر از ریختش بدت میآید. من فکرم یکقدری بالاتر از این حرفهاست. حالا اگر توی کتابش نروی، این را هم نمیفهمی. یک سلام و علیک داری، از دور دور. حالا این حرف من درست است یا نه؟ اصلاً امروز تولید اینها این شدهاست. تولید بد شدهاست. حالا که تولید بد است، تو نرو خودت را دچار تولید بکن! حالا میخواهی بکنی، بکن! پس من نگفتم کتاب نخوانید! من میگویم وقت شما، بیشتر از این حرفها قیمت دارد. یک کتاب هم اینجا به زحمت و پول شما تهیّه شدهاست. اگر من بگویم نخوان، میگویم: کتاب من را هم نخوان! من نمیگویم نخوان! شما اسیر کتاب نشوید! [۲۲]
خدا که احتیاج ندارد، یک احتیاج دارد، احتیاجش ایناست که دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را از این معرکه نجات بدهد؛ خوشش میآید که دوستان علی (علیهالسلام) را از این معرکه پُر فعل و فساد نجات بدهد. اینقدر خدا دوست دارد، میگوید: اگر یکی از دوستان علی (علیهالسلام) را گمراه کنی، گناه یک عالَم گمراهکردن را به تو میدهم. چقدر دوست دارد شما را! عزیز من! فدایتان بشوم، قربانتان بروم، بیایید تفکّر را پیشه کنید! اگر یکی را هدایت کنی، خدا بهقدری که یک عالَمی را، دنیایی را هدایت کردی، ثواب به تو میدهد؛ پس خدا هم احتیاج دارد، دوباره تکرار میکنم: محتاج نیست؛ اما احتیاج دارد. خدا محتاج نیست، اگر این مطلب را قشنگ حسّ نکنید، صحیح نیست، توی هیجان میافتید. ببین گفتم خدا محتاج نیست، ائمه (علیهمالسلام) محتاج خدا هستند. ما باید محتاج ائمه (علیهمالسلام) باشیم؛ چونکه از دریچه ولایت به ما، ولایت القاء میشود و افشاء میکنیم. دوباره تکرار میکنم: خدا محتاج نیست، احتیاج دارد به دوستان علی (علیهالسلام) که هدایت بشوید! چقدر حرف قشنگ است! چرا؟ میگوید: بیایید اینطرف. [۲۳]
نجوای حضرت زهرا (علیهاالسلام) با خدا چه بود؟! حضرت در این نجوا از خدا میخواست: خدایا! کاری کن که این مردم دست از امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) برندارند و طرف خلق بروند و جهنّمی بشوند. دعایی بهتر از ایننیست که حضرت زهرا (علیهاالسلام) به مردم بکند. او میداند اگر مردم دست از امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) بردارند، جهنّمی میشوند. حضرت مرتّب خدا را قسم میداد که خدایا! این مردم را حفظ کن! دست از امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) برندارند. خدایا! خودت گفتی اگر کسی عبادت ثقلین کند و امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) را قبول نداشتهباشد، او را با صورت در جهنّم میاندازی. خدایا! کاری کن که اینها دست از او برندارند و طرف خلق بروند که جهنّمی شوند. [۲۴]
خدایا! ما را بیامرز!
خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!
خدایا! تو را بهحقّ امامزمان! این حرفها که زدیم، در قلب مُنوّر این رفقای عزیز راه پیدا کند! خدایا! حالا که راه پیدا کرد، در خون و گوشت و پوست و موی بدنشان جریان پیدا کند! خدایا! اینباشد تا اینکه ما لقای تو را لبّیک بگوییم.
خدا حاجشیخعباس را رحمت کند! این را من بگویم: حضرت موسی دوستی داشت، وقتی آمد، دید دوستش آنجا افتاده و مُرده، پاهایش یکقدری آسیب دیده، چشمهایش را حالا کلاغ یا هر چه بود، در آوردهاست. گفت: خدایا! مگر این بنده تو نبود؟ مؤمن نبود؟ گفت: چرا! گفت: از برای شفاعت یکی درِ خانه ظلمه رفت. حالا باید این شخص لقای مرا که لبّیک میگوید، محبّت ظلمه در دلش نباشد که بتواند لقای مرا لبّیک بگوید. حالا حاجی عزیز! شما که به خدا لبّیک میگویی، باید اینجوری باشی. محبّت ظلمه و هیچ محبّتی در دلت نباشد؛ اگرنه خلاصه مشکل بهوجود میآید.
خدایا! کار دنیا و آخرت ما را اصلاح کن!
خدایا! اگر مردم عمل صالح کنند، تمام مردم راحتند.
خدایا! ما را به امر خودت وادار کن!
خدایا! تتمه عمر ما را در راه خودت وادار کن!
خدایا! محبّت علی (علیهالسلام) در دل ما عاریه نباشد. محبّت امامزمان (عجلاللهفرجه)، دوازدهامام (عجلاللهفرجه) عاریه نباشد که شیطان از ما بگیرد.
خدایا! این ولایت دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) در قلب ما ثابت باشد. [۲۵]
اخلاق در خانواده؛ هدایت بچهها
بالاتر دانستن امر از فرزند[۲۶]
تو باید امر را از بچّهات بالاتر بدانی، من بچّه نمیخواهم، امر میخواهم. [۲۷] به خدا میگویم: خدا! عوضم نکن! هوایم را بگیر! دو چیز را از من دور کن: یکی بدعتگذار را از من دور کن! شرّش را هم از سرم دور کن! یکی هم شیطان را دور کن! شرّش را از سرم کم کن! یکی هم مردمانی که تو را دوست ندارند، از من دور کن! حتّی اگر پسرم است. من هیچکس را زیر این آسمان نمیخواهم، بچّهام، پسرم را نمیخواهم، اگر پسرم تو را خواست، من او را میخواهم. اگر تو را نخواهد، من پسردوست نیستم. «[وَ اعلَموا] أنّما أموالُکم و أولادُکم فِتنةٌ»[۲۸] فتنهاند اینها! تو خودت را به عذاب میاندازی مال فتنه! چهجور جواب میدهی؟! [۲۹]
میگویم: خدایا! دل مرا پاکسازی کن! آنچه به غیر توست، بیرون کن؛ تاحتّی مِهر اولادم را. آخر اولاد یک مِهری دارد، آخِرین چیزی که از دل آدم میرود بیرون، مِهر اولاد است. خیلی مِهرش کارساز است! میگویم اگر به غیر توست بیرون کن! من اولاد نمیخواهم، من تو را میخواهم، امرت را میخواهم. خدایا! ممکن است اینجوری باشد، صالحش کن! من میخواهم یک عُمری با بچّههایم بسازم، اینها را سالم کن! اینها را با ولایت کن [۳۰]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: در آخرالزّمان اگر زنها مار بزایند بهتر از ایناست که بچّه بزایند. چونکه
مار بد بر جان زند | یار بد بر جان و بر ایمان زند |
آقا امامصادق (علیهالسلام) میفرماید که آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) اگر بچّه صغیرها را میکُشد، چونکه میداند این بچّه کافر است، او را میکُشد. آن زمان که امامزمان (عجلاللهفرجه) قیام میکند، اصلاً شیعه وجود ندارد، در صُلب مردم شیعه نیست. چرا بعضی بچّهها اینقدر پُررُو و بیحیا هستند؟! آن بُت (تلویزیون) را دیدند، از آن بُت بیحیا شده! بیایید این بُت را از خانههایتان دور کنید! [۳۱]
اوّل ابتداء عالم به آدم گفت: نزدیک این شجره نرو! حالا رفت نزدیک شجره، سیصد سال انداختش کنار. حالا آن تولیدی که گفت نزدیک این درخت نرو! شد قابیل. قابیل هابیل را کُشت. تو تولیدت که با این لهو و لعب هستی، چه میشود؟! نسل تو چه میشود؟! چرا ما توجّه نداریم؟! تو باید شجره «لا إله إلّا الله» درست کنی! چرا بچّههای آخرالزّمان بیحیا شدند؟! آن تولید توست که فرمان نَبُردی! غذایت را حلال نکردی! حرام کردی! چشمت را به حرام انداختی! آن عصاره توست، بچّه اینجوری میشود. فردا جواب خدا را چه میدهی؟! [۱۰]
این حاجشیخفضلالله نوری خدا رحمتش کند! یک پسر داشت. خدا رحمت کند حاجشیخعبّاس را! ایشان نقل کرد: وقتیکه حاجشیخفضلالله را در زمان مشروطه به دار زدند، این پسر بنا کرد پای دارِ ایشان کفزدن. حالا یک کار دیگر هم کرد که من نمیگویم. بعد در سفری که خانم؛ یعنی زن حاجشیخفضلالله میرفت کربلا، یک مردی گفت: من رفتم خدمت ایشان، سلام کردم، گفتم: خانم! پدری که مُردهاش قرآن خواند توی مسجد بالا سر، (این را حاجشیخعبّاس نقل میکرد، گفت: دیدم صدای قرآن میآید، دیدم حاجشیخفضلالله دارد قرآن میخواند.) و شما که این همه مواظب بودی، این بچّه چیست؟ گفت: نه بابایش تقصیر داشت؛ نه بچّه! تقصیر من است! من این بچّه به شکمم بود، هوا یکقدری گرم شد، ما آمدیم کوفه، من زاییدم. حالندار شدم، این بچّه را دادیم به دایهای، شیرش داد. بعد از چند وقتی آقا گفت: فهمیدید که این دایه که برای بچّه گرفتید، کیست؟! گفتیم: نه! رفتیم تفحّص کردیم، دیدیم که ناصبی به این بچّه شیر داده، این بچّه شیر ناصبی خورد.
آقاجان! قربان شما بروم، وقتی من دارم به شما عرض میکنم: شما هم یک مملکت هستی، این بچّه شیر ناصبی را که خورد، پای دار پدرش کف زد. شما مملکت هستی، اگر چیز حرام به بچّهات بدهی، بچّهات درست نیست، باید مواظب رزقت باشی! ببین چقدر اثر دارد! آن شیری که به آن بچّه داد حرام بود! شما هم که این غذا را به بچّهات میدهی، حرام است. چرا بچّهها باید اینقدر بیحیا باشند؟! [۳۲]
یک نفر است به نام سَبُکتَکین. مهمان یکی شد، خب در بیابان بود، خلاصه از این خانهها هست، سبکتکین مردی بود که یکقدری عارف بود. یک اتاق به او داد که حالا بخواهد نمازشبی کند، کاری کند، توی آن اتاق باشد. گفت: آقا! این اتاق در اختیار شما. سبکتکین دید یک قرآن آنجاست، باران هم میآید، برف میآید مثل چه؟! هیچجوری نمیتواند قرآن را بگذارد بیرون. حالا تا صبح نشست، دم صبح یکدفعه پیغمبر به او گفت: سبکتکین! قرآن را احترام کردی، کلام خدا را احترام کردی، هفتپُشتت سلطان میشود. ببین آن عرقخور هفتپُشتش نانجیب میشود، هفتپُشت سبکتکین سلطان شد. [۳۳]
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ (سوره المائدة، آیه ۳)
- ↑ (سوره الأحزاب، آیه ۵۶)
- ↑ منیت پرچم شیطان است 78 و تولی و تبری 76 و مشهد 91؛ عنایت امامرضا؛ ماوراء و حب و بغض؛ اسلام و ایمان 77 و شناخت و معرفت امام 78 و کتاب جامع ولایت
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ (سوره الفاتحة، آیه 5)
- ↑ (سوره المائدة، آیه 3)
- ↑ عید مبعث پیامبر 84
- ↑ شناخت ارتباط با ولایت ۸۵ (دقیقه ۲۰) و رمضان ۹۲ (دقیقه ۱۰) و نجات در ولایت است نه در عبادت؛ اربعین ۸۴ (دقیقه ۱۶)
- ↑ حجّ ۸۰
- ↑ شکرانه ولایت 82
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ شناخت ارتباط با ولایت 85
- ↑ اشراف، اذان 76
- ↑ ایجاد 87
- ↑ حضرتیوسف ۸۹
- ↑ عیدی ما ولایت؛ اطاعةالله شدن 76
- ↑ فزت و ربّالکعبه 85
- ↑ فتنه آخرالزّمان 81
- ↑ رمضان ۹۲
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ اربعین ۸۴؛ نجات در ولایت است، نه در عبادت
- ↑ عید غدیر ۸۴
- ↑ در محضر خدا؛ در امر ولایت (حبلالمتین) 81
- ↑ هدف از خلقت بشر؛ اطاعت امر ولایت است ۸۳ (دقیقه ۵۱) و تمرین توحید؛ مشهد ۸۳ (دقیقه ۲) و تذکّر حج ۸۲ (دقیقه ۵۶)
- ↑ هدف از خلقت بشر (اطاعت امر ولایت است 83
- ↑ تمرین توحید؛ مشهد 83
- ↑ کتاب حضرت زهرا
- ↑ تذکر حجّ 82
- ↑ امر امانت است ۸۴ (دقیقه ۲) و شناخت ارتباط با ولایت ۸۵ (دقیقه ۱۹ و ۲۰ و ۲۲) و خلق و امر ۷۵ (دقیقه ۲۴)
- ↑ کشتی نوح 85
- ↑ (سوره الأنفال، آیه 28)
- ↑ امر امانت است 84
- ↑ حجّ ابراهیمی 78
- ↑ ولایت و خانواده 77
- ↑ خلق و امر 75
- ↑ شاخص در خلقت ولایت است 80