صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
− | {فرمایش منتخب|عنوان= | + | {{فرمایش منتخب|عنوان=حضرتخدیجه|فهرست=|بخش=دارد}} |
نسخهٔ ۱۰ مارس ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۲۸
فرمایش منتخب: حضرتخدیجه
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
سخاوت و مردانگی حضرت خدیجه[۱]
رفقای عزیز! چرا ما ائمه طاهرین (علیهمالسلام)، حضرت زهرا (علیهاالسلام) و حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را مانند پدر و مادر خودمان حساب میکنیم؟! یکنفر گفته که دختر، خودش میتواند شوهر انتخاب کند؛ چونکه حضرت خدیجه (علیهاالسلام) خودش همسرش را انتخاب کرد. این چه حرفی است که میزنی؟! چرا تهمت به حضرت خدیجه (علیهاالسلام) میزنی؟! وقتی ابوطالب با عباس به خواستگاری خدیجه (علیهاالسلام) رفتند، قوم و خویشهای حضرت خدیجه (علیهاالسلام) گفتند ما باید در این رابطه فکری کنیم، کمیسیون کردند و گفتند: آیا از ابوطالب بالاتر هست؟ کمال که دارد، جمال که دارد، علم اوّلین تا آخرین را دارد، چنین شخصیّتی برای خواستگاری آمده است.
با هم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند مهریه سنگینی بگذارند که ابوطالب نتواند آن را بدهد، محمّد هم که بچّه یتیم است و چیزی ندارد. آن را نوشتند و به ابوطالب دادند. مال التّجاره حضرت خدیجه (علیهاالسلام) پیش افراد زیادی مثل عمر و ابابکر، ابولهب و ابوجهل بود؛ پول به آنها داده بود که با آن تجارت میکردند. کاری که حضرت خدیجه (علیهاالسلام) کرد، این بود: به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پیغام داد و گفت: یا محمّد! آن مال التّجارهای که در اختیارت گذاشتم، آن را مَهرِ من بکن! اینطور حضرت خدیجه (علیهاالسلام) بزرگواری کرده است. [۲]
اوّل چیزی که خدا بهوجود آورد، نور دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) بود. از نور ولایت، درخت طوبی را خلق کرد. از آن سیبی چیده شد. این سیب، سیب بهشتی نبوده، میوه بهشتی را مؤمن هم میخورد، این عصاره تمام خلقت است؛ یعنی باید یازده امام از زهرای عزیز (علیهاالسلام) به عمل بیاید. این سیبی بود که خدا به نظر خودش ایجاد کرد. وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به معراج رفت، خدا به او این سیب را داد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: «خدایا! میخواهم آن را با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بخورم. ندا آمد: یا محمّد! سیب را نصف کن! نصفش را خودت بردار! حالا وقتی به قول ما این سیب را نصف کرد که نصفش را به حضرت علی (علیهالسلام) بدهد و نصفش را خودش بخورد، دید دستی مانند دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پیدا شد و نصف سیب را برداشت؛ پس خلقت در اختیار علی (علیهالسلام) است؛ نه در اختیار نبیّ.
وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از معراج برگشت و این جریان را برای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تعریف کرد، حضرت علی (علیهالسلام) دست در جیبش کرد و نصف سیب را درآورد، به او داد و گفت: یا محمّد! این سیب را نگهدار! آن را با خود در کوه حرا بِبَر و چهل روز کنار برو! یا رسول الله! از کوه حرا که پایین میآیی و پیش خدیجه میروی، نصفش را خودت بخور و نصفش را به خدیجه بده! باید فاطمه به وجود آید. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از کوه حرا پایین آمده و به نماز ایستاده، فوراً جبرئیل ندا داد: یا محمّد! نماز نخوان! پیش خدیجه برو! عزیز من! نماز پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، نماز یک خلقت است، مگر نمازش شوخی است؟! میخواهد بگوید یا محمّد! عصاره تمام نمازها تاحتّی نمازِ تو، زهراست. نماز عبادت است؛ اما زهرا ولایت است. رفقا! قدر این حرف را بدانید!
مردم حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را خیلی مذمّت میکردند، به او میگفتند: چرا همسرِ محمّدِ یتیم که چیزی ندارد، شدی؟! حالا ما موقع وضع حملت به کمکت نمیآییم. یک دفعه زهرای عزیز (علیهاالسلام) فرمود: مادرجان! ناراحت نشو! زنان بهشتی به کمکت خواهند آمد. حوّاء، آسیه، مریم بنت عمران و ساره میآیند. فرزندی که در ظاهر بهدنیا نیامده، مادرش را آرام کرد. خدا دارد حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را افشا میکند. وقتی مردم پشت به خدیجه (علیهاالسلام) کردند، کمک برایش آمد؛ من قسم میخورم که خدیجه کمک نمیخواست، اینها از برای دلخوشی حضرت خدیجه (علیهاالسلام) آمدند، برای اینکه تا خدیجه (علیهاالسلام) فکر میکند، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) بفرماید که مادرجان! غصّه نخور! کمک برایت میآید. عزیز من! تو هم با خدا باش! کمک برایت میآید. [۳]
حضرت خدیجه (علیهاالسلام) یک بُعد از سلمان بالاتر است؛ چونکه وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به سلمان گفت: میخواهی جایت را نشانت بدهم؟ گفت: آری! به او نشان داد؛ اما وقتی به خدیجه (علیهاالسلام) گفت: این مالی که در اختیارم گذاشتی و اسلام پیشروی کرد، میخواهی مقامی که خدا برایت معیّن کرده است را ببینی؟! گفت: نه! من به تو یقین دارم؛ من موقعیکه تو در ظاهر به رسالت نرسیده بودی، با تو بیعت کردم و به تو ایمان آوردم. رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) هم به خدیجه (علیهاالسلام) افتخار میکرد؛ این همسر پیامبر است، عایشه هم زن پیامبر است! امام صادق (علیهالسلام) او را لعنتکرده! ببین پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است؛ اما دلش پیش معاویه است. مثل هنده که پیش یزید بود؛ اما دلش پیش زهرای عزیز (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) بود. عزیز من! خودت باید مکان باشی! ببین دلت کجاست؟! [۴]
حضرت خدیجه (علیهاالسلام) صندوقچه حضرت زهراست، زهرای عزیز (علیهاالسلام) به مادرش مباهات میکند؛ چون امر را اطاعت کرد. خودش میخواهد که مادرش به ظاهر در محشر، از او بالاتر باشد؛ به خاطر همین هفتاد هزار حوریّه با حضرت زهرا (علیهاالسلام) و هفتاد هزار مَلَک با حضرت خدیجه (علیهاالسلام) در محشر میآیند و او را راهنمایی میکنند. این مقام از برای آن مالی است که حضرت خدیجه (علیهاالسلام) در راه خدا داد، مردانگی کرد، خدا هم با او مردانگی میکند. [۵]
حضرت خدیجه، صندوقچه حضرتزهرا[۶]
حضرت خدیجه (علیهاالسلام) در اختیار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است که خدا او را صندوقچه حضرت زهرا (علیهاالسلام) قرار میدهد. مگر هر زنی میتواند صندوقچه زهرای عزیز (علیهاالسلام) بشود؟! قربان دامان خدیجه (علیهاالسلام)! قربان خاک کف پایش که آن را مثل تربت زهرا (علیهاالسلام) به چشمم میکِشم! حضرت زهرا (علیهاالسلام) از این دامن به دنیا آمد. این دامن نیست، خلقت است؛ مافوق خلقت را بهدنیا آورد.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به یک نفر گفت: تو باید یک سال فقیر و یک سال دارا باشی. گفت: من بروم با زنم مشورت کنم. آخر، بعضی زنها خوب هستند، بعضی زنها مغزشان خوب کار میکند. مثلاً ببینید حضرت خدیجه مغزش چقدر قشنگ کار کرده است! آسیه در خانه فرعون، مغزش چقدر قشنگ کار کرده است! نمیشود بگویید که همه زنها عقل ندارند. این حرفها چیست که در بعضی کتابها راجعبه زن میزنند که گفته است زن اینجوری است، زن مورد لعنت است! زن هم انسان است. خب، مثل حضرت خدیجه (علیهاالسلام) هم پیدا میشود. آنها به عصاره تمام خلقت یعنی حضرت زهرا (علیهاالسلام) اتّصال هستند. اینها را باید احترام کنید! آن شخص به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: بروم به زنم بگویم. زنش عاقل بود، گفت: اوّل دارایی را بخواه! حالا تا به فقر مبتلا شویم، لااقل یک سال دارا باشیم. اینشخص از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دارایی خواست. یک مقدار انفاق کرد، به قوم و خویشهایش داد، صلهرَحِم کرد. سر سال پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفت و گفت: ما آمدیم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: خدا میگوید که تو تا آخر عمرت دارا هستی؛ چون به مردم رحم کردی. تو هم اگر به مردم رحم کنی، تا آخر عمرت دارا هستی. من والله، نمیخواهم بگویم، به خدا میگویم: خدایا! اینهایی که انفاق میکنند، از مالشان کم نکن! از عمرشان کم نکن! عمرشان را زیاد کن! سایهشان را بالای سر فقرا مُستدام بدار! بنا میکنم دعا کردن. آخر، خدا دعای مرا مستجاب نمیکند؟ چرا، آخر به من که نمیدهد، وقتی داد، بیشترش را به مردم میدهم؛ اما من وظیفهام هست که اینکار را بکنم.
اینکه به شما میگوید صدقه بده! اینکه میگوید انفاقکن! میدانید چرا اینقدر مهمّ است؟ چون سخاوت یقین میخواهد. آن کسیکه سخاوت میکند، میگوید: این را که از مالم برداشتم، مالم کم میشود؛ اما باید یقین داشته باشد و بگوید که این مال را خدا داده، دوباره هم به جایش میدهد؛ اما به شما میگویم سخاوت را باید به جا و به امر بدهید! هستیتان را ندهید! بیخود دلسوز نشوید! امر را اطاعت کنید! اگر همه با امر کار کنید، درستاست. امر، اعمال شما را قبول میکند، امر به شما جزا میدهد. [۷]
فرمایش منتخب: ماه رمضان
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
گذشت کردن و کینهنداشتن[۸]
عزیز من! قربانت بروم، کینه نداشته باش. خانمهای عزیز! کینه همدیگر را نداشته باشید. اگر شما پیرو حضرت زهرا (علیهاالسلام) هستید، پیرو امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) هستید، گذشت داشته باشید! چرا ماه مبارک رمضان گذشت ندارید؟ مگر نمیگوید اگر یک دوست علی از دستت ناراحت باشد، خدا هیچ عبادتت را قبول نمیکند. عزیزان من! برادران عزیز! بیایید امروز مانند امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بشویم. حالا آن آدمی که به تو تهمت زده، یا یک کاری کرده، دیگر از ابنملجم که بدتر نیست؛ گذشت داشته باش! به تمام آیات قرآن! از اوّل عمرم همهاش گذشت کردم. فحش به من دادند، فحش ناموس به من دادند، باز هم میرفتم بر سرِ راهش میایستادم و میگفتم: سلام علیکم، همچنین نگاهم میکرد و تعجّب میکرد. گفتم: بابا! حالا تو ناراحت بودی، دو تا فحش هم به ما دادی، چیزی نیست؛ چرا رویت را از ما برمیگردانی؟ میگفتم: مبادا، این شخص خجالت بکشد که این فحشها را بهمن داده و اینکارها را کرده است. والله، در فکر من همین است. میگفتم که این شخص یک روز به خاطر من ناراحت نباشد. این درست است. این دِل، دِل علی (علیهالسلام) است. این دِل، دِل امر علی (علیهالسلام) است. چرا ما با هم کینه داریم؟! [۹]
یاد خیلی ابعاد دارد، ابعاد آنهم خیلی زیاد است. یاد خیلی مهمّ است. من دلم میخواهد همیشه یاد امام زمان (عجلاللهفرجه) باشید، یاد امام حسین (علیهالسلام) باشید، یاد خدا باشید، یاد ولایت باشید. حالا این جمله را میخواهم بگویم: اینکه میگوید: «أنا مدینة العلم و علیٌ بابُها» از درِ علی (علیهالسلام) بیا! یا میگوید: «أین الرّجبیّون؟» رجبیّون کجایند؟ یک نَفَسی که در ماه مبارک رمضان میکشی، عبادت است؛ تا حتّی روایت داریم، خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! این جمله را ایشان گفت: اگر کسی خوابش ببرد، ملائکه میآیند تو را اینطرف و آنطرف میکنند که مبادا دست تو زیر تنهات مانده باشد، اینقدر ماه مبارک رمضان به فکر تو هستند؛ اما نمیگوید این الرّمضانیّون؟ یا ماهشعبان که ماه خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است، هم نمیگوید این الشّعبانیّون؟ میگوید: «أین الرّجبیون؟» کسانیکه یاد علی (علیهالسلام) بودند، کسانیکه از درِ علی (علیهالسلام) آمدند و یاد علی (علیهالسلام) بودند. حالا بالاتر ببرم؟ این مثل آن است که خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: «بلّغ!» بلند شو، تبلیغکن! هدایت با من است. همیشه خدا یک چیزی را برای خودش گذاشته است. خدا یک برتری به تمام ائمه (علیهمالسلام) دارد، همیشه برای خودش چیزی میگذارد. حالا میگوید «أین الرّجبیّون؟» بیایید من مزد شما را بدهم. هیچ قدرتی نمیتواند مزد ولایت را بدهد. هر مزدی یک چیز جزیی است. هر مزدی که کسی راجع به ولایت بدهد، یک چیز دنیایی است؛ اما خدا میگوید: «أین الرّجبیّون؟» بیایید من به شما مزد بدهم. خدا به تو چه میدهد؟ محبّت خودش را به تو میدهد. خدا به تو چه میدهد؟ اصلاً محبّت خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به تو میدهد. چه کسی میتواند آن را به تو بدهد؟! آن چند شب گذشته به خدا گفتم: خدایا! من دو چیز از تو میخواهم که هیچکسی نمیتواند آن را بدهد، اصلاً هیچ قدرتی نمیتواند بدهد: یکی محبّت تو را میخواهم، یکی هم محبّت دوازدهامام (علیهمالسلام) را میخواهم. چهکسی میتواند بدهد؟! چیزی از خدا بخواهید که خلق نتواند آن را به شما بدهد. [۱۰]
اطاعت امر، شرط قبولی عبادت[۱۱]
الآن ماه مبارک رمضان دارد طی میشود، چهکار کردید؟ آیا یک افطاری به یک نفر دادید؟ یک قوم و خویشی دارید، آیا یک مرغی، گوشتی درِ خانهشان بردید؟ آیا یک شب درِ خانه فقرا رفتید؟ آیا دل یکی را خوش کردید یا اینکه فقط بهمسجد رفتید و قرآن سر گرفتید؟ بهدینم قسم، آن قرآن به ما، به بعضیها لعنت میکند. قرآن مجید روح دارد، جان دارد. والله، الآن یک عدّهای از وعّاظِ ما دارند اهل تسنّن را تشویق میکنند. تمام شما هم اینجوری کردید. میگوید: اینجا این نماز را بکن! اینجا هم ذکر بگو! اینجا چهار تا صلوات بفرست! این عبادت را به جا بیاور! آنوقت میروی بهشت. تمام اینها درستاست؛ اما «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» شرطش این است که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱۲] قبول داشته باشی. حالا اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول داری، باید امرش را اطاعت کنی. مگر نیست که امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) از دفن ظاهری امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که برمیگردند، صدای گریه از خرابهها میآمد؟! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به آنها سر میزد. حضرت سه روز، سه روز نانش را نمیخورْد و به فقرا میداد. به تو میگوید تو آن نیستی، هم بخور و هم بخوران!
به ارواح پدر و مادرم، دارم در مجلس میبینم که ماه مبارک رمضان از دستش رفته، تکان نخورده؛ فقط ذکر گفته و مسجد رفته است. بهدینم، دارم میبینم. عزیز من! تکان بخور! ببین من دارم به شما چه میگویم؟ این مالی که دست توست، بیتالمال است. باید آن در امر تو باشد؛ نه اینکه تو در امرش باشی؛ [یعنی باید پولت را به امر خرج کنی]. هر کجا بخواهی خرج کنی، خدا پدرت را درمیآورد. خدایا! تو شاهد باش! من نزدیک به هشتاد سالم است، حجّت را بر مردم تمام میکنم. بیتالمال که اینها درآوردند نیست. مالی که در اختیار توست، بیتالمال است. مگر تو حقّ داری بروی یک چیزهای بیخودی بخری؟! پدرت را درمیآورد. در قرآن میفرماید: «فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرةٍ شرّاً یره»[۱۳] خدا از تو بازخواست میکند که مالت را کجا خرج کردی؟ چرا خرج کردی؟ عزیزان من! «إنّما الدّنیا فناء و الآخرةُ بقاء» بیایید یک تکانی بخوریم! مگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نیست که آمده میبیند یک گردنبندی در خزانه نیست. به آن خزانهدار میگوید چطور شده است؟ میگوید: دخترت زینب (علیهاالسلام) میخواست به یک مجلس مهمّی برود، آمد آنرا عاریه ذمّه گرفت؛ یعنی این گردنبند را به پول درآورد [قیمتگذاری کرد]، پولش را اینجا گذاشت و آن را با خودش برد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قسم میخورَد و میگوید: اگر دخترم عاریه ذمّه نبرده بود، به او حدّ میزدم. چهخبر است؟! حدّ میخورد که چرا آن را بردی؟ [۱۴]
خدایا! اگر ما را نیامرزیدی، این ماه مبارک رمضان بیامرز! روایت داریم، حضرت میفرماید: شقیترین مردم کسی است که ماه مبارک رمضان از او بگذرد؛ ولی آمرزیده نشود، بعد از حضرت سؤال میکنند: آقا! اگر آمرزیده نشدیم، چه کار کنیم؟ میفرماید: در سرزمین منا بروید! چرا میگوید در منا بروید؟ چون وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) در آنجا ظهور دارد؛ یعنی هر جوری شده میآید تا هوای حاجیان را داشته باشد، آنجاست؛ آنوقت دعا به واسطه امام زمان (عجلاللهفرجه) مستجاب میشود. خدایا! ما جوری باشیم که همینجا دعایمان مستجاب شود و ما را بیامرزی. [۱۵]
بیتوته و نجوا با ولایت
کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خدا، وصل به قرآن، وصل به توحید و وصل به ماوراست[۱۶]
شما بدانید که هر کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خداست، وصل به قرآن است، وصل به توحید است، وصل به ماوراست. عزیز من! من الآن برایتان روایت نقل میکنم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من ریشه درخت توحیدم، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، یعسوب الدّین، جانشین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، وصیّ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: من ساقهاش هستم، آقا! دیگر باقی دارد؟ بله! میگوید: این شجره، میوه میخواهد، میوهاش قرآن است، دیگر چه؟ میگوید: دوستان ما برگش هستند؛ یعنی برگ اگر توجّه داشته باشید، من یکوقت جسارت کردم، گفتم: من وقتی در بیابان میرفتم، با برگهای درخت نجوا میکردم، آن برگ را برمیداشتم، اینجوری مثل یک کتاب در دست میگرفتم، سر به سوی آسمان میکردم، میگفتم: خدا! این را چه کسی لولهکشی کرده است؟ تمام توجّه من روی برگ بود. طرف خدا میرفتم، چه کسی آن را لولهکشی کرده است؟ پس بدان برگ باید میوه را چه کار کند؟ حفظ کند، البتّه چرا؟ منظور این است باید اتّصال باشد؛ پس ریشه شجره توحید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شد، ساقهاش علی (علیهالسلام)، میوهاش قرآن مجید، تو باید برگش باشی، حفظ کنی. امام صادق (علیهالسلام) هم میفرماید: عزیزان من! یک کاری کنید ما قیامت، خجلزده نباشیم که بگوییم این شیعه ماست، یک کاری کنید که امر ما را اطاعت کنید و ما آنجا سرفراز باشیم. [۱۷]
آقاجان من! شما میتوانید به من اعتراض کنید، بگویید که این برگ حفظ میکند یا ولایت حفظ میکند؟! یا خدا حفظ میکند؟! یا قرآن حفظ میکند؟! میتوانید به من اعتراض کنید. حالا من جواب اعتراضت را میدهم. اگر یک خیمهای زدند، امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» یعسوب الدّین، امام المبین یا حضرت زهرا، صدیقه طاهره (علیهاالسلام)، امام حسن (علیهالسلام)، امام حسین (علیهالسلام) در آن بودند، مثل همان حدیث کساء؛ آیا عباء قیمت دارد یا اینها؟! آن چادر قیمت دارد یا اینها؟! اگر ما میگوییم که برگ حفظ میکند؛ برگ به منزله یک چادر است، اصلِ درخت میوه، ریشه و ساقهاش است. این حرف را زدم که شیطان در دل شما هیجانی پیدا نکند؛ پس اگر میگوید برگ اینطوری حفظ میکند؛ مثل یک چادری که حفظ کند.
روایت دوم: امام صادق (علیهالسلام) به دوستان و شیعههایش میگوید: یک کاری بکنید که باعث زینت ما باشید! زینت یعنیچه؟! خب برگ درخت هم زینت است. حالا اگر میگوید این شیعه برگ درخت توحید است، آقای مهندس! باید جدا نشوی. من یک برگ درخت کَندم، دیدم یک شیرهای دارد، این شیرهاش به ساق درخت وصل است؛ گفتم: اَی به قربانت بروم! اِی پیامبر! ای امیرالمؤمنین! ببین شیرهاش به این ساقه درخت وصل بود؛ پس باید جدا نشوی! اگر یک پوست درختی را اینطوری، یکقدری جدا کنند، بالایش خشک میشود. باباجان! عصاره این روایت این است. من دلم میخواهد توجّه بفرمایید! قربانتان بروم، فدایتان بشوم، اگر این پوست درخت را جدا کنی، یک قسمتیاش را؛ آب به آن بالای درخت نمیرسد، خشک میشود؛ وقتی درخت خشک شد، باید آن را سوزاند. خدا عمر و ابابکر را لعنت کند! ولایت را از مردم جدا کردند، گفت: «حَسبنا کتابالله» تمامشان خشک شدند، تمام پیروانشان خشک شدند. چرا؟ جدا کرد، ولایت را جدا کرد. چرا میگوید تمام گناهان عالم، گردن عمر است؟ ولایت را جدا کرد؛ قربانتان بروم، عصارهاش این است. [۱۸]
اگر افشای ولایت، درون قلبت نباشد، حرف است؛ ارتباط با ولایت نیست. اغلب مردم اینطور هستند، چون پیرو خلقند و کنار نرفتند و درون قلبشان نجوا نیست. من از اوّل دنبال خلق نرفتم، کارهایی برای خودم جور میکردم و از آن لذّت میبردم. شما که داری کار میکنی، مهندس یا دکتر یا کاسب هستی یا درس میخوانی، شما باید با روح کلّ خلقت ارتباط و اتّصال داشتهباشی. روح کلّ خلقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. الآن هم به وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) اتّصال پیدا کنی و اگر هدفت این باشد، شما داری نجوا میکنی. [۱۹]
ارجاعات
اخلاق در خانواده
کَظمِ غِیظ[۲۰]
عزیزان من! قربانتان بروم، انسان باید «کَظمِ غِیظ» داشته باشد، خشم خودش را فرو ببرد؛ هیچ چیزی بالاتر از این نیست که غیظ خودتان را فرو ببرید. غیظ فقط برای امر خدا و بغض نسبت به دشمنان حضرت زهراست، اصلاً نباید بغض و غیظ، نسبت به چیز دیگری در شما وجود داشته باشد.
ای شیعه علی! مگر علی (علیهالسلام) غیظ در وجودش بود؟ حالا فلانی میگوید: نمیدانم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عمرو بن عبدود را کشته، یک شمشیر زده، بلند شده، راه میرود، غیظش را فروکش کند. ای نادان! مگر امیرامؤمنین علی (علیهالسلام) به غیر از خدا، غیظ در وجودش هست؟ علی (علیهالسلام) نور خداست. نور که غیظ در وجودش نیست. چه کسانی هم دارند این را میگویند؟ کاش یک عوام این حرف را میزد. من دارم میگویم در مؤمن نباید غیظ باشد، اگر هم غیظ در دیگری هست، باید دعا برایش کند! اصحاب یمین یعنی این.
هر موقعی دیدید که اینطوری نیستید، بدانید که «اصحاب یمین» نیستید. هر موقعیکه دیدید اینطوری نیستید، «متقی» نیستید، امضاشده نیستید. کارتِ امضا به شما نمیدهند، کارت قبولی به شما نمیدهند. حالا اگر اینطوری شدید، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) «صفات الله» به شما میدهد. یک مدّت باید اینطوری بشوید! فوری «صفات الله» به شما میدهند، صفات خودشان را به شما میدهند، دیگر راحت میشوید. شما صفات خدا میشوید. بیایید حرف مرا بشنوید! بیایید از این راه بروید! بیایید با هم از این راه برویم!
با مردم بداخلاقی نکنید! من تکرار میکنم: با مردم سازش کنید! مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با یک یهودی سازش نمیکردند؟ ما باید اخلاقمان را عوض کنیم! این اینطوری است، آن اینطوری است، هر طور که میخواهد باشد. تو «اخلاقحسنه» داشته باش!
مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نبود که زِره او را یک یهودی دزدیده بود. حالا قنبر رفته آن را پیدا کرده است و آورده ؛ چونکه زِره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) معلوم بود، پشت نداشت؛ هر چه که داشت جلوی آن بود. بین همه زِرههای جنگجوها پیدا بود. حالا زِره را آورد. به امیرالمؤمنین گفت: بروید (علیهالسلام) شاهد بیاورید! ببین حکومت علی (علیهالسلام) یعنی این.
حالا کسیکه آنجا [به عنوان قاضی] نشسته است، به علی (علیهالسلام) میگوید: برو شاهد بیاور! علی (علیهالسلام) میگوید: همانطور که با مردم رفتار کردی، با من هم رفتار کن! حالا میگوید: علیجان! شاهد بیاور! حالا رفته شاهد آورده، میگوید: این زِره من است. [آن قاضی] گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر بدانی علی (علیهالسلام) چه کرد؟ گفت: چرا اسم مرا اینطوری صدا زدی که این یهودی خجالت بکشد. (ولایت یعنی این، کسی را خجالت ندهید! تو اینطوری هستی، تو آنطوری هستی. همه جای ما لَنگ است. هر کجا را نگاه میکنم، میبینم لَنگ هستید.)
آنوقت به او گفت: یهودی! برادر! او را برادر خطاب کرد، نوازشش کرد. گفت: اینطوری که تو قدری وحشت کردی. چقدر این زِره را فروختی؟ بیا پولش را بگیر! دوباره به او آدرس داد. گفت: هر وقت مضطرّ شدی، بیا پیش من، من به تو پول میدهم. ببین چه کار کرد؟ من از دست یک عدّهای میسوزم.
اخلاق علی (علیهالسلام) را در خودمان پیاده کنیم. سازندگی یعنی این. اینکه میگویم خودمان را بسازیم؛ یعنی این. آیا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یهودی را دوست داشت؟ نه! او که دست از اخلاقش برنمیدارد، تو هم دست از اخلاقت برندار! چه کاره هستی که من اینطرف و آنطرف میروم؟ من سر و کارم با خداست. خدا میگوید: یا محمّد! من باید هدایت کنم. به خود پیامبرش میگوید تو چه کاره هستی؟ تو میخواهی هدایت کنی؟! [۲۱]
ارجاعات
سخنی با خانمها
صفات زینب داشته باشید [۲۲]
خواهر عزیز! تو که میآیی زیارت حضرت معصومه (علیهاالسلام)، تو که میروی زینبیه، تو که میروی سوریه، باید سنخه حضرت زینب (علیهاالسلام) باشی، باید سنخه حضرت معصومه (علیهاالسلام) باشی تا «إشفعی لنا فیالجنّة» باشی. اگر سنخه نباشی، «إشفعی لنا فیالجنّة» نیستی. دو تا زن هستند که در مورد آنها گفته شده «إشفعی لنا فیالجنّة»: یکی حضرت زینب (علیهاالسلام) است، یکی هم حضرت معصومه (علیهاالسلام) است. چطور «إشفعی لنا فیالجنّة» میشوی؟ تو باید صفات آنها را داشته باشی. اینها «صفات الله» هستند. تو وقتی رویت را گرفتی، خودت را از نامحرم پوشاندی، حضرت معصومه به تو چه میدهد؟ «إشفعی لنا فیالجنّة»، امضاء میکند تو را، امضا به تو میدهد. [۲۳]
حالا آقا برای نیمه شعبان تئاتر درست میکند، تو هم میروی تماشا! امام میگوید: امر ما را اطاعت کن! حالا او که تئاتر درست میکند تقصیر دارد، تو که به تماشا میروی، از او بیشتر تقصیر داری. این چراغانیها که میشود، به نظر من عین دروازه ساعات است که داشتند اُسراء را وارد میکردند و ساز و آواز میزدند، یک عدّهای هم به تماشا میآمدند! خانم! به تو میگوید خودت را حفظ کن! آخر چراغانی میروی چه چیزی ببینی؟! چند نفر تو را میبینند؟! چه کار میکنی؟! کجا میروی تماشا؟! تُف توی غیرتت! [۲۴]
عزیزان من! قربانتان بروم، خانمها! شب عاشورا، تاسوعا، بروید کنارِ خانهتان! یک زیارت عاشورا بخوانید و اشکی بریزید! خدا از سر تمام گناهانتان میگذرد و شما را میآمرزد. کجا میآیید توی خیابانها؟! حالا دیگر زنها هم دسته دارند!! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: برو در خانهات بنشین! او میگوید برو بیرون، این هم میرود! میخواهد ثواب کند! این است که میگویم ثوابی شدید. این کارها چیست که میکنید؟ یک نفر هم نمیگوید اشتباه است. [۲۵]
وقتی حضرت زینب (علیهاالسلام) در دوازه کوفه آمد، امام حسین (علیهالسلام) به او اجازه داد و گفت: خواهر! در شام دارند به پدر ما لعنت میکنند، تو باید در دوازه کوفه خطبه بخوانی! از آنجا هم به شام بروی و خطبه بخوانی. زینب (علیهاالسلام) به امر برادرش خطبه خواند. [۲۶]
حالا آن خانم میگوید: زینب (علیهاالسلام) خطبه خواند، من هم باید توی مردها بروم و خطبه بخوانم! [۲۷] اگر حضرت زینب (علیهاالسلام) صحبت کرد، پرچم علی (علیهالسلام) را افراشته کرد، پرچم یزید را پایین آورد، تو که صحبت میکنی، به دینم! به ایمانم! پرچم یزید را افراشته میکنی. [۲۸] او یک دینِ رفتهای را که خلق برده، میخواهد برگرداند! زینب (علیهاالسلام) میخواهد لعنت را از روی پدرش بردارد! زینب (علیهاالسلام) میخواهد اینهایی که گفتند حسین کافر است، مسلمانیِ حسین (علیهالسلام) را در خلقت اعلام کند! آدم آتش میگیرد! [۲۷]
خواهر عزیز! عزیز من! شما باید صفات زینب (علیهاالسلام) داشته باشید. حالا که به او میگویی، میگوید: زینب (علیهاالسلام) سخنرانی کرد، من هم میکنم. تو همه کارهایت به امر زینب (علیهاالسلام) است که حالا سخنرانیاش را یاد گرفتهای؟! زینب (علیهاالسلام) به امر امام زمانِ خودش خطبه خواند. میخواست شیعهها بمانند، میخواست بنیامیّه را رسوا کند. همینطور که رسوا کرد. آن بلاغت حضرت زینب (علیهاالسلام)، آن سخنرانیاش یزید را رسوا کرد. [۲۳] خانمها! شما فردای قیامت جواب زهرا (علیهاالسلام) را چه میدهید؟ بدانید اینجا آزادید، آنجا آزاد نیستید. اینجا آزادی را خودتان به خودتان دادید، یا یکی که یک قدری مافوق شماست به شما داده است. این آزادیها به قرآن! گرفتاری است.
خانم عزیز! یک روزی تو را میآورند پای محاکمه. به چه مجوّزی صحبت میکنی؟ آیا این حرف تو، اتصال به کلام است؟ آیا این کار تو را قرآن مجید قبول کرده؟ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) قبول کرده؟ زهرای عزیز (علیهاالسلام) قبول کرده؟ نه! [۲۹] تو میخواهی مردم را به شهوت خودت تحریک کنی. [۳۰] برای چه خودت را در اختیار نامحرم میگذاری؟ هیچ هم ناراحت نیستی! مگر پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟ اصلاً تو به حرف زهرا (علیهاالسلام) توجه نداری. والله! پشت به ولایت کردی. [۲۹] آیا تو زینب (علیهاالسلام) هستی؟ آیا امام حسین (علیهالسلام) به تو گفته حرف بزن؟ این کارها چیست که میکنید؟ همه اینها خیمهشببازی است. فردای قیامت، خدا پدرت را در میآورد. [۳۰]
- ↑ ماوراء در امر حضرتزهرا؛ نور ولایت (دقیقه 5)، حضرتخدیجه (اول نوار و دقیقه 8)، صادرات مؤمن، اطاعت است (دقیقه 32)
- ↑ حضرتخدیجه 77
- ↑ ماوراء در امر حضرتزهرا؛ نور ولایت 78
- ↑ یقین 75 و کتاب حضرتزهرا
- ↑ صادرات مؤمن، اطاعت است 81
- ↑ روح تمام خلقت ولایت است 81 (دقیقه55)
- ↑ کتاب جامع ولایت و روح تمام خلقت ولایت است 81
- ↑ ثواب هزار ماه، مزد ولایت (دقیقه 33) و یاد 81 (دقیقه 26)
- ↑ ثواب هزار ماه، مزد ولایت 83
- ↑ یاد 81
- ↑ ولایت قدر است 82 (دقیقه 2 و 27) و فتنه آخرالزمان 81 (دقیقه53)
- ↑ (سوره المائدة، آیه ۳)
- ↑ (سوره الزلزلة، آیه ۷)
- ↑ ولایت قدر است 82
- ↑ فتنه آخرالزمان 81
- ↑ حج ۸۰ (دقیقه ۴) و شجره توحید (دقیقه ۱۵، دقیقه۱۷)
- ↑ حج ۸۰
- ↑ شجره توحید 75
- ↑ کتاب نجوا
- ↑ یتیم آلمحمد ۷۸ (دقیقه ۵۳ و ۴۴)
- ↑ کتاب جامع ولایت و یتیم آلمحمد 78
- ↑ عصاره زیارت ۷۷ (دقیقه۴۳ و ۵۳) و عاشورای ۸۸، ارتباط (دقیقه ۱۹)
- ↑ پرش به بالا به: ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ عصاره زیارت 77
- ↑ نیمه شعبان ۸۳
- ↑ عاشورای ۸۸؛ ارتباط
- ↑ عبادت و اطاعت؛ درباره خمس 73
- ↑ پرش به بالا به: ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ عصاره عاشورا 82
- ↑ اربعین ۹۰؛ عبادتهای خیالی
- ↑ پرش به بالا به: ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ شناخت امر 82
- ↑ پرش به بالا به: ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ اربعین ۸۷؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه