کتاب عارف ولایت به لطف خدا منتشر شد. منتخب عید فطر

صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
</div>
 
</div>
 
-->
 
-->
{{فرمایش منتخب|عنوان=ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{فرمایش منتخب|عنوان=امام جواد|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  

نسخهٔ ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۷:۳۱

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: امام جواد

فهرست مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

برآوردن حاجت برادر مؤمن، بالاتر از زیارت امام[۱]

صفات‌ اللهی که خدا از آن حمایت می‌کند، رفع حاجت برادر مؤمن است. شخصی خدمت جواد الائمه (علیه‌السلام) آمد و پرسید: یابن‌ رسول‌ الله! ارزش زیارت قبر پدر شما چقدر است؟ امام فرمود: از هفتاد حجّ و هفتاد عمره بالاتر است. بعد عرض کرد: آیا کاری بالاتر از زیارت قبر پدرتان هست؟ فرمود: آری! برآوردن یک حاجت برادر مؤمن. رفع حاجت برادر مؤمن این‌ است که کاری دارد برایش انجام دهی یا این‌که پولی به او بدهی. رفع حاجت از زیارت امام بالاتر است و بیشتر به تو اجر می‌دهد، آن امر به تو اجر می‌دهد. توجّه می‌کنید من چه می‌گویم؟ به آن کاری که کردی، به تولیدِ تو اجر می‌دهد. تولیدِ تو این‌ است که فقر یک بنده‌ خدا را خاموش کردی. زیارت امام، زیارت است؛ اما رفع حاجت مؤمن، امر ولایت و صفات خداست؛ صفات امام است که برادر دینی‌ات را از فقر نجات دهی. زیارت امام‌ رضا (علیه‌السلام) هم که می‌روی، باید صفات ببری نه خودت را، چشم و دست و پای شما، تا حتّی درونت صفات ببرد؛ امام‌ رضا (علیه‌السلام) از درون شما خبر دارد. آیا ما صفات می‌بریم یا خودمان را می‌بریم؟ همان‌ جا هم که هستی، چند خیال داری! حرف و خواهش‌هایی که داری می‌کنی، از روی نفس خودت می‌کنی! [۲]

وقتی آقا امام‌ رضا (علیه‌السلام) به طوس تشریف بردند، عدّه‌ای بودند که دور جواد الائمه (علیه‌السلام) می‌آمدند. خانه آقا امام‌ رضا (علیه‌السلام)، دو تا درب داشت: یکی باب‌ الصّغیر، دیگری باب‌ الکبیر. فقرا در باب‌ الکبیر جمع می‌شدند؛ اما این عدّه جواد الائمه (علیه‌السلام) را از باب‌ الصّغیر می‌بردند. آقا علی‌ بن‌ موسی‌ الرّضا (علیه‌السلام) به جواد الائمه (علیه‌السلام) نوشت: شنیده‌ام تو را از باب‌ الصّغیر می‌برند، از باب‌ الکبیر برو. خزینه خدا تهی نیست، به قوم و خویشانت، آن‌هایی که نزدیک هستند، این‌قدر پول بده! به آن‌هایی که دور هستند، این‌قدر پول بده! به همسایه‌هایت این‌قدر پول بده! به رفقایت هم این‌قدر پول بده! امام، رفقا را هم جزء قوم و خویش‌ها آورد. ببینید این‌ها دستور است که به ما داده‌اند. من نمی‌گویم مقدّس‌گری کن و برو مالت را بده! دستور را عمل کن. آخر تو چطور خوابت می‌برد؟! یک خانه داری، چه‌ کارش می‌کنی؟! شما برای آبرویت یک‌ خانه بساز؛ البتّه خوب بساز! من بعضی‌ وقت‌ها به رفقا می‌گویم: خانه که می‌خواهید بسازید، اوّل زیرزمین بسازید! چرا؟ با این زیرزمین، خانه‌ات محفوظ دارد. خانه بساز! مطابق شأنت است. شما نمی‌توانید در یک‌ خانه خشتی و گِلی بروید. تو باید خانه‌ات خوب باشد، ماشین داشته‌ باشی، وسایل زندگی داشته‌ باشی، حرف من همه‌اش سرِ حرام است؛ یعنی قانع باش! امروز من گفتم عدّه‌ای هستند که در این دنیا خوش هستند. آن‌ها کسانی هستند که قانع و راضی باشند و جزء وِلای ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السلام) باشند؛ یعنی امرشان را اطاعت کنند. این‌ها خوش هستند، مابقی خوش نیستند، خیال می‌کنند که خوش هستند. [۳]

چرا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) در این‌خانه می‌آید؟ چرا حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) می‌آید؟ چرا جواد الائمه (علیه‌السلام) می‌آید؟ چرا ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السلام) این‌جا می‌آیند؟ آیا محض من می‌آیند؟ من یک پسر رعیت بدبخت بیچاره بی‌سواد هستم. محض این حرف‌ها که زده می‌شود می‌آیند؛ یا شما می‌زنید، یا من می‌زنم، این‌ها می‌آیند و استقبال می‌کنند. الحمد لله در قم یک جلسه‌ای است که حرف ما را می‌زند. به تمام آیات قرآن! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد و به پسرم گفت: علی! امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) خانه هیچ‌کس در قم نرفته، فقط خانه پدر تو آمده‌ است. شما قدردانی کنید! این حرف‌ها را به همه‌ کس نزنید؛ آن‌وقت می‌گویند: فلانی، جادوگر است که این حرف‌ها را می‌زند؛ می‌خواهد شما را گول بزند؛ چون آن کسی‌که این مطلب را می‌گوید، ولایت ندارد؛ ولایت جاذبه دارد. ببین، آهن‌ربا هیچ‌ چیز را نمی‌گیرد، فقط آهن را می‌گیرد. دل ولایتی هم ولایت را می‌گیرد. [۴]

مبطل، بی‌ولایتی‌ است[۵]

وقتی یحیی‌ بن‌ اَکثم با آقا جواد الائمه (علیه‌السلام) روبرو شد، به امام گفت: آیا من سؤال کنم یا تو؟ امام فرمود: هر چه می‌خواهی بگو! پرسید: اگر کسی در مکّه صید کند، حکمش چیست؟ امام فرمود: آیا این‌ شخص بنده است یا آزاد؟ آیا به تکلیف رسیده یا به بلوغ؟ آیا صغیر است یا کبیر؟ آیا همیشه کارش است یا این‌که دفعه اوّلش است؟ آیا به خیال زده؟ آیا محتاج بوده؟ آیا می‌خواسته این صید را بخورد؟ آیا گرسنه بوده؟ آیا عنایت داشته یا نه؟ عاقل بوده یا نادان یا دیوانه؟ امر کسی را اطاعت کرده؟ این‌قدر امام گفت که یحیی‌ بن‌ اکثم گیج شد. ببین، من این حرف‌ها را که می‌زنم، می‌خواهم نتیجه‌گیری بکنم: بدان که چقدر این آفرینش ارزش دارد! خدای تبارک و تعالی روی هر کدام از این‌ها، حکم گذاشته‌ است. خودش هم گفته: تمام این‌ها را خلق کردم، مرا عبادت کنید! حالا یک‌ دفعه می‌گوید اگر علی (علیه‌السلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۶] قبول نداشته‌ باشی، محبّت مرا داشته‌ باشی، تمام عبادت ثقلین را بکنی؛ اما پیش من ارزش نداری، تو را با صورت در جهنّم می‌اندازم؛ باید امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول داشته‌ باشی. ولایت این‌ است که ما باید آن‌ را بفهمیم. ما چه ولایتی فهمیده‌ایم؟! به‌ قرآن مجید! یک خلقت را به اندازه یک ذرّه‌اش را نفهمیدیم! چه می‌گویید؟! ظاهر خودمان را پاکیزه کردیم و به خیال‌مان «سلام‌ الله‌ علیه» هستیم. بیا در این حرف خُرد شو! ببین خدا چه می‌گوید؟! می‌گوید: من یک خلقتی را کنار می‌گذارم؛ مقصدم علی (علیه‌السلام) است، مقصدم زهراست، مقصدم امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. کجا دنبال این و آن می‌روید؟! [۷]

والله! مهمّ‌تر از خانه‌ خدا روی زمین نیست. اگر جایی از خانه‌ خدا مهمّ‌تر روی زمین بود، خدا می‌گفت: اگر به شیعه من توهین کردی، آن‌جا را خراب کردی. خدا برای یک شیعه، تمام مُبطلات را کنار می‌زند، چرا توجّه نداری؟! ببین با سؤالاتی که امام‌ جواد (علیه‌السلام) از یحیی‌ بن‌ اَکثم کرد، چقدر این خانه‌ خدا مُبطل دارد! صدها مُبطل دارد. قرآن شش‌ تا، هفت‌ تا آیه راجع‌ به این مطلب دارد، بروید بخوانید! عزیز من! وقتی می‌خواهی به مکّه بروی، باید مُبطل به‌ جا نیاوری. خدا تمام این مُبطلات را برای یک شیعه کنار می‌زند و می‌گوید: چرا توهین به او کردی؟ حالا چرا خدا می‌گوید توهین به یک مؤمن، مثل خراب‌کردنِ خانه‌اش است؟ چون این مؤمن، وصل به ولایت است. شما هم بیا وصل به ولایت شو! کجا می‌روی؟! چرا دست از علی (علیه‌السلام) برمی‌داری؟! در چه فکر و خیالی هستی؟! آیا به ماوراء اعتقاد نداری؟! این‌ خانه صدها مُبطل دارد. مُبطل، بی‌ولایتی است. اگر تو ولایت داشته‌ باشی، خدا تمام مُبطلات را عفو می‌کند، اگر ولایت نداشته‌ باشی، خدا آن‌جا برای هر چیزی تو را محاکمه می‌کند و پدرت را درمی‌آورد. اصلاً وجود ولایت، مُبطل خنثی‌کن است، گناه خنثی‌کن است. چرا توجّه نداری؟! [۸]

حالا مأمون منافق، امام‌ رضا (علیه‌السلام) را زهر داده، وقتی امام بلند شد که از مجلس بیرون برود، مأمون گفت: یابن‌ عمّ! کجا می‌روی؟ دلم می‌خواهد شما در مجلس بنشینی. امام فرمود: همان‌جا که تو مرا روانه کردی؛ یعنی تو گفتی که به‌ من زهر بدهند. حالا این حرف چیست که بعضی می‌گویند امام‌ رضا (علیه‌السلام) گفت: اباصلت! درِ خانه را ببند! من غریبم؟! چرا توجّه ندارید؟! اگر امام گفت در را ببند، می‌خواست مملکت به‌ هم نخورد و خون‌ریزی نشود. امام، ولیّ خدا مواظب است که از دماغ کسی خون نیاید. حالا حضرت به خود می‌پیچید، یک‌ وقت ندا داد: جوادم! عزیزم! کجایی؟ بیا! می‌خواهم با تو نجوا کنم و ولایت را در ظاهر به تو بسپارم. فوراً جواد الائمه (علیه‌السلام) به طرفة‌ العینی [چشم به‌هم زدنی] حاضر شد. اباصلت گفت: جوان! در که بسته‌ بود، از کجا داخل شدی؟! امام فرمود: خدایی که از مدینه مرا به طوس آورده، از درِ بسته هم وارد می‌کند؛ یعنی حرف نزن! جواد الائمه هم آمد و سر پدر را به دامن گرفت، وداع امامت را گفت. امام‌ رضا (علیه‌السلام) ردای امامت را به آقا جواد الائمه سپرد. [۹]

یا علی


بیتوته و نجوا با ولایت

کسی‌که وصل به ولایت شد، وصل به خدا، وصل به قرآن، وصل به توحید و وصل به ماوراست[۱۰]

شما بدانید که هر کسی‌که وصل به ولایت شد، وصل به خداست، وصل به‌ قرآن است، وصل به توحید است، وصل به ماوراست. عزیز من! من الآن برایتان روایت نقل می‌کنم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: من ریشه درخت توحیدم، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، یعسوب‌ الدّین، جانشین پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، وصیّ رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: من ساقه‌اش هستم، آقا! دیگر باقی دارد؟ بله! می‌گوید: این شجره، میوه می‌خواهد، میوه‌اش قرآن است، دیگر چه؟ می‌گوید: دوستان ما برگش هستند؛ یعنی برگ اگر توجّه داشته‌ باشید، من یک‌وقت جسارت کردم، گفتم: من وقتی در بیابان می‌رفتم، با برگ‌های درخت نجوا می‌کردم، آن برگ را برمی‌داشتم، این‌جوری مثل یک کتاب در دست می‌گرفتم، سر به سوی آسمان می‌کردم، می‌گفتم: خدا! این‌ را چه ‌کسی لوله‌کشی کرده‌ است؟ تمام توجّه من روی برگ بود. طرف خدا می‌رفتم، چه ‌کسی آن را لوله‌کشی کرده‌ است؟ پس بدان برگ باید میوه را چه‌ کار کند؟ حفظ کند، البتّه چرا؟ منظور این ‌است باید اتّصال باشد؛ پس ریشه شجره توحید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شد، ساقه‌اش علی (علیه‌السلام)، میوه‌اش قرآن ‌مجید، تو باید برگش باشی، حفظ کنی. امام‌ صادق (علیه‌السلام) هم می‌فرماید: عزیزان من! یک ‌کاری کنید ما قیامت، خجل‌زده نباشیم که بگوییم این شیعه ماست، یک‌ کاری کنید که امر ما را اطاعت کنید و ما آن‌جا سرفراز باشیم. [۱۱]

آقاجان من! شما می‌توانید به‌ من اعتراض کنید، بگویید که این برگ حفظ می‌کند یا ولایت حفظ می‌کند؟! یا خدا حفظ می‌کند؟! یا قرآن حفظ می‌کند؟! می‌توانید به‌ من اعتراض کنید. حالا من جواب اعتراضت را می‌دهم. اگر یک خیمه‌ای زدند، امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» یعسوب‌ الدّین، امام‌ المبین یا حضرت ‌زهرا، صدیقه‌ طاهره (علیهاالسلام)، امام ‌حسن (علیه‌السلام)، امام‌ حسین (علیه‌السلام) در آن بودند، مثل همان حدیث کساء؛ آیا عباء قیمت دارد یا این‌ها؟! آن چادر قیمت دارد یا این‌ها؟! اگر ما می‌گوییم که برگ حفظ می‌کند؛ برگ به منزله یک چادر است، اصلِ درخت میوه‌، ریشه‌ و ساقه‌اش است. این حرف را زدم که شیطان در دل شما هیجانی پیدا نکند؛ پس اگر می‌گوید برگ این‌طوری حفظ می‌کند؛ مثل یک چادری که حفظ کند.

روایت دوم: امام‌ صادق (علیه‌السلام) به دوستان و شیعه‌هایش می‌گوید: یک‌ کاری بکنید که باعث زینت ما باشید! زینت یعنی‌چه؟! خب برگ درخت هم زینت است. حالا اگر می‌گوید این شیعه برگ درخت توحید است، آقای مهندس! باید جدا نشوی. من یک برگ درخت کَندم، دیدم یک شیره‌ای دارد، این شیره‌اش به ساق درخت وصل است؛ گفتم: اَی به ‌قربانت بروم! اِی پیامبر! ای امیرالمؤمنین! ببین شیره‌اش به این ساقه درخت وصل بود؛ پس باید جدا نشوی! اگر یک پوست درختی را این‌طوری، یک‌قدری جدا کنند، بالایش خشک می‌شود. باباجان! عصاره این روایت این ‌است. من دلم می‌خواهد توجّه بفرمایید! قربا‌نتان بروم، فدایتان بشوم، اگر این پوست درخت را جدا کنی، یک قسمتی‌اش را؛ آب به آن بالای درخت نمی‌رسد، خشک می‌شود؛ وقتی درخت خشک شد، باید آن ‌را سوزاند. خدا عمر و ابابکر را لعنت کند! ولایت را از مردم جدا کردند، گفت: «حَسبنا کتاب‌الله» تمامشان خشک شدند، تمام پیروانشان خشک شدند. چرا؟ جدا کرد، ولایت را جدا کرد. چرا می‌گوید تمام گناهان عالم، گردن عمر است؟ ولایت را جدا کرد؛ قربانتان بروم، عصاره‌اش این‌ است. [۱۲]

اگر افشای ولایت، درون قلبت نباشد، حرف است؛ ارتباط با ولایت نیست. اغلب مردم این‌طور هستند، چون پیرو خلقند و کنار نرفتند و درون قلبشان نجوا نیست. من از اوّل دنبال خلق نرفتم، کارهایی برای خودم جور می‌کردم و از آن لذّت می‌بردم. شما که داری کار می‌کنی، مهندس یا دکتر یا کاسب هستی یا درس می‌خوانی، شما باید با روح کلّ خلقت ارتباط و اتّصال داشته‌باشی. روح کلّ خلقت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. الآن هم به ‌وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) اتّصال پیدا کنی و اگر هدفت این ‌باشد، شما داری نجوا می‌کنی. [۱۳]

یا علی

ارجاعات


اخلاق در خانواده

کَظمِ غِیظ[۱۴]

عزیزان من! قربانتان بروم، انسان باید «کَظمِ غِیظ» داشته ‌باشد، خشم خودش را فرو ببرد؛ هیچ‌ چیزی بالاتر از این‌ نیست که غیظ خودتان را فرو ببرید. غیظ فقط برای امر خدا و بغض نسبت به دشمنان حضرت ‌زهراست، اصلاً نباید بغض و غیظ، نسبت به چیز دیگری در شما وجود داشته ‌باشد.

ای شیعه علی! مگر علی (علیه‌السلام) غیظ در وجودش بود؟ حالا فلانی می‌گوید: نمی‌دانم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) عمرو بن‌ عبدود را کشته، یک شمشیر زده، بلند شده، راه می‌رود، غیظش را فروکش کند. ای نادان! مگر امیرامؤمنین علی (علیه‌السلام) به‌ غیر از خدا، غیظ در وجودش هست؟ علی (علیه‌السلام) نور خداست. نور که غیظ در وجودش نیست. چه کسانی هم دارند این را می‌گویند؟ کاش یک عوام این حرف را می‌زد. من دارم می‌گویم در مؤمن نباید غیظ باشد، اگر هم غیظ در دیگری هست، باید دعا برایش کند! اصحاب ‌یمین یعنی این.

هر موقعی دیدید که این‌طوری نیستید، بدانید که «اصحاب‌ یمین» نیستید. هر موقعی‌که دیدید این‌طوری نیستید، «متقی» نیستید، امضاشده نیستید. کارتِ امضا به شما نمی‌دهند، کارت قبولی به شما نمی‌دهند. حالا اگر این‌طوری شدید، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) «صفات ‌الله» به شما می‌دهد. یک مدّت باید این‌طوری بشوید! فوری «صفات‌ الله» به شما می‌دهند، صفات خودشان را به شما می‌دهند، دیگر راحت می‌شوید. شما صفات خدا می‌شوید. بیایید حرف مرا بشنوید! بیایید از این راه بروید! بیایید با هم از این راه برویم!

با مردم بداخلاقی نکنید! من تکرار می‌کنم: با مردم سازش کنید! مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با یک یهودی سازش نمی‌کردند؟ ما باید اخلاقمان را عوض کنیم! این این‌طوری است، آن این‌طوری است، هر طور که می‌خواهد باشد. تو «اخلاق‌حسنه» داشته ‌باش!

مگر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نبود که زِره او را یک یهودی دزدیده‌ بود. حالا قنبر رفته آن را پیدا کرده‌ است و آورده ؛ چون‌که زِره امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) معلوم بود، پشت نداشت؛ هر چه که داشت جلوی آن بود. بین همه زِره‌های جنگجوها پیدا بود. حالا زِره را آورد. به امیرالمؤمنین گفت: بروید (علیه‌السلام) شاهد بیاورید! ببین حکومت علی (علیه‌السلام) یعنی این.

حالا کسی‌که آن‌جا [به عنوان قاضی] نشسته ‌است، به علی (علیه‌السلام) می‌گوید: برو شاهد بیاور! علی (علیه‌السلام) می‌گوید: همان‌طور که با مردم رفتار کردی، با من هم رفتار کن! حالا می‌گوید: علی‌جان! شاهد بیاور! حالا رفته شاهد آورده، می‌گوید: این زِره من است. [آن قاضی] گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر بدانی علی (علیه‌السلام) چه ‌کرد؟ گفت: چرا اسم مرا این‌طوری صدا زدی که این یهودی خجالت بکشد. (ولایت یعنی این، کسی را خجالت ندهید! تو این‌طوری هستی، تو آن‌طوری هستی. همه‌ جای ما لَنگ است. هر کجا را نگاه می‌کنم، می‌بینم لَنگ هستید.)

آن‌وقت به او گفت: یهودی! برادر! او را برادر خطاب کرد، نوازشش کرد. گفت: این‌طوری که تو قدری وحشت کردی. چقدر این ‌زِره را فروختی؟ بیا پولش ‌را بگیر! دوباره به او آدرس داد. گفت: هر وقت مضطرّ شدی، بیا پیش من، من به تو پول می‌دهم. ببین چه ‌کار کرد؟ من از دست یک عدّه‌ای می‌سوزم.

اخلاق علی (علیه‌السلام) را در خودمان پیاده کنیم. سازندگی یعنی این. این‌که می‌گویم خودمان را بسازیم؛ یعنی این. آیا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یهودی را دوست داشت؟ نه! او که دست از اخلاقش برنمی‌دارد، تو هم‌ دست از اخلاقت برندار! چه‌ کاره هستی که من این‌طرف و آن‌طرف می‌روم؟ من سر و کارم با خداست. خدا می‌گوید: یا محمّد! من باید هدایت کنم. به خود پیامبرش می‌گوید تو چه ‌کاره هستی؟ تو می‌خواهی هدایت کنی؟! [۱۵]


یا علی

ارجاعات


سخنی با خانمها

صفات زینب داشته‌ باشید [۱۶]

خواهر عزیز! تو که می‌آیی زیارت حضرت‌ معصومه (علیهاالسلام)، تو که می‌روی زینبیه، تو که می‌روی سوریه، باید سنخه حضرت‌ زینب (علیهاالسلام) باشی، باید سنخه حضرت‌ معصومه (علیهاالسلام) باشی تا «إشفعی لنا فی‌الجنّة» باشی. اگر سنخه نباشی، «إشفعی لنا فی‌الجنّة» نیستی. دو تا زن هستند که در مورد آن‌ها گفته شده «إشفعی لنا فی‌الجنّة»: یکی حضرت ‌زینب (علیهاالسلام) است، یکی هم حضرت‌ معصومه (علیهاالسلام) است. چطور «إشفعی لنا فی‌الجنّة» می‌شوی؟ تو باید صفات آن‌ها را داشته‌ باشی. این‌ها «صفات ‌الله» هستند. تو وقتی رویت را گرفتی، خودت را از نامحرم پوشاندی، حضرت ‌معصومه به تو چه می‌دهد؟ «إشفعی لنا فی‌الجنّة»، امضاء می‌کند تو را، امضا به تو می‌دهد. [۱۷]

حالا آقا برای نیمه شعبان تئاتر درست می‌کند، تو هم می‌روی تماشا! امام می‌گوید: امر ما را اطاعت کن! حالا او که تئاتر درست می‌کند تقصیر دارد، تو که به تماشا می‌روی، از او بیشتر تقصیر داری. این چراغانی‌ها که می‌شود، به ‌نظر من عین دروازه ‌ساعات است که داشتند اُسراء را وارد می‌کردند و ساز و آواز می‌زدند، یک ‌عدّه‌ای هم به تماشا می‌آمدند! خانم! به‌ تو می‌گوید خودت را حفظ کن! آخر چراغانی می‌روی چه چیزی ببینی؟! چند نفر تو را می‌بینند؟! چه کار می‌کنی؟! کجا می‌روی تماشا؟! تُف توی غیرتت! [۱۸]

عزیزان من! قربانتان بروم، خانم‌ها! شب‌ عاشورا، تاسوعا، بروید کنارِ خانه‌تان! یک زیارت‌ عاشورا بخوانید و اشکی بریزید! خدا از سر تمام گناهانتان می‌گذرد و شما را می‌آمرزد. کجا می‌آیید توی خیابان‌ها؟! حالا دیگر زن‌ها هم دسته دارند!! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید: برو در خانه‌ات بنشین! او می‌گوید برو بیرون، این هم می‌رود! می‌خواهد ثواب کند! این‌ است که می‌گویم ثوابی شدید. این کارها چیست که می‌کنید؟ یک ‌نفر هم نمی‌گوید اشتباه ‌است. [۱۹]

وقتی حضرت ‌زینب (علیهاالسلام) در دوازه ‌کوفه آمد، امام‌ حسین (علیه‌السلام) به او اجازه داد و گفت: خواهر! در شام دارند به پدر ما لعنت می‌کنند، تو باید در دوازه‌ کوفه خطبه بخوانی! از آن‌جا هم به شام بروی و خطبه بخوانی. زینب (علیهاالسلام) به امر برادرش خطبه خواند. [۲۰]

حالا آن خانم می‌گوید: زینب (علیهاالسلام) خطبه خواند، من هم باید توی مردها بروم و خطبه بخوانم! [۲۱] اگر حضرت زینب (علیهاالسلام) صحبت کرد، پرچم علی (علیه‌السلام) را افراشته کرد، پرچم یزید را پایین آورد، تو که صحبت می‌کنی، به دینم! به ایمانم! پرچم یزید را افراشته می‌کنی. [۲۲] او یک دینِ رفته‌ای را که خلق برده، می‌خواهد برگرداند! زینب (علیهاالسلام) می‌خواهد لعنت را از روی پدرش بردارد! زینب (علیهاالسلام) می‌خواهد این‌هایی که گفتند حسین کافر است، مسلمانیِ حسین (علیه‌السلام) را در خلقت اعلام کند! آدم آتش می‌گیرد! [۲۱]

خواهر عزیز! عزیز من! شما باید صفات زینب (علیهاالسلام) داشته ‌باشید. حالا که به او می‌گویی، می‌گوید: زینب (علیهاالسلام) سخنرانی کرد، من هم می‌کنم. تو همه کارهایت به امر زینب (علیهاالسلام) است که حالا سخنرانی‌اش را یاد گرفته‌ای؟! زینب (علیهاالسلام) به امر امام ‌زمانِ خودش خطبه خواند. می‌خواست شیعه‌ها بمانند، می‌خواست بنی‌امیّه را رسوا کند. همین‌طور که رسوا کرد. آن بلاغت حضرت زینب (علیهاالسلام)، آن سخنرانی‌اش یزید را رسوا کرد. [۱۷] خانم‌ها! شما فردای‌ قیامت جواب زهرا (علیهاالسلام) را چه می‌دهید؟ بدانید این‌جا آزادید، آن‌جا آزاد نیستید. این‌جا آزادی را خودتان به خودتان دادید، یا یکی که یک‌ قدری مافوق شماست به شما داده‌ است. این آزادی‌ها به ‌قرآن! گرفتاری است.

خانم‌ عزیز! یک روزی تو را می‌آورند پای محاکمه. به چه مجوّزی صحبت می‌کنی؟ آیا این حرف تو، اتصال به کلام است؟ آیا این ‌کار تو را قرآن‌ مجید قبول کرده؟ امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) قبول کرده؟ زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) قبول کرده؟ نه! [۲۳] تو می‌خواهی مردم را به شهوت خودت تحریک کنی. [۲۴] برای چه خودت را در اختیار نامحرم می‌گذاری؟ هیچ هم ناراحت نیستی! مگر پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟ اصلاً تو به حرف زهرا (علیهاالسلام) توجه نداری. والله! پشت به ولایت کردی. [۲۳] آیا تو زینب (علیهاالسلام) هستی؟ آیا امام‌ حسین (علیه‌السلام) به تو گفته حرف بزن؟ این‌ کارها چیست که می‌کنید؟ همه این‌ها خیمه‌شب‌بازی است. فردای‌ قیامت، خدا پدرت را در می‌آورد. [۲۴]


یا علی


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. هدایت با خداست نه با خلق 81 (دقیقه 21) و صفات‌الله 82 (دقیقه 19 و 20) و ناراحتی از حرف خلق (کوثر) 74 (دقیقه 59) و مشهد 94 - شب دوم، روضه (دقیقه 24)
  2. کتاب جامع ولایت و سخنرانی هدایت با خداست نه با خلق 81 و صفات‌الله مشهد 82
  3. ناراحتی از حرف خلق (کوثر) 74
  4. مشهد 94 - شب دوم، روضه
  5. حب و بغض 77 (دقیقه 59) و ولایت در خلقت کفو ندارد 80 (دقیقه 54)
  6. (سوره المائدة، آیه ۳)
  7. حب و بغض 77
  8. تمام انبیاء مبلغ ولایت هستند 79 و یتیم آل‌محمد 78
  9. ولایت در خلقت کفو ندارد 80 و شهادت امام‌حسن و امام‌رضا 85
  10. حج ۸۰ (دقیقه ۴) و شجره توحید (دقیقه ۱۵، دقیقه۱۷)
  11. حج ۸۰
  12. شجره توحید 75
  13. کتاب نجوا
  14. یتیم آل‌محمد ۷۸ (دقیقه ۵۳ و ۴۴)
  15. کتاب جامع ولایت و یتیم آل‌محمد 78
  16. عصاره زیارت ۷۷ (دقیقه۴۳ و ۵۳) و عاشورای ۸۸، ارتباط (دقیقه ۱۹)
  17. پرش به بالا به: ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ عصاره زیارت 77
  18. نیمه شعبان ۸۳
  19. عاشورای ۸۸؛ ارتباط
  20. عبادت و اطاعت؛ درباره خمس 73
  21. پرش به بالا به: ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ عصاره عاشورا 82
  22. اربعین ۹۰؛ عبادت‌های خیالی
  23. پرش به بالا به: ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ شناخت امر 82
  24. پرش به بالا به: ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ اربعین ۸۷؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه