صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: امام زمان
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
چرا امامزمان به ما راه نمیدهد؟[۱]
تمام مردم میتوانستند پیش ائمه (علیهمالسلام) بروند؛ اما پیش امامزمان (عجلاللهفرجه) رفتن، باید خودش بخواهد که تو بروی، او اینطوری نیست؛ مخیّر بودنِ تو خنثی است. اگر مطابق یک عُمرِ خلقت داد بزنی، تا امامزمان (عجلاللهفرجه) نخواهد، پذیرا نیست؛ باید او بخواهد بروی. حالا علّتش ایناست که شماها که این همه امامزمان امامزمان میکنید، (میدانم توی مجلس هست، جای دیگر هم هستند، خیلی گریه میکنند! صاحبزمان میروند، بیتوته میکنند و گردنشان را کج میکنند، گردنشان را راست میکنند و خیلی از این کارها میکنند! من خیلیها را هم دیدم اینها هی میخواهند آقا را ببینند.)
حالا چرا آقا به شما راه نمیدهد؟! علّتش ایناست که به قول ما عوامها از آب در نمیآییم! کسی از امتحان در نمیآید! پس آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) شما را میخواهد، روی خواستنِ شما، شما نمیتوانی ایشان را ببینی؛ پس شما از آب در نمیآیی؛ یعنی ما رفوزه میشویم! حالا که رفوزه میشوی، هر چقدر گریه و زاری کنی، او هم تو را میخواهد، وقتی اینجوری شدی، خجل میشوی! خجالتزده میشوی.
یک چیز دیگر هم هست: امامزمان (عجلاللهفرجه) «عصمةالله» است، میخواهد توی عصمتش راه پیدا کنی. من مَردش نیستم! هم خجالتزده میشوم، هم من مردش نیستم! فهمیدی؟! چه کسی «عصمةالله» است که او را راه بدهد؟! تو باید روح بشوی، مَنت را بگذاری کنار! روح باید بشوی، «إنّا أنزلناه فی لیلةالقدر. و ما أدراک ما لیلةالقدر. لیلةالقدر خیرٌ من ألف شهر، تنزّل الملائکة و الرّوح»[۲] آقای روحانی! دو هزار مرتبه بگو امامزمان! والله، اگر روح نشوی راهت نمیدهد؛ باید روح بشوی، او «عصمةالله» است، زهرای عزیز (علیهاالسلام) «عصمةالله» است، چرا عمویش را راه نمیدهد؟! غلام بلالسیاه را راه میدهد؟! بلال «عصمةالله» شده. چرا سلمان را راه میدهد؟! سلمان «عصمةالله» شده، عمویش «عصمةالله» نیست.
باید چه بشوی؟! روح باید بشوی. آن کسیکه از امتحان در میآید، باید از تمام وجودش، در تمام گلبولهای خونش، در تمام ماورای خلقت خودش، یک جان دارد، باید آرزو ببرد که فدای امامزمانش کند. تمام این دنیا را نبینی، یک جان داری، بخواهی فدای امامزمان (عجلاللهفرجه) بکنی؛ یعنی جانت را هدیه بدهی به امامزمان (عجلاللهفرجه). اگر اینجوری پایبند به هیچچیزِ این دنیا نباشی، از امتحان در میآیی.
امامزمان (عجلاللهفرجه) هم میگوید: جانت بماند، هم به تو میگوید: جانم فدای جانت! بیا چه میخواهی؟! بیا! اینجور تحویلت میگیرد. توجّه فرمودید؟! اگر یک همچین آدمی را دیدی، به او سلام برسان! وقتیکه تو مطابق امر نشدی، امامزمان خواستنت احمقی است! شناخت امامزمانت هم احمقی است! بیایید احمقی نکنیم!
قربانتان بروم، اگر بخواهید امامزمان (عجلاللهفرجه) را ببینید، باید اینجور باشید: هیچ تقاضایی نداشتهباشید! چه تقاضایی داشتهباشیم؟! ما بگوییم: آقا! ما را یاور خودت کن! ما بیاییم آن مقصدی که تو داری، آن کاری که تو داری، با آن کار تو، با مقصد تو شریک بشویم، مقصد تو ایناست که در این عالم، اینها که بد کردند، بیایی احقاقّ حق از دشمنان مادرت بکنی، از دشمنان جدّت حسین (علیهالسلام) کنی، ما را با آن شریک کن!
اگر تو امامزمانت را میخواهی، من گفتم: نماز امامزمان (عجلاللهفرجه) را بخوانید! هر روز میخواهی بخوان؛ اما حالا هر روز نمیخوانی، جمعهها، از صبح چهارشنبه گویا هست؛ تا شام جمعه بخوان! خب صدقه واسهاش بده! اگر امامزمانت را میخواهی یاد کنی! صدقه امامزمان ایناست: یقین داری که آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) هست. تو یقین داری یک آقازاده داری، واسهاش صدقه میدهی؛ اگر نَدهی، یقینت مثل من یکقدری سُست است.
من از زمانی که یادم میآید یک دور تسبیح صلوات واسه سلامتی امامزمان (عجلاللهفرجه) میفرستم، یک دور تسبیح تا زمانیکه یادم میآید؛ یعنی از بچّگیام میفرستم مال یاورانش، هر روزِ خدا؛ اگر آنجا هم سرِ کارم بودم، مشتریهایم را راه میانداختم و این کار را میکردم.
گفتم به آنکه کتاب [جزیره] موریس را نوشته، در کتاب نوشته کسی نمیتواند آنجا برود، گفتم: این را برو از کتابت بردار! چرا نمیتواند برود؟ امامزمان (عجلاللهفرجه) خودش میآید پیشش، خب او هم میتواند برود، این حرف چیست توی کتابت نوشتی؟! نمیتواند برود چیست؟ تو نمیتوانی بروی! تو قلمبه توی دلت هوا و هوس و تلویزیون و ویدیو و رفیقهای عشقی و دنبال بدعتگذار و اصلاً منبع فسادی تو! منبع فساد میتواند امامزمان (عجلاللهفرجه) را ببیند؟! آره؟! تو منبع فسادی تو دلت!
امامزمان (عجلاللهفرجه) آنجا نتیجه همهتان را میگوید: یکی با دین برود، ملائکه تعجّب میکنند. هیچ زمانی بدتر از زمان ما نبوده، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: شرّالأزمنه: از تمام زمانها بدتر است؛ از زمانیکه امامحسین (علیهالسلام) را کشتند، زمان ما بدتر است، تو حسین (علیهالسلام) را میکشی! الآن امر حسین (علیهالسلام) را میکشی! چه کسی میکشد؟ همین ماها، هیچ بیدار هم نیستی، میخندی. خدا رحمت کند حاجشیخعبّاس را! میگفت: اگر بفهمید چه به سرتان میآید، فردای قیامت؛ (قسم میخورد،) خنده به لبتان نمیآید. تو نمیفهمی هفتاد عبادت قبولت را میدهد برای یک درهم مال حرام. تو چه میخوری؟ این مصادره است! این چیست که ما میخوریم؟ (یواش گفتم،) ما چه میخوریم؟ بروید جانم! از کارهایتان توبه کنید! بروید از عبادتهایتان توبه کنید! حضرت فرمود: بروید از عبادتهایتان توبه کنید!
دو نفر بودند اینها هی امامزمان امامزمان گفتند، حضرت دعوتشان کرد. از اینجا که میخواستند بروند، یک پل بود، آن پایین پل آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف داشتند، این رسید روی آن پل، صابون میفروخت، آخر اینها که صابون درست میکنند، صابونهایشان را میگذارند آفتاب، که یکخُرده خودش را بگیرد. یکمرتبه باران گرفت، گفت: آخ! صابونهایم آب شد. امامزمان (عجلاللهفرجه) صدایش زد، گفت: فلانی! برو پی صابونهایت! کجا میروی پی اینها؟!
تو کاش حواست پیش یک صابون بود! تو حواست چند جاست؟! میخواهی امامزمان (عجلاللهفرجه) راه به تو بدهد؟ امامزمان (عجلاللهفرجه) راه به او میدهد که «لحمک لحمی، دمک دمی» باشد، میآید به من سر میزند! آره! راز دلش را هم میگوید: فلانی! این مردم مسموم شدند، فلانی! این مردم اهل دنیا شدند، به دنیا نمیرسند! به شماها میگوید، به من که نمیگوید؛ میآید گلهاش را به من میکند، آره! یکخُرده بگوید، یکخُرده دلش خوش بشود.
یک نفر یک کتاب نوشته برای این جزیره موریس که هیچکس نمیتواند برود. با من برخورد داشت، گفتم: چه چیزی تو داری میگویی کسی نمیتواند برود؟ تو نمیتوانی بروی! گفت: انگلیسیها اینجا یک بیرق زدند توی دریا، یک کشتی رفته اینجوری شده، همه رُبس [ذوب] شدهاند؛ آنوقت از آنجا کشتی نمیرود. گفتم کشتی نمیرود، کشتی مثل توست. آنکه خودش میآید پیش این، این نمیتواند برود؟ هان! او خودش میآید پیش شما، شما نمیتوانی بروی پیش او؟ پس عیب از توست تلویزیونی! ویدیویی! ماهوارهای! بدینم، به روح تمام انبیاء، هیچ کجا این حرفها را نمیزنند. [۳]
ارجاعات
بیتوته و نجوا با ولایت
کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خدا، وصل به قرآن، وصل به توحید و وصل به ماوراست[۴]
شما بدانید که هر کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خداست، وصل به قرآن است، وصل به توحید است، وصل به ماوراست. عزیز من! من الآن برایتان روایت نقل میکنم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من ریشه درخت توحیدم، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، یعسوب الدّین، جانشین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، وصیّ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: من ساقهاش هستم، آقا! دیگر باقی دارد؟ بله! میگوید: این شجره، میوه میخواهد، میوهاش قرآن است، دیگر چه؟ میگوید: دوستان ما برگش هستند؛ یعنی برگ اگر توجّه داشته باشید، من یکوقت جسارت کردم، گفتم: من وقتی در بیابان میرفتم، با برگهای درخت نجوا میکردم، آن برگ را برمیداشتم، اینجوری مثل یک کتاب در دست میگرفتم، سر به سوی آسمان میکردم، میگفتم: خدا! این را چه کسی لولهکشی کرده است؟ تمام توجّه من روی برگ بود. طرف خدا میرفتم، چه کسی آن را لولهکشی کرده است؟ پس بدان برگ باید میوه را چه کار کند؟ حفظ کند، البتّه چرا؟ منظور این است باید اتّصال باشد؛ پس ریشه شجره توحید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شد، ساقهاش علی (علیهالسلام)، میوهاش قرآن مجید، تو باید برگش باشی، حفظ کنی. امام صادق (علیهالسلام) هم میفرماید: عزیزان من! یک کاری کنید ما قیامت، خجلزده نباشیم که بگوییم این شیعه ماست، یک کاری کنید که امر ما را اطاعت کنید و ما آنجا سرفراز باشیم. [۵]
آقاجان من! شما میتوانید به من اعتراض کنید، بگویید که این برگ حفظ میکند یا ولایت حفظ میکند؟! یا خدا حفظ میکند؟! یا قرآن حفظ میکند؟! میتوانید به من اعتراض کنید. حالا من جواب اعتراضت را میدهم. اگر یک خیمهای زدند، امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» یعسوب الدّین، امام المبین یا حضرت زهرا، صدیقه طاهره (علیهاالسلام)، امام حسن (علیهالسلام)، امام حسین (علیهالسلام) در آن بودند، مثل همان حدیث کساء؛ آیا عباء قیمت دارد یا اینها؟! آن چادر قیمت دارد یا اینها؟! اگر ما میگوییم که برگ حفظ میکند؛ برگ به منزله یک چادر است، اصلِ درخت میوه، ریشه و ساقهاش است. این حرف را زدم که شیطان در دل شما هیجانی پیدا نکند؛ پس اگر میگوید برگ اینطوری حفظ میکند؛ مثل یک چادری که حفظ کند.
روایت دوم: امام صادق (علیهالسلام) به دوستان و شیعههایش میگوید: یک کاری بکنید که باعث زینت ما باشید! زینت یعنیچه؟! خب برگ درخت هم زینت است. حالا اگر میگوید این شیعه برگ درخت توحید است، آقای مهندس! باید جدا نشوی. من یک برگ درخت کَندم، دیدم یک شیرهای دارد، این شیرهاش به ساق درخت وصل است؛ گفتم: اَی به قربانت بروم! اِی پیامبر! ای امیرالمؤمنین! ببین شیرهاش به این ساقه درخت وصل بود؛ پس باید جدا نشوی! اگر یک پوست درختی را اینطوری، یکقدری جدا کنند، بالایش خشک میشود. باباجان! عصاره این روایت این است. من دلم میخواهد توجّه بفرمایید! قربانتان بروم، فدایتان بشوم، اگر این پوست درخت را جدا کنی، یک قسمتیاش را؛ آب به آن بالای درخت نمیرسد، خشک میشود؛ وقتی درخت خشک شد، باید آن را سوزاند. خدا عمر و ابابکر را لعنت کند! ولایت را از مردم جدا کردند، گفت: «حَسبنا کتابالله» تمامشان خشک شدند، تمام پیروانشان خشک شدند. چرا؟ جدا کرد، ولایت را جدا کرد. چرا میگوید تمام گناهان عالم، گردن عمر است؟ ولایت را جدا کرد؛ قربانتان بروم، عصارهاش این است. [۶]
اگر افشای ولایت، درون قلبت نباشد، حرف است؛ ارتباط با ولایت نیست. اغلب مردم اینطور هستند، چون پیرو خلقند و کنار نرفتند و درون قلبشان نجوا نیست. من از اوّل دنبال خلق نرفتم، کارهایی برای خودم جور میکردم و از آن لذّت میبردم. شما که داری کار میکنی، مهندس یا دکتر یا کاسب هستی یا درس میخوانی، شما باید با روح کلّ خلقت ارتباط و اتّصال داشتهباشی. روح کلّ خلقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. الآن هم به وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) اتّصال پیدا کنی و اگر هدفت این باشد، شما داری نجوا میکنی. [۷]
ارجاعات
اخلاق در خانواده
کَظمِ غِیظ[۸]
عزیزان من! قربانتان بروم، انسان باید «کَظمِ غِیظ» داشته باشد، خشم خودش را فرو ببرد؛ هیچ چیزی بالاتر از این نیست که غیظ خودتان را فرو ببرید. غیظ فقط برای امر خدا و بغض نسبت به دشمنان حضرت زهراست، اصلاً نباید بغض و غیظ، نسبت به چیز دیگری در شما وجود داشته باشد.
ای شیعه علی! مگر علی (علیهالسلام) غیظ در وجودش بود؟ حالا فلانی میگوید: نمیدانم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عمرو بن عبدود را کشته، یک شمشیر زده، بلند شده، راه میرود، غیظش را فروکش کند. ای نادان! مگر امیرامؤمنین علی (علیهالسلام) به غیر از خدا، غیظ در وجودش هست؟ علی (علیهالسلام) نور خداست. نور که غیظ در وجودش نیست. چه کسانی هم دارند این را میگویند؟ کاش یک عوام این حرف را میزد. من دارم میگویم در مؤمن نباید غیظ باشد، اگر هم غیظ در دیگری هست، باید دعا برایش کند! اصحاب یمین یعنی این.
هر موقعی دیدید که اینطوری نیستید، بدانید که «اصحاب یمین» نیستید. هر موقعیکه دیدید اینطوری نیستید، «متقی» نیستید، امضاشده نیستید. کارتِ امضا به شما نمیدهند، کارت قبولی به شما نمیدهند. حالا اگر اینطوری شدید، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) «صفات الله» به شما میدهد. یک مدّت باید اینطوری بشوید! فوری «صفات الله» به شما میدهند، صفات خودشان را به شما میدهند، دیگر راحت میشوید. شما صفات خدا میشوید. بیایید حرف مرا بشنوید! بیایید از این راه بروید! بیایید با هم از این راه برویم!
با مردم بداخلاقی نکنید! من تکرار میکنم: با مردم سازش کنید! مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با یک یهودی سازش نمیکردند؟ ما باید اخلاقمان را عوض کنیم! این اینطوری است، آن اینطوری است، هر طور که میخواهد باشد. تو «اخلاقحسنه» داشته باش!
مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نبود که زِره او را یک یهودی دزدیده بود. حالا قنبر رفته آن را پیدا کرده است و آورده ؛ چونکه زِره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) معلوم بود، پشت نداشت؛ هر چه که داشت جلوی آن بود. بین همه زِرههای جنگجوها پیدا بود. حالا زِره را آورد. به امیرالمؤمنین گفت: بروید (علیهالسلام) شاهد بیاورید! ببین حکومت علی (علیهالسلام) یعنی این.
حالا کسیکه آنجا [به عنوان قاضی] نشسته است، به علی (علیهالسلام) میگوید: برو شاهد بیاور! علی (علیهالسلام) میگوید: همانطور که با مردم رفتار کردی، با من هم رفتار کن! حالا میگوید: علیجان! شاهد بیاور! حالا رفته شاهد آورده، میگوید: این زِره من است. [آن قاضی] گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر بدانی علی (علیهالسلام) چه کرد؟ گفت: چرا اسم مرا اینطوری صدا زدی که این یهودی خجالت بکشد. (ولایت یعنی این، کسی را خجالت ندهید! تو اینطوری هستی، تو آنطوری هستی. همه جای ما لَنگ است. هر کجا را نگاه میکنم، میبینم لَنگ هستید.)
آنوقت به او گفت: یهودی! برادر! او را برادر خطاب کرد، نوازشش کرد. گفت: اینطوری که تو قدری وحشت کردی. چقدر این زِره را فروختی؟ بیا پولش را بگیر! دوباره به او آدرس داد. گفت: هر وقت مضطرّ شدی، بیا پیش من، من به تو پول میدهم. ببین چه کار کرد؟ من از دست یک عدّهای میسوزم.
اخلاق علی (علیهالسلام) را در خودمان پیاده کنیم. سازندگی یعنی این. اینکه میگویم خودمان را بسازیم؛ یعنی این. آیا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یهودی را دوست داشت؟ نه! او که دست از اخلاقش برنمیدارد، تو هم دست از اخلاقت برندار! چه کاره هستی که من اینطرف و آنطرف میروم؟ من سر و کارم با خداست. خدا میگوید: یا محمّد! من باید هدایت کنم. به خود پیامبرش میگوید تو چه کاره هستی؟ تو میخواهی هدایت کنی؟! [۹]
ارجاعات
سخنی با خانمها
صفات زینب داشته باشید [۱۰]
خواهر عزیز! تو که میآیی زیارت حضرت معصومه (علیهاالسلام)، تو که میروی زینبیه، تو که میروی سوریه، باید سنخه حضرت زینب (علیهاالسلام) باشی، باید سنخه حضرت معصومه (علیهاالسلام) باشی تا «إشفعی لنا فیالجنّة» باشی. اگر سنخه نباشی، «إشفعی لنا فیالجنّة» نیستی. دو تا زن هستند که در مورد آنها گفته شده «إشفعی لنا فیالجنّة»: یکی حضرت زینب (علیهاالسلام) است، یکی هم حضرت معصومه (علیهاالسلام) است. چطور «إشفعی لنا فیالجنّة» میشوی؟ تو باید صفات آنها را داشته باشی. اینها «صفات الله» هستند. تو وقتی رویت را گرفتی، خودت را از نامحرم پوشاندی، حضرت معصومه به تو چه میدهد؟ «إشفعی لنا فیالجنّة»، امضاء میکند تو را، امضا به تو میدهد. [۱۱]
حالا آقا برای نیمه شعبان تئاتر درست میکند، تو هم میروی تماشا! امام میگوید: امر ما را اطاعت کن! حالا او که تئاتر درست میکند تقصیر دارد، تو که به تماشا میروی، از او بیشتر تقصیر داری. این چراغانیها که میشود، به نظر من عین دروازه ساعات است که داشتند اُسراء را وارد میکردند و ساز و آواز میزدند، یک عدّهای هم به تماشا میآمدند! خانم! به تو میگوید خودت را حفظ کن! آخر چراغانی میروی چه چیزی ببینی؟! چند نفر تو را میبینند؟! چه کار میکنی؟! کجا میروی تماشا؟! تُف توی غیرتت! [۱۲]
عزیزان من! قربانتان بروم، خانمها! شب عاشورا، تاسوعا، بروید کنارِ خانهتان! یک زیارت عاشورا بخوانید و اشکی بریزید! خدا از سر تمام گناهانتان میگذرد و شما را میآمرزد. کجا میآیید توی خیابانها؟! حالا دیگر زنها هم دسته دارند!! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: برو در خانهات بنشین! او میگوید برو بیرون، این هم میرود! میخواهد ثواب کند! این است که میگویم ثوابی شدید. این کارها چیست که میکنید؟ یک نفر هم نمیگوید اشتباه است. [۱۳]
وقتی حضرت زینب (علیهاالسلام) در دوازه کوفه آمد، امام حسین (علیهالسلام) به او اجازه داد و گفت: خواهر! در شام دارند به پدر ما لعنت میکنند، تو باید در دوازه کوفه خطبه بخوانی! از آنجا هم به شام بروی و خطبه بخوانی. زینب (علیهاالسلام) به امر برادرش خطبه خواند. [۱۴]
حالا آن خانم میگوید: زینب (علیهاالسلام) خطبه خواند، من هم باید توی مردها بروم و خطبه بخوانم! [۱۵] اگر حضرت زینب (علیهاالسلام) صحبت کرد، پرچم علی (علیهالسلام) را افراشته کرد، پرچم یزید را پایین آورد، تو که صحبت میکنی، به دینم! به ایمانم! پرچم یزید را افراشته میکنی. [۱۶] او یک دینِ رفتهای را که خلق برده، میخواهد برگرداند! زینب (علیهاالسلام) میخواهد لعنت را از روی پدرش بردارد! زینب (علیهاالسلام) میخواهد اینهایی که گفتند حسین کافر است، مسلمانیِ حسین (علیهالسلام) را در خلقت اعلام کند! آدم آتش میگیرد! [۱۵]
خواهر عزیز! عزیز من! شما باید صفات زینب (علیهاالسلام) داشته باشید. حالا که به او میگویی، میگوید: زینب (علیهاالسلام) سخنرانی کرد، من هم میکنم. تو همه کارهایت به امر زینب (علیهاالسلام) است که حالا سخنرانیاش را یاد گرفتهای؟! زینب (علیهاالسلام) به امر امام زمانِ خودش خطبه خواند. میخواست شیعهها بمانند، میخواست بنیامیّه را رسوا کند. همینطور که رسوا کرد. آن بلاغت حضرت زینب (علیهاالسلام)، آن سخنرانیاش یزید را رسوا کرد. [۱۱] خانمها! شما فردای قیامت جواب زهرا (علیهاالسلام) را چه میدهید؟ بدانید اینجا آزادید، آنجا آزاد نیستید. اینجا آزادی را خودتان به خودتان دادید، یا یکی که یک قدری مافوق شماست به شما داده است. این آزادیها به قرآن! گرفتاری است.
خانم عزیز! یک روزی تو را میآورند پای محاکمه. به چه مجوّزی صحبت میکنی؟ آیا این حرف تو، اتصال به کلام است؟ آیا این کار تو را قرآن مجید قبول کرده؟ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) قبول کرده؟ زهرای عزیز (علیهاالسلام) قبول کرده؟ نه! [۱۷] تو میخواهی مردم را به شهوت خودت تحریک کنی. [۱۸] برای چه خودت را در اختیار نامحرم میگذاری؟ هیچ هم ناراحت نیستی! مگر پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟ اصلاً تو به حرف زهرا (علیهاالسلام) توجه نداری. والله! پشت به ولایت کردی. [۱۷] آیا تو زینب (علیهاالسلام) هستی؟ آیا امام حسین (علیهالسلام) به تو گفته حرف بزن؟ این کارها چیست که میکنید؟ همه اینها خیمهشببازی است. فردای قیامت، خدا پدرت را در میآورد. [۱۸]
- ↑ امامزمان، ذکرالله ۷۹ (دقیقه ۲۱، ۲۶، ۳۸) و کامپیوتر جهانی، اشیای خلقت ۸۰ (دقیقه ۲۵)
- ↑ (سوره القدر، آیه 1)
- ↑ امامزمان و ذکر الله 79 و اشیای خلقت 80 و نیمهشعبان 81 و نیمهشعبان 96
- ↑ حج ۸۰ (دقیقه ۴) و شجره توحید (دقیقه ۱۵، دقیقه۱۷)
- ↑ حج ۸۰
- ↑ شجره توحید 75
- ↑ کتاب نجوا
- ↑ یتیم آلمحمد ۷۸ (دقیقه ۵۳ و ۴۴)
- ↑ کتاب جامع ولایت و یتیم آلمحمد 78
- ↑ عصاره زیارت ۷۷ (دقیقه۴۳ و ۵۳) و عاشورای ۸۸، ارتباط (دقیقه ۱۹)
- ↑ پرش به بالا به: ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ عصاره زیارت 77
- ↑ نیمه شعبان ۸۳
- ↑ عاشورای ۸۸؛ ارتباط
- ↑ عبادت و اطاعت؛ درباره خمس 73
- ↑ پرش به بالا به: ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ عصاره عاشورا 82
- ↑ اربعین ۹۰؛ عبادتهای خیالی
- ↑ پرش به بالا به: ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ شناخت امر 82
- ↑ پرش به بالا به: ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ اربعین ۸۷؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه