صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: امام باقر
فهرست این الرجبیون؛ این الفقرا
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
فقه و اصول از برای امام صادق (علیهالسلام) و امام باقر (علیهالسلام) است؛ اما فقه و اصولی که به ولایت وصل نباشد، جهنّم است. فقه و اصول را باید در اختیار ولایت گذاشت؛ یعنی باید به امر ائمه طاهرین (علیهمالسلام) باشی و از خودت حرف نزنی. اگر از خودت حرف بزنی، برای فقه و اصول مشابه درست کردی. [۱] چرا به حضرت، باقر العلوم میگویند؟ چون علم را شکافت. یک مدّت زمانی بنیامیّه با بنیعبّاس دعوا میکردند و درگیری پیدا کردند، این دو امام یک ذرّه فرصت پیدا کردند؛ تا یک اندازهای علم را بشکافند. هر چه داریم از افشای این دو بزرگوار داریم. یک اندازهای توانستند اسلام و ولایت را افشا کنند. چهارصد شاگرد از برای امام صادق (علیهالسلام) نوشتهاند، رئیس مذهب شیعه است. حالا باز چه کسی مانع شد؟ بنیعبّاس. [۲]
اگر شما به ولایت یقین کنید، بو دارید. آدم، بوی آن را هم میشنود؛ اما مشام دنیایی شما باید کنار برود. آنهایی که قبول نکردند، چرا بوی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را نمیشنیدند؟ چرا بوی حضرت زهرا (علیهاالسلام) را نمیشنیدند؟ زهرای عزیز (علیهاالسلام) را زدند و طناب گردن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) انداختند. اگر شما ولایت داشته باشید؛ آنوقت سنخه ولایت را میفهمید، بو دارد، ولایت آن بو را میکِشد. امام صادق (علیهالسلام) قسم میخورَد و میفرماید که عدّهای از یمن، نزد پدرم، امام باقر (علیهالسلام) آمدند. پدرم اینها را در آغوش میگرفت، میبوسید، بو میکرد و میگفت: صادقجان! اینها بوی بهشت میدهند. بوی بهشت بوی ولایت است! چه کسی این بو را میشنود؟ امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام). آقاجان! بیا مشامت را از بوی دنیا خالی کن! تا کِیْ نگاه به این تلویزیون و ویدیو و اسباب قمار میکنی؟! اینها که بو ندارند، بوی ظلمت دارند. خدایا! ما را مطهّر کن! با ولایت باشیم و بوی ولایت دهیم. خدایا! ما در اختیار ولایت باشیم؛ نه اینکه بخواهیم ولایت در اختیار ما باشد.
چرا به شما میگوید اگر ذرّهای محبّت عمر و ابابکر داشته باشید، شما را میسوزانم؟ این یعنی چه؟ یعنی همینطور که ولایت نجاتدهنده از آتش جهنّم است، ذرّاتی محبّت این دو نفر را داشته باشید، خدا به گردنش واجب است که شما را بسوزاند. بیایید یک ذرّه تفکّر داشته باشیم! بیایید ببینیم چه چیزی از خدا بخواهیم؟! به روح تمام انبیاء! من یک وقتهایی اینجا نشستم، یک چیزهایی به خدا میگویم. میگویم: خدایا! هر چه که به پیامبرت دادی، به من هم دادی! چه چیزی داده؟ ولایت. چه چیزی داده؟ محبّت خدا و زهرا (علیهاالسلام)، حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از خدا، نجات امّتش را میخواست.
به قرآن! من همیشه نجات شماها را میخواهم؛ تا حتّی به خدا میگویم: خدایا! اگر مرا بخشیدی، آمرزیدی و به بهشت بردی، من دارم با تو شرط میکنم؛ میگویی: آنجا جای ناراحتی نیست. روایت هم داریم: یک مؤمن اگر دوستی داشته باشد و مقام آن دوستش پایینتر باشد؛ آنوقت خدا مَلَکی شبیه آن دوستش خلق میکند که این مؤمن ناراحت نباشد. گفتم: خدایا! این کارها را با من نکن! من الآن دارم به تو میگویم. نصف شب دارم به خدا میگویم: خدایا! این رفقایم را برنداری مَلَک کنی و جلویم بگذاری! اینها باید جایشان از من بهتر باشد. به خدا! به ولایت! به روح رسول الله! راست میگویم، اگر جای شما از من پایینتر باشد، من ناراحتم! اینقدر شما را دوست دارم!
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم همینطور بود. وقتی عزرائیل به او گفت: بهشت را زینت کردهایم، حوریهها اینجا هستند. فرمود: با امّتم چه کار میکنی؟ شما هم باید اینطوری باشید، باید به فکر هم باشید. چرا امام صادق (علیهالسلام) میفرماید اگر دل یکی را خوش کردی، دل مرا خوش کردی، دل مادرم زهرا (علیهاالسلام) را خوش کردی، خدا میگوید: دل مرا هم خوش کردی؟ من هم میخواهم دلم خوش باشد، میبینم خدا هم این را از ما میخواهد؛ میگوید دو عدّه را به بهشت راه نمیدهم: یکی بخیل و یکی هم حسود. [۳]
امام باقر، کارکن خدا نه کارکن دنیا[۴]
عزیزان من! اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دنیا را تکذیب میکند، اهل دنیا را تکذیب میکند، نه دنیا را. حضرت چندین هزار نخلستان خرما داشته است، بروید بخوانید! آب از چاه میکشیده و به تمام آنها آب میداده است. اگر کار عیب دارد، چرا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اینجوری کار میکند؟! حضرت هر نخلستانی را میفروخت، پولش را به مسجد میآورد و به فقرا میداد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کارکُنِ خداست، نه کارکُنِ دنیا! تو هم کارکُنِ خدا باش! امام باقر (علیهالسلام) دستش را روی شانه غلامش میگذاشت و زمین را میشکافت. آیا کار عیب دارد؟! نه! اهل دنیا شدن عیب دارد. آنها کار میکنند؛ اما دنیا را در دلشان نمیآورند. تو هم دنیا را در دلت نیاور! کار که تکذیب نشده است. باید کار کنی! قشنگ کار کنی. کار خیلی خوب چیزی است! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم کار میکرد. حالا یک نفر آمده امام باقر (علیهالسلام) را نصیحت میکند، به او گفت: اینجوری که عرق میریزی، اگر الآن جبرئیل قبض روحت کند، جواب خدا را چه میدهی؟ امام فرمود: در بهترین حالت هستم. گفت: چرا؟ گفت: دارم کار میکنم که دستم پیشِ مثل تو دراز نباشد؛ پس هم کار خوب است و هم دنیا. اگر دنیا بد بود که خدا آن را خلق نمیکرد؛ اما این دنیا آزمایشگاه است. توجّه فرمودید من چه میگویم؟! تو در آزمایشگاه آمدهای. در روایت میفرماید: اگر چشمت به نامحرم افتاد، به زمین یا آسمان نگاه کنی، ملائکه برایت طلب مغفرت میکنند. اگر صدقه بدهی، خدا از تمام بلاها تو را حفظ میکند. اگر دل کسی را خوش کنی، دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) را خوشحال میکنی. مگر خوشحالی دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) کم است؟! خدا تو را در این دنیا آورده که رشدت بدهد؛ اما میگوید دنیا را در دلت راه نده! اصلاً تمام کارهای ما در دنیاست، در دنیا ما به جایی میرسیم؛ اما خلق به جایی میرسد، نه دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام). آنها خودشان حقیقت هستند، خودشان ولایت هستند؛ باید در دنیا باشیم و امر ائمه (علیهمالسلام) را اطاعت کنیم، تا با آنها سنخه شویم. در دنیا میتوانیم حاجت برادر مؤمن را برآورده کنیم. مگر هر کسی موفّق به رفع حاجت برادر مؤمن میشود؟ [۵]
عزیزان من! قربانتان بروم، صبح که از اینجا میروم نان بخرم، بعضی خانهها را میبینم که یک طارُمیهای خیلی بلند [حصار] دورشان کشیدند؛ بعضیهایشان را به برق اتّصال میکنند. من میایستم و یک قدری نگاه میکنم. آقاجان من! تو که دور خانهات طارُمی میکشی که دزد نیاید، آیا یک طارمی دور دلت کشیدی که شیطان در آن داخل نشود؟! قربانت بروم، فدایت بشوم، ماشینت را قفل کن! هم ببند و هم قفل کن! یک قفل قوی هم به آن بزن که دزد آنرا نزند، هوای خانهات را داشته باش! طارمی هم دور خانهات بکش! باید جلوی دزد را بگیری! باید خیلی مواظب باشی! اگر دزد بیاید، چرخ گوشتت را میبرد، جاروبرقیات را میبرد. حالا دزدها، اینطوری شدهاند، میآیند وسایل برقی را میبرند. تلویزیونت را که میبرد، خدا کند که آن را ببرد، إنشاءالله آن چیزهای دیگر را نبرد. باز تا بروی آن را بخری و بیاوری، هفت، هشت روزی میکشد، بالأخره در این هفت، هشت روز ساز نمیزنی. حالا اگر دزد فرصت هم بکند، یک قالیچهای، چیزی داشته باشی، زیر بغلش میگیرد و میرود؛ اما چیزی به تو برنمیگرداند. دلم میخواهد توجّه بفرمایید! این خیلی دقیق است! دلم میخواهد تفکّر داشته باشید، این دزد [اموال] وقتی آمد، فقط وسایلت را میبرد، چیزی به تو نمیدهد؛ اما عزیز من! آن دزدِ (عقیده و ایمان یعنی شیطان) به خدا گفته: به عزّت و جلالت قسم! تمام بنیآدم را گمراه میکنم، به غیر از صالحینشان را؛ یعنی آنهایی که به تو پناه ببرند. ما داریم چه میگوییم؟! کجای کار هستیم؟! این دزدی که برای شما معیّن شده، اسم اعظم بلد است! اگر دور خانه دلت طارمی بکشی، تا آسمان هم بکشی، داخل میآید. چرا فکر این دزد را نمیکنیم؟! چرا از این دزد خطرناک نمیترسیم؟! ما چه کار داریم میکنیم؟ آیا یک طارمی دور دلت کشیدی که این دزد نیاید ایمانت را ببرد، نیاید ولایتت را ببرد؟! چرا حواسمان جمع نیست؟! آیا این دزد خطرناک هست یا نه؟! چرا مواظب نیستیم؟! این دزدی که اسم اعظم دارد، ولایتت را میبرد و عمر و ابابکر و عثمان به تو میدهد! طلحه و زبیر به تو میدهد! خلق به تو میدهد! بیا دور دلت دیوار بکش! بیا دور دلت طارمی بکش! بترس از این دزد! مرتب در قرآنمجید راجع به این دزد میگوید که «عدوٌّ مُبین» است! چرا هوای این دزد خطرناک را نداریم؟!
حالا چه کار کنیم که این دزد نیاید؟ اگر میخواهید این دزد نیاید، باید پرچم سخاوت بزنید! از کجا میگویی پرچم سخاوت بزنیم؟ سخاوت چیزی است که جلوی این دزد را میگیرد. چرا؟ در روایت میگوید: یک حاجت برادر مؤمن را برآورده کنی، مطابق هفتاد حجّ و هفتاد عمره است. ببین، آقا امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، سالی دو مرتبه، مالش را تقسیم میکرد. آقا امام باقر (علیهالسلام)، دستش روی دوش غلامش بود، بیل میزد و به مردم میداد. آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، تا چندین هزار نخلستان درست میکرد، میفروخت و به مردم میداد. زهرای عزیز (علیهاالسلام) سه چارک جو از شمعون یهودی قرض کرد، چادرش را امانت گذاشت، بعضی میگویند زِره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را امانت گذاشت. حالا یتیم و مسکین و اسیر میآیند، به آنها میدهد. روایت داریم: شخص گنهکاری بود، وقتی او را در محشر آوردند، وضعش خیلی بد بود! امر شد که او را نگهدارید، خدا گفت: او را به یک بچّه یهودی بخشیدم! گفتند: خدایا! تمام نامه اعمال این شخص، ناجور و سیاه است! خدا گفت: یک زن یهودی، بچّهاش بغلش بود، این شخص از پشتِ سر یک سیب به آن بچّه داد، او را بخشیدم؛ این است سخاوت! آیا بچّه یهودی ارزش دارد؟! نه! خدا میخواهد تو «أرحمالرّاحمین» بشوی! خدا میخواهد مثل خودش بشوی! رحم داشته باشی! حالا اگر کسی ولایت در بدنش تسلّط نداشته باشد؛ یعنی به او القا نشود و حرف ولایت بزند، باقی میآورد. چرا باقی میآورد؟ ولایت باید در قلب ولایتگو القا شود. چرا القا شود؟ این آدمی که حرف ولایت میزند، باید از دنیا خالی شود، وقتی از دنیا خالی شد و آن طارمی که گفتم را دورِ دلش کشید؛ آنوقت دیگر شیطان به آن طارمی دخالت نمیکند و خدا آن را حفظ میکند. چرا خدا میگوید اگر بخواهی هدایت شوی، تو را هدایت میکنم؟ آن آدمی که میخواهد هدایت شود، باید تمام چیزهایش را کنار بگذارد، محبّت دنیا را کنار بگذارد تا به او القا شود. [۶]
شهادت امامباقر[۷]
امروز قتل امام باقر (علیهالسلام) است، یک اشارهای از امام باقر (علیهالسلام) بکنم. ببین آقاجان! امام یعنی این، من بارها گفتم اگر کسی اینجوری باشد، دنبالش برویم؛ اما اصلاً مثل او نیست! حالا خلیفه وقت منصور دنبال امام فرستاده، ببین چه جور امام دارد خبر میدهد! (من جِز میزنم! إنشاءالله که شما بهتر از من میفهمید، من اشتباه میکنم جِز میزنم، میگویم مبادا نفهمید، والله! غصّه میخورم؛ اما این غصّهای که میخورم، یک وقت بیخود است، شما بهتر از من میفهمید.) به امام گفت: خلیفه شما را خواسته است. امام به آن کسیکه این اسب را آورده که حضرت را ببرد، رُو کرد و گفت: دست از این کارت بردار! تو این زین را زهرآلود کردی! آن کسیکه درختش را نشانده، اسم خودش، پدر و مادرش را میدانم کیست؟ آن کسیکه این درخت را بریده، پدر و مادرش و نسل در نسلش را میدانم. آن کسیکه این زین را ساخته، میدانم. آن کسیکه زهر به این زین زده، میدانم. بیا و دست از این کارت بردار! اینکار صحیح نیست.
ببین این مأمور منصور که دنبال امام فرستاده، دینش رجالی است. مگر امام باقر (علیهالسلام) حجّت خدا نیست؟! ببین دارد از ماوراء خبر میدهد، باباجانِ من! عزیزجان من! وقتی مغز من گچ تویش است، من به ماوراء کار ندارم، من امر رجالم را میخواهم اطاعت کنم. این دیگر خیلی عالی است که حضرت اینجوری دارد میگوید که چه کسی درخت را نشانده؟ چه کسی درخت را بریده؟ چه کسی زین را تراشیده و چه کسی زهر را به آن زده است، همه را دارد به او میگوید؛ اما در جواب گفت: نه! باید برویم، خلیفه شما را خواسته است؛ امام سوار شد. کم امام داریم که اینجوری صدمه خورده باشد. اگر امام را زهر دادند، زهر با اجازه خودش به جگر امام اثر میکرد، این زهر به پاهای آقا اثر کرد. خدا میداند چه به سر امام آمد! خدا نکند توی این دندهها بیفتیم!
من دارم سند به شما میدهم، حالا خلیفه وقت این دو بزرگوار [امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام)] را خواست. دو، سه نفر را دنبالشان فرستاد، اینها به مَدیَن رسیدند؛ اما به آنجا راهشان ندادند. اینها رفتند در آنجایی که آن پیغمبر [شعیب] بود و ندا برای عذاب داده بود و از آنجا رفت. مگر عذاب [زمین لرزه و صاعقه آسمانی] نازل نشد؟! به آنجا که رسیدند، [مأمور منصور] گفت: در را باز کنید! در را باز کردند. عابدی [عالِمی] بود که در آنجا زندگی میکرد، سالی یک مرتبه اهل مدین به آنجا میرفتند و او را تأمین میکردند، اینها به امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) هم گفتند: شما هم باید با ما پیش آن عالم بیایید! وقتی رفتند، آن عالم یک نگاهی کرد و گفت: شما این دفعه غیر آوردهاید، از چه اُمّتی هستید؟ گفت: مرحومه. ببین چقدر ولایت را چیز کرده بودند؛ [پایین آورده بودند!] مرحومه یعنی مرحوم شده! آن عالم گفت: شما از علماء هستید یا از جُهّال؟ گفت: ما از جُهّال نیستیم. گفت: شما از من میپرسید یا من بپرسم؟ گفتند: میخواهی بپرس یا اینکه ما میپرسیم. پرسید: آن کسیکه یک روز بهدنیا آمد و یکروز از دنیا رفت، یکی صد سال و دیگری صد و بیست ساله بود، چهکسی بود؟ گفتند: عُزیر و عَزر [عزیز]. گفت: یک چیزی از شما میپرسم که نتوانی بگویی. شما که مرحومه هستید، میگویید در بهشت هر چه میخوری، مدفوع ندارد، آیا در دنیا هم شبیه دارد؟ گفت: آره، طفلی که در رَحِم مادرش است، میخورد؛ اما قاذورات ندارد. یک دفعه آن عالم ناراحت شد و در غار رفت، گفت: شما از من عالمتر آوردید. بعضیها روایت ضعیفی دارند، میگویند که آن عالم مسلمان شد؛ اما حالا ببین منصور چه کار میکند؟ حالا هُو میاندازد [همه جا پخش میکند] که امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) آنجا رفتهاند و نصرانی شدند. ببین همیشه خلق محض مقصد خودش تهمت به ولایت میچسباند. عزیزان من! قربانتان بروم، فدایتان بشوم، تفکّر داشته باشید! دنیا همیشه از این حرفها در آن بوده است. [۸]
فرمایش منتخب: ماهرجب
فهرست این الرجبیون؛ این الفقرا
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
گفتار متقی[۹]
رفقایعزیز! این ماه، ماهرجب است. رجب یعنی متعلّق به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. ماهشعبان را میگویند متعلّق به رسولاکرم (صلیاللهعلیهوآله) است و ماهرمضان متعلّق به خداست. [۱۰] خدا در قیامت میگوید: «أینالرّجبیّون؟» کجا هستند کسانیکه در ماهرجب عبادت کردند؟ بیایند من به آنها بهشت بدهم. ای کسانیکه پیرو علی (علیهالسلام) هستید! ای کسانیکه پیرو زهرا (علیهاالسلام) هستید! ای کسانیکه پیرو امام زمان (عجلاللهفرجه) هستید! ای کسانیکه پیرو این دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) هستید! هر چه به شما بدهم، حقّ شما را ادا نکردم؛ مگر فردوس. تازه فردوس که چیزی نیست، یک باغی است؛ اما این حرفها یقین میخواهد. این حرفها زدنش درستاست، یقین میخواهد. یقین آنهم عمل است. [۱۱]
چرا خدا میفرماید: «أینالرّجبیّون؟» رجبیّون بیایند! مگر ماهشعبان، ماهپیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیست؟ چرا نمیگوید «أینالشّعبانیّون؟»: شعبانیّون بیایند؟ مگر ماهمبارک رمضان، ماهخودش نیست؟ چرا نمیگوید «أینالرّمضانیّون؟»: رمضانیّون بیایند! چرا میگوید «أینالرّجبیّون؟» صدایت میزند. اوّل، ماهرجب است. والله! ما مبنایش را نفهمیدیم. او را دارد صدا میزند، دارد میگوید: کجایند آنهایی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را اطاعت میکردند؟ کجایند آنهایی که «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱۲] را قبول کردند؟ خدا امتیاز میدهد، میگوید: کسیکه از درِ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) داخل رفته، بیاید تا من مزدش را بدهم.
هیچقدرتی توان ندارد مزدی که از درِ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) داخل بشوی را به تو بدهد. هیچقدرتی به غیر از خدا توان ندارد که مزد ولایت را بدهد. چه کسی میتواند بدهد؟ تمام خلقت، تا حتّی انبیاء، کُمیتشان راجع بهولایت لنگ است. چرا ترکاولی دارند؟ پس خدا میگوید: «أینالرّجبیّون؟» ای کسانیکه از درِ علی (علیهالسلام) آمدید! ای کسانیکه محبّت علی (علیهالسلام) را داشتید! ای کسانیکه «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱۲] را قبول داشتید و عمل میکنید؛ اینطرف و آنطرف نرفتید، بیایید تا من مزدتان را به شما بدهم! [۱۳]
حالا ببینید من چه میگویم؟ همینطور که خدا گفت: «أینالرّجبیّون؟» پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) هم میفرماید: «أنا مدینةالعلم و علیٌ بابُها». ماهرجب هم همین است، با تمام گلبولهای خونم این حرف را میزنم: این ماهرجب عین «أنا مدینةالعلم و علیٌ بابها» است. باید از این در؛ یعنی درِ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بیایید؛ از درِ رجب هم باید وارد بشوی؛ نه اینکه اینکار را بکنی، ثواب است؛ آنکار را بکنی، ثواب است. «أینالرّجبیّون؟» کیست که در ماهرجب، از درِ علی (علیهالسلام) وارد شدهاست؟ بیاید! من هر چه بخواهد، به او میدهم. اگر از این در آمدید؛ آنوقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول دارید، خدا را هم قبول دارید. اگر از این در نیامدید، آنها را مصنوعی و رودربایستی و ساختگی قبول دارید، شناسنامهای و اسماً قبول دارید. ما چهکار کنیم؟ چه بگوییم؟ [۱۴]
خدای تبارک و تعالی، فقیرخواه است. از آنجا میگوید: «أینالرّجبیّون»، از اینجا هم میگوید «أینالفقراء؟» به تمام آیات قرآن! خدای تبارک و تعالی از هیچکس تشکّر نکردهاست؛ از انبیاء، اولیاء و اوصیاء تشکّر نکرده، از علمای ربّانیّ و فقهاء تشکّر نکرده؛ البتّه فقهای واقعی نه قلّابی، فقط از فقراء تشکّر کردهاست. در قیامت به آنها میفرماید: ای فقرا! ببخشید! هر چیزی میخواهید، به شما میدهم. خدا به چهکسی گفته که هر چه میخواهید، به شما میدهم؟ فقط به فقرا گفتهاست. به چهکسی گفته؟ بهمن بگویید! شما که باسوادید، دبیر هستید، معلّم هستید، مهندس هستید، دانشمند هستید، بهمن بگویید! اگر نیست، جلوی دهانم را بگیرید! اما نمیتوانید بگیرید! قدرت ندارید؛ چونکه نیست.
حالا میگوید هر چه میخواهید، به شما میدهم. عذرخواهی هم میکند و میفرماید: من شما را فقیر کردم. (ببین چقدر خدا شما اغنیاء را میخواهد! خدا فروگذار نمیکند؛ هم فقراء را تأیید میکند و هم شما اغنیاء را، میگوید:) من میخواستم که اغنیاء به شما کمک کنند و سالم باشند. چقدر خدا شما را میخواهد! عزیز من! قربانت بروم، کجایی؟ [۱۵]
خدا روز قیامت به فقرای صابر ندا میدهد: «أینالفقراء؟» از آنطرف میگوید: «أینالرّجبیّون؟» کیست که در ماهرجب، کمک به مستضعفین کرده؟ کیست که صبر کرده و دستش را جلوی نامرد دراز نکرده است؟ به تمام آیات قرآن! از اوّل عمرم دستم را پیش هیچکس، تا حتّی پدرم دراز نکردم. آن دستی که جلوی کسی دراز نشود، زهرایعزیز (علیهاالسلام) با او مصافحه میکند. بهدینم! راست میگویم، اما بهدینم! شما هم باور نمیکنید. آن دست، دست خداست. مگر نمیگوید یکچیزی به یکی دادی، دستت را ببوس؟ چون خدا میگوید: آنرا بهمن دادی. کجا اینکارها را میکنید؟! ماهرجب گذشت و یک شاهی به مردم نداده است! همینجور، زُلزُل نگاه میکند. آخر این مالت را میخواهی چه کار کنی؟! [۱۶]
فرمایش منتخب: این الرجبیون؛ این الفقرا
فهرست این الرجبیون؛ این الفقرا
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
آقاجان من! الآن ماه رجب است. خدا میگوید: «أینالرّجبیّون؟»: رجبیّون کجایند؟ مگر خدا مثل من و شماست؟ شما اگر مرا دعوت کنید، اگر بخواهید خیلی احترام کنید، یک مرغی و یک کبابی برای ما میگذارید، خدا خودش میداند که من راضی نیستم؛ میگویم کسی خودش را واسه من اذیّت نکند. به یکنفر که هم خورشت و هم کباب درست کردهبود، گفتم: اگر سال دیگر اینکار را بکنی، والله، من نمیآیم؛ اما نروی به مردم بگویی که حاجحسین گفت من نمیآیم که مردم بگویند فلانی مقدّس است.
نه بابا! چرا خودت را اذیّت میکنی؟ یک خورشت درست کن! خانه ما هم همینطور است. عزّت ایناست که حرف آدم را بشنوید! مگر خدا اینطور است؟! خدا میخواهد به شما چه بدهد؟! خدا میگوید: اگر یک مؤمن، دوستی بگیرد که این دوستش او را یاد من بیندازد، یعنی یاد خدا بیندازد، یک قصری به او میدهم که خلق اوّلین و آخرین را بخواهد جا بدهد، جا دارد. فردایقیامت که خدا میگوید: «أینالرّجبیّون» میخواهد به تو چه بدهد؟
آقا امامرضا (علیهالسلام) معلومکرده. میگوید: «لا إله إلّا الله حِصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی، بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» شرط دارد. فلانی میگوید: خدا گفته میزبانت هستم. خب، همینقدر میداند. میزبان کیست؟ آیا میزبان دشمنان علی است؟ آیا میزبان دشمنان زهراست؟ چرا این مطلب را نمیشکافید؟! چرا لاپوش میکشید؟! مگر شما به معاد اعتقاد ندارید؟! تا کی صورتسازی میکنید؟! خدا میزبان کیست؟
«أنا مدینةُالعلم و علیٌ بابُها» والله، تمام گلولههای خونم میگوید: اگر خدا میگوید «أینالرّجبیّون» عین همان است که میگوید: «أنا مدینةُالعلم و علیٌ بابُها» ماهرجب، ماه علی (علیهالسلام) است. باید از درِ ماه علی (علیهالسلام) وارد شوید! یعنی علی (علیهالسلام) را اطاعت کنید! امامزمان (عجلاللهفرجه) را اطاعت کنید! حالا قربانت بروم! شرط دارد. اینها چیزهایی است افشاء میکنند که ما بفهمیم. [۱۷]
بیا پیرو رحمان باش! بیا پیرو ولیّاللهالأعظم، امامزمانت باش! تکرار میکنم: اگر بخواهی پیرو اینها باشی، باید اهلدنیا نباشی؛ یعنی دنیا تو را خوشحال نکند، ولایت، تو را خوشحال کند، آن ذوق ولایت تو را خوشحال کند. چهکسی را خوشحال کردی؟ قدری فکر کن! ببین، ماهمبارک چهکار کردی؟ فکر نکن من نماز خواندم، فکر نکن من احیاء رفتم، تمام اینها پوچ است. فکر کن من امر را اطاعت کردم یا نکردم؟ دل یک مؤمنی را خوش کردم یا نکردم؟ یک بینوا را به نوا رساندم یا نرساندم؟ یک قدمی در راه حقّ گذاشتم یا نگذاشتم؟ این امرِ امامزمان (عجلاللهفرجه) است، این امرِ خدا اطاعتکردن است.
عزیز من! من دارم شما را به کجا میبرم؟ میگویم: بیا خدا بشو! مگر خدا بلد نیست به فقرا بدهد؟ والله، بالله، روایت صحیح داریم: خدا از هیچکس عذرخواهی نمیکند بهغیر از فقرای صابر. ببین، صابر باشد. امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: دوستان ما، شیعیان ما امر به کفّ ندارند، دستشان را جلوی کسی دراز نمیکنند، فقط دستشان را جلوی چهکسی دراز میکنند؟ خدا. آنوقت خدای تبارک و تعالی از اینجور فقرا عذرخواهی میکند، میگوید: ببخشید! نه اینکه مال دنیا قابل شما را نداشت، من به شما ندادم و شما قابل نبودید؛ [بلکه] مال دنیا قابل شما را ندارد. من شما را اینجوری کردم تا داراها حفظ باشند.
عزیز من! خدا میخواهد تو را حفظ کند. نباید نگاه اینجوری به فقیر بکنی، خدا مالت را میگیرد. یک وقت نگویی من مال دارم، چون خدا مرا خواستهاست. نه! به تو داده تا تو را امتحان کند. میگوید: «أینالفقراء؟» فقرا کجایند؟ آنوقت میگوید: هر چه که بخواهید، به شما میدهم. ببین، میگوید هر چه بخواهید، به شما میدهم. آیا ما اینکار را کردیم؟ آیا ما اطاعت کردیم؟ [۱۸]
دین یعنی ولایت، اگر ولایت داری، دین داری. گفت که اینهمه عبادت کرده، اما اهلجهنّم است. من بارهها در نوارهایم گفتهام، عبادت تو را نجات نمیدهد، ولایت تو را نجات میدهد، سخاوت تو را نجات میدهد، هماهنگی با رفقایِ ندار، تو را نجات میدهد. کجایی عزیز من؟ اما باز یکروایت دیگر هم برایتان بگویم، ناراحت نشوید، میگوید سه عدّه هستند، بیجواب و سؤال میروند بهشت: یکی دارایی که سخی باشد، مالش را با امر خرج کند. یکی پیرمردی که خلاصه از جوانیاش گناه نکردهباشد، آن پیرمرد هم میرود بهشت. یکی هم فقیر صابر، دنبال کسی نرفتهباشد.
تو رأی میدهی به فلانی، میگویی اگر من یککاری داشتم، این برایم بکند؛ آنوقت آن فقیر صابر بهتر است؛ چونکه فردایقیامت خدا میگوید: «أینالرّجبیّون؟» چهکسی با علیِ من بوده؟ بیاید، هر چه بخواهد به او میدهم. «أینالرّجبیّون؟» بیا! «أینالفقراء؟» تو هم بیا! تو هم فقیر بودی، دنبال مردم نرفتی. کجا میروید دنبال مردم؟ حالا خدا میگوید: هر چه بخواهی به تو میدهم. اگر خدا بگوید بهمن میدهد، میگویم: من خودت را میخواهم. من هیچچیز نمیخواهم، دنیا هم نخواستم، حالا هم نمیخواهم. [۱۹]
بیتوته و نجوا با ولایت
یتیم آلمحمّد[۲۰]
چرا میگوید که ما درخت طوبی را از ولایت خلق کردیم، بهشت را از آن خلق کردیم؟ باباجان من! درخت طوبی توی دل توست. باید رشد کند، شاخههایش توی دل کسی دیگر بیاید. تو تزلزل داری. این درخت توی دل منِ بدبخت رشد نکرده؛ باید این درختی که توی دلِ تو، خدا گذاشته ولایت، رشد کند. مانند درخت طوبی که هر شاخهاش توی قصر یک مؤمن است.
تو هم باید این شاخههای دلت، کلام تو، نفَس تو، عقیده تو، احسان تو به مؤمن باشد؛ نه به غیر مؤمن! آیا متوجّه شدی ولایت یعنیچه؟ هی بگو علی! عزیز من! اگر گفتم که شما باید یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) بشوی؛ معنیاش یعنی این؛ یعنی ای خلقت! ما هم مثل شما هستیم، همینجور که شما مطیع علی (علیهالسلام) هستید؛ ما هم هستیم. «أنا ذکرالله» اینجور بشویم حالا حالا زیادترش ما توقّع نداریم. فردای قیامت، ما را میآورند، میبینیم درخت گفته علی! کوه گفته علی! دریا گفته علی! ستاره گفته علی! ریگ گفته علی! تمام این خلقت گفته علی! ما نگفتیم! ما یکی دیگر را گفتیم! چه به سر ما میآید؟! آیا عقیده به ماوراء دارید؟ آیا عقیده به آخرت دارید؟ آیا عقیده به میزان دارید؟ آیا عقیده به محاکمه خدا دارید؟ [۲۱]
یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) یعنیچه؟ یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) خیلی ابعاد دارد. اگر ما ابعادش را متوجّه بشویم؛ والله، بالله، تا آخر عمر، سرمان را جلوی ائمه طاهرین (علیهمالسلام) بلند نمیکنیم؛ یعنی دائم شرمنده ولایت هستیم، شرمنده علی (علیهالسلام) هستیم. چقدر خوب است که ما بعضی چیزها را خیلی حالیمان نیستیم. هم خوب است و هم بد. بدی آن ایناست که اگر بفهمیم و احترام نکنیم، وای به حال ماست! خوبی آن ایناست که اگر بفهمیم و احترام کنیم، خدا میداند چقدر درجات ما بالا میرود؛ اما بالا میبرند.
این یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) خیلی ابعاد دارد. یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) یعنی این: مثلاً من الآن پدرم مُرده، مادرم مُردهاست و هیچ اتّکایی ندارم. من باید حالا که یتیم هستم، صغیری خودم را حسّ کنم؛ حرف ایناست. حالا که من یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) هستم، هم صغیر باشم، هم یتیم. صغیر یعنیچه؟ من درباره ولایت بگویم، نمیفهمم. علیجان! امامزمان! فدایت شوم، فدای خاک کف پایت شوم، ما در مقابل تو صغیریم. هم یتیمیم، هم صغیریم. اگر بفهمیم هم یتیمیم، هم صغیر؛ ولایت به ما پاداش میدهد.
چرا میگویم باید صغیر باشی؟ حالا که یتیم شدی، صغیر هم باش؛ یعنی امامزمان! من نمیفهمم. چیزی قاطی آن نکنی! این هماناست که میگوید دست و جوارح خودت را در نزد خدا بگذار! ببین من دارم یکروایت دیگر برای تو روی آن میگذارم که خیلی خوشتان بیاید.
وقتیکه موسی گفت: خدایا! من دلم میخواهد که علم بیاموزم، گفت: برو پیش خضر! حالا که پیش خضر آمد، خضر یک نگاهی به او کرد و گفت: تو طاقت نداری. گفت: من اولوالعزمم، طاقت دارم. صغیری خودش را پیش خضر افشاء نکرد. گفت: من اولوالعزمم. حالا او را چهکار کرد؟ در آن ماند؛ پس ما اگر یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) هستیم، باید در تمام کالبدمان بگوییم صغیر آلمحمّد (علیهمالسلام) هم هستیم؛ یعنی ای امامزمان! ما صغیریم، ما را کبیر کن! ای علیجان! ما را کبیر کن! ای زهراجان! ما را کبیر کن! اگر به خانه خودت راه بدهی، ما کبیر هستیم. اگر ما را راه ندهی، ما صغیر هستیم. ما بازی میخوریم و به خانه کس دیگر میرویم؛ مثل عباس که راهش نداد.
حالا اگر شما واقعاً یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) شدی، یتیم به هیچکجا اتّکا ندارد، تمام اتّکایش بریده شده. پیِ اتّکا میگردد و آن هم خداست. پیِ اتّکا میگردد و آن امر خداست. امر خدا، علی (علیهالسلام) است، امر خدا، امامزمان (عجلاللهفرجه) است. تا وقتیکه جان به خِرخِرهام بیاید، میگویم علی! تا نَفَس آخر میگویم علی! چونکه خدا گفت علی! من هم میگویم علی!
حالا ببینید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چهکار میکند؟ برای یک بچّه یتیم کرنش میکند. یک بچّه یتیم را روی دوشش میگذارد، گریه میکند. تمام خلقت باید در مقابل علی (علیهالسلام) کرنش کنند، علی (علیهالسلام) در مقابل یک بچّه یتیم کرنش میکند؛ بیایید یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) بشوید، که علی (علیهالسلام) برای شما کرنش کند. چرا کرنش میکند؟
خدا بچّه یتیم را دوست دارد؛ این اتّکا ندارد، اتّکا به خدا دارد. حالا میگوید: علیجان! عزیز من! این بچّه یتیم، خواست من است. من دلم میخواهد برای این کرنش کنی؛ پس علی (علیهالسلام) خواست خدا را به جا میآورد، نه اینکه منِ بچّه یتیم، اینقدر لیاقت داشتهباشم. متوجّه هستید؟! حالا اگر بچّه یتیم شدید، یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) هم شدید، خیلی باد به خودتان نکنید! چون این خواست خداست. علی (علیهالسلام) خواست خدا را بهجا میآورد. حالا انصافاً، وجداناً، عقلاً، دیناً، ما باید یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) باشیم یا نباشیم؟ چرا متوجّه نیستید؟ [۱۱]
خدایا! توفیق بده، تا آن لحظه آخر بگوییم علی! حرف دیگر نزنیم.
خدایا! محبّت علی (علیهالسلام) را در تمام عروق بدن این حضّار مجلس تزریق کن! با عشق علی (علیهالسلام) بخوابیم، با عشق علی (علیهالسلام) بلند شویم، با عشق علی (علیهالسلام) راه برویم، با عشق علی (علیهالسلام) حرف بزنیم.
خدایا! دشمنان علی را نابود کن!
خدایا! شیعه را در هر کجای این عالم هست، سرفراز کن! [۲۲]
اخلاق در خانواده
سفارش بچّهها در آخرالزّمان[۲۳]
قربانتان بروم، فدایتان بشوم، در هر کجا که هستید یاد امامحسین (علیهالسلام) باشید! یاد این بچّهها باشید! خدا میداند، همیشه همینجورم، فقط گریه میکنم. میگویم: حسینجان! قربان تو به جایش، اصغرت به جایش، قربان آن کوچک کوچکها بروم، توی بیابانها میدویدند. آخر امامحسین (علیهالسلام) میدانست اینجوری میشود.
یک اشاره دیگری بکنم. امامحسین (علیهالسلام) را دید هِی تیغها را دارد میکَنَد. حسینجان! چهکار میکنی؟ بچّههای من میریزند از خیمهها بیرون، وقتی اسب بیصاحب من میآید، مبادا این تیغها به پایشان برود. عزیزان من! عیالپرست باشید، بچّههایتان را دوست داشتهباشید. بچّهها را وِل نکنید گیر گرگهای زمان بیفتند، بچّهها را پرورش بدهید! حضرت فرمود: آخرالزّمان بچّههایتان به دندانتان باشند؛ اگرنه گرگها طعمهشان میکنند. [۲۴]
اولاد یک شرایطی دارد: باید او را به مکتب ببری! «بسم الله» در دهانش بگذاری! اسمش را قشنگ بگذاری! خلاصه یک اندازهای به او رسیدگی کنی! [۲۵]
والله، بالله، روایت داریم: پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) آمد از سر یک قبر ردّ شد، تند رفت. وقتی برگشت، نشست طلبمغفرت کرد. گفتند: یا رسولالله! شما اینجا چه شدی؟! (آخر یکعدّهای بودند تفکّر داشتند. سلمان، اباذر، میثم، اینها تفکّر داشتند؛ اما عمر و ابابکر چه داشتند؟! خباثت داشتند.) سؤال کردند، گفت: این وضویش را لااُبالیگری کردهبود، یک جزئی نمازش را لااُبالیگری کردهبود، صد تازیانه باید بخورد. یکی به او زدند، قبرش پُر از آتش شدهبود، فریاد میزد. حالا که من برگشتم، دیدم عذاب از رویش برداشتهشده؛ یک بچّه داشت، مکتب بردند، «بسم الله» دهانش گذاشتند، ورثهاش هم یک جادّهای ساختند. [۲۶]
ما باید فکرمان، فکر جهانی باشد، یعنی در جهان فکر کنیم، چرا به این فکر کوتاهتان قانع شدید؟ فکر، باید جهانی باشد. نگذارید فرزندتان برود و با کسیکه فکرش کوتاه است، حرف بزند. با کسی حرف بزند که فکرش بلند است؛ البتّه کاری نکنید که دل کسی بشکند.
تا توانی دلی بهدست آور | دلشکستن، هنر نمیباشد |
چرا تا یکقدری پولدار میشوی، دل مردم را میشکنی؟! شخص باید به تمام کارهای عالم، توجّه داشتهباشد، یعنی دائماً باید توّجهمان به امر باشد، که امر چه اطّلاعیهای صادر میکند که ما عمل کنیم. [۲۷]
خانمهای عزیز! به شما میگویم: به پسرهایتان دعا کنید. امامصادق (علیهالسلام) فرمود: ما منتظر دعای پدر و مادریم که در حقّ اولاد مستجاب کنیم. خانمها! به بچههایتان دعا کنید. حالا به حرفت نرفت، اینها را دور بینداز. اگر اینجور باشی، دل نداری، کینه داری. بچّه است؛ یکوقت اشتباه کردهاست. اصلاً اشتباه مال ماست. مرد آناست که از اشتباه همدیگر بگذرد. خانم! از اشتباه دختر و پسرت بگذر! شباحیاء دُرستش کن! او را بخر! انسانش کن! دعا به او بکن! این بچّه را هدایت کن! شبقدر، هدایت بچّهها با پدر و مادرهاست. جدّاً در حقّ اینها دعا کنید! اگر امامصادق (علیهالسلام) را قبول دارید، رئیسمذهب میگوید ما میخواهیم مستجاب کنیم. [۲۸]
سخنی با خانمها
عبادتیشدن خانمها نه اطاعتیشدن[۲۹]
بعضی از خانمها عبادتی شدند، اطاعتی نیستند. خانم عزیز! امیدوارم خدا همه شما را با زهرای عزیز (علیهاالسلام) محشور کند. زهرای عزیز (علیهاالسلام) به تو امر کرده که باید امر شوهرت را اطاعت کنی. کجا میگویی من میخواهم بروم فلان مجلس؟ کجا بروم؟ تو اگر بیامر بروی، روایت داریم: از خانه که بیرون بروی، ملائکه آسمان تو را لعنت میکنند. لعنت ملائکه مستجاب است.
این خانم الآن در روضه است، در مجلس قرائت قرآن است، در مسجد است؛ اما ملائکه دارند او را لعنت میکنند. خانمهای عزیز! بیایید یقین کنید به حرف خدا، یقین کنید به حرف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، خدا و ائمه (علیهمالسلام) را بازیچه قرار ندهید! اگر بازیچه قرار دهید، توهین به زهرا (علیهاالسلام) کردید، توهین به امامزمان (عجلاللهفرجه) کردید، آیا توجّه میکنید؟! چرا آنها که بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) عبادتی شدند، لعنت شدند؟ به امر نرفتند. [۳۰]
خانم! چهکار داری میکنی؟! کجا میروی؟! چرا فکر نمیکنی؟! قرآن یاد گرفتن مستحبّ است، عمل بهقرآن واجب. اویسقرن معلوم نیست قرآن هم میخوانْده! ما نداریم که ایشان قرآن ختم میکرد! میگفتند اینجوری نماز میخوانَد، اینجوری اطاعت میکند، اینجوری میکند. آقا یکمُشت زن نامحرم آورده، ردیف نشانده، که مثلاً قرآن به اینها یاد بدهد. بعد به اینها میگوید: بخوان! این زن هم با یک صدای نازک قرآن میخوانَد، آن جوانها هم آنطرف دارند ملچ ملچ میکنند! [۳۱]
بیایید ترجمه قرآن را بفهمید! آقا عدّهای را اسیر کرده، میگوید: بیایید قرآن را قشنگ بخوانید! باباجان من! به اینها معنی قرآن را بگو! حالا قشنگ هم خواندید؛ اگر به قشنگ قرآن خواندن چیز میدادند، پس چرا عبدالباسط اهل جهنّم است؟ بیا حالا که یک عدّه را دور خودت جمع کردی، بگو امامصادق (علیهالسلام) این را میگوید، قرآن این را میگوید؛ بگو: رویت را بگیر! جوراب نازک نپوش! به تلویزیون گوش نده! چه داری میگویی؟ تو داری ریاست میکنی. خیال کردی تفسیر قرآن میگویی؟ قرآن را قشنگ بخوانیم! باید قشنگ بفهمیم. بیا این جمله را به خانمها بگو که اگر ذرّهای محبّت خلق در دلت باشد، اهل آتش هستی. [۳۲]
خدا میداند، بهدینم قسم، فسادی که ماه مبارک رمضان میشود، در هیچ ماهی نمیشود! چونکه پسرها آزادند، توی خیابانها میریزند، زن و مردها هم آزادند توی خیابانها میریزند، از این آزادی چه به عمل میآید؟ همه میگویند قرائت قرآن بودیم! ای مدیر قرائت! آخر چه داری به اینها میگویی؟ احکام قرآن را به این جوانهای ما بگو! به این جوان بگو: اگر یک نگاه به صورت بچّه اَمرَد [نوجوان] از روی شهوت کردی، خدا گناه علیکشی را به تو میدهد. این را به این جوانها بگو! چه میگویی اینجایش را بکش! آنجایش را شُل بگو! اینجایش را سِفت بگو! نمیدانم غینش را قون بگو! قونش را زون بگو؟! چه میگویی؟! بیا احکام قرآن را بگو!
مگر نیست که، مالک عزیز آمده برود، یک نفر طوری قرآن میخوانْد که مالک پایش شُل شد؟! من جسارت میکنم، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رفت، مالک ایستاد. در ظاهر چنان جاذبه صدای این قاری، مالک را گرفتهبود، که علی «علیهالسلام» را در ظاهر رها کرد. صدا زد: مالک! بیا! حالا همین قاری در جنگ صفّین در لشکر معاویه بود، حضرت پا به جنازهاش زد و به مالک گفت: این همان است که صدای قرائت قرآنش، پای تو را شُل کرد! تو هم مثل همان هستی! چرا؟ امر قرآن را اطاعت نمیکنی! امر قرآن علی است. امر قرآن رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است. امر قرآن خود کلام مجید است. [۳۳]
خانم! تو که میگویی من پیرو حضرت زهرا (علیهاالسلام) هستم، روضه میخوانی، والله، این روضهای که داری میخوانی، روضه نیست. امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعت کن! این زهرا (علیهاالسلام) واجبالإطاعة است. [۳۱] چه جلسهای میگیری و روضهای میخوانی؟! من نمیگویم روضه نخوان! من نمیگویم جلسه نگیر! من نمیگویم شیرینی نده! میگویم امر اینها را اطاعتکن! [۳۴]
خانم، جلسه میگیرد، آواز میخوانَد، رویش را هم نمیگیرد؛ آنوقت میگوید ما یاور امامزمان (عجلاللهفرجه) هستیم و زهرا (علیهاالسلام) هم ما را شفاعت میکند! [۳۵] تو که دست از زهرا (علیهاالسلام) برداشتی! یا بگو کارهای زهرا (علیهاالسلام) درست نبود، یا که امرش را اطاعت کن! [۳۶]
نگاه
عصاره نگاه
از اوّل جوانیام [از گناه] گذشتم، اصلاً نگاه تویام نبود؛ بنایم نبود نگاه کنم. شما بنایت باید اینباشد که نگاه نکنی؛ آنوقت این چشم در اختیار خداست. چشمهای ما بیشترش در اختیار شهوت و در اختیار دنیاست؛ آنوقت آن چشم، فردای قیامت رحمت به آن میشود، عذاب نمیشود.
این چشمها مال امتحان هم هست. آخر میدانی چرا؟ این چشم گرفتارت میکند. ابنملجم ببین چهجور شد؟ ابنملجم مثل ما نبود، مُرادی بود؛ مُراد میداد. یکدفعه نگاه کرد، گرفتار شد، علیکش شد. شما شهوت برانگیختهات میکند به نگاهت؛ پس باید چه کنیم؟ تو نباید نگاه کنی، چرا نگاه میکنی؟! نگاه باید به رحمتِ آن آدم کرد، آن اشکال ندارد. به آن رحمتی که از او نازل میشود، باید نگاه کنیم؛ یعنی این جوان به آن رحمتی که از او نازل میشود، آن رحمت «رحمةٌ للعالمین» است.
هشام همساخت بود که امامصادق (علیهالسلام) او را میخواست، آخر هم حالیِ اینها کرد: به رحمتش نگاه کردم. رحمت را میبوسد، رحمت خدا. آنها شاگرد امامصادق (علیهالسلام) هستند؛ اما ولایت به آنها القاء نشده. میآید پیش امام، شما باید ولایت بهت القاء شود؛ پس نگاه رحمتی خوب است؛ نه نگاه شهوتی.
کم آدم پیدا میشود اینجور باشد. این همه دفاع از بچّههای مردم کردم، یک نگاه بد به آنها نکردم. نگاه باید رحمت باشد، رحمت از شما نازل شود؛ نه شهوت. حالا همینطور شده که میگوید یکی از شما بادین از دنیا نمیروید. نگاه شهوتی دارند، نگاه شهوتی به هر شیئی.
دزد میرود نگاه دزدی میکند، نگاهِ چهجوری میکند؟ نگاه شهوتی میکند. دفاع رحمتی هم همساخت است، ما باید بفهمیمم این فانی میشود، نگاه به فانی نکنیم. چشمتان غنی باشد، احتیاج نداشتهباشد. عقلت برسد، احتیاج به فانی نداشتهباش!
امامصادق (علیهالسلام) به آن شخص گفت: برو در آن آبادیتان، در آن شهر یک نفر که ما را قبول داشتهباشد، برو زیارتش! آنوقت خدا ثواب دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) به تو میدهد. نگاهت رحمتی است.
خدا میگوید: اگر بخواهی، به تو میدهم؛ یعنی آنها را نخواهی، این را بخواهی. همه این عالَم را فانی بدان! امامزمان (عجلاللهفرجه) را باقی بدان! آنوقت شما طرف فانی میروی یا باقی؟ شما باید احتیاج نداشتهباشی؛ آنوقت آن کار را نمیکنی. ابنملجم احتیاج دارد. نگاه به بچّه اَمرَد [پسر زیباروی نوجوان] کنی، گناه ابنملجم به تو میدهد.
من خودم از جوانیام اینجور بودم، من حربه گناه نداشتم. آن القاء و افشاء به تو میدهد، القاء و افشاء حفظت میکند. فقط در فکر باش که این بچّهها را نجات بدهی. [۳۷]
- ↑ حج 85
- ↑ امامزمان؛ ذکر الله 79 و قلبالمؤمن، عرشالرحمن 80
- ↑ بوی ولایت 76 و مشهد 92 - جامعه
- ↑ آفات ولایت 81 (دقیقه 38) و اصحابکهف و رقیم؛ دزدی بهنام شیطان 75 (دقیقه 30)
- ↑ آفات ولایت 81
- ↑ اصحابکهف و رقیم؛ دزدی بهنام شیطان 75
- ↑ پرورش ولایت 78 (دقیقه 49 و 54)
- ↑ پرورش ولایت 78
- ↑ یتیم آلمحمّد (دقیقه ۲۲ و ۶) و أینالرّجبیّون (دقیقه ۱۲) و عنایت پنجتن به شیعه ۹۰ (دقیقه ۱۷)
- ↑ تمام انبیاء، مبلّغ ولایت هستند 76
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ یتیم آلمحمّد 78
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ (سوره المائدة، آیه 3)
- ↑ شناخت ولایت، أینالرّجبیّون 76 و خلقپرستی و فامیلپرستی 86
- ↑ یتیم آلمحمّد 78 و تمام انبیاء، مبلّغ ولایت هستند 79
- ↑ عنایت پنجتن به شیعه 90
- ↑ سیزدهرجب 93
- ↑ عصاره زیارت 77
- ↑ تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) 77
- ↑ عید غدیر ۹۳
- ↑ سیزدهرجب ۷۸ (دقیقه ۴۰) و یتیم آلمحمد ۷۸ (دقیقه ۳۱ و ۳۴ و ۳۹ و ۴۲)
- ↑ سیزده رجب 78
- ↑ شبهای رمضان 88
- ↑ ارزش نماز ۷۶ (دقیقه ۴۳) و صادرات مؤمن اطاعت امر است ۸۱ (دقیقه ۴۸)
- ↑ عاشورا 89
- ↑ میلاد امامحسین 78؛ عظمت امامحسین؛ امر به معروف و نهی از منکر
- ↑ ارزش نماز 76
- ↑ کمال، کلّ کمال 87
- ↑ صادرات مؤمن اطاعت امر است 81
- ↑
- ↑ مشهد ۸۲؛ تبلیغ ولایت
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ اشرف مخلوقات 75
- ↑ ولایت و خباثت ۷۶
- ↑ القاء (امر) 77
- ↑ ماوراء در امر حضرت زهرا؛ نور ولایت (حضرت زهرا، عصاره خلقت) 78
- ↑ سیزده رجب ۸۳؛ مزد ولایت؛ اسم اعظم
- ↑ مکان (معرفت) 77
- ↑ بیانات متقی 11/95