صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: تولی و تبری
فهرست عید مبعث
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
رفقای عزیز! امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «هَلِ الدّین إلّا الحُبّ و البُغض؟» دین تولّی و تبرّی است. ما باید بفهمیم که تولّی و تبرّی چیست؟ در آخرالزّمان کارهای ما خودسر شده، روی امر نیست؛ تفکّر نداریم و هر کاری را مطابق میل خودمان انجام میدهیم، طبق دستور ائمه طاهرین (علیهمالسلام) انجام نمیدهیم. تولّی و تبرّایمان هم درست نیست! ببین زهرای عزیز (علیهاالسلام) چه میگوید؟! میفرماید: دور هم بنشینید و جنایات دشمنان ما را بگویید؛ تا مردم نسبت به اینها بغض پیدا کنند. تولّی و تبرّی ایناست که من میگویم: اوّل شما باید به جایی برسید که یقین کنید شریفترین تمام ممکنات خدا، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است! خبیثترین تمام ممکنات خدا، آن کسانی هستند که حقّ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را غصب کردند! تولّی و تبرّی این است! یعنی باور و لمس کنیم، در تمام گلبولهای خونمان این باشد که از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بهتر نیست! خدا از ولایت، شریفتر خلق نکرده و نخواهد کرد! نسبت به دشمنان ائمه طاهرین (علیهمالسلام) هم بیزاری داشته باشیم.
عزیزان من! باید راجع به ولایت و خباثت به بلوغ برسید! اگر شما به تکلیف رسیدید، متوجّه نیستید؛ باید به بلوغ برسید! ولایت و خباثت مقابل هم است! همانطور که ولایت عظمت دارد و روز افشای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را «یوم الغدیر» میگویند و آیه «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱] نازل شد، همینقدر عمر خباثت دارد که روز به دَرَک واصل شدنش را هم «یوم الغدیر» میگویند. روزی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: یا علی! همینطور که تو در آسمانها نورفشانی میکنی، آن کسیکه با تو مبارزه میکند؛ یعنی عمر ظلمانیّت دارد. توجّه بفرمایید که ولایت چقدر ابعاد دارد، خباثت هم ابعاد دارد.
من الآن میخواهم به شما بگویم چیزی که غصب است، همه چیزش غصب است، ریشه ندارد، ریشهاش هم غصب است. حالا باید با او چهکار کرد؟ باید دنبالش نرفت. چیزی که باطل است، همه چیزش باطل است. اگر عمر و ابابکر خبیثترین تمام خلقت هستند، آنچه که خباثت در خلقت به وجود میآید، از خباثت این دو نفر است؛ چونکه خبیث تولیدش خباثت است و آنچه که عدالت در خلقت به وجود میآید از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. خدا، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، زهرای عزیز (علیهاالسلام)، انبیاء، آسمان، بهشت، جنّ و انس، اوّلی و دومی را لعنت کردهاند. همانگونه که تمام خلقت به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، به رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) و به دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) شهادت دادهاند، به لعنتِ این دو نفر هم شهادت دادهاند. خدا میگوید: اگر ذرّاتی ولایت داشته باشی، آتشجهنّم تو را نمیسوزاند؛ از آنطرف هم میگوید اگر ذرّهای محبّت این دو نفر را داشته باشی، اهل آتش هستی.
خدا صد و بیست و چهار هزار پیامبر را در کارگاه دنیا قرار داد؛ چون مقصد داشت، مقصدش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بود! اگر «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ»[۲] نازل شد که همه خلقت، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را اطاعت کنند، زمینهچینیِ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بود؛ پس مقصد خدا از تمام خلقت، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به امر خدای تبارک و تعالی، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معرّفی کرد، فوراً وحی رسید: یا محمّد! هر کسی ذرّهای محبّت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را داشته باشد، به آتش جهنّم نمیسوزد. شیطان خیلی ناراحت شد و بنا کرد فریاد و داد کشیدن که وای بر ما! کارِ ما تمام شد! دیگر نمیتوانیم مردم را گول بزنیم! اگر ذرّهای محبّت علی داشته باشند، دنیا و آخرت نمیسوزند؛ هر چند که یهودی باشند. حالا شیطان قدری که جلو آمد، دید جلسه بنیساعده درست کردهاند و میگویند: پیامبر میخواهد دامادش را به جای خودش بگذارد. بنا کردند از این حرفها زدن. شیطان خیلی خوشحال شد و آن روز؛ یعنی روز جلسه بنیساعده را عید قرار داد و گفت: تمام اینها خنثی شد. بچّههای شیطان گفتند: ای پدر ما! عزیز و مولای ما! تو کسی هستی که آدم را از بهشت بیرون کردی! گفت: از بهشت بیرون کردم؛ اما آدم کافر نشد؛ وقتی مردم را از ولایت جدا کنم، کافر میشوند. همان کسانیکه اوّل آمدند و با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیعت کردند، عهدشکنی کردند و «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱] را قبول نکردند، مسیر دین را عوض کردند و زحمت تمام انبیاء را از بین بردند؛ اما خودشان را جِبت و طاغوت کردند. طاغوت کسی است که مقصد خدا؛ یعنی ولایت را قبول نکند.
حالا چرا شیعه به این دو نفر لعنت میکند؟ ما که از خودمان حرف نمیزنیم، ما امر را اطاعت میکنیم؛ خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) این دو نفر را لعنت کردهاند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قبل از اینکه به ظاهر از دنیا برود، «هل مِن ناصر» گفت، میدانست که حقّ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میگیرند؛ گفت: خدا لعنت کند آن کسیکه از جنگ اُسامه تخلّف کند! همه باید در این جنگ شرکت کنند؛ به غیر از علی بن ابیطالب، او باید پیش من بماند. خبر دادند: یا رسول الله! این دو نفر در شهر هستند. دنبالشان فرستاد و گفت: مگر نگفتم لعنت خدا و رسول به کسیکه از جنگ اُسامه تخلف کند؟! گفتند: ما دلمان نیامد که تو را در مدینه تنها بگذاریم و به جنگ برویم.
مگر نیست که هر کسی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شک داشته باشد، کافر است؟! مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امر خدا را نمیگوید؟! به او گفت: یا محمّد! اگر از خودت حرف بزنی، رگ دلت را قطع میکنم. حالا وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: کاغذ و قلم بیاورید؛ تا بنویسم که وصیّ من کیست؟! دوّمی گفت: این مرد هذیان میگوید! به معاویه نوشت: وقتی فهمیدم زهرا پشتِ در است، چنان فشار آوردم که عضلههایش را خُرد کردم؟! امام حسن (علیهالسلام) هم فرمود: وقتی مادرمان زهرا (علیهاالسلام) را کشتند، همه ما را کشتند؛ ما یک جان داریم؛ یعنی جسارت به تمام مقدّسات دین تا روز قیامت شد. حالا آیا اینها مورد لعنت نیستند؟!
وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به معراج رفت. مَلَکی دیر از جلوی پای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلند شد. جبرئیل صیحهای زد: بلند شو! بهترین خلق خدا، محمّد مصطفی است. آن مَلَک گفت: یا محمّد! ببخشید! من نگاهم به این لوح بود. عدد باران را میدانم که چقدر به کویر و علفزار میبارد، عمرِ همه جانداران در دست من است که از قلم نیفتد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: چه چیزی باعث میشود که حساب از دست تو برود؟! گفت: وقتیکه صلوات بر تو و آلِ تو میفرستند، حساب از دستم میرود. آن مَلَک به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: ای رسول خدا! من نمازی خواندهام که چهار هزار سال طول کشیده، آن نماز مال تو. گفت: من احتیاج ندارم. گفت: مال اُمّتت؛ یعنی آنهایی که وصیّ تو؛ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول دارند، گفت: اُمّتم هم احتیاج ندارند، وقتی دوستان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) دور هم جمع شوند و یک صلوات بفرستند، از نماز چهار هزار سالِ تو بالاتر است! حالا از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سؤال شد: آیا از این بالاتر هم هست؟! گفت: آری! لعنت بالاتر است!
هیچ کجای خلقت از عرش خدا بالاتر نیست، جای ائمه طاهرین (علیهمالسلام) است. روایت داریم: وقتی تمام خلقت به هم میخورد، فقط عرش خدا باقی میماند! حالا بالای آن، ملائکهای به نام کَرّوبین خلق شدهاند که لعنت به این دو نفر میکنند. اینها به قدری زیبا و نورانی هستند که اگر یکی از آنها در این عالَم سر فرود آورد، عالَم رُبس [ذوب] میشود. ببین لعنت چقدر ارزش دارد! اینها که اسمشان کرَّوبین نبود، وقتی لعنت کردند کَرّوبین شدند؛ یعنی تمام عالم پیش کَرّوبین، کَر هستند. خدا هم میگوید: ای پیامبر! سر به سرِ کَران نگذار! چه موقعی شنوا میشوند؟ آنموقعی که عین کَرّوبین، به دشمنان اهلبیت لعنت کنند؛ آنوقت مثل کَرّوبین میشوند. رفقای عزیز! الآن علنی لعنت نکنید! من خودم اینجا نشستهام، چندین دور تسبیح لعنت میفرستم؛ این از صلوات بالاتر است.
عزیزان من! ما تولّی و تبرّی را اشتباه گرفتهایم. یک دوستی را انتخاب میکنیم، میگوییم این دوست ماست، عشق و محبّت ما پیش او میرود و از او حمایت میکنیم، هر کسی هم که با او بد است، میگوییم بد است و به او ناسزا میگوییم، این تولّی و تبرّای ماست! ولی این شخص پرستی است و در ماوراء فایدهای ندارد. تولّی و تبرّی باید امضای ولایت داشتهباشد، باید دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) را بپذیریم و به آنها یقین کنیم، قبولشان داشته باشیم و مطیع امرشان باشیم. هر کسی هم که با آنها مخالف است، با او بد باشیم و بغضش را داشته باشیم. رفقا! قدری فکر کنید! ببینید آیا ما همینطور هستیم یا نه؟! هر کسیکه چیزی به ما بدهد و احتراممان کند، تولّی با او داریم. هر کسی هم که قدری با ما مخالفت کند، تبرّی با او داریم. این را خودمان درست کردهایم. شما باید دلتان را با حُبّ و بغض فرق بگذارید. میگویید این را دلم میخواهد، آن را دلم نمیخواهد؛ اینکه حبّ و بغض نیست. حبّ با تمام گلبولهای خون آدم آشناست. حبّ؛ یقین است. شما باید یقین داشته باشید؛ دنیا شما را عوض نکند. به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و خباثت دشمنان ولایت یقین کنید!
تولّی و تبرّی این است که ما تبرّی و بیزاری بجوییم از آنهایی که امر خدا را اطاعت نمیکنند، از خودمان هم اگر بخواهیم امر خدا را اطاعت نکنیم، تبرّی بجوییم؛ تولّی این است که ما امر خدا را اطاعت کنیم و خوشمان بیاید از آنهایی که امر خدا را اطاعت میکنند. تولّی و تبرّی باید درون شما باشد؛ یعنی درونتان این باشد که بیامری نکنید و امر ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را اطاعت کنید! [۳]
فرمایش منتخب: انتقاد به اهل تسنن
فهرست عید مبعث
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
یک عدّهای هستند که بد به عمر و ابابکر نمیگویند؛ اما آنها را تأیید میکنند. یک عدّهای هستند که در ظاهر تعریف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میکنند؛ اما او را تأیید نمیکنند. این اشخاص دارند اهل تسنّن را رهبری میکنند، توجّه ندارند و به حرف گوش نمیدهند. اگر یک نفر بخواهد به آنها جواب بدهد، میگویند: تو باید امر مرا اطاعت کنی. اولاً که اینها سنّی نیستند؛ چونکه سنّی باید هم سنّت و هم امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را به جا بیاورد. امر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. عمر و ابابکر اینها را ادیانی کردند.
وقتی رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) در ظاهر از دنیا رفت، جلسه بنیساعده درست کردند، خلیفه معلوم کردند و گفتند: این خلیفه اوّل و آن دوم و آن سوم و آن چهارم است. اینها ادیانی هستند نه اهل تسنّن؛ نه سنّی. من میخواهم امروز انتقاد کنم و به اینها بگویم: باید هر بشری فکر داشته باشد، تو که نماز میخوانی، چقدر «إیّاک نعبد و إیِاک نستعین»[۴] گفتی! داری میگویی: خدایا! تو را عبادت میکنم و از تو یاری میخواهم، چه یاری میخواهی؟! باید یاری از ولایت بخواهی؛ پس تو عزیز من! «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین»[۴] نگفتی.
من الآن میخواهم سفارش خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را راجع به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بگویم. اصلاً چرا شما طرف عمر و ابابکر رفتید؟! اینها چه فضیلتی دارند که طرفشان رفتید؟! چرا ادیانی شدید؟! چرا فکر ندارید؟! چرا اندیشه ندارید؟! وقتیکه فکر و اندیشه ندارید، عقل ندارید و گمراهید. عقل ولایت است. بیا جان من! علی (علیهالسلام) را قبول کن! علی «علیهالسلام» یک نَفَس کشیده در «لیلة المبیت» که افضل از عبادت ثقلین است. یک شمشیر زده در «یوم الخندق» که افضل از عبادت ثقلین است. در فتح خیبر، هفت قلعه را روی هم ریخت. چقدر خدا سفارش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را کرده؛ پس شما اهل تسنّن نیستید، ادیانی هستید!
این عمر چه فضیلتی دارد که شما طرفش رفتید؟! چرا طرف علی (علیهالسلام) نمیآیید؟! اگر خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول دارید؛ امرش را باید قبول داشته باشید، امر خدا علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. اگر قرآن را قبول دارید، کلامش را باید قبول داشته باشید، قرآن کلام الله مجید است. کجا گفته «حسبنا کتاب الله»؟! بیایید بیدار شوید! فردای قیامت پشیمان میشوید.
اهل تسنّن! من امروز صحبتم با شماست! کجا گفته اگر عمر و ابابکر را قبول نداشته باشی، به عزّت و جلالم قسم! عبادت ثقلین کنی، تو را میسوزانم؟! این را فقط راجع به علی بن ابیطالب (علیهالسلام) گفته است. مگر پیامبر پنهانی این کار را کرد؟ امر شد: یا محمّد! علی (علیهالسلام) را معرّفی کن! (این است که میگویم نگفتند،) پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یک ذرّه کندی کرد، خدا گفت: هیچ کاری نکردی. ای اهل تسنّن! شما که محمّد محمّد میگویید! خدا بیست و سه سال عبادتش را کنار زد و گفت اگر علی (علیهالسلام) را معرّفی نکنی، هیچ کاری نکردی. چرا بیدار نمیشوید؟!
حالا گفت: یا محمّد! علی (علیهالسلام) را بلند کن و روی دست خودت نشان این مردم بده که نگویند یک علی دیگری است، بدانند که پسر عمّات علی بن ابوطالب (علیهالسلام) است و او را قبول داشته باشند. این دو مطلب را نمیگویند: یکی «الیوم أکملت لکم دینکم»[۵] را نمیگویند، یکی هم اینکه به پیامبر (علیهالسلام) خطاب شد که اگر علی (علیهالسلام) را معرّفی نکنی، کاری نکردی. اگر این را بگویند، اهل تسنّن تکان میخورند.
وقتی من به مکّه رفته بودم، از شهر بیرون میرفتم، یک خرابههایی بود. سودانیها را میدیدم، این بیچارهها از آفتاب سوختهاند، کفششان پای شتر بود. من قدری مغز بادام با خودم به آنجا برده بودم؛ به آنها میدادم. آنجا میرفتم، میایستادم؛ خدایا! تو شاهدی که زار زار گریه میکردم نه اینجوری! من کم شده که اینجور گریه کنم! میگفتم: خدایا! علی (علیهالسلام) را روانه کن در قلب اینها. اینها اینجا که دارند میسوزند! اهل تسنّن! ما میخواهیم که شما هم نسوزید! ما با کسی دشمنی نداریم! بیایید علی (علیهالسلام) را قبول کنید تا نسوزید! ما محبّت با کسی داریم که محبّ علی (علیهالسلام) باشد. [۶]
سخنی با خانمها 3
زیارتهای غیر امرِ خانمها [۷]
ای خانمهای عزیز! آیا توجّه دارید! بیایید خودتان را شبیه زهرا (علیهاالسلام) کنید! تو روضه میخوانی؛ اما خودت را شبیه زهرا (علیهاالسلام) کن! به این دلت خوش نباشد که یک روضهای میگیری! ببین چه کسی را تأیید میکنی؟ در حقّ زهرا (علیهاالسلام) عارف باش! عزیز من! اگر عارف باشی، خیلی خوب است! روایت داریم: امامرضا (علیهالسلام) درباره حضرت معصومه (علیهاالسلام) میفرماید: اگر دستتان به ما نرسید، خواهرم معصومه (علیهاالسلام) را زیارت کنید! همان ثواب را به شما میدهند؛ اما یکدفعه میگوید در حقّ ما عارف باشید! [۸]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود در آخرالزّمان: واجبات، ترک محرّمات، انتظار الفرج، به خیر و شرّ آن زمان شرکت نکن! برو کنار! تو عوض اینکه کنار بروی، لای آنهایی. معطّلی آنها یک حرف بزنند، بروی؛ امتحانتان را دادید؛ تا گفت: همه کربلا بروید! زن و بچّهات را برداشتی، رفتی! اُفّ بر تو! تُف بر تو! چند نفر خانمِ تو را دیدند؟ چند نفر دخترِ تو را دیدند؟ چه کسی به حرف من است؟ شما که به حرف متقی نیستید، به دینم، به حرف دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) نیستید. آنها گفتند: به حرف او بروید. دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) گفتهاند به حرف متقی بروید! خود پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) دارد میگوید. تو به حرف چه کسی میروی؟ حالا میدانی چه میگوید؟ میگوید: اگر یکی از شما با دین از دنیا رفتید، با زیارت کربلا و اینها، ملائکه تعجّب میکنند، چطور این با دین رفت؟ ملائکه! خاطرجمع باش اینها با دین نمیروند، غصّه نخور! امروز به ملائکه گفتم که تعجّب نکنند. [۹]
این زیارت اربعین که میروی تأییدی ندارد. آنجا زن و مرد قاطی هستند و خدا میفرماید: جاییکه زن و مرد قاطی باشند، عذاب من دارد نازل میشود. یا اینکه الآن این مسجد جمکران چهخبر است؟ من خودم دیدم که زنها پابرهنه شدند و میروند. خانم! مگر حضرت زهرا (علیهاالسلام) نگفتهاست که بهترین عبادت از برای زن ایناست که نه نامحرم او را ببیند و نه او نامحرم را؟ [۱۰]
اربعین و عزاداری و مجلس امامحسین (علیهالسلام) همه اینها درست است؛ اما باید با امر باشد. اگر با امر نباشد، حضرت زهرا (علیهاالسلام) امضاء نمیکند. [۱۱]
حالا هم که از کربلا آمدی، یا یک چلوکباب میدهی، یا چلومرغ میدهی، یک بنده خدا را هم دعوت میکنی، نگاه به زندگی تو میکند، نگاه به زندگی خودش میکند، آتش میگیرد. این شخص را آتش میزنی. دخترش را آتش میزنی، پسرش را آتش میزنی. آیا میتوانی جواب خدا را بدهی؟! [۱۲]
کجا این سفرهها را میاندازید و زن و مرد را قاطی میکنید؟ این کارها چیست که میکنید؟ سفره زن را اینطرف بیندازید! دو تا اتاق داری، مردها هم اینطرف باشند. چرا اینها را قاطی میکنید؟ میگوید: اشکال ندارد! خب برادر او باشد که به خانم شما مَحرم نیست. دستش میرود، میخندد. تو چهکار میکنی؟ به اصطلاح خودش مثلاً میخواهد اطعام کند! جگر من از دست خوبها خوناست! به نام اربعین تئاتر درست کردهاست، به نام امامحسین (علیهالسلام) میخواهد غذا بدهد؛ تو تئاتر درست کردی! میخواهد گوسفند بدهد. این چیست که اینها را دور هم جمع کردی و سفره میاندازی؟! [۱۳]
کجا به مسجد جمکران میروی؟! من نمیگویم نرو! تو ببین وقتی مسجد جمکران میروی، خودت را به چند تا نامحرم نشان میدهی! [۱۴]
به دینم! من مسجد جمکران بودم، آنوقتها یک نفر هم نبود، حالا یک میلیون نفر آنجا میروند. دیدم آنجا در جادّهها نمیدانم صندلی برای زنها گذاشتهاند، زنهای پابرهنه! مگر تو پیرو حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟! مگر تو پیرو عایشهای که در جنگ جمل آمد؟ آخر کجا آنجا میروید؟ این از آن ثوابهاییاست که گناه است! [۱۵]
بیتوته و نجوا با ولایت 21
قدرت را صرف قدرت کنید؛ نه اینکه دنبال خلق بروید[۱۶]
فقط خدا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را معرّفی کردهاست؛ چون هیچکس در تمام خلقت، مطابق خدا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نمیشناسد. مگر امیرالمؤمنین اینجور بود که حالا بیاید در دنیا معرّفیاش کند؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گِل آدم را سرشته، آدم سرشتکن است، آدم کجا و او کجا؟ آنموقعکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بلند کرده، چه زمانی بوده؟ بگویید به من دیگر، چه زمانی بوده؟
بعد از اینکه صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند. حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را سر دست آورده و میگوید «الیوم أکملت لکم دینکم»[۵]، دین ایناست. ای مردم عالم! دنبال کس دیگری نروید! مشابه درست نکنید! پی کسی نروید! کسی را مؤثّر ندانید! این افشای ولایت نیست، «افشای قدردانی از ولایت» است. به تمام آیات قرآن، درست میگویم. این افشای چیست؟ قدردانی از ولایت است، مگر این افشای ولایت است؟
افشای ولایت ایناست که خدا کرده، خطاب میکند به انس و جنّ، به تمام عبادتکنندههای عالم؛ نه دنیا. دنیا را من سر و کار ندارم اصلاً، مثل اینکه میخواهم حرف بعضیها را نزنم، حرف دنیا را هم اصلاً نمیخواهم بزنم؛ اما خب میزنم، نه دنیا. افشای ولایت ایناست که خدا کرده، میگوید: عبادت انس و جنّ کنی، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۵] قبول نداشتهباشی، به رو میاندازمت در جهنّم. [۱۷]
هر چه رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) تعریف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میکرد، آن دو نفر بغض و عداوتشان زیاد میشد. حالا چهخبر است؟! حالا امر شد: ای نبیّ من! من تو را متقی کردم، قرآن به تو نازل کردم، آیا میفهمیم این یعنیچه؟! والله، بهدینم، علی (علیهالسلام) به پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) نازل شده؛ یعنی هیچکدام از آن انبیاء، از پیغمبرها لیاقت اینکار را نداشتند، مگر پیغمبر آخرالزّمان؛ چونکه ولیّ باید ولیّ را معلوم کند، خلق که نمیتواند ولیّ معلوم کند. آنزمان خب نتوانستند معرّفی کنند، نشد دیگر. چرا آن پیغمبرها نبودند؟! آن پیغمبرها ولیّ نبودند، نبیّ بودند، تاحتّی ابراهیم؛ اما پیغمبر آخرالزّمان هم ولیّ و هم نبیّ است. [۱۸]
پیغمبر ولایتپرور است، عزیز من! فدایتان بشوم، خودش ولایت است؛ اما ولایتپرور است، خدای تبارک و تعالی گفت: یا محمّد! ولایت را پرورش بده! چرا؟ آخر مقصد من علی (علیهالسلام) است، مقصد من اینها هستند. عزیزان من! اگر ما اینها را فهمیدیم؛ آنوقت ولایتشناسیم، آنوقت علیشناسیم، بهتر از اینها کار میکنیم، بهتر از اینها ولایت را میشناسیم، بهتر از اینها علی (علیهالسلام) را میشناسیم. [۱۹]
رفقای عزیز! نجوا دو جور است: یک نجوایی در خلوت داریم، باید شما نجوای در خلوت داشتهباشید! یک نجوای عمومی است. بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، عمر و ابابکر نجوا را گرفتند، از نجوا دور شدند، از نجوای ولایت دور شدند! بنیعبّاس هم همینجور؛ الآن در زمان ما هم خیلیها اینجوری شدند. تو باید با امامزمانت نجوا کنی، با امامحسین (علیهالسلام) نجوا کنی، با آنها نجوا کنی، دائم نجوا داشتهباشی. توی معدنی، باش! مهندسی، باش! مهندس برقی، باش! دکتری، باش! هر کجا باشی، این حبلالمتینی که از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) سؤال شد: این آیه چیست؟ گفت: علی (علیهالسلام) است؛ یعنی نجوا با مقصد علی (علیهالسلام) کنی! تو اگر نجوا واقع با امامزمانت کنی، غشّ معامله میکنی؟ اگر تو نجوا با زهرای عزیز (علیهاالسلام) کنی، ای خانمهای عزیز! شما اینجوری هستید توی مجلس زهرا (علیهاالسلام) غیبت میکنی؟
بیایید این حرفها را رویش فکر کنید! تفکّر داشتهباشید! نجوا را گرفتند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را باید با آن نجوا کردهباشند، رفتند با شیطان نجوا کردند. ما با چه چیزی نجوا میکنیم؟ ما با تجدّد. تو باید با اینها نجوا کنی؛ یعنی اینها از توی قلبت، از توی دهانت، از توی لسانت کم نشود. یا علی بگو! یا زهرا بگو! یا حسین بگو! یا امامزمان بگو توی قلبت! این نجوا اتّصال است، والله، بالله، عقیده ولایت من ایناست، این حبلالمتین که گفته ریسمان؛ یعنی چنگ به اینها بزنی. اگر چنگ به اینها بزنی، عزیز من! دیگر چنگ به چیز دیگری نمیزنی. [۲۰]
شما عزیزان من! این قدرتتان را باید صرف قدرت بکنید! قدرت تمام خلقت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است، باید شما قدرتتان را صرف علی (علیهالسلام) کنید! اگر میگویم ماورایی باشید؛ یعنی باید از اوّل آدم ابوالبشر نگاه کنید! ببینید چه به سر اسلام آمد؟ چه مصیبتی به سر اسلام آمد؟ تمام این کارها را آن دو نفر کردند، مردم را با اسلام از ولایت بازداشتند، مردم هم چه میدانند دیگر؟
چرا میگوید بدعتگذار اهل نه آتش است، اهل طاغوت است؟ طاغوت یک نفر است، همهاش اهل جهنّم میگویند: روزنه از او نشود. اگر روزنه بشود، خیلی بد است! آنقدر بد است! چرا میگوید؟ چونکه مردم را از حقیقت ولایت جدا میکند. اوّل کسیکه این کار را کرد، این دو نفر بودند. حالا چرا؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را خلق حساب کردند، یک جلسه بنیساعده درست کردند. حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را آورد جزء خلق؛ یعنی اوّل ایناست و دوّم ایناست و چهارم ایناست، خلق حساب کردند.
حالا وقتی خلق حساب کردند، مردم هم خلق حساب میکنند. تمام بدبختی این دنیا مال ایناست که ما اینها را خلق حساب میکنیم. عزیز من! آخر این چه خلقی است که به قول فرمایش ایشان میگوید: من با تمام انبیاء آمدم، با پیغمبر آخرالزّمان (صلیاللهعلیهوآله) آشکارا آمدم؟! حالا چرا آشکارا آمده علی (علیهالسلام)؟ چرا با آنها اینجوری مخفی بوده؟ چرا آشکارا آمده؟
عزیز من! ببین من دارم شما را راهنمایی میکنم: آنموقع رفتند دنبال عمر و ابابکر، الآن هم ما میرویم دنبال خلق؛ تمام بدبختی ما ایناست که میرویم دنبال خلق. خلق میگوید این کار را بکن! مگر خلق نبود که آدم ابوالبشر را بازی داد؟! شما باید ماورایی باشید! اگر بخواهید دینتان حفظ باشد، از زمان پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را باید بیاورید اینجا! ببین زمان نوحش چهجور شد؟ زمان لوطش چهجور شد؟ زمان ابراهیم چهجور شد؟ زمان ما هم حالا دارد اینجور میشود، کجا میروی دنبال خلق؟! عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، اگر این حرف را بشنوی، تمام کارهایت درست است. از این حرفها همیشه بودهاست و هست.
شما ببین چهار نفر نرفتند به طرف خلق، هفتاد هزار نفر رفتند دنبال عمر، این چهار نفر سلمان، اباذر، میثم، (بعضیها میگویند:) مقداد. حالا چهکار میکند؟ حالا زهرا (علیهاالسلام) پاسخ میدهد: به اینها بگو بیایند! یک کاری بکن زهرا (علیهاالسلام) به تو پاسخ بدهد؛ نه خلق به تو پاسخ بدهد. طرفدار چه کسی میشوی تو؟! طرفدار خلق (هر کس میخواهد باشد) باطل است! مگر نرفتند به حرف شریحقاضی، یک عالِم قاضیالقُضات یک دنیا؟! چهکار کردند؟ حسین (علیهالسلام) را هم کشتند، برو به حرف خلق! این قدرتت را صرف قدرت بکن! عزیز من! قدرت تمام خلقت، علیّبنابوطالب (علیهماالسلام) است. قدرت تمام خلقت، الآن وجود امامزمان (عجلاللهفرجه) است. کجا میروی؟! از آن پیشآمدها میشود، میخواهم حواستان جمع باشد.
گفتم من شما را راهنمایی میکنم. خیلی خدا حواسش جمع است. به لوط میگوید: خودت برو! زنت را بگذار اینجا باشد، بگذار به عذاب مبتلا شود. چرا؟ با آنهاست، به عمل آنها راضی است؛ زن است، به عمل آنها که عمل اینجوری میکنند، راضی است؛ گفت: بگذار باشد، با اینها برود توی جهنّم؛ پس بنا شد: عزیز من! واجبات، ترک محرّمات، انتظار الفرج، برو کنار، به خیر و شرّ مردم شرکت نکن! ببین پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید به خیر شرکت نکن! خیرشان شرّ است.
خدایا! تو را به حقّ امامزمان، ولایت ما را القایی کن؛ یعنی آن به ما بگوید حرف بزن! ما بزنیم.
خدایا! ما رضایت حضرت زهرا (علیهاالسلام) را به جا بیاوریم، ما از آنها باشیم که حضرت گفت: بیا! آمدهباشیم.
خدایا! به حقّ امیرالمؤمنین، ولایت ما کامل بشود.
خدایا! ما عهد میکنیم با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که دیگر از امسال اگر گناه کردیم، دیگر گناه نکنیم، یا امیرالمؤمنین! خودت حفظمان کن!
جانم! اگر علی (علیهالسلام) داشتهباشی، تمام خلقت را داری. اگر علی (علیهالسلام) نداشتهباشی، هیچ چیزی نداری. خدایا! ما را ثروتمند کن! ثروت ما اینباشد که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را خلق حساب نکنیم، حجّت خدا حساب کنیم. با محبّت اميرالمؤمنين (علیهالسلام) از دنیا برویم. [۲۱]
اخلاق در خانواده 19
اخلاق باید توأم با عدالت باشد[۲۲]
حالا میخواستم خدمت شما عرض کنم: این عدالت خیلی مهمّ است. من یک دوستی دارم، همه شما دوست هستید، ایشان یک صحبتی راجع به «خُلُقالعظیم» کردهبود، خب، آنجا به من تلفن زد، بعد گفتم: عزیز من! باید خُلق، با ولایت توأم باشد. من خوشاخلاقی میکنم، یکی را گول میزنم؛ خوشاخلاقی میکنم، مال یکی را میخورم؛ خوشاخلاقی میکنم، خیانت میکنم؛ پس خُلق، باید توأم با ولایت باشد. خُلق، باید توأم با عدالت باشد.
اگر خُلق، توأم با عدالت شد؛ آنوقت با ولایت هم هست. اگر میگویند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) «خلقالعظیم» هست، در جایی دیگر هم گفتم ««ولایةالعظیم» است؛ پس توجّه بفرمایید که اصل، عدالت است. ببین، من چهچیزی دارم به شما میگویم؟ خیلی توجّه بفرمایید! عمَر، عدالت را زد. حالا که عدالت را زد، زهرا (علیهاالسلام) را هم میزند. حالا که عدالت را زد، بدعت به دین هم میگذارد؛ حالا که عدالت را زد، جنایت هم میکند، صدها مردم هستند که به عنوان خوشاخلاقی، مردم را گول میزنند؛ پس اخلاق شرط هست و شرط نیست. باید توأم با عدالت باشد. [۲۳]
اگر به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میگوید «خُلُقالعظیم» والله، بالله، تالله، ولایتش عظیم است. مگر ما صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نداریم؟! مگر آنها بداخلاق بودند؟! چرا فکر نمیکنید؟! تمام آنها عصمت داشتند، اخلاقهایشان خوب بوده. مگر ابراهیم اخلاقش خوب نیست؟! اصلاً تندخویی به غیر معصوم است، همه آنها معصوم بودند. تندخویی فقط مال خلق است. چرا پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) «خُلُقالعظیم» شده؟ والله، ولایتش عظیم است. گفتم پیغمبر «خُلُقالعظیم» است؛ «عرشالعظیم، خُلُقالعظیم»؛ آنوقت یکدفعه میگوید که قلب مؤمن هم عظیم است. چه قلبی؟ آن قلبی که با این «خُلُقالعظیم» مطابق باشد؛ یعنی اتّصال باشد. [۲۴]
عقیده ولایتیام ایناست که بداخلاقی نسبت به هر کسی بیعدالتی است؛ چونکه عدالت خودِ اخلاق است. آسایش در اطاعت امر است. عزیز من! ما باید با مردم راهگذر باشیم؛ اگر او بد است، شما با او خوب رفتار کنید. شخصی خدمت امامحسن مجتبی (علیهالسلام) آمد و گفت: ای حسنبنعلی! زیر این آسمان، دروغگوتر از تو و پدرت علی نیامده! (چنین حرفی دارد میزند. حالا امام به او بگوید که من امامم، پدرم جانشین رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است! چرا این حرف را میزنی؟! تو کافر شدهای! این را نمیگوید. شما باید «اخلاقحسنه» داشتهباشید! یعنی اینجور اخلاق خدا داشتهباشید!)
امام به او فرمود: ای عزیز من! اگر پدرم اینطوری هست، دعا کن خدا او را بیامرزد؛ اگر من اینطوری هستم، دعا کن خدا مرا بیامرزد؛ اگر تو هم دروغ میگویی، خدا تو را هم بیامرزد؛ شما چرا دلتنگ هستی؟! اگر گرسنهای، بیا به خانهمان برویم، ما تو را در آغوش میگیریم. اگر خرجی نداری، به تو میدهیم. طوری با او رفتار کرد که یکدفعه گفت: «لا إله إلّا الله، محمّد رسولُالله، علی ولیُّالله.» بنا کرد به معاویه بد گفتن، گفت: خدا معاویه را لعنت کند! او برای ما اینطوری تعریف و تبلیغ کردهاست.
عزیزان من! «خُلق حَسَن» داشتهباشید، اصلاً حرفم ایناست که نباید در وجود شما بداخلاقی باشد، با همسر و فرزندان و مردم خوشاخلاق باشید، اگر او بداخلاقی کند و شما هم بداخلاقی کنید، پس چه فرقی با هم دارید؟! درون او بداخلاقی بوده! درون شما هم هست! درون خودتان را درست کنید! صبر و حوصله داشتهباشید!
مالکاشتر، اصحابیمین است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: همینطور که من کارگشا و مشکلگشای پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) بودم، مالک مشکلگشای من است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نسبت به مالک اینطور حرف میزند. خودش را در مقابل پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میگذارد و مالک را هم در مقابل خودش. حالا آمده برود، یکی تُف به صورت مالک انداخت. یک نفر دیگر به او گفت: فهمیدی تُف به صورت چهکسی انداختی؟ گفت: نه! گفت: این مالک، وزیر جنگ علی (علیهالسلام) است. دید مالک داخل مسجد رفت، دوید، تا نمازش تمام شد، به پای او افتاد. گفت: چرا این کار را میکنی؟ گفت: والله، به خدا، من آمدم به تو دعا کنم. عزیزان من! اگر کسی با شما بداخلاقی کرد، بروید واسه او دعا کنید!
من به وجدانم، نمیخواهم خودم را بگویم؛ چندینسال قبل، یک نفر به مغازهام آمد و گفت: مقداری پول به من بده! به اصطلاح سیّد هم بود؛ آن زمان پانزدهتومان به او دادم و گفتم: من پانزدهتومان دارم، به تو میدهم؛ چوبفروش هم هستم، دو، سه عدد چوب خوب هم به تو میدهم تا بفروشی. اگر بدانید چقدر به من فحش داد، اصلاً دیگر فحشی در عالَم نبود که به من بدهد، اینقدر فحش ناموس داد. من حساب کردم این بنده خدا، یا از دست زن و بچّهاش ناراحت است؛ یا بیپول است. چیزی به او نگفتم، به عقب دکّانم رفتم، بنا کردم قدری گریهکردن و آرام گرفتم. چرا؟ بداخلاقی و فحش در من وجود ندارد، در شما هم نباید باشد. به شخصی گفتم به فلانی فحش نده! گفت حقّش است!! یک حقّ هم روی آن گذاشت؛ آخر، فحش که حقّ ندارد. [۲۵]
من درآمد نداشتم دو تا نان بخرم، بشکن میزدم. رقّاصی هم میکردم که اصلاً خانمم متوجّه نشود. زن ریحانه است؛ وقتی غصّه میخورد، عقدهای میشود، مریض میشود؛ اما من خودم توان داشتم، میگفتم صلاح خداست؛ اما زن که توان نداشت. آدم هر چه که به زن میگوید یک وعده و وعیدی میدهد، نه اینکه بگوید من ندارم، ایشان در زندگی سست میشود. [۲۶]
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ (سوره المائدة، آیه ۳)
- ↑ (سوره الأحزاب، آیه ۵۶)
- ↑ منیت پرچم شیطان است 78 و تولی و تبری 76 و مشهد 91؛ عنایت امامرضا؛ ماوراء و حب و بغض؛ اسلام و ایمان 77 و شناخت و معرفت امام 78 و کتاب جامع ولایت
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ (سوره الفاتحة، آیه 5)
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ (سوره المائدة، آیه 3)
- ↑ عید مبعث پیامبر 84
- ↑ شهادت حضرت زهرا ۸۱ (دقیقه ۴۵) و اربعین۹۴؛ اشتباهات مردم (دقیقه ۱۹) و اربعین ۸۷؛ پست و مقام، خلق و نگاه (دقیقه ۱۰)
- ↑ شهادت حضرت زهرا ۸۱
- ↑ اربعین ۹۴؛ اشتباهات مردم
- ↑ کتاب انتقاد؛ محبّت امیرالمؤمنین، نجات بشریّت
- ↑ اربعین ۸۹
- ↑ آدمشدن 76
- ↑ اربعین ۸۷؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه
- ↑ اخلاق در خانواده؛ من نداشتن 75
- ↑ اربعین ۹۰؛ عبادتهای خیالی
- ↑ ارتباط ۸۹ (دقیقه ۲۷) و سیزدهرجب ۸۸ (دقیقه۲، ۱۲، ۱۶، ۳۵)
- ↑ ارتباط 89
- ↑ غدیر 84
- ↑ القاء (امر) 77
- ↑ توفیق، بکاء، نجوا ۷۹
- ↑ سیزدهرجب 88
- ↑ ولایت پیادهکننده عدالت در خلقت ۷۹ (دقیقه ۴) و یتیم آلمحمّد ۷۸ (دقیقه ۴۸)
- ↑ ولایت پیادهکننده عدالت در خلقت ۷۹
- ↑ آخرالزّمان ۷۸
- ↑ کتاب جامع ولایت و یتیم آلمحمّد 78
- ↑ کتاب ازدواج