صفحهٔ اصلی

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: عبدالعظیم‌حسنی

فهرست مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

عبدالعظیم‌ حسنی پیش امام‌ هادی (علیه‌السلام) آمد و گفت: آقاجان! من می‌خواهم عقایدم را به شما بگویم؛ امام می‌فرماید: بگو عزیزم! می‌گوید: من خدا را به یگانگی قبول دارم، واجبات را به‌ جا می‌آورم و محرّمات را ترک می‌کنم. شما را امام و حجّت‌ خدا می‌دانم، زیر این آسمان، به‌ غیر از شما حجّتی نمی‌بینم. خدا امر شما را به‌ من واجب کرده، امرِ شما، امرِ خداست. سیبی یا اناری از درخت بچینم و شما بگویی نصفش حلال و نصفش حرام است، نیمه‌ حلالش را می‌خورم و نیمه‌ حرامش را دور می‌اندازم. امام‌ هادی (علیه‌السلام) فرمود: عبدالعظیم! ما هم عقایدمان همین‌است، إن‌شاءالله به آخر برسانی.

عبدالعظیم با قبولیِ امام‌ هادی (علیه‌السلام) که به او فرمود عقایدت درست‌است؛ نجوا کرد، کنار رفت و کنار ماند، نه این‌که از یک‌ جای دیگر سر دربیاورد؛ قانع و راضی بود. دربست در اختیار امام بود. حالا خدا به او عظمت داد. در روایت می‌فرماید: زیارت شاه‌ عبدالعظیم حسنی مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است. آیا زیارت خلق، مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌شود؟ نه والله، عجیب این‌ است که می‌گوید زیارت قبرش مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است، نه خودش! عظمت عبدالعظیم به‌ خاطر آن عقیده‌ای است که به امام‌ هادی (علیه‌السلام) داشت، برای آن امری است که اطاعت می‌کرد، برای آن تواضعی است که با امام داشت؛ پس شما آن امر را زیارت می‌کنید، نه جسم عبدالعظیم را. عزیزان من! از اطاعت به این‌جا می‌رسید نه از خیال خودتان، نه از مشابه درست‌کردن، نه از امیدواری به خلق پیدا کردن و دنبالش رفتن! عبدالعظیم به‌ واسطه ولایت به این‌جا رسید، نه به‌ واسطه عبادت. به امامش یقین داشت و امرش را اطاعت می‌کرد. او حجّت‌شناس بود. امروز اغلب مردم حرف حجّت را می‌زنند؛ اما حجّت‌شناس نیستند. [۱]

قبولی عبادت، ولایت است و قبولی ولایت، اطاعت است. حالا شیعه باید فرمان امام را ببرد و برای خودش مصداق درست نکند. (بعضی مقدّس‌ها برای خود مصداق درست می‌کنند.) شاه‌ عبدالعظیم حسنی به‌ غیر از امام‌ هادی (علیه‌السلام) کسی را واجب‌ الإطاعة نمی‌بیند، حجّت‌ خدا را واجب‌ الإطاعة می‌داند؛ برای همین زیارتش مطابق زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است. [۲] آن تولید عبدالعظیم است که وقتی زیارت می‌روید، به شما می‌رسد. ببین من چه می‌گویم؟ وقتی‌که خدای تبارک و تعالی و ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السلام)، چنین کرامتی به عبدالعظیم‌ حسنی دادند، شما باید صفات آن‌ها را داشته‌ باشید؛ آن‌وقت آن‌ها صفات‌ الله به شما می‌دهند. می‌فرماید: وقتی شما عبدالعظیم را زیارت می‌کنید، انگار امام‌ حسین (علیه‌السلام) را زیارت کرده‌اید؛ پس شما هم باید آن‌طوری باشید که او با امامش بوده؛ آن‌وقت سنخه می‌شوید. [۳] او یک فرد عادی بوده؛ اما امامش را می‌شناخت و کنار رفت، حالا وقتی از دنیا رفت، خدا او را افشاء کرد. والله، شما هم همان هستید؛ مگر شما غیر از او هستید؟! اما باید اهلیّت پیدا کنید. [۴]

عبدالعظیم به کسی کار نداشته، به خدا و ولیّ خدا یقین داشته، به واجباتش یقین داشته که به این درجه رسیده‌ است. آیا ممکن‌ است از این بالاتر بشوید؟ شخصی خدمت امام‌ صادق (علیه‌السلام) می‌آید، عرض می‌کند: یابن‌ رسول‌ الله! من راهم دور است، برایم خیلی مشکل است که نزد شما بیایم؛ اما دلم می‌خواهد شما را ببینم. حضرت فرمود: می‌خواهی جمع ما را زیارت کنی؟ گفت: بله! فرمود: در آن‌ اطراف برو مؤمنی را زیارت کن! خدا ثواب زیارت جمع ما را به تو می‌دهد. ببین تو به جایی می‌رسی که زیارتت، زیارت دوازده‌ امام، چهارده‌ معصوم (علیهم‌السلام) است؛ چون ائمه (علیهم‌السلام) در قلب آن مؤمن هستند، یقین و محبّت آن‌ها را دارد. [۵]

عزیزان من! همین‌طوری که از حضرت‌ معصومه و شاه‌ عبدالعظیم حسنی استفاده می‌کنند، باید از شخص شما هم استفاده کنند، خودتان را در اختیار مؤمن و در اختیار قوم و خویش‌هایتان بگذارید؛ تا هم خودتان و هم آن‌ها لذّت ببرند. در روایت می‌فرماید زیارت عبدالعظیم‌ حسنی بروی مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است یا زیارت حضرت‌ معصومه بروی؛ بهشت بر تو واجب می‌شود؛ اما می‌فرماید زیارت یک مؤمن بروی، ثواب زیارت دوازده‌ امام، چهارده‌ معصوم (علیهم‌السلام) به تو می‌دهد؛ چون این مؤمن، کسی است که از وجودش نجوا می‌جوشد. [۶] خودش را شناخته، خدا را هم شناخته‌ است. «مَن عَرَف نَفسه، فَقد عَرَف رَبّه» این مؤمن عظمتش را در مقابل امر خدا و نجوای با او خُرد می‌کند که این‌قدر عظمت دارد. [۷]

در روایت می‌فرماید: «سلمان منّا أهل‌ البیت» در تمام دنیا، چند نفر بودند که تأیید شدند. یک تأییدهایی است که خیلی مهمّ نیست؛ یعنی درستی‌اش تأیید می‌شود؛ یعنی ایشان درست‌است. عبدالعظیم، درستی‌اش تأیید است. سلمان، مقداد، اباذر، درستی‌شان تأیید است؛ اما یک‌چیزی است که مافوق درستی است. مافوق درستی این‌است: همین‌طور که ولایت پیش شما مطلق است، باید دشمن ولایت هم پیش شما مطلق باشد. اویس همین‌طور بود، مطلق بود؛ یعنی تبرّی داشت. وقتی سلام عمر به او رسید، از آن شهر رفت. [۸]

عزیزان من! ماوراء، دنیا نیست؛ اما از این‌جا می‌توانید به ماوراء برسید؛ چون‌که ماوراء چیزی است که شما باید به‌ غیر از دنیا داشته‌ باشید. من کسی را سراغ ندارم که این‌طور باشد؛ چون بالأخره ما ذرّاتی مِهر دنیا داریم؛ پس کسی‌که مِهر دنیا داشته‌ باشد، جزء ماوراء نمی‌شود. حالا از کجا می‌گویی؟ وقتی به حضرت‌ عیسی در آسمان چهارم گفت: چه آورده‌ای؟ گفت: سوزن و نخ. گفت: نگهش دارید؛ پس این‌جا ماوراء نیست. اگر به‌ قدر یک سوزن و نخ محبّتش را داشته‌ باشی، تو را نگه‌ می‌دارد؛ اما ممکن‌ است که شما به ماوراء برسید. عبدالعظیم‌ حسنی، سلمان، مقداد، اویس‌ قرن که در بیابان است، رسیده‌اند؛ این‌ها اتّصال به ماوراء هستند و ماوراء اتّصال به این‌هاست؛ شیعه هم همین‌جور است. [۹]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی


سخنی با خانمها؛ فرمان خدا را اطاعت کنید، نه فرمان شیطان و تجدّد را

خمس و سهم امام[۱۰]

خانم‌هایی که به اداره می‌روند و حقوق می‌گیرند، باید خمس و سهم امام پولشان را بدهند، اگر ندهند با آن پول نمی‌توانند مکّه و زیارت امام رضا (علیه‌السلام) بروند؛ چون‌که این خانم نفقه‌خور آقایش است، این خانم مثل یک کاسب کاسبی کرده و پول جمع کرده ‌است. [۱۱] اگر این خانم خمس و سهم امامش را ندهد، وقتی به مکّه می‌رود، عین همان می‌ماند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: عدّه‌ای حجّ می‌کنند یا از برای سیاحت یعنی تماشا، یا از برای تجارت، یا اسم و رسم.

خانم! تو اگر حجّ بروی، جزء آن هستی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت؛ باید خمس و سهم امامت را بدهی. خمست را به یک‌ سیّد که ندارد، بده؛ سهم امامت را هم به قوم و خویش‌های ندارت، همسایه‌های ندارت بده! ببین اگر امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید، به چه ‌کسی می‌دهد؟ به فقرا می‌دهد، تو نایبش هستی که این مال را نمی‌خوری، پس تو هم به فقرا بده! [۱۲]

والله، ما روایت داریم، این جمله را حاج‌شیخ‌عبّاس گفت، می‌گفت: اشخاصی که حقّ و حقوق پولشان را نمی‌دهند، یک‌دفعه خدا به زمین می‌گوید بگیر! زمین هم می‌گیرد. عزیزجان من! مگر قارون چه کرد که توی زمین فرو رفت؟ قارون علم کیمیا داشت، هر چیزی را طلا و جواهر می‌کرد. نمی‌دانم چندین شتر کلید خزینه‌هایش را می‌کشید. حالا موسی به قارون گفت که خب پنج یک مالت، زکاتش را بده! نداد. خدا گفت که موسی! من زمین را در اختیارت گذاشتم، موسی به زمین گفت: قارون را بگیرش! حالا زمین گرفتش. قارون گفت: من توبه کردم، موسی توبه‌اش را نپذیرفت.

امروز اگر یکی پیشتان آمد و گفت: بد کردم، او را بپذیرید! نگویید: دیگر آن‌جا این‌ کار را کردی، آن‌جا این ‌کار را کردی. دیگر این‌که به تو گفته انفاق بکن! نمی‌کنی، به تو گفته خمس و سهم امام بده! نمی‌دهی، تو با قارون چه فرقی داری؟! عزیزان من! ما باید پرچم امر دستمان باشد؛ یعنی امر ولایت؛ یعنی امر رسول‌الله. [۱۳] ای خانم‌های ‌عزیز! بیایید شیطان شما را بازی ندهد! عزیز من! وقتی پول جمع کردی و حقّ و حقوقش را ندادی، در یک راه دیگر خرج می‌شود، که نمی‌خواهم بگویم! [۱۴]

خانم‌هایی که حساب‌ سال دارند، خمس و سهم امام می‌دهند، اطعام می‌کنند، در شُرف خدیجه‌ شدن هستند، اما خدیجه (علیهاالسلام) نیستند. من تشکّر از آن‌ها می‌کنم. [۱۵] امیدوارم خدا آن‌ها را با حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) محشور کند. امیدوارم خدا ولایتشان را حفظ کند. [۱۶]


یا علی


بیتوته و نجوا با ولایت؛ در پناه امام زمان

نجوای اصحاب امام حسین با امام حسین [۱۷]

وقتی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به معراج تشریف‌فرما شد، با خدا نجوا کرد. دوستی داشتم این‌جا تشریف آورد، با ایشان صحبت نجوا شد؛ وارد بود، باسواد بود، گفت: خدای تبارک و تعالی در قرآن‌ مجید می‌گوید: سر به گوشی نکنید؛ این نجوا را امضاء نکرده‌؛ یعنی اگر ما سر به گوشی کردیم، دیگران به شکّ می‌افتند؛ اما بلافاصله گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نجوا می‌کرد. گفتم: ای دوست ‌عزیز! قربانت بروم، آن‌ که می‌گوید سر به گوشی نکنید، خلق است؛ مگر علی (علیه‌السلام) با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خلقند؟ این‌ها خلق نیست، تو خلق را روی چه آوردی؟ روی غیر خلق. انصافاً ایشان، سیّد و ریشه‌دار بود؛ گفت: چرا ما متوجّه نیستیم؟ [۱۸]

مگر امام‌ حسین (علیه‌السلام) صفات ‌الله به شهدای کربلا نداد؟! وقتی‌که آمدند، حرکت کردند، امر امام را اطاعت کردند، جانشان را فدای امام می‌خواستند بکنند. هنوز فدا نکرده، گفت: بیایید جایتان را نشان بدهم. حالا جای این‌ها را که نشان داد، دید این‌ها سرهایشان زیر است. امام‌ حسین (علیه‌السلام) روی علم امامت متوجّه شد، دوباره تکرار شد، دیدند حسین (علیه‌السلام) دارد می‌رود، این‌ها دنبالش هستند. [۱۹]

این حبل‌ المتین که من می‌گویم باید نجوا کنید، این است: اصحاب امام‌ حسین (علیه‌السلام) نجوا کردند با امام‌ حسین (علیه‌السلام)؛ امام‌حسین (علیه‌السلام) هم نجوا کرد؛ یک‌وقت دیدند اتّصالند. [۲۰] امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم با اصحاب امام‌ حسین (علیه‌السلام) نجوا می‌کند؛ تاحتّی جانش را تقدیم می‌کند، می‌گوید پدر و مادرم به قربان اصحاب باوفای جدّم.

اصحاب امام‌ حسین (علیه‌السلام)، خواستشان امام‌ حسین (علیه‌السلام) است؛ حالا که خواستشان امام ‌حسین (علیه‌السلام) است و جا‌نشان را فدای خواست کردند؛ امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم می‌گوید: جان من به قربان شما! خواست من هم شما هستید. امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد با اصحاب امام‌ حسین (علیه‌السلام) نجوا می‌کند. چرا؟ امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) خواستش را می‌خواهد، خدا هم خواستش را می‌خواهد. آیا فهمیدید؟ بیا عزیز من! فدایت شوم، بیا حرف بشنو! بیا جانت را فدای امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) بکن تا امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم پاداش به تو بدهد، بگوید جان من هم به قربان تو؛ نجوا دارد با یک شیعه می‌کند. [۲۱]

خدایا! ما را بیامرز!

خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!

خدایا، تو را به ‌حقّ امیرالمؤمنین علی، آن جلوه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در دل همه ما جلوه کند. اویس‌قرن در بیابان بود، جلوه علی (علیه‌السلام) و رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او رسید، این‌ها در دامن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند اهل ‌آتش شدند. خدایا! آن جلوه ولایت در قلب تمام ما تجلی کند.

خدایا! به ‌حق امام‌ زمان قسمت می‌دهم از سر گناهان کوچک و بزرگ ما در گذر! این جمله را هم بگویم. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عبّاس را! می‌گفت: هر وقت رفتی غسل کردی، بگو: خدایا! از سر گناه کوچک و بزرگ من درگذر! یک گناهانی است که خدا نمی‌آمرزد ما به نظرمان کوچک است، در نظر خدا بزرگ است. هر وقت رفتی با خوبی حمّام، غسل کردی، بگو: خدایا! از سر گناهان کوچک و بزرگ ما درگذر! خدایا! از سر گناهان کوچک ما درگذر!

خدایا! به ما یقین ولایت بده! خدایا! یقین توحید بده. خدایا! یقین این حرف‌ها بده!

خدایا! تو را به ‌حقّ امیرالمؤمنین، هر محبّتی که در دل ما هست، به‌ غیر محبّت خودت و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و آن‌ها که دنبال این‌ها می‌آیند هر محبّتی به ‌غیر این‌ها هست از دل ما بیرون کن! مملوّ کن دل ما را از محبّت خودت و اولیائت و آن‌ها که دنبال آن‌ها می‌آیند. [۲۲]


یا علی

ارجاعات


اخلاق در خانواده؛ هدایت بچه‌ها

خوش‌اخلاق باشید و صفات شما خوب باشد[۲۳]

روایت داریم: اگر شما یک رفیقی بگیری، این رفیق همه‌اش شما را یاد خدا بیندازد؛ یعنی حرف بی‌خود نزند، گوش به حرف بی‌خود ندهد، مواظب خودش باشد، مواظب گوشش باشد، مواظب باشد. این آدم اگر که آن‌جا برود که به اصطلاح این آدم خدا را یادش بیندازد، خدا یک قصری به او می‌دهد، خلق اوّلین تا آخرین را بخواهد دعوت کند جا دارد. من دیدم این قصر که به من داده، معلوم می‌شود شما یاد من می‌دهید، از این‌ جایش من کیف کردم؛ چون‌که آن قصر را به من داده است.

(ببین من دوباره تکرار می‌کنم:) این قصر را می‌گوید به کسی می‌دهم که به اصطلاح برود یک جایی، آن شخص این را یاد خدا بیندازد؛ یعنی این آدم چه‌جور باشد؟ تحمّل کند، با او بسازد. آخر آن آدم یک‌وقت یک بداخلاقی هم دارد، یک تندی هم دارد، یک داد هم می‌زند، با این بسازی، من یک قصر به تو می‌دهم خلق اوّلین تا آخرین بخواهی دعوت کنی، جا داری. دیدم اینی که به من داده، من دارم با شماها می‌سازم، خیلی خوشحال شدم. [۲۴]

باید خوش‌اخلاق باشی. من دوستانی دارم همین‌طور که از دور آن‌ها را می‌بینم، انگار نور به قلب من می‌رسد، بس‌که این‌ها خوش‌اخلاقند. باید این‌طور باشی؛ اما خنده قهقهه نکنی. چرا؟ اگر خنده قهقهه جایز بود، نمی‌گفت: اگر با قهقهه خندیدی، بگو «اللهم لاتمقُتنی»؛ اگرنه غم توی دلت می‌آید. [۲۵]

صفات یوسفی باید تو را تا ماه کنعان کرد. عزیزان من! قربانتان بروم، باید صفات شما خوب باشد. الآن تو داری کاسبی می‌کنی، نق نزن! تو امر را داری می‌کشی و حاجت برادر مؤمن را برآورده می‌کنی. چقدر به عرض روز، ثواب هفتاد حجّ و عمره و بالاتر پای تو نوشته‌ است. آقای خواروبار فروش! بلند شو با خوش‌اخلاقی به مشتری جنس بده! پولش را هم بگیر! حاجتش را هم برآورده کردی.

حاجت برادر مؤمن همه‌اش این ‌نیست که به او پول بدهی. آخر، حاجت برادر مؤمن اخلاق هم هست. هم اخلاق داشته‌ باش، هم جود و سخاوت داشته ‌باش! عزیز من! قربانت بروم. فدایت بشوم، تو آخر خودت نمی‌دانی. این‌که می‌گویید ما به کجا برسیم؟ «الحمد لله» از زبان اهل جلسه افتاده؛ خدا را شکر می‌کنم. خدا را حمد می‌کنم، دعایم مستجاب شد. گفتم: خدایا! این‌ها هدایت هستند، آن‌ها را هدایت‌کن قرار بده!

به کجا می‌رسید و به کجا رسیدید؟ عزیز من! قربانت بروم، تو بیا امر را اطاعت‌ کن! ببین من دارم به شما چه می‌گویم؟ همه کار شما خوب است. تو دکتری، از بیمار پول بگیر؛ اما با اخلاق خوش با او برخورد کن! آن که الآن می‌گوید این‌طور است، ببین وظیفه‌ات چیست؟ کاسب‌جان! تو همیشه اگر امر را اطاعت کنی، در کَنَف امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هستی؛ داری امر را هم اطاعت می‌کنی. روح از بدنت بیرون برود، «فی جنّة» هستی. توجّه کنید من چه می‌گویم؟ عزیزان من! هر که در کسب خودش، اگر امر را اطاعت کند، در امر است. [۲۶]

رفقای عزیز! بی‌رودربایستی دارم صحبت می‌کنم؛ به درد ما چه می‌خورد؟ حرفی که در ماوراء باشد. ما از اوّل که با هم روبرو شدیم، حرف ماوراء را داریم می‌زنیم، ما داریم شما را هدایت کنیم به ماوراء. الآن این حرف یک‌قدری خلاصه برای من درست نیست؛ اما من می‌زنم. من نیامدم شما را هدایت کنم به دکتری، به مهندسی، من آمدم شما را دعوت کنم به اخلاق پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، به اخلاق علی (علیه‌السلام)، به اخلاق زهرا (علیهاالسلام)؛ یعنی اخلاق آن‌ها امر خداست. [۲۷]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. کتاب ترجمه احکام و افشای احکام و سخنرانی مزد ولایت و اسم اعظم 83 و عظمت شیعه و احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است 81 و ولایت عمل صالح است 78 و شناخت امام
  2. کتاب تذکر ولایت، قدردانی از شیعه
  3. عصاره زیارت77
  4. تکلیف و بلوغ 80
  5. احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است 81
  6. شناخت نجوا 77
  7. کتاب نجوا
  8. مشهد 91؛ عنایت امام‌رضا؛ ماوراء
  9. کشتی نوح 85
  10. شهادت حضرت زهرا ۸۱ (دقیقه ۵۱) و حجّ ۸۰ (دقیقه ۱۲)
  11. شهادت حضرت ‌زهرا ۸۱
  12. حجّ ۸۰
  13. آخرالزّمان 78 و عاجز بودن در امر ولایت 86
  14. شهادت حضرت زهرا ۸۱
  15. گریه 84
  16. رمضان ۸۳؛ رشد، معرفت به ولایت است؛ تفسیر سوره یوسف
  17. شناخت نجوا (نجوا با ولایت) ۷۷ (دقیقه ۳) و شب قدر و عظماییت ولایت ۷۷ (دقیقه ۴۱) و ولایت،قدر است ۸۲ (دقیقه ۳۳)
  18. شناخت نجوا (نجوا با ولایت) ۷۷
  19. شب قدر و عظماییت ولایت 77
  20. توفیق و بکاء و نجوا 79
  21. ولایت، عدالت، سخاوت 79 و حضرت خدیجه ۷۷
  22. ولایت قدر است 82
  23. آخرالزّمان ۷۸ (دقیقه ۲۳) و هدف از خلقت بشر؛ اطاعت امر، ولایت است ۸۳ (دقیقه ۳۱) و عبادت بی ولایت،عبادت خوارج است ۷۸ (دقیقه ۱)
  24. آخرالزّمان ۷۸
  25. دادگاه ولایت (دادگاه اصحاب شمال) 75
  26. هدف از خلقت بشر؛ اطاعت امر، ولایت است 83
  27. عبادت بی‌ولایت عبادت خوارج است 78
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه