صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخش|امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً احد است، حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است|کلاس="sub-titr"}}
 
{{بخش|امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً احد است، حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است|کلاس="sub-titr"}}
{{#tag:html|<img src="/images/Velayat-3.png" class="site_logo">}}
+
{{#tag:html|<img src="/images/Velayat-4.png" class="site_logo">}}
 
{{بخش|فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت|کلاس="center"}}
 
{{بخش|فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت|کلاس="center"}}
 
<!--  اعلان صفحه اصلی  
 
<!--  اعلان صفحه اصلی  

نسخهٔ ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۶

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: شهادت حضرت‌زهرا

فهرست امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اکبر

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

ماه رمضان

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

امام زمان

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

عید مبعث

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

سیزده رجب

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

نیمه شعبان

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

حضرت‌زهرا، فدایی ولایت[۱]

زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) یک خلقت است؛ اما حمایت از ولایت می‌کند؛ چون‌که ولایت مقصد خداست. روزی پدرش، رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: علی‌جان! عمر و ابابکر حقت را غصب می‌کنند، اگر چهل‌نفر با تو بودند، حقت را از آن‌ها بگیر. ببین خدا نفر می‌خواهد، ولایت هم نفر می‌خواهد. آن ولایتی که نَفَس‌های خلقت در دستش است، حرف دیگری است. کسانی‌که می‌گویند علی (علیه‌السلام) در خانه نشست، بی‌خود می‌گویند. کسی نمی‌تواند امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را در خانه بنشاند؛ اما در ظاهر نشست. چرا؟ دید دیگر فایده‌ای ندارد، این‌مردم سزایشان عمر و ابابکر است. از حضرت سؤال کردند: چرا در خانه نشستی؟ فرمود: مردم مرا نمی‌خواستند. امروز هم اغلب مردم، ولایت واقعی را نمی‌خواهند. چرا؟ ولایت امر دارد، می‌فرماید: نگاه به زن مردم نکن، خیانت نکن، نزول نخور، غش‌معامله نکن، منافق نباش، رئوف باش، سخاوت داشته‌باش، حیا داشته‌باش، شرف داشته‌باش، انصاف داشته‌باش، عدالت داشته‌باش، دست بیچاره‌ای را بگیر، هر چه برای خودت می‌خواهی برای دیگران هم بخواه، شب که می‌شود کینه برادر مؤمن را از دلت بیرون کن؛ آن‌وقت تا صبح، برایت عبادت نوشته می‌شود؛ حالا من می‌خواهم آزاد باشم، خب می‌گوید برو، او هم تو را آزاد می‌گذارد؟!

حالا که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را در خانه نشاندند، مگر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) ساکت شد؟! تمام فکرش این‌بود که عمر و ابابکر پیش نروند، وقتی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) پیش برود، تمام عالم پیش می‌رود. با این‌که پهلو و دستش شکسته، صورتش نیلی و داغ فرزند دیده، به حضرت‌امیر (علیه‌السلام) فرمود: علی‌جان! الاغی تهیه کن تا من بروم مهاجر و انصار را دعوت کنم، این‌ها کسانی هستند که عمری پیش پدرم بوده‌اند، شاید چهل‌نفر درست شوند. حضرت می‌خواست پایه‌گذاری اسلام بی‌علی نباشد، می‌خواست محدوده به‌وجود بیاید، مجلس ولایت را درست کند، اما هیچ‌کس نیامد، فقط آن چهار نفر آمدند. حالا حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) به عالمیان اعلام کرد که من جانم را فدای امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌کنم. تا وقتی‌که این‌ها جسارت به ولایت نکرده‌بودند، کافر حربی نبودند، خدا این‌ها را کافر اعلام نکرد؛ اما وقتی‌که زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را زدند، حضرت محسن را کشتند و طناب گردن امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) انداختند، خدا یک‌دفعه آن‌ها را افشا کرد و گفت: بعد از رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کافر شدند؛ چون جسارت به ولایت، به امر خدا و مقصد خدا کردند، این‌ها کافرِ به ولایت شدند.

تا حتی روایت داریم: حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) با الاغش درِ یک خانه‌ای رفت، پسری بیرون بود، دید پدرش با حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) صحبت می‌کند و حرف می‌زند؛ اما یک‌مرتبه حضرت سرِ الاغش را برگرداند که برود. آن پسر گفت: بابا! چه‌کسی بود؟ گفت: زهرا بود. گفت: چه‌کار داشت؟ گفت: آمده‌بود که ما را دعوت کند که خلاصه بیایید طرف علی، یعسوب‌الدین، حجت‌خدا، امر خدا، تا حقش را بگیریم. آن پسر به پدرش گفت: بابا! به او چه گفتی؟ گفت: من گفتم که ما کاری به این‌کارها نداریم. گفت: بابا! والله! تا آخر عمرم، تا زنده‌ام با تو حرف نمی‌زنم! چرا طرف حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نرفتی؟! آن پسر تا وقتی‌که زنده بود با پدرش حرف نزد. قربان این پسر بروم! خدا برای هر چیزی در این عالم، یک کسی را برانگیخته می‌کند که فردای‌قیامت برای ما حجت باشد. [۲]

معرفت را باید از حضرت‌علی (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) بخواهی، یک‌نظر به تو بکند و در قلبت بریزد. آرام باش! برو شب و نصف‌شب به حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) متوسل شو، یک اشکی بریز و بگو: زهراجان! دل مرا باز کن، زهراجان! چشم مرا عالم‌بین کن، زهراجان! ایرادی‌ها را از قلب من بیرون کن. زهراجان! این وسوسه‌ها را از من بگیر، اگر نگرفت. خدا آقای‌خوانساری را رحمت کند! بنا کرد زحمت‌هایی که در دنیا هفتاد سال، هشتاد سال کشیده را بگوید، بعد گفت: تمام این‌ها نابود است، محبت زهرا (علیهاالسلام) باقی است. خوانساری! چه آورده‌ای؟ محبت زهرا (علیهاالسلام) را. خدایا! به ما هم بِده، ما هم محبت زهرا (علیهاالسلام) را در قیامت ببریم تا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) ما را تحویل بگیرد، تا خدا ما را تحویل بگیرد. اصلاً امام‌زمان هم به اجازه مادرش زهراست، امام‌حسین (علیه‌السلام) هم به اجازه مادرش است. بالاتر ببرم؟ امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) هم به اجازه زهراست، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هم به اجازه آن‌هاست، آن‌ها یک نور هستند، یکی هستند، با هم نجوا می‌کنند، همه آن‌ها یکی هستند. [۳]

نجوای حضرت زهرا با امیرالمؤمنین[۴]

رفقای‌عزیز! من از شما خواهش می‌کنم، تمنّا دارم یک‌قدری روی عناد فکر کنید! عناد چیز خطری است، من راجع به عناد اعلام خطر می‌کنم. والله! اگر شما مواظب این عناد نباشید، خدشه به ولایت می‌خورد. یک خدشه‌هایی است که جبران‌پذیر است؛ اما یک خدشه‌هایی جبران‌پذیر نیست. اگر کسی زنا کند، ولایتش قطع می‌شود؛ اما توبه می‌کند، وصل می‌شود. یک‌وقت می‌بینی که عناد جوری است که دیگر نمی‌شود توبه کرد؛ عناد به‌غیر از گناه و معصیت است. شما ببین قوم‌هایی را که خدای تبارک و تعالی عذاب کرد؛ یا شهرهایی که زیر و رو شد، می‌گوید که این‌ها را به عذاب مبتلا کردم؛ اما این‌ها جزء طاغوت نیستند.

این دو نفر عناد داشتند که جزء طاغوت هستند. ببین این دو نفر چقدر متوجّه بودند و یقین داشتند که زهرا (علیهاالسلام) حبیبه خداست، یقین داشتند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید اُمّ‌اَبیهاست، یقین داشتند که زهرا (علیهاالسلام) عصاره خلقت است؛ اما چرا زهرا (علیهاالسلام) را کشتند؟ چرا او را زدند؟ عناد داشتند. می‌خواستند به مقصد خودشان برسند.

روایت صحیح داریم: بعد از این‌که آن جنایت هولناک را کردند، زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را زدند، دستش را شکستند، صورتش را نیلی کردند، پر و بالش را در ظاهر شکستند، پر و بال علی (علیه‌السلام) را در ظاهر شکستند، به مقصد خودشان رسیدند، حالا علی (علیه‌السلام) گریه می‌کند. زهرای‌عزیز (علیهاالسلام)، اشک‌های علی (علیه‌السلام) را پاک می‌کند. چرا علی (علیه‌السلام) گریه می‌کند؟ والله! از خجالت زهرا (علیهاالسلام) گریه می‌کند. می‌فهمد زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) به‌واسطه علی (علیه‌السلام) آمده که محسنش سقط‌شده، به‌واسطه علی (علیه‌السلام) صورتش نیلی شده، به‌واسطه علی (علیه‌السلام) بازویش شکسته‌است. علی (علیه‌السلام)، خجالت از زهرا (علیهاالسلام) می‌کشد و گریه می‌کند؟ چرا ما نمی‌فهمیم؟

مگر آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) پسر امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) نیست؟ می‌گوید: برادر! من را به خیمه نبر! یک عدّه‌ای از منبری‌ها می‌گویند: آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) گفت من خجالت می‌کشم. نه والله! سکینه گفته برو آب بیاور! رقیّه گفته آب بیاور! حالا دست‌هایش جدا شده، سرش شکسته‌است. آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) می‌گوید: آن‌ها خجالت می‌کشند. چرا؟ می‌گوید: آن‌ها به‌من گفتند برو آب بیاور! حالا من که این‌جور شدم؛ آن‌ها خجالت می‌کشند؛ برادر! من را به خیمه نبر!

حالا زهرا (علیهاالسلام) دارد اشک‌های علی (علیه‌السلام) را پاک می‌کند، می‌گوید: علی‌جان! پدرم رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت؛ مظلومی را نوازش کنی، ثواب دارد. آیا از تو مظلوم‌تر در عالم هست؟ [۵]

عمر و ابابکر، اول عناددار[۶]

عزیزان من! برایتان روایت نقل می‌کنم: زهرای‌‌عزیز (علیهاالسلام) بیرون بود، توی خانه آمد، دید امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) زانوهایش را در بغل گرفته، گفت: علی‌جان! چه شد آن قدرت و زور و بازویت که درِ خیبر را گرفتی و هفت‌قلعه را روی‌ هم ریختی؟ چه شد آن ضربه شمشیری که به عمرو بن‌ عبدود زدی؟ تمام شجاعان عالم از کیاست و شجاعت تو می‌ترسیدند! چه شده؟! ببین امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) چه می‌فرماید؟ در همین‌موقع مؤذّن اذان گفت، موذّن گفت: «أشهد أن لا إله إلّا الله، أشهد أنّ محمّداً رسول‌الله» امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) فرمود: زهراجان! می‌خواهی این اسم باقی باشد؟ گفت: بله! گفت: من و تو باید صبر کنیم، این‌ها می‌خواهند این اسم را بردارند.

رفقای‌عزیز! بفهمید که عمر و ابابکر چه کسانی هستند؟ حالا تا یکی می‌گوید این‌ها برادر ما هستند، این‌طور صلاح است، آخر چه صلاحی است؟ گول نخورید! این دو نفر اصلاً می‌خواستند اسلام و دین و دیانت را از بین ببرند. چرا زیر بار ایمان نرفتند؟ چرا گفتند: «حسبنا کتاب‌الله»: کتاب خدا ما را بس است؟ چرا ایمان را قبول نکردند؟ ایمان، امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود. ایمان، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است. چرا «الیوم أکملت لکم دینکم»[۷] را قبول نکردند؟ ببین، عناد این‌ها را به کجا رساند؟

رفقای‌عزیز! بیایید اگر عناد دارید، بیرون کنید! عناد، بدچیزی است، عناد جوری است که ما حرف حقّ را قبول نمی‌کنیم؛ یعنی روی عناد خودمان داریم کار می‌کنیم، یک چیزی در مقابل خدا، ولایت و قرآن عَلَم کرد‌ه‌ایم، آن مقصد ماست، آن عناد است، این را نداشته‌باشیم. عناد در دل ما رشد می‌کند، عناد رهبرش شیطان است؛ ولایت، رهبرش خداست. الآن شیطان خیلی پیش‌رفته‌است؛ خیلی رهبری‌اش پیش‌رفته‌است، علی‌الخصوص در آخرالزّمان! عناد یک چیزی است که ولایت را کامل نمی‌پذیرد، اوّل عناددار عمر و ابابکر بودند.

اگر نماز شب می‌خوانید، اگر جایی بیتوته می‌کنید؛ یا به زیارت می‌روید، از خدای تبارک و تعالی بخواهید که عناد را از شما بگیرد و ولایت را به شما بدهد. اگر عناد نباشد، پذیرفتن ولایت خیلی آسان می‌شود؛ یعنی ولایت آن‌جایی هست که عناد نباشد، آن‌جایی که عناد هست، دنبال یک مقصدی است که می‌خواهد به آن برسد. تمام این جنایت‌ها که این‌ها کردند، می‌خواستند به مقصدشان برسند.

این دو نفر می‌خواستند زحمت‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را از بین ببرند؛ اما موفّق نشدند، این‌ها یک باند بودند، باند یک خصوصیّتی دارد؛ یعنی بنای این‌ها این‌بود که دم از اسلام بزنند، ایمان را از بین ببرند. چرا؟ خودتان از من بهتر می‌دانید، آگاه‌ترید که این دو نفر با ایمان چه کردند؟ زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را زدند، پهلویش را شکستند، صورتش را نیلی کردند، زهرا (علیهاالسلام) را کشتند تا احکام را فاش نکند. چه جسارتی به قدس ولایت کردند؛ اما قدرت نداشتند که ولایت را از بین ببرند، عمر، ابابکر، عثمان، معاویه و یزید، این‌ها یک باند بودند که هدف‌شان این‌بود که ایمان را از بین ببرند. [۵]

یا علی


اخلاق در خانواده؛ وظایف پدر و مادر راجع به فرزند

پدر و مادر[۸]

پدر حقیقی ما امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است، امام‌حسن (علیه‌السلام) است؛ مادر ما زهرای عزیز (علیهاالسلام) است. باید امرشان را اطاعت کنیم؛ اگرنه «إنّه لیس من أهلک»[۹] هستیم. [۱۰] این همه که می‌گوید: امرِ پدر، واجب است، پدر و مادر حقیقیِ ما، دوازده‌امام، چهارده معصوم (علیهم‌السلام) هستند، ارکان دین را می‌گوید، اصل آن‌ها هستند، اطاعت پدر و مادر اطاعت خداست. آن‌ها امر کردند که امر پدر و مادرت را اطاعت کن. تو امر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت نکردی، خب اهل عذاب هستی.

در جریان اصحاب رقیم، یک نفر از آن‌ها گفت: خدایا! من شیر آورده‌بودم از برای پدر و مادرم، تو امر این‌ها را واجب کردی. من تمام گوسفندانم توی بیابان رها بودند، امر تو را اطاعت کردم، ایستادم بالای سر این‌ها؛ تا پدر و مادرم بیدار شدند؛ شیر به آن‌ها دادم. خدایا! اگر محض توست، ما را نجات بده! کوه از جا حرکت کرد، بیابان را می‌دیدند. آیا ما پدر و مادرمان را این‌جوری اطاعت می‌کنیم؟! [۱۱]

قدرت خودت را در مقابل قدرت خدا بشکن! کجا قدرت خودت را می‌شکنی؟ در مقابل پدر و مادرت بشکن! حالا بابایت یک چیزی گفته، یک تندی کرده، قدرتت را بشکن! آرام بگیر! اگر قدرتت را شکستی، در مقابل خدا شکستی. [۱۲] بیاید امر پدرهایتان را اطاعت کنید! اگر شما امر پدر و مادرتان را اطاعت کنید، امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، امر خدا، امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت می‌کنید؛ پس امر بالاتر از پدر و مادر است.

اولاد باید پدر و مادر را احترام کند. اگر احترام نکنید، خدا می‌گوید: هر کاری می‌خواهی بکن! ای عاق‌والدین! می‌سوزانمت! همین‌طور خدا می‌گوید: شب‌قدر سه‌طایفه را نمی‌آمرزم: شارب‌الخمر، عاق‌والدین، کسی‌که برادر مؤمن از دستش راضی نباشد. [۱۳]

این حاج‌شیخ‌عباس محدّث، من یادم می‌آید، پدرش را من می‌شناختم. این دمِ ارگ، پدر ایشان یک بقّالی داشت؛ آن‌وقت ایشان یک‌وقت آمده‌بود صحن حضرت معصومه (علیهاالسلام). یک واعظی از منتهی‌الآمال حاج‌شیخ‌عباس نقل می‌کرد. پدرش آمده‌بود به حاج‌شیخ‌عباس محدّث [یعنی پسرش] گفته‌بود: عباس! خاک عالم توی سرت! امروز رفتم، دیدم که یک آقایی از منتهی‌الآمال حاج‌شیخ‌عباس قمی روی منبر می‌گفت. حاج‌شیخ‌عباس تا آخر عمرش نگفت بابا! این منتهی‌الآمال مال من است!

این بنده خدا [پدر حاج‌شیخ‌عباس] مریض شد. او هم مادرش را از دست داده‌بود، کارهای پدرش را می‌کرد. می‌گفت: یک‌وقت که مَثل یک کاری می‌کرد، خودش [پدر حاج‌شیخ‌عباس] ناراحت می‌شد. نمی‌خواهم حالا جسارت کنم، [حاج‌شیخ‌عباس] از آن‌هایش [نجاستش] برداشته‌بود، مالیده‌بود به صورتش، گفته‌بود: من از بویِ چیزِ تو خوشم می‌آید! آن‌وقت شد حاج‌شیخ‌عباس محدّث. حاج‌شیخ‌عباس محدّث شدن خیلی مشکل است! چون‌که آن نَفس خودش را شکست، امر را سربلند کرد که خدا گفته پدرت را احترام کن! این‌جوری احترام کرد. [۱۴]

احترام پدر و مادرت را بگیر؛ اما آن پدری که حرفش حرف حقّ است. اگر حرف حقّ نزد، یک‌وقت پسر «إنّه لیس من أهلک»[۹] است، یک وقت پدر «إنّه لیس من أهلک»[۹] است. اگر پدرت اهلیّت ندارد، با او بساز! حضرت فرمود: یهودی هم هست، با او بساز؛ یعنی توی رویش نایست! خدا می‌خواهد این‌جوری باشد. [۱۵]

یا علی


نگاه؛ عصاره نگاه

عصاره نگاه

از اوّل جوانی‌ام [از گناه] گذشتم، اصلاً نگاه توی‌ام نبود؛ بنایم نبود نگاه کنم. شما بنایت باید این‌باشد که نگاه نکنی؛ آن‌وقت این چشم در اختیار خداست. چشم‌های ما بیشترش در اختیار شهوت و در اختیار دنیاست؛ آن‌وقت آن چشم، فردای قیامت رحمت به آن می‌شود، عذاب نمی‌شود.

این چشم‌ها مال امتحان هم هست. آخر می‌دانی چرا؟ این چشم گرفتارت می‌کند. ابن‌ملجم ببین چه‌جور شد؟ ابن‌ملجم مثل ما نبود، مُرادی بود؛ مُراد می‌داد. یک‌دفعه نگاه کرد، گرفتار شد، علی‌کش شد. شما شهوت برانگیخته‌ات می‌کند به نگاهت؛ پس باید چه کنیم؟ تو نباید نگاه کنی، چرا نگاه می‌کنی؟! نگاه باید به رحمتِ آن آدم کرد، آن اشکال ندارد. به آن رحمتی که از او نازل می‌شود، باید نگاه کنیم؛ یعنی این جوان به آن رحمتی که از او نازل می‌شود، آن رحمت «رحمةٌ للعالمین» است.

هشام هم‌ساخت بود که امام‌صادق (علیه‌السلام) او را می‌خواست، آخر هم حالیِ این‌ها کرد: به رحمتش نگاه کردم. رحمت را می‌بوسد، رحمت خدا. آن‌ها شاگرد امام‌صادق (علیه‌السلام) هستند؛ اما ولایت به آن‌ها القاء نشده. می‌آید پیش امام، شما باید ولایت بهت القاء شود؛ پس نگاه رحمتی خوب است؛ نه نگاه شهوتی.

کم آدم پیدا می‌شود این‌جور باشد. این ‌همه دفاع از بچّه‌های مردم کردم، یک نگاه بد به آن‌ها نکردم. نگاه باید رحمت باشد، رحمت از شما نازل شود؛ نه شهوت. حالا همین‌طور شده که می‌گوید یکی از شما بادین از دنیا نمی‌روید. نگاه شهوتی دارند، نگاه شهوتی به هر شیئی.

دزد می‌رود نگاه دزدی می‌کند، نگاهِ چه‌جوری می‌کند؟ نگاه شهوتی می‌کند. دفاع رحمتی هم هم‌ساخت است، ما باید بفهمیمم این فانی می‌شود، نگاه به فانی نکنیم. چشمتان غنی باشد، احتیاج نداشته‌باشد. عقلت برسد، احتیاج به فانی نداشته‌باش!

امام‌صادق (علیه‌السلام) به آن شخص گفت: برو در آن آبادیتان، در آن شهر یک نفر که ما را قبول داشته‌باشد، برو زیارتش! آن‌وقت خدا ثواب دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) به تو می‌دهد. نگاهت رحمتی است.

خدا می‌گوید: اگر بخواهی، به تو می‌دهم؛ یعنی آن‌ها را نخواهی، این را بخواهی. همه این عالَم را فانی بدان! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را باقی بدان! آن‌وقت شما طرف فانی می‌روی یا باقی؟ شما باید احتیاج نداشته‌باشی؛ آن‌وقت آن کار را نمی‌کنی. ابن‌ملجم احتیاج دارد. نگاه به بچّه اَمرَد [پسر زیباروی نوجوان] کنی، گناه ابن‌ملجم به تو می‌دهد.

من خودم از جوانی‌ام این‌جور بودم، من حربه گناه نداشتم. آن القاء و افشاء به تو می‌دهد، القاء و افشاء حفظت می‌کند. فقط در فکر باش که این بچّه‌ها را نجات بدهی. [۱۶]

یا علی


سخنی با خانمها؛ دل کسی را نسوزانید!

ارتباط با نامحرم[۱۷]

حالا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشسته‌است، یک شخص نابینا آمد، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) بلند شد و رفت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: زهراجان! این‌که نابیناست، چرا رفتی؟ گفت: خود شما گفتی که زن یک بویی دارد، نامحرم آن را استشمام می‌کند. این‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته، برای من و شما گفته؛ اگرنه بوی زهرا (علیهاالسلام) که بهشت است. مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سینه زهرا (علیهاالسلام) را نمی‌بوسد؟ می‌گوید بوی بهشت می‌دهد؛ اما آن مردی که الآن وارد شده، وارد این حرف‌ها نیست، زهرای عزیز (علیهاالسلام) روح او را می‌بیند، بلند می‌شود. چرا این حرف‌ها را کنار گذاشتید؟ مگر حرف خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درست نبوده‌است؟ اگر درست بوده، چرا کنار گذاشتید؟ [۱۸]

مگر این‌نیست که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: چه عبادتی است که از برای زن، افضل عبادت است؟ حضرت‌علی (علیه‌السلام) خدمت حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) آمد، با هم نجوا کردند. گفت: به پدرم بگو: نه او نامحرم را ببیند، نه نامحرم او را. روایت داریم: به خود پیامبر، سه‌مرتبه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلند شد، گفت: زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! برای چه تو خودت را در اختیار نامحرم می‌گذاری؟! خانم‌های‌ عزیز! والله، بالله، شما عاق زهرا (علیهاالسلام) هستید. این‌که دارد می‌گوید عاق‌والدین، زنی که این‌طور نباشد، عاق زهرا (علیهاالسلام) است، کارش مشکل است. [۱۹]

خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را! می‌فرمود: اگر مرد در خانه است، زن حقّ ندارد برود پشت در. اگر می‌رود صدایش را خشن کند، بگوید کیست؟ کیست؟ این انگشتش را بگذارد این‌جای زبانش، حرف بزند؛ نه آن‌طوری که با آقایش صحبت می‌کند، با آن‌مرد نامحرم حرف بزند. حالا صحبت می‌کند، می‌گوید همکارم است!!! همه همکار شدند! [۲۰] انگار صیغه محرمیّت خوانده‌اند، همه با هم محرم شده‌اند، این‌جا بهشت شده‌است! الآن چه‌کسی نامحرم است؟! تو باید محرم حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) شوی، محرم امام‌حسین (علیه‌السلام) و ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) شوی، محرم چه‌کسی شده‌ای؟ [۲۱] عزیز من! یک روزی از تو محاکمه می‌شود. [۲۰]

تا می‌توانید بدنتان را از نامحرم حفظ کنید، بدنتان را در اختیار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) و زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) و شوهرهای عزیزتان بگذارید. آن‌وقت زهرا (علیهاالسلام) شما را حفظ می‌کند. [۲۲]

اگر زن شما در کوچه باشد، یک مردی نگاه کند، رهگذر است، یک نگاه می‌کند، می‌رود؛ اما اگر نامحرم در خانه‌ات باشد، دائم دارد می‌بیند. پس خطر این نامحرم که در خانه‌ات بیاوری، بدتر است.

شما الآن یک سفره انداختی، مرد و زن قاطی هم هستند، این فساد است. خب، سفره بینداز، زن‌ها این‌جا باشند، مردها آن‌جا. این‌ها را دور هم جمع می‌کنی، چه‌کنی؟ می‌گوید: صله‌رَحِم! والله، این قطع‌ رَحِم است؛ به‌دینم، قطع ‌رَحِم است. چرا؟ پدر و مادر حقیقی ما؛ یعنی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، یعنی فاطمه ‌زهرا (علیهاالسلام) راضی نیستند. چرا؟ خدا گفته: هر کجا زن و مرد نامحرم قاطی هستند، عذاب خدا آن‌جا می‌ریزد. به‌دینم، سر این سفره، عذاب خدا دارد می‌ریزد. [۲۳]

یا علی


بیتوته و نجوا با ولایت؛ پرچم تفکّر و یقین در دستتان باشد

نجوا روح را تجلّی می‌دهد[۲۴]

عزیز من! آن حرفی که می‌زنی، باید رزق تو باشد. شخص عربی پیش پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد. می‌گوید: یا رسول‌الله! یک آیه‌ای، چیزی به ‌من بگو که من هدایت شوم. رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «و من یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره»[۲۵]. گفت: پیامبر! مرا بس است. از خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلند شد و رفت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: این مرد، دلش مملوّ از ایمان شد. دعایش مستجاب است و نفرینش گیراست.

عزیزان من! والله، بالله، تالله، این حرف‌ها فکر می‌خواهد. یک‌قدری بنشینید فکر کنید روی این حرف‌ها! حالا ببین، کسی است که هفده، هجده‌سال، پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده، می‌دیده که جبرئیل نازل‌شده، می‌دیده آیات قرآن نازل‌شده، هر آیه‌ای را می‌دیده که نازل شده‌. جبرئیل را می‌دیده که پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. حالا دنبال چه‌کسی می‌دود؟! مثل ما که دنبال بعضی‌ها می‌دویم (چه‌کنم که نمی‌توانم آنچه را که باید بگویم، برای شما بگویم؟ چه‌کار کنم؟) حالا بلند شدند و دنبال او دویدند. دنبال چه‌کسی؟ دنبال این‌ شخص. عمَر و ابابکر، خدا لعنتشان کند! به او رسیدند. عمَر گفت: ای شخص! بشارت باد! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره تو چنین گفت: دعایت مستجاب است و نفرینت هم گیراست. یک دعایی به ما دو تا بکن! (این شخص تا نَفَس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او خورد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با او نجوا کرد. او هم با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نجوا کرد. نجوا، اتّصال می‌آورد. همین‌طور که نجوا، روح را تجلّی می‌دهد، اگر با دیگری نجوا کنی، ظلمت در روحت می‌آید، ظلمت در قلبت می‌آید، ظلمت در دلت می‌آید. عزیز من! با همه‌کس، نجوا نکن! بیا با اصحاب‌یمین نجوا کن! نه با اصحاب‌شمال. خدا، إن‌شاءالله، باطن امام‌زمان، به ما تشخیص بدهد! من باره‌ها گفتم: ما یک علم تشخیص داریم، یک فهم تشخیص داریم و یک تشخیص؛ اصل، تشخیص است.)

حالا می‌گوید یک دعایی به ما بکن! می‌گوید چند سال است پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستید؟ می‌گوید: شانزده، هفده‌سال. گفت: خدا شما دو تا را لعنت کند! خدا شما دو تا را از رحمت خودش دور کند! من یک‌روز نیم‌ساعت پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمدم، دعایم مستجاب می‌شود، نفرینم گیراست؛ اما شما چندین‌سال پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودید. من برای شما دعا کنم؟

ببین عزیز من! یک‌وقت شما هستید؛ اما این‌همه دارم می‌گویم: یقین داشته‌باش! این‌ها منافق بودند، یقین به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نداشتند؛ اما ببین چقدر طرف‌دار دارند؟ چه‌کار کنم؟ هفت‌میلیون طرف‌دار دارند. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) چهار یا پنج‌نفر طرف‌دار دارد. حالا عزیز من! بیایید یک کاری کنید که خدا طرف‌دار شما باشد! من باره‌ها دارم به شما می‌گویم: یک‌قدری تأمّل داشته‌باشید! «المؤمنُ کالجبل» باشید! تأنّی داشته‌باشید! هر کجا نروید! هر کجا ندوید! هر حرفی را نزنید! تأمّل داشته‌باشید، تفکّر داشته‌باشید! حالا ببین، این دو نفر خبیث، چندین‌سال پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند. عوض این‌که ترقّی کنند، اهل‌طاغوت هم شدند. [۲۶]

وقتی اهل‌بیت را به طرف شام حرکت دادند، قضایایی در بین راه اتّفاق افتاد. در جایی این‌ها را منزل کردند، راهبی آن‌جا زندگی می‌کرد، دید که سری است خیلی منوّر و نورانی، به نی زده‌اند و دارند آن‌را می‌آورند، همین‌طور نور به آسمان می‌رود. عزیز من! آن چشمی که ولایت در آن باشد، نور می‌بیند؛ اما چشمی که ولایت در آن نباشد، خودش ظلمت است و ظلمت می‌بیند. آن‌ها چه می‌دیدند؟! راهب چه می‌دید؟! حالا پیش لشکر ابن‌زیاد آمد و پول خیلی زیادی به آن‌ها داد و گفت: امشب این سر را به‌من بدهید! پیشم باشد، راهب تا صبح با سر امام‌‌حسین (علیه‌السلام) نجوا کرد. مرتّب گفت:

تو ای سرِ پاک! مگر یحیایی؟!به گمانم أبی‌عبدالهی!

وقتی تا صبح با سر نجوا کرد؛ آن ‌را آورد و تحویل داد، به آن‌ها قسم داد که این سر را به نی نزنید! این سر زنده‌است، مُرده‌ که نیست؛ اما این‌ها حالی‌شان نیست، مَست‌اند! مست خیال! خیال پول دارند. [۲۷]

خدایا! به‌حقّ حقیقتِ مقصد خودت، امیرالمؤمنین، حقیقت به ما بده!

خدایا! عاقبتمان را به‌خیر کن!

خدایا! اتّصال این رفقای من را با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) قطع نکن!

خدایا! ما را با آبرو وارد محشر کن! کسی‌که آبرو ندارد، بی‌آبرو وارد محشر می‌شود.

خدایا! ما را با پرچم آبرو وارد محشر کن!

خدایا، تو را به‌حقّ امام‌زمان، تو را قسم می‌دهم همین‌که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را باقی گذاشتی، تمام رفقای مرا باقی در ولایت بگذار!

خدایا! تزلزل نداشته‌باشند!

خدایا! شیطان را از این‌ها دور کن!

خدایا! یک ولایتی به این‌ها بده، إن‌شاءالله دفعه دیگر می‌گویم، خنثی‌کن گناه باشند.

رفقا! اگر ولایتتان کامل باشد، والله، ولایت تمام گناهان را خنثی می‌کند؛ چون‌که آن محبّت افضل است. [۲۸]

یا علی


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. شهادت حضرت‌زهرا 81 (دقیقه 23) و اربعین 79؛ فرق امام با حجت‌خدا (دقیقه 38) و هدایت با خداست نه با خلق (دقیقه 5) و العلم نور (دقیقه 50) و مستقل و محدوده (دقیقه 9) و گذشت خانمها (دقیقه 29)
  2. شهادت حضرت‌زهرا 81 و العلم نور 78 و اربعین 79؛ فرق امام با حجت‌خدا و مستقل و محدوده 91 و هدایت با خداست نه با خلق 81
  3. گذشت خانمها 84 و کتاب جامع ولایت
  4. عناد ۷۶ (دقیقه ۳۰ و ۳۴ و ۳۵ )
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ عناد 76
  6. عناد ۷۶ (دقیقه ۳۸ و ۳۹)
  7. (سوره المائدة، آیه 3)
  8. ‌برخورد ۸۳ (دقیقه ۱۰) و شناخت ارکان خدا ۷۶ (دقیقه ۲۰) و شیعه شفاعت‌کن است ۸۳ (دقیقه ۴)
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ (سوره هود، آیه 46)
  10. تفکّر در اشیاء (إنّا أنزلناه فی لیلةالقدر) 84
  11. برخورد 83 و شناخت ارکان خدا 76
  12. جلوه، تجلّی 80
  13. برخورد 83 و امر 77 و آدم‌شدن 78
  14. شیعه شفاعت‌کن است 83
  15. مغناطیس ولایت 87
  16. بیانات متقی 11/95
  17. شناخت امر ۸۲ (دقیقه ۵) و تذکّر ۷۸ (دقیقه ۳۰ و ۱۵)
  18. شناخت امر 82 و وابستگی 86
  19. ماوراء در امر حضرت‌زهرا؛ نور ولایت (حضرت‌زهرا عصاره خلقت) 78
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ شناخت امر 82
  21. کتاب امیرالمؤمنین؛ ولایت را بهتر بشناسیم
  22. شناخت اسم علی 85
  23. تذکّر ۷۸؛ شب‌نشینی و خلوت دل
  24. هدایت و اصحاب یمین ۷۷ (دقیقه ۳۰) و اربعین ۷۸ (دقیقه ۱۹) و زمزمه با امام‌زمان ۸۱ (دقیقه ۶۰)
  25. (سوره الزلزلة، آیه 7)
  26. هدایت و اصحاب‌یمین 77
  27. اربعین ۷۸
  28. زمزمه با امام‌زمان 81
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه