صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۱۹: سطر ۱۹:
  
  
{{قاب صفحه اول|لینک=اخلاق در خانواده|عنوان=اخلاق در خانواده؛ هدایت بچه‌ها|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{قاب صفحه اول|لینک=اخلاق در خانواده|عنوان=اخلاق در خانواده؛ بالاتر دانستن امر از فرزند|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  

نسخهٔ ‏۱۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۱۱

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: امام‌حسن‌عسکری

فهرست امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اکبر

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

ماه رمضان

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

امام زمان

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

عید مبعث

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

سیزده رجب

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

نیمه شعبان

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

امام حسن‌عسگری، حافظ ولایت[۱]

آقا امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام)، عسکر که می‌گویند؛ یعنی دور خانه ایشان از طرف خلیفه وقت محاصره بود که از ایشان فرزندی به‌وجود نیاید. عسکر؛ یعنی لشگر؛ چون از قبل گفته‌بودند شخصی است که می‌آید و احقاق حقّ از دشمنان حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌کند. آن‌ها [خلفاء] این حرف‌ها را یک اندازه‌ای قبول دارند؛ اما تقدیر خدا را قبول ندارند که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌آید و خلاصه عالَمی را می‌گیرد؛ خدا عالَم را در اختیار امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌گذارد و این‌ها روی این‌که خلافت و سلطنت‌شان به‌هم نخورد، دور خانه آقا امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) را محاصره کردند، همیشه مواظب بودند، کارآگاه‌های زن آن‌جا می‌آمدند که مبادا خانم ایشان به‌اصطلاح حامله شود. [۲]

حالا ببین آقا امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) چه‌کار می‌کند؟! اگر امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) یک‌شب جای پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خوابید و ولایت را حفظ کرد، امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) سال‌های سال دارد امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را حفظ می‌کند، آقا امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) چقدر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین است! دارد جانِ یک‌چنین کسی را، یک‌چنین وجودی را، یک‌چنین ممکنی را که مثلش در تمام خلقت نیست، حفظ می‌کند!

حالا عزیز من! ببین چه می‌گویم؟ آن‌مرد نادان می‌خواهد چشم به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بزند و او را نابود کند، بدچشم‌ترینِ مردم است! اگر به کوه چشم بزند، متلاشی می‌شود! حالا پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمده، فوراً جبرئیل نازل می‌شود، می‌گوید ای رسول من! این کلام را بخوان: «وَ جَعلنا مِن بَین أیدیهم سَدّاً و مِن خَلفِهم سَدّاً فأغشَیناهُم فَهُم لایُبصِرون.»[۳] آن‌شخص می‌آید و می‌گوید: ای محمّد! عجب چشم‌هایی داری! دوباره تکرار می‌کند. سپس می‌گوید: «لا إله إلّا الله، محمّد رسول‌الله» پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باید آیه «وَ جَعَلنا مِن بَین أیدیهِم سَدّاً و مِن خَلفِهم سَدّاً فأغشَیناهُم فَهُم لایُبصِرون»[۳] بخواند؛ اما امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) خودش آیات است. صدها بار در خانه‌اش ریختند و او را ندیدند! آیا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) آیه «وَ جَعَلنا مِن بَین أیدیهم»[۳] خواند؟! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) خودش قرآن است، قرآن‌ناطق است. حالا شما بگو مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این‌طوری نیست؟! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) افشاکن است، صدها بار در خانه امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) ریختند، مگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را دیدند؟! مگر آن‌جا نبود؟! چقدر نرگس‌خاتون امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را حفظ کرده! هر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین است! پس پدر و مادرِ امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) صدها شب مواظبِ ایشان بودند؛ البتّه خدا هم مواظب است. یک‌چیزهایی است که خدا در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) افشا کرد؛ اما حقیقتش پیش حجّت خداست. امام خودش افشاست؛ اما رسول باید ولایت را افشا کند. [۴]

آقا امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) روایت داریم: چهار صد گوسفند، دو هزار گوسفند، بعضی می‌گویند تا چهار هزار گوسفند برای امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) قربانی و عقیقه می‌کرد. امام دارد یاد من و شما می‌دهد. ما چه‌کار می‌کنیم؟! کجای کار هستیم؟! حالا روایتش را می‌گویم: آقا امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) پول چهار صد گوسفند را به قمی‌ها داد و گفت: برو آن‌ها را در قم بکُش و به دوستان‌مان بده؛ اما آن‌جایی که اهل‌تسنّن هستند، آن‌ها را نکُش!

رفقای‌عزیز! شما باید برای ندای امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) مجهّز باشید؛ آن‌وقت جواب‌تان را می‌دهد، اگر آن‌موقع امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نایب داشته، حالا خودش است، جواب‌تان را می‌دهد؛ اما آن‌چیزی که می‌خواهید باید فدای امر کنید! اگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) شیعه را نخواهد، چه‌کسی را بخواهد؟! ولی باید امرش را اطاعت کنید! حرف خیلی قشنگ است! والله! اگر امروز نایب امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نیست، خودش هست و جواب‌تان را می‌دهد، یک‌کاری با او داشتم، دو شب گذشت و جوابم نیامد، رفتم به آقا امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) گفتم: آقا! تمام خلقت به‌وجود پسر تو سرِ پاست، اگر نباشد، تمام خلقت فروریزان می‌شود؛ اما با تمام درجه‌اش باید امر تو را اطاعت کند، امر کن جواب مرا بدهد. امام خودش یادت می‌دهد که چه‌جوری با او حرف بزنی؟ به حضرت‌عباس! فردا شب جوابم را داد، تو چه داری می‌گویی؟! تو سنخه پول هستی! تو سنخه این هستی که برای دل و خیالاتت مجلس بگیری! از مجلس دل و خیالات بیا بیرون! از آمال و آرزو بیا بیرون! به روح تمام انبیاء! من همه را فدا می‌کنم و از دنیا فانی می‌شوم. مجهّز یعنی‌چه؟! یعنی مُجوّز داشته‌باشید، مجهّز باشید؛ وقتی برای امر صدایتان زد، بِدوید، شما کجا می‌دوید؟! آنچه را که علاقه در تمام خلقت است، باید کنار بریزید و بگویید امام‌زمان! یک جان دارید، بخواهید فدایش کنید؛ آن‌وقت ببینید او را می‌بینید یا نه؟! به حضرت‌عباس! جواب‌تان را می‌دهد؛ اما این‌جوری باشید. کدام‌مان هستیم؟! آن بشری که این‌جور است، باید تمام آنچه که در دستش است، امرِ آن‌ها باشد؛ یعنی تمام این‌ها در نزدش موقّت باشد، مال‌تان، زن‌تان، دخترتان و پسرتان، کارگاه‌تان، کارخانه‌تان موقّت باشد، آنچه را که دارید موقّت باشد، با امر با این‌ها کار کنید؛ یعنی با عدالت؛ اما وقتی آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) آمد، باید تمام این‌ها را بگذارید و بِدَوید؛ می‌دوید یا نه؟! [۵]

وقایع ولادت آقا‌ امام‌زمان[۶]

رفقای‌عزیز! چطور به این‌جا برسیم که امر را اطاعت کنیم؟ باید هر چیزی که در درون‌تان است را دور بریزید! فقط امر را ببینید! در تمام خلقت امر خدا، امر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، امر علی ولیّ‌الله (علیه‌السلام) و الآن امر ولیّ‌الله‌الأعظم امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را ببینید! آقا امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) چه‌کار می‌کند؟ هر کسی از قم به زیارت ایشان در شهر سامرا می‌رفت، پولی به او می‌داد و می‌فرمود: برو قم، آن‌جا گوسفند بکش و بده به دوستان ما که بخورند؛ چون‌که در سامرا همه سُنّی بودند. روایت صحیح داریم که حضرت فرمود: در قم چهارصد گوسفند بکشید و برای پسرم عقیقه کنید! شما هم بیایید این‌کار را بکنید! چرا امر امام را اطاعت نمی‌کنید؟ امر امام اطاعت‌کردن خیلی مشکل است. [۷]

حالا ببینید من به شما چه می‌گویم؟ آقا امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام)، عسکر که می‌گویند؛ یعنی از طرف خلیفه وقت، دور خانه ایشان محاصره بود که از ایشان فرزندی به‌وجود نیاید؛ چون‌که گفته‌بودند شخصی است که می‌آید، عالم را می‌گیرد و عالم در اختیارش می‌شود. خلفاء یک اندازه‌ای این حرف‌ها را قبول دارند؛ اما تقدیر خدا را قبول ندارند؛ این‌ها برای این‌که خلافت و سلطنت‌شان به‌هم نخورد، همیشه مواظب بودند، مثلاً کارآگاه‌های زن به خانه امام می‌آمدند که مبادا خانم ایشان حامله باشد؛ تا این‌که شبی عمّه امام‌زمان، منزل امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) تشریف داشت، حضرت فرمود: امشب این‌جا بمان! خدا به ما پسری می‌دهد که وصیّ من است. گفت از چه‌کسی؟ فرمود: از نرگس، گفت: نرگس که اثر حمل ندارد، فرمود: مثل مادر موسی می‌ماند که اثر حمل به او ظاهر نبود. خلاصه، نصف‌شب شد، عمّه دید که خبری نیست، حضرت صدا زد و فرمود: شکّ نکن! الآن می‌آید. روایت داریم: یک‌دفعه انگار دیواری جلوی عمّه‌اش کشیده‌شد، این آقازاده به‌وجود بود، به‌اصطلاح به عرصه دنیا ظاهر شد. [۲] حالا عمّه می‌گوید: دیدیم که حضرت چشم‌هایش را باز نمی‌کند و مادرش ناراحت است. امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) صدا زد: عمّه‌جان! فرزندم را بیاور! وقتی او را آورد، چشمانش را به روی مبارک پدرش باز کرد؛ یعنی به روی ولایت باز کرد. ببین خودش ولیّ است؛ اما نگاهش را به روی دنیا باز نکرد. مؤمن هم نباید این‌قدر نگاهش را به‌دنیا بکند. اگر شما چشم ولایت‌تان را در کار انداختید، ولیّ‌الله‌الأعظم امام‌زمان را (عجل‌الله‌فرجه) دارید می‌بینید. [۸] حالا عمّه دید که سه، چهار تا از این مرغ‌های خیلی بزرگ روی دیوارند، به نرگس گفت: فرزند را قایم کن که مبادا این مرغ‌ها او را ببرند، اگر در خانه بپرند، فرزند را با خود می‌برند. امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) فرمود: فرزندم را بیاور! تا آورد، آن چند پرنده او را با خود بردند. نرگس و عمّه هیجان کردند، حضرت فرمود: عزیز من! این پرنده‌ها جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل بودند، پسرم را بردند تا ملائکه او را زیارت کنند و به امامت ایشان اقرار کنند. [۲]

اهل‌نیشابور پول و هدایای خیلی زیادی همراه با یک‌سری نامه به یک‌نفر دادند و گفتند: هر کسی‌که جواب نامه‌ها را داد، او امام است، این‌ها را به او بده! وقتی این‌شخص آمد، دید که در ظاهر امام‌حسن‌عسکری (علیه‌السلام) از دنیا رفته‌است. او را پیش جعفر کذّاب بردند، این‌شخص به جعفر گفت: کسی‌که امام‌زمان است، باید بگوید این پول‌ها مال چه‌کسی است؟ چقدر است و نامه‌ها را هم ندیده، جواب بدهد. جعفر گفت: برو باباجان! این حرف‌ها چیست که می‌زنی؟! این‌شخص برگشت، وقتی نزدیک دروازه رسید، آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دنبالش فرستاد. زمانی‌که نزد امام آمد، حضرت فرمود: این اموال مال چه‌کسی است؟ هم اسم خودشان و هم اسم پدرشان و این‌که چقدر پول درون کیسه‌ها هست را گفت؛ اما فرمود: من این پول‌ها را قبول نمی‌کنم، این‌ها به‌درد من نمی‌خورد؛ چون تمام‌شان حنفیّ شده‌اند. رفقا! بترسید از روزی که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) اعمال ما را قبول نکند. یک‌وقت زن‌ها از مردها جلو می‌افتند. خدا با کسی این حرف‌ها را ندارد، می‌گوید: «إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم»[۹]؛ هر کسی‌که تقوایش بیشتر باشد، خدا او را می‌خواهد. امام به آن‌شخص فرمود: شطیطه چه داده‌است؟ راوی می‌گوید: دو گز کرباس و مبلغ خیلی کمی بود، از بس کم بود، دیدم که ممکن‌است دل شطیطه بشکند، نمی‌خواستم آن‌را بگویم، امام گرفت و مبلغی هم برای او داد و گفت: این پول را به شطیطه بده و به او بگو تا چند ماه دیگر زنده هستی، این‌ها را خرج کن! به راوی هم فرمود: من می‌آیم و به او نماز می‌خوانم. راوی می‌گوید: من روزشماری می‌کردم؛ تا این‌که دیدم از خانه شطیطه صدای گریه می‌آید. رفتم، دیدم امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) تشریف آورد و به او نماز خواند. خوشا به حال آن جنازه‌ای که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بگوید من از این بدی ندیده‌ام.[۱۰]

یا علی


سخنی با خانمها؛ فرمان خدا را اطاعت کنید، نه فرمان شیطان و تجدّد را

ارتباط با نامحرم[۱۱]

حالا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشسته‌است، یک شخص نابینا آمد، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) بلند شد و رفت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: زهراجان! این‌که نابیناست، چرا رفتی؟ گفت: خود شما گفتی که زن یک بویی دارد، نامحرم آن را استشمام می‌کند. این‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته، برای من و شما گفته؛ اگرنه بوی زهرا (علیهاالسلام) که بهشت است. مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سینه زهرا (علیهاالسلام) را نمی‌بوسد؟ می‌گوید بوی بهشت می‌دهد؛ اما آن مردی که الآن وارد شده، وارد این حرف‌ها نیست، زهرای عزیز (علیهاالسلام) روح او را می‌بیند، بلند می‌شود. چرا این حرف‌ها را کنار گذاشتید؟ مگر حرف خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درست نبوده‌است؟ اگر درست بوده، چرا کنار گذاشتید؟ [۱۲]

مگر این‌نیست که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: چه عبادتی است که از برای زن، افضل عبادت است؟ حضرت‌علی (علیه‌السلام) خدمت حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) آمد، با هم نجوا کردند. گفت: به پدرم بگو: نه او نامحرم را ببیند، نه نامحرم او را. روایت داریم: به خود پیامبر، سه‌مرتبه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلند شد، گفت: زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! زهرا! پدرت به قربانت! برای چه تو خودت را در اختیار نامحرم می‌گذاری؟! خانم‌های‌ عزیز! والله، بالله، شما عاق زهرا (علیهاالسلام) هستید. این‌که دارد می‌گوید عاق‌والدین، زنی که این‌طور نباشد، عاق زهرا (علیهاالسلام) است، کارش مشکل است. [۱۳]

خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را! می‌فرمود: اگر مرد در خانه است، زن حقّ ندارد برود پشت در. اگر می‌رود صدایش را خشن کند، بگوید کیست؟ کیست؟ این انگشتش را بگذارد این‌جای زبانش، حرف بزند؛ نه آن‌طوری که با آقایش صحبت می‌کند، با آن‌مرد نامحرم حرف بزند. حالا صحبت می‌کند، می‌گوید همکارم است!!! همه همکار شدند! [۱۴] انگار صیغه محرمیّت خوانده‌اند، همه با هم محرم شده‌اند، این‌جا بهشت شده‌است! الآن چه‌کسی نامحرم است؟! تو باید محرم حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) شوی، محرم امام‌حسین (علیه‌السلام) و ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) شوی، محرم چه‌کسی شده‌ای؟ [۱۵] عزیز من! یک روزی از تو محاکمه می‌شود. [۱۴]

تا می‌توانید بدنتان را از نامحرم حفظ کنید، بدنتان را در اختیار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) و زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) و شوهرهای عزیزتان بگذارید. آن‌وقت زهرا (علیهاالسلام) شما را حفظ می‌کند. [۱۶]

اگر زن شما در کوچه باشد، یک مردی نگاه کند، رهگذر است، یک نگاه می‌کند، می‌رود؛ اما اگر نامحرم در خانه‌ات باشد، دائم دارد می‌بیند. پس خطر این نامحرم که در خانه‌ات بیاوری، بدتر است.

شما الآن یک سفره انداختی، مرد و زن قاطی هم هستند، این فساد است. خب، سفره بینداز، زن‌ها این‌جا باشند، مردها آن‌جا. این‌ها را دور هم جمع می‌کنی، چه‌کنی؟ می‌گوید: صله‌رَحِم! والله، این قطع‌ رَحِم است؛ به‌دینم، قطع ‌رَحِم است. چرا؟ پدر و مادر حقیقی ما؛ یعنی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، یعنی فاطمه ‌زهرا (علیهاالسلام) راضی نیستند. چرا؟ خدا گفته: هر کجا زن و مرد نامحرم قاطی هستند، عذاب خدا آن‌جا می‌ریزد. به‌دینم، سر این سفره، عذاب خدا دارد می‌ریزد. [۱۷]

یا علی


بیتوته و نجوا با ولایت؛ نجوا با حق

نجوا روح را تجلّی می‌دهد[۱۸]

عزیز من! آن حرفی که می‌زنی، باید رزق تو باشد. شخص عربی پیش پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد. می‌گوید: یا رسول‌الله! یک آیه‌ای، چیزی به ‌من بگو که من هدایت شوم. رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «و من یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره»[۱۹]. گفت: پیامبر! مرا بس است. از خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلند شد و رفت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: این مرد، دلش مملوّ از ایمان شد. دعایش مستجاب است و نفرینش گیراست.

عزیزان من! والله، بالله، تالله، این حرف‌ها فکر می‌خواهد. یک‌قدری بنشینید فکر کنید روی این حرف‌ها! حالا ببین، کسی است که هفده، هجده‌سال، پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده، می‌دیده که جبرئیل نازل‌شده، می‌دیده آیات قرآن نازل‌شده، هر آیه‌ای را می‌دیده که نازل شده‌. جبرئیل را می‌دیده که پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. حالا دنبال چه‌کسی می‌دود؟! مثل ما که دنبال بعضی‌ها می‌دویم (چه‌کنم که نمی‌توانم آنچه را که باید بگویم، برای شما بگویم؟ چه‌کار کنم؟) حالا بلند شدند و دنبال او دویدند. دنبال چه‌کسی؟ دنبال این‌ شخص. عمَر و ابابکر، خدا لعنتشان کند! به او رسیدند. عمَر گفت: ای شخص! بشارت باد! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره تو چنین گفت: دعایت مستجاب است و نفرینت هم گیراست. یک دعایی به ما دو تا بکن! (این شخص تا نَفَس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او خورد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با او نجوا کرد. او هم با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نجوا کرد. نجوا، اتّصال می‌آورد. همین‌طور که نجوا، روح را تجلّی می‌دهد، اگر با دیگری نجوا کنی، ظلمت در روحت می‌آید، ظلمت در قلبت می‌آید، ظلمت در دلت می‌آید. عزیز من! با همه‌کس، نجوا نکن! بیا با اصحاب‌یمین نجوا کن! نه با اصحاب‌شمال. خدا، إن‌شاءالله، باطن امام‌زمان، به ما تشخیص بدهد! من باره‌ها گفتم: ما یک علم تشخیص داریم، یک فهم تشخیص داریم و یک تشخیص؛ اصل، تشخیص است.)

حالا می‌گوید یک دعایی به ما بکن! می‌گوید چند سال است پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستید؟ می‌گوید: شانزده، هفده‌سال. گفت: خدا شما دو تا را لعنت کند! خدا شما دو تا را از رحمت خودش دور کند! من یک‌روز نیم‌ساعت پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمدم، دعایم مستجاب می‌شود، نفرینم گیراست؛ اما شما چندین‌سال پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودید. من برای شما دعا کنم؟

ببین عزیز من! یک‌وقت شما هستید؛ اما این‌همه دارم می‌گویم: یقین داشته‌باش! این‌ها منافق بودند، یقین به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نداشتند؛ اما ببین چقدر طرف‌دار دارند؟ چه‌کار کنم؟ هفت‌میلیون طرف‌دار دارند. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) چهار یا پنج‌نفر طرف‌دار دارد. حالا عزیز من! بیایید یک کاری کنید که خدا طرف‌دار شما باشد! من باره‌ها دارم به شما می‌گویم: یک‌قدری تأمّل داشته‌باشید! «المؤمنُ کالجبل» باشید! تأنّی داشته‌باشید! هر کجا نروید! هر کجا ندوید! هر حرفی را نزنید! تأمّل داشته‌باشید، تفکّر داشته‌باشید! حالا ببین، این دو نفر خبیث، چندین‌سال پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند. عوض این‌که ترقّی کنند، اهل‌طاغوت هم شدند. [۲۰]

وقتی اهل‌بیت را به طرف شام حرکت دادند، قضایایی در بین راه اتّفاق افتاد. در جایی این‌ها را منزل کردند، راهبی آن‌جا زندگی می‌کرد، دید که سری است خیلی منوّر و نورانی، به نی زده‌اند و دارند آن‌را می‌آورند، همین‌طور نور به آسمان می‌رود. عزیز من! آن چشمی که ولایت در آن باشد، نور می‌بیند؛ اما چشمی که ولایت در آن نباشد، خودش ظلمت است و ظلمت می‌بیند. آن‌ها چه می‌دیدند؟! راهب چه می‌دید؟! حالا پیش لشکر ابن‌زیاد آمد و پول خیلی زیادی به آن‌ها داد و گفت: امشب این سر را به‌من بدهید! پیشم باشد، راهب تا صبح با سر امام‌‌حسین (علیه‌السلام) نجوا کرد. مرتّب گفت:

تو ای سرِ پاک! مگر یحیایی؟!به گمانم أبی‌عبدالهی!

وقتی تا صبح با سر نجوا کرد؛ آن ‌را آورد و تحویل داد، به آن‌ها قسم داد که این سر را به نی نزنید! این سر زنده‌است، مُرده‌ که نیست؛ اما این‌ها حالی‌شان نیست، مَست‌اند! مست خیال! خیال پول دارند. [۲۱]

خدایا! به‌حقّ حقیقتِ مقصد خودت، امیرالمؤمنین، حقیقت به ما بده!

خدایا! عاقبتمان را به‌خیر کن!

خدایا! اتّصال این رفقای من را با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) قطع نکن!

خدایا! ما را با آبرو وارد محشر کن! کسی‌که آبرو ندارد، بی‌آبرو وارد محشر می‌شود.

خدایا! ما را با پرچم آبرو وارد محشر کن!

خدایا، تو را به‌حقّ امام‌زمان، تو را قسم می‌دهم همین‌که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را باقی گذاشتی، تمام رفقای مرا باقی در ولایت بگذار!

خدایا! تزلزل نداشته‌باشند!

خدایا! شیطان را از این‌ها دور کن!

خدایا! یک ولایتی به این‌ها بده، إن‌شاءالله دفعه دیگر می‌گویم، خنثی‌کن گناه باشند.

رفقا! اگر ولایتتان کامل باشد، والله، ولایت تمام گناهان را خنثی می‌کند؛ چون‌که آن محبّت افضل است. [۲]

یا علی


اخلاق در خانواده؛ بالاتر دانستن امر از فرزند

پدر و مادر[۲۲]

پدر حقیقی ما امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است، امام‌حسن (علیه‌السلام) است؛ مادر ما زهرای عزیز (علیهاالسلام) است. باید امرشان را اطاعت کنیم؛ اگرنه «إنّه لیس من أهلک»[۲۳] هستیم. [۲۴] این همه که می‌گوید: امرِ پدر، واجب است، پدر و مادر حقیقیِ ما، دوازده‌امام، چهارده معصوم (علیهم‌السلام) هستند، ارکان دین را می‌گوید، اصل آن‌ها هستند، اطاعت پدر و مادر اطاعت خداست. آن‌ها امر کردند که امر پدر و مادرت را اطاعت کن. تو امر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت نکردی، خب اهل عذاب هستی.

در جریان اصحاب رقیم، یک نفر از آن‌ها گفت: خدایا! من شیر آورده‌بودم از برای پدر و مادرم، تو امر این‌ها را واجب کردی. من تمام گوسفندانم توی بیابان رها بودند، امر تو را اطاعت کردم، ایستادم بالای سر این‌ها؛ تا پدر و مادرم بیدار شدند؛ شیر به آن‌ها دادم. خدایا! اگر محض توست، ما را نجات بده! کوه از جا حرکت کرد، بیابان را می‌دیدند. آیا ما پدر و مادرمان را این‌جوری اطاعت می‌کنیم؟! [۲۵]

قدرت خودت را در مقابل قدرت خدا بشکن! کجا قدرت خودت را می‌شکنی؟ در مقابل پدر و مادرت بشکن! حالا بابایت یک چیزی گفته، یک تندی کرده، قدرتت را بشکن! آرام بگیر! اگر قدرتت را شکستی، در مقابل خدا شکستی. [۲۶] بیاید امر پدرهایتان را اطاعت کنید! اگر شما امر پدر و مادرتان را اطاعت کنید، امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، امر خدا، امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت می‌کنید؛ پس امر بالاتر از پدر و مادر است.

اولاد باید پدر و مادر را احترام کند. اگر احترام نکنید، خدا می‌گوید: هر کاری می‌خواهی بکن! ای عاق‌والدین! می‌سوزانمت! همین‌طور خدا می‌گوید: شب‌قدر سه‌طایفه را نمی‌آمرزم: شارب‌الخمر، عاق‌والدین، کسی‌که برادر مؤمن از دستش راضی نباشد. [۲۷]

این حاج‌شیخ‌عباس محدّث، من یادم می‌آید، پدرش را من می‌شناختم. این دمِ ارگ، پدر ایشان یک بقّالی داشت؛ آن‌وقت ایشان یک‌وقت آمده‌بود صحن حضرت معصومه (علیهاالسلام). یک واعظی از منتهی‌الآمال حاج‌شیخ‌عباس نقل می‌کرد. پدرش آمده‌بود به حاج‌شیخ‌عباس محدّث [یعنی پسرش] گفته‌بود: عباس! خاک عالم توی سرت! امروز رفتم، دیدم که یک آقایی از منتهی‌الآمال حاج‌شیخ‌عباس قمی روی منبر می‌گفت. حاج‌شیخ‌عباس تا آخر عمرش نگفت بابا! این منتهی‌الآمال مال من است!

این بنده خدا [پدر حاج‌شیخ‌عباس] مریض شد. او هم مادرش را از دست داده‌بود، کارهای پدرش را می‌کرد. می‌گفت: یک‌وقت که مَثل یک کاری می‌کرد، خودش [پدر حاج‌شیخ‌عباس] ناراحت می‌شد. نمی‌خواهم حالا جسارت کنم، [حاج‌شیخ‌عباس] از آن‌هایش [نجاستش] برداشته‌بود، مالیده‌بود به صورتش، گفته‌بود: من از بویِ چیزِ تو خوشم می‌آید! آن‌وقت شد حاج‌شیخ‌عباس محدّث. حاج‌شیخ‌عباس محدّث شدن خیلی مشکل است! چون‌که آن نَفس خودش را شکست، امر را سربلند کرد که خدا گفته پدرت را احترام کن! این‌جوری احترام کرد. [۲۸]

احترام پدر و مادرت را بگیر؛ اما آن پدری که حرفش حرف حقّ است. اگر حرف حقّ نزد، یک‌وقت پسر «إنّه لیس من أهلک»[۲۳] است، یک وقت پدر «إنّه لیس من أهلک»[۲۳] است. اگر پدرت اهلیّت ندارد، با او بساز! حضرت فرمود: یهودی هم هست، با او بساز؛ یعنی توی رویش نایست! خدا می‌خواهد این‌جوری باشد. [۲۹]

یا علی


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. زمزمه با امام‌زمان (دقیقه 16)، شناخت و معرفت امام (دقیقه 18)، تذکر (دقیقه 50)
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ زمزمه با امام‌زمان 81 خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.D8.B2.D9.85.D8.B2.D9.85.D9.87_.D8.A8.D8.A7_.D8.A7.D9.85.D8.A7.D9.85.E2.80.8C.D8.B2.D9.85.D8.A7.D9.86_81» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ (سوره یس، آیه 9)
  4. شناخت و معرفت امام 78
  5. تذکر 82
  6. سخنرانی القاء (امر) (دقیقه 39 و 41) و زمزمه با امام‌زمان (دقیقه 16، 22، 26، 34)
  7. القاء (امر) 77
  8. آدم شدن 76
  9. (سوره الحجرات، آیه 13)
  10. فتنه آخرالزمان 81
  11. شناخت امر ۸۲ (دقیقه ۵) و تذکّر ۷۸ (دقیقه ۳۰ و ۱۵)
  12. شناخت امر 82 و وابستگی 86
  13. ماوراء در امر حضرت‌زهرا؛ نور ولایت (حضرت‌زهرا عصاره خلقت) 78
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ شناخت امر 82
  15. کتاب امیرالمؤمنین؛ ولایت را بهتر بشناسیم
  16. شناخت اسم علی 85
  17. تذکّر ۷۸؛ شب‌نشینی و خلوت دل
  18. هدایت و اصحاب یمین ۷۷ (دقیقه ۳۰) و اربعین ۷۸ (دقیقه ۱۹) و زمزمه با امام‌زمان ۸۱ (دقیقه ۶۰)
  19. (سوره الزلزلة، آیه 7)
  20. هدایت و اصحاب‌یمین 77
  21. اربعین ۷۸
  22. ‌برخورد ۸۳ (دقیقه ۱۰) و شناخت ارکان خدا ۷۶ (دقیقه ۲۰) و شیعه شفاعت‌کن است ۸۳ (دقیقه ۴)
  23. ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ ۲۳٫۲ (سوره هود، آیه 46)
  24. تفکّر در اشیاء (إنّا أنزلناه فی لیلةالقدر) 84
  25. برخورد 83 و شناخت ارکان خدا 76
  26. جلوه، تجلّی 80
  27. برخورد 83 و امر 77 و آدم‌شدن 78
  28. شیعه شفاعت‌کن است 83
  29. مغناطیس ولایت 87
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه