صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
</div>
 
</div>
 
-->
 
-->
{{فرمایش منتخب|عنوان=حضرت خدیجه|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{فرمایش منتخب|عنوان=پیامبر اکرم|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  

نسخهٔ ‏۲۰ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۸

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: پیامبر اکرم

فهرست مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

افشای ولایت، رسالت پیامبر[۱]

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چقدر زحمت کشید! روایت داریم: این‌قدر مشرکین او را زدند، پشت دیواری انداختند و گفتند از دنیا رفت؛ او را رها کنید! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حالی‌که خون از سر و پایش می‌ریخت، پیش عمویش حمزه آمد. حمزه گفت: عموجان! چه شده؟! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: عموجان! اسلام بیاور! حمزه ناراحت و عصبانی شد که با پسر برادرش این‌جوری کرده‌اند، بلند شد، شمشیر در دست گرفت و نزد مشرکین آمد و گفت: اگر کسی به محمّد حرفی بزند و او را اذیّت کند، گردنش را می‌زنم. حمزه خیلی شجاع بود! مشرکین همان‌طور که از آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) می‌ترسیدند، از حمزه هم می‌ترسیدند. حالا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چقدر زحمت کشید! مگر زحمتش شوخی است؟! خاکستر بر سرش ریختند! به او می‌گفتند: طرف ما بیا تا به تو زن بدهیم، پول بدهیم، مقام و شوکت بدهیم، حضرت فرمود: خدا را قبول دارید؟ گفتند: آری! فرمود: به خدا قسم! اگر این‌قدر توان داشته‌ باشید که ندارید، خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید، می‌گویم «لا إله إلّا الله»؛ اما درون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) «علی ولیّ‌الله» است.

خدا دارد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را پرورش می‌دهد که همه خلقت تا حتّی ملائکه آسمان، امرش را که علی‌ بن‌ ابی‌طالب (علیه‌السلام) است، را اطاعت کنند. مردم معجزات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را دیدند، عدّه‌ای آمدند و گفتند اگر خدایِ تو برحقّ است و تو را فرستاده، ماه دو پاره [دو نیم] شود و در آسمان بیاید. حضرت اشاره کرد و ماه دو نیم شد؛ شَقُّ‌القَمَر یعنی این. اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ماه امر کرد، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) خورشید را برگرداند، ماه نسبت به خورشید کوچک‌تر است. شما که علم جغرافیا دارید، مگر خورشید این‌ است که شما دارید می‌بینید؟! صدها کُرات، هر کدام خورشید دارند. حالا مگر قبول کردند؟! تازه گفتند محمّد سِحر کرده‌ است! سِحر در یک شهر قرار می‌گیرد؛ اما از هر شهری آمدند و گفتند ما دیدیم که ماه دو نیم شد.

عزیزان من! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چقدر زحمت کشید و خونِ‌دل خورد! دلش می‌خواست که مردم طرف امر خدا بیایند. حالا خدا می‌خواهد مقصدش را افشا کند، مقصد خدا، علی‌ بن‌ ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. امر کرد: یا محمّد! باید علی را معرّفی کنی. ذرّه‌ای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کُندی کرد؛ البتّه کُندیِ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای این‌ بود که عظمت این حرف معلوم شود و مردم قدری ارزش ولایت را بفهمند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با این کارش دارد می‌گوید: ای خلقت! من که اشرف‌ مخلوقات هستم و قرآن به‌ من نازل‌ شده، من که باید تمام ممکنات اطاعتم کنند و تسلیمم باشند، این‌قدر افشای ولایت عظمت دارد که وقتی ذرّه‌ای در آن کُندی کردم، خدا گفت هیچ‌ کاری نکرده‌ای، همه کار و عبادت و اطاعتم را کنار گذاشت و فرمود اگر علی (علیه‌السلام) را معرّفی نکنی، رسالتت را انجام نداده‌ای؛ پس رساندن رسالت، افشا کردن ولایت است؛ یعنی مقصد خدا نبوّت نیست، مقصد خدا ولایت است. [۲]

تمام انبیاء اذیّت شدند، مثلاً حضرت‌ یحیی، سرش را بریدند، حضرت‌ زکریّا داخل درختی قایم شد، درخت را با اَره دو نیم کردند؛ اما خدا به او گفت صبر کن! صدایت در نیاید! به پیامبرِ ما أبتر می‌گفتند؛ اما با او این‌ کارها را نکردند و این صدمه‌ها را به او نزدند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حتّی‌ الإمکان احترام داشته‌ است؛ پس چرا می‌گوید: «ما اُوذِیَ»؟ یعنی هیچ‌ پیامبری از بین صد و بیست و چهارهزار پیامبر، مثل من اذیّت نشده‌ است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به‌ واسطه این می‌گوید «ما اُوذِیَ» که عمر پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌آمد، صبح که می‌شد عمر و ابابکر را می‌دید، عثمان را می‌دید، طلحه و زبیر را می‌دید، دشمنان عزیزکرده‌اش، دشمنان حقیقت خودش را می‌دید، می‌دانست که عمر زهرای‌ عزیزش را می‌زند. ابابکر خلافت را غصب می‌کند. قنفذ زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) را می‌زند و دستش را می‌شکند و چه بر سرش می‌آید؟ والله، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌دید، به‌ دینم! می‌دید که عمر، زهرا (علیهاالسلام) را فشار می‌دهد و طناب گردن حیدر (علیه‌السلام) می‌اندازد. این‌ است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گفت «ما اُوذِیَ»، به این خاطر اذیّت می‌شد. [۳]

تمام کسانی‌که دور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند، می‌خواستند ضربه به دین، به اسلام بزنند، آخر هم ضربه زدند. این منافقین، یعنی عمر و ابابکر با هم متّحد شدند، متوجّه شدند که زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) یک شخصیّتی است، به‌ خاطر همین تصمیم گرفتند اوّل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را از بین ببرند. عمر و ابابکر در خانه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جاسوس گذاشتند، یکی حفصه، یکی عایشه. این‌ها جاسوس بودند، در قرآن‌مجید آمده‌ است که حفصه و عایشه، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را کشتند؛ چون‌که می‌خواستند به مقصدشان برسند. دفعه اوّل به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) زهر دادند، نخورد. گفتند: چرا نمی‌خوری؟ گفت: زهر در این غذاست. دفعه دیگر امر شد که بخور! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خورد.

چرا حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حمایت نکرد؟ می‌توانست دفاع کند و بگوید شما دو نفر پدرم را کشتید. چرا حمایت نکرد؟ به عقیده ولایتی من، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) مثل امام‌ صادق (علیه‌السلام) است. در آن‌موقعی که امام‌ صادق (علیه‌السلام) داشت قدری پیش می‌رفت، فقه و اصول می‌گفت و شاگرد داشت، به او گفتند شما حجّت خدایی؟ فرمود: من هم منتظرم. زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) منتظر است که جانش را فدای امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کند، دارد جانش را پرورش می‌دهد که فدای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کند، همین‌جور که خودش و فرزندش محسن را فدا کرد. [۴]

حمایت خدا از پیامبر و نزول سوره کوثر[۵]

خدا در تمام خلقت، مانند پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خلق نکرده، قرآن به او نازل شده‌ است، «إن هُوَ إلّا وَحیٌ یُوحی»[۶]، علم اوّلین و آخرین را دارد، چیزی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داده که به‌ هیچ بشری نداده‌ است، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در همه خلقت به‌غیر از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) ممتاز است. دارای چیزی است که هیچ‌کس آن‌را ندارد، دختری مانند زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) به او داده، کوثر به او داده‌ است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: زهرا (علیهاالسلام) اُمّ أبیهاست، مادر پدرش است؛ یعنی اگر زهرا (علیهاالسلام) نبود، خلقت نبود. همین‌طور دامادی مانند امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، امام‌ حسن (علیه‌السلام) و امام‌ حسین (علیه‌السلام) را به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داده، درست‌ است که از صُلب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستند؛ ولی بچّه‌های پیامبرند. تمام خلقت در اختیارش است، وقتی خدای تبارک و تعالی خلقت را خلق کرد، فرمود: باید نبیّ مرا اطاعت کنید! اگر نکنید، مانند شیطان گم‌شو هستید.

حالا به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با این‌همه عظمت، «أبتر» یعنی بی‌عقبه می‌گویند. وقتی این جمله را به او گفتند، خصوصیاتی از بشر در پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هست، گاهی اوقات غمگین می‌شود. غمگینی او برای این‌ است که پسری به‌ نام ابراهیم داشت، آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) روی یک زانویش و ابراهیم روی زانوی دیگرش بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) قدری کیف می‌کرد و لبخند می‌زد، دست روی سر آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) و ابراهیم می‌کشید. فوراً جبرئیل نازل‌ شد و گفت: حقّ سلامت می‌رساند، یا رسول‌ الله! کِیْف می‌کنی؟ یکی از این‌ها را باید قربانیِ یکی‌ دیگر کنی! ببینید دنیا کِیْف ندارد، کِیْف برای بعد از دنیاست. من نمی‌گویم بچّه‌تان، زن‌تان، دخترتان را نخواهید، آن‌ها را بخواهید؛ اما کِیْف حقیقی در آخرت است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حساب کرد که اگر امام‌ حسین (علیه‌السلام) را قربانیِ ابراهیم کنم، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) ناراحت می‌شود، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، امام‌ حسن (علیه‌السلام) و حضرت‌ زینب (علیهاالسلام) ناراحت می‌شوند، خودش هم ناراحت می‌شود، گفت: یا أخا جبرئیل! من ابراهیم را فدای حسین (علیه‌السلام) می‌کنم، طولی نکشید که آقا ابراهیم از دنیا رفت.

وقتی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) أبتر گفتند، جبرئیل نازل‌شد و گفت: یا محمّد! حقّ سلامت می‌رساند، تو عَقَبه داری، من به تو علی (علیه‌السلام) و زهرا (علیهاالسلام) دادم، کوثر دادم، همه خلقت در اختیار توست، تمام خوب‌ها، تمام ولایتی‌ها بچّه تو هستند. آن‌ها بی‌عقبه‌اند. آیا عاص [که به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت تو أبتر هستی] عَقَبه دارد؟ آیا ابوسفیان عَقَبه دارد؟ والله، این‌ها اگر عَقَبه نداشتند، به نفع‌شان بود. آخر این ابوسفیانی که پسرش یزید و معاویه است، این عَقَبه است؟ الآن می‌فهمد کاش بی‌عَقَبه بود! فکر نکردند و این حرف را به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) زدند! رفقا! اگر فاسق و فاجری حرفی به شما زد، ناراحت نشوید! بدانید این‌ شخص همان صفت را دارد، از نسل آن‌ها نیست؛ ولی پیرو آن‌هاست که شما را ناراحت می‌کند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم فرمود: «اگر به عمل قومی راضی باشی، جزء آن قوم هستی.» این‌شخص جزء قوم ابوسفیان و عاص است، مثل آن‌ها ضدّ دین است که این حرف‌ها را می‌زند؛ تا شقاوتش تکمیل شود.

خدا قرآن را برای افشای ولایت و شیعه نازل کرده، وقتی عاص‌ بن‌ وائل به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جسارت کرد و گفت: یا محمّد! تو أبتر هستی. فوراً آیه نازل‌شد: «إنّا أعطیناک الکَوثر. فَصَلِّ لِرَبِّک وَ انحَر. إنّ شانئک هُو الأبتَر.»[۷]: یا محمّد! خودشان أبتر هستند، تو این‌طور نیستی! من به تو فاطمه (علیهاالسلام) دادم، کوثر و سلسبیل به تو دادم. آیا می‌فهمید کوثر چیست؟ به آب تعبیر کرده‌اند؛ یعنی من آب را مهریه زهرا (علیهاالسلام) کردم، خودِ زهرا (علیهاالسلام) که هیچ! اگر مهریه‌اش نباشد تمام عالم خشک می‌شود. تا می‌گویی کوثر، شما به خیال‌تان نهری در بهشت است که به آن کوثر می‌گویند و آن‌ را به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داده‌ است، این‌ نیست. کوثر به معنی هستی خداست؛ یعنی آنچه را که خدا خلقت کرده‌ است، هستیِ آن زهراست. [۸]

یا علی


فرمایش منتخب: تولی و تبری

فهرست مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

رفقای‌ عزیز! امام‌ صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «هَلِ الدّین إلّا الحُبّ و البُغض؟» دین تولّی و تبرّی است. ما باید بفهمیم که تولّی و تبرّی چیست؟ در آخرالزّمان کارهای ما خودسر شده، روی امر نیست؛ تفکّر نداریم و هر کاری را مطابق میل خودمان انجام می‌دهیم، طبق دستور ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السلام) انجام نمی‌دهیم. تولّی و تبرّایمان هم درست نیست! ببین زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) چه می‌گوید؟! می‌فرماید: دور هم بنشینید و جنایات دشمنان ما را بگویید؛ تا مردم نسبت به این‌ها بغض پیدا کنند. تولّی و تبرّی این‌است که من می‌گویم: اوّل شما باید به جایی برسید که یقین کنید شریف‌ترین تمام ممکنات خدا، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است! خبیث‌ترین تمام ممکنات خدا، آن کسانی هستند که حقّ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را غصب کردند! تولّی و تبرّی این‌ است! یعنی باور و لمس کنیم، در تمام گلبول‌های خون‌مان این‌ باشد که از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بهتر نیست! خدا از ولایت، شریف‌تر خلق نکرده و نخواهد کرد! نسبت به دشمنان ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السلام) هم بیزاری داشته‌ باشیم.

عزیزان من! باید راجع‌ به ولایت و خباثت به بلوغ برسید! اگر شما به تکلیف رسیدید، متوجّه نیستید؛ باید به بلوغ برسید! ولایت و خباثت مقابل هم است! همان‌طور که ولایت عظمت دارد و روز افشای امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را «یوم‌ الغدیر» می‌گویند و آیه «الیوم أکملت لکم دینکم»[۹] نازل‌ شد، همین‌قدر عمر خباثت دارد که روز به دَرَک واصل‌ شدنش را هم «یوم‌ الغدیر» می‌گویند. روزی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: یا علی! همین‌طور که تو در آسمان‌ها نورفشانی می‌کنی، آن کسی‌که با تو مبارزه می‌کند؛ یعنی عمر ظلمانیّت دارد. توجّه بفرمایید که ولایت چقدر ابعاد دارد، خباثت هم ابعاد دارد.

من الآن می‌خواهم به شما بگویم چیزی که غصب است، همه چیزش غصب است، ریشه ندارد، ریشه‌اش هم غصب است. حالا باید با او چه‌کار کرد؟ باید دنبالش نرفت. چیزی که باطل است، همه چیزش باطل است. اگر عمر و ابابکر خبیث‌ترین تمام خلقت هستند، آنچه که خباثت در خلقت به‌ وجود می‌آید، از خباثت این دو نفر است؛ چون‌که خبیث تولیدش خباثت است و آنچه که عدالت در خلقت به‌ وجود می‌آید از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است. خدا، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام)، انبیاء، آسمان، بهشت، جنّ و انس، اوّلی و دومی را لعنت کرده‌اند. همان‌گونه که تمام خلقت به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، به رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و به دوازده‌ امام، چهارده‌ معصوم (علیهم‌السلام) شهادت داده‌اند، به لعنتِ این دو نفر هم شهادت داده‌اند. خدا می‌گوید: اگر ذرّاتی ولایت داشته‌ باشی، آتش‌جهنّم تو را نمی‌سوزاند؛ از آن‌طرف هم می‌گوید اگر ذرّه‌ای محبّت این دو نفر را داشته‌ باشی، اهل‌ آتش هستی.

خدا صد و بیست و چهار هزار پیامبر را در کارگاه دنیا قرار داد؛ چون مقصد داشت، مقصدش امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بود! اگر «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ»[۱۰] نازل‌ شد که همه خلقت، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت کنند، زمینه‌چینیِ امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بود؛ پس مقصد خدا از تمام خلقت، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است. وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به امر خدای تبارک و تعالی، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را معرّفی کرد، فوراً وحی رسید: یا محمّد! هر کسی ذرّه‌ای محبّت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را داشته‌ باشد، به آتش‌ جهنّم نمی‌سوزد. شیطان خیلی ناراحت شد و بنا کرد فریاد و داد کشیدن که وای بر ما! کارِ ما تمام شد! دیگر نمی‌توانیم مردم را گول بزنیم! اگر ذرّه‌ای محبّت علی داشته‌ باشند، دنیا و آخرت نمی‌سوزند؛ هر چند که یهودی باشند. حالا شیطان قدری که جلو آمد، دید جلسه بنی‌ساعده درست کرده‌اند و می‌گویند: پیامبر می‌خواهد دامادش را به‌ جای خودش بگذارد. بنا کردند از این حرف‌ها زدن. شیطان خیلی خوشحال شد و آن‌ روز؛ یعنی روز جلسه بنی‌ساعده را عید قرار داد و گفت: تمام این‌ها خنثی شد. بچّه‌های شیطان گفتند: ای پدر ما! عزیز و مولای ما! تو کسی هستی که آدم را از بهشت بیرون کردی! گفت: از بهشت بیرون کردم؛ اما آدم کافر نشد؛ وقتی مردم را از ولایت جدا کنم، کافر می‌شوند. همان کسانی‌که اوّل آمدند و با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بیعت کردند، عهدشکنی کردند و «الیوم أکملت لکم دینکم»[۹] را قبول نکردند، مسیر دین را عوض کردند و زحمت تمام انبیاء را از بین بردند؛ اما خودشان را جِبت و طاغوت کردند. طاغوت کسی است که مقصد خدا؛ یعنی ولایت را قبول نکند.

حالا چرا شیعه به این دو نفر لعنت می‌کند؟ ما که از خودمان حرف نمی‌زنیم، ما امر را اطاعت می‌کنیم؛ خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این دو نفر را لعنت کرده‌اند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) قبل از این‌که به ظاهر از دنیا برود، «هل مِن ناصر» گفت، می‌دانست که حقّ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌گیرند؛ گفت: خدا لعنت کند آن کسی‌که از جنگ اُسامه تخلّف کند! همه باید در این جنگ شرکت کنند؛ به‌ غیر از علی‌ بن‌ ابی‌طالب، او باید پیش من بماند. خبر دادند: یا رسول‌ الله! این دو نفر در شهر هستند. دنبال‌شان فرستاد و گفت: مگر نگفتم لعنت خدا و رسول به کسی‌که از جنگ اُسامه تخلف کند؟! گفتند: ما دل‌مان نیامد که تو را در مدینه تنها بگذاریم و به جنگ برویم.

مگر نیست که هر کسی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شک داشته‌ باشد، کافر است؟! مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) امر خدا را نمی‌گوید؟! به او گفت: یا محمّد! اگر از خودت حرف بزنی، رگ دلت را قطع می‌کنم. حالا وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: کاغذ و قلم بیاورید؛ تا بنویسم که وصیّ من کیست؟! دوّمی گفت: این مرد هذیان می‌گوید! به معاویه نوشت: وقتی فهمیدم زهرا پشتِ در است، چنان فشار آوردم که عضله‌هایش را خُرد کردم؟! امام‌ حسن (علیه‌السلام) هم فرمود: وقتی مادرمان زهرا (علیهاالسلام) را کشتند، همه ما را کشتند؛ ما یک جان داریم؛ یعنی جسارت به تمام مقدّسات دین تا روز قیامت شد. حالا آیا این‌ها مورد لعنت نیستند؟!

وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به معراج رفت. مَلَکی دیر از جلوی پای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلند شد. جبرئیل صیحه‌ای زد: بلند شو! بهترین خلق خدا، محمّد مصطفی است. آن مَلَک گفت: یا محمّد! ببخشید! من نگاهم به این لوح بود. عدد باران را می‌دانم که چقدر به کویر و علف‌زار می‌بارد، عمرِ همه جانداران در دست من است که از قلم نیفتد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: چه‌ چیزی باعث می‌شود که حساب از دست تو برود؟! گفت: وقتی‌که صلوات بر تو و آلِ تو می‌فرستند، حساب از دستم می‌رود. آن مَلَک به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: ای رسول‌ خدا! من نمازی خوانده‌ام که چهار هزار سال طول کشیده، آن نماز مال تو. گفت: من احتیاج ندارم. گفت: مال اُمّتت؛ یعنی آن‌هایی که وصیّ تو؛ امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول دارند، گفت: اُمّتم هم احتیاج ندارند، وقتی دوستان امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) و زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) دور هم جمع شوند و یک صلوات بفرستند، از نماز چهار هزار سالِ تو بالاتر است! حالا از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سؤال شد: آیا از این بالاتر هم هست؟! گفت: آری! لعنت بالاتر است!

هیچ‌ کجای خلقت از عرش خدا بالاتر نیست، جای ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السلام) است. روایت داریم: وقتی تمام خلقت به‌ هم می‌خورد، فقط عرش خدا باقی می‌ماند! حالا بالای آن، ملائکه‌ای به‌ نام کَرّوبین خلق شده‌اند که لعنت به این دو نفر می‌کنند. این‌ها به‌ قدری زیبا و نورانی هستند که اگر یکی از آن‌ها در این عالَم سر فرود آورد، عالَم رُبس [ذوب] می‌شود. ببین لعنت چقدر ارزش دارد! این‌ها که اسم‌شان کرَّوبین نبود، وقتی لعنت کردند کَرّوبین شدند؛ یعنی تمام عالم پیش کَرّوبین، کَر هستند. خدا هم می‌گوید: ای پیامبر! سر به سرِ کَران نگذار! چه موقعی شنوا می‌شوند؟ آن‌موقعی که عین کَرّوبین، به دشمنان اهل‌بیت لعنت کنند؛ آن‌وقت مثل کَرّوبین می‌شوند. رفقای‌ عزیز! الآن علنی لعنت نکنید! من خودم این‌جا نشسته‌ام، چندین دور تسبیح لعنت می‌فرستم؛ این از صلوات بالاتر است.

عزیزان من! ما تولّی و تبرّی را اشتباه گرفته‌ایم. یک‌ دوستی را انتخاب می‌کنیم، می‌گوییم این دوست ماست، عشق و محبّت ما پیش او می‌رود و از او حمایت می‌کنیم، هر کسی هم که با او بد است، می‌گوییم بد است و به او ناسزا می‌گوییم، این تولّی و تبرّای ماست! ولی این شخص‌ پرستی است و در ماوراء فایده‌ای ندارد. تولّی و تبرّی باید امضای ولایت داشته‌باشد، باید دوازده‌ امام، چهارده‌ معصوم (علیهم‌السلام) را بپذیریم و به آن‌ها یقین کنیم، قبول‌شان داشته‌ باشیم و مطیع امرشان باشیم. هر کسی هم که با آن‌ها مخالف است، با او بد باشیم و بغضش را داشته‌ باشیم. رفقا! قدری فکر کنید! ببینید آیا ما همین‌طور هستیم یا نه؟! هر کسی‌که چیزی به ما بدهد و احترام‌مان کند، تولّی با او داریم. هر کسی هم که قدری با ما مخالفت کند، تبرّی با او داریم. این‌ را خودمان درست کرده‌ایم. شما باید دل‌تان را با حُبّ و بغض فرق بگذارید. می‌گویید این‌ را دلم می‌خواهد، آن‌ را دلم نمی‌خواهد؛ این‌که حبّ و بغض نیست. حبّ با تمام گلبول‌های خون آدم آشناست. حبّ؛ یقین است. شما باید یقین داشته‌ باشید؛ دنیا شما را عوض نکند. به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) و خباثت دشمنان ولایت یقین کنید!

تولّی و تبرّی این‌ است که ما تبرّی و بیزاری بجوییم از آن‌هایی که امر خدا را اطاعت نمی‌کنند، از خودمان هم اگر بخواهیم امر خدا را اطاعت نکنیم، تبرّی بجوییم؛ تولّی این‌ است که ما امر خدا را اطاعت کنیم و خوش‌مان بیاید از آن‌هایی که امر خدا را اطاعت می‌کنند. تولّی و تبرّی باید درون شما باشد؛ یعنی درون‌تان این‌ باشد که بی‌امری نکنید و امر ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السلام) را اطاعت کنید! [۱۱]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی


فرمایش منتخب: انتقاد به اهل تسنن

فهرست مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

یک عدّه‌ای هستند که بد به عمر و ابابکر نمی‌گویند؛ اما آن‌ها را تأیید می‌کنند. یک عدّه‌ای هستند که در ظاهر تعریف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌کنند؛ اما او را تأیید نمی‌کنند. این اشخاص دارند اهل‌ تسنّن را رهبری می‌کنند، توجّه ندارند و به حرف گوش نمی‌دهند. اگر یک نفر بخواهد به آن‌ها جواب بدهد، می‌گویند: تو باید امر مرا اطاعت کنی. اولاً که این‌ها سنّی نیستند؛ چون‌که سنّی باید هم سنّت و هم امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به جا بیاورد. امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، علی‌ بن‌ ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. عمر و ابابکر این‌ها را ادیانی کردند.

وقتی رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ظاهر از دنیا رفت، جلسه بنی‌ساعده درست کردند، خلیفه معلوم کردند و گفتند: این خلیفه اوّل و آن دوم و آن سوم و آن چهارم است. این‌ها ادیانی هستند نه اهل ‌تسنّن؛ نه سنّی. من می‌خواهم امروز انتقاد کنم و به این‌ها بگویم: باید هر بشری فکر داشته ‌باشد، تو که نماز می‌خوانی، چقدر «إیّاک نعبد و إیِاک نستعین»[۱۲] گفتی! داری می‌گویی: خدایا! تو را عبادت می‌کنم و از تو یاری می‌خواهم، چه یاری می‌خواهی؟! باید یاری از ولایت بخواهی؛ پس تو عزیز من! «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین»[۱۲] نگفتی.

من الآن می‌خواهم سفارش خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را راجع به امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بگویم. اصلاً چرا شما طرف عمر و ابابکر رفتید؟! این‌ها چه فضیلتی دارند که طرف‎‌شان رفتید؟! چرا ادیانی شدید؟! چرا فکر ندارید؟! چرا اندیشه ندارید؟! وقتی‌که فکر و اندیشه ندارید، عقل ندارید و گمراهید. عقل ولایت است. بیا جان من! علی (علیه‌السلام) را قبول کن! علی «علیه‌السلام» یک نَفَس کشیده در «لیلة‌ المبیت» که افضل از عبادت ثقلین است. یک شمشیر زده در «یوم‌ الخندق» که افضل از عبادت ثقلین است. در فتح خیبر، هفت قلعه را روی هم ریخت. چقدر خدا سفارش امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را کرده؛ پس شما اهل ‌تسنّن نیستید، ادیانی هستید!

این عمر چه فضیلتی دارد که شما طرفش رفتید؟! چرا طرف علی (علیه‌السلام) نمی‌آیید؟! اگر خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول دارید؛ امرش را باید قبول داشته ‌باشید،‌ امر خدا علی‌ بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. اگر قرآن را قبول دارید، کلامش را باید قبول داشته ‌باشید، قرآن کلام الله مجید است. کجا گفته «حسبنا کتاب الله»؟! بیایید بیدار شوید! فردای ‌قیامت پشیمان می‌شوید.

اهل ‌تسنّن! من امروز صحبتم با شماست! کجا گفته اگر عمر و ابابکر را قبول نداشته‌ باشی، به عزّت و جلالم قسم! عبادت ثقلین کنی، تو را می‌سوزانم؟! این را فقط راجع به علی‌ بن ‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) گفته ‌است. مگر پیامبر پنهانی این کار را کرد؟ امر شد: یا محمّد! علی (علیه‌السلام) را معرّفی کن! (این‌ است که می‌گویم نگفتند،) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یک ذرّه کندی کرد، خدا گفت: هیچ کاری نکردی. ای اهل ‌تسنّن! شما که محمّد محمّد می‌گویید! خدا بیست و سه سال عبادتش‌ را کنار زد و گفت اگر علی (علیه‌السلام) را معرّفی نکنی، هیچ کاری نکردی. چرا بیدار نمی‌شوید؟!

حالا گفت: یا محمّد! علی (علیه‌السلام) را بلند کن و روی دست خودت نشان این مردم بده که نگویند یک علی دیگری است، بدانند که پسر عمّ‌ات علی‌ بن ‌ابوطالب (علیه‌السلام) است و او را قبول داشته ‌باشند. این دو مطلب را نمی‌گویند: یکی «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱۳] را نمی‌گویند، یکی هم این‌که به پیامبر (علیه‌السلام) خطاب شد که اگر علی (علیه‌السلام) را معرّفی نکنی، کاری نکردی. اگر این را بگویند، اهل‌ تسنّن تکان می‌خورند.

وقتی من به مکّه رفته ‌بودم، از شهر بیرون می‌رفتم، یک خرابه‌هایی بود. سودانی‌ها را می‌دیدم، این بیچاره‌ها از آفتاب سوخته‌اند، کفش‌شان پای شتر بود. من قدری مغز بادام با خودم به آن‌جا برده بودم؛ به آن‌ها می‌دادم. آن‌جا می‌رفتم، می‌ایستادم؛ خدایا! تو شاهدی که زار زار گریه می‌کردم نه این‌جوری! من کم شده که این‌جور گریه کنم! می‌گفتم: خدایا! علی (علیه‌السلام) را روانه کن در قلب این‌ها. این‌ها این‌جا که دارند می‌سوزند! اهل ‌تسنّن! ما می‌خواهیم که شما هم نسوزید! ما با کسی دشمنی نداریم! بیایید علی (علیه‌السلام) را قبول کنید تا نسوزید! ما محبّت با کسی داریم که محبّ علی (علیه‌السلام) باشد. [۱۴]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی


سخنی با خانمها؛ تجدّد، تولید شیطان

خمس و سهم امام[۱۵]

خانم‌هایی که به اداره می‌روند و حقوق می‌گیرند، باید خمس و سهم امام پولشان را بدهند، اگر ندهند با آن پول نمی‌توانند مکّه و زیارت امام رضا (علیه‌السلام) بروند؛ چون‌که این خانم نفقه‌خور آقایش است، این خانم مثل یک کاسب کاسبی کرده و پول جمع کرده ‌است. [۱۶] اگر این خانم خمس و سهم امامش را ندهد، وقتی به مکّه می‌رود، عین همان می‌ماند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: عدّه‌ای حجّ می‌کنند یا از برای سیاحت یعنی تماشا، یا از برای تجارت، یا اسم و رسم.

خانم! تو اگر حجّ بروی، جزء آن هستی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت؛ باید خمس و سهم امامت را بدهی. خمست را به یک‌ سیّد که ندارد، بده؛ سهم امامت را هم به قوم و خویش‌های ندارت، همسایه‌های ندارت بده! ببین اگر امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید، به چه ‌کسی می‌دهد؟ به فقرا می‌دهد، تو نایبش هستی که این مال را نمی‌خوری، پس تو هم به فقرا بده! [۱۷]

والله، ما روایت داریم، این جمله را حاج‌شیخ‌عبّاس گفت، می‌گفت: اشخاصی که حقّ و حقوق پولشان را نمی‌دهند، یک‌دفعه خدا به زمین می‌گوید بگیر! زمین هم می‌گیرد. عزیزجان من! مگر قارون چه کرد که توی زمین فرو رفت؟ قارون علم کیمیا داشت، هر چیزی را طلا و جواهر می‌کرد. نمی‌دانم چندین شتر کلید خزینه‌هایش را می‌کشید. حالا موسی به قارون گفت که خب پنج یک مالت، زکاتش را بده! نداد. خدا گفت که موسی! من زمین را در اختیارت گذاشتم، موسی به زمین گفت: قارون را بگیرش! حالا زمین گرفتش. قارون گفت: من توبه کردم، موسی توبه‌اش را نپذیرفت.

امروز اگر یکی پیشتان آمد و گفت: بد کردم، او را بپذیرید! نگویید: دیگر آن‌جا این‌ کار را کردی، آن‌جا این ‌کار را کردی. دیگر این‌که به تو گفته انفاق بکن! نمی‌کنی، به تو گفته خمس و سهم امام بده! نمی‌دهی، تو با قارون چه فرقی داری؟! عزیزان من! ما باید پرچم امر دستمان باشد؛ یعنی امر ولایت؛ یعنی امر رسول‌الله. [۱۸] ای خانم‌های ‌عزیز! بیایید شیطان شما را بازی ندهد! عزیز من! وقتی پول جمع کردی و حقّ و حقوقش را ندادی، در یک راه دیگر خرج می‌شود، که نمی‌خواهم بگویم! [۱۹]

خانم‌هایی که حساب‌ سال دارند، خمس و سهم امام می‌دهند، اطعام می‌کنند، در شُرف خدیجه‌ شدن هستند، اما خدیجه (علیهاالسلام) نیستند. من تشکّر از آن‌ها می‌کنم. [۲۰] امیدوارم خدا آن‌ها را با حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) محشور کند. امیدوارم خدا ولایتشان را حفظ کند. [۲۱]


یا علی


بیتوته و نجوا با ولایت؛ در پناه امام زمان

نجوای اصحاب امام حسین با امام حسین [۲۲]

وقتی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به معراج تشریف‌فرما شد، با خدا نجوا کرد. دوستی داشتم این‌جا تشریف آورد، با ایشان صحبت نجوا شد؛ وارد بود، باسواد بود، گفت: خدای تبارک و تعالی در قرآن‌ مجید می‌گوید: سر به گوشی نکنید؛ این نجوا را امضاء نکرده‌؛ یعنی اگر ما سر به گوشی کردیم، دیگران به شکّ می‌افتند؛ اما بلافاصله گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نجوا می‌کرد. گفتم: ای دوست ‌عزیز! قربانت بروم، آن‌ که می‌گوید سر به گوشی نکنید، خلق است؛ مگر علی (علیه‌السلام) با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خلقند؟ این‌ها خلق نیست، تو خلق را روی چه آوردی؟ روی غیر خلق. انصافاً ایشان، سیّد و ریشه‌دار بود؛ گفت: چرا ما متوجّه نیستیم؟ [۲۳]

مگر امام‌ حسین (علیه‌السلام) صفات ‌الله به شهدای کربلا نداد؟! وقتی‌که آمدند، حرکت کردند، امر امام را اطاعت کردند، جانشان را فدای امام می‌خواستند بکنند. هنوز فدا نکرده، گفت: بیایید جایتان را نشان بدهم. حالا جای این‌ها را که نشان داد، دید این‌ها سرهایشان زیر است. امام‌ حسین (علیه‌السلام) روی علم امامت متوجّه شد، دوباره تکرار شد، دیدند حسین (علیه‌السلام) دارد می‌رود، این‌ها دنبالش هستند. [۲۴]

این حبل‌ المتین که من می‌گویم باید نجوا کنید، این است: اصحاب امام‌ حسین (علیه‌السلام) نجوا کردند با امام‌ حسین (علیه‌السلام)؛ امام‌حسین (علیه‌السلام) هم نجوا کرد؛ یک‌وقت دیدند اتّصالند. [۲۵] امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم با اصحاب امام‌ حسین (علیه‌السلام) نجوا می‌کند؛ تاحتّی جانش را تقدیم می‌کند، می‌گوید پدر و مادرم به قربان اصحاب باوفای جدّم.

اصحاب امام‌ حسین (علیه‌السلام)، خواستشان امام‌ حسین (علیه‌السلام) است؛ حالا که خواستشان امام ‌حسین (علیه‌السلام) است و جا‌نشان را فدای خواست کردند؛ امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم می‌گوید: جان من به قربان شما! خواست من هم شما هستید. امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد با اصحاب امام‌ حسین (علیه‌السلام) نجوا می‌کند. چرا؟ امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) خواستش را می‌خواهد، خدا هم خواستش را می‌خواهد. آیا فهمیدید؟ بیا عزیز من! فدایت شوم، بیا حرف بشنو! بیا جانت را فدای امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) بکن تا امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم پاداش به تو بدهد، بگوید جان من هم به قربان تو؛ نجوا دارد با یک شیعه می‌کند. [۲۶]

خدایا! ما را بیامرز!

خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!

خدایا، تو را به ‌حقّ امیرالمؤمنین علی، آن جلوه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در دل همه ما جلوه کند. اویس‌قرن در بیابان بود، جلوه علی (علیه‌السلام) و رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او رسید، این‌ها در دامن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند اهل ‌آتش شدند. خدایا! آن جلوه ولایت در قلب تمام ما تجلی کند.

خدایا! به ‌حق امام‌ زمان قسمت می‌دهم از سر گناهان کوچک و بزرگ ما در گذر! این جمله را هم بگویم. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عبّاس را! می‌گفت: هر وقت رفتی غسل کردی، بگو: خدایا! از سر گناه کوچک و بزرگ من درگذر! یک گناهانی است که خدا نمی‌آمرزد ما به نظرمان کوچک است، در نظر خدا بزرگ است. هر وقت رفتی با خوبی حمّام، غسل کردی، بگو: خدایا! از سر گناهان کوچک و بزرگ ما درگذر! خدایا! از سر گناهان کوچک ما درگذر!

خدایا! به ما یقین ولایت بده! خدایا! یقین توحید بده. خدایا! یقین این حرف‌ها بده!

خدایا! تو را به ‌حقّ امیرالمؤمنین، هر محبّتی که در دل ما هست، به‌ غیر محبّت خودت و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و آن‌ها که دنبال این‌ها می‌آیند هر محبّتی به ‌غیر این‌ها هست از دل ما بیرون کن! مملوّ کن دل ما را از محبّت خودت و اولیائت و آن‌ها که دنبال آن‌ها می‌آیند. [۲۷]


یا علی

ارجاعات


اخلاق در خانواده؛ هدایت بچه‌ها

خوش‌اخلاق باشید و صفات شما خوب باشد[۲۸]

روایت داریم: اگر شما یک رفیقی بگیری، این رفیق همه‌اش شما را یاد خدا بیندازد؛ یعنی حرف بی‌خود نزند، گوش به حرف بی‌خود ندهد، مواظب خودش باشد، مواظب گوشش باشد، مواظب باشد. این آدم اگر که آن‌جا برود که به اصطلاح این آدم خدا را یادش بیندازد، خدا یک قصری به او می‌دهد، خلق اوّلین تا آخرین را بخواهد دعوت کند جا دارد. من دیدم این قصر که به من داده، معلوم می‌شود شما یاد من می‌دهید، از این‌ جایش من کیف کردم؛ چون‌که آن قصر را به من داده است.

(ببین من دوباره تکرار می‌کنم:) این قصر را می‌گوید به کسی می‌دهم که به اصطلاح برود یک جایی، آن شخص این را یاد خدا بیندازد؛ یعنی این آدم چه‌جور باشد؟ تحمّل کند، با او بسازد. آخر آن آدم یک‌وقت یک بداخلاقی هم دارد، یک تندی هم دارد، یک داد هم می‌زند، با این بسازی، من یک قصر به تو می‌دهم خلق اوّلین تا آخرین بخواهی دعوت کنی، جا داری. دیدم اینی که به من داده، من دارم با شماها می‌سازم، خیلی خوشحال شدم. [۲۹]

باید خوش‌اخلاق باشی. من دوستانی دارم همین‌طور که از دور آن‌ها را می‌بینم، انگار نور به قلب من می‌رسد، بس‌که این‌ها خوش‌اخلاقند. باید این‌طور باشی؛ اما خنده قهقهه نکنی. چرا؟ اگر خنده قهقهه جایز بود، نمی‌گفت: اگر با قهقهه خندیدی، بگو «اللهم لاتمقُتنی»؛ اگرنه غم توی دلت می‌آید. [۳۰]

صفات یوسفی باید تو را تا ماه کنعان کرد. عزیزان من! قربانتان بروم، باید صفات شما خوب باشد. الآن تو داری کاسبی می‌کنی، نق نزن! تو امر را داری می‌کشی و حاجت برادر مؤمن را برآورده می‌کنی. چقدر به عرض روز، ثواب هفتاد حجّ و عمره و بالاتر پای تو نوشته‌ است. آقای خواروبار فروش! بلند شو با خوش‌اخلاقی به مشتری جنس بده! پولش را هم بگیر! حاجتش را هم برآورده کردی.

حاجت برادر مؤمن همه‌اش این ‌نیست که به او پول بدهی. آخر، حاجت برادر مؤمن اخلاق هم هست. هم اخلاق داشته‌ باش، هم جود و سخاوت داشته ‌باش! عزیز من! قربانت بروم. فدایت بشوم، تو آخر خودت نمی‌دانی. این‌که می‌گویید ما به کجا برسیم؟ «الحمد لله» از زبان اهل جلسه افتاده؛ خدا را شکر می‌کنم. خدا را حمد می‌کنم، دعایم مستجاب شد. گفتم: خدایا! این‌ها هدایت هستند، آن‌ها را هدایت‌کن قرار بده!

به کجا می‌رسید و به کجا رسیدید؟ عزیز من! قربانت بروم، تو بیا امر را اطاعت‌ کن! ببین من دارم به شما چه می‌گویم؟ همه کار شما خوب است. تو دکتری، از بیمار پول بگیر؛ اما با اخلاق خوش با او برخورد کن! آن که الآن می‌گوید این‌طور است، ببین وظیفه‌ات چیست؟ کاسب‌جان! تو همیشه اگر امر را اطاعت کنی، در کَنَف امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هستی؛ داری امر را هم اطاعت می‌کنی. روح از بدنت بیرون برود، «فی جنّة» هستی. توجّه کنید من چه می‌گویم؟ عزیزان من! هر که در کسب خودش، اگر امر را اطاعت کند، در امر است. [۳۱]

رفقای عزیز! بی‌رودربایستی دارم صحبت می‌کنم؛ به درد ما چه می‌خورد؟ حرفی که در ماوراء باشد. ما از اوّل که با هم روبرو شدیم، حرف ماوراء را داریم می‌زنیم، ما داریم شما را هدایت کنیم به ماوراء. الآن این حرف یک‌قدری خلاصه برای من درست نیست؛ اما من می‌زنم. من نیامدم شما را هدایت کنم به دکتری، به مهندسی، من آمدم شما را دعوت کنم به اخلاق پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، به اخلاق علی (علیه‌السلام)، به اخلاق زهرا (علیهاالسلام)؛ یعنی اخلاق آن‌ها امر خداست. [۳۲]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. سخنرانی شناخت امام، مشهد 88 (دقیقه 13) و امام‌زمان؛ ذکر الله 79 (دقیقه 21) و ام ابیها 78 (دقیقه 51)
  2. شناخت امام مشهد 88 و کتاب جامع ولایت
  3. امام‌زمان؛ ذکر الله 79 و مستقل و محدوده 91 و این الرجبیون 76
  4. شهادت حضرت‌زهرا 85 و ام ابیها 78
  5. ناراحتی از حرف خلق (کوثر) (دقیقه 4 و 14)
  6. (سوره النجم، آیه ۴)
  7. (سوره الكوثر، آیه ۱)
  8. ناراحتی از حرف خلق (کوثر) 74 و گریه 84 و روح خلقت ولایت است 78
  9. پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ (سوره المائدة، آیه ۳)
  10. (سوره الأحزاب، آیه ۵۶)
  11. منیت پرچم شیطان است 78 و تولی و تبری 76 و مشهد 91؛ عنایت امام‌رضا؛ ماوراء و حب و بغض؛ اسلام و ایمان 77 و شناخت و معرفت امام 78 و کتاب جامع ولایت
  12. پرش به بالا به: ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ (سوره الفاتحة، آیه 5)
  13. (سوره المائدة، آیه 3)
  14. عید مبعث پیامبر 84
  15. شهادت حضرت زهرا ۸۱ (دقیقه ۵۱) و حجّ ۸۰ (دقیقه ۱۲)
  16. شهادت حضرت ‌زهرا ۸۱
  17. حجّ ۸۰
  18. آخرالزّمان 78 و عاجز بودن در امر ولایت 86
  19. شهادت حضرت زهرا ۸۱
  20. گریه 84
  21. رمضان ۸۳؛ رشد، معرفت به ولایت است؛ تفسیر سوره یوسف
  22. شناخت نجوا (نجوا با ولایت) ۷۷ (دقیقه ۳) و شب قدر و عظماییت ولایت ۷۷ (دقیقه ۴۱) و ولایت،قدر است ۸۲ (دقیقه ۳۳)
  23. شناخت نجوا (نجوا با ولایت) ۷۷
  24. شب قدر و عظماییت ولایت 77
  25. توفیق و بکاء و نجوا 79
  26. ولایت، عدالت، سخاوت 79 و حضرت خدیجه ۷۷
  27. ولایت قدر است 82
  28. آخرالزّمان ۷۸ (دقیقه ۲۳) و هدف از خلقت بشر؛ اطاعت امر، ولایت است ۸۳ (دقیقه ۳۱) و عبادت بی ولایت،عبادت خوارج است ۷۸ (دقیقه ۱)
  29. آخرالزّمان ۷۸
  30. دادگاه ولایت (دادگاه اصحاب شمال) 75
  31. هدف از خلقت بشر؛ اطاعت امر، ولایت است 83
  32. عبادت بی‌ولایت عبادت خوارج است 78
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه