سخنرانی جدید توفیق و بکاء و نجوا

صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
 
(۴۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخش|امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً احد است، حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است|کلاس="sub-titr"}}
 
{{بخش|امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً احد است، حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است|کلاس="sub-titr"}}
{{#tag:html|<img src="/images/Velayat-3.png" class="site_logo">}}
+
{{#tag:html|<img src="/images/Velayat-4.png" class="site_logo">}}
 
{{بخش|فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت|کلاس="center"}}
 
{{بخش|فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت|کلاس="center"}}
 
<!--  اعلان صفحه اصلی  
 
<!--  اعلان صفحه اصلی  
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
</div>
 
</div>
 
-->
 
-->
{{فرمایش منتخب|عنوان=پیامبر اکرم|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{فرمایش منتخب|عنوان=عید مبعث|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  
{{فرمایش منتخب|عنوان=امام‌صادق|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{قاب صفحه اول|لینک=بیتوته و نجوا با ولایت|عنوان=بیتوته و نجوا با ولایت|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  
{{قاب صفحه اول|لینک=سخنی با خانمها|عنوان= سخنی با خانمها؛ تجدّد، تولید شیطان|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{قاب صفحه اول|لینک=اخلاق در خانواده|عنوان=اخلاق در خانواده|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  
{{قاب صفحه اول|لینک=بیتوته و نجوا با ولایت|عنوان=بیتوته و نجوا با ولایت؛ در پناه امام زمان|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{قاب صفحه اول|لینک=سخنی با خانمها|عنوان= سخنی با خانمها|فهرست=|بخش=دارد}}
 
 
 
 
{{قاب صفحه اول|لینک=اخلاق در خانواده|عنوان=اخلاق در خانواده؛ هدایت بچه‌ها|فهرست=|بخش=دارد}}
 
  
  
 
<!--  فرمایش منتخب  
 
<!--  فرمایش منتخب  
 +
{{فرمایش منتخب|عنوان=امام‌سجاد|فهرست=|بخش=دارد}}
 
-->
 
-->
 
<!--  کتابها -->
 
<!--  کتابها -->

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۰:۲۰

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: عید مبعث

فهرست عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اکبر

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

ماه رمضان

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

امام زمان

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

نیمه شعبان

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

انتقاد به اهل‌تسنّن[۱]

امروز شب بعثت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، خیلی‌ها صحبت کردند، اشخاصی که خیلی افقشان بالا بوده. وقتی‌که صحبت می‌کنند، آدم یخ می‌زند. آن درسش را می‌بیند، آن علمش را می‌بیند، پیرمردی‌اش را می‌بیند، زحمت‌هایش را می‌بیند؛ اما حرف می‌زند. بشر باید بیان داشته‌باشد.

رحمت خدا به روح پرفتوح حضرت ‌زینب (علیهاالسلام)! وقتی‌که یزید گفت: «الحمد لله» خدا شما را رسوا کرد، گفت: رسوا فاسق و فاجر است. خدا دو چیز به ‌ما داده: یکی ما را در قلوب مؤمن قرار داده، یکی هم به‌ ما بیان داده.

عزیزان من! شما باید بیان داشته‌باشید، نه این‌قدر آدم حرف بزند. حرف‌زدن نتیجه خیلی ندارد، به ‌جایی وصل نیست، به عقیده و خیال خودت وصل است. بیان اتّصال به کلام است؛ یعنی «کلام‌الله مجید»؛ یعنی خدا همین‌جور که قرآن را تأیید کرده، حرف یک مؤمن هم تأیید می‌شود. توجّه کنید! امروز من خواسته‌ام که إن‌شاءالله، امیدوارم که این نوار یک‌جوری باشد نابغه باشد.

خیلی‌ها هستند که راجع ‌به بعثت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صحبت می‌کنند؛ اما مردم را راهنمایی به‌ ولایت نمی‌کنند. مردم را راهنمایی به لغت خودشان می‌کنند، خیلی قشنگ صحبت می‌کنند! مثال آورده، روایت آورده، حدیث آورده؛ اما یک عدّه‌ای هستند بد به عمر و ابابکر نمی‌گویند؛ اما آن‌ها را تأیید می‌کنند. یک عدّه‌ای هستند در ظاهر تعریف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌کنند؛ اما تأیید نمی‌کنند. آن اشخاص دارند اهل‌تسنّن را رهبری می‌کنند، توجّه ندارند، گوش هم نمی‌دهند. اگر بخواهی یک تذکّر به آن‌ها بدهی، جواب به تو می‌دهد. می‌گوید: تو باید امر من را اطاعت کنی، نه من حرف تو را. وارد این بحث نشویم که مشکل به ‌وجود می‌آید.

حالا آقا صحبت کرده، نوارش را آوردند این‌جا. دو مطلبی که حسّاس هست، پوز اهل‌تسنّن را به خاک می‌مالد، این دو مطلب است که حالا من به شما می‌گویم: اوّلاً این‌ها سنّی نیستند؛ چون‌که سنّی، هم باید سنّت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به‌جا بیاورد، هم امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را. عمر و ابابکر، این‌ها را ادیانی کردند؛ یعنی رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی‌که در ظاهر از دنیا رفت، جلسه بنی‌ساعده درست‌کردند و خلیفه معلوم کردند. گفتند: این اوّل است و این دوم است و این سوم است و این چهارم است و وارد شدند. این‌ها ادیانی هستند؛ نه اهل‌تسنّن؛ نه سنّی. سنّی آن‌کسی است که هم سنّت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به‌جا بیاورد، هم امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را. امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، علی‌بن‌ابوطالب (علیهماالسلام) است.

من می‌خواهم با این‌ها امروز انتقاد کنم، ما کاری به کار کسی نداریم که. من می‌خواهم به این ادیانی‌ها بگویم؛ یا به‌همین اهل‌سنّت بگویم، باید هر بشری فکر داشته‌باشد. تو نماز می‌خوانی، چقدر گفتی «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین»[۲]؟ عبادت می‌کنیم تو را، از تو یاری می‌خواهیم. چه یاری‌ای می‌خواهی؟ باید یاریِ ولایت بخواهی؛ تو «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین»[۲] نگفتی عزیز من!

حالا صحبت من این‌است که می‌خواهم به اهل‌تسنّن بگویم، انتقاد می‌کنم با شما، من الآن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را، کارهایش را، سفارش خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را راجع ‌به علی (علیه‌السلام) می‌گویم. شما اصلاً چرا رفتید طرف عمر و ابابکر؟ چه فضیلتی دارد، رفتید؟ چرا فکر نمی‌کنید؟ چرا شما ادیانی شدید؟ چرا اندیشه ندارید؟ وقتی‌که نداشتی، عقل نداری؛ عقل ولایت است، گمراه هستی. بیا جان من! علی (علیه‌السلام) را قبول‌ کن! امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» یک نفَس کشیده‌است در «لیلة‌المبیت»، افضل عبادت ‌ثقلین. (خدا گفته، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته، من حرف‌های آن‌ها را می‌زنم.) یک شمشیر زده «یوم‌الخندق» افضل عبادت‌ثقلین. تمامتان فلج بودید راجع‌ به فتح‌ خیبر، امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» هفت‌قلعه را ریخت روی ‌هم. چقدر خدا سفارشش را کرده! پس شما اهل‌تسنّن نیستید، ادیانی هستید.

این عمر چه فضیلتی دارد که شما رفتید طرف عمر؟ چرا نمی‌آیید طرف علی (علیه‌السلام)؟ اگر خدا را قبول دارید، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول دارید، امرش را باید قبول داشته‌باشید. اگر قرآن را قبول دارید، کلامش را باید قبول داشته‌باشید، قرآن «کلام‌الله مجید» است. کجا گفته «حَسبنا کتابُ‌الله»؟ اگر این‌است، چرا بدعت به دین گذاشتید؟ عمر گفت: این‌جوری دست‌بسته نماز بخوان! «حیّ علی خیر العمل» نگو! این حرف‌ها چیست می‌زنید شما؟ بیایید بیدار شوید! فردای‌قیامت پشیمان می‌شوید. اگر شما پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول دارید، سنّی هستید، سنّت را قبول دارید؛ باید امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول داشته‌باشید، امر خدا را قبول داشته‌باشید؛ امر خدا، علی‌بن‌ابوطالب (علیهماالسلام) است.

اهل‌تسنّن! من امروز صحبتم با شماست. کجا گفته اگر ابابکر را قبول نداشته‌باشی، عمر را قبول نداشته‌باشی، به ‌عزّت و جلالم عبادت ‌ثقلین کنی، می‌سوزانمت؟ اما این راجع ‌به علی‌بن‌ابوطالب (علیهماالسلام) است. مگر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در پنهان این ‌کار را کرد؟ امر شد: یا محمّد! منبری از جهاز شتر تشکیل داد. گفت: باید علی (علیه‌السلام) را معرّفی کنی.

این‌است که می‌گویم نگفته‌اند، یک‌ذرّه کندی کرد، گفت: هیچ‌کاری نکرده‌ای. اهل‌تسنّن! تو که می‌گویی محمّد! محمّد! بیست و دو سال عبادت او را زد کنار؛ گفت: اگر نکنی، هیچ‌کاری نکرده‌ای. تو که وضو می‌گیری، این‌جوری می‌گیری، به امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌گیری. تو که اذان نداری، اقامه نداری، ائمه (علیهم‌السلام) را قبول نداری، چرا بیدار نمی‌شوید؟ حالا گفت: یا محمّد! علی (علیه‌السلام) را بلند کن روی دست خودت، نشانِ این ‌مردم بده! نگویند یک علیِ دیگر است، بدانند پسر عمّت است، یعنی علی‌بن‌ابوطالب (علیهماالسلام). نشانِ این‌ مردم بده! حالا «الیوم أکملت لکم دینکم»[۳] نازل شد.

مگر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این‌جوری صحبت کرد؟ پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: من چه پیغمبری بودم واسه شما؟ گفتند: رحمت بودی. گفت: یادتان می‌آید که نانِ شماها پشم شتر بود؟ شترها را می‌کشتید، پشم‌هایش را توی خون می‌گذاشتید، خون‌ها را آفتاب می‌گذاشتید؛ این نانتان بود. اگر یک باران می‌آمد، چاله می‌کَندید، پُر از حیوان بود و این‌ها، آن آبتان بود. الآن به کجا رسیدید؟ کی این‌ کار را کرد؟ همه گفتند: تو! از وقتی‌که مبعوث شدی به پیغمبری، این نعمت‌ها را خدا به‌ ما داده. گفت: آیا من حقّ به گردن شما دارم؟ گفتند: خیلی داری، ما همان‌ها بودیم که گوشتمان سوسمار بود و مار بود و این‌ها. نانمان هم همین شتر را می‌کشتند، خون شترها بود، خشک می‌کردیم. آبمان هم توی چاله‌ها بود.

بنا کردند این‌ها اظهار تشکّر کردند. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت من اصلاً مزد رسالت نمی‌خواهم، مزد رسالت من این‌است: «الیوم أکملت لکم دینکم»[۳] این جانشین من را، علی (علیه‌السلام) را قبول داشته‌باشید. همین اوّلی و دومیِ نامرد، اوّل کسی بودند که جلو افتادند؛ این‌ها جلو بودند، همیشه جلودار بودند؛ عقب بودند؛ مثل این‌که جلو افتادند و باید عقب بیفتند. هارون و مأمون جلو افتادند، یزید جلو افتاد، ابن‌زیاد جلو افتاد، هارون جلو افتاد، مأمون جلو افتاد، این‌ها باید عقب بیفتند.

حالا چه ‌کرد پیغمبر؟ حالا گفت که وصیّ من علی (علیه‌السلام) ‌است. فوراً (عرض می‌شود خدمت شما) جبرئیل نازل‌ شد، یک ندا آمد: «الیوم أکملت لکم دینکم»[۳]: دین ولایت است. همین عمر و ابابکر آمدند، گفتند: «بَخ‌ٍبَخٍ لک یا علی!»: تو شدی مولای مردها و زن‌ها، جلوی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله). حالا نمی‌دانم چه‌جوری بود و چه‌جوری شد که آقا امام‌حسن و امام‌حسین (علیهماالسلام) بودند، می‌گویند نزدیک بود زیرِ پا بروند، بس‌که آمدند خلاصه بیعت کردند با علی‌بن‌ابوطالب (علیهماالسلام).

حالا من به یکی از رفقا گفتم، بگویید إن‌شاءالله، امیدوارم که همین‌جور که ما بیعت با امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) کردیم، ما هم مثل آن‌ها بیعت‌شکن نباشیم؛ تا آخر این بیعت را برسانیم. جزء این چهار نفر باشیم، نه جزء هفت‌میلیون. امیدوارم که دعای ما را مستجاب بکند.

حالا این مطلب را نمی‌گویند: یکی «الیوم أکملت لکم دینکم»[۳] است که نمی‌گویند، یکی هم این‌که به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خطاب شد: کاری نکردی. اگر این ‌را بگویند، اهل‌تسنّن تکان می‌خورند؛ اما گفتم اهل‌تسنّن را بد نمی‌گویند؛ اما در حرفهایشان تأیید می‌کنند.

من می‌گویم که می‌رفتم آن‌جا، مکّه که رفتم، می‌رفتم از شهر بیرون. آن‌جا نزدیک شهر یک خرابه‌هایی بود، این سودانی‌ها این‌ها بودند، می‌دیدم این‌ها سوخته‌اند. این‌ها آستین‌هایشان تا این‌جا بالا بود، این‌جوری بود، بیچاره‌ها کفششان پای شتر بود. من یک‌قدری این‌جا مغز بادام برده‌بودم، همه را می‌دادم به این‌ها. می‌رفتم آن‌جا می‌ایستادم، خدایا! تو شاهدی، زار زار گریه می‌کردم.؛ نه این‌جوری، من گریه ندیدم که این‌جوری بکنم، کم شده. می‌گفتم خدا! علی (علیه‌السلام) را روانه کن توی قلب این‌ها، این‌ها این‌جا که دارند می‌سوزند که!

پس ما عناد با کسی نداریم، اهل‌تسنّن! می‌خواهیم شما هم نسوزید. بیایید علی (علیه‌السلام) را قبول کنید، نسوزید! ما که دشمنی نداریم با کسی، ما محبّت با کسی داریم که محبّ ‌علی (علیه‌السلام) باشد. حالا این‌ها را چه کسی گمراه کرد؟ آن رهبر اوّلی که ابابکر و عمر بودند. این بنده‌های خدا رهبری ندارند، هر کدامشان که در یک خاکی هستند، این‌ها گمراهشان کردند.

من روز که تمام می‌شود، والله، می‌گویم امروز چه کردم؟ آیا امروز یک صادراتی داشتم یا نداشتم؟ عمرت گذشت، کجا رفت؟ کجایی ای برادر؟ حالا امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» چقدر خوشحال شدند؟ چه‌کار کردند این دو نفر؟ به تمام آیات قرآن، اگر روزی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سرِدست بلند کرد، اگر به آن عمل کرده‌بودند، یک‌دانه کافر نبود. دوباره تکرار می‌کنم: قربانتان بروم، من کاری به شخص ندارم که امروز در مملکت ما چه می‌شود؟ تو باید حواست جای دیگر باشد. الآن خدای تبارک و تعالی این‌جا قرارت داده‌است.

باباجان! بیایید یک‌کار دیگر بکنید، ما از سر این گذشتیم که ما ولایت را کامل داشته‌باشیم. ما آوردیم آن‌را این‌جوری کردیم، بیا اسم علی (علیه‌السلام) توی دلت باشد. مگر نبود که کشتی ‌نوح آرام نمی‌گرفت؟ گفت: خدایا! این کشتی را من که نساختم! تو جبرئیلت را روانه کردی، ما کشتی‌ساز نیستیم که! ما نجّار نبودیم که! تو ما را نجّار کردی، ما بلد نیستیم که! خودت روانه کردی، خودت ساختی، خودت به‌ ما گفتی، خودت امر کردی، از آسمان آب نازل کردی؛ همه‌اش دست خودت بوده، آرام ندارد که!

حالا می‌خواهد نوح را معلوم کند، نوح را می‌خواهد حالی کند. کجایی ای نوح؟ تو مقصد من نیستی. تو خیال نکنی تو پیغمبری، الآن یک معجزه کردی، نه! هیچ‌کدامتان مقصد من نیستید، این پنج‌تن (علیهم‌السلام) مقصد من است. برو اسم آن‌ها را بیاور بزن! کشتی آرام بگیرد. تا اسم این‌ها را زد، (آن ‌چند وقت‌ها هم یک تخته‌پاره‌ای جُسته بودند، اسم بعضی‌هایش به آن‌بود، چند سال پیش.) آرام گرفت.

بیا اسم علی (علیه‌السلام) را بیاور توی دلت، آرام باشی. این‌قدر توی فکر این و آن نباش! اگر اسم علی (علیه‌السلام) توی دلت باشد، صادراتت سخاوت است. تو یادت بیاور که توی یک دفتر بودی، هیچ‌چیز نداشتی. حالی‌ات نیست؟ بگو به پدرت! پیغام می‌دهم واسه‌اش، تو توی دفتر بودی، جاروکش بودی. حالا میلیونر شدی، حالا چیز نمی‌دهی به فقرا؟ می‌خواهی چه‌کنی این‌ها را؟ واسه چه کسی می‌گذاری؟

حالا چه کردند این‌ها؟ این دو نفر چه کردند؟ حالا خدا چه پاسخ می‌دهد؟ آن امیرالمؤمنین را، علی «علیه‌السلام» را می‌گوید هر که قبول نداشته‌باشد، عبادت‌ ثقلین کند، می‌سوزانمش. آن‌ها را گفت چه؟ آن‌ها را ‌گفت کافر و مرتدّ شدند. بترسیم از آن روزی که ما مشاور آن‌ها باشیم. حالی‌مان نیست، توجّه کنید! عزیزان من! آن پاسخ او که رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) معلوم کرد، خدا معلوم کرد، آن‌است؛ این‌هم پاسخش این‌است؛ پس خدا پاسخ می‌دهد به‌ ما، خدای تبارک و تعالی، عزیز من! پاسخ می‌دهد. خیلی توجّه دارد! توجّه کنید!

بیست و دو سال عبادت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را گذاشت کنار، گفت این‌است. مقصد من علی (علیه‌السلام) ‌است، پاشو این ‌را معرّفی کن! حالا یک‌جای دیگر من گفته‌ام، من به شما همه‌تان می‌گویم: شما باید کوشش کنید که جایتان روی دست رسول‌الله (علیه‌السلام) باشد. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که علی (علیه‌السلام) را معرّفی می‌کند؛ باید روی دست رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جایتان باشد. روی دست رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) علی (علیه‌السلام) ‌است، شما هم باید روی دست رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشید! ای رسول‌الله! ما هم امر این علی (علیه‌السلام) را اطاعت می‌کنیم. این درست ‌است. [۴]

روز مبعث، خدا یک عنایتی کرد به ما، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را برانگیخته کرد. به کلّ خلقت گفت: من این پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را برانگیخته کردم، به او گفتم از خودش حرف نزند؛ اگر بزند، رگ دلش را قطع می‌کنم. زمین و آسمان همه بیایید تسلیم پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بشوید! تسلیم علیّ‌بن‌ابوطالب (علیهماالسلام) بشوید! [۵]

حالا عزیز من! خدای تبارک و تعالی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را برانگیخته کرد از برای این‌که هدایت کند ما را، چه کسی به حرفش رفت؟! حالا هر کسی روی خیال خودش حرف می‌زند، هدایت‌های مصنوعی داریم ما. حالا آمده، می‌گوید: خدیجه! من پیغمبر شدم، خدا من را تأیید کرده، خدا گفته «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبیّ یا أیّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[۶] حالا خدیجه‌جان! بیا و تسلیم من بشو! گفت: محمّد! من تسلیم تو بودم! این خدیجه (علیهاالسلام)، یک خدیجه زنانه نیست، این مِن‌بعد هم با خدا نجوا داشته‌است.

خدای تبارک و تعالی، واقع یک مؤمنی نجوا داشته‌باشد، این شخص را «ارادةالله» می‌کند؛ نه اراده این‌جا، اراده خلقت می‌کند. خدیجه (علیهاالسلام) از همان‌هاست. بی‌خود نیست که باید صندوقچه‌اش زهرا (علیهاالسلام) تویش باشد. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) همین‌جوری که [خدیجه] گفت، یک‌قدری شگفت زده‌شد. خدایا! به من گفتی تبلیغ کن! تو زودتر یک عدّه‌ای را تبلیغ کردی! یکی خدیجه (علیهاالسلام) را تبلیغ کرد.

عزیز من! قربانتان بروم، هم پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تبلیغ می‌کند، خدا هم تبلیغ می‌کند؛ امّا به چه کسی تبلیغ می‌کند؟ یک نگاه توی دلت می‌کند، می‌بیند فقط محبّت علی (علیه‌السلام) توی دلت می‌ریزد. تو محبّت چه کسی داری؟ (بس که گفتم! دیگر نمی‌خواهم بگویم!) چه توی دل تو می‌ریزد؟ خب خدا می‌خواهد محبّتش را بریزد، محبّتش جا ندارد، بس که عشق و چیزهای دنیایی داری، چه چیزی به تو بدهد؟ [۷]


یا علی

ارجاعات


بیتوته و نجوا با ولایت

قدرت را صرف قدرت کنید؛ نه این‌که دنبال خلق بروید[۸]

فقط خدا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را معرّفی کرده‌است؛ چون هیچ‌کس در تمام خلقت، مطابق خدا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را نمی‌شناسد. مگر امیرالمؤمنین این‌جور بود که حالا بیاید در دنیا معرّفی‌اش کند؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گِل آدم را سرشته، آدم ‌سرشت‌کن است، آدم کجا و او کجا؟ آن‌موقع‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را بلند کرده، چه زمانی بوده؟ بگویید به‌ من دیگر، چه زمانی بوده؟

بعد از این‌که صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند. حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را سر دست آورده و می‌گوید «الیوم أکملت لکم دینکم»[۳]، دین این‌است. ای مردم عالم! دنبال کس دیگری نروید! مشابه درست نکنید! پی کسی نروید! کسی را مؤثّر ندانید! این افشای ولایت نیست، «افشای قدردانی از ولایت» است. به تمام آیات قرآن، درست می‌گویم. این افشای چیست؟ قدردانی از ولایت است، مگر این افشای ولایت است؟

افشای ولایت این‌است که خدا کرده، خطاب می‌کند به انس و جنّ، به تمام عبادت‌کننده‌های عالم؛ نه دنیا. دنیا را من سر و کار ندارم اصلاً، مثل این‌که می‌خواهم حرف بعضی‌ها را نزنم، حرف دنیا را هم اصلاً نمی‌خواهم بزنم؛ اما خب می‌زنم، نه دنیا. افشای ولایت این‌است که خدا کرده، می‌گوید: عبادت انس و جنّ کنی، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۳] قبول نداشته‌‌باشی، به ‌رو می‌اندازمت در جهنّم. [۹]

هر چه رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تعریف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌کرد، آن دو نفر بغض و عداوتشان زیاد می‌شد. حالا چه‌خبر است؟! حالا امر شد: ای نبیّ من! من تو را متقی کردم، قرآن به تو نازل کردم، آیا می‌فهمیم این یعنی‌‌چه؟! والله، به‌دینم، علی (علیه‌السلام) به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل ‌شده؛ یعنی هیچ‌کدام از آن انبیاء، از پیغمبرها لیاقت این‌کار را نداشتند، مگر پیغمبر آخرالزّمان؛ چون‌که ولیّ باید ولیّ را معلوم کند، خلق که نمی‌تواند ولیّ معلوم کند. آن‌زمان خب نتوانستند معرّفی کنند، نشد دیگر. چرا آن پیغمبرها نبودند؟! آن پیغمبرها ولیّ نبودند، نبیّ بودند، تاحتّی ابراهیم؛ اما پیغمبر آخرالزّمان هم ولیّ و هم نبیّ است. [۱۰]

پیغمبر ولایت‌پرور است، عزیز من! فدایتان بشوم، خودش ولایت است؛ اما ولایت‌پرور است، خدای تبارک و تعالی گفت: یا محمّد! ولایت را پرورش بده! چرا؟ آخر مقصد من علی (علیه‌السلام) است، مقصد من این‌ها هستند. عزیزان من! اگر ما این‌ها را فهمیدیم؛ آن‌وقت ولایت‌شناسیم، آن‌وقت علی‌شناسیم، بهتر از این‌ها کار می‌کنیم، بهتر از این‌ها ولایت را می‌شناسیم، بهتر از این‌ها علی (علیه‌السلام) را می‌شناسیم. [۱۱]

رفقای عزیز! نجوا دو جور است: یک نجوایی در خلوت داریم، باید شما نجوای در خلوت داشته‌باشید! یک نجوای عمومی است. بعد از رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، عمر و ابابکر نجوا را گرفتند، از نجوا دور شدند، از نجوای ولایت دور شدند! بنی‌عبّاس هم همین‌جور؛ الآن در زمان ما هم خیلی‌ها این‌جوری شدند. تو باید با امام‌زمانت نجوا کنی، با امام‌‌حسین (علیه‌السلام) نجوا کنی، با آن‌ها نجوا کنی، دائم نجوا داشته‌باشی. توی معدنی، باش! مهندسی، باش! مهندس برقی، باش! دکتری، باش! هر کجا باشی، این حبل‌المتینی که از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سؤال شد: این آیه چیست؟ گفت: علی (علیه‌السلام) است؛ یعنی نجوا با مقصد علی (علیه‌السلام) کنی! تو اگر نجوا واقع با امام‌زمانت کنی، غشّ معامله می‌کنی؟ اگر تو نجوا با زهرای ‌عزیز (علیهاالسلام) کنی، ای خانم‌های ‌عزیز! شما این‌جوری هستید توی مجلس زهرا (علیهاالسلام) غیبت می‌کنی؟

بیایید این حرف‌ها را رویش فکر کنید! تفکّر داشته‌باشید! نجوا را گرفتند، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را باید با آن نجوا کرده‌باشند، رفتند با شیطان نجوا کردند. ما با چه چیزی نجوا می‌کنیم؟ ما با تجدّد. تو باید با این‌ها نجوا کنی؛ یعنی این‌ها از توی قلبت، از توی دهانت، از توی لسانت کم نشود. یا علی بگو! یا زهرا بگو! یا حسین بگو! یا امام‌‌زمان بگو توی قلبت! این نجوا اتّصال است، والله، بالله، عقیده ولایت من این‌است، این حبل‌المتین ‌که گفته ریسمان؛ یعنی چنگ به این‌ها بزنی. اگر چنگ به این‌ها بزنی، عزیز من! دیگر چنگ به چیز دیگری نمی‌زنی. [۱۲]

شما عزیزان من! این قدرتتان را باید صرف قدرت بکنید! قدرت تمام خلقت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است، باید شما قدرتتان را صرف علی (علیه‌السلام) کنید! اگر می‌گویم ماورایی باشید؛ یعنی باید از اوّل آدم ابوالبشر نگاه کنید! ببینید چه به سر اسلام آمد؟ چه مصیبتی به سر اسلام آمد؟ تمام این کارها را آن دو نفر کردند، مردم را با اسلام از ولایت بازداشتند، مردم هم چه می‌دانند دیگر؟

چرا می‌گوید بدعت‌گذار اهل نه آتش است، اهل طاغوت است؟ طاغوت یک نفر است، همه‌اش اهل جهنّم می‌گویند: روزنه از او نشود. اگر روزنه بشود، خیلی بد است! آن‌قدر بد است! چرا می‌گوید؟ چون‌که مردم را از حقیقت ولایت جدا می‌کند. اوّل کسی‌که این کار را کرد، این دو نفر بودند. حالا چرا؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خلق حساب کردند، یک جلسه بنی‌ساعده درست کردند. حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را آورد جزء خلق؛ یعنی اوّل این‌است و دوّم این‌است و چهارم این‌است، خلق حساب کردند.

حالا وقتی خلق حساب کردند، مردم هم خلق حساب می‌کنند. تمام بدبختی این دنیا مال این‌است که ما این‌ها را خلق حساب می‌کنیم. عزیز من! آخر این چه خلقی است که به قول فرمایش ایشان می‌گوید: من با تمام انبیاء آمدم، با پیغمبر آخرالزّمان (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آشکارا آمدم؟! حالا چرا آشکارا آمده‌ علی (علیه‌السلام)؟ چرا با آن‌ها این‌جوری مخفی بوده؟ چرا آشکارا آمده؟

عزیز من! ببین من دارم شما را راهنمایی می‌کنم: آن‌موقع رفتند دنبال عمر و ابابکر، الآن هم ما می‌رویم دنبال خلق؛ تمام بدبختی ما این‌است که می‌رویم دنبال خلق. خلق می‌گوید این کار را بکن! مگر خلق نبود که آدم ابوالبشر را بازی داد؟! شما باید ماورایی باشید! اگر بخواهید دینتان حفظ باشد، از زمان پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را باید بیاورید این‌جا! ببین زمان نوحش چه‌جور شد؟ زمان لوطش چه‌جور شد؟ زمان ابراهیم چه‌جور شد؟ زمان ما هم حالا دارد این‌جور می‌شود، کجا می‌روی دنبال خلق؟! عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، اگر این حرف را بشنوی، تمام کارهایت درست است. از این حرف‌ها همیشه بوده‌است و هست.

شما ببین چهار نفر نرفتند به طرف خلق، هفتاد هزار نفر رفتند دنبال عمر، این چهار نفر سلمان، اباذر، میثم، (بعضی‌ها می‌گویند:) مقداد. حالا چه‌کار می‌کند؟ حالا زهرا (علیهاالسلام) پاسخ می‌دهد: به این‌ها بگو بیایند! یک کاری بکن زهرا (علیهاالسلام) به تو پاسخ بدهد؛ نه خلق به تو پاسخ بدهد. طرف‌دار چه کسی می‌شوی تو؟! طرف‌دار خلق (هر کس می‌خواهد باشد) باطل است! مگر نرفتند به حرف شریح‌قاضی، یک عالِم قاضی‌القُضات یک دنیا؟! چه‌کار کردند؟ حسین (علیه‌السلام) را هم کشتند، برو به حرف خلق! این قدرتت را صرف قدرت بکن! عزیز من! قدرت تمام خلقت، علیّ‌بن‌ابوطالب (علیهماالسلام) است. قدرت تمام خلقت، الآن وجود امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. کجا می‌روی؟! از آن پیش‌آمدها می‌شود، می‌خواهم حواستان جمع باشد.

گفتم من شما را راهنمایی می‌کنم. خیلی خدا حواسش جمع است. به لوط می‌گوید: خودت برو! زنت را بگذار این‌جا باشد، بگذار به عذاب مبتلا شود. چرا؟ با آن‌هاست، به عمل آن‌ها راضی است؛ زن است، به عمل آن‌ها که عمل این‌جوری می‌کنند، راضی است؛ گفت: بگذار باشد، با این‌ها برود توی جهنّم؛ پس بنا شد: عزیز من! واجبات، ترک محرّمات، انتظار الفرج، برو کنار، به خیر و شرّ مردم شرکت نکن! ببین پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید به خیر شرکت نکن! خیرشان شرّ است.

خدایا! تو را به حقّ امام‌زمان، ولایت ما را القایی کن؛ یعنی آن به ما بگوید حرف بزن! ما بزنیم.

خدایا! ما رضایت حضرت زهرا (علیهاالسلام) را به جا بیاوریم، ما از آن‌ها باشیم که حضرت گفت: بیا! آمده‌باشیم.

خدایا! به حقّ امیرالمؤمنین، ولایت ما کامل بشود.

خدایا! ما عهد می‌کنیم با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که دیگر از امسال اگر گناه کردیم، دیگر گناه نکنیم، یا امیرالمؤمنین! خودت حفظمان کن!

جانم! اگر علی (علیه‌السلام) داشته‌باشی، تمام خلقت را داری. اگر علی (علیه‌السلام) نداشته‌باشی، هیچ چیزی نداری. خدایا! ما را ثروت‌مند کن! ثروت ما این‌باشد که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خلق حساب نکنیم، حجّت خدا حساب کنیم. با محبّت اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) از دنیا برویم. [۱۳]

یا علی


اخلاق در خانواده

اخلاق باید توأم با عدالت باشد[۱۴]

حالا می‌خواستم خدمت شما عرض کنم: این عدالت خیلی مهمّ است. من یک‌ دوستی دارم، همه‌ شما دوست هستید، ایشان یک صحبتی راجع‌ به «خُلُق‌العظیم» کرده‌بود، خب، آن‌جا به ‌من تلفن زد، بعد گفتم: عزیز من! باید خُلق، با ولایت توأم باشد. من خوش‌اخلاقی می‌کنم، یکی را گول می‌زنم؛ خوش‌اخلاقی می‌کنم، مال یکی را می‌خورم؛ خوش‌اخلاقی می‌کنم، خیانت می‌کنم؛ پس خُلق، باید توأم با ولایت باشد. خُلق، باید توأم با عدالت باشد.

اگر خُلق، توأم با عدالت شد؛ آن‌وقت با ولایت هم هست. اگر می‌گویند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) «خلق‌العظیم» هست، در جایی دیگر هم گفتم ««ولایةالعظیم» است؛ پس توجّه بفرمایید که اصل، عدالت است. ببین، من چه‌چیزی دارم به شما می‌گویم؟ خیلی توجّه بفرمایید! عمَر، عدالت را زد. حالا که عدالت را زد، زهرا (علیهاالسلام) را هم می‌زند. حالا که عدالت را زد، بدعت به دین هم می‌گذارد؛ حالا که عدالت را زد، جنایت هم می‌کند، صدها مردم هستند که به عنوان خوش‌اخلاقی، مردم را گول می‌زنند؛ پس اخلاق شرط هست و شرط نیست. باید توأم با عدالت باشد. [۱۵]

اگر به رسول‌ اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید «خُلُق‌العظیم» والله، بالله، تالله، ولایتش عظیم است. مگر ما صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نداریم؟! مگر آن‌ها بداخلاق بودند؟! چرا فکر نمی‌کنید؟! تمام آن‌ها عصمت داشتند، اخلاق‌هایشان خوب بوده. مگر ابراهیم اخلاقش خوب نیست؟! اصلاً تندخویی به غیر معصوم است، همه آن‌ها معصوم بودند. تندخویی فقط مال خلق است. چرا پیغمبر ‌اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) «خُلُق‌العظیم» شده؟ والله، ولایتش عظیم است. گفتم پیغمبر «خُلُق‌العظیم» است؛ «عرش‌العظیم، خُلُق‌العظیم»؛ آن‌وقت یک‌دفعه می‌گوید که قلب مؤمن هم عظیم است. چه قلبی؟ آن قلبی که با این «خُلُق‌العظیم» مطابق باشد؛ یعنی اتّصال باشد. [۱۶]

عقیده ولایتی‌ام این‌است که بداخلاقی نسبت به هر کسی بی‌عدالتی است؛ چون‌که عدالت خودِ اخلاق است. آسایش در اطاعت امر است. عزیز من! ما باید با مردم راهگذر باشیم؛ اگر او بد است، شما با او خوب رفتار کنید. شخصی خدمت امام‌حسن مجتبی (علیه‌السلام) آمد و گفت: ای حسن‌بن‌علی! زیر این آسمان، دروغ‌گوتر از تو و پدرت علی نیامده! (چنین حرفی دارد می‌زند. حالا امام به او بگوید که من امامم، پدرم جانشین رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است! چرا این حرف را می‌زنی؟! تو کافر شده‌ای! این را نمی‌گوید. شما باید «اخلاق‌حسنه» داشته‌باشید! یعنی این‌جور اخلاق خدا داشته‌باشید!)

امام به او فرمود: ای عزیز من! اگر پدرم این‌طوری هست، دعا کن خدا او را بیامرزد؛ اگر من این‌طوری هستم، دعا کن خدا مرا بیامرزد؛ اگر تو هم دروغ می‌گویی، خدا تو را هم بیامرزد؛ شما چرا دل‌تنگ هستی؟! اگر گرسنه‌ای، بیا به خانه‌مان برویم، ما تو را در آغوش می‌گیریم. اگر خرجی نداری، به تو می‌دهیم. طوری با او رفتار کرد که یک‌دفعه گفت: «لا إله إلّا الله، محمّد رسولُ‌الله، علی ولیُّ‌الله.» بنا کرد به معاویه بد گفتن، گفت: خدا معاویه را لعنت کند! او برای ما این‌طوری تعریف و تبلیغ کرده‌است.

عزیزان من! «خُلق‌ حَسَن» داشته‌باشید، اصلاً حرفم این‌است که نباید در وجود شما بداخلاقی باشد، با همسر و فرزندان و مردم خوش‌اخلاق باشید، اگر او بداخلاقی کند و شما هم بداخلاقی کنید، پس چه فرقی با هم دارید؟! درون او بداخلاقی بوده! درون شما هم هست! درون خودتان را درست کنید! صبر و حوصله داشته‌باشید!

مالک‌اشتر، اصحاب‌یمین است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: همین‌طور که من کارگشا و مشکل‌گشای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودم، مالک مشکل‌گشای من است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نسبت به مالک این‌طور حرف می‌زند. خودش را در مقابل پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گذارد و مالک را هم در مقابل خودش. حالا آمده برود، یکی تُف به صورت مالک انداخت. یک نفر دیگر به او گفت: فهمیدی تُف به ‌صورت چه‌کسی انداختی؟ گفت: نه! گفت: این مالک، وزیر جنگ علی (علیه‌السلام) است. دید مالک داخل مسجد رفت، دوید، تا نمازش تمام شد، به پای او افتاد. گفت: چرا این‌ کار را می‌کنی؟ گفت: والله، به خدا، من آمدم به تو دعا کنم. عزیزان من! اگر کسی با شما بداخلاقی کرد، بروید واسه او دعا کنید!

من به وجدانم، نمی‌خواهم خودم را بگویم؛ چندین‌سال قبل، یک‌ نفر به مغازه‌ام آمد و گفت: مقداری پول به‌ من بده! به ‌اصطلاح سیّد هم بود؛ آن‌ زمان پانزده‌تومان به او دادم و گفتم: من پانزده‌تومان دارم، به تو می‌دهم؛ چوب‌فروش هم هستم، دو، سه عدد چوب خوب هم به تو می‌دهم تا بفروشی. اگر بدانید چقدر به ‌من فحش داد، اصلاً دیگر فحشی در عالَم نبود که به‌ من بدهد، این‌قدر فحش ناموس داد. من حساب کردم این بنده ‌خدا، یا از دست زن و بچّه‌اش ناراحت است؛ یا بی‌پول است. چیزی به او نگفتم، به عقب دکّانم رفتم، بنا کردم قدری گریه‌کردن و آرام گرفتم. چرا؟ بداخلاقی و فحش در من وجود ندارد، در شما هم نباید باشد. به شخصی گفتم به فلانی فحش نده! گفت حقّش است!! یک حقّ هم روی آن گذاشت؛ آخر، فحش که حقّ ندارد. [۱۷]

من درآمد نداشتم دو تا نان بخرم، بشکن می‌زدم. رقّاصی هم می‌کردم که اصلاً خانمم متوجّه نشود. زن ریحانه است؛ وقتی غصّه می‌خورد، عقده‌ای می‌شود، مریض می‌شود؛ اما من خودم توان داشتم، می‌گفتم صلاح خداست؛ اما زن که توان نداشت. آدم هر چه که به زن می‌گوید یک وعده و وعیدی می‌دهد، نه این‌که بگوید من ندارم، ایشان در زندگی سست می‌شود. [۱۸]


یا علی


سخنی با خانمها

زیارت‌های غیر امرِ خانم‌ها [۱۹]

ای خانم‌های ‌عزیز! آیا توجّه دارید! بیایید خودتان را شبیه زهرا (علیهاالسلام) کنید! تو روضه می‌خوانی؛ اما خودت را شبیه زهرا (علیهاالسلام) کن! به این دلت خوش نباشد که یک روضه‌ای می‌گیری! ببین چه کسی را تأیید می‌کنی؟ در حقّ زهرا (علیهاالسلام) عارف باش! عزیز من! اگر عارف باشی، خیلی خوب است! روایت داریم: امام‌رضا (علیه‌السلام) درباره حضرت ‌معصومه (علیهاالسلام) می‌فرماید: اگر دستتان به‌ ما نرسید، خواهرم معصومه (علیهاالسلام) را زیارت کنید! همان ثواب را به شما می‌دهند؛ اما یک‌دفعه می‌گوید در حقّ ما عارف باشید! [۲۰]

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود در آخرالزّمان: واجبات، ترک محرّمات، انتظار الفرج، به خیر و شرّ آن زمان شرکت نکن! برو کنار! تو عوض این‌که کنار بروی، لای آن‌هایی. معطّلی آن‌ها یک حرف بزنند، بروی؛ امتحانتان را دادید؛ تا گفت: همه کربلا بروید! زن و بچّه‌ات را برداشتی، رفتی! اُفّ بر تو! تُف بر تو! چند نفر خانمِ تو را دیدند؟ چند نفر دخترِ تو را دیدند؟ چه ‌کسی به حرف من است؟ شما که به حرف متقی نیستید، به ‌دینم، به حرف دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) نیستید. آن‌ها گفتند: به حرف او بروید. دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) گفته‌اند به حرف متقی بروید! خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارد می‌گوید. تو به حرف چه‌ کسی می‌روی؟ حالا می‌دانی چه می‌گوید؟ می‌گوید: اگر یکی از شما با دین از دنیا رفتید، با زیارت کربلا و این‌ها، ملائکه تعجّب می‌کنند، چطور این با دین رفت؟ ملائکه! خاطرجمع باش این‌ها با دین نمی‌روند، غصّه نخور! امروز به ملائکه گفتم که تعجّب نکنند. [۲۱]

این زیارت اربعین که می‌روی تأییدی ندارد. آن‌جا زن و مرد قاطی هستند و خدا می‌فرماید: جایی‌که زن و مرد قاطی باشند، عذاب من دارد نازل می‌شود. یا این‌که الآن این مسجد جمکران چه‌خبر است؟ من خودم دیدم که زن‌ها پابرهنه شدند و می‌روند. خانم! مگر حضرت زهرا (علیهاالسلام) نگفته‌است که بهترین عبادت از برای زن این‌است که نه نامحرم او را ببیند و نه او نامحرم را؟ [۲۲]

اربعین و عزاداری و مجلس امام‌حسین (علیه‌السلام) همه این‌ها درست است؛ اما باید با امر باشد. اگر با امر نباشد، حضرت زهرا (علیهاالسلام) امضاء نمی‌کند. [۲۳]

حالا هم که از کربلا آمدی، یا یک چلوکباب می‌دهی، یا چلومرغ می‌دهی، یک بنده‌‌ خدا را هم دعوت می‌کنی، نگاه به زندگی تو می‌کند، نگاه به زندگی خودش می‌کند، آتش می‌گیرد. این شخص را آتش می‌زنی. دخترش را آتش می‌زنی، پسرش را آتش می‌زنی. آیا می‌توانی جواب خدا را بدهی؟! [۲۴]

کجا این سفره‌ها را می‌اندازید و زن و مرد را قاطی می‌کنید؟ این کارها چیست که می‌کنید؟ سفره زن را این‌طرف بیندازید! دو تا اتاق داری، مردها هم این‌طرف باشند. چرا این‌ها را قاطی می‌کنید؟ می‌گوید: اشکال ندارد! خب برادر او باشد که به خانم شما مَحرم نیست. دستش می‌رود، می‌خندد. تو چه‌کار می‌کنی؟ به ‌اصطلاح خودش مثلاً می‌خواهد اطعام کند! جگر من از دست خوب‌ها خون‌است! به نام اربعین تئاتر درست کرده‌است، به نام امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌خواهد غذا بدهد؛ تو تئاتر درست کردی! می‌خواهد گوسفند بدهد. این چیست که این‌ها را دور هم جمع کردی و سفره می‌اندازی؟! [۲۵]

کجا به مسجد جمکران می‌روی؟! من نمی‌گویم نرو! تو ببین وقتی مسجد جمکران می‌روی، خودت را به چند تا نامحرم نشان می‌دهی! [۲۶]

به دینم! من مسجد جمکران بودم، آن‌وقت‌ها یک نفر هم نبود، حالا یک میلیون نفر آن‌جا می‌روند. دیدم آن‌جا در جادّه‌ها نمی‌دانم صندلی برای زن‌ها گذاشته‌اند، زن‌های پابرهنه! مگر تو پیرو حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟! مگر تو پیرو عایشه‌ای که در جنگ جمل آمد؟ آخر کجا آن‌جا می‌روید؟ این از آن ثواب‌هایی‌است که گناه است! [۲۷]


یا علی


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. عید مبعث ۸۴ (دقیقه ۴، ۶، ۱۵، ۱۶، ۲۷، ۴۲، ۴۸، ۵۱)
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ (سوره الفاتحة، آیه 5)
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ (سوره المائدة، آیه 3)
  4. عید مبعث 84
  5. عید مبعث 96
  6. (سوره الأحزاب، آیه ۵۶)
  7. عید مبعث 90
  8. ارتباط ۸۹ (دقیقه ۲۷) و سیزده‌رجب ۸۸ (دقیقه۲، ۱۲، ۱۶، ۳۵)
  9. ارتباط 89
  10. غدیر 84
  11. القاء (امر) 77
  12. توفیق، بکاء، نجوا ۷۹
  13. سیزده‌رجب 88
  14. ولایت پیاده‌کننده عدالت در خلقت ۷۹ (دقیقه ۴) و یتیم آل‌محمّد ۷۸ (دقیقه ۴۸)
  15. ولایت پیاده‌کننده عدالت در خلقت ۷۹
  16. آخرالزّمان ۷۸
  17. کتاب جامع ولایت و یتیم آل‌محمّد 78
  18. کتاب ازدواج
  19. شهادت حضرت زهرا ۸۱ (دقیقه ۴۵) و اربعین۹۴؛ اشتباهات مردم (دقیقه ۱۹) و اربعین ۸۷؛ پست و مقام، خلق و نگاه (دقیقه ۱۰)
  20. شهادت حضرت‌ زهرا ۸۱
  21. اربعین ۹۴؛ اشتباهات مردم
  22. کتاب انتقاد؛ محبّت امیرالمؤمنین، نجات بشریّت
  23. اربعین ۸۹
  24. آدم‌شدن 76
  25. اربعین ۸۷؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه
  26. اخلاق در خانواده؛ من نداشتن 75
  27. اربعین ۹۰؛ عبادت‌های خیالی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه