صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
+ | {{فرمایش منتخب|عنوان=حضرت زهرا عصاره و نور تمام خلقت|فهرست=|بخش=دارد}} | ||
+ | |||
+ | |||
{{فرمایش منتخب|عنوان=ظهور نور حضرت زهرا|فهرست=|بخش=دارد}} | {{فرمایش منتخب|عنوان=ظهور نور حضرت زهرا|فهرست=|بخش=دارد}} | ||
نسخهٔ ۲۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۳۰
فرمایش منتخب: حضرت زهرا عصاره و نور تمام خلقت
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
روایت صحیح داریم: خدای تبارک و تعالی، مشیتش قرار گرفت از ولایت، درخت طوبی را خلق کرد. ببین، از ولایت خلق کرد، هر چیزی هست از ولایت است؛ غیر از آن توی عالم چیزی نیست. تو یکچیزی درست میکنی. درخت طوبی را از ولایت خلق کرد. از آن هم بهشت و فردوس و جنّات را خلق کرد؛ آنها هم از ولایت خلق شدند.
حالا از این درخت طوبی امر شد یک سیب چیدند. به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: نصفش را خودت بخور! نصفش را بده به خدیجه! ولایت در ولایت باید تجلّی کند. والله، آن سیبی که آورد به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داد، عصاره ولایت است، عصاره خلقت است؛ زهرا (علیهاالسلام) بهوجود آمد. زهرا (علیهاالسلام) در کلّ خلقت بهوجود بود. اما چه شد؟ زهرا (علیهاالسلام) شد. [۱] زهرای عزیز (علیهاالسلام) عطای خداست، زهرای عزیز (علیهاالسلام) مقصد خداست، زهرای عزیز (علیهاالسلام) عصاره تمام خلقت است، همساخت که علی (علیهالسلام) مانند ندارد، زهرا هم ندارد؛ اما جانش را باز فدای علی میکند. [۲] پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) وقتی به معراج رفت، خدا تدارک دید، یک سیب به او داد. سیب را که گذاشت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دلش میخواست با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بخورد. ببین من به حضرتعباس، بیشتر وقتها اینجوریام. البتّه شماها الحمد لله دارید، وقتی یکچیزی میآوردند جلویم، میخواستم دوستم هم بیاید و بخورد؛ بلکه خودم نخورم. حالا دوست من یکچیز بهتر دارد میخورد. حالا هم همینجورم، حالا هم اگر یک چیزی باشد، حقیقت میخواهم شما بخورید؛ تاحتّی خودم نخورم. (توجّه میفرمایید؟ آنوقت تو اگر اینجور باشی، با او مشترک هستی؛ یعنی با آن دوست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مشترک هستی. إنشاءالله خدا همه ما را اینجوری قرار بدهد.) [۳]
آن سیب، عصاره تمام خلقت بود. این چیست که بعضیها میگویند این سیب بهشتی است؟ این سیبی بود که خدا به نظر خودش ایجاد کرد. آن سیب درست است که من گفتم ولایت است؛ اما امروز میگویم آن سیب را خدا ایجاد کرد، داد به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بخورد، نصفش را بخورد. ببین، علی (علیهالسلام) آنجا بود، دست کرد، نصف دیگر سیب را برداشت؛ پس خلقت در اختیار علی (علیهالسلام) است، نه در اختیار نبیّ. حالا میآید، میگوید: رسولالله! آیا خدا به تو سیب داد؟ میگوید: آره! گفت: میخواستم نصفش را به تو بدهم، یکمرتبه دیدم نیست. گفت: این نصف دیگر سیب است. خلقت، در اختیار ولایت است.
حالا زهرا (علیهاالسلام)، حسابهایش را کرد. خدا وقتی زهرا (علیهاالسلام) را عصاره تمام خلقت کرد، زهرا (علیهاالسلام) گفت: در مقابل علی (علیهالسلام) چهکار کنم؟ در مقابل خواست خدا چهکار کنم؟ گفت: جانم را فدایش میکنم. [۴]
این سیب عصاره تمام خلقت است، عبادت تمام خلقت است، شجاعت تمام خلقت است، انصاف تمام خلقت است، اطاعت تمام خلقت است، حقیقت تمام خلقت است. چرا؟ زهرا (علیهاالسلام) میترسم بگویم نور تمام خلقت است. هر چه شد، گفتم. چرا؟عایشه میگوید: تا زهرا (علیهاالسلام) زنده بود، ما شب سوزن نخ میکردیم؛ نه تمام مدینه روشن است، آسمانها روشن است، ملکوت روشن است، بهشت روشن است، همهجا روشن است؛ مگر جهنّم؛ چونکه جهنّم جای دشمنان علی (علیهالسلام) است؛ اگرنه آنجا هم روشن بود. [۵]
چرا حضرت زهرا (علیهاالسلام) عصاره خلقت است؟ عصاره خلقت باید از زهرا (علیهاالسلام) به عمل بیاید؛ یعنی دوازدهامام (علیهمالسلام) به عمل بیاید، ایناست عصاره خلقت، ایناست دلیلش. این عصارهاش است. آیا ائمه، دوازدهامام (علیهمالسلام)، عصاره خلقت نیستند یا هستند؟ باید عصاره خلقت از زهرا (علیهاالسلام) بهوجود بیاید. ما چه داریم میگوییم؟ کجای کار هستیم مدام زهرا، زهرا میکنیم؟! [۶]
حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بالأخره میخواهد از معراج بیاید، آخر به خدا چه بگوید؟ بگوید خداحافظ؟ اگر بگوید، خب معلوم میشود که یک خدای دیگری باید باشد که این خدا را حفظش کند. گفت: یا علی! خدا هم گفت: یا علی! حالا خوشمزهاش سر ایناست: خدا با پیامبرش خیلی حرف زد، شما هنوز صدای خدا را نشنیدهاید که ببینید چقدر ملیح است! والله، من شنیدهام، دو مرتبه من روبرو شدم با صدای خدا. بیخود نیست که من اینقدر سرِ کِیفم، صدای خدا خیلی ملیح است!
حالا خدا با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حرف زد، دید دارد علی (علیهالسلام) با او صحبت میکند. گفت: خدایا! این پسر عمّم علی (علیهالسلام) است؟ گفت: نه! من دیدم تو علی (علیهالسلام) را دوست داری، من هم با صدای علی (علیهالسلام) با تو حرف میزنم. (بیایید عزیزان من! علی (علیهالسلام) را دوست داشتهباشید! خدا با زبان علی (علیهالسلام) با شما حرف بزند. مگر چیز دیگری توی این عالم هست؟)
حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد اینجا و حضرت امیر (علیهالسلام) پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را استقبال کرد؛ چونکه از «قابقوسین أو أدنی»[۷] آمده، آنجا آمد، با هم ملاقات کردند. گفت: یا محمّد! میخواهی به تو بگویم کجا رفتی؟ بهشت رفتی، جهنّم را دیدی، قصرها را دیدی؛ تمام این مسافرتی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفتهبود را علی (علیهالسلام) گفت. گفتش که خدا سیبی به تو داد، تو گفتی میخواهم با علی (علیهالسلام) بخورم، یکمرتبه دیدی نصفش نیست. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دست توی جیبش کرد و گفت بیا! جفت کرد. آن سیب را پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نخوردهبود، دید یکی است. این سیب عصاره تمام خلقت است.
اینجاست که علی (علیهالسلام) امر میکند، (رفقای باسواد که در مجلسید، توجّه کنید!) حالا [درست است] امر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را اطاعت میکند؛ اما علی (علیهالسلام) اینجا امر میکند. چرا؟ میخواهد عصاره خلقت کاشته شود. علی (علیهالسلام) امر میکند: یا محمّد! این سیب را بگیر! تو در کوه حرا میروی، چهلروز جدا میشوی. این دید من است: باید رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) چهلروز عمر و ابابکر را نبیند، خالد را نبیند، دشمنها را نبیند. چرا؟ زهرا (علیهاالسلام) میخواهد در این دنیا بهوجود بیاید، نه که زهرا (علیهاالسلام) کلّاً بهوجود بیاید، زهرا (علیهاالسلام) بهوجود است. وجود در مقابل زهرا (علیهاالسلام) ضعیف است، نابود است. زهرا (علیهاالسلام) وجود است، علی (علیهالسلام) وجود است، امامزمان (عجلاللهفرجه) وجود است، دوازدهامام (علیهمالسلام) وجودند. [۳]
ما چند جور مرحله داریم. از آنجا میگوید: اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) نباشد، تمام اینها فروریزان میشود. درستاست؟ حالا میخواهیم مثلاً بفهمیم وجود حضرتزهرا (علیهاالسلام) چیست؟ چطوری است؟ وجود ائمه (علیهمالسلام) چطوری است؟ وجود یک مؤمن چیست؟ وجود این یعنیچه؟ از کجا این درجه را پیدا کرده؟ از کجا شما جوری شدی که زیارت تو، مطابق زیارت دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) است. از کجا شدی که یکی از تو خوشش نیاید، به تو توهین کند، هیچ عبادتش قبول نمیشود.
تمام شرافتهایی که در این خلقت است، برای ولایت است. تمام شرافتهایی که زیر آسمان است، بهواسطه ولایت است. زهرای عزیز (علیهاالسلام)، موقعیکه خلقت نبوده، بودهاست، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده است، این چیزها هم که پیدا میشود، اینها جوری شد که بشر را به تکامل برساند. اینها در این عالم آمدند، شاید صدها عالم باشد که اینها بودند؛ چونکه مغز ما کشش ندارد. [۸]
امر شد که یا محمّد! در این چهلروز باید علی (علیهالسلام) بیاید یکسری به تو بزند، نانی میخواهی، آبی میخواهی، هیچکس حقّ ندارد بیاید، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم فرمود: من ملاقات ندارم، هیچکس نباید بیاید، بهغیر از علی (علیهالسلام)؛ اگرنه آنها میرفتند، عمر و ابابکر، اینها خب همهاش میرفتند، ممنوع اعلام شد؛ نه که جاذبه اینها در اینکار دخیل باشد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم همینکار را کرده، چهلروز آنجا رفت، کناره گرفت و نقشی نداشت.
علی (علیهالسلام) قربانش بروم، میآمد، نان میبرد، آب میبرد. علی (علیهالسلام) آمد و رفت کند، یا محمّد! باید زهرا (علیهاالسلام) هم نقش علی (علیهالسلام) داشتهباشد، نه این نقشها را. توجّه کن! حالا شد زهرا (علیهاالسلام) عصاره خلقت، حالا این عصاره یک عصارهای دارد، حرف من سر ایناست. حالا عصاره تمام خلقت در آن سیب است، سیب را رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) خورد، جاذبه همه خلقت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) است. این عصاره هم یک عصارهای دارد. [۳]
حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفته آنجا در کوه حرا، اینقدر گریه میکرد. چرا؟ این مکّه را بتکده کردهبودند. کوه حرا یکجایی است آنجا مافوق آن، که مکّه را در ظاهر میدید. نمیخواهم جسارت کنم، من میخواهم بگویم تمام خلقت باید تعظیم به علی (علیهالسلام) بکند، حالا مگر نکرد؟ حالا این سیب را آورده، دارد میرود آنجا، دیوار خم میشود، یک دیواری بود میگفتند چندینسال همینطور خم بود، به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سلام میکرد، ریگها به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سلام میکردند، من میخواهم بگویم چرا تا حالا نمیکردند؟ حرف دارم، چرا تا حالا نمیکردند؟ چرا حالا میکنند؟ خدا دارد، خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میخواهد علی (علیهالسلام) از خودش بالاتر باشد.
به تمام آیات، من بیدین از دنیا بروم، من یک ذرّاتی از محبت آنها دارم، دلم میخواهد همه شما از من بهتر باشید، حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نمیخواهد علی (علیهالسلام) از او بهتر باشد؟ چرا نمیفهمی حرف مُفت از توی دهانت در میآید؟ خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میخواهد اینطور باشد. قربانت بروم، این حرفها یعنیچه؟ خواست پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است؛ پس من میگویم اینها سلام کردند، میگویی چطور بوده؟ حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کمتر است؟ نه! خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید: من با صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم میگوید: آدم در گِلش بوده، من نبیّ بودم. مگر ما میخواهیم بگوییم این پایینتر یا بالاتر است؟ چه دارید میگویید؟ این حرفها نیست که! اینها دو نورند. [۹]
حالا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: وقتی از کوه حرا آمدی، این سیب را نصفش را خودت بخور! نصفش را به خدیجه بده! این عصاره تمام خلقت است. غذای بهشتی چیست؟ به ارواح پدرم، غذای بهشتی را من هم خوردهام، چیزی نیست که! خب این غذای دنیایی را از این بازار خریده، آن غذای بهشتی را هم از آنجا آورده، چیزی نیست؛ این سیب عصاره تمام خلقت است.
عصاره خلقت زهرا (علیهاالسلام) است؛ اما عصارهِ عصاره، علی (علیهالسلام) است. چونکه اگر زهرا (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی، خدا نمیگوید به عزّت و جلالم عبادت ثقلین کنی، میسوزانمت. (زبانم قطع بشود این حرف را میزنم) رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را هم قبول نداشتهباشی، نمیگوید عبادت ثقلین کنی، میسوزانمت؛ اما میگوید علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی، میسوزانمت؛ چون علی (علیهالسلام) عصاره تمام عصارههای خلقت است، تاحتّی عصاره زهرا (علیهاالسلام) است علی (علیهالسلام). حالا میگوید اگر علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشی، میسوزانمت؛ پس خدا یک برتری به ولایت داده، یک برتری به علی (علیهالسلام) داده به هیچکس نداده است. توجّه بفرمایید! پس معلوم شد که عصاره تمام عصارهها ولایت است. [۳]
فرمایش منتخب: ظهور نور حضرت زهرا
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
گفتار متقی[۱۰]
چرا ائمه طاهرین (علیهمالسلام) در دنیا آمدهاند؟ آمدهاند تا شما را هدایت کنند، آیا خدا زهرای عزیز ما را در دنیا آورد که دستش را بشکنند؟ سیلی به او بزنند؟ فشار به او بدهند؟ در دنیا آورد که این کارها را با او بکنند؛ یا خدا او را آورد که جلسهای درست کند تا شما را آگاه کند؟ [۱۱] تمام ائمه ما بالخصوص زهرای عزیز (علیهاالسلام)، تمام ابعادشان این بود که شما را از فتنه آخرالزّمان نجات بدهند، از فتنهها نجات بدهند، از بیدینی نجات بدهند. [۱۲]
حالا اینها کینه دارند، آمدند بهجان خدیجه افتادند، تو که این همه مال داری، بیشتر مردم دارند با مال تو تجارت میکنند، اشخاصی هستند که صدها شتر مَهر تو میکند، چرا آنها را ردّ کردی و رفتی زن محمّد یتیم شدی؟ بفرما! حالا دارند او را مذمّت میکنند؛ اینها نمیفهمند. جگر من خون است! هم از دست اینها، هم از دست امروزیها؛ اما اهلجلسه نه، من اینها را به اهلجلسه نمیگویم، اهلجلسه مبرّا هستند. این بنده خدا الآن توی کوهها بوده، پا شده و آمده کمکی به جلسه بکند. این نه! این، اهلجلسه است. هر چند هم دور است. إنشاءالله عقایدش هم جلسهای باشد، عقایدش هم مردمی نباشد.
حالا گفتند: به دیدنت نمیآییم. (آخر، زایشگاه که نبودهاست، باید زنها را کمک کنند. من یادم هست، زنها را کمک میکردند. حالا شاید شما هم بدانید.) گفتند: ما به کمکت نمیآییم. تا اینها گفتند: نه! خدیجه (علیهاالسلام) ناراحت شد، چونکه خدیجه (علیهاالسلام) خلق است، خیلی توجّه اینجوری ندارد. یکدفعه زهرا (علیهاالسلام) به او دلالت داد، فرمود: مادرجان! غصّه نخور! اینها میخواهند تو را غصّه بدهند. (حالا خدا میخواهد با او چهکار کند؟ خدا میخواهد او را افشاء کند. جان من! خدا، بهفکر شماست؛ اما میگوید یاد من باشید. او بهفکر شماست، شما هم یاد خدا باشید. یاد خدا، ایناست که امرش را اطاعت کنید.)
چهار زن مجلّله در بهشت است. یکی حواء، یکی آسیه، یکی دختر عمران، مریم و یکی ساره است، به کمکت میآیند. (چهار زن مجلّله را خدای تبارک و تعالی در بهشت قرار داده، آنها مخلّد؛ یعنی همیشه در بهشت هستند.) من در دنیا هستم، حالا باید اینجا بیایم و حضور داشتهباشم؛ تا حالا حضور نبودم، حضور مردم بیایم، اینها برای کمک میآیند. یکدفعه چهار زن مجلّله آمدند. (آخر، داری چه میگویی؟ کجا زهرا (علیهاالسلام) را شناختی؟)
حضرت زهرا (علیهاالسلام) از کلّ خلقت خبر دارد، از بهشت خبر دارد، از آنجا خبر دارد، مادرش را دارد نصیحت میکند: مادر! آنها میآیند. یکدفعه دیدند که این چهار زن با پارچهها و حلّههایی که در دستشان بود، آمدند. (من قسم میخورم که خدیجه کمک نمیخواست، اینها برای دلخوشی خدیجه (علیهاالسلام) آمدند. عزیز من ! تو با خدا باش! کمک برایت میآید. هر چقدر طرف مقابل تو بدجنس باشد، از شیطان که بدجنستر نیست. شیطان فلج است. از شیطان که شیطانتر نیست؛ اما فلج است.)
ایننیست که شما خیال کنید که حالا زهرا (علیهاالسلام) ایناست که در ظاهر میبینید. دارد حالی زن و مرد میکند که زهرای عزیز (علیهاالسلام) نور خداست، زهرا (علیهاالسلام) با ماوراست، زهرا (علیهاالسلام) اینجا نیست که! زهرا (علیهاالسلام) از همهجا خبر دارد، اینکه هنوز در صندوقچه مادرش است؛ یعنی احترام کنید یک کسیکه اینجوری است؛ اما بخل و عداوت نگذاشت که اینها اینکار را بکنند، حسودی نگذاشت. (در روایت میگوید سهطایفه بهشت نمیروند: یکی متکبّر، یکی آدمی که بخل دارد و کسیکه حسود است.)
حالا فاطمه زهرا (علیهاالسلام) که ظاهر شد، یک نوری تجلّی کرد که تا زهرا (علیهاالسلام) زنده بود، آن نور در مدینه بود؛ اما آن نور را چهکسی میدید؟ آن، نورِ ولایت بود. آن، نورِ توحید بود. آن، نوری بود که خدا به زهرا (علیهاالسلام) دادهبود. زهرا (علیهاالسلام) از نور خدا خلق شده، نورفشانی میکند. یکوقت دشمن تعریف میکند، یکوقت دوست. عایشه میگوید: تا زهرا (علیهاالسلام) بود، یک نوری بود تمام مدینه را گرفتهبود.
به تمام آیات قرآن، من آن نور را دیدم. تو اگر زهرا (علیهاالسلام) را بشناسی، نورش را میبینی. اینها یک چیزهایی نیست که پیش ما نباشد. نه اینکه نورش را ببینی، بهدینم، از نورش استشمام میکنی؛ اما چشمی که جای دیگری نگاه نکند، چشمی که در اختیار زهرا (علیهاالسلام) باشد، مشامی که در اختیار ولایت باشد. این چیز دیگری نمیفهمد. همانطور که آنها انتظار خباثت دارند، مؤمن انتظار اینها را میکشد. به تمام آیات قرآن، زهرا (علیهاالسلام) بهمن دست دادهاست. بهدینم، راست میگویم؛ اما این دست، جای دیگری نرفتهباشد، این دست در اختیار باشد، این چشم، در اختیار باشد، این پا، در اختیار باشد. حضرت زهرا (علیهاالسلام) صیغه مَحرمیّت خواند. صیغه مَحرمیّت؛ یعنی صیغه ولایت خواندهاست. حالا این [نوهام] مهدی است. میگفت: وقتی تو را عمل میکردند، دکتر میگفت: این کیست که قلبش دارد میگوید: علی! آن قلبی که علی (علیهالسلام) بگوید، با زهرا (علیهاالسلام) مَحرم است؛ اما قلب تو میگوید: ویدیو! تلویزیون! هنوز از این بیصاحبمانده دست برنداشتید. برای امامحسین (علیهالسلام)، برای ولایت، مشابه درست میکنید. مگر عمر و ابابکر نکردند؟ مشابه درست کردند؛ هفتاد هزار نفر مردم، دنبال مشابه رفتند. ای مشابهدرستکن! کجا میروی؟ [۱۳]
بیتوته و نجوا با ولایت
کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خدا، وصل به قرآن، وصل به توحید و وصل به ماوراست[۱۴]
شما بدانید که هر کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خداست، وصل به قرآن است، وصل به توحید است، وصل به ماوراست. عزیز من! من الآن برایتان روایت نقل میکنم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من ریشه درخت توحیدم، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، یعسوب الدّین، جانشین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، وصیّ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: من ساقهاش هستم، آقا! دیگر باقی دارد؟ بله! میگوید: این شجره، میوه میخواهد، میوهاش قرآن است، دیگر چه؟ میگوید: دوستان ما برگش هستند؛ یعنی برگ اگر توجّه داشته باشید، من یکوقت جسارت کردم، گفتم: من وقتی در بیابان میرفتم، با برگهای درخت نجوا میکردم، آن برگ را برمیداشتم، اینجوری مثل یک کتاب در دست میگرفتم، سر به سوی آسمان میکردم، میگفتم: خدا! این را چه کسی لولهکشی کرده است؟ تمام توجّه من روی برگ بود. طرف خدا میرفتم، چه کسی آن را لولهکشی کرده است؟ پس بدان برگ باید میوه را چه کار کند؟ حفظ کند، البتّه چرا؟ منظور این است باید اتّصال باشد؛ پس ریشه شجره توحید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شد، ساقهاش علی (علیهالسلام)، میوهاش قرآن مجید، تو باید برگش باشی، حفظ کنی. امام صادق (علیهالسلام) هم میفرماید: عزیزان من! یک کاری کنید ما قیامت، خجلزده نباشیم که بگوییم این شیعه ماست، یک کاری کنید که امر ما را اطاعت کنید و ما آنجا سرفراز باشیم. [۱۵]
آقاجان من! شما میتوانید به من اعتراض کنید، بگویید که این برگ حفظ میکند یا ولایت حفظ میکند؟! یا خدا حفظ میکند؟! یا قرآن حفظ میکند؟! میتوانید به من اعتراض کنید. حالا من جواب اعتراضت را میدهم. اگر یک خیمهای زدند، امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» یعسوب الدّین، امام المبین یا حضرت زهرا، صدیقه طاهره (علیهاالسلام)، امام حسن (علیهالسلام)، امام حسین (علیهالسلام) در آن بودند، مثل همان حدیث کساء؛ آیا عباء قیمت دارد یا اینها؟! آن چادر قیمت دارد یا اینها؟! اگر ما میگوییم که برگ حفظ میکند؛ برگ به منزله یک چادر است، اصلِ درخت میوه، ریشه و ساقهاش است. این حرف را زدم که شیطان در دل شما هیجانی پیدا نکند؛ پس اگر میگوید برگ اینطوری حفظ میکند؛ مثل یک چادری که حفظ کند.
روایت دوم: امام صادق (علیهالسلام) به دوستان و شیعههایش میگوید: یک کاری بکنید که باعث زینت ما باشید! زینت یعنیچه؟! خب برگ درخت هم زینت است. حالا اگر میگوید این شیعه برگ درخت توحید است، آقای مهندس! باید جدا نشوی. من یک برگ درخت کَندم، دیدم یک شیرهای دارد، این شیرهاش به ساق درخت وصل است؛ گفتم: اَی به قربانت بروم! اِی پیامبر! ای امیرالمؤمنین! ببین شیرهاش به این ساقه درخت وصل بود؛ پس باید جدا نشوی! اگر یک پوست درختی را اینطوری، یکقدری جدا کنند، بالایش خشک میشود. باباجان! عصاره این روایت این است. من دلم میخواهد توجّه بفرمایید! قربانتان بروم، فدایتان بشوم، اگر این پوست درخت را جدا کنی، یک قسمتیاش را؛ آب به آن بالای درخت نمیرسد، خشک میشود؛ وقتی درخت خشک شد، باید آن را سوزاند. خدا عمر و ابابکر را لعنت کند! ولایت را از مردم جدا کردند، گفت: «حَسبنا کتابالله» تمامشان خشک شدند، تمام پیروانشان خشک شدند. چرا؟ جدا کرد، ولایت را جدا کرد. چرا میگوید تمام گناهان عالم، گردن عمر است؟ ولایت را جدا کرد؛ قربانتان بروم، عصارهاش این است. [۱۶]
اگر افشای ولایت، درون قلبت نباشد، حرف است؛ ارتباط با ولایت نیست. اغلب مردم اینطور هستند، چون پیرو خلقند و کنار نرفتند و درون قلبشان نجوا نیست. من از اوّل دنبال خلق نرفتم، کارهایی برای خودم جور میکردم و از آن لذّت میبردم. شما که داری کار میکنی، مهندس یا دکتر یا کاسب هستی یا درس میخوانی، شما باید با روح کلّ خلقت ارتباط و اتّصال داشتهباشی. روح کلّ خلقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. الآن هم به وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) اتّصال پیدا کنی و اگر هدفت این باشد، شما داری نجوا میکنی. [۱۷]
ارجاعات
اخلاق در خانواده
کَظمِ غِیظ[۱۸]
عزیزان من! قربانتان بروم، انسان باید «کَظمِ غِیظ» داشته باشد، خشم خودش را فرو ببرد؛ هیچ چیزی بالاتر از این نیست که غیظ خودتان را فرو ببرید. غیظ فقط برای امر خدا و بغض نسبت به دشمنان حضرت زهراست، اصلاً نباید بغض و غیظ، نسبت به چیز دیگری در شما وجود داشته باشد.
ای شیعه علی! مگر علی (علیهالسلام) غیظ در وجودش بود؟ حالا فلانی میگوید: نمیدانم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عمرو بن عبدود را کشته، یک شمشیر زده، بلند شده، راه میرود، غیظش را فروکش کند. ای نادان! مگر امیرامؤمنین علی (علیهالسلام) به غیر از خدا، غیظ در وجودش هست؟ علی (علیهالسلام) نور خداست. نور که غیظ در وجودش نیست. چه کسانی هم دارند این را میگویند؟ کاش یک عوام این حرف را میزد. من دارم میگویم در مؤمن نباید غیظ باشد، اگر هم غیظ در دیگری هست، باید دعا برایش کند! اصحاب یمین یعنی این.
هر موقعی دیدید که اینطوری نیستید، بدانید که «اصحاب یمین» نیستید. هر موقعیکه دیدید اینطوری نیستید، «متقی» نیستید، امضاشده نیستید. کارتِ امضا به شما نمیدهند، کارت قبولی به شما نمیدهند. حالا اگر اینطوری شدید، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) «صفات الله» به شما میدهد. یک مدّت باید اینطوری بشوید! فوری «صفات الله» به شما میدهند، صفات خودشان را به شما میدهند، دیگر راحت میشوید. شما صفات خدا میشوید. بیایید حرف مرا بشنوید! بیایید از این راه بروید! بیایید با هم از این راه برویم!
با مردم بداخلاقی نکنید! من تکرار میکنم: با مردم سازش کنید! مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با یک یهودی سازش نمیکردند؟ ما باید اخلاقمان را عوض کنیم! این اینطوری است، آن اینطوری است، هر طور که میخواهد باشد. تو «اخلاقحسنه» داشته باش!
مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نبود که زِره او را یک یهودی دزدیده بود. حالا قنبر رفته آن را پیدا کرده است و آورده ؛ چونکه زِره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) معلوم بود، پشت نداشت؛ هر چه که داشت جلوی آن بود. بین همه زِرههای جنگجوها پیدا بود. حالا زِره را آورد. به امیرالمؤمنین گفت: بروید (علیهالسلام) شاهد بیاورید! ببین حکومت علی (علیهالسلام) یعنی این.
حالا کسیکه آنجا [به عنوان قاضی] نشسته است، به علی (علیهالسلام) میگوید: برو شاهد بیاور! علی (علیهالسلام) میگوید: همانطور که با مردم رفتار کردی، با من هم رفتار کن! حالا میگوید: علیجان! شاهد بیاور! حالا رفته شاهد آورده، میگوید: این زِره من است. [آن قاضی] گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر بدانی علی (علیهالسلام) چه کرد؟ گفت: چرا اسم مرا اینطوری صدا زدی که این یهودی خجالت بکشد. (ولایت یعنی این، کسی را خجالت ندهید! تو اینطوری هستی، تو آنطوری هستی. همه جای ما لَنگ است. هر کجا را نگاه میکنم، میبینم لَنگ هستید.)
آنوقت به او گفت: یهودی! برادر! او را برادر خطاب کرد، نوازشش کرد. گفت: اینطوری که تو قدری وحشت کردی. چقدر این زِره را فروختی؟ بیا پولش را بگیر! دوباره به او آدرس داد. گفت: هر وقت مضطرّ شدی، بیا پیش من، من به تو پول میدهم. ببین چه کار کرد؟ من از دست یک عدّهای میسوزم.
اخلاق علی (علیهالسلام) را در خودمان پیاده کنیم. سازندگی یعنی این. اینکه میگویم خودمان را بسازیم؛ یعنی این. آیا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یهودی را دوست داشت؟ نه! او که دست از اخلاقش برنمیدارد، تو هم دست از اخلاقت برندار! چه کاره هستی که من اینطرف و آنطرف میروم؟ من سر و کارم با خداست. خدا میگوید: یا محمّد! من باید هدایت کنم. به خود پیامبرش میگوید تو چه کاره هستی؟ تو میخواهی هدایت کنی؟! [۱۹]
ارجاعات
سخنی با خانمها
صفات زینب داشته باشید [۲۰]
خواهر عزیز! تو که میآیی زیارت حضرت معصومه (علیهاالسلام)، تو که میروی زینبیه، تو که میروی سوریه، باید سنخه حضرت زینب (علیهاالسلام) باشی، باید سنخه حضرت معصومه (علیهاالسلام) باشی تا «إشفعی لنا فیالجنّة» باشی. اگر سنخه نباشی، «إشفعی لنا فیالجنّة» نیستی. دو تا زن هستند که در مورد آنها گفته شده «إشفعی لنا فیالجنّة»: یکی حضرت زینب (علیهاالسلام) است، یکی هم حضرت معصومه (علیهاالسلام) است. چطور «إشفعی لنا فیالجنّة» میشوی؟ تو باید صفات آنها را داشته باشی. اینها «صفات الله» هستند. تو وقتی رویت را گرفتی، خودت را از نامحرم پوشاندی، حضرت معصومه به تو چه میدهد؟ «إشفعی لنا فیالجنّة»، امضاء میکند تو را، امضا به تو میدهد. [۲۱]
حالا آقا برای نیمه شعبان تئاتر درست میکند، تو هم میروی تماشا! امام میگوید: امر ما را اطاعت کن! حالا او که تئاتر درست میکند تقصیر دارد، تو که به تماشا میروی، از او بیشتر تقصیر داری. این چراغانیها که میشود، به نظر من عین دروازه ساعات است که داشتند اُسراء را وارد میکردند و ساز و آواز میزدند، یک عدّهای هم به تماشا میآمدند! خانم! به تو میگوید خودت را حفظ کن! آخر چراغانی میروی چه چیزی ببینی؟! چند نفر تو را میبینند؟! چه کار میکنی؟! کجا میروی تماشا؟! تُف توی غیرتت! [۲۲]
عزیزان من! قربانتان بروم، خانمها! شب عاشورا، تاسوعا، بروید کنارِ خانهتان! یک زیارت عاشورا بخوانید و اشکی بریزید! خدا از سر تمام گناهانتان میگذرد و شما را میآمرزد. کجا میآیید توی خیابانها؟! حالا دیگر زنها هم دسته دارند!! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: برو در خانهات بنشین! او میگوید برو بیرون، این هم میرود! میخواهد ثواب کند! این است که میگویم ثوابی شدید. این کارها چیست که میکنید؟ یک نفر هم نمیگوید اشتباه است. [۲۳]
وقتی حضرت زینب (علیهاالسلام) در دوازه کوفه آمد، امام حسین (علیهالسلام) به او اجازه داد و گفت: خواهر! در شام دارند به پدر ما لعنت میکنند، تو باید در دوازه کوفه خطبه بخوانی! از آنجا هم به شام بروی و خطبه بخوانی. زینب (علیهاالسلام) به امر برادرش خطبه خواند. [۲۴]
حالا آن خانم میگوید: زینب (علیهاالسلام) خطبه خواند، من هم باید توی مردها بروم و خطبه بخوانم! [۲۵] اگر حضرت زینب (علیهاالسلام) صحبت کرد، پرچم علی (علیهالسلام) را افراشته کرد، پرچم یزید را پایین آورد، تو که صحبت میکنی، به دینم! به ایمانم! پرچم یزید را افراشته میکنی. [۲۶] او یک دینِ رفتهای را که خلق برده، میخواهد برگرداند! زینب (علیهاالسلام) میخواهد لعنت را از روی پدرش بردارد! زینب (علیهاالسلام) میخواهد اینهایی که گفتند حسین کافر است، مسلمانیِ حسین (علیهالسلام) را در خلقت اعلام کند! آدم آتش میگیرد! [۲۵]
خواهر عزیز! عزیز من! شما باید صفات زینب (علیهاالسلام) داشته باشید. حالا که به او میگویی، میگوید: زینب (علیهاالسلام) سخنرانی کرد، من هم میکنم. تو همه کارهایت به امر زینب (علیهاالسلام) است که حالا سخنرانیاش را یاد گرفتهای؟! زینب (علیهاالسلام) به امر امام زمانِ خودش خطبه خواند. میخواست شیعهها بمانند، میخواست بنیامیّه را رسوا کند. همینطور که رسوا کرد. آن بلاغت حضرت زینب (علیهاالسلام)، آن سخنرانیاش یزید را رسوا کرد. [۲۱] خانمها! شما فردای قیامت جواب زهرا (علیهاالسلام) را چه میدهید؟ بدانید اینجا آزادید، آنجا آزاد نیستید. اینجا آزادی را خودتان به خودتان دادید، یا یکی که یک قدری مافوق شماست به شما داده است. این آزادیها به قرآن! گرفتاری است.
خانم عزیز! یک روزی تو را میآورند پای محاکمه. به چه مجوّزی صحبت میکنی؟ آیا این حرف تو، اتصال به کلام است؟ آیا این کار تو را قرآن مجید قبول کرده؟ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) قبول کرده؟ زهرای عزیز (علیهاالسلام) قبول کرده؟ نه! [۲۷] تو میخواهی مردم را به شهوت خودت تحریک کنی. [۲۸] برای چه خودت را در اختیار نامحرم میگذاری؟ هیچ هم ناراحت نیستی! مگر پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟ اصلاً تو به حرف زهرا (علیهاالسلام) توجه نداری. والله! پشت به ولایت کردی. [۲۷] آیا تو زینب (علیهاالسلام) هستی؟ آیا امام حسین (علیهالسلام) به تو گفته حرف بزن؟ این کارها چیست که میکنید؟ همه اینها خیمهشببازی است. فردای قیامت، خدا پدرت را در میآورد. [۲۸]
نگاه
عصاره نگاه
از اوّل جوانیام [از گناه] گذشتم، اصلاً نگاه تویام نبود؛ بنایم نبود نگاه کنم. شما بنایت باید اینباشد که نگاه نکنی؛ آنوقت این چشم در اختیار خداست. چشمهای ما بیشترش در اختیار شهوت و در اختیار دنیاست؛ آنوقت آن چشم، فردای قیامت رحمت به آن میشود، عذاب نمیشود.
این چشمها مال امتحان هم هست. آخر میدانی چرا؟ این چشم گرفتارت میکند. ابنملجم ببین چهجور شد؟ ابنملجم مثل ما نبود، مُرادی بود؛ مُراد میداد. یکدفعه نگاه کرد، گرفتار شد، علیکش شد. شما شهوت برانگیختهات میکند به نگاهت؛ پس باید چه کنیم؟ تو نباید نگاه کنی، چرا نگاه میکنی؟! نگاه باید به رحمتِ آن آدم کرد، آن اشکال ندارد. به آن رحمتی که از او نازل میشود، باید نگاه کنیم؛ یعنی این جوان به آن رحمتی که از او نازل میشود، آن رحمت «رحمةٌ للعالمین» است.
هشام همساخت بود که امامصادق (علیهالسلام) او را میخواست، آخر هم حالیِ اینها کرد: به رحمتش نگاه کردم. رحمت را میبوسد، رحمت خدا. آنها شاگرد امامصادق (علیهالسلام) هستند؛ اما ولایت به آنها القاء نشده. میآید پیش امام، شما باید ولایت بهت القاء شود؛ پس نگاه رحمتی خوب است؛ نه نگاه شهوتی.
کم آدم پیدا میشود اینجور باشد. این همه دفاع از بچّههای مردم کردم، یک نگاه بد به آنها نکردم. نگاه باید رحمت باشد، رحمت از شما نازل شود؛ نه شهوت. حالا همینطور شده که میگوید یکی از شما بادین از دنیا نمیروید. نگاه شهوتی دارند، نگاه شهوتی به هر شیئی.
دزد میرود نگاه دزدی میکند، نگاهِ چهجوری میکند؟ نگاه شهوتی میکند. دفاع رحمتی هم همساخت است، ما باید بفهمیمم این فانی میشود، نگاه به فانی نکنیم. چشمتان غنی باشد، احتیاج نداشتهباشد. عقلت برسد، احتیاج به فانی نداشتهباش!
امامصادق (علیهالسلام) به آن شخص گفت: برو در آن آبادیتان، در آن شهر یک نفر که ما را قبول داشتهباشد، برو زیارتش! آنوقت خدا ثواب دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) به تو میدهد. نگاهت رحمتی است.
خدا میگوید: اگر بخواهی، به تو میدهم؛ یعنی آنها را نخواهی، این را بخواهی. همه این عالَم را فانی بدان! امامزمان (عجلاللهفرجه) را باقی بدان! آنوقت شما طرف فانی میروی یا باقی؟ شما باید احتیاج نداشتهباشی؛ آنوقت آن کار را نمیکنی. ابنملجم احتیاج دارد. نگاه به بچّه اَمرَد [پسر زیباروی نوجوان] کنی، گناه ابنملجم به تو میدهد.
من خودم از جوانیام اینجور بودم، من حربه گناه نداشتم. آن القاء و افشاء به تو میدهد، القاء و افشاء حفظت میکند. فقط در فکر باش که این بچّهها را نجات بدهی. [۲۹]
- ↑ أینالرّحبیون (شناخت ولایت) 76
- ↑ شهادت حضرت زهرا ۹۰
- ↑ پرش به بالا به: ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ عصاره تمام عصارهها ولایت است؛ (شناخت ولایت) ۸۴
- ↑ افشای شیعه 84
- ↑ شهادت حضرت زهرا 90
- ↑ اصحابکهف و رقیم؛دزدی بهنام شیطان 75
- ↑ (سوره النجم، آیه 9)
- ↑ اشیاء خلقت 80
- ↑ عید غدیر ۹۱؛ جامعه
- ↑ شناخت ارکان خدا ۷۶ (دقیقه ۴۴) و فدایی ولایت ۸۴ (دقیقه ۵۸) و اعتقاد؛ مشهد ۹۱ (دقیقه ۲۶)
- ↑ شب قدر91
- ↑ شناخت ارکان خدا 76
- ↑ اعتقاد، مشهد 91 و فدایی ولایت 84 و صادرات مؤمن اطاعت امر است 81 و کتاب لا إله إلّا الله
- ↑ حج ۸۰ (دقیقه ۴) و شجره توحید (دقیقه ۱۵، دقیقه۱۷)
- ↑ حج ۸۰
- ↑ شجره توحید 75
- ↑ کتاب نجوا
- ↑ یتیم آلمحمد ۷۸ (دقیقه ۵۳ و ۴۴)
- ↑ کتاب جامع ولایت و یتیم آلمحمد 78
- ↑ عصاره زیارت ۷۷ (دقیقه۴۳ و ۵۳) و عاشورای ۸۸، ارتباط (دقیقه ۱۹)
- ↑ پرش به بالا به: ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ عصاره زیارت 77
- ↑ نیمه شعبان ۸۳
- ↑ عاشورای ۸۸؛ ارتباط
- ↑ عبادت و اطاعت؛ درباره خمس 73
- ↑ پرش به بالا به: ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ عصاره عاشورا 82
- ↑ اربعین ۹۰؛ عبادتهای خیالی
- ↑ پرش به بالا به: ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ شناخت امر 82
- ↑ پرش به بالا به: ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ اربعین ۸۷؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه
- ↑ بیانات متقی 11/95