صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: ظاهر شدن امامحسین در دنیا
فهرست مقصد متقی
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
ائمهطاهرین (علیهمالسلام) در هر ابعادی شاخص هستند. فاطمهزهرا (علیهاالسلام) خدمت پدرش آمد و فرمود: پدرجان! این فرزند من همینطور میگوید «أنا العطشان! أنا العطشان!» من آب میخورم، باز میگوید: «أنا العطشان!». حالا زهرایعزیز (علیهاالسلام) این مطلب را میداند، نه اینکه نداند؛ میخواهد اینکار افشا شود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: دخترم! عاشورا این فرزندت، بدنش از تشنگی ترک، ترک میشود، او را در کربلا میکشند! وقتی به کربلا رفتم، در حرم امامحسین (علیهالسلام) فریاد کشیدم و گفتم: حسینجان! چهکسی تو را کشت؟! آیا انگلیس و آمریکا، یهود و نصارا، اَرمنی و مجوس، حسینِ ما را کشت؟! حالا حضرتزهرا (علیهاالسلام) فرمود: این فرزند را میخواهم چهکنم؟! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: عزیز من! شفاعت اُمتم با اوست، دوستانش را شفاعت میکند. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) فرمود: پدرجان! به دیدهمنّت دارم. تمام این دنیا که هیچ؛ مافوق دنیا، اگر کاری داشتهباشند، به توسط حسینم آمرزیده میشوند. اشکی که برای او بریزند، اگر گناهان آنها مطابق برگهای درخت و ریگهای بیابان باشد، میآمرزم؛ اما طرفدار بدعتگذار نباشند؛ وگرنه اشکشان، مثل مَشک است. امامرضا (علیهالسلام) فرمود: «بشرطها و شروطها، أنا من شروطها» تو نیستی که گریه میکنی، تو محبوب گرفتی، محبوبت خلق است. محبوبت باید زهرای عزیز (علیهاالسلام) باشد، محبوبت باید امامحسین (علیهالسلام) باشد. بیرحمهای بیانصاف! زهرایعزیز (علیهاالسلام) دارد فرزندش را فدای شما میکند! کجا میروید؟! شما هم باید بهفکر مردم باشید، بیخودی که به جایی نمیرسید! حالا بروید یک کارهایی بکنید! ببینید چهچیزی را از دست میدهید؟! زهرا را! اگر همه آبهای آسمان را رویم بریزند، از نفهمی مردم میسوزم! ببین چه زهرایی دارید؟! کجا میروید؟! فردایقیامت هم بهفکر شماست! ما گنهکار هستیم! خدا میگوید اگر گناهانتان را افشا میکردم، دیگر شما را خاک نمیکردند! [۱]
ائمه طاهرین (علیهمالسلام) هر چند در شکمهای مادرانشان هستند؛ اما خدا میخواهد در دنیا یک برتری خلقی نیز داشتهباشند؛ یعنی دنبال کس دیگر نروید. خلق دنبال اینها باید برود. هر چند ائمه (علیهمالسلام) نور خدا هستند؛ اما خدا یک برتری هم در دنیا به آنها میدهد که شاخصیّت داشتهباشند. مثلاً هیچ بچّهای در شش ماهگی نمیماند؛ اما امامحسین (علیهالسلام) در شش ماهگی در دنیا ظاهر شد، وگرنه امامحسین (علیهالسلام) بوده. حالا خدا باز میخواهد امامحسین (علیهالسلام) یک نقشی داشتهباشد که هیچکس ندارد، نقش امامحسین (علیهالسلام) ایناست که از انگشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شیر خورد. هر دفعه حضرتزهرا (علیهاالسلام) میبردش آنجا، شیر میخورد. ایناست که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «حسین منّی و انا من حسین»: حسین از دست من شیر خورده. امامحسین (علیهالسلام) خود من است.
پس چرا او را شهید کردند؟ چرا گفتند از دین خارج شده؟ چرا زینب (علیهاالسلام) را به اسیری بردند؟ پس اینها دین را کشتند. پیامبر را شهید کردند. خدا الان دارد آمادگی اینها را فراهم میآورد؛ وگرنه مگر آدم نبود ترکاولایش قبول شد؟ خدا گفت: آدم! مرا به پنجتن قسم بده. گفت: خدایا، بهحق محمد، بهحق علی، بهحق فاطمه، بهحق حسن، بهحق حسین. تا به اسم امامحسین (علیهالسلام) رسید، دلش شکست، خدا گفت یا آدم، این حسین (علیهالسلام) است که در صحرایکربلا او را میکشند، بدنش از تشنگی ترک، ترک میشود. حالا قطره اشکی برای امامحسین (علیهالسلام) ریخت، خدا توبهاش را پذیرفت. آدم آمد برود، دوید، زمین خورد، سرش شکست، گفت: خدایا، باز من گناه کردم؟ باز من ترکاولی کردم؟ خدا گفت: نه، اینجا زمین کربلاست. باید کرنش کنی. پدر باید کرنش کند مقابل امامحسین (علیهالسلام). آنقدر امامحسین (علیهالسلام) مهمّ است که آدم باید در زمین کربلا کرنش کند.
فطرس از ملائکه مقرّب بود. امری به او شد که مثلاً شهری را زیر و رو کند. یکذرّه کندی کرد که شاید خدا ارادهاش برگردد. فوراً پرهایش ریخت و در جنگل افتاد. سیصد سال گریه میکرد؛ اما تسلیم بود. در قلبش میگفت خدا خواسته که من اینجا بیفتم؛ ولی خدا میخواست او را رشد بدهد. ملائکهها میآمدند و به او نگاه میکردند؛ میگفتند این مَلَک مقرّب چهکار کرده که مورد غضب خدا قرار گرفته؟! فطرس به رضای خدا راضی بود. اینهمه که خدا به او درجه داد؛ چون تسلیمِ امر؛ یعنی آقا امامحسین (علیهالسلام) شد.
عزیز من! اگر یک فشاری به شما آمد، به کون و مکان بد نگویید. حواستان جمع باشد، راضی باشید، خدا بد شما را نمیخواهد. خدایی که میگوید اگر توهین به یک مؤمن کردی، انگار خانهخدا را خراب کردی و آجرهایش را شکستی؛ آنوقت آیا خود خدا به یک مؤمن توهین میکند؟ نه! ما نمیفهمیم. خدا آیندهبین است، ما آیندهبین نیستیم. یک تب میکنیم، دادمان در میآید. بابا! تب کردی، امروز باید در خانهات بنشینی؛ وگرنه ماشینت را سوار میشدی، تصادف میکردی و یکی را میکشتی؛ خدا یک تب به تو داده که امروز خانه بنشینی یا الآن داری با ماشینت جایی میروی، یکمرتبه ماشینت پنچر میشود، میگویی: اقبال نداشتیم، فلانی چطور کرد! بابا! باید اینجا ماشینت پنچر شود، نیمساعت بایستی و تصادف نکنی و به کسی نزنی.
حالا فطرس میبیند درِ آسمان باز شده، ملائکههای مقرّب وارد میشوند، چشم ماورائی دارد، گناه که نکرده، میبیند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل وارد میشوند؛ ملائکهها جشن گرفتهاند. بهاصطلاح، وضع عالَم تغییر کردهاست. وقتی امامحسین (علیهالسلام) در دنیا ظاهر شد، عرش و فرش، آسمان، جنّ و مَلَک، همه در سُرورند. پرسید: چهخبر است؟ گفتند: خدا به پیامبر آخرالزمان (صلیاللهعلیهوآله)، فرزندی عطا کردهاست، او شفیع تمام مردم، تمام اُمّت و تمام خلقت است. ما داریم برای تبریک و تهنیت خدمتش میرویم. گفت: مرا هم با خود ببرید! جبرئیل او را روی بالش گذاشت و با خود آورد. وقتی خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رسید، گفت: یا رسولالله! خدا مرا طرد کرد، سیصد سال در جنگل افتادم؛ پَر و بالم سوختهاست. فرمود: برو خودت را به گهواره حسینِ من بمال! تا اینکار را کرد، بالهایش در آمد و در آسمان پرش کرد و میگفت: «مَن مِثلی»؟! کیست که مثل من آزاد کرده حسین (علیهالسلام) است؟!
شما شکر کنید که در مجلس امامحسین (علیهالسلام) نشستهاید. اینجا که میآیید مال امامحسین (علیهالسلام) هستید، من هم بشارت میدهم کیست مثل شما؟! حالا فطرس شغل هم میخواهد. ندا آمد: ای مَلَک! هر کسی به امامحسین (علیهالسلام) سلام داد، تو سلامش را به او برسان! این اولین شفاعت امامحسین (علیهالسلام) است که روی زمین ظاهر شده، امامحسین (علیهالسلام) تا آسمان را دارد شفاعت میکند. ببین فطرس جهانی شده، تو هم باید جهانی شوی. در تمام این جهان اگر کسی سلام به امامحسین (علیهالسلام) بدهد، آنرا میرساند. فطرس خودش را به ولایت مالید و جهانی شد. تو هم بیا خودت را به ولایت بمال، بیا تسلیم ولایت بشو، تا جهانی شوی. فطرس از امامحسین (علیهالسلام) شفا خواست؛ اما شما حاجت از مردم میخواهید! پول از مردم میخواهید! چقدر بدبختید! او در جنگل روی درختی افتاد! شما در دنیا در جهل و نکبت فرو رفتهاید! اگر ذرهای کندی کرد، شما اصلاً کار نمیکنید! او سیصد سال طرد شد! شما یکبار زندهاید! آنهم یک عمرِ هفتاد ساله که همهاش را به نکبت و بیکاری و تنبلی سپری کردهاید! شما دارید با امر خدا تندی میکنید! آرام باشید! بنشینید سرِ جایتان! رزقتان میرسد.
مطلبی که میخواهم به شما بگویم ایناست که یک ثوابهایی است که خیلی زیاد است؛ اما ما اهمیتی به آن نمیدهیم. من وقتی میخواهم در حیاط بروم، میایستم و سلام به امامحسین (علیهالسلام) میدهم، سلام به دوازدهامام (علیهمالسلام) میدهم، دعا به شما میکنم. همیشه دنبال یک گوشهای میگردم که اینکار را بکنم، شما هم همیشه یک سلام به امامحسین (علیهالسلام) بدهید. روایت داریم: خدمت امام میآیند و میگویند: آقا! ما نمیتوانیم شما را زیارت کنیم. میفرماید: خدای تبارک و تعالی فطرس را مأمور کردهاست، شما یک سلام به امامحسین (علیهالسلام) بدهید، ثواب زیارت پای شما مینویسد. چقدر ما فکرمان کوتاه است! چرا اینکار را نمیکنیم؟! البته باید سلامدادن آغشته به خون و پوست شما باشد، نه اینکه عادت باشد؛ عادت از سر آدم رفع میشود. من از اوّل که قدری خودم را شناختم، اینکار را میکنم. [۲]
امامحسین، سفینه نجات[۳]
فردا تولّد آقا امامحسین (علیهالسلام) است، چند کلام راجع به امامحسین (علیهالسلام) بگوییم: اگر میگوید آقا امامحسین (علیهالسلام) سفینهنجات است، از اوّل سفینه بودهاست . مگر این آدم نیست که ترکاولی کرد، بعد از چهلسال که گریه کرد، حالا به او اشاره میشود: یا آدم! به آسمان نگاه کن! مرا به اینها قسم بده! نورهایی میبیند، یک نورهای ریز ریز هم میبیند. پرسید: خدا! اینها چه کسانی هستند؟ گفت: اینها دوازدهامام، چهاردهمعصوم (علیهمالسلام) هستند. این نورهای کوچک چیست؟ اینها شیعههای اینها هستند. (همینطور که اینجا وصل به ائمه (علیهمالسلام) هستیم، آنجا هم وصل هستیم.) آدم پرسید: این کیست؟ به زبان عبری گفت: این محمّد (صلیاللهعلیهوآله) است، علی (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام)، حسن (علیهالسلام) و حسین (علیهالسلام). گفت: خدایا! به حقّ محمّد، خدایا! به حقّ علی، خدایا! به حقّ فاطمه، خدایا! به حقّ حسن، تا گفت به حقّ حسین! گفت: خدایا! دلم شکست. خدا گفت: یا آدم! این حسین (علیهالسلام) است که در صحرایکربلا او را میکشند. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند! گفت: چنان تشنگی به او اثر میکند که بدنش تَرَک، تَرَک میشود. گفت: خدایا! مرا به حسین (علیهالسلام) ببخش! خدا او را بخشید و ترکاولایش قبول شد. ترکاولای پدر بهواسطه پسرش قبول شد. کجاییم ما؟! آدم در ظاهر خلاف کردهاست، باید بهتوسط بچّهاش آمرزیدهشود. کجاییم ما؟ [۴]
تا آخر هم که امامحسین (علیهالسلام) در دنیا در ظاهر اجزای بدنش بود، نصیحت میکرد، امر به معروف میکرد، مگر سرش نیست که میگوید: «أم حَسِبت أنّ أصحابالکهف و الرّقیم کانوا من آیاتنا عجباً»[۵] در زیارت عاشورا میفرماید: شما از برای امر به معروف و نهی از منکر کشتهشدید. امام که مُرده و زنده ندارد، سرِ آقا امامحسین (علیهالسلام) دارد امر به معروف و نهی از منکر میکند؛ مسطوره [الگو] به شما نشان میدهد. آقای مهندس! تو یک کاشی یا یک خاک برمیداری، مسطوره میبری، میگویی این چقدر طلا دارد، چقدر نقره دارد، چقدر سرب دارد، چقدر خاک دارد. امامحسین (علیهالسلام) دارد مسطوره به تو نشان میدهد، تا طلا را پیدا کنی. میگوید: اگر حکومتی بود که ظالم بود، خواست دینت را ببرد، در برو! فرار کن! خدا حفظت میکند، روزیات را هم میدهد.
یک حیوان به نام سگ، دنبال اینها را گرفت، آن جنبهمغناطیسی هفت یا هشتنفر به این سگ که دنبالشان دارد میآید، اتّصال شده، این سگ شد انسان! امامحسین (علیهالسلام) دارد میگوید: بیا دنبال آدم خوب را بگیر و برو! دیگر از سگ بدتر است؟ من، والله! بهقرآن! خجالت میکشم بگویم از سگ بدتر است. به روح همه انبیاء! میخواهم جای این سگ باشم که اتّصال به ولایت باشم. حالا امامحسین (علیهالسلام) میگوید: اگر این مردم دنبال من آمدهبودند، دنبال آدم خوب آمدهبودند، رستگار شدهبودند. والله! دارد امر به معروف میکند، امامحسین (علیهالسلام)، حالا هم ناراحت است، دارد به تو میگوید: آقاجان! تا قیامقیامت اینطوری باشید! دنبال آدم بد نروید! اگر دیدید یکی میخواهد دینتان را ببرد، دینتان را بردارید و بروید! اینقدر با رفیقهای مُدل قدم نزنید!
پس اگر امامحسین (علیهالسلام) میگوید: «أم حسبت أنّ اصحابالکهف و الرّقیم کانوا من آیاتنا عجباً»[۵]، عجیب ایناست که اینها در بیابان آمدند و دینشان را حفظ کردند؛ امر ولایت را اطاعت کردند. حالا آیه قرآن هم برای اینها نازل میشود. برای ما چهچیزی نازل شدهاست؟ ساز تلویزیون و ساز ویدیو! اینهم برای من نازل شدهاست، بفرما! تو حقّت ایناست، آنهم حقّش آناست. اینرا برای من نازل کرده، آنرا هم برای آنها نازل کرده، چرا؟ ما امر را اطاعت نمیکنیم. [۶]
اگر سر امامحسین (علیهالسلام) امر به معروف میکند، یک شیعه هم باید همینجور باشد. با بچّههایت دورهم بنشینید! با هم حرف بزنید! من یک نوار دارم که راجعبه منیّت صحبت کردهام. «من» ات را کنار بگذار! چطور میشود وقتی داخل خانه میشوی، یک سلام به زنت بکنی؟! آیا ولایتت میرود؟! دینت میرود؟! چهچیزی از تو میرود؟! فقط تکبّرت میرود. خب، یکدفعه یک سلام به زنت بکن! این بندهخدا میخواهد کار کند، تو هم بلند شو! کار کن! با هم صفا کنید! وفا داشتهباشید! [۷]
پس امامحسین (علیهالسلام) سفینه نجات است، حالا نگویید که مگر بقیه ائمه (علیهمالسلام) سفینه نیستند.؟ ببینید اینها یک کارهایی میشود که عظماییتشان فاش میشود. خدای تبارک و تعالی از آن علمی که دارد، از آن کَرَمی که دارد، از آن بینهایتی که دارد، این را افشایش میکند. نگویید اینها با هم فرق دارند، نه! اینها تمامشان از نور خدا هستند. چرا؟ وقتیکه امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» کُره را برمیگرداند، میگوید عُظمی؛ یعنی یککار عظماییت کرد. جوادالائمه (علیهالسلام) عُظمی است، سیهزار حدیث را جواب داد؛ از ماوراء خبر داد. خدا عظماییت اینها را فاش میکند. پیشامدهایی که برای اینها میشود؛ آنوقت خدای تبارک و تعالی عظماییت اینها را فاش میکند. [۸]
ارجاعات
بیتوته و نجوا با ولایت
کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خدا، وصل به قرآن، وصل به توحید و وصل به ماوراست[۹]
شما بدانید که هر کسیکه وصل به ولایت شد، وصل به خداست، وصل به قرآن است، وصل به توحید است، وصل به ماوراست. عزیز من! من الآن برایتان روایت نقل میکنم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من ریشه درخت توحیدم، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، یعسوب الدّین، جانشین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، وصیّ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: من ساقهاش هستم، آقا! دیگر باقی دارد؟ بله! میگوید: این شجره، میوه میخواهد، میوهاش قرآن است، دیگر چه؟ میگوید: دوستان ما برگش هستند؛ یعنی برگ اگر توجّه داشته باشید، من یکوقت جسارت کردم، گفتم: من وقتی در بیابان میرفتم، با برگهای درخت نجوا میکردم، آن برگ را برمیداشتم، اینجوری مثل یک کتاب در دست میگرفتم، سر به سوی آسمان میکردم، میگفتم: خدا! این را چه کسی لولهکشی کرده است؟ تمام توجّه من روی برگ بود. طرف خدا میرفتم، چه کسی آن را لولهکشی کرده است؟ پس بدان برگ باید میوه را چه کار کند؟ حفظ کند، البتّه چرا؟ منظور این است باید اتّصال باشد؛ پس ریشه شجره توحید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شد، ساقهاش علی (علیهالسلام)، میوهاش قرآن مجید، تو باید برگش باشی، حفظ کنی. امام صادق (علیهالسلام) هم میفرماید: عزیزان من! یک کاری کنید ما قیامت، خجلزده نباشیم که بگوییم این شیعه ماست، یک کاری کنید که امر ما را اطاعت کنید و ما آنجا سرفراز باشیم. [۱۰]
آقاجان من! شما میتوانید به من اعتراض کنید، بگویید که این برگ حفظ میکند یا ولایت حفظ میکند؟! یا خدا حفظ میکند؟! یا قرآن حفظ میکند؟! میتوانید به من اعتراض کنید. حالا من جواب اعتراضت را میدهم. اگر یک خیمهای زدند، امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» یعسوب الدّین، امام المبین یا حضرت زهرا، صدیقه طاهره (علیهاالسلام)، امام حسن (علیهالسلام)، امام حسین (علیهالسلام) در آن بودند، مثل همان حدیث کساء؛ آیا عباء قیمت دارد یا اینها؟! آن چادر قیمت دارد یا اینها؟! اگر ما میگوییم که برگ حفظ میکند؛ برگ به منزله یک چادر است، اصلِ درخت میوه، ریشه و ساقهاش است. این حرف را زدم که شیطان در دل شما هیجانی پیدا نکند؛ پس اگر میگوید برگ اینطوری حفظ میکند؛ مثل یک چادری که حفظ کند.
روایت دوم: امام صادق (علیهالسلام) به دوستان و شیعههایش میگوید: یک کاری بکنید که باعث زینت ما باشید! زینت یعنیچه؟! خب برگ درخت هم زینت است. حالا اگر میگوید این شیعه برگ درخت توحید است، آقای مهندس! باید جدا نشوی. من یک برگ درخت کَندم، دیدم یک شیرهای دارد، این شیرهاش به ساق درخت وصل است؛ گفتم: اَی به قربانت بروم! اِی پیامبر! ای امیرالمؤمنین! ببین شیرهاش به این ساقه درخت وصل بود؛ پس باید جدا نشوی! اگر یک پوست درختی را اینطوری، یکقدری جدا کنند، بالایش خشک میشود. باباجان! عصاره این روایت این است. من دلم میخواهد توجّه بفرمایید! قربانتان بروم، فدایتان بشوم، اگر این پوست درخت را جدا کنی، یک قسمتیاش را؛ آب به آن بالای درخت نمیرسد، خشک میشود؛ وقتی درخت خشک شد، باید آن را سوزاند. خدا عمر و ابابکر را لعنت کند! ولایت را از مردم جدا کردند، گفت: «حَسبنا کتابالله» تمامشان خشک شدند، تمام پیروانشان خشک شدند. چرا؟ جدا کرد، ولایت را جدا کرد. چرا میگوید تمام گناهان عالم، گردن عمر است؟ ولایت را جدا کرد؛ قربانتان بروم، عصارهاش این است. [۱۱]
اگر افشای ولایت، درون قلبت نباشد، حرف است؛ ارتباط با ولایت نیست. اغلب مردم اینطور هستند، چون پیرو خلقند و کنار نرفتند و درون قلبشان نجوا نیست. من از اوّل دنبال خلق نرفتم، کارهایی برای خودم جور میکردم و از آن لذّت میبردم. شما که داری کار میکنی، مهندس یا دکتر یا کاسب هستی یا درس میخوانی، شما باید با روح کلّ خلقت ارتباط و اتّصال داشتهباشی. روح کلّ خلقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. الآن هم به وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) اتّصال پیدا کنی و اگر هدفت این باشد، شما داری نجوا میکنی. [۱۲]
ارجاعات
اخلاق در خانواده
کَظمِ غِیظ[۱۳]
عزیزان من! قربانتان بروم، انسان باید «کَظمِ غِیظ» داشته باشد، خشم خودش را فرو ببرد؛ هیچ چیزی بالاتر از این نیست که غیظ خودتان را فرو ببرید. غیظ فقط برای امر خدا و بغض نسبت به دشمنان حضرت زهراست، اصلاً نباید بغض و غیظ، نسبت به چیز دیگری در شما وجود داشته باشد.
ای شیعه علی! مگر علی (علیهالسلام) غیظ در وجودش بود؟ حالا فلانی میگوید: نمیدانم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) عمرو بن عبدود را کشته، یک شمشیر زده، بلند شده، راه میرود، غیظش را فروکش کند. ای نادان! مگر امیرامؤمنین علی (علیهالسلام) به غیر از خدا، غیظ در وجودش هست؟ علی (علیهالسلام) نور خداست. نور که غیظ در وجودش نیست. چه کسانی هم دارند این را میگویند؟ کاش یک عوام این حرف را میزد. من دارم میگویم در مؤمن نباید غیظ باشد، اگر هم غیظ در دیگری هست، باید دعا برایش کند! اصحاب یمین یعنی این.
هر موقعی دیدید که اینطوری نیستید، بدانید که «اصحاب یمین» نیستید. هر موقعیکه دیدید اینطوری نیستید، «متقی» نیستید، امضاشده نیستید. کارتِ امضا به شما نمیدهند، کارت قبولی به شما نمیدهند. حالا اگر اینطوری شدید، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) «صفات الله» به شما میدهد. یک مدّت باید اینطوری بشوید! فوری «صفات الله» به شما میدهند، صفات خودشان را به شما میدهند، دیگر راحت میشوید. شما صفات خدا میشوید. بیایید حرف مرا بشنوید! بیایید از این راه بروید! بیایید با هم از این راه برویم!
با مردم بداخلاقی نکنید! من تکرار میکنم: با مردم سازش کنید! مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با یک یهودی سازش نمیکردند؟ ما باید اخلاقمان را عوض کنیم! این اینطوری است، آن اینطوری است، هر طور که میخواهد باشد. تو «اخلاقحسنه» داشته باش!
مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نبود که زِره او را یک یهودی دزدیده بود. حالا قنبر رفته آن را پیدا کرده است و آورده ؛ چونکه زِره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) معلوم بود، پشت نداشت؛ هر چه که داشت جلوی آن بود. بین همه زِرههای جنگجوها پیدا بود. حالا زِره را آورد. به امیرالمؤمنین گفت: بروید (علیهالسلام) شاهد بیاورید! ببین حکومت علی (علیهالسلام) یعنی این.
حالا کسیکه آنجا [به عنوان قاضی] نشسته است، به علی (علیهالسلام) میگوید: برو شاهد بیاور! علی (علیهالسلام) میگوید: همانطور که با مردم رفتار کردی، با من هم رفتار کن! حالا میگوید: علیجان! شاهد بیاور! حالا رفته شاهد آورده، میگوید: این زِره من است. [آن قاضی] گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر بدانی علی (علیهالسلام) چه کرد؟ گفت: چرا اسم مرا اینطوری صدا زدی که این یهودی خجالت بکشد. (ولایت یعنی این، کسی را خجالت ندهید! تو اینطوری هستی، تو آنطوری هستی. همه جای ما لَنگ است. هر کجا را نگاه میکنم، میبینم لَنگ هستید.)
آنوقت به او گفت: یهودی! برادر! او را برادر خطاب کرد، نوازشش کرد. گفت: اینطوری که تو قدری وحشت کردی. چقدر این زِره را فروختی؟ بیا پولش را بگیر! دوباره به او آدرس داد. گفت: هر وقت مضطرّ شدی، بیا پیش من، من به تو پول میدهم. ببین چه کار کرد؟ من از دست یک عدّهای میسوزم.
اخلاق علی (علیهالسلام) را در خودمان پیاده کنیم. سازندگی یعنی این. اینکه میگویم خودمان را بسازیم؛ یعنی این. آیا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یهودی را دوست داشت؟ نه! او که دست از اخلاقش برنمیدارد، تو هم دست از اخلاقت برندار! چه کاره هستی که من اینطرف و آنطرف میروم؟ من سر و کارم با خداست. خدا میگوید: یا محمّد! من باید هدایت کنم. به خود پیامبرش میگوید تو چه کاره هستی؟ تو میخواهی هدایت کنی؟! [۱۴]
ارجاعات
سخنی با خانمها
صفات زینب داشته باشید [۱۵]
خواهر عزیز! تو که میآیی زیارت حضرت معصومه (علیهاالسلام)، تو که میروی زینبیه، تو که میروی سوریه، باید سنخه حضرت زینب (علیهاالسلام) باشی، باید سنخه حضرت معصومه (علیهاالسلام) باشی تا «إشفعی لنا فیالجنّة» باشی. اگر سنخه نباشی، «إشفعی لنا فیالجنّة» نیستی. دو تا زن هستند که در مورد آنها گفته شده «إشفعی لنا فیالجنّة»: یکی حضرت زینب (علیهاالسلام) است، یکی هم حضرت معصومه (علیهاالسلام) است. چطور «إشفعی لنا فیالجنّة» میشوی؟ تو باید صفات آنها را داشته باشی. اینها «صفات الله» هستند. تو وقتی رویت را گرفتی، خودت را از نامحرم پوشاندی، حضرت معصومه به تو چه میدهد؟ «إشفعی لنا فیالجنّة»، امضاء میکند تو را، امضا به تو میدهد. [۱۶]
حالا آقا برای نیمه شعبان تئاتر درست میکند، تو هم میروی تماشا! امام میگوید: امر ما را اطاعت کن! حالا او که تئاتر درست میکند تقصیر دارد، تو که به تماشا میروی، از او بیشتر تقصیر داری. این چراغانیها که میشود، به نظر من عین دروازه ساعات است که داشتند اُسراء را وارد میکردند و ساز و آواز میزدند، یک عدّهای هم به تماشا میآمدند! خانم! به تو میگوید خودت را حفظ کن! آخر چراغانی میروی چه چیزی ببینی؟! چند نفر تو را میبینند؟! چه کار میکنی؟! کجا میروی تماشا؟! تُف توی غیرتت! [۱۷]
عزیزان من! قربانتان بروم، خانمها! شب عاشورا، تاسوعا، بروید کنارِ خانهتان! یک زیارت عاشورا بخوانید و اشکی بریزید! خدا از سر تمام گناهانتان میگذرد و شما را میآمرزد. کجا میآیید توی خیابانها؟! حالا دیگر زنها هم دسته دارند!! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید: برو در خانهات بنشین! او میگوید برو بیرون، این هم میرود! میخواهد ثواب کند! این است که میگویم ثوابی شدید. این کارها چیست که میکنید؟ یک نفر هم نمیگوید اشتباه است. [۱۸]
وقتی حضرت زینب (علیهاالسلام) در دوازه کوفه آمد، امام حسین (علیهالسلام) به او اجازه داد و گفت: خواهر! در شام دارند به پدر ما لعنت میکنند، تو باید در دوازه کوفه خطبه بخوانی! از آنجا هم به شام بروی و خطبه بخوانی. زینب (علیهاالسلام) به امر برادرش خطبه خواند. [۱۹]
حالا آن خانم میگوید: زینب (علیهاالسلام) خطبه خواند، من هم باید توی مردها بروم و خطبه بخوانم! [۲۰] اگر حضرت زینب (علیهاالسلام) صحبت کرد، پرچم علی (علیهالسلام) را افراشته کرد، پرچم یزید را پایین آورد، تو که صحبت میکنی، به دینم! به ایمانم! پرچم یزید را افراشته میکنی. [۲۱] او یک دینِ رفتهای را که خلق برده، میخواهد برگرداند! زینب (علیهاالسلام) میخواهد لعنت را از روی پدرش بردارد! زینب (علیهاالسلام) میخواهد اینهایی که گفتند حسین کافر است، مسلمانیِ حسین (علیهالسلام) را در خلقت اعلام کند! آدم آتش میگیرد! [۲۰]
خواهر عزیز! عزیز من! شما باید صفات زینب (علیهاالسلام) داشته باشید. حالا که به او میگویی، میگوید: زینب (علیهاالسلام) سخنرانی کرد، من هم میکنم. تو همه کارهایت به امر زینب (علیهاالسلام) است که حالا سخنرانیاش را یاد گرفتهای؟! زینب (علیهاالسلام) به امر امام زمانِ خودش خطبه خواند. میخواست شیعهها بمانند، میخواست بنیامیّه را رسوا کند. همینطور که رسوا کرد. آن بلاغت حضرت زینب (علیهاالسلام)، آن سخنرانیاش یزید را رسوا کرد. [۱۶] خانمها! شما فردای قیامت جواب زهرا (علیهاالسلام) را چه میدهید؟ بدانید اینجا آزادید، آنجا آزاد نیستید. اینجا آزادی را خودتان به خودتان دادید، یا یکی که یک قدری مافوق شماست به شما داده است. این آزادیها به قرآن! گرفتاری است.
خانم عزیز! یک روزی تو را میآورند پای محاکمه. به چه مجوّزی صحبت میکنی؟ آیا این حرف تو، اتصال به کلام است؟ آیا این کار تو را قرآن مجید قبول کرده؟ امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) قبول کرده؟ زهرای عزیز (علیهاالسلام) قبول کرده؟ نه! [۲۲] تو میخواهی مردم را به شهوت خودت تحریک کنی. [۲۳] برای چه خودت را در اختیار نامحرم میگذاری؟ هیچ هم ناراحت نیستی! مگر پیرو زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟ اصلاً تو به حرف زهرا (علیهاالسلام) توجه نداری. والله! پشت به ولایت کردی. [۲۲] آیا تو زینب (علیهاالسلام) هستی؟ آیا امام حسین (علیهالسلام) به تو گفته حرف بزن؟ این کارها چیست که میکنید؟ همه اینها خیمهشببازی است. فردای قیامت، خدا پدرت را در میآورد. [۲۳]
- ↑ کتاب امامزمان با متقی و مشهد 91؛ حضرتزهرا؛ اعتقاد
- ↑ کتاب حضرتزهرا و اذنالله شدن و ایرادی نبودن شیعه 75 و شکرانه ولایت 82 و مغناطیس ولایت 78 و آفات ولایت 81
- ↑ اذنالله و ایرادینبودن شیعه (دقیقه ۳۹ و ۴۳) و اصحابکهف و رقیم (دقیقه ۱۱)
- ↑ اذنالله و ایرادینبودن شیعه 75
- ↑ پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱ (سوره الكهف، آیه ۹)
- ↑ اصحابکهف و رقیم 75
- ↑ اذنالله شدن و ایرادینبودن شیعه 75ف
- ↑ میلاد امام حسین 78، امر به معروف و نهی از منکر
- ↑ حج ۸۰ (دقیقه ۴) و شجره توحید (دقیقه ۱۵، دقیقه۱۷)
- ↑ حج ۸۰
- ↑ شجره توحید 75
- ↑ کتاب نجوا
- ↑ یتیم آلمحمد ۷۸ (دقیقه ۵۳ و ۴۴)
- ↑ کتاب جامع ولایت و یتیم آلمحمد 78
- ↑ عصاره زیارت ۷۷ (دقیقه۴۳ و ۵۳) و عاشورای ۸۸، ارتباط (دقیقه ۱۹)
- ↑ پرش به بالا به: ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ عصاره زیارت 77
- ↑ نیمه شعبان ۸۳
- ↑ عاشورای ۸۸؛ ارتباط
- ↑ عبادت و اطاعت؛ درباره خمس 73
- ↑ پرش به بالا به: ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ عصاره عاشورا 82
- ↑ اربعین ۹۰؛ عبادتهای خیالی
- ↑ پرش به بالا به: ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ شناخت امر 82
- ↑ پرش به بالا به: ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ اربعین ۸۷؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه