منتخب عید مبعث

صفحهٔ اصلی

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۶ توسط Alavi (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به:ناوبری، جستجو
امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: شهادت حضرت‌زهرا

فهرست عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اکبر

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

ماه رمضان

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

امام زمان

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

نیمه شعبان

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

حقیقت اسلام[۱]

امروز می‌خواهم حقیقت اسلام را یک‌قدری برای شما بگویم که حقیقت اسلام چیست؟ حقیقت اسلام، امر علی‌بن‌ابوطالب (علیه‌السلام)، امر این‌ها را اطاعت کردن، آن حقیقت اسلام است؛ نه این‌که ما اسلام، اسلام بکنیم و آن‌ها را قبول نداشته‌باشیم. این اسلامِ خصوصی است. اسلام باید اسلامی باشد که آن‌ها گفته‌باشند. خود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را می‌گویند پیامبر اسلام است.

اسلام به ذات خود ندارد عیبیهر عیب که هست، در مسلمانی ماست

آن حقیقت اسلام پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، قبول دارم، قربانت بروم، چرا اسلام در مقابل این‌ها این‌جوری شده؟ حالا این‌ها توی مردم جاافتاده شدند؛ اما مردم نمی‌فهمند که این‌ها مقصدشان چیست؟ وقتی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از دنیا رفت، آمدند جلسه بنی‌ساعده درست کردند، حالا امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: من کشته جلسه بنی‌ساعده‌ام. به تمام آیات قرآن، اگر حسین (علیه‌السلام) این را می‌گوید، زهرا (علیهاالسلام) هم می‌گوید، زهرا (علیهاالسلام) هم کشته جلسه بنی‌ساعده است، کجا می‌روی؟ عزیز من! مگر جلسه بنی‌ساعده چه بود؟ خلیفه معلوم کردند، عمر گفت: اوّلی‌اش ابابکر است، بعد منم، بعد عثمان، بعد معاویه. آمدند این‌ها را معلوم کردند، مردم هم رفتند دنبالشان؛ علی «علیه‌السلام» را گذاشتند توی خانه. این را دارم به شما می‌گویم: دنبال هر کسی نروید! عزیز من! این‌ها رفتند، این‌جوری شدند. حالا امام‌حسین (علیه‌السلام) کشته جلسه بنی‌ساعده است.

شما باید جانم! مجلسی بروید که امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌گوید: دور هم جمع می‌شوید حرف ما را بزنید، من حسرت می‎برم، غبطه می‌خورم به آن مجلس؛ اما حرف ما را بزنید؛ یعنی حرف مادرم زهرا (علیهاالسلام) را بزنید! حرف غربت علی (علیه‌السلام) را بزنید، من حسرت می‌برم. به تمام آیات قران، من اصلاً حسرت به دنیا نمی‌برم، آیا امام‌صادق (علیه‌السلام) حسرت می‌برد به دنیا؟ چرا حسرت به این جلسه می‌برد؟

«الحمد لله شکر ربّ العالمین» والله، این جلسه همان جلسه است که امام‌صادق (علیه‌السلام) حسرت می‌برد. همه شما خوبید، همه شما آمدید این‌جا، فیض ببرید، فیض یعنی‌چه؟ یعنی یک‌قدری ما بهتر این‌ها را بشناسیم. اگر بشناسی والله، جانت را فدایش می‌کنی، نمی‌روی دنبال کس دیگر، نشناختن این‌ها می‌رویم دنبال کس دیگر. ائمه طاهرین (علیهم‌السلام) این جلسه را تأیید کردند.

حالا چه‌کار می‌کند؟ قربانت بروم، حالا این جلسه عمومی باید بیایند اطاعت کنند؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خلق حساب کردند. همه بیایید! این جلسه را اطاعت می‌کنید! علی هم باید بیاید جلسه را اطاعت کند؛ یعنی خلیفه اسلام را، ببین نمی‌گوید خلیفه خدا را، می‌گوید خلیفه اسلام؛ اسلامی که عمر و ابابکر درست کردند.

حالا چه‌کار می‌کند؟ می‌آید توی مسجد می‌نشیند و ابابکر را می‌گذارد روی منبر و می‌گوید: مغیره! برو به علی بگو بیاید با خلیفه اسلام بیعت کند. مغیره بلند شد رفت، درِ خانه علی (علیه‌السلام) را زد. زهرا (علیهاالسلام) گفت: چه‌کار داری؟ گفت: عمر گفته بیاید با خلیفه اسلام بیعت کند، گفت: برو دست از این حرف‌هایت بردار! هنوز آب جای غسل پدرم خشک نشده، سه روز است که پدرم از دنیا رفته. گفت: برو این حرف‌های زنانه را کنار بگذار! عمر هم گفت، حالا به جمعیّت دارد می‌گوید: ای جمعیّت اسلام‌خواه! (خدایا! بگیر مرا!)

ای جمعیّت اسلام‌خواه! پا شوید! حرکت کردند، آمد درِ خانه علی (علیه‌السلام)، صدا زد! زهرا (علیهاالسلام) گفت: چه می‌خواهی؟ گفت: بیاید بیعت کند، گفت: برو عمر! آرام بشو! گفت: اگر در را باز نکنی، در را آتش می‌زنم. باور نمی‌کردند، بعضی‌ها گفتند: عمر! این در را جبرئیل می‌بوسیده، میکائیل می‌بوسیده، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دست به آن می‌گذاشته. گفت: خلافت اعظم این حرف‌هاست، ما می‌خواهیم دودرقه‌ای نشود.

آخه مردک! تو درقه را به‌وجود آوردی! تو جلسه بنی‌ساعده را به‌وجود آوردی! آه! مردم باور کردند. گفت: بروید هیزم بیاورید! رفتند هیزم آوردند، مسلمان‌ها، نماز شب‌خوان‌ها! مکّه‌بروها !عمره‌بروها هیزم آوردند. امر عمر را از امر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) واجب‌تر می‌دانند این مردم! چه بگویم؟! به‌دینم، نمی‌توانم حرف بزنم! اگرنه می‌گفتم که اغلب شما هم‌ساختید! کجا می‌روی؟! عزیز من!

حالا در آتش گرفت، باز زهرا (علیهاالسلام) آمد، گفت: شاید حیا کنند! این همه پدرم سفارش مرا کرده! حسّ کرد زهرا (علیهاالسلام) پشت در است، چنان لگد زد، نگذاشت در تمامش سوخته‌شود، زد توی سینه زهرا (علیهاالسلام)، زهرا ساقط کرد، ریختند توی خانه، جمعیّت ریخت توی خانه. یک طناب هم آوردند انداختند گردن علی (علیه‌السلام)، علی (علیه‌السلام) را می‌کشند. بچّه زهرا (علیهماالسلام) زیر پای مسلمان‌ها رفت. (آخر گفتم به این‌ها ‌که آمدند این‌جا، همین چند وقت‌ها عزا گرفتند، عزای به اصطلاح چه؟ محسن! گفتم: باباجان! آن‌ها نگرفتند، چه می‌گویی؟ تو دنبال کسی نرو! تو چه می‌گویی عزای محسن؟!)

حالا ریختند، بچّه زیر پا رفت و علی (علیه‌السلام) را طناب گردنش انداختند و می‌کشند. روایت داریم: چهل‌نفر هُل می‌دادند علی (علیه‌السلام) را، شریف‌ترین تمام خلقت که علی‌بن‌ابوطالب (علیه‌السلام) است، بیاید با خبیث‌ترین خلقت که عمر و ابابکر است، بیعت کند؛ یعنی قبول کند خلیفه اسلام را؟!

حالا زهرا (علیهاالسلام) غش کرده، به هوش آمد؛ فرمود: فضّه! علی کو! گفت: علی را بردند مسجد. ای خراب شوی مسجد! به تمام آیات قران، رفتم مکّه [مدینه]، توی مسجد نرفتم. این‌که دارم می‌گویم باید ببینی. به‌دینم، داشتم می‌دیدم. درِ مسجد دیدم: زهرا (علیهاالسلام) دارد گریه می‌کند، زینب (علیهاالسلام) گریه می‌کند، امّ‌کلثوم (علیهاالسلام) گریه می‌کند، حضرت گریه می‌کند، می‌گوید: نکشند بابایمان را! گفتم نمی‌روم توی این مسجد. این دیدن است، داشتم به‌دینم می‌دیدم. باور کردی یا نه؟ دو دفعه گریه کردم، یک‌مرتبه روح از بدنم رفت بیرون، افتادم؛ دوباره روح آمد توی جسدم. این‌جور شدم از ناراحتی! کجا می‌روی مکّه؟ می‌روی مکّه، تلویزیون بخری؟ اُفّ بر تو آدم!

آقا که شما باشی! زهرا (علیهاالسلام) گفت: دست از علی (علیه‌السلام) بردارید! من نفرین می‌کنم. هنوز نفرین نکرده ستون‌ها از جا حرکت کرد، یک عالمی به‌وجود آمد، گفت: معطّل نفرین توییم زهرا! همه را نابود کنیم، می‌دانست علی (علیه‌السلام) که همه نابود می‌شوند. گفت: زهراجان! مواظب مرغ‌ها باش! این حیوان‌ها که هستند، نابود نشوند! حالا چه‌کار می‌کند زهرا (علیهاالسلام)؟

حالا دیدند این‌جوری شده، دست علی (علیه‌السلام) را گرفت، کشید روی دست ابابکر؛ آره! گفت: خب برو! حالا زهرا (علیهاالسلام) دست علی (علیه‌السلام) را گرفته، حسن و حسین (علیهماالسلام) دارند همه گریه می‌کنند. حالا آمد، زهرا (علیهاالسلام) گریه می‌کند، علی (علیه‌السلام) هم گریه می‌کند. علی (علیه‌السلام) گریه می‌کند، می‌بیند محسنش سقط شده، پهلویش شکسته، آه!

وقتی علی (علیه‌السلام) را می‌کشیدند، چهل‌نفر می‌کشید. زهرا (علیهاالسلام) سر طناب را گرفت، یک تکان داد، افتادند روی زمین؛ عمر صدا زد: مغیره! دست زهرا را کوتاه کن! بزن زهرا را! زد، بازوی زهرا (علیهاالسلام) را شکست. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را بردند توی مسجد. حالا چه‌کار می‌کند؟ عمر می‌خواهد به اصطلاح این را خلیفه جهانی‌اش کند؛ اما علی (علیه‌السلام) هم بیعت نکرد. دست کشید روی دستش. حالا علی (علیه‌السلام) گریه می‌کند، زهرا (علیهاالسلام) گریه می‌کند. چرا علی (علیه‌السلام) گریه می‌کند؟ روی زهرا (علیهاالسلام) را می‌بیند، می‌بیند سیاه شده با سیلی‌ای که عمر زده. بازویش را می‌بیند، می‌بیند شکسته؛ حالا گریه می‌کند. چرا زهرا (علیهاالسلام) گریه می‌کند؟ گریه‌اش از برای این‌است که چرا تمام این مردم جهنّمی شدند و علی (علیه‌السلام) را نمی‌خواهند، عمر را می‌خواهند؟ چه خبر است؟ مگر من می‌توانم حرف بزنم؟ چه خبر است؟ آخ! آخ! آخ! چه خبر است؟

جان من! عزیز من! حالا آمد و زهرا (علیهاالسلام) از غصّه دِق کرد، افتاد؛ در ظاهر از دنیا رفت. گفت: علی‌جان! مرا شب دفن کن! این‌ها نیایند در تشییع جنازه من. حالا آمدند، شب دیدند زهرا (علیهاالسلام) از دنیا رفته، گفت: تشییع عقب افتاد، علی «علیه‌السلام» زهرا (علیهاالسلام) را غسل داد، کفن کرد؛ حسین‌جان! حسن‌جان! بیایید مادرتان را ببینید! یک‌وقت این دست را از کفن بیرون آورد، یک دست انداخت گردن حسن (علیه‌السلام)، یک دست انداخت گردن حسین (علیه‌السلام)، حسن‌جان! حسین‌جان! غصّه نخورید! باباجان! سایه علی (علیه‌السلام) به سرتان است.

حالا مگر دست برداشت این مردک؟! پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌بودکه بترسید از روزی که علی (علیه‌السلام) لباس قرمز بپوشد، سوار دیوار بشود! حالا عمر آمد، دید علی (علیه‌السلام) لباس قرمز پوشیده، سوار دیوار شده؛ چند تا زن آورده‌بود، می‌گفت: باید من زهرا را در آورم، خلیفه اسلام ابابکر به او نماز بخواند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چهل‌صورت قبر درست کرد، فرمود: عمر! اگر دست به یکی از آن‌ها بگذاری، شدید با تو رفتار می‌کنم.

تا دست گذاشت به یکی از این قبرها، روایت داریم: امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با دوتا انگشت این‌جایش را گرفت، هی دست و پا می‌زد، خوره به آن ریخت عباس بیفتد! از اوّل من عباس را نمی‌خواستم، این را من به شما بگویم: خوبی‌اش را هم بدی می‌دیدم. چشم باطن‌بین می‌بیند این‌ها را. آقا که شما باشید! عباس گفت: تو را به صاحب این قبر، دست بردار از عمر! وقتی قسمش داد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دست برداشت، عباس عمر را نجات داد.

حالا می‌خواهم به شما بگویم: عزیز من! قربانتان بروم، فدایتان بشوم، چه خبر است دنیا؟ حالا می‌گوید: هر کسی ذرّاتی محبّت زهرا (علیهاالسلام) داشته‌باشد، این آتش جهنّم فلج است. هم‌ساخت که ذرّه‌ای محبّت علی (علیه‌السلام) داشته‌باشی، فلج است، ذرّه‌ای محبّت زهرا (علیهاالسلام) داشته‌باشی، فلج است. کدامتان زن‌هایتان مثل زهرا (علیهاالسلام) است؟! چه‌کار می‌کنید؟! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد گریه می‌کند، اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم، تو چه‌کار می‌کنی؟ چه مسلمانی هستی؟! دوباره تکرار می‌کنم: هنوز دست از تلویزیون برنداشتید! عزیز من! بیا حرف بشنو!

به تمام آیات قران، متقی راهنمای شماست، بیایید و حرفش را بشنوید! بیایید قربانتان بروم، حرفش را بشنوید! مگر گذاشتند؟ مگر دست برداشتند از علی (علیه‌السلام)؟! حالا هی برمی‌دارند نمی‌دانم لجاجت می‌کنند با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، این‌قدر لجاجت کردند که باعث شده‌بود، (زبانم لال بشود نگویم،) لعنت به علی (علیه‌السلام) بکنند! این کارها را عمر کرد، چه کار کرد؟ آخر خلیفه اسلام را چه کسی معلوم کرده؟! جلسه بنی‌ساعده درست کردند. حالا امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: من کشته جلسه بنی‌ساعده‌ام. زهرا (علیهاالسلام) والله، کشته جلسه بنی‌ساعده است که این خلفای این‌جوری به‌وجود آمده‌است. [۲]

یا علی


اخلاق در خانواده؛ وظایف پدر و مادر راجع به فرزند

اخلاق باید توأم با عدالت باشد[۳]

حالا می‌خواستم خدمت شما عرض کنم: این عدالت خیلی مهمّ است. من یک‌ دوستی دارم، همه‌ شما دوست هستید، ایشان یک صحبتی راجع‌ به «خُلُق‌العظیم» کرده‌بود، خب، آن‌جا به ‌من تلفن زد، بعد گفتم: عزیز من! باید خُلق، با ولایت توأم باشد. من خوش‌اخلاقی می‌کنم، یکی را گول می‌زنم؛ خوش‌اخلاقی می‌کنم، مال یکی را می‌خورم؛ خوش‌اخلاقی می‌کنم، خیانت می‌کنم؛ پس خُلق، باید توأم با ولایت باشد. خُلق، باید توأم با عدالت باشد.

اگر خُلق، توأم با عدالت شد؛ آن‌وقت با ولایت هم هست. اگر می‌گویند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) «خلق‌العظیم» هست، در جایی دیگر هم گفتم ««ولایةالعظیم» است؛ پس توجّه بفرمایید که اصل، عدالت است. ببین، من چه‌چیزی دارم به شما می‌گویم؟ خیلی توجّه بفرمایید! عمَر، عدالت را زد. حالا که عدالت را زد، زهرا (علیهاالسلام) را هم می‌زند. حالا که عدالت را زد، بدعت به دین هم می‌گذارد؛ حالا که عدالت را زد، جنایت هم می‌کند، صدها مردم هستند که به عنوان خوش‌اخلاقی، مردم را گول می‌زنند؛ پس اخلاق شرط هست و شرط نیست. باید توأم با عدالت باشد. [۴]

اگر به رسول‌ اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید «خُلُق‌العظیم» والله، بالله، تالله، ولایتش عظیم است. مگر ما صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نداریم؟! مگر آن‌ها بداخلاق بودند؟! چرا فکر نمی‌کنید؟! تمام آن‌ها عصمت داشتند، اخلاق‌هایشان خوب بوده. مگر ابراهیم اخلاقش خوب نیست؟! اصلاً تندخویی به غیر معصوم است، همه آن‌ها معصوم بودند. تندخویی فقط مال خلق است. چرا پیغمبر ‌اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) «خُلُق‌العظیم» شده؟ والله، ولایتش عظیم است. گفتم پیغمبر «خُلُق‌العظیم» است؛ «عرش‌العظیم، خُلُق‌العظیم»؛ آن‌وقت یک‌دفعه می‌گوید که قلب مؤمن هم عظیم است. چه قلبی؟ آن قلبی که با این «خُلُق‌العظیم» مطابق باشد؛ یعنی اتّصال باشد. [۵]

عقیده ولایتی‌ام این‌است که بداخلاقی نسبت به هر کسی بی‌عدالتی است؛ چون‌که عدالت خودِ اخلاق است. آسایش در اطاعت امر است. عزیز من! ما باید با مردم راهگذر باشیم؛ اگر او بد است، شما با او خوب رفتار کنید. شخصی خدمت امام‌حسن مجتبی (علیه‌السلام) آمد و گفت: ای حسن‌بن‌علی! زیر این آسمان، دروغ‌گوتر از تو و پدرت علی نیامده! (چنین حرفی دارد می‌زند. حالا امام به او بگوید که من امامم، پدرم جانشین رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است! چرا این حرف را می‌زنی؟! تو کافر شده‌ای! این را نمی‌گوید. شما باید «اخلاق‌حسنه» داشته‌باشید! یعنی این‌جور اخلاق خدا داشته‌باشید!)

امام به او فرمود: ای عزیز من! اگر پدرم این‌طوری هست، دعا کن خدا او را بیامرزد؛ اگر من این‌طوری هستم، دعا کن خدا مرا بیامرزد؛ اگر تو هم دروغ می‌گویی، خدا تو را هم بیامرزد؛ شما چرا دل‌تنگ هستی؟! اگر گرسنه‌ای، بیا به خانه‌مان برویم، ما تو را در آغوش می‌گیریم. اگر خرجی نداری، به تو می‌دهیم. طوری با او رفتار کرد که یک‌دفعه گفت: «لا إله إلّا الله، محمّد رسولُ‌الله، علی ولیُّ‌الله.» بنا کرد به معاویه بد گفتن، گفت: خدا معاویه را لعنت کند! او برای ما این‌طوری تعریف و تبلیغ کرده‌است.

عزیزان من! «خُلق‌ حَسَن» داشته‌باشید، اصلاً حرفم این‌است که نباید در وجود شما بداخلاقی باشد، با همسر و فرزندان و مردم خوش‌اخلاق باشید، اگر او بداخلاقی کند و شما هم بداخلاقی کنید، پس چه فرقی با هم دارید؟! درون او بداخلاقی بوده! درون شما هم هست! درون خودتان را درست کنید! صبر و حوصله داشته‌باشید!

مالک‌اشتر، اصحاب‌یمین است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: همین‌طور که من کارگشا و مشکل‌گشای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودم، مالک مشکل‌گشای من است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نسبت به مالک این‌طور حرف می‌زند. خودش را در مقابل پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گذارد و مالک را هم در مقابل خودش. حالا آمده برود، یکی تُف به صورت مالک انداخت. یک نفر دیگر به او گفت: فهمیدی تُف به ‌صورت چه‌کسی انداختی؟ گفت: نه! گفت: این مالک، وزیر جنگ علی (علیه‌السلام) است. دید مالک داخل مسجد رفت، دوید، تا نمازش تمام شد، به پای او افتاد. گفت: چرا این‌ کار را می‌کنی؟ گفت: والله، به خدا، من آمدم به تو دعا کنم. عزیزان من! اگر کسی با شما بداخلاقی کرد، بروید واسه او دعا کنید!

من به وجدانم، نمی‌خواهم خودم را بگویم؛ چندین‌سال قبل، یک‌ نفر به مغازه‌ام آمد و گفت: مقداری پول به‌ من بده! به ‌اصطلاح سیّد هم بود؛ آن‌ زمان پانزده‌تومان به او دادم و گفتم: من پانزده‌تومان دارم، به تو می‌دهم؛ چوب‌فروش هم هستم، دو، سه عدد چوب خوب هم به تو می‌دهم تا بفروشی. اگر بدانید چقدر به ‌من فحش داد، اصلاً دیگر فحشی در عالَم نبود که به‌ من بدهد، این‌قدر فحش ناموس داد. من حساب کردم این بنده ‌خدا، یا از دست زن و بچّه‌اش ناراحت است؛ یا بی‌پول است. چیزی به او نگفتم، به عقب دکّانم رفتم، بنا کردم قدری گریه‌کردن و آرام گرفتم. چرا؟ بداخلاقی و فحش در من وجود ندارد، در شما هم نباید باشد. به شخصی گفتم به فلانی فحش نده! گفت حقّش است!! یک حقّ هم روی آن گذاشت؛ آخر، فحش که حقّ ندارد. [۶]

من درآمد نداشتم دو تا نان بخرم، بشکن می‌زدم. رقّاصی هم می‌کردم که اصلاً خانمم متوجّه نشود. زن ریحانه است؛ وقتی غصّه می‌خورد، عقده‌ای می‌شود، مریض می‌شود؛ اما من خودم توان داشتم، می‌گفتم صلاح خداست؛ اما زن که توان نداشت. آدم هر چه که به زن می‌گوید یک وعده و وعیدی می‌دهد، نه این‌که بگوید من ندارم، ایشان در زندگی سست می‌شود. [۷]


یا علی


نگاه؛ عصاره نگاه

عصاره نگاه

از اوّل جوانی‌ام [از گناه] گذشتم، اصلاً نگاه توی‌ام نبود؛ بنایم نبود نگاه کنم. شما بنایت باید این‌باشد که نگاه نکنی؛ آن‌وقت این چشم در اختیار خداست. چشم‌های ما بیشترش در اختیار شهوت و در اختیار دنیاست؛ آن‌وقت آن چشم، فردای قیامت رحمت به آن می‌شود، عذاب نمی‌شود.

این چشم‌ها مال امتحان هم هست. آخر می‌دانی چرا؟ این چشم گرفتارت می‌کند. ابن‌ملجم ببین چه‌جور شد؟ ابن‌ملجم مثل ما نبود، مُرادی بود؛ مُراد می‌داد. یک‌دفعه نگاه کرد، گرفتار شد، علی‌کش شد. شما شهوت برانگیخته‌ات می‌کند به نگاهت؛ پس باید چه کنیم؟ تو نباید نگاه کنی، چرا نگاه می‌کنی؟! نگاه باید به رحمتِ آن آدم کرد، آن اشکال ندارد. به آن رحمتی که از او نازل می‌شود، باید نگاه کنیم؛ یعنی این جوان به آن رحمتی که از او نازل می‌شود، آن رحمت «رحمةٌ للعالمین» است.

هشام هم‌ساخت بود که امام‌صادق (علیه‌السلام) او را می‌خواست، آخر هم حالیِ این‌ها کرد: به رحمتش نگاه کردم. رحمت را می‌بوسد، رحمت خدا. آن‌ها شاگرد امام‌صادق (علیه‌السلام) هستند؛ اما ولایت به آن‌ها القاء نشده. می‌آید پیش امام، شما باید ولایت بهت القاء شود؛ پس نگاه رحمتی خوب است؛ نه نگاه شهوتی.

کم آدم پیدا می‌شود این‌جور باشد. این ‌همه دفاع از بچّه‌های مردم کردم، یک نگاه بد به آن‌ها نکردم. نگاه باید رحمت باشد، رحمت از شما نازل شود؛ نه شهوت. حالا همین‌طور شده که می‌گوید یکی از شما بادین از دنیا نمی‌روید. نگاه شهوتی دارند، نگاه شهوتی به هر شیئی.

دزد می‌رود نگاه دزدی می‌کند، نگاهِ چه‌جوری می‌کند؟ نگاه شهوتی می‌کند. دفاع رحمتی هم هم‌ساخت است، ما باید بفهمیمم این فانی می‌شود، نگاه به فانی نکنیم. چشمتان غنی باشد، احتیاج نداشته‌باشد. عقلت برسد، احتیاج به فانی نداشته‌باش!

امام‌صادق (علیه‌السلام) به آن شخص گفت: برو در آن آبادیتان، در آن شهر یک نفر که ما را قبول داشته‌باشد، برو زیارتش! آن‌وقت خدا ثواب دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) به تو می‌دهد. نگاهت رحمتی است.

خدا می‌گوید: اگر بخواهی، به تو می‌دهم؛ یعنی آن‌ها را نخواهی، این را بخواهی. همه این عالَم را فانی بدان! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را باقی بدان! آن‌وقت شما طرف فانی می‌روی یا باقی؟ شما باید احتیاج نداشته‌باشی؛ آن‌وقت آن کار را نمی‌کنی. ابن‌ملجم احتیاج دارد. نگاه به بچّه اَمرَد [پسر زیباروی نوجوان] کنی، گناه ابن‌ملجم به تو می‌دهد.

من خودم از جوانی‌ام این‌جور بودم، من حربه گناه نداشتم. آن القاء و افشاء به تو می‌دهد، القاء و افشاء حفظت می‌کند. فقط در فکر باش که این بچّه‌ها را نجات بدهی. [۸]

یا علی


سخنی با خانمها؛ دل کسی را نسوزانید!

زیارت‌های غیر امرِ خانم‌ها [۹]

ای خانم‌های ‌عزیز! آیا توجّه دارید! بیایید خودتان را شبیه زهرا (علیهاالسلام) کنید! تو روضه می‌خوانی؛ اما خودت را شبیه زهرا (علیهاالسلام) کن! به این دلت خوش نباشد که یک روضه‌ای می‌گیری! ببین چه کسی را تأیید می‌کنی؟ در حقّ زهرا (علیهاالسلام) عارف باش! عزیز من! اگر عارف باشی، خیلی خوب است! روایت داریم: امام‌رضا (علیه‌السلام) درباره حضرت ‌معصومه (علیهاالسلام) می‌فرماید: اگر دستتان به‌ ما نرسید، خواهرم معصومه (علیهاالسلام) را زیارت کنید! همان ثواب را به شما می‌دهند؛ اما یک‌دفعه می‌گوید در حقّ ما عارف باشید! [۱۰]

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود در آخرالزّمان: واجبات، ترک محرّمات، انتظار الفرج، به خیر و شرّ آن زمان شرکت نکن! برو کنار! تو عوض این‌که کنار بروی، لای آن‌هایی. معطّلی آن‌ها یک حرف بزنند، بروی؛ امتحانتان را دادید؛ تا گفت: همه کربلا بروید! زن و بچّه‌ات را برداشتی، رفتی! اُفّ بر تو! تُف بر تو! چند نفر خانمِ تو را دیدند؟ چند نفر دخترِ تو را دیدند؟ چه ‌کسی به حرف من است؟ شما که به حرف متقی نیستید، به ‌دینم، به حرف دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) نیستید. آن‌ها گفتند: به حرف او بروید. دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) گفته‌اند به حرف متقی بروید! خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارد می‌گوید. تو به حرف چه‌ کسی می‌روی؟ حالا می‌دانی چه می‌گوید؟ می‌گوید: اگر یکی از شما با دین از دنیا رفتید، با زیارت کربلا و این‌ها، ملائکه تعجّب می‌کنند، چطور این با دین رفت؟ ملائکه! خاطرجمع باش این‌ها با دین نمی‌روند، غصّه نخور! امروز به ملائکه گفتم که تعجّب نکنند. [۱۱]

این زیارت اربعین که می‌روی تأییدی ندارد. آن‌جا زن و مرد قاطی هستند و خدا می‌فرماید: جایی‌که زن و مرد قاطی باشند، عذاب من دارد نازل می‌شود. یا این‌که الآن این مسجد جمکران چه‌خبر است؟ من خودم دیدم که زن‌ها پابرهنه شدند و می‌روند. خانم! مگر حضرت زهرا (علیهاالسلام) نگفته‌است که بهترین عبادت از برای زن این‌است که نه نامحرم او را ببیند و نه او نامحرم را؟ [۱۲]

اربعین و عزاداری و مجلس امام‌حسین (علیه‌السلام) همه این‌ها درست است؛ اما باید با امر باشد. اگر با امر نباشد، حضرت زهرا (علیهاالسلام) امضاء نمی‌کند. [۱۳]

حالا هم که از کربلا آمدی، یا یک چلوکباب می‌دهی، یا چلومرغ می‌دهی، یک بنده‌‌ خدا را هم دعوت می‌کنی، نگاه به زندگی تو می‌کند، نگاه به زندگی خودش می‌کند، آتش می‌گیرد. این شخص را آتش می‌زنی. دخترش را آتش می‌زنی، پسرش را آتش می‌زنی. آیا می‌توانی جواب خدا را بدهی؟! [۱۴]

کجا این سفره‌ها را می‌اندازید و زن و مرد را قاطی می‌کنید؟ این کارها چیست که می‌کنید؟ سفره زن را این‌طرف بیندازید! دو تا اتاق داری، مردها هم این‌طرف باشند. چرا این‌ها را قاطی می‌کنید؟ می‌گوید: اشکال ندارد! خب برادر او باشد که به خانم شما مَحرم نیست. دستش می‌رود، می‌خندد. تو چه‌کار می‌کنی؟ به ‌اصطلاح خودش مثلاً می‌خواهد اطعام کند! جگر من از دست خوب‌ها خون‌است! به نام اربعین تئاتر درست کرده‌است، به نام امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌خواهد غذا بدهد؛ تو تئاتر درست کردی! می‌خواهد گوسفند بدهد. این چیست که این‌ها را دور هم جمع کردی و سفره می‌اندازی؟! [۱۵]

کجا به مسجد جمکران می‌روی؟! من نمی‌گویم نرو! تو ببین وقتی مسجد جمکران می‌روی، خودت را به چند تا نامحرم نشان می‌دهی! [۱۶]

به دینم! من مسجد جمکران بودم، آن‌وقت‌ها یک نفر هم نبود، حالا یک میلیون نفر آن‌جا می‌روند. دیدم آن‌جا در جادّه‌ها نمی‌دانم صندلی برای زن‌ها گذاشته‌اند، زن‌های پابرهنه! مگر تو پیرو حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) نیستی؟! مگر تو پیرو عایشه‌ای که در جنگ جمل آمد؟ آخر کجا آن‌جا می‌روید؟ این از آن ثواب‌هایی‌است که گناه است! [۱۷]


یا علی


بیتوته و نجوا با ولایت؛ پرچم تفکّر و یقین در دستتان باشد

قدرت را صرف قدرت کنید؛ نه این‌که دنبال خلق بروید[۱۸]

فقط خدا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را معرّفی کرده‌است؛ چون هیچ‌کس در تمام خلقت، مطابق خدا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را نمی‌شناسد. مگر امیرالمؤمنین این‌جور بود که حالا بیاید در دنیا معرّفی‌اش کند؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گِل آدم را سرشته، آدم ‌سرشت‌کن است، آدم کجا و او کجا؟ آن‌موقع‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را بلند کرده، چه زمانی بوده؟ بگویید به‌ من دیگر، چه زمانی بوده؟

بعد از این‌که صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند. حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را سر دست آورده و می‌گوید «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱۹]، دین این‌است. ای مردم عالم! دنبال کس دیگری نروید! مشابه درست نکنید! پی کسی نروید! کسی را مؤثّر ندانید! این افشای ولایت نیست، «افشای قدردانی از ولایت» است. به تمام آیات قرآن، درست می‌گویم. این افشای چیست؟ قدردانی از ولایت است، مگر این افشای ولایت است؟

افشای ولایت این‌است که خدا کرده، خطاب می‌کند به انس و جنّ، به تمام عبادت‌کننده‌های عالم؛ نه دنیا. دنیا را من سر و کار ندارم اصلاً، مثل این‌که می‌خواهم حرف بعضی‌ها را نزنم، حرف دنیا را هم اصلاً نمی‌خواهم بزنم؛ اما خب می‌زنم، نه دنیا. افشای ولایت این‌است که خدا کرده، می‌گوید: عبادت انس و جنّ کنی، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱۹] قبول نداشته‌‌باشی، به ‌رو می‌اندازمت در جهنّم. [۲۰]

هر چه رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تعریف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌کرد، آن دو نفر بغض و عداوتشان زیاد می‌شد. حالا چه‌خبر است؟! حالا امر شد: ای نبیّ من! من تو را متقی کردم، قرآن به تو نازل کردم، آیا می‌فهمیم این یعنی‌‌چه؟! والله، به‌دینم، علی (علیه‌السلام) به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل ‌شده؛ یعنی هیچ‌کدام از آن انبیاء، از پیغمبرها لیاقت این‌کار را نداشتند، مگر پیغمبر آخرالزّمان؛ چون‌که ولیّ باید ولیّ را معلوم کند، خلق که نمی‌تواند ولیّ معلوم کند. آن‌زمان خب نتوانستند معرّفی کنند، نشد دیگر. چرا آن پیغمبرها نبودند؟! آن پیغمبرها ولیّ نبودند، نبیّ بودند، تاحتّی ابراهیم؛ اما پیغمبر آخرالزّمان هم ولیّ و هم نبیّ است. [۲۱]

پیغمبر ولایت‌پرور است، عزیز من! فدایتان بشوم، خودش ولایت است؛ اما ولایت‌پرور است، خدای تبارک و تعالی گفت: یا محمّد! ولایت را پرورش بده! چرا؟ آخر مقصد من علی (علیه‌السلام) است، مقصد من این‌ها هستند. عزیزان من! اگر ما این‌ها را فهمیدیم؛ آن‌وقت ولایت‌شناسیم، آن‌وقت علی‌شناسیم، بهتر از این‌ها کار می‌کنیم، بهتر از این‌ها ولایت را می‌شناسیم، بهتر از این‌ها علی (علیه‌السلام) را می‌شناسیم. [۲۲]

رفقای عزیز! نجوا دو جور است: یک نجوایی در خلوت داریم، باید شما نجوای در خلوت داشته‌باشید! یک نجوای عمومی است. بعد از رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، عمر و ابابکر نجوا را گرفتند، از نجوا دور شدند، از نجوای ولایت دور شدند! بنی‌عبّاس هم همین‌جور؛ الآن در زمان ما هم خیلی‌ها این‌جوری شدند. تو باید با امام‌زمانت نجوا کنی، با امام‌‌حسین (علیه‌السلام) نجوا کنی، با آن‌ها نجوا کنی، دائم نجوا داشته‌باشی. توی معدنی، باش! مهندسی، باش! مهندس برقی، باش! دکتری، باش! هر کجا باشی، این حبل‌المتینی که از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سؤال شد: این آیه چیست؟ گفت: علی (علیه‌السلام) است؛ یعنی نجوا با مقصد علی (علیه‌السلام) کنی! تو اگر نجوا واقع با امام‌زمانت کنی، غشّ معامله می‌کنی؟ اگر تو نجوا با زهرای ‌عزیز (علیهاالسلام) کنی، ای خانم‌های ‌عزیز! شما این‌جوری هستید توی مجلس زهرا (علیهاالسلام) غیبت می‌کنی؟

بیایید این حرف‌ها را رویش فکر کنید! تفکّر داشته‌باشید! نجوا را گرفتند، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را باید با آن نجوا کرده‌باشند، رفتند با شیطان نجوا کردند. ما با چه چیزی نجوا می‌کنیم؟ ما با تجدّد. تو باید با این‌ها نجوا کنی؛ یعنی این‌ها از توی قلبت، از توی دهانت، از توی لسانت کم نشود. یا علی بگو! یا زهرا بگو! یا حسین بگو! یا امام‌‌زمان بگو توی قلبت! این نجوا اتّصال است، والله، بالله، عقیده ولایت من این‌است، این حبل‌المتین ‌که گفته ریسمان؛ یعنی چنگ به این‌ها بزنی. اگر چنگ به این‌ها بزنی، عزیز من! دیگر چنگ به چیز دیگری نمی‌زنی. [۲۳]

شما عزیزان من! این قدرتتان را باید صرف قدرت بکنید! قدرت تمام خلقت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است، باید شما قدرتتان را صرف علی (علیه‌السلام) کنید! اگر می‌گویم ماورایی باشید؛ یعنی باید از اوّل آدم ابوالبشر نگاه کنید! ببینید چه به سر اسلام آمد؟ چه مصیبتی به سر اسلام آمد؟ تمام این کارها را آن دو نفر کردند، مردم را با اسلام از ولایت بازداشتند، مردم هم چه می‌دانند دیگر؟

چرا می‌گوید بدعت‌گذار اهل نه آتش است، اهل طاغوت است؟ طاغوت یک نفر است، همه‌اش اهل جهنّم می‌گویند: روزنه از او نشود. اگر روزنه بشود، خیلی بد است! آن‌قدر بد است! چرا می‌گوید؟ چون‌که مردم را از حقیقت ولایت جدا می‌کند. اوّل کسی‌که این کار را کرد، این دو نفر بودند. حالا چرا؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خلق حساب کردند، یک جلسه بنی‌ساعده درست کردند. حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را آورد جزء خلق؛ یعنی اوّل این‌است و دوّم این‌است و چهارم این‌است، خلق حساب کردند.

حالا وقتی خلق حساب کردند، مردم هم خلق حساب می‌کنند. تمام بدبختی این دنیا مال این‌است که ما این‌ها را خلق حساب می‌کنیم. عزیز من! آخر این چه خلقی است که به قول فرمایش ایشان می‌گوید: من با تمام انبیاء آمدم، با پیغمبر آخرالزّمان (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آشکارا آمدم؟! حالا چرا آشکارا آمده‌ علی (علیه‌السلام)؟ چرا با آن‌ها این‌جوری مخفی بوده؟ چرا آشکارا آمده؟

عزیز من! ببین من دارم شما را راهنمایی می‌کنم: آن‌موقع رفتند دنبال عمر و ابابکر، الآن هم ما می‌رویم دنبال خلق؛ تمام بدبختی ما این‌است که می‌رویم دنبال خلق. خلق می‌گوید این کار را بکن! مگر خلق نبود که آدم ابوالبشر را بازی داد؟! شما باید ماورایی باشید! اگر بخواهید دینتان حفظ باشد، از زمان پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را باید بیاورید این‌جا! ببین زمان نوحش چه‌جور شد؟ زمان لوطش چه‌جور شد؟ زمان ابراهیم چه‌جور شد؟ زمان ما هم حالا دارد این‌جور می‌شود، کجا می‌روی دنبال خلق؟! عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، اگر این حرف را بشنوی، تمام کارهایت درست است. از این حرف‌ها همیشه بوده‌است و هست.

شما ببین چهار نفر نرفتند به طرف خلق، هفتاد هزار نفر رفتند دنبال عمر، این چهار نفر سلمان، اباذر، میثم، (بعضی‌ها می‌گویند:) مقداد. حالا چه‌کار می‌کند؟ حالا زهرا (علیهاالسلام) پاسخ می‌دهد: به این‌ها بگو بیایند! یک کاری بکن زهرا (علیهاالسلام) به تو پاسخ بدهد؛ نه خلق به تو پاسخ بدهد. طرف‌دار چه کسی می‌شوی تو؟! طرف‌دار خلق (هر کس می‌خواهد باشد) باطل است! مگر نرفتند به حرف شریح‌قاضی، یک عالِم قاضی‌القُضات یک دنیا؟! چه‌کار کردند؟ حسین (علیه‌السلام) را هم کشتند، برو به حرف خلق! این قدرتت را صرف قدرت بکن! عزیز من! قدرت تمام خلقت، علیّ‌بن‌ابوطالب (علیهماالسلام) است. قدرت تمام خلقت، الآن وجود امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. کجا می‌روی؟! از آن پیش‌آمدها می‌شود، می‌خواهم حواستان جمع باشد.

گفتم من شما را راهنمایی می‌کنم. خیلی خدا حواسش جمع است. به لوط می‌گوید: خودت برو! زنت را بگذار این‌جا باشد، بگذار به عذاب مبتلا شود. چرا؟ با آن‌هاست، به عمل آن‌ها راضی است؛ زن است، به عمل آن‌ها که عمل این‌جوری می‌کنند، راضی است؛ گفت: بگذار باشد، با این‌ها برود توی جهنّم؛ پس بنا شد: عزیز من! واجبات، ترک محرّمات، انتظار الفرج، برو کنار، به خیر و شرّ مردم شرکت نکن! ببین پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید به خیر شرکت نکن! خیرشان شرّ است.

خدایا! تو را به حقّ امام‌زمان، ولایت ما را القایی کن؛ یعنی آن به ما بگوید حرف بزن! ما بزنیم.

خدایا! ما رضایت حضرت زهرا (علیهاالسلام) را به جا بیاوریم، ما از آن‌ها باشیم که حضرت گفت: بیا! آمده‌باشیم.

خدایا! به حقّ امیرالمؤمنین، ولایت ما کامل بشود.

خدایا! ما عهد می‌کنیم با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که دیگر از امسال اگر گناه کردیم، دیگر گناه نکنیم، یا امیرالمؤمنین! خودت حفظمان کن!

جانم! اگر علی (علیه‌السلام) داشته‌باشی، تمام خلقت را داری. اگر علی (علیه‌السلام) نداشته‌باشی، هیچ چیزی نداری. خدایا! ما را ثروت‌مند کن! ثروت ما این‌باشد که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خلق حساب نکنیم، حجّت خدا حساب کنیم. با محبّت اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) از دنیا برویم. [۲۴]

یا علی


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. شهادت حضرت زهرا ۹۴، دقیقه 4
  2. عارف ولایت حاج‌حسین خوش‌لهجه، شهادت حضرت زهرا 94
  3. ولایت پیاده‌کننده عدالت در خلقت ۷۹ (دقیقه ۴) و یتیم آل‌محمّد ۷۸ (دقیقه ۴۸)
  4. ولایت پیاده‌کننده عدالت در خلقت ۷۹
  5. آخرالزّمان ۷۸
  6. کتاب جامع ولایت و یتیم آل‌محمّد 78
  7. کتاب ازدواج
  8. بیانات متقی 11/95
  9. شهادت حضرت زهرا ۸۱ (دقیقه ۴۵) و اربعین۹۴؛ اشتباهات مردم (دقیقه ۱۹) و اربعین ۸۷؛ پست و مقام، خلق و نگاه (دقیقه ۱۰)
  10. شهادت حضرت‌ زهرا ۸۱
  11. اربعین ۹۴؛ اشتباهات مردم
  12. کتاب انتقاد؛ محبّت امیرالمؤمنین، نجات بشریّت
  13. اربعین ۸۹
  14. آدم‌شدن 76
  15. اربعین ۸۷؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه
  16. اخلاق در خانواده؛ من نداشتن 75
  17. اربعین ۹۰؛ عبادت‌های خیالی
  18. ارتباط ۸۹ (دقیقه ۲۷) و سیزده‌رجب ۸۸ (دقیقه۲، ۱۲، ۱۶، ۳۵)
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ (سوره المائدة، آیه 3)
  20. ارتباط 89
  21. غدیر 84
  22. القاء (امر) 77
  23. توفیق، بکاء، نجوا ۷۹
  24. سیزده‌رجب 88
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه