صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
</div>
 
</div>
 
-->
 
-->
{{فرمایش منتخب|عنوان=صلح امام حسن|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{فرمایش منتخب|عنوان=عبدالعظیم‌حسنی|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  

نسخهٔ ‏۷ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۴۳

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: عبدالعظیم‌حسنی

فهرست امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

امام صادق

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام رضا

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اکبر

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

ماه رمضان

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

امام زمان

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

عید مبعث

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

سیزده رجب

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

نیمه شعبان

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

عبدالعظیم‌ حسنی پیش امام‌ هادی (علیه‌السلام) آمد و گفت: آقاجان! من می‌خواهم عقایدم را به شما بگویم؛ امام می‌فرماید: بگو عزیزم! می‌گوید: من خدا را به یگانگی قبول دارم، واجبات را به‌ جا می‌آورم و محرّمات را ترک می‌کنم. شما را امام و حجّت‌ خدا می‌دانم، زیر این آسمان، به‌ غیر از شما حجّتی نمی‌بینم. خدا امر شما را به‌ من واجب کرده، امرِ شما، امرِ خداست. سیبی یا اناری از درخت بچینم و شما بگویی نصفش حلال و نصفش حرام است، نیمه‌ حلالش را می‌خورم و نیمه‌ حرامش را دور می‌اندازم. امام‌ هادی (علیه‌السلام) فرمود: عبدالعظیم! ما هم عقایدمان همین‌است، إن‌شاءالله به آخر برسانی.

عبدالعظیم با قبولیِ امام‌ هادی (علیه‌السلام) که به او فرمود عقایدت درست‌است؛ نجوا کرد، کنار رفت و کنار ماند، نه این‌که از یک‌ جای دیگر سر دربیاورد؛ قانع و راضی بود. دربست در اختیار امام بود. حالا خدا به او عظمت داد. در روایت می‌فرماید: زیارت شاه‌ عبدالعظیم حسنی مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است. آیا زیارت خلق، مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌شود؟ نه والله، عجیب این‌ است که می‌گوید زیارت قبرش مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است، نه خودش! عظمت عبدالعظیم به‌ خاطر آن عقیده‌ای است که به امام‌ هادی (علیه‌السلام) داشت، برای آن امری است که اطاعت می‌کرد، برای آن تواضعی است که با امام داشت؛ پس شما آن امر را زیارت می‌کنید، نه جسم عبدالعظیم را. عزیزان من! از اطاعت به این‌جا می‌رسید نه از خیال خودتان، نه از مشابه درست‌کردن، نه از امیدواری به خلق پیدا کردن و دنبالش رفتن! عبدالعظیم به‌ واسطه ولایت به این‌جا رسید، نه به‌ واسطه عبادت. به امامش یقین داشت و امرش را اطاعت می‌کرد. او حجّت‌شناس بود. امروز اغلب مردم حرف حجّت را می‌زنند؛ اما حجّت‌شناس نیستند. [۱]

قبولی عبادت، ولایت است و قبولی ولایت، اطاعت است. حالا شیعه باید فرمان امام را ببرد و برای خودش مصداق درست نکند. (بعضی مقدّس‌ها برای خود مصداق درست می‌کنند.) شاه‌ عبدالعظیم حسنی به‌ غیر از امام‌ هادی (علیه‌السلام) کسی را واجب‌ الإطاعة نمی‌بیند، حجّت‌ خدا را واجب‌ الإطاعة می‌داند؛ برای همین زیارتش مطابق زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است. [۲] آن تولید عبدالعظیم است که وقتی زیارت می‌روید، به شما می‌رسد. ببین من چه می‌گویم؟ وقتی‌که خدای تبارک و تعالی و ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السلام)، چنین کرامتی به عبدالعظیم‌ حسنی دادند، شما باید صفات آن‌ها را داشته‌ باشید؛ آن‌وقت آن‌ها صفات‌ الله به شما می‌دهند. می‌فرماید: وقتی شما عبدالعظیم را زیارت می‌کنید، انگار امام‌ حسین (علیه‌السلام) را زیارت کرده‌اید؛ پس شما هم باید آن‌طوری باشید که او با امامش بوده؛ آن‌وقت سنخه می‌شوید. [۳] او یک فرد عادی بوده؛ اما امامش را می‌شناخت و کنار رفت، حالا وقتی از دنیا رفت، خدا او را افشاء کرد. والله، شما هم همان هستید؛ مگر شما غیر از او هستید؟! اما باید اهلیّت پیدا کنید. [۴]

عبدالعظیم به کسی کار نداشته، به خدا و ولیّ خدا یقین داشته، به واجباتش یقین داشته که به این درجه رسیده‌ است. آیا ممکن‌ است از این بالاتر بشوید؟ شخصی خدمت امام‌ صادق (علیه‌السلام) می‌آید، عرض می‌کند: یابن‌ رسول‌ الله! من راهم دور است، برایم خیلی مشکل است که نزد شما بیایم؛ اما دلم می‌خواهد شما را ببینم. حضرت فرمود: می‌خواهی جمع ما را زیارت کنی؟ گفت: بله! فرمود: در آن‌ اطراف برو مؤمنی را زیارت کن! خدا ثواب زیارت جمع ما را به تو می‌دهد. ببین تو به جایی می‌رسی که زیارتت، زیارت دوازده‌ امام، چهارده‌ معصوم (علیهم‌السلام) است؛ چون ائمه (علیهم‌السلام) در قلب آن مؤمن هستند، یقین و محبّت آن‌ها را دارد. [۵]

عزیزان من! همین‌طوری که از حضرت‌ معصومه و شاه‌ عبدالعظیم حسنی استفاده می‌کنند، باید از شخص شما هم استفاده کنند، خودتان را در اختیار مؤمن و در اختیار قوم و خویش‌هایتان بگذارید؛ تا هم خودتان و هم آن‌ها لذّت ببرند. در روایت می‌فرماید زیارت عبدالعظیم‌ حسنی بروی مطابق با زیارت امام‌ حسین (علیه‌السلام) است یا زیارت حضرت‌ معصومه بروی؛ بهشت بر تو واجب می‌شود؛ اما می‌فرماید زیارت یک مؤمن بروی، ثواب زیارت دوازده‌ امام، چهارده‌ معصوم (علیهم‌السلام) به تو می‌دهد؛ چون این مؤمن، کسی است که از وجودش نجوا می‌جوشد. [۶] خودش را شناخته، خدا را هم شناخته‌ است. «مَن عَرَف نَفسه، فَقد عَرَف رَبّه» این مؤمن عظمتش را در مقابل امر خدا و نجوای با او خُرد می‌کند که این‌قدر عظمت دارد. [۷]

در روایت می‌فرماید: «سلمان منّا أهل‌ البیت» در تمام دنیا، چند نفر بودند که تأیید شدند. یک تأییدهایی است که خیلی مهمّ نیست؛ یعنی درستی‌اش تأیید می‌شود؛ یعنی ایشان درست‌است. عبدالعظیم، درستی‌اش تأیید است. سلمان، مقداد، اباذر، درستی‌شان تأیید است؛ اما یک‌چیزی است که مافوق درستی است. مافوق درستی این‌است: همین‌طور که ولایت پیش شما مطلق است، باید دشمن ولایت هم پیش شما مطلق باشد. اویس همین‌طور بود، مطلق بود؛ یعنی تبرّی داشت. وقتی سلام عمر به او رسید، از آن شهر رفت. [۸]

عزیزان من! ماوراء، دنیا نیست؛ اما از این‌جا می‌توانید به ماوراء برسید؛ چون‌که ماوراء چیزی است که شما باید به‌ غیر از دنیا داشته‌ باشید. من کسی را سراغ ندارم که این‌طور باشد؛ چون بالأخره ما ذرّاتی مِهر دنیا داریم؛ پس کسی‌که مِهر دنیا داشته‌ باشد، جزء ماوراء نمی‌شود. حالا از کجا می‌گویی؟ وقتی به حضرت‌ عیسی در آسمان چهارم گفت: چه آورده‌ای؟ گفت: سوزن و نخ. گفت: نگهش دارید؛ پس این‌جا ماوراء نیست. اگر به‌ قدر یک سوزن و نخ محبّتش را داشته‌ باشی، تو را نگه‌ می‌دارد؛ اما ممکن‌ است که شما به ماوراء برسید. عبدالعظیم‌ حسنی، سلمان، مقداد، اویس‌ قرن که در بیابان است، رسیده‌اند؛ این‌ها اتّصال به ماوراء هستند و ماوراء اتّصال به این‌هاست؛ شیعه هم همین‌جور است. [۹]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی


سخنی با خانمها؛ تجدّد، تولید شیطان

فرمان خدا را اطاعت کنید، نه فرمان شیطان و تجدّد را[۱۰]

خانم‌ عزیز! خانه شما بیت خداست، باید در این‌ خانه مُحرم باشی! شکر خدا را به‌جا بیاوری! [۱۱] نه این‌که بُتکده‌اش کنی و لهو و لعب در آن بزنی. چرا شیطان فریبت می‌دهد؟ حالا اگر فرمان خدا را در آن بردی، مریم هستی. پسر تو هم عیسی است؛ اما اگر با لهو و لعب باشی، پسرت هم منافق می‌شود و هم به‌غیر امر کار می‌کند. اما اگر به امر زهرا (علیهاالسلام) باشی، به امر خدا باشی، به امر قرآن باشی، تو مریم هستی و بچّه‌ات هم عیسی می‌شود. [۱۲]

خانم عزیز! تو که پای لهو و لعب هستی، فکر کردی تولیدت چه می‌شود؟ نسل تو چه می‌شود؟ چرا توجّه نداری؟! چرا آرام نیستی؟! درود خدا به روح حاج‌‌شیخ‌‌عباس تهرانی، یک ‌شب گفت: حسین! الآن از زمان‌ جاهلیّت بدتر است. زمان ‌جاهلیّت دختر را خاک می‌کردند، حالا دختر می‌شود افسر! (من این را می‌گویم.) می‌شود بی‌دین؛ تولیدش می‌شود بی‌دینی. چقدر از این بی‌دینی درمی‌آید؟ پس بی‌دینی از آدم‌کُشی بالاتر است. اگر دختر یا پسر شما بی‌دین شد، بدان خیلی بد است! عزیز من! بیا کارکردت «لا إله إلّا الله» باشد. چرا کارکرد من این‌جوری بود؟ موادی جلویم بود. (مواد همین غذاها و همین‌هاست، این‌ها که شما تناول می‌کنید. مواظب باش حرام نباشد.) حالا همچین می‌کردی صورتی می‌شد، می‌گفت: «لا إله إلّا الله». تو باید شجره توحید درست کنی، این بچّه‌ها چیست؟! [۱۳] خانم‌ عزیز! این تلویزیون، بیچاره‌کُنِ تو و بچّه‌ات است. کم‌کم آن‌ را از خانه‌ات بیرون کن تا اِشراف به‌هم بزنی. [۱۴] نتیجه ماهواره، گرسنگی است، تشنگی است، نا‌امنی است. [۱۵]

خانم‌های عزیز! زهراگفتن با این لباس‌‌ها را پوشیدن،‌ درست نیست. زهراگفتن با این‌که از شوهرهایتان تقاضا کنید که ویدیو و ماهواره در خانه بیاورند، درست نیست. این ماهواره‌ها جلوه شیطان است، بیایید در جلوه رحمان. جلوه رحمان به دینم، جلوه زهرای عزیز (علیهاالسلام) است؛ نه جلوه خارجی‌ها. آن نکبت است، آن علاقه‌ات را جدا می‌کند، گریه‌ات را خشک می‌کند، محبّتت را خشک می‌کند. [۱۶]

تجدّد، شما را برده، این ساز و تلویزیون دل شما را برده‌است. تجدّدی شدیم. والله، بالله، تجدّد آخر ندارد. دنبال چیزی بروید که آخر داشته‌باشد. مگر تجدّد آخر دارد؟ [۱۷] رحمت خدا به زن و شوهری که وقتی آقا به خانمش گفته‌بود تلویزیون را می‌خواهم کنار بگذارم، خانم گفته‌بود بگذار کنار! حالا قوم و خویش‌هایش می‌آیند او را ملامت می‌کنند. اُفّ به تو! تو باید مثل او بشوی، نه او مثل تو. چرا ملامتش می‌کنید؟ [۱۸]

من شنیده‌ام بعضی خانم‌ها می‌گویند: آدم باید مطابق روز باشد! یک جوانی بود اوایل، نوارهای ناجور گوش می‌داد، شطرنج‌بازی می‌کرد، از این‌ کارها می‌کرد، حالا آمده این حرف‌ها را شنیده (که تو می‌روی رقّاصی می‌کنی، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) دارد گریه می‌کند، تو چه دوستی با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) داری؟) به خانمش هم نگفته که این‌ها حرام است. حالا خانمش به این جوان پیام داده؛ اگر مثل اوّلت می‌شوی، تو را می‌خواهم، خب بفرما! [۱۹]

بعضی از خانم‌ها زنگ می‌زنند می‌گویند: ما تلویزیون را کنار گذاشتیم، راحت شدیم. حالا می‌فهمیم، دیگر چشم ما قرآن می‌بیند، دیگر چشم ما نوارهای شما را می‌بیند، دیگر چشم ما این کتاب‌ها را می‌بیند. به تمام آیات قرآن، این خانم با حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) محشور می‌شود؛ اما آن خانمی که نگاه به ویدیو و تلویزیون و این ‌چیزها می‌کند، من نمی‌دانم بگویم با چه‌ کسی محشور می‌شود؟! با همان خیال‌های خودش می‌شود، خیلی احترامش کنم می‌گویم با عایشه نمی‌شود! [۲۰]

خانم‌های عزیز شما باید الگویتان زهرا (علیهاالسلام) باشد، الگویتان زینب (علیهاالسلام) باشد، الگویت کیست؟ همین‌طور نگاه می‌کنی، هر چه از خارج می‌آید، می‌پوشی. آخر مگر تجدّد به داد شما می‌رسد؛ یا زهرا (علیهاالسلام) به دادتان می‌رسد؟ چرا دست از زهرا (علیهاالسلام) برداشتید؟ [۲۱] مگر نمی‌خواهید زهرا (علیهاالسلام) شفاعت‌تان کند؟! یا می‌خواهید تجدّد نجات‌تان بدهد؟! تجدّد که گرفتارتان می‌کند. [۲۲]

خانم عزیز! بیا دنبال زهرا (علیهاالسلام) برو! والله، روایت داریم: حضرت زهرا (علیهاالسلام) مانند مرغی که دانه خوب و بد را تمیز بدهد، دوستانش را از صحنه محشر جمع می‌کند. بیا دست از این دکور‌بازی‌ بردار تا از صحنه محشر جمعت کند، تا شب اوّل قبر به دادت برسد، موقع سؤال نکیر و منکر به دادت برسد، قیامت به دادت برسد و پیشوازت بیاید. تو که این‌قدر می‌روی دنبال تجدّد، چطور به دادت برسد؟ این دو روزه عمر تمام می‌شود. [۲۱] بیا پرونده‌ات را زهرا (علیهاالسلام) امضا کند! زینب (علیهاالسلام) امضا کند! تا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) آن امضا را ببوسد، بگوید: این امضای مادرم است، این امضای عمّه‌ام زینب (علیهاالسلام) است. [۲۳]


یا علی


بیتوته و نجوا با ولایت؛ در پناه امام زمان

نجوا با حقّ[۲۴]

تو باید اگر کتاب می‌خوانی، پی نجوا بگردی. فهمیدی می‌گویم چه؟ نه این‌که خودت را خسته کنی و کتاب بخوانی. من حرفی ندارم، نمی‌گویم کتاب نخوان! خودت را خسته نکن! ما باید با حقّ نجوا کنیم. من منظورم این‌است که خودتان را اسیر نکنید. الآن شما اگر نهج‌البلاغه را خواندید، خودتان را اسیر نمی‌کنید. تمام، حرف‌های امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. می‌گوید علماء این‌جور می‌شوند، مسجدها این‌جور می‌شوند، همه را دارد هشدار می‌دهد؛ اما کتاب‌های دیگر مانند نهج‌البلاغه نیست. من دوباره تکرار می‌کنم. من نمی‌گویم نخوان! می‌گویم خودت را اسیر نکن!

حالا وقتی‌که همه را خواندی، می‌بینی یک‌ چیز خیلی سبُک به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گفته. من ایده خودم این‌است. تا حالا با او یک سلام و علیک داشتی، حالا دیگر از ریختش بدت می‌آید. من فکرم یک‌قدری بالاتر از این حرف‌هاست. حالا اگر توی کتابش نروی، این ‌را هم نمی‌فهمی. یک سلام و علیک داری، از دور دور. حالا این حرف من درست‌ است یا نه؟ اصلاً امروز تولید این‌ها این شده‌است. تولید بد شده‌است. حالا که تولید بد است، تو نرو خودت را دچار تولید بکن! حالا می‌خواهی بکنی، بکن! پس من نگفتم کتاب نخوانید! من می‌گویم وقت شما، بیشتر از این حرف‌ها قیمت دارد. یک کتاب هم این‌جا به زحمت و پول شما تهیّه شده‌است. اگر من بگویم نخوان، می‌گویم: کتاب من را هم نخوان! من نمی‌گویم نخوان! شما اسیر کتاب نشوید! [۲۵]

خدا که احتیاج ندارد، یک احتیاج دارد، احتیاجش این‌است که دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را از این معرکه نجات بدهد؛ خوشش می‌آید که دوستان علی (علیه‌السلام) را از این معرکه پُر فعل و فساد نجات بدهد. این‌قدر خدا دوست دارد، می‌گوید: اگر یکی از دوستان علی (علیه‌السلام) را گمراه کنی، گناه یک عالَم گمراه‌کردن را به تو می‌دهم. چقدر دوست دارد شما را! عزیز من! فدایتان بشوم، قربانتان بروم، بیایید تفکّر را پیشه کنید! اگر یکی را هدایت کنی، خدا به‌قدری که یک عالَمی را، دنیایی را هدایت کردی، ثواب به تو می‌دهد؛ پس خدا هم احتیاج دارد، دوباره تکرار می‌کنم: محتاج نیست؛ اما احتیاج دارد. خدا محتاج نیست، اگر این مطلب را قشنگ حسّ نکنید، صحیح نیست، توی هیجان می‌افتید. ببین گفتم خدا محتاج نیست، ائمه (علیهم‌السلام) محتاج خدا هستند. ما باید محتاج ائمه (علیهم‌السلام) باشیم؛ چون‌که از دریچه ولایت به ما، ولایت القاء می‌شود‌ و افشاء می‌کنیم. دوباره تکرار می‌کنم: خدا محتاج نیست، احتیاج دارد به دوستان علی (علیه‌السلام) که هدایت بشوید! چقدر حرف قشنگ است! چرا؟ می‌گوید: بیایید این‌طرف. [۲۶]

نجوای حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) با خدا چه بود؟! حضرت در این نجوا از خدا می‌خواست: خدایا! کاری کن که این‌ مردم دست از امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) برندارند و طرف خلق بروند و جهنّمی بشوند. دعایی بهتر از این‌نیست که حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) به مردم بکند. او می‌داند اگر مردم دست از امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) بردارند، جهنّمی می‌شوند. حضرت مرتّب خدا را قسم می‌داد که خدایا! این‌ مردم را حفظ ‌کن! دست از امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) برندارند. خدایا! خودت گفتی اگر کسی عبادت ثقلین کند و امیرالمؤمنین علی (علیهاالسلام) را قبول نداشته‌باشد، او را با صورت در جهنّم می‌اندازی. خدایا! کاری کن که این‌ها دست از او برندارند و طرف خلق بروند که جهنّمی شوند. [۲۷]

خدایا! ما را بیامرز!

خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!

خدایا! تو را به‌حقّ امام‌زمان! این حرف‌ها که زدیم، در قلب مُنوّر این رفقای ‌عزیز راه پیدا کند! خدایا! حالا که راه پیدا کرد، در خون و گوشت و پوست و موی بدنشان جریان پیدا کند! خدایا! این‌باشد تا این‌که ما لقای تو را لبّیک بگوییم.

خدا حاج‌‌شیخ‌‌عباس را رحمت کند! این ‌را من بگویم: حضرت‌ موسی دوستی داشت، وقتی آمد، دید دوستش آن‌جا افتاده و مُرده، پاهایش یک‌قدری آسیب دیده، چشم‌هایش را حالا کلاغ یا هر چه بود، در آورده‌است. گفت: خدایا! مگر این بنده تو نبود؟ مؤمن نبود؟ گفت: چرا! گفت: از برای شفاعت یکی درِ خانه ظلمه رفت. حالا باید این شخص لقای مرا که لبّیک می‌گوید، محبّت ظلمه در دلش نباشد که بتواند لقای مرا لبّیک بگوید. حالا حاجی عزیز! شما که به خدا لبّیک می‌گویی، باید این‌جوری باشی. محبّت ظلمه و هیچ محبّتی در دلت نباشد؛ اگرنه خلاصه مشکل به‌وجود می‌آید.

خدایا! کار دنیا و آخرت ما را اصلاح کن!

خدایا! اگر مردم عمل صالح کنند، تمام مردم راحتند.

خدایا! ما را به امر خودت وادار کن!

خدایا! تتمه عمر ما را در راه خودت وادار کن!

خدایا! محبّت علی (علیه‌السلام) در دل ما عاریه نباشد. محبّت امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، دوازده‌امام (عجل‌الله‌فرجه) عاریه نباشد که شیطان از ما بگیرد.

خدایا! این ولایت دوازده‌‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) در قلب ما ثابت باشد. [۲۸]

یا علی


اخلاق در خانواده؛ هدایت بچه‌ها

بالاتر دانستن امر از فرزند[۲۹]

تو باید امر را از بچّه‌ات بالاتر بدانی، من بچّه نمی‌خواهم، امر می‌خواهم. [۹] به خدا می‌گویم: خدا! عوضم نکن! هوایم را بگیر! دو چیز را از من دور کن: یکی بدعت‌گذار را از من دور کن! شرّش را هم از سرم دور کن! یکی هم شیطان را دور کن! شرّش را از سرم کم کن! یکی هم مردمانی که تو را دوست ندارند، از من دور کن! حتّی اگر پسرم است. من هیچ‌کس را زیر این آسمان نمی‌خواهم، بچّه‌ام، پسرم را نمی‌خواهم، اگر پسرم تو را خواست، من او را می‌خواهم. اگر تو را نخواهد، من پسردوست نیستم. «[وَ اعلَموا] أنّما أموالُکم و أولادُکم فِتنةٌ»[۳۰] فتنه‌اند این‌ها! تو خودت را به عذاب می‌اندازی مال فتنه! چه‌جور جواب می‌دهی؟! [۳۱]

می‌گویم: خدایا! دل مرا پاک‌سازی کن! آنچه به غیر توست، بیرون کن؛ تاحتّی مِهر اولادم را. آخر اولاد یک مِهری دارد، آخِرین چیزی که از دل آدم می‌رود بیرون، مِهر اولاد است. خیلی مِهرش کارساز است! می‌گویم اگر به غیر توست بیرون کن! من اولاد نمی‌خواهم، من تو را می‌خواهم، امرت را می‌خواهم. خدایا! ممکن است این‌جوری باشد، صالحش کن! من می‌خواهم یک عُمری با بچّه‌هایم بسازم، این‌ها را سالم کن! این‌ها را با ولایت کن [۳۲]

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: در آخرالزّمان اگر زن‌ها مار بزایند بهتر از این‌است که بچّه بزایند. چون‌که

مار بد بر جان زندیار بد بر جان و بر ایمان زند

آقا امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید که آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) اگر بچّه صغیرها را می‌کُشد، چون‌که می‌داند این بچّه کافر است، او را می‌کُشد. آن زمان که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) قیام می‌کند، اصلاً شیعه وجود ندارد، در صُلب مردم شیعه نیست. چرا بعضی بچّه‌ها این‌قدر پُررُو و بی‌حیا هستند؟! آن بُت (تلویزیون) را دیدند، از آن بُت بی‌حیا شده! بیایید این بُت را از خانه‌هایتان دور کنید! [۳۳]

اوّل ابتداء عالم به آدم گفت: نزدیک این شجره نرو! حالا رفت نزدیک شجره، سی‌صد سال انداختش کنار. حالا آن تولیدی که گفت نزدیک این درخت نرو! شد قابیل. قابیل هابیل را کُشت. تو تولیدت که با این لهو و لعب هستی، چه می‌شود؟! نسل تو چه می‌شود؟! چرا ما توجّه نداریم؟! تو باید شجره «لا إله إلّا الله» درست کنی! چرا بچّه‌های آخرالزّمان بی‌حیا شدند؟! آن تولید توست که فرمان نَبُردی! غذایت را حلال نکردی! حرام کردی! چشمت را به حرام انداختی! آن عصاره توست، بچّه این‌جوری می‌شود. فردا جواب خدا را چه می‌دهی؟! [۱۳]

این حاج‌شیخ‌فضل‌الله نوری خدا رحمتش کند! یک پسر داشت. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عبّاس را! ایشان نقل کرد: وقتی‌که حاج‌شیخ‌فضل‌الله را در زمان مشروطه به دار زدند، این پسر بنا کرد پای دارِ ایشان کف‌زدن. حالا یک کار دیگر هم کرد که من نمی‌گویم. بعد در سفری که خانم؛ یعنی زن حاج‌شیخ‌فضل‌الله می‌رفت کربلا، یک مردی گفت: من رفتم خدمت ایشان، سلام کردم، گفتم: خانم! پدری که مُرده‌اش قرآن خواند توی مسجد بالا سر، (این را حاج‌شیخ‌عبّاس نقل می‌کرد، گفت: دیدم صدای قرآن می‌آید، دیدم حاج‌شیخ‌فضل‌الله دارد قرآن می‌خواند.) و شما که این همه مواظب بودی، این بچّه چیست؟ گفت: نه بابایش تقصیر داشت؛ نه بچّه! تقصیر من است! من این بچّه به شکمم بود، هوا یک‌قدری گرم شد، ما آمدیم کوفه، من زاییدم. حال‌ندار شدم، این بچّه را دادیم به دایه‌ای، شیرش داد. بعد از چند وقتی آقا گفت: فهمیدید که این دایه که برای بچّه گرفتید، کیست؟! گفتیم: نه! رفتیم تفحّص کردیم، دیدیم که ناصبی به این بچّه شیر داده، این بچّه شیر ناصبی خورد.

آقاجان! قربان شما بروم، وقتی من دارم به شما عرض می‌کنم: شما هم یک مملکت هستی، این بچّه شیر ناصبی را که خورد، پای دار پدرش کف زد. شما مملکت هستی، اگر چیز حرام به بچّه‌ات بدهی، بچّه‌ات درست نیست، باید مواظب رزقت باشی! ببین چقدر اثر دارد! آن شیری که به آن بچّه داد حرام بود! شما هم که این غذا را به بچّه‌ات می‌دهی، حرام است. چرا بچّه‌ها باید این‌قدر بی‌حیا باشند؟! [۳۴]

یک نفر است به نام سَبُکتَکین. مهمان یکی شد، خب در بیابان بود، خلاصه از این خانه‌ها هست، سبکتکین مردی بود که یک‌قدری عارف بود. یک اتاق به او داد که حالا بخواهد نمازشبی کند، کاری کند، توی آن اتاق باشد. گفت: آقا! این اتاق در اختیار شما. سبکتکین دید یک قرآن آن‌جاست، باران هم می‌آید، برف می‌آید مثل چه؟! هیچ‌جوری نمی‌تواند قرآن را بگذارد بیرون. حالا تا صبح نشست، دم صبح یک‌دفعه پیغمبر به او گفت: سبکتکین! قرآن را احترام کردی، کلام خدا را احترام کردی، هفت‌پُشتت سلطان می‌شود. ببین آن عرق‌خور هفت‌پُشتش نانجیب می‌شود، هفت‌پُشت سبکتکین سلطان شد. [۳۵]

یا علی


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. کتاب ترجمه احکام و افشای احکام و سخنرانی مزد ولایت و اسم اعظم 83 و عظمت شیعه و احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است 81 و ولایت عمل صالح است 78 و شناخت امام
  2. کتاب تذکر ولایت، قدردانی از شیعه
  3. عصاره زیارت77
  4. تکلیف و بلوغ 80
  5. احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است 81
  6. شناخت نجوا 77
  7. کتاب نجوا
  8. مشهد 91؛ عنایت امام‌رضا؛ ماوراء
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ کشتی نوح 85 خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «.DA.A9.D8.B4.D8.AA.DB.8C_.D9.86.D9.88.D8.AD_85» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است
  10. شناخت ارتباط با ولایت ۸۵ (دقیقه ۲۰) و رمضان ۹۲ (دقیقه ۱۰) و نجات در ولایت است نه در عبادت؛ اربعین ۸۴ (دقیقه ۱۶)
  11. حجّ ۸۰
  12. شکرانه ولایت 82
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ شناخت ارتباط با ولایت 85
  14. اشراف، اذان 76
  15. ایجاد 87
  16. حضرت‌یوسف ۸۹
  17. عیدی ما ولایت؛ اطاعةالله شدن 76
  18. فزت و ربّ‌الکعبه 85
  19. فتنه آخرالزّمان 81
  20. رمضان ۹۲
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ اربعین ۸۴؛ نجات در ولایت است، نه در عبادت
  22. عید غدیر ۸۴
  23. در محضر خدا؛ در امر ولایت (حبل‌المتین) 81
  24. هدف از خلقت بشر؛ اطاعت امر ولایت است ۸۳ (دقیقه ۵۱) و تمرین توحید؛ مشهد ۸۳ (دقیقه ۲) و تذکّر حج ۸۲ (دقیقه ۵۶)
  25. هدف از خلقت بشر (اطاعت امر ولایت است 83
  26. تمرین توحید؛ مشهد 83
  27. کتاب حضرت زهرا
  28. تذکر حجّ 82
  29. امر امانت است ۸۴ (دقیقه ۲) و شناخت ارتباط با ولایت ۸۵ (دقیقه ۱۹ و ۲۰ و ۲۲) و خلق و امر ۷۵ (دقیقه ۲۴)
  30. (سوره الأنفال، آیه 28)
  31. امر امانت است 84
  32. حجّ ابراهیمی 78
  33. ولایت و خانواده 77
  34. خلق و امر 75
  35. شاخص در خلقت ولایت است 80
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه