صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
− | {{فرمایش منتخب|عنوان= | + | {{فرمایش منتخب|عنوان=ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین|فهرست=|بخش=دارد}} |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
نسخهٔ کنونی تا ۷ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۴۷
فرمایش منتخب: ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
فهرست ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
ماه رجب ایّام زیارت ائمه طاهرین [۱]
زیارت امامحسین (علیهالسلام)، زیارت ائمه طاهرین (علیهمالسلام) خیلی ثواب دارد! الآن مَثل ماه رجب است. خیلیها رفتند زیارت امامرضا (علیهالسلام). میگویند ایّام زیارتی است؛ یا اربعین که میشود چقدر کربلا میآیند. دستور هم داریم: یکی از علامات مؤمن: انگشتر عقیق است، یکی هم نماز پنجاه و یک رکعتی، یکی هم، زیارت اربعین است. تمام اینها درست است. شیعه باید معتقد باشد؛ تاحتّی روایت داریم: زیارتهای دوره را بروید! اینها بالأخره بچّههای ائمه (علیهمالسلام) هستند. تمام اینها درست است؛ اما نباید به این اکتفا کرد.
رفقای عزیز! قربانتان بروم، من عصاره زیارت را میگویم. من نمیگویم بروید یا نروید! من خودم چه کسی هستم که امرم چیزی باشد؟! من از اوّلی که عقلم رسیده، صحبتی کردم، امر نکردم. میگویم: آقا! خودت تفکّر داشتهباش! حرف که زدهمیشود، باید در کلام تفکّر داشتهباشی.اگر تفکّر نداشتهباشی، عزیز من! مبنای حرف را متوجّه نیستی.
الآن ماه رجب است، بروید مشهد؛ اما آیا آن کارت قبولی را هم میگیرید؟ مگر پدر ایشان، موسیبنجعفر (علیهماالسلام) نیست؟ علیبنیقطین آنجا در دربار هارون که هست، به امر موسیبنجعفر (علیهماالسلام) است. (عزیزان من! بروید توی کتابها ببینید!) حالا وقتی علیبنیقطین خدمت امام رسید، امام راهش نمیدهد.
مگر شوخی است؟ این هارون، امپراطور چندین مملکت است. به ابر میگوید: ببار! هر کجا بباری، مِلک من است. حالا علیبنیقطین نخستوزیر چنین کسی است. حساب بکنید روی علیبنیقطین! حساب بکنید روی کارش! حالا رفته مکّه، از آنطرف، خدمت موسیبنجعفر (علیهماالسلام) آمدهاست؛ حضرت راهش نمیدهد. میگوید: آقاجان! چرا مرا راه نمیدهید؟ حضرت میفرماید: چرا آن جمّال، آمد، کاری به تو داشت، حاجتی به تو داشت، تو حاجتش را برآورده نکردی؟
(این جمّال، عالِم نیست، مجتهد نیست، مرجع تقلید نیست، از اولیای خدا نیست، یک ساربان و شترچران است. حضرت میفرماید: چرا اعتنا به او نکردی؟ یک کاری به تو داشت.) میگوید: آقاجان! بد کردم، توبه کردم. (مگر مردم اذیّتکردن، توبه دارد؟ عزیزان من! چرا فکر نمیکنید؟ به روح تمام انبیاء، باید فکر کنید و حرکت کنید! بیفکر حرکتکردن، جایز نیست؛ به میل خودت رفتی.)
حالا میگوید چهکار کنم؟ عنایت کرد موسیبنجعفر (علیهماالسلام). فرمود: علیبنیقطین! برو سرِ قبرستان! یک شتر است، سوار شو! تا سوار شوی، میگذارد تو را درِ خانه آن ساربان (بابا! کجا میروید؟ به دینم، آن حرفی که باید بگویم، نمیتوانم بگویم؛ میسوزم. ببین امام این حیوان را چطور کرد؟ کجا میتواند حیوانی به طوس، درِ خانه آن جمّال برود؟ بیا درِ خانه امام برو! بیا درِ خانه امامزمانت برو! کجا میروی؟)
حالا میرود درِ خانه چه کسی؟ در خانه ساربان، جمّال. تا در میزند، میگوید: کیست؟ میگوید: علیبنیقطین. میلرزد، میدود و میگوید: آقا! چه شده؟ علیبنیقطین میخوابد، میگوید: پایت را بگذار روی صورتم؛ تا امامم مرا قبول کند! این کار را نمیکند. قسمش میدهد؛ پا میگذارد روی صورتش و حضرت قبولش میکند. تو چند نفر را ناراحت کردی، میروی مشهد؟! چند نفر را ناراحت کردی، میروی مکّه؟! چند نفر را ناراحت کردی، میروی کربلا؟! قربانت بروم، فدایت بشوم، امام تو را قبول نمیکند.
من به قربان آن قمارباز بروم! من دارم حسرت به یک قمارباز میبرم. شما وقتیکه یک نفر یک کاری کرد، نگاه به کارش میکنید؛ نگاه به ولایتش بکن! خدا رحمت کند آقای حاجمنتظری، برادر حاجآقا جواد شکستهبند را! گفت: قمارباز آمد جلوی مرا گرفت و گفت: حاجآقا! ببین، من چقدر پول دارم. یک پول به من بده میخواهم بروم غسل جنابت کنم. بابا! قمارباز میفهمد با پول حرام، غسلش درست نیست. این چه پولی است که غسل کردی و میروی زیارت امامرضا (علیهالسلام)؟ تو جُنُبی. این پولها حرام است، به هم وَر کردی و میروی زیارت امامحسین (علیهالسلام)؛ تو جُنُبی. [۲]
بیتوته و نجوا با ولایت
یتیم آلمحمّد[۳]
چرا میگوید که ما درخت طوبی را از ولایت خلق کردیم، بهشت را از آن خلق کردیم؟ باباجان من! درخت طوبی توی دل توست. باید رشد کند، شاخههایش توی دل کسی دیگر بیاید. تو تزلزل داری. این درخت توی دل منِ بدبخت رشد نکرده؛ باید این درختی که توی دلِ تو، خدا گذاشته ولایت، رشد کند. مانند درخت طوبی که هر شاخهاش توی قصر یک مؤمن است.
تو هم باید این شاخههای دلت، کلام تو، نفَس تو، عقیده تو، احسان تو به مؤمن باشد؛ نه به غیر مؤمن! آیا متوجّه شدی ولایت یعنیچه؟ هی بگو علی! عزیز من! اگر گفتم که شما باید یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) بشوی؛ معنیاش یعنی این؛ یعنی ای خلقت! ما هم مثل شما هستیم، همینجور که شما مطیع علی (علیهالسلام) هستید؛ ما هم هستیم. «أنا ذکرالله» اینجور بشویم حالا حالا زیادترش ما توقّع نداریم. فردای قیامت، ما را میآورند، میبینیم درخت گفته علی! کوه گفته علی! دریا گفته علی! ستاره گفته علی! ریگ گفته علی! تمام این خلقت گفته علی! ما نگفتیم! ما یکی دیگر را گفتیم! چه به سر ما میآید؟! آیا عقیده به ماوراء دارید؟ آیا عقیده به آخرت دارید؟ آیا عقیده به میزان دارید؟ آیا عقیده به محاکمه خدا دارید؟ [۴]
یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) یعنیچه؟ یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) خیلی ابعاد دارد. اگر ما ابعادش را متوجّه بشویم؛ والله، بالله، تا آخر عمر، سرمان را جلوی ائمه طاهرین (علیهمالسلام) بلند نمیکنیم؛ یعنی دائم شرمنده ولایت هستیم، شرمنده علی (علیهالسلام) هستیم. چقدر خوب است که ما بعضی چیزها را خیلی حالیمان نیستیم. هم خوب است و هم بد. بدی آن ایناست که اگر بفهمیم و احترام نکنیم، وای به حال ماست! خوبی آن ایناست که اگر بفهمیم و احترام کنیم، خدا میداند چقدر درجات ما بالا میرود؛ اما بالا میبرند.
این یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) خیلی ابعاد دارد. یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) یعنی این: مثلاً من الآن پدرم مُرده، مادرم مُردهاست و هیچ اتّکایی ندارم. من باید حالا که یتیم هستم، صغیری خودم را حسّ کنم؛ حرف ایناست. حالا که من یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) هستم، هم صغیر باشم، هم یتیم. صغیر یعنیچه؟ من درباره ولایت بگویم، نمیفهمم. علیجان! امامزمان! فدایت شوم، فدای خاک کف پایت شوم، ما در مقابل تو صغیریم. هم یتیمیم، هم صغیریم. اگر بفهمیم هم یتیمیم، هم صغیر؛ ولایت به ما پاداش میدهد.
چرا میگویم باید صغیر باشی؟ حالا که یتیم شدی، صغیر هم باش؛ یعنی امامزمان! من نمیفهمم. چیزی قاطی آن نکنی! این هماناست که میگوید دست و جوارح خودت را در نزد خدا بگذار! ببین من دارم یکروایت دیگر برای تو روی آن میگذارم که خیلی خوشتان بیاید.
وقتیکه موسی گفت: خدایا! من دلم میخواهد که علم بیاموزم، گفت: برو پیش خضر! حالا که پیش خضر آمد، خضر یک نگاهی به او کرد و گفت: تو طاقت نداری. گفت: من اولوالعزمم، طاقت دارم. صغیری خودش را پیش خضر افشاء نکرد. گفت: من اولوالعزمم. حالا او را چهکار کرد؟ در آن ماند؛ پس ما اگر یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) هستیم، باید در تمام کالبدمان بگوییم صغیر آلمحمّد (علیهمالسلام) هم هستیم؛ یعنی ای امامزمان! ما صغیریم، ما را کبیر کن! ای علیجان! ما را کبیر کن! ای زهراجان! ما را کبیر کن! اگر به خانه خودت راه بدهی، ما کبیر هستیم. اگر ما را راه ندهی، ما صغیر هستیم. ما بازی میخوریم و به خانه کس دیگر میرویم؛ مثل عباس که راهش نداد.
حالا اگر شما واقعاً یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) شدی، یتیم به هیچکجا اتّکا ندارد، تمام اتّکایش بریده شده. پیِ اتّکا میگردد و آن هم خداست. پیِ اتّکا میگردد و آن امر خداست. امر خدا، علی (علیهالسلام) است، امر خدا، امامزمان (عجلاللهفرجه) است. تا وقتیکه جان به خِرخِرهام بیاید، میگویم علی! تا نَفَس آخر میگویم علی! چونکه خدا گفت علی! من هم میگویم علی!
حالا ببینید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چهکار میکند؟ برای یک بچّه یتیم کرنش میکند. یک بچّه یتیم را روی دوشش میگذارد، گریه میکند. تمام خلقت باید در مقابل علی (علیهالسلام) کرنش کنند، علی (علیهالسلام) در مقابل یک بچّه یتیم کرنش میکند؛ بیایید یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) بشوید، که علی (علیهالسلام) برای شما کرنش کند. چرا کرنش میکند؟
خدا بچّه یتیم را دوست دارد؛ این اتّکا ندارد، اتّکا به خدا دارد. حالا میگوید: علیجان! عزیز من! این بچّه یتیم، خواست من است. من دلم میخواهد برای این کرنش کنی؛ پس علی (علیهالسلام) خواست خدا را به جا میآورد، نه اینکه منِ بچّه یتیم، اینقدر لیاقت داشتهباشم. متوجّه هستید؟! حالا اگر بچّه یتیم شدید، یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) هم شدید، خیلی باد به خودتان نکنید! چون این خواست خداست. علی (علیهالسلام) خواست خدا را بهجا میآورد. حالا انصافاً، وجداناً، عقلاً، دیناً، ما باید یتیم آلمحمّد (علیهمالسلام) باشیم یا نباشیم؟ چرا متوجّه نیستید؟ [۵]
خدایا! توفیق بده، تا آن لحظه آخر بگوییم علی! حرف دیگر نزنیم.
خدایا! محبّت علی (علیهالسلام) را در تمام عروق بدن این حضّار مجلس تزریق کن! با عشق علی (علیهالسلام) بخوابیم، با عشق علی (علیهالسلام) بلند شویم، با عشق علی (علیهالسلام) راه برویم، با عشق علی (علیهالسلام) حرف بزنیم.
خدایا! دشمنان علی را نابود کن!
خدایا! شیعه را در هر کجای این عالم هست، سرفراز کن! [۶]
اخلاق در خانواده
سفارش بچّهها در آخرالزّمان[۷]
قربانتان بروم، فدایتان بشوم، در هر کجا که هستید یاد امامحسین (علیهالسلام) باشید! یاد این بچّهها باشید! خدا میداند، همیشه همینجورم، فقط گریه میکنم. میگویم: حسینجان! قربان تو به جایش، اصغرت به جایش، قربان آن کوچک کوچکها بروم، توی بیابانها میدویدند. آخر امامحسین (علیهالسلام) میدانست اینجوری میشود.
یک اشاره دیگری بکنم. امامحسین (علیهالسلام) را دید هِی تیغها را دارد میکَنَد. حسینجان! چهکار میکنی؟ بچّههای من میریزند از خیمهها بیرون، وقتی اسب بیصاحب من میآید، مبادا این تیغها به پایشان برود. عزیزان من! عیالپرست باشید، بچّههایتان را دوست داشتهباشید. بچّهها را وِل نکنید گیر گرگهای زمان بیفتند، بچّهها را پرورش بدهید! حضرت فرمود: آخرالزّمان بچّههایتان به دندانتان باشند؛ اگرنه گرگها طعمهشان میکنند. [۸]
اولاد یک شرایطی دارد: باید او را به مکتب ببری! «بسم الله» در دهانش بگذاری! اسمش را قشنگ بگذاری! خلاصه یک اندازهای به او رسیدگی کنی! [۹]
والله، بالله، روایت داریم: پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) آمد از سر یک قبر ردّ شد، تند رفت. وقتی برگشت، نشست طلبمغفرت کرد. گفتند: یا رسولالله! شما اینجا چه شدی؟! (آخر یکعدّهای بودند تفکّر داشتند. سلمان، اباذر، میثم، اینها تفکّر داشتند؛ اما عمر و ابابکر چه داشتند؟! خباثت داشتند.) سؤال کردند، گفت: این وضویش را لااُبالیگری کردهبود، یک جزئی نمازش را لااُبالیگری کردهبود، صد تازیانه باید بخورد. یکی به او زدند، قبرش پُر از آتش شدهبود، فریاد میزد. حالا که من برگشتم، دیدم عذاب از رویش برداشتهشده؛ یک بچّه داشت، مکتب بردند، «بسم الله» دهانش گذاشتند، ورثهاش هم یک جادّهای ساختند. [۱۰]
ما باید فکرمان، فکر جهانی باشد، یعنی در جهان فکر کنیم، چرا به این فکر کوتاهتان قانع شدید؟ فکر، باید جهانی باشد. نگذارید فرزندتان برود و با کسیکه فکرش کوتاه است، حرف بزند. با کسی حرف بزند که فکرش بلند است؛ البتّه کاری نکنید که دل کسی بشکند.
تا توانی دلی بهدست آور | دلشکستن، هنر نمیباشد |
چرا تا یکقدری پولدار میشوی، دل مردم را میشکنی؟! شخص باید به تمام کارهای عالم، توجّه داشتهباشد، یعنی دائماً باید توّجهمان به امر باشد، که امر چه اطّلاعیهای صادر میکند که ما عمل کنیم. [۱۱]
خانمهای عزیز! به شما میگویم: به پسرهایتان دعا کنید. امامصادق (علیهالسلام) فرمود: ما منتظر دعای پدر و مادریم که در حقّ اولاد مستجاب کنیم. خانمها! به بچههایتان دعا کنید. حالا به حرفت نرفت، اینها را دور بینداز. اگر اینجور باشی، دل نداری، کینه داری. بچّه است؛ یکوقت اشتباه کردهاست. اصلاً اشتباه مال ماست. مرد آناست که از اشتباه همدیگر بگذرد. خانم! از اشتباه دختر و پسرت بگذر! شباحیاء دُرستش کن! او را بخر! انسانش کن! دعا به او بکن! این بچّه را هدایت کن! شبقدر، هدایت بچّهها با پدر و مادرهاست. جدّاً در حقّ اینها دعا کنید! اگر امامصادق (علیهالسلام) را قبول دارید، رئیسمذهب میگوید ما میخواهیم مستجاب کنیم. [۱۲]
سخنی با خانمها
عبادتیشدن خانمها نه اطاعتیشدن[۱۳]
بعضی از خانمها عبادتی شدند، اطاعتی نیستند. خانم عزیز! امیدوارم خدا همه شما را با زهرای عزیز (علیهاالسلام) محشور کند. زهرای عزیز (علیهاالسلام) به تو امر کرده که باید امر شوهرت را اطاعت کنی. کجا میگویی من میخواهم بروم فلان مجلس؟ کجا بروم؟ تو اگر بیامر بروی، روایت داریم: از خانه که بیرون بروی، ملائکه آسمان تو را لعنت میکنند. لعنت ملائکه مستجاب است.
این خانم الآن در روضه است، در مجلس قرائت قرآن است، در مسجد است؛ اما ملائکه دارند او را لعنت میکنند. خانمهای عزیز! بیایید یقین کنید به حرف خدا، یقین کنید به حرف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، خدا و ائمه (علیهمالسلام) را بازیچه قرار ندهید! اگر بازیچه قرار دهید، توهین به زهرا (علیهاالسلام) کردید، توهین به امامزمان (عجلاللهفرجه) کردید، آیا توجّه میکنید؟! چرا آنها که بعد از رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) عبادتی شدند، لعنت شدند؟ به امر نرفتند. [۱۴]
خانم! چهکار داری میکنی؟! کجا میروی؟! چرا فکر نمیکنی؟! قرآن یاد گرفتن مستحبّ است، عمل بهقرآن واجب. اویسقرن معلوم نیست قرآن هم میخوانْده! ما نداریم که ایشان قرآن ختم میکرد! میگفتند اینجوری نماز میخوانَد، اینجوری اطاعت میکند، اینجوری میکند. آقا یکمُشت زن نامحرم آورده، ردیف نشانده، که مثلاً قرآن به اینها یاد بدهد. بعد به اینها میگوید: بخوان! این زن هم با یک صدای نازک قرآن میخوانَد، آن جوانها هم آنطرف دارند ملچ ملچ میکنند! [۱۵]
بیایید ترجمه قرآن را بفهمید! آقا عدّهای را اسیر کرده، میگوید: بیایید قرآن را قشنگ بخوانید! باباجان من! به اینها معنی قرآن را بگو! حالا قشنگ هم خواندید؛ اگر به قشنگ قرآن خواندن چیز میدادند، پس چرا عبدالباسط اهل جهنّم است؟ بیا حالا که یک عدّه را دور خودت جمع کردی، بگو امامصادق (علیهالسلام) این را میگوید، قرآن این را میگوید؛ بگو: رویت را بگیر! جوراب نازک نپوش! به تلویزیون گوش نده! چه داری میگویی؟ تو داری ریاست میکنی. خیال کردی تفسیر قرآن میگویی؟ قرآن را قشنگ بخوانیم! باید قشنگ بفهمیم. بیا این جمله را به خانمها بگو که اگر ذرّهای محبّت خلق در دلت باشد، اهل آتش هستی. [۱۶]
خدا میداند، بهدینم قسم، فسادی که ماه مبارک رمضان میشود، در هیچ ماهی نمیشود! چونکه پسرها آزادند، توی خیابانها میریزند، زن و مردها هم آزادند توی خیابانها میریزند، از این آزادی چه به عمل میآید؟ همه میگویند قرائت قرآن بودیم! ای مدیر قرائت! آخر چه داری به اینها میگویی؟ احکام قرآن را به این جوانهای ما بگو! به این جوان بگو: اگر یک نگاه به صورت بچّه اَمرَد [نوجوان] از روی شهوت کردی، خدا گناه علیکشی را به تو میدهد. این را به این جوانها بگو! چه میگویی اینجایش را بکش! آنجایش را شُل بگو! اینجایش را سِفت بگو! نمیدانم غینش را قون بگو! قونش را زون بگو؟! چه میگویی؟! بیا احکام قرآن را بگو!
مگر نیست که، مالک عزیز آمده برود، یک نفر طوری قرآن میخوانْد که مالک پایش شُل شد؟! من جسارت میکنم، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رفت، مالک ایستاد. در ظاهر چنان جاذبه صدای این قاری، مالک را گرفتهبود، که علی «علیهالسلام» را در ظاهر رها کرد. صدا زد: مالک! بیا! حالا همین قاری در جنگ صفّین در لشکر معاویه بود، حضرت پا به جنازهاش زد و به مالک گفت: این همان است که صدای قرائت قرآنش، پای تو را شُل کرد! تو هم مثل همان هستی! چرا؟ امر قرآن را اطاعت نمیکنی! امر قرآن علی است. امر قرآن رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است. امر قرآن خود کلام مجید است. [۱۷]
خانم! تو که میگویی من پیرو حضرت زهرا (علیهاالسلام) هستم، روضه میخوانی، والله، این روضهای که داری میخوانی، روضه نیست. امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعت کن! این زهرا (علیهاالسلام) واجبالإطاعة است. [۱۵] چه جلسهای میگیری و روضهای میخوانی؟! من نمیگویم روضه نخوان! من نمیگویم جلسه نگیر! من نمیگویم شیرینی نده! میگویم امر اینها را اطاعتکن! [۱۸]
خانم، جلسه میگیرد، آواز میخوانَد، رویش را هم نمیگیرد؛ آنوقت میگوید ما یاور امامزمان (عجلاللهفرجه) هستیم و زهرا (علیهاالسلام) هم ما را شفاعت میکند! [۱۹] تو که دست از زهرا (علیهاالسلام) برداشتی! یا بگو کارهای زهرا (علیهاالسلام) درست نبود، یا که امرش را اطاعت کن! [۲۰]
- ↑ عصاره زیارت ۷۷ (دقیقه ۲، ۳، ۱۳، ۱۸، ۲۰)
- ↑ عصاره زیارت 77
- ↑ سیزدهرجب ۷۸ (دقیقه ۴۰) و یتیم آلمحمد ۷۸ (دقیقه ۳۱ و ۳۴ و ۳۹ و ۴۲)
- ↑ سیزده رجب 78
- ↑ یتیم آلمحمّد 78
- ↑ شبهای رمضان 88
- ↑ ارزش نماز ۷۶ (دقیقه ۴۳) و صادرات مؤمن اطاعت امر است ۸۱ (دقیقه ۴۸)
- ↑ عاشورا 89
- ↑ میلاد امامحسین 78؛ عظمت امامحسین؛ امر به معروف و نهی از منکر
- ↑ ارزش نماز 76
- ↑ کمال، کلّ کمال 87
- ↑ صادرات مؤمن اطاعت امر است 81
- ↑
- ↑ مشهد ۸۲؛ تبلیغ ولایت
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ اشرف مخلوقات 75
- ↑ ولایت و خباثت ۷۶
- ↑ القاء (امر) 77
- ↑ ماوراء در امر حضرت زهرا؛ نور ولایت (حضرت زهرا، عصاره خلقت) 78
- ↑ سیزده رجب ۸۳؛ مزد ولایت؛ اسم اعظم
- ↑ مکان (معرفت) 77