صفحهٔ اصلی

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: دهه محرم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌ باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی [۱]

یکی دو سه‌ روز به ماه‌ محرّم کار داریم. رفقای‌ عزیز! من دلم می‌خواهد یک بهره‌ای از دهه‌ محرّم یا ماه‌ محرّم ببریم، نه بهره‌ای که تا حالا به ما نگفته‌اند یا ما تا حالا نفهمیده‌ایم؛ چون کسی‌که حرف ولایت می‌زند، باید ولایت در قلبش خطور کند. اگر خطور نکند و یک ولایت خیالی باشد، مبنای قرآن و مبنای امام را نمی‌داند. مبنای امام و مبنای قرآن یکی است. بیشتر ما، دهه‌ محرّم که می‌شود سیاه می‌پوشیم. به‌ اصطلاح، خودمان را شبیه عزادار می‌کنیم و گریه می‌کنیم، زنجیر می‌زنیم و سینه می‌زنیم. خب، همه این‌ها درست‌است؛ اما برای چه‌ کسی زنجیر و سینه می‌زنی؟ برای امام‌ حسین (علیه‌السلام)؟! آیا ما امام‌ حسین (علیه‌السلام) را شناختیم یا نه؟ امروز، برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) سینه می‌زنیم، پس‌ فردا، برای کسی دیگر می‌زنیم. امروز، برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) گریه می‌کنیم، پس‌ فردا برای یکی‌ دیگر گریه می‌کنیم. هیچ فرقی نمی‌کند؛ یعنی مغز ما کشش ولایت ندارد. پدرمان این‌جور می‌کرده، ما هم می‌کنیم. آن خانم، مادرش گریه می‌کرده، دائم به سینه‌اش می‌زده، او هم می‌زند. من دلم می‌خواهد که رفقای‌ عزیز، یک اندازه‌ای گوش بدهند و تفکّر داشته‌باشند.

این نوحه‌خوان‌ها، روضه‌خوان‌ها، وقتی محرّم می‌آید، خوشحال هستند. روضه‌خوان‌ها از غنیمت‌جمع‌کن‌های کربلا هستند. یک منبری پیش من آمده، من دیدم دارد می‌رقصد. به‌ من می‌گوید: حاج‌ حسین! فلان‌جا این‌قدر پول گرفتم، فلان‌جا آن‌قدر گرفتم. داشت می‌رقصید، غنیمت‌جمع‌کن است. اوّل‌محرّم که می‌شود، (ما نمی‌گوییم این عیب دارد) مردم سیاه می‌پوشند و سینه می‌زنند و زنجیر می‌زنند. همه این‌ها درست‌است؛ اما ما باید امام‌ حسین (علیه‌السلام) را بشناسیم و ببینیم امام‌ حسین (علیه‌السلام) برای چه کربلا آمده‌است؟ [۲]

محرّم آمد و ماهم عزا شدحسینم وارد کرب‌وبلا شد

این دهه‌ محرّم، مصیبت، مثل ولایت بر قلب دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نازل می‌شود. این ناراحتی به تمام ائمه (علیهم‌السلام) به عرشیان، آسمان، ملائکه، بهشت و فردوس و جهنّم نازل می‌شود. توجّه کنید که به شما هم نازل بشود؛ آن‌وقت لکّه‌ اشکی بریزید، هر گناهی داشته‌ باشید، آمرزیده می‌شوید؛ اما به دشمنان زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) و اهل‌ تسنّن نازل نمی‌شود. اگر خنده و شوخی بی‌امر کردید، آن نازل نشده. مؤمن باید قلبش ناراحت و مریض باشد؛ تا وقتی‌که امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید و قلبش را با احقاق حقّ شفا بدهد. والله، بالله، آن مصیبت خودِ قرآن است که به قلب شما نازل می‌شود. «أنا قرآن‌النّاطق» الآن محرّم است، یک گوشه‌ای بروید! اشکی برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) بریزید! آن «ذبح‌ العظیم» می‌شود. اصلاً تو خودت روضه هستی، بنشین و با امام‌ حسین (علیه‌السلام) حرف بزن! من عاشورا به بیابان می‌رفتم، جایی‌که کسی نبود، می‌نشستم و با امام‌حسین (علیه‌السلام) حرف می‌زدم و گریه می‌کردم، حالی داشتم. به شما می‌گوید: بُکاء داشته‌باش! گوشه‌ای بنشین و ناراحت باش! این دهه را فرق بگذار؛ تا حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) برایت فرق بگذارد و تو را با غمش که غم امام‌ حسین (علیه‌السلام) است شریک کند. زینب اسیر است، گریه می‌کند، به‌ حساب زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) بگذار! بگو: زهراجان! بچّه‌هایت در بیابان هستند، گریان‌اند. ما این دهه، تلویزیون و ویدیو و ماهواره را کنار گذاشتیم. [۳]

رفقای‌ عزیز! هر عزا و غمی، مرگ هر عزیزی تمامی دارد، این‌ها عزاهای خلقی است که یک‌ سال یا دو سال یا سه‌ سال است. اما عزای امام‌ حسین (علیه‌السلام) خلقتی است که در قلب پیرزن‌ها و پیرمردها و بچّه‌ها می‌جوشد و تمامی ندارد. مثل ولایت که در تمام خلقت قسمت‌بندی است، عزای امام‌ حسین (علیه‌السلام) هم به آسمان و زمین، ملائکه، عرش و فرش، جنّ و انس داده شده‌ است. [۴] عزاداری یعنی این‌که عزا داشته‌ باشید که ائمه (علیهم‌السلام) را نمی‌شناسید. روضه یعنی تمام روزنه‌هایی که به دین شما حمله می‌کند، از خیال و منیّت، حسادت و بخل، کینه و طمع و دروغ، به‌ خصوص نگاه بد و دنبال خلق‌ رفتن را کور کنید؛ باید مواظب این روزنه‌ها باشید. [۵]

عاشورا بوده. این عاشورا که جلو می‌آید برای من و شماست که پولی بدهیم تا آمرزیده‌ شویم. از زمان آدم هم نقل بوده، عاشورا نجات من و شماست. عاشورا که تمام نشده، شما تمام شدید که کمک به کسی نکردید، دل کسی را خوش نکردید. این حرف‌ها را بایگانی نکنید، هر دفعه این پرونده‌ها را جلو بیاورید. یک‌ وقت امام‌ حسین (علیه‌السلام) و اسیری حضرت‌ زینب (علیهاالسلام)، یک‌ وقت آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) و حضرت‌ قاسم، آقا علی‌اکبر و آقا علی‌اصغر، سکینه و رقیّه؛ ببین تمام این‌ها فدای ولایت شدند. این دهه با این‌ها بیتوته داشته‌ باشید. یک‌ وقتی برای خودتان داشته‌ باشید که با این‌ها حرف بزنید! نتیجه بیتوته رشد ولایت، رشد امام‌شناسی، رشد متقی‌شناسی، رشد علی‌خواهی و افشای علی (علیه‌السلام) است.

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


فرمایش منتخب: شهادت امام حسین 4

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۶]

آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام)، اکبر (علیه‌السلام) را داد، اصغر (علیه‌السلام) را داد، عون و جعفر (علیهماالسلام) را داد، آخرش خودش است. خیلی آگاهی می‌دهد. (همین‌طور مثل این موبایل‌ها که شما دارید، امام حسین (علیه‌السلام) هم موبایل داشت.) همین‌طور می‌گفت: «لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم»، حالا هم دارد حول و قوّه از خدا می‌گیرد. مرتّب از خدا کمک می‌خواست. خودش کمک است؛ اما از خدا کمک می‌خواست. زینب، امّ‌کلثوم (علیهماالسلام) و این‌ها خوشحال بودند. می‌گفتند: پدرمان زنده‌ است. یک‌ وقت زینب (علیهاالسلام) دید صدای برادرش نیامد، درِ خیمه آمد، به امام ‌سجّاد (علیه‌السلام) گفت: آقاجان! صدای پدرت نمی‌آید. گفت: دامن خیمه را بالا بزن! تا بالا زد، گفت: عمّه‌جان! پدرم را کشتند!

حالا زینب (علیهاالسلام) چه‌ کار کند؟ زینب (علیهاالسلام) منتظر است. کاش به کشتن امام‌ حسین (علیه‌السلام) اکتفا می‌کردند. خدا نکند بغض یکی را داشته ‌باشید، این‌ها بغض چه ‌کسی را داشتند؟ بغض علی (علیه‌السلام). حالا زینب (علیهاالسلام) همین‌جور منتظر است. امام ‌حسین (علیه‌السلام) به زینب (علیهاالسلام) گفته ‌بود: خواهرجان! این اسب من یک شعوری دارد، من که سوارش شدم، تصرّف ولایت به این اسب شده، این اسب عقل‌دار شده، این اسب مثل شتر حضرت ‌سجّاد (علیه‌السلام) حاجی شده، ممکن ‌است این‌ها بیایند شما را خبر کنند، منتظر است؛ بچّه‌ها مبادا بیرون بیایند، خیلی منتظر باش!

یک ‌وقت دیدند اسب دارد می‌آید و یالش خونین است؛ چون‌که یالش را به خون امام‌ حسین (علیه‌السلام) مالید، همین‌طور دارد می‌گوید «الظّلیمه، الظّلیمه»، عربی حرف می‌زند، وای به حال اُمّتی که پسر پیغمبرشان را کشتند! سکینه (علیهاالسلام) خیال کرد پدرش آمده، یک ‌وقت دید زین واژگون، یال غرقه خون؛ سکینه (علیهاالسلام) درِ خیمه دوید، گفت: بچّه‌ها! بدانید یتیم شدیم. [۷]

حالا امام ‌حسین (علیه‌السلام) شهید شد، اسب بی‌صاحب درِ خیمه آمد. این یالش را واژگون کرده ‌بود؛ یعنی ای مردم! کسی به ‌غیر حسین (علیه‌السلام) سوار من نشود، به‌ غیر ائمه (علیهم‌السلام) دنبال مردم نروید! بیایید از این اسب کمتر نباشیم! مبادا کسی سوار من بشود! این‌ها بیرون ریختند. زینب آن بچّه ‌را می‌گرفت، او می‌دوید، آن‌ را می‌گرفت، او می‌دوید. زینب (علیهاالسلام) گفت: خدا! کمکم کن! حالا چه‌ کار کرد؟ می‌خواستند این اسب را بگیرند و به یزید بدهند. خدا حاج ‌شیخ‌ عباس را رحمت کند! گفت: از این‌طرف، لگد می‌زد، از آن‌طرف دندان می‌گرفت. آخر، این اسب را با تیر زدند. چرا می‌روید تسلیم مردم می‌شوید؟ این اسب گفت: کسی را نمی‌گذارم سوارم بشود. چرا سواری می‌دهید؟! چرا سواری بعضی‌ها را قبول دارید؟! ما داریم چه‌ کار می‌کنیم؟! [۸]

وقتی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را، طناب گردنش انداختند، عین آقا، پسرش امام‌ حسین (علیه‌السلام) است، می‌گوید: «هل من ناصر»، «رضاً برضائک تسلیماً لِأمرک». این امر است که به گردنش است نه طناب! ببین پسرش با همه این حرف‌ها چه می‌گوید؟ «رضاً برضائک تسلیماً لِأمرک» ای معبود سماء! ای کسی‌که آسمان و زمین و همه را خلق کردی، ای معبود من! ای معبود آسمان! چرا؟ دارد حالی‌ات می‌کند که آسمان هم معبود می‌خواهد. این آسمانی که این‌جوری نگه ‌داشته، معبود آن ‌را نگه ‌داشته، چه ‌کسی آن ‌را نگه‌ داشته است؟! آخر پایه‌اش کجاست؟! جایش کجاست؟! به جنبه‌ مغناطیسی ولایت، آن ‌را نگه‌ داشته است.

همین‌جور که می‌بینی این آسمان و زمین و همه این‌ها در جوّ این عالم ایستاده‌اند. این زمین که چیزی نیست، این زمین کفِ دریاست، آیا فهمیدی؟! این زمین کفِ دریاست که به آن نگاه می‌کنی. جوّ عالم حرف‌های دیگری است، همه را روی جوّ این [نگه داشته]؛ چون‌که هوا انتها ندارد. ببین مثلاً هر آسمانی چه‌قدر است! عرش چه‌قدر است! همین‌طور می‌آید، آن انتها ندارد، همین‌جوری ایستاده، به چه ایستاده؟! به جنبه ‌مغناطیسی ولایت. کجا ما ولایت را توجّه کردیم؟! [۹]

حضرت‌ زینب (علیهاالسلام) روز عاشورا آمد با امام ‌حسین (علیه‌السلام) نجوا کرد. حالا در تمام این نجواها، زینب (علیهاالسلام) چه نجوایی کرد؟ آمده می‌گوید: آیا تو حسینِ منی؟ آیا تو پسر مادر منی؟ در تمام بدن امام ‌حسین (علیه‌السلام) جایی نبود که زینب (علیهاالسلام) ببوسد. لبانش را روی گلوی بریده گذاشت، نجوا کرد. آخر هم دستانش را زیر این بدن انداخت. گفت: خدا! این قربانی را از آل‌رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) قبول‌کن! [۱۰]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

دیگر ببینید

شهادت امام حسین

شهادت امام حسین 2

شهادت امام حسین 3

ارجاعات


فرمایش منتخب: شهادت امام حسین 3

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱۱]

حالا نوبتِ خود امام ‌حسین (علیه‌السلام) شد. امام‌ حسین (علیه‌السلام) رُو به لشکر کرد و فرمود: باباجان! آخر، تقصیر من چیست؟! شما ما را دعوت کردید، ما آمدیم؛ تقصیر من چیست؟! جرم من چیست؟! یک ‌دفعه گفتند: «بُغضاً لِأبیک»: بُغضی که با پدرت داریم. امام‌ حسین (علیه‌السلام) بنا کرد گریه‌ کردن. چرا گریه کرد؟! دید همه این‌ها کافر شده‌اند. عزیز من! قربان‌تان بروم، ببین من دارم می‌گویم که چک باید امضا داشته ‌باشد، امضایش ولایت است. وقتی امام‌ حسین (علیه‌السلام) دید این‌ها می‌گویند «بغضاً لِأبیک»، برای این‌ها گریه کرد که همه کافر شدند؛ آن‌وقت امام‌ حسین (علیه‌السلام) دست به شمشیر کرد.

روایت صحیح داریم: یک حمله به میمنه [سمت راست لشکر] و یک حمله هم به میسره [سمت چپ لشکر] کرد، دوازده‌ فرسخ لشکر را صفّ‌آرایی کرد؛ همه را در دروازه ‌کوفه ریخت. خبر به ابن‌زیاد دادند: ابن‌زیاد! چه نشسته‌ای؟! امام حسین (علیه‌السلام) تمام لشکر را پَرت ‌و پَلا کرد، لشکر را در دروازه‌ کوفه ریخت. ابن‌زیاد از تخت پایین آمد و سجده کرد. به او گفتند: سجده می‌کنی؟! گفت: از دو لب رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم: وقتی به حسینِ من حمله می‌کنند، یک حمله می‌کند و مردم را در دروازه‌ کوفه می‌ریزد، آن‌وقت حسین نیم‌ ساعت دیگر بیشتر زنده نیست. فدایتان شوم، عزیز من! دانستن به غیر از عمل است. آقاجان! می‌داند، ببین چطور آگاه است! گفت: برگردید!

امام‌ حسین (علیه‌السلام) برگشت. یک‌ قدری گویا امام‌ حسین (علیه‌السلام) خستگی به او اثر کرده ‌بود، چه بگوییم؟! هر چه بگوییم کفر درباره امام می‌گوییم. یک تکیه‌ای زد که یک نَفَسی بکشد. یک‌ دفعه ابن‌سعد صدا زد: حرمله! مگر قلب حسین را نمی‌بینی؟! حرمله تیری رها کرد، آمد به قلب امام‌ حسین (علیه‌السلام) نشست. خون بیرون زد، روایت داریم: امام‌ حسین (علیه‌السلام) از این‌طرف تیر را نتوانست در آورد، از پشت درآورد. امام‌ حسین (علیه‌السلام) در ظاهر بی‌توان شد.

حالا این‌ها چه‌ کار می‌کنند؟! این‌ها یک ‌دفعه هجوم آوردند و هلهله کردند؛ هجوم آوردند. شمر قرار گذاشت و گفت: هر موقع که من سر حسین را جدا کردم، «الله ‌أکبر» می‌گویم. وقتی شمر سر امام‌ حسین (علیه‌السلام) را جدا کرد، «الله‌ أکبر» گفت، هفتاد هزار نفر «الله أکبر» گفتند. حالا امام ‌حسین (علیه‌السلام) وقتی جنگ می‌کرد، فقط می‌گفت «لا حولَ و لا قوّةَ إلّا بالله العلیّ العظیم». زینب (علیهاالسلام) صدای امام‌ حسین (علیه‌السلام) را می‌شنید و دلش خوش بود. یک ‌وقت زینب (علیهاالسلام) دید صدا نمی‌آید و زمین کربلا دارد می‌لرزد. توجّه پیدا کرد، روی تلّ زینبیه آمد.

ابن‌سعد آن‌جا فرمان‌فرما بود. زینب (علیهاالسلام) گفت: «یابن‌السّعد! أیقتل أبی‌عبدالله!» از کجا زینب (علیهاالسلام) این درس را گرفته‌ بود؟! از مادرش زهرا (علیهاالسلام). وقتی علی (علیه‌السلام) را به ‌مسجد بردند و طناب‌ گردنش انداختند، زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) رفت و گفت: دست از علی (علیه‌السلام) بردارید؛ وگرنه نفرین می‌کنم. ستون‌ها از جا حرکت کرد، مدینه به لرزه درآمد.

حالا هم زینب (علیهاالسلام) دارد با ابن‌سعد گفتگو می‌کند، زمین کربلا دارد می‌چندد [می‌لرزد]. زمین امر [اعلام آمادگی] می‌کند که زینب! اشاره کنی همه این‌ها را زیرورو می‌کنم. حالا زینب (علیهاالسلام) دارد امر را اطاعت می‌کند. یک ‌دفعه ابن‌سعد بنا کرد گریه‌کردن، های های گریه کرد. گفت: لشکر! کار حسین را تمام کنید! حالا منظورم سر این ‌است: ببین خباثت چیست؟! چه خباثتی است؟! حالا حسین (علیه‌السلام) را کشتند! عمر سعد دستور داد: خیمه‌ها را آتش بزنید! [۱۲]

حالا امام‌ حسین (علیه‌السلام)، عباس (علیه‌السلام) را از دست داده، علی‌اکبر و علی‌اصغر (علیهماالسلام) را از دست داده، عون و جعفر (علیهماالسلام) را از دست داده، بچّه‌های آقا امام‌ حسن (علیهم‌السلام) را از دست داده. همه این‌ها را داده و در قتل‌گاه افتاده، می‌فرماید: «إلهی! رِضاً بِرضائک، تسلیماً لِأمرک»؛ یعنی چنان جاذبه خدا امام‌ حسین (علیه‌السلام) را گرفته که این مصیبت‌ها در مقابل جاذبه محبّت خدا کَأنّه [مثل این‌که] خیلی چیزی نیست. ببین دلم می‌خواهد این‌جا خیلی دقّت بفرمایید! من نمی‌گویم چیزی نیست؛ یعنی بخواهم این‌ها را سَبُک کنم؛ اما عظمت خدا، مافوق همه این‌هاست. این‌ها، همه خلق خدا هستند. خود حضرت ‌ابوالفضل (علیه‌السلام)، خود این‌ها، خلق خدا هستند و عظمت خدا حرف دیگری است.

چنان امام‌ حسین (علیه‌السلام) در جاذبه خدا قرار گرفته ‌است که اصلاً انگار مصیبت این‌ها چیزی نیست، تازه حال پیدا کرده ‌است. علمای ‌اعلام نوشتند، ائمه (علیهم‌السلام) هم گفتند: هر چه مصیبت از برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) زیادتر می‌شد، امام‌ حسین (علیه‌السلام) برّاق‌تر می‌شد؛ چون امام‌ حسین (علیه‌السلام) از نور خداست؛ اما نور خدا که حدّ ندارد، دوباره به او نورفشانی می‌شود. امام‌ حسین (علیه‌السلام) برّاق‌تر می‌شد، می‌دید به وظیفه‌اش عمل کرده‌ است.

حالا تو امام ‌حسین (علیه‌السلام) را پیش یعقوب یا پیش آدم بگذار! امام‌ حسین (علیه‌السلام) عین پدر بزرگ‌وارش است، عین علی (علیه‌السلام). حالا وقتی تیر به پای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) رفته، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: هر وقت علی (علیه‌السلام) نماز می‌خوانَد، تیر را از پایش دربیاورید! عدّه‌ای هستند که ولایت در قلب‌شان خطور نکرده و اگر هم خطور کرده ‌باشد، ولایت‌شان حلقی است. (من گفتم ولایت سه‌جور است: یکی حلقی است، یکی تجاری است، یکی هم القایی است. نمی‌گویم این‌ها ولایت ندارند؛ اما ولایت‌شان القایی نیست.) می‌گویند: علی (علیه‌السلام) حالی‌اش نشد. تو داری چه می‌گویی؟ امام که خواب ندارد. امام، حالی نشدن ندارد. اگر خدا حالی‌اش نیست، علی (علیه‌السلام) هم حالی‌اش نیست. این‌ها اتّصال به نور خدا هستند. مگر نور خدا خاموش‌ شدنی است؟ این نور همیشه دارد نورفشانی می‌کند. مگر نور خدا قطع می‌شود؟ این‌ها نور خدا هستند.

حالا تیر را از پایش درمی‌آورند، مثل این‌که یک ‌ذرّه جایی را بخارانند. آن محبّت و جاذبه خدا چنان علی (علیه‌السلام) را گرفته که اصلاً پایش را هم قطع کنند، خیلی چیزی نیست. امام ‌حسین (علیه‌السلام) هم همین‌طور بود. چنان در جاذبه خدا قرار گرفت که اصلاً آن مصیبت‌ها چیزی نیست. تا نچشید نمی‌فهمید، باید به شما بچشانند تا ببینید این حرف‌ها درست ‌است یا نه؟ [۱۳]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

دیگر ببینید

شهادت امام حسین

شهادت امام حسین 2

شهادت امام حسین 4

ارجاعات


فرمایش منتخب: شهادت امام حسین 2

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱۴]

در تمام این خلقت کسی نامی نبوده به غیر از حسین (علیه‌السلام)، (من نمی‌خواهم نستیجر بالله جسارت به انبیاء یا ائمه (علیهم‌السلام) بکنم؛) حالا پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خانه حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمده، همین‌طور سفارش حسین (علیه‌السلام) را می‌کند. حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمود: پدرجان! حسن (علیه‌السلام) هم هست. گفت: فاطمه‌جان! مگر نمی‌دانی خدا سفارش حسین (علیه‌السلام) را کرده؟!

مگر آدم ترک اولی نکرد؟! چندین سال گریه کرد، گفت: خدایا! من بد کردم، خدایا! مرا ببخش! خدا گفت: یا آدم! از خجالت سرت را زیر انداختی؟ سرت را بلند کن! نگاه به آسمان بکن! (هنوز که کسی نیامده توی دنیا) مرا به این‌ها قسم بده! گفت: این‌ها چه کسانی هستند؟ گفت: محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، علی و فاطمه (علیهماالسلام)، حسن و حسین (علیهماالسلام). تا اسم امام حسین (علیه‌السلام) آمد، آدم گفت: خدا! دلم شکست. خدا گفت: یا آدم! این حسین (علیه‌السلام) است که او را در صحرای کربلا می‌کشند. چه کسی او را می‌کشد؟ امّت! شما چه کسی را می‌روید یاری می‌کنید؟ عمَر را!

(خدا می‌داند یک شتر بود، بچّه‌اش افتاده بود توی چاه، همین‌طور گریه می‌کرد بالای چاه؛ بالأخره از بین رفت. دیدند جگرش سوراخ سوراخ است. به حضرت عباس، جگر من هم سوراخ است که نمی‌توانم حرفم را به شما بزنم؛ اما شما بی‌راهه می‌روید. ) حالا آدم گفت: خدا! به حقّ حسین، مرا ببخش! خدا او را بخشید. چه خبر است؟! حالا این حسین (علیه‌السلام)، مثل امروز چه کار می‌کند؟ امروز چه روزی است؟ روز عاشوراست. امروز حسین (علیه‌السلام) روز آخرش است! حالا به آن‌ها گفت: ما امروز روز آخرمان است، هر کسی می‌خواهد برود، برود. فوج فوج همه رفتند. آن‌ها مثل ما بودند، حسین‌گو بودند نه حسین‌خواه!

آن‌هایی که دنبال امام آمده ‌بودند، هر کسی مثل حالاست که می‌خواهند امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید و چیزها ارزان شود، در این فکرها هستند، در این فکر نیستند که جان‌شان را فدا کنند. به تمام آیات قرآن، من حقیقت را به شما می‌گویم، شما اغلب‌تان حسین‌گو هستید، حسین‌خواه نیستید که این همه مصیبت به امام حسین (علیه‌السلام) وارد شده، می‌روید ویدیو و ماهواره می‌زنید. اصلاً به دینم، تو غیرت تعصّب ولایی نداری، قسم خوردم تو که ویدیو و ماهواره می‌زنی، تصرّف ولایی نداری، تصرّف خلقی داری، روح از بدنت برود بیرون، نمی‌توانی جواب خدا را بدهی. کجا می‌آید زهرا (علیهاالسلام) شفاعت شما را بکند؟ جانم! یک کاری کنید زهرا (علیهاالسلام) شفاعت شما را بکند.

حالا امروز حسین (علیه‌السلام) چه کار می‌کند؟ فوج فوج همه رفتند، دیگر کسی دیگر نماند. تمام آمده بودند به طمع. گاهی اکبر (علیه‌السلام) صدا می‌زند: پدرجان! خداحافظ! گاهی قاسم (علیه‌السلام) صدا می‌زند: عموجان! من هم رفتم! می‌سوزم، تو را تنها گذاشتند و رفتند. حضرت زینب (علیهاالسلام) به امام حسین (علیه‌السلام) گفت: حسین‌جان! برو خودت را معرّفی کن! همه این‌ها را از ده و دهکده آوردند، این‌ها خبر نداشتند، کسی به این‌ها نگفته؛ این‌ها تو را نمی‌شناسند.

حالا امام حسین (علیه‌السلام) با لشکر کوفه صحبت کرد، گفت: «یا شیعیان ابوسفیان! دینُکم دینارکم.» شما شیعه پدرم بودید، چرا رفتید شیعه ابوسفیان شدید؟ آخر تقصیرم چیست؟ برای چه می‌خواهید مرا بکشید؟ هفتاد هزار نفر جمع شدید، تقصیر مرا بگویید! گفتند: «بُغضاً لأبیک»: بغضی که با پدرت داریم. تو عزیز من! بغض چه کسی را داری؟ حبّ چه کسی را داری؟!

امام حسین (علیه‌السلام) با حضرت زینب (علیهاالسلام) یک حرف‌هایی هم داشت، گفت: زینب‌جان‌‌! من امروز شهید می‌شوم، تو باید بروی شام، آن‌جا دارند لعنت به پدرمان می‌کنند. همه این‌ها پیرو معاویه و یزید شده‌اند. گفت: آخر من توان ندارم حسین‌جان! امام حسین (علیه‌السلام) دست گذاشت روی قلب زینب (علیهاالسلام)، گفت: حسین‌جان! به عهدت وفا می‌کنم. [۱۵]

شب‌ عاشورا و تاسوعا، کنارِ خانه‌تان بروید! یک زیارت‌ عاشورا بخوانید و اشکی بریزید! خدا از سر تمام گناهان‌تان می‌گذرد و شما را می‌آمرزد.

خدایا! تو را به حقّ امام‌ زمان قسمت می‌دهیم، تو را به حقّ خون ناحقّ ریخته امام ‌حسین، امام ‌زمانِ ما را برسان! ظهورش را نزدیک بفرما!

خدایا! ما در باطن و ظاهر ایشان را تأیید کنیم! [۱۶]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

دیگر ببینید

شهادت امام حسین

شهادت امام حسین 3

شهادت امام حسین 4

ارجاعات


بیتوته و نجوا با ولایت 17

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱۷]

من به رسول‌ الله قسم، خانه این حاج‌ آقا رفتم، یک اتاق در خانه‌اش دیدم، حسرت به این شخص می‌بردم، گفتم: کاش می‌رفت و در آن اتاق بیتوته می‌کرد. قربانت بروم، فدایت بشوم، بریز همه را دور! من این‌قدر از آن اتاق کوچکش خوشم آمد. نه زیرزمینش را می‌خواهم، نه آن‌ اتاق‌های دیگرش را، نه میزش را و نه صندلی‌اش را. اتاق کوچکش را می‌خواهم. گفتم: اگر این‌جا مال من بود، این‌جا را اتاق بیتوته قرار می‌دادم، یک خدا می‌گفتم، یک علی (علیه‌السلام) می‌گفتم، یک امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌گفتم، اتّصال می‌شدم.

بیتوته‌ کردن اوّلش این ‌است: باید بروی بنشینی! خدا می‌خواهد امتحانت کند؛ می‌گوید: چه ‌کار داری؟ الآن شما مثلاً با من خیلی بد هستی، می‌خواهی تجربه کنی؟ الآن می‌آیم و درِ خانه‌ات را می‌زنم، دوباره می‌زنم، سه‌ باره می‌زنم، خانواده‌ات می‌گوید: خب پاشو! برو جوابش را بده! بابا! درِ خانه‌ خدا را بزن! علی (علیه‌السلام) می‌گوید: جوابش را بده! امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌گوید: جوابش را بده!

برو توی آن اتاق بنشین! یک‌ قدری بنشین! یک ‌قدری نگاه کن و ببین رؤسا کجا رفتند؟ سلاطین کجا رفتند؟ سرکش‌های عالَم کجا رفتند؟ به چه فتنه‌ای گرفتار شدند؟ ریاست شما را گول نزند، پول شما را گول نزند، تمام این‌ها فانی می‌شود؛ آن‌وقت خدا می‌داند که چقدر لذّت می‌بری!

به رسول‌الله قسم! به ‌طوری لذّت می‌بری که پشیمان می‌شوی که چرا تا حالا من این‌جوری نبودم؛ اما این‌طوری که دارم به تو می‌گویم، خودت را خارج کن و برو توی این اتاق! نه این‌که محبّت این‌ و آن‌ را داشته‌ باشی. هر وقت با محبّت این‌ها بروی، توی آن هستی. گفتم: وقتی می‌خواهی مُحرم شوی، این لباس را که کَندی، دنیا را بریز کنار! برو توی این اتاق! ببین چه ‌جور می‌شود؟ حالا تو این‌ کار را بکن! اگر به ‌من دعا نکردی!

من روی شخص ایشان حساب نمی‌کنم، هر کدام‌تان باید یک اتاق بیتوته داشته ‌باشید. چرا؟ روایت داریم، می‌گوید: وقتی‌که آدم می‌خواهد جان بدهد، آن‌جا که عبادت کرده، او را بگذارید؟ معلوم می‌شود اثر دارد. چرا؟ این زمین دارد می‌گوید: روی من بیتوته کرده، نماز کرده، ذکر گفته، یا علی گفته، یا حسین گفته.

به نکیر و منکر شهادت می‌دهد. جانت را خوب می‌گیرد، یادت می‌دهد چه بگویی؟ همان‌جا برایت حافظ است، حالا تو آن‌جا ویویو و ماهواره گذاشتی، رقّاصی درآوردی، آن‌جا شیطان هم برایت حافظ است! توجّه فرمودید که من چه می‌گویم؟ اگر خدا یک زندگی به تو داده، عزیز من! این زندگی را به تو داده که یک ‌ذرّه استراحت کنی، بعد برو آن‌جا در اتاق بیتوته، بگو: چه ‌کسی این ‌را به‌ من داده؟ [۱۸]

بیایید با امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) نجوا کنید! بیایید با زهرای عزیز (علیه‌السلام) نجوا کنید! بیایید با قرآن نجوا کنید! از کجا نجوا می‌کنید؟ امر آن‌ها ‌را اطاعت‌ کنید! شما اگر بخواهید به جایی برسید، باید با امر نجوا کنید! اگر علی (علیه‌السلام) گفتید، باید بدانید دارید یک کرات را صدا می‌زنید، اگر علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیه‌السلام) گفتید، باید بدانید که یک کرات تماماً در اختیار علی‌بن‌موسی‌ الرّضا (علیه‌السلام) است.

اگر خدا گفتید، ببین، علی‌بن‌موسی ‌الرّضا (علیه‌السلام)، دوازده‌ امام (علیهم‌السلام)، در اختیار خدا هستند. این‌جور باید بگویید: «السلام علیک یا علی‌بن‌موسی ‌الرّضا»! شما چه می‌گویید؟ حالا خدا نکند ما جدا شویم، وقتی گناه کردید، جدا می‌شوید. جوانان‌ عزیز! قربان‌تان بروم، اگر گناه کردید، باز هم توبه کنید، وصل می‌شوید. [۱۹]

لذّت را خدا می‌دهد؛ آن‌وقت هر کسی مطابق آن روح ملکوتی که دارد و درخواست‌هایی که از خدا کرده‌ است، خدا درخواست‌هایش را تأیید می‌کند. من هیچ وقتی بهتر از این نیستم (‌که بیشتر وقت‌ها هم مال خود مردم است) من به یکی چیزی بدهم. امروز یک‌ جوری شد. به حاج ابوالفضل گفتم، بابا! باقی که نیاوردی؟ گفت: نه، باباجان! نمی‌دانم تا کجا رفته؟ گفتم: بابا! تو رفتی، من کِیفش را کردم. چرا؟ خدا صفات ‌علی (علیه‌السلام) را به تو داد، صفات شیعه‌گی را به تو داد، می‌خواهد صفات خودش را به تو بدهد. صفات خودش چیست؟ انفاق به مردم است. [۲۰]

نجوا: خدا، خدا گفتن تنها نیست. بلکه در حال نجوا، باید به‌ فکر فقرا باشی و درباره آن‌ها نجوا کنی که دست یک بیچاره‌ای را بگیری. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: من صفات ‌الله را پاسخ می‌دهم، اگر کافر هم باشد، به او جزا می‌دهم. چرا یک کافر این‌جوری است؟ چون ثانیه‌ای یا دقیقه‌ای نجوا کرده، حالا کفرش به ‌جای خودش، مگر حاتم‌ طایی نیست که آن‌جا در بهشت نیست؛ اما نمی‌سوزد!؟ چرا؟ چون‌که همیشه با فقرا نجوا می‌کرد.

شما وقتی خوابیدی و به ‌فکر سخاوت باشی؛ یعنی در فکر برآورده شدن حاجت مؤمن هستی؛ داری نجوا می‌کنی. امام‌ صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: مؤمن که سرش را روی بالش می‌گذارد، اگر به‌ فکر این نباشد که حاجت برادر مؤمن را برآورد، از ما نیست؛ یعنی نجوا نکرده ‌است و ارتباط ندارد. [۲۱]

خدایا! عاقبت‌تان را به‌ خیر کن!

خدایا! ما را بیامرز!

خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!

خدایا! آن حقیقت امام‌ حسین (علیه‌السلام) در قلب ما جلوه کند.

خدایا! ما جابرش را هم خیلی قبول نداریم که قدم‌هایش را کوچک ‌کوچک می‌گذاشته، خدایا! ما حسین‌ خواه باشیم نه بهشت‌خواه.

خدایا! ما وجود مبارک امام ‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را بخواهیم نه بهشت را. آن بهشتی را به ما بده که عنایت او باشد؛ ما آن بهشت را می‌خواهیم. [۹]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


اخلاق در خانواده 15

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۲۲]

چرا این همه زن و شوهری‌ها به هم می‌خورد؟ تو زبانت جادوست! من هم به دخترها و هم به پسرها می‌گویم: بیایید امیدواری به هم بدهید! اگر شما الآن دلت درد می‌کند یا سرت درد می‌کند یا سرگیجه داری، مبادا به شوهرت، به همسر عزیزت بگویی من الآن که می‌روم دانشگاه، نمی‌توانم درس بخوانم، فکرم این‌طوری شده، می‌گوید این فکری شده، این ضعف اعصابی شده، این به درد من نمی‌خورد! [۲۳]

وقتی کشتی نوح به زمین آمد. نوح دید یک آدم موقّری است، ظاهر الصّلاح و مقدّس! گفت: پس تو غرق نشدی؟! گفت: نه! گفت: تو کیستی؟ گفت: من شیطانم، آمده‌ام از تو تشکّر کنم. نوح گفت: وای بر من! از من تشکّر کنی؟! (والله، روایت داریم نوح تا آخر عمرش گریه کرد.) گفت: آره! تو مرا خوشحال کردی، من یکی یکی این‌ها را گول می‌زدم، تو همه این‌ها را نفرین کردی، اهل جهنّم شدند، مُردند. حالا بیا سه تا حرف یادت بدهم، فوراً وحی رسید: ای نبیّ من! اگرچه شیطان است، گوش به حرفش بده!

شیطان گفت: یکی با زن اجنبی خلوت نکن! یکی جلوی غضبت را بگیر! یکی هم صدقه می‌خواهی بدهی، زود بده که من دستت را می‌گیرم، منصرفت می‌کنم، نمی‌گذارم این به درد ماورایت بخورد. [۲۴] این‌که شیطان گفت با زن اجنبی خلوت نکن! این را بیشتر آقایان آورده‌اند روی خودت، خلوت این نیست، این یا غیرممکن است یا خیلی کم ممکن است که یک زنی یک جایی باشد و یک نامحرم هم باشد؛ این منظور خلوت دل است.

مواظب خلوت دل باشید! عزیزان من! خیال نکنید این نجواها و این حرف‌ها، هر چه تویش بروید و تدیّن پیدا کنید، شیطان‌تان بزرگ‌تر می‌شود، خیال نکنید شیطان ول‌تان می‌کند، می‌بیند دارید هدایت می‌شوید، شیطان توی سرِ خودش می‌زند! [۲۵]

جوان عزیز! بلند شو! نمازت را که خواندی، برو یک گوشه‌ای، بگو:

خدایا! شکر که خانم زیبا به من دادی.

خدایا! شکر پدر زن خوب به من دادی.

خدایا! شکر برادر زن خوب به من دادی.

خدایا! شکر تن ساز به من دادی.

یک روایت برای شما بگویم: یک نفر بود به نام جدیر یا جبیر، دماغش گنده بود، آبله‌رو هم بود، قدش هم کوتاه بود؛ مثل شما ماه‌رو نبود. این آمده بود توی مسجد و نماز می‌خواند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او گفت: چطوری جدیر یا جبیر؟! گفت: الحمد لله! گفت: متأهل هستی؟ گفت: آقا! کسی زن به ما نمی‌دهد، ما توی فامیل‌مان اگر دختر باشد، کسی دختر به ما نمی‌دهد. این جبیر دایی‌اش دختر داشت، صاحب قبیله بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او نامه نوشت: فلانی! به رسیدن کاغذ من، شما دخترتان را به ایشان بده! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یک امضا پایین نامه زد، جبیر هم رفت.

تا جبیر پیش دایی‌اش رفت، دایی خیلی هاج و واج شد! آخر دید قد که ندارد، دماغش هم که گنده است! آبله‌رو هم که هست! به دخترش گفت: حاضر هستی؟ گفت: بابا! اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته، من حاضرم؛ اگر نگفته، تنبیه‌اش کن تا دیگر از این حرف‌ها نزند. فوراً دایی آمد و با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تماس گرفت، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او گفت: باید دخترت را به او بدهی. به دخترش گفت: دخترجان! این مطلب را پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته، دختر هم گفت: باشد.

حالا آن‌موقعی که می‌خواستند عروسی کنند، (شما جوان‌ها! زود عروسی نکنید! پدرتان درمی‌آید! خانه و زندگی‌ات درست نیست. فهمیدید؟ ملاحظه کنید! باید این‌ها درست شود.) دختر دید خبری نیست! امشب خبری نیست! به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: بابا! به دماغش ساختیم! به لپ‌هایش ساختیم! چرا این‌طوری است؟! پبامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او پیغام داد که بیا ببینمت! وقتی آمد، گفت: یا رسول‌الله! من هیچ‌ چیز نداشتم. حساب کردم؛ اوّل حسابی که کردم،دیدم مورد عنایت تو قرار گرفتم. (چرا توجّه نداریم مورد عنایت ولایت قرار می‌گیریم؟ چرا شکرانه نمی‌کنید؟) بعد هم آمدم، دیدم خدا یک‌ چنین خانمی به‌ من داده‌ است، یک‌چنین جایی به‌ من داده‌ است؛ من نذر کردم سه‌روز، روزه بگیرم، عبادت خدا بکنم. (چرا شکرانه نمی‌کنید؟) حالا ببین، از همین آدمی که این‌طوری است، یک‌روایت داریم: گویا خدا چهار تا پسر به او داد. در آن‌زمان آن پسرهایی که اوّل بودند در موقعی‌که جنگ صفّین بود و این جنگ‌ها بودند، شهید شدند، بعد هم یکی دوتایشان در کربلا بودند؛ از شجاعان عالم شدند. این دختر هم با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) محشور شد. [۲۶]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


نگاه 29

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۲۷]

به دینم قسم، به علی قسم، اصلاً اگر مؤمن یک ‌مقدار چیز کند، شهوت درونش نیست، مگر به غیر این‌که رضایت خداست، اصلاً حرکت ندارد. من جدّاً دارم این حرف را می‌زنم، چرا؟ مؤمن این همه که دست و جوارح خودش را در اختیار خدا گذاشته، این دستش، دست خداست، پایش، پای خداست، اصلاً شهوت درونش نیست. [۲۸] ما جوان بودیم. وقتی به کربلا رفتم فوری پیش آقا موسی‌بن‌جعفر (علیهماالسلام) رفتم. گفتم: آقاجان! همه چیزم دست توست، شهوتم را بگیر! بعد که از زیارت آمدم، به من بده! همین‌طور سر و ساده گفتم. اصلاً ما خُوجه خُوجه [مثل عقیم] بودیم. در کرمان‌شاه که داشتیم می‌آمدیم، یک ‌مقدار به ما برگرداند. بابا! من عقلم می‌رسد که بگویم شهوتم دست توست؛ امام‌شناسی این ‌است. [۲۹]

عزیزان من! یک ‌قدری توی این حرف‌ها فکر کنیم. حالا خدا تو را حاکم می‌کند. دستت به امر خودت است، چشمت به امر خودت است، شهوتت به امر خودت است، تمام این هیکل و بدنت را به امرت می‌گذارد. دیگر اصلاً تا بروی کاری کنی، می‌بینی امر گفته نکن! تا یک ‌کاری می‌خواهی بکنی، امر می‌گوید: نکن! امر، رهبر توست. تو هم حاکم هستی؛ آن‌وقت دیگر گناه نمی‌کنی. [۳۰]

ببین خدا چقدر شما را دوست دارد! می‌گوید: اگر در جوانی عبادت کردی، وقتی پیر شوی و نتوانی و مثل من بشوی؛ می‌گوید: ای ملائکه! بنویس این بنده من تا توانست در خط من بود، در خط اشتباه بدعت‌گذار نرفت، غیر از این نرفت، این قدرت را صرف من کرده ‌است، من خدای باقدرت می‌گویم: این‌ها را پای او بنویس! پس پیری هم خوب است؛ اما پیری که جوانی‌ات را با امر خرج کرده‌ باشی. چقدر خدا خوب است! الآن این‌جا خوابیدی، دارد تند، تند پای تو ثواب می‌نویسد؛ اما باید ثواب کرده ‌باشی، در خط خدا باشی، نه در خط شهوت و معصیت و گناه. [۳۱]

تو برو آلمان! آلمان توی توست. تو برو آمریکا! آمریکا توی توست. آمریکا توی توست؛ یعنی آمریکا به تو تأثیر نگذارد. تو چنان ولایتت تجلّی کند، آمریکا را خاموش کند، شهوت را خاموش کند، ولایت، خیال‌ها را خاموش کند. والله، ولایت خاموش‌کن است. [۳۲]

الآن در دنیا، شیطان است، شهوت است، دنیاست، صورت‌های زیباست، پول هست، مقام هست، این‌ها که خودتان بهتر از من می‌دانید؛ ما گول می‌خوریم. [۳۳] کلاًّ این مردم، مگر یک عدّه کمی باشد، یک عدّه قلیلی باشد، دل‌شان می‌خواهد اسلام با ولایت، مطابق عنادشان باشد، مطابق خیال‌شان باشد، مطابق شهوت‌شان باشد، مطابق عشق‌شان باشد؛ آن‌وقت قبول می‌کنند. این اسلام و این ولایت را عُمر و ابابکر دارد؛ برو دنبالش! [۳۴] اگر ولایت درون شما پیاده شود که اصلاً صادرات تو، آن چیزی که از تو خارج می‌شود، امر ولایت است؛ اما چه کار می‌کنی؟ تو شیطان را هم راه می‌دهی، هوس و شهوت را هم راه می‌دهی، همه این‌ها را راه می‌دهی، این‌ها صادرات توست. باباجان من! راه نده! خدا تو را مخیّر کرده‌ است. [۳۵]

خدا حاج ‌شیخ‌ عباس را رحمت کند! ما می‌خواستیم کربلا برویم. گفت حسین! نروی آن‌جا دارایی بخواهی. دارا خیلی مشکل است که هدایت شود. آن‌جا می‌گوید دین روی دوش سه عدّه است: عالم ربّانی، دارای سخی، فقیر صابر؛ اما خیلی مشکل است! خیلی مشکل است که این دارا دین را روی دوشش بگذارد، پول را روی دوشش می‌گذارد، شهوت را روی دوشش می‌گذارد، خیال را روی دوشش می‌گذارد، مقدّس می‌شود. [۳۶]

حالا تو می‌شوی «أحسن الشّیطان»، از «أحسن الخالقین» می‌روی کنار. چرا؟ می‌روی امر شهوتت را اجرا می‌کنی؛ در صورتی‌که داری کار خیر می‌کنی و نمی‌دانم شربت و غذا می‌دهی؛ توی کالبد تو گناه است، هیچ ‌کدام از آن‌ها به درد نمی‌خورد. آن هماهنگی، هماهنگی شیطان است. آن هماهنگی باید هماهنگی رحمان باشد. [۳۷]

آن‌موقع که امام حسین (علیه‌السلام) گفت برای چه مرا می‌کشید؟ اهل کوفه گفتند: بُغضاً لأبیک این‌ها از اوّل بغض امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داشتند؛ نه حبّ، در صحرای کربلا بروز کرد. ما باید حبّ داشته باشیم. عزیز من! قربانت بروم، «حبّ» کار می‌کند. وقتی «حبّ» داشته ‌باشی، می‌گوید برو انفاق کن! برو حاجت برادر مؤمن را برآورده کن! تو کارساز «حبّ» می‌شوی؛ اما اگر بغض داشته‌ باشی، کارساز شیطان می‌شوی، کارساز شهوت می‌شوی. مگر می‌گذارد؟! به شما بگویم: از پول‌ گذشتن خیلی مهمّ است! [۳۸]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. شناخت امام‌حسین و محرم 74 (اول نوار و دقیقه 3 و دقیقه 12 و دقیقه 62) و عاشورای 88؛ ارتباط (دقیقه24)
  2. شناخت امام‌حسین و محرم 74
  3. کتاب حر
  4. عاشورای 88؛ ارتباط
  5. کتاب جامع ولایت
  6. وداع امام حسین ۹۳ (دقیقه ۳۷ و ۴۱) و اربعین۸۳ (دقیقه ۸)
  7. تکذیب اهل تسنّن 84 و وداع امام حسین 93
  8. وداع امام حسین 93
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ اربعین 83
  10. نجوا با ولایت 77
  11. عاشورای ۷۷ (دقیقه ۴۲) و ناراحتی از حرف خلق (کوثر) ۷۴ (دقیقه ۴۲)
  12. عاشورا 77
  13. ناراحتی از حرف خلق (کوثر) 74
  14. عاشورای ۹۶ (دقیقه ۳ و ۳۵ و ۴۱)
  15. عاشورای 96
  16. عاشورای 88، ارتباط
  17. تذکّر، شب نشینی و خلوت دل ۷۸ (دقیقه ۴۲) و علی علی (مشهد) ۸۴ (دقیقه ۳۶)
  18. تذکّر، شب نشینی و خلوت ‌دل 78
  19. علی، علی (مشهد 84)
  20. صادرات مؤمن اطاعت امر است 81
  21. کتاب نجوا
  22. تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) ۷۷ (دقیقه ۴۱) و تنظیم و تزویج ۸۳ (دقیقه ۲۰)
  23. تمرین ولایت، تربیت ولایت (ولایت و خانواده) 77
  24. غدیر 84
  25. تذکّر 78
  26. تنظیم و تزویج 83 و مقدّسی ۸۰
  27. وابستگی ۸۶ (دقیقه ۴۹) و آفات ولایت ۸۱ (دقیقه ۴۱) و شب تاسوعا ۸۶ (دقیقه ۳۰)
  28. قوم‌ لوط و حرام‌زادگی 76
  29. صفات اصحاب ‌یمین (2) 77
  30. صادرات مؤمن، اطاعت امر است ۸۱
  31. وابستگی 86
  32. تبرّی و تنظیم در خلقت 79
  33. تذکّر و الست 76
  34. ولایت در خلقت کفو ندارد 80
  35. حاکمیت شیعه 80
  36. آفات ولایت 81
  37. شناخت امام‌ زمان 85
  38. تاسوعا 86
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه