معاویه، یک ندیمی داشت، خیلی با او دوست بود. یک روز آمد دید دارد به او لعنت میکند. گفت: تو که خیلی او را میخواستی، گفت: من نمیدانستم او اینقدر خبیث هست. گفت: امروز پیش او رفتم، گفتم: علی که کشته شد، یک کمی مسالمتآمیز رفتار کن، تا [موذن] گفت: «اشهد ان محمد رسول الله» گفت: میخواهم این را بردارم. حالا اگر امام حسن (علیه السلام) صلح کرد، میخواست شیعهها بمانند. این لعنتی میخواست نسل شیعه را براندازد، امام حسن (علیه السلام) صلح کرد. خودش را فدای علی (علیه السلام) کرد. روایت داریم، آیه قرآن است، خود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هم وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به امر خدا معلوم کرد، حفصه و عایشه بخل ورزیدند. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتند. اتفاقاً یک زهر درست کردند، جلوی او گذاشتند، گفتند: بخور. گفت: این زهر دارد. گفتند: چه کسی گفته است؟ گفت: الله. مگر دست برداشتند؟ دوباره رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتند. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فدای ولایت شد. ولایت؛ یعنی این.