حالا [مامون] آمد، به حساب، بغل خانه خودش، خانهای تشکیل داد. دید تمام حیوانات که آنجا هستند پشت به خانه مامون کردند، رویشان به خانه امام رضاست. مگر میشود جلوی خواست خدا را بگیرد؟ حالا مجلس تشکیل میدهد، امام رضا هم تشکیل میدهد. خدا هم گفت: ملاترین تمام بنی عباس، نگفت دانشمندتر، گفت: ملاترین تمام بنی عباس، مامون بوده است. خوشش میآمد علما را جمع کند با هم بحث کنند. حالا یک مجلسی تشکیل داد؛ اما دارد منافقی خودش را اجرا میکند. اولها این دلقکها بودند تا حتی شیاطین به آسمان هم میرفتند. امیرالمؤمنین آن خط را کور کرد. حالا حضرت رفت چیز بخورد؛ لقمه از دهانش پرید. دوباره [این کار را کرد]، یک مرتبه او را نصیحت کرد. گفت: ای نقار، آرام. تا دوباره کرد، [مامون] دو تا عکس مهم زده بود که آنها که وارد میشوند، نگاه به آنها کنند و یک مقدار بترسند، گفت: ای شیرها، این دشمن خدا را [ببلعید]، (ببین این دشمن امام رضا است؛ اما گفت دشمن خدا را، نگفت دشمن من را، این نکتههای حساس را باید بفهمید. نکتههای حساس، به کل خلقت حساسیت دارد.) آقا آن را خوردند و یک لکهاش هم به روی زمین نیامد. شیر یک نگاهی کرد، گفت: این را هم بخوریم؟ امام فرمود: نه، حالا باید مردم با این امتحان بدهند.
[پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: مشهد 93 – حرکت امام رضا]