افشای شیعه

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۳:۱۲ توسط Alavi (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ')
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته السلام علی‌الحسین و علی‌بن‌الحسین و اولاد الحسین و اهل‌بیت‌الحسین و رحمة‌الله و برکاته

افشای شیعه
کد: 10271
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1384-01-28
تاریخ قمری (مناسبت): 8 ربیع‌الاول

دو چیز است که خدای تبارک و تعالی از ما می‌خواهد. این دو چیز را مطالبه می‌کند: یکی تولی است، یکی تبری. این‌ها توأم به‌هم است. هر دو را باید داشته‌باشی. به دوست‌عزیز خودم گفتم. رفقای‌عزیز، آن‌کسی‌که ادعا کرد من شیعه هستم، دو سرمایه باید داشته‌باشد. اگر این دو سرمایه را نداشته‌باشد، به نظر من اصلاً این شیعه نیست: هم باید تولی داشته‌باشد و هم تبری. تبری و تولی.

چون‌که من اثبات می‌کنم تبری بالاتر است. من یک‌حرفی زدم؛ اما حالا می‌خواهم اثبات کنم: اگر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یا امام به شما نظر کرد، در آن‌موقع‌که به تو نظر می‌کند، روح هستی. اگر به‌من گفت بالای خانه‌خدا برو؛ تا این‌را گفت من روح شدم. روح روی خانه‌خدا می‌رود، یا روح بالای عرش خدا می‌رود. اما حالا من‌بعد که آمد باز همان جسمیت را دارد، چرا جسمیت دارد؟ چون‌که نمی‌شود گفت خلق، دائم روح را دارد. اگر دائم داشته‌باشد، عُجب به خودش می‌کند؛ اما آن‌موقع‌که امام امر کرد که شما برو روی خانه‌خدا، یا [چیز دیگری] امر کرد، آن‌موقع روح هستی؛ یعنی تو اگر بالای خانه‌خدا رفتی، امر را می‌بری، تو نیستی؛ یعنی مثل این‌است که به شما امر کرده که در آن مقام برو. این چیزی نیست که حالا شخصی که اینطور شده، به خودش خیلی ببالد که من آنطوری بودم؛ چون‌که اگر این دائم باشد، درون او «من» پیدا می‌شود، خدا نمی‌خواهد «من» درونش باشد. توجه فرمودید؟ (صلوات)

خب، همان هم مثل این‌است که یک کرامتی می‌کند، یک برتری می‌دهد، از این حرف‌ها هست. آن مؤمن که اینطوری می‌شود، باید یک خواستی داشته‌باشد، آن خواستی که دارد، روح می‌شود. دلم می‌خواهد امروز توجه کنید. آن خواستی که مؤمن دارد، روح می‌شود؛ شما باور کنید که از یک‌میلیون حاجی که هست، اگر شما از یک‌حاجی سوال کردید که این‌را گفته، من ده‌هزار تومان از قم آوردم، به او می‌دهم که آن‌جا بیاید، تمام مکه و منا تا حتی زیارت این چهار امام و زیارت خود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) او را شاد نکند، محبت علی (علیه‌السلام) او را شاد کند؛ یعنی از این‌ها بگذرد که حالا بگوید:

آمدم در خانه‌ات ای‌خدادیدم اسمی نیست از علی‌مرتضی
گشت خانه‌ات بهر من زندانای خدای علی‌مرتضی

اصلاً نه مکه می‌خواهد، نه منا می‌خواهد، نه مقام می‌خواهد؛ علی (علیه‌السلام) می‌خواهد. دارد پی آن می‌گردد. محبوب آن حاجی علی (علیه‌السلام) است؛ نه محبوبش طواف باشد، تا حتی محبوبش، زیارت پیامبر هم نیست. [حرف] بالا رفت. چرا؟ خود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم همین را می‌خواهد، خود امام‌حسن (علیه‌السلام) هم همین را می‌خواهد، خود امام‌سجّاد (علیه‌السلام) هم همین را می‌خواهد، خود امام‌صادق (علیه‌السلام) هم همین را می‌خواهد، آن تجلی ولایت را می‌خواهد. وقتی اینطوری شدی، آن‌جا که هستی گیج می‌شوی؛ یعنی چیزی تو را آرام نمی‌کند. این‌که مال همه‌کس نیست. آن‌وقت وقتی اینطوری شدی، آن‌وقت به تو می‌گوید: برو بالای خانه‌خدا، اذان بگو. تو در آن قسمت که اینطوری شدی، پشت پا به همه این خلقت زدی، خلقتی را نمی‌خواهی، علی (علیه‌السلام) را می‌خواهی. چرا؟ حالا تو با زهرا (علیهاالسلام) هماهنگ شدی.

زهرا (علیهاالسلام) هم علی (علیه‌السلام) را می‌خواهد؛ یعنی یک‌ذره نمی‌خواهد امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) ناراحت شود. تمام ائمه (علیهم‌السلام) هم همین‌جور هستند. شیعه، تو هم باید همین‌جور باشی، حالا اگر اینطوری شدی، آن‌وقت من مقام شیعه را می‌گویم؛ اما باید اینطوری باشی. به او دیگر نکو [ور نرو که] این چطوری می‌شود، اینطوری می‌شود؟ این‌ها چه هست که می‌پرسی؟ من چه می‌دانم که اینطوری می‌شود! من حرفم را می‌زنم. (صلوات) اگر بشر خواست زهرا (علیهاالسلام) را نفهمد، انتقادی می‌شود. بشر نباید انتقادی شود. آقایی از من سوال می‌کند که مثلاً این اینطوری هست یا اینطوری هست، می‌خواهد این‌را بفهمد؛ یعنی مطلبی را بخواهی بفهمی سوال کن؛ اما تا مطلب درست بود، فوری قبول‌کن، دیگر دوباره یک سوال نکن، سه‌باره یک سوال نکن، (صلوات)

حالا ببین، تمام خلقت می‌گوید: علی. عرش خدا می‌گوید، آسمان می‌گوید، آنچه که خدا خلق کرده می‌گوید: علی، حالا چرا زهرا (علیهاالسلام) یک‌مرتبه علی نمی‌گوید؟ چون‌که زهرا (علیهاالسلام)، روح علی (علیه‌السلام) است؛ علی (علیه‌السلام)، روح زهرا (علیهاالسلام) است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، روح علی (علیه‌السلام) است؛ روح علی (علیه‌السلام)، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. چرا؟ می‌گوید: نکند یک‌ذره علی ناراحت شود. حالا پشت در به آن فشار آوردند، بچه‌اش ساقط‌شده، می‌گوید: «یا ابتا»، «یا ابتا»، می‌گوید: من، دیگر علی (علیه‌السلام) را ناراحت نکنم. شما وقتی علی (علیه‌السلام) را ناراحت می‌کنید که مصداق درست کنید. خودت نمی‌فهمی، [این‌که] یک‌چیزی می‌خواهید و یک‌کاری می‌کنید و شوخی می‌کنید و باردی [مزاح] می‌کنید؛ همه این‌ها سر جایش؛ اما همان حالی‌که داریم شوخی می‌کنیم و خنده می‌کنیم، باید حواسمان جای دیگری باشد؛ یعنی باید حواست در آن کانال باشد، خنده‌ات هم از آن کانال باشد. باید همیشه آن کانال ولایت را در نظر داشته‌باشید؛ آن‌وقت همیشه به آن‌جا اتصال هستید. ببین، این عنایتی است که حضرت به‌من کرد.

حالا الان شما می‌توانی ایراد بکنی، بگویی مگر علی (علیه‌السلام) نمی‌دانست؟ چرا، زهرا دردش را افشاء نمی‌کند. بابا جان من، آن‌که در عالم مبنا، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌داند، یا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌داند، آن یک‌حرف دیگری است. تو باید بفهمی این حرف یعنی‌چه؟ هنوز امام‌حسین (علیه‌السلام) در دنیا نیامده، می‌گوید: «انا العطشان»، پیامبر ببین چه می‌گوید؟ می‌گوید: او را در صحرای‌کربلا می‌کشند، اینطور می‌شود، اینطور می‌شود. امام، چیزی که نیست می‌داند، نه چیزی که هست بداند؛ اما شیعه چیزی را که هست باید قبول کند، توجه می‌کنید من چه می‌گویم؟ امام، چیزی که نیست می‌داند؛ یعنی اصلاً در این خلقت وجود ندارد، او می‌داند. چرا؟ آن‌چیزی که باید بشود، باید به اجازه امام بشود؛ پس امام می‌داند. چرا به ابن‌ملجم می‌گوید تو کشنده من هستی؟ چرا می‌گوید حسینم اینطور می‌شود؟ این‌که هنوز نشده؟ اصلاً نشده‌است. پس امام چیزی که نشده می‌داند. چرا؟ آن کارها که باید در تمام خلقت بشود، از قلب امام گذران شده‌است؛ یعنی به قلب مبارک امام اعلام شده‌است؛ چون‌که قلب امام، قلب عالم امکان هست. توجه فرمودید؟ اما نبی نمی‌داند. اصلاً نبی نمی‌داند.

خدا به آن‌کسی‌که نود سال درس‌خوانده، معرفت بدهد! می‌گوید: اگر بگویی این [ولی از نبی] بالاتر هست، مشرکی! آخر، تو خودت را نمی‌شناسی؛ تو می‌خواهی حرف ولایت بزنی؟ خفه‌شو! تو حرف خودت را بزن. خودت چه‌کاره هستی؟ این آدمی که باید وحی به او برسد، تا کسی‌که خودش وحی منزل است، فرق ندارد؟ حیف از این مرغ‌ها که شما می‌خورید!! باید به پیامبر برسد؛ اما امام، خودش وحی منزل است. اصلاً باید به اجازه امام، وحی نازل شود. این با پیامبر یکی است؟ البته به جز پیامبر آخرالزمان (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، او هم ولی هست، هم نبی. آقای‌ابراهیم که شما این‌همه حرفش را می‌زنید، محتاج هست. مگر علی (علیه‌السلام) محتاج هست؟ باز مدام حرف ابراهیم را می‌زنیم! آرام باش، ابراهیم کیست؟ این‌قدر ابراهیم خنگ هست، باید خواب ببیند که برود بچه‌اش را بکشد. باز دوباره ابراهیم را این‌جا می‌آورد و می‌گوید حجت‌خدا است! ابراهیم، در مقابل امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) خنگ هست! تمام انبیا، خنگ هستند! باید به آن‌ها برسد، خواب ببیند برود ببیند. این پیامبر محتاج هست؛ اما آیا علی (علیه‌السلام) محتاج هست؟ امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) محتاج هست؟ چرا خودتان را صرف این حرف‌ها می‌کنید؟ ما با این حرف‌ها گذران هستیم. شیعه نباید با این حرف‌ها گذران باشد. شیعه باید حقایق را بفهمد. حالا یک مهندسی که نود سال است و درس خوانده‌است این‌را حرف زده‌است. مگر درس معرفت می‌آورد؟ مگر عبادت معرفت می‌آورد؟ مگر ریش معرفت می‌آورد؟ من ریش دارم، ابن‌سعد هم دارد، خیلی ریشش از من قشنگ‌تر بود. توی آن ریشش آتش بگیرد. (صلوات)

شما باید معرفت را از امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بخواهید، باید معرفت از علی‌مرتضی (علیه‌السلام) بخواهید، باید معرفت از زهرا (علیهاالسلام) بخواهید. اگر یک‌نظر کند، آنچه که معرفت در خلقت است، را در چاله جگرت می‌ریزد. چون‌که معرفت پیش آن هست. حالا اگر [خدا به ابراهیم] «سلام‌الله‌علیه» گفت، خدا یک امتیازی به ابراهیم داده‌است؛ نه از خلقیت در آمده‌باشد. یک امتیاز به او داده‌است. به خود علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) نمی‌خواستم این حرف را بزنم، می‌خواهم حواستان جمع باشد، امامتان را بشناسید. چرا می‌گوید اگر امام‌زمانت را نشناسی، به زمان‌جاهلیت می‌میری؟ (صلوات)

اما انبیا عصمت دارند. خدا خودش می‌داند، روایت داریم: خدا، وقتی عصمت داد قول از این‌ها گرفت از خودتان حرف نزنید، من عصمت به شما دادم؛ یعنی ذراتی از عصمت زهرا (علیهاالسلام) به انبیا داده‌است. زهرا (علیهاالسلام) «عصمة الله» است، یک ذراتی به این‌ها داده‌است. چرا حالا می‌گوید اگر علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشی، هفتاد نفر از شما را می‌سوزانم؟ چرا؟ تو وقتی‌که زهرا (علیهاالسلام) را دوست نداشتی، عصمت از تو گرفته شده‌است. تو قابل آتش هستی؛ هر چند انبیا باشد، چرا می‌گوید تو را می‌سوزانم؟ خدا عصمتش را می‌سوزاند؟ نه، تا علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشی، عصمت از تو گرفته شده‌است. توجه کنید من چه می‌گویم؟ باید مطالعه کنید، با فکر این حرف‌ها را قبول کنید، نه هوایی بخواهی قبول کنی و مصداق درست‌کنی. مصداقت باطل است؛ قبولی، صحیح است. (صلوات)

خدا می‌فرماید: یک‌دانه شیعه علی (علیه‌السلام) را اذیت کنی، هیچ‌عبادتت را قبول نمی‌کنم. باید بروی رضایتش را حاصل کنی؟ یک‌دفعه بالا می‌برد؛ می‌گوید: حالا اگر یک به او توهین کردی، او را اذیت کردی، در تمام روی زمین، من یک‌دانه خانه دارم، خانه من را خراب کردی، آجرهایش هم آن‌جا ریختی؛ یعنی دیگر به‌درد نمی‌خورد. خدا یک‌دانه شیعه را مصداق می‌آورد؛ اما کجا داریم بگوید اگر یکی از انبیاء را اذیت کردی، من تو را به‌رو در جهنم می‌اندازم؟ باسوادها، هر کجا دارید بگویید، من حرف شما را می‌پذیرم؛ اما هذیان نگویید! من حرف حسابی را می‌پذیرم. اما وقتی امر انبیا را اطاعت نکردند، شهر را زیر و رو کرد. آن یک‌حرف دیگری است. همین‌جا هم که آن شهر را زیر و رو می‌کند، می‌گوید: این امر نبی من، امر من است.

چرا شیعه این‌همه عظمت پیدا کرده‌است؟ ولایت، مخفی بود؛ یعنی انبیاء داشتند؛ اما حکم رویش نبود. ولایت، مخفی بود. تمام انبیاء، ولایت دارند. اگر نداشت، نمی‌گوید این انبیا را اطاعت کنید؛ چون‌که او حرف خدا را دارد می‌زند. این‌که خدا می‌گوید: اگر حرف خودت را بزنی، رگ دلت را قطع می‌کنم، می‌گوید: ای رسول من، حرف من را بزن. اگر بخواهی حرف خودت را بزنی، رگ دلت را قطع می‌کنم. والله، پیامبر از خودش حرف نمی‌زند. ببین، همین پیامبر، دیگر ما از این پیامبر بالاتر نداریم؛ می‌گوید: اشرف‌مخلوقات هست؛ اما حالا یک ان‌شاءالله نگفت، چهل‌روز جبرئیل نازل نشد. آیا حالی شما می‌شود، من چه می‌گویم؟ چهل‌روز جبرئیل نازل نشد. یا جبرئیل، من که پوکیدم، چهل‌روز است، تو کجایی؟ گفت: چرا ان‌شاءالله نگفتی؟ چرا به امید من نگفتی؟ چرا گفتی فردا به تو می‌گویم؟ از کجا می‌خواستی فردا به او بگویی؟ چه داری می‌گویی؟ اما آیا به علی (علیه‌السلام) می‌گوید؟ به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌گوید؟ نه، چرا؟ او باید امر را اطاعت کند، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) خودش امر هست، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) امر هست، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امر هست، دوازده‌امام (علیهم‌السلام)، امر هستند؛ اما نبی، امر نیست. باید امر را اطاعت کند، باید با امر حرف بزند؛ اما کسی اعتراض نکند، من دارم نبی بودن پیامبر را می‌گویم؛ «ولی» بودنش، سر جایش هست؛ اما فعلاً نبی است. اصلاً حق ندارد. چرا ما این‌قدر خنگ هستیم؟ مرتب دنبال مردمی روید که اینطوری هست یا اینطوری است! آرام باش! فکر داشته‌باش! همه‌اش به‌فکر شکمت نباش، همه‌اش در فکر تجدد نباش، بیا به عالم امکان توجه کن. حالا این‌قدر خوردی، کجا را گرفتی؟ (صلوات)

اصلاً داد می‌زنم، انبیاء در مقابل ولایت، اختیاردار نیستند، داد می‌کشم. چرا فرق نمی‌گذارید؟ مگر همین پیامبر نیست در یک جنگی؟ مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌شناسد که یکی را تایید می‌کند؟ اگر بگویید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌شناسد، کفر به نبی دارید. اگر بگویید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌داند یکی را تایید کند، کفر به نبی دارید؛ اما «ولی» باید تایید کند. حالا آمده یک جنگی بود، می‌خواسته بیاید. یکی را تعیین کرد، گفت: غنیمت جنگی را قسمت کن. جبرئیل نازل‌شد: چرا دادی؟ تو چه‌کاره‌ای؟ خودت باید کنی. تو حق نداری کسی را معرفی کنی، خیلی حرف بالا است؛ اما به علی (علیه‌السلام) هم این‌را می‌گوید؟ نه، ولایت، تاییدکننده کل خلقت هست. (صلوات) دوباره یک‌دفعه خطاب شد، گفت: همه این غنیمت‌های جنگی که قسمت شده را باید بگیری، پس نبی باید چه‌کار کند؟ نبی باید تحت‌اختیار خدا باشد؛ اما تمام خلقت باید تحت‌اختیار «ولی» باشد که اختیار دارد.

حالا، حالا حرف من سر این هست، حالا خدا از بس «ولی» را می‌خواهد، الان این درخت که این سیب را دارد، گلابی دارد، تمام این‌ها را دارد، تا حتی خود آسمان که رحمتش را نازل می‌کند، در حدیث کساء داریم، می‌گوید: همه این‌ها را محض شما خلق کردم، حالا که خلق کرده، این عالم تنظیم هست. حالا که تنظیم هست، هر چیزی از آن باید صادرات داشته‌باشد؛ یعنی یک تولیدی داشته‌باشد. حالا این درخت تولید دارد، گلابی دارد، آن سیب دارد، آن پرتقال دارد، این درخت‌ها همه تولید دارند. به حضرت‌عباس، تمام این تولیدی که این‌ها دارند، به‌واسطه شیعه است. تمام این تولیدی که این‌ها دارند، برای شیعه است چرا؟ من بی‌روایت و حدیث حرف نمی‌زنم؛ به شیعه‌ها خطاب می‌کند: ای شیعه‌ها، این کفاری که دارند می‌خورند، از قِبل شما می‌خورند، فردای‌قیامت به‌غیر زقوم به این‌ها چیز دیگری نمی‌دهم. پس تمام خلقتی که دارد می‌خورد، نه به‌واسطه امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است، بلکه به‌واسطه شیعه است، به‌واسطه مثل شما است. چرا قدردانی نمی‌کنید؟ چرا شکر نمی‌کنید؟ به‌واسطه شما است. اگر آسمان رحمتش را نازل کرد، به‌واسطه شماست. دریاهایی که الان در این جو خلقت است و اگر نباشد زمین خشک می‌شود، (این دریا زیر زمین نم به‌وجود می‌آورد. نم، چیزها را به‌وجود می‌آورد؛ اگر نباشد، [زمین] خشک می‌شود) تمام دریاها برای شیعه‌هاست. ببین، خلق خلقت، به‌واسطه ائمه (علیهم‌السلام) است، گردش افلاک به‌واسطه شیعه‌هاست. توجه فرمودید من چه می‌گویم؟ (صلوات) چرا به باران رحمت می‌گویند؟ خدا رحمتش را به‌سر کفار نازل می‌کند؟ اگر آن‌را کار بکند اشتباه‌است. به‌سر کفار نازل نمی‌کند، به‌واسطه شما، به آن می‌دهد. همین‌سان که به‌واسطه ائمه (علیهم‌السلام) به ما می‌دهد، همه این گردش افلاک هم به‌واسطه شیعه‌هاست.

یک‌روایت بگویم، قبول کنید. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، گفت: فردای‌قیامت که می‌شود، [خدا] یک آن، مرغ‌ها را به‌وجود می‌آورد، یک آن، گوسفندها را به‌وجود می‌آورد. حیوان اهل‌بهشت نیست؛ مگر آن‌ها که تایید شدند، مانند خر بلعم که تایید شده‌است. وقتی امر را اطاعت کرد، روح می‌شود. عزیز من، شیعه علی، تو هم وقتی امر را اطاعت کردی، روح هستی؛ اگرنه خدا خر را بهشت می‌برد که چه کند؟ یا آن شتر را بهشت می‌برد چه کند؟ شتر که انسان نیست. آن‌موقعی‌که امر را اطاعت کرد، انسان می‌شود. امر، آدم را انسان می‌کند، بی‌امری حیوان می‌کند. آیا توجه کردی؟ چرا همچین کرد که گفت: شتر حضرت‌سجاد (علیه‌السلام) انسان هست؟ دلم می‌خواهد توجه کنید، دوباره تکرار می‌کنم. پس امر، شما را انسان می‌کند، تا حتی اگر حیوان باشید. بی‌امری، شما را حیوان می‌کند. آدمی که بی‌امر است، انسان نیست. چرا؟ بی‌امری، پشت کردن به ولایت هست.

تمام ارزش شیعه مال این‌است که علی (علیه‌السلام) دارد، حسین (علیه‌السلام) دارد، حسن (علیه‌السلام) دارد، زهرا (علیهاالسلام) دارد. تمام این نباتاتی که گفتم از این زمین می‌روید به‌واسطه شیعه است. چرا؟ این عظمت ولایت هست. این کادو است که به شیعه می‌دهد. همین‌سان که خلقت برای امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) کادو است، این نباتاتی که از تمام خلقت می‌روید، از برای شما کادو است. (صلوات) حالا قربانت بروم، این‌ها کادوی این‌جایی است که به تو می‌دهد، خدا کادوهایی برای تو تهیه کرده‌است؛ بهشت تهیه کرده، فردوس تهیه کرده‌است. خدا می‌فهمد تو علی (علیه‌السلام) را می‌خواهی، با علی (علیه‌السلام) محشور می‌شوی. خانم‌ها، می‌فهمد زهرا (علیهاالسلام) را می‌خواهید، با زهرا (علیهاالسلام) محشور می‌شوید. خانم، چرا تجددی شدی که با تجدد محشور شوی؟ بیا زهرا (علیهاالسلام) را دوست داشته‌باش که با زهرا (علیهاالسلام) محشور شوی. مگر با زهرا (علیهاالسلام) محشور شدن کم است؟ خانم، اگر با زهرا (علیهاالسلام) محشور شدی، با تمام خلقت محشور شدی. چرا تجددی می‌شوی؟ چرا رویت را نمی‌گیری؟ چرا لباس‌های کفار را می‌خری که بپوشی؟ چرا خودت را عروسک می‌کنی؟ بیا دست بردار، به این حرف‌ها یقین کن. خانم، زهرا عصاره تمام خلقت هست. تو اگر خودت را پوشاندی و امر را اطاعت کردی، امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعت کردی، خواست واقعی زهرا (علیهاالسلام) را [اطاعت کردی]، رویت را از زهرا (علیهاالسلام) برنگرداندی، با زهرا (علیهاالسلام) که محشور می‌شوی با تمام خلقت می‌شوی. اگر تو با علی (علیهاالسلام) محشور شدی، با تمام خلقت [محشور می‌شوی] هزاران خلقت است، یک شیعه، با هزاران خلقت محشور می‌شود. چرا؟ تمام خلقت دارد می‌گوید: «لا اله الا الله»، تمام زمین و آسمان می‌گوید: «لا اله الا الله، محمد رسول‌الله، علی‌ولی‌الله» (صلوات) تو با آن‌ها هماهنگ می‌شوی. توجه کن، امروز من چه می‌گویم. تو با آن‌ها هماهنگ می‌شوی. سنخه خلقت می‌شوی. نگاه نکن این‌جا نشستی، همچین کردی؛ تو خودت را نمی‌شناسی، تو نمی‌فهمی که چه‌کسی هستی، چه هستی. (صلوات)

همین‌طور که ولایت، هستی خدا است؛ هستی ولایت، شیعه است (صلوات) به تمام انبیاء راست می‌گویم، به تمام اولیاء راست می‌گویم، به کلام‌الله مجید راست می‌گویم، به وحدانیت خدا راست می‌گویم، چرا؟ مگر این‌ها به‌غیر شیعه کس دیگر را می‌خواهند؟ شیعه تایید شده‌است، این‌ها، شیعه را تایید کردند. چرا؟ می‌گوید: یکی را هدایت کردی، عالمی را هدایت کردی؟ ببین، نمی‌گوید دنیا را هدایت کردی، می‌گوید: عالمی را هدایت کردی؛ یعنی یک «هل من ناصر» گفتی، یکی آمده شیعه شده، نه این‌که همه شیعه‌ها به این عالم بیارزد، یک شیعه به عالم می‌ارزد، یک‌دانه شیعه به عالم می‌ارزد. عالم بی‌علی (علیه‌السلام) که به‌درد نمی‌خورد، پوشالی است! عالم بی‌علی (علیه‌السلام) که به‌درد نمی‌خورد. هدایت؛ یعنی این. به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۱]، یقین کرده، دینش علی (علیه‌السلام) شده، صفاتش علی (علیه‌السلام) شده، رفتارش علی (علیه‌السلام) شده، کارش علی (علیه‌السلام) شده، خوابیدنش علی (علیه‌السلام) شده، لذتش علی (علیه‌السلام) شده، حکمتش علی (علیه‌السلام) شده، همه چیزش علی (علیه‌السلام) شده، این دیگر چه می‌شود؟ علی (علیه‌السلام) روح خدا است، ما باید روح علی (علیه‌السلام) بشویم. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) روح خدا است، نور خدا است، شیعه باید روح علی (علیه‌السلام) بشود. والله، می‌شوید، به‌دینم، می‌شوید. بیا از دنیا بگذر، بیا از هوا و هوس بگذر، بیا امر خلق را اطاعت نکن، بیا امر شیطان را اطاعت نکن. آرام باش، آرام باش! آرام باش!! آرام باش!!! کجا این‌جا و آن‌جا می‌روی؟

کجا می‌روی کتاب می‌خوانی، این‌را می‌خوانی؟ آرام باش! هنوز هم در شما هست، کتابی هستید. کتاب را خلق نوشته‌است. مشغولیاتت کتاب باشد، من نمی‌گویم مطلقاً کتاب نخوان؛ مشغولیاتت کتاب باشد؛ اما وقتت را تلف نکن. حالی‌تان می‌شود چه می‌گویم؟ چرا من این‌را می‌گویم؟ من می‌فهمم چیزی در این‌نیست. به تمام آیات قرآن، می‌فهمم. خوب شد؟ چیزی در این کتاب نیست؛ یعنی علی (علیه‌السلام) در این کتاب نیست، علی (علیه‌السلام) در قرآن هست، علی (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه است. علی (علیه‌السلام) در کتاب نیست. با این فهمی که داری، هر کتابی را که رفتی و خواندی، آخرش ببین، در این کتاب چه‌چیزی هست؟ یا «من» است، یا حرف خودش است، یا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را یک‌قدری خلقی کرده‌است. خب، می‌روی آن‌را بخوانی چه‌کنی؟ وقتت دارد تلف می‌شود، دارد عمرت کلید می‌اندازد، دیگر دارد ریش ما سفید می‌شود، بعضی از شما دارد ریشتان سفید می‌شود. برو قرآن بخوان، برو نهج‌البلاغه بخوان، عزیز من، قربانت بروم. کتاب، امر نیست، مشغول کردن هست. تو [کسی هستی که] دریا به‌وجود تو شده، آسمان به‌وجود تو شده، تمام نباتات به‌وجود تو شده، آخر، پی کجا می‌گردی؟ آخر، پی چه می‌گردی؟ کجا می‌روی وقتت را تلف می‌کنی؟ عزیز من، بیا وقتت را در فهم بگذار، بیا وقتت را در کمال بگذار، بیا وقتت را تو وحدانیت خدا بگذار، بیا وقتت را در خودت بگذار، ببین تو چه‌کاره‌ای؟ آرام، آرام.

به‌قدری خدا شیعه را می‌خواهد که به تمام خلقت گفت که شما صادراتتان را برای شیعه‌ها هدیه کنید. چرا آن‌جا می‌آید این‌ها می‌گویند چرا من را خوردند؟ چرا بازخواست می‌کند؟ ببین، من بی‌روایت و حدیث حرف نمی‌زنم، می‌گوید: خدایا، تو من را خلق کردی که شیعه بخورد، این مرتیکه من را برای چه خورد؟ باید جواب بدهی، باید جواب بدهد. حالا عذابش که هیچ، این‌ها می‌آیند محاکمه می‌کنند. این حرف‌ها را می‌زند، می‌آید محاکمه می‌کند که چرا من را خوردی؟ این تمام مرغابی و دریا و ماهی‌ها و صحرا و این‌ها همه می‌گویند: «لا اله الا الله»، دریا می‌گوید: «لا اله الا الله»، زمین می‌گوید: «لا اله الا الله»، نباتات می‌گوید: «لا اله الا الله»، ممکنات می‌گوید: «لا اله الا الله»، یعنی‌چه؟ یعنی به‌غیر خدا، خدایی نیست؛ اما همان خدا حالا چه گفته‌است؟ گفته شما صادراتتان را بدهید، شیعه‌ها بخورند. خدا تمام این خلقت را فدای شما خلقت کرده‌است. مگر تو کم‌کسی هستی؟ به این حرف‌ها توجه کنید؛ اما برای چه؟ برای این‌که تو امر را اطاعت کنی، گفت: همه این خلقت را کادوی تو کردم؛ اما امر را اطاعت‌کن. امر خدا، علی‌بن‌ابوطالب (علیه‌السلام) هست، امر خدا، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است، نه نبی، آن‌ها امر نیستند، آن‌ها را باید قبول داشته‌باشید. ما صد و بیست و چهار هزار پیامبر را قبول داریم، نوکرشان هم هستیم؛ اما «ولی» نمی‌دانیم. ما این‌ها را «نبی» می‌دانیم.

«نبی» تبلیغ‌کن ولایت هست. خوب شد؟ خودش مثل یک شاگرد هست. «نبی» بودن خود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم، تبلیغ ولایت هست، باز دوباره می‌گویم که کسی حرف نزند، نه «ولی» بودنش. اگر قرآن به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل‌شد، به «ولی» بودنش نازل‌شد، چون‌که «ولی» به «ولی» نازل می‌شود، فهمیدی؟ «ولی» به «ولی» نازل می‌شود، «ولی» به «نبی» نازل نمی‌شود. او باید بشنود یا خواب ببیند، یا وحی به آن برسد. اگر قرآن به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل‌شد، به «ولی» بودنش نازل‌شد. چرا؟ تازه به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: بلند بشو، او را تبلیغ‌کن. آن قرآنی که به پیامبر نازل‌شد، امانت بود. به حضرت‌عباس، به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) امانت داد. گفت: این امانت پیش تو؛ اما باید تبلیغش کنی. چرا؟ تا یک‌ذره کندی کرد، گفت: هیچ‌کاری نکرده‌ای. آیا ما این حرف‌ها را می‌فهمیم؟ من امانت به تو دادم، قرآن به تو نازل کردم. تازه می‌گوید چه‌چیزی به تو نازل کردم؟ گفت: تو را متقی کردم. متقی؛ شیعه است، تازه گفت: ای نبی، من تو را متقی کردم. مگر نبود؟ خدا به واسطه‌ای که قرآن به او نازل‌شد، «نبی» بودنش را تایید کرد. حالا گفت: همه این‌را، اطاعت کنید. ای ملائکه، نبی را اطاعت کنید، برای این‌که قرآن به او نازل‌شد. گفت: نبی را اطاعت کنید، اصلاً تمام این‌ها سازندگی دارد. خوب من توجه می‌کنم؛ چرا توجه نمی‌کنی؟! دارد نبی بودن پیامبر را سِیر می‌دهد، نه «ولی» بودنش را، کسی فضولی نکند. حالا قرآن را به او نازل می‌کند. حالا می‌گوید: امانتی که به تو دادم، بلند بشو معرفی کن. بلند شو، علی (علیه‌السلام) را معرفی کن؛ اگرنه هیچ‌کاری نکرده‌ای. مگر عبادت پیامبر شوخی است؟ اما به حضرت‌عباس، عبادت پیامبر در مقابل ولایت چیزی نیست.

پا شدی نماز شب می‌کنی، یک‌کار می‌کنی و فکر می‌کنی کاری کردی؟! این‌ها کار نیست. نماز، باید شکرانه ولایت باشد، نمازی که شکرانه ولایت نباشد، «هباءً منثوراً»[۲] است. عُجب می‌گیری. من یک پاره‌وقتها پا می‌شوم، نماز شب می‌کنم. [می‌گویم:] خدایا، اگر کافرم، مسلمانم کن، اگر نجسم، پاکم کن، اگر گمراهم، هدایتم کن. آخر، من می‌فهمم این نماز که چیزی نیست. حالا می‌گویم: خدایا، من را بیدار کردی که این‌را بگویم، آن ارزش دارد. این ارزش دارد که بفهمی این‌قدر چیزی نیستی، بفهمی این‌قدر چیزی نیستی

ببین، خدا، در معرفی علی‌بن‌ابوطالب، وصی رسول‌الله، یک خلقتی را آگاه کرد، یک خلقتی را راهنمایی کرد. حالا می‌گوید: «الیوم اکملت لکم دینکم»[۱] ای رسول من، من می‌خواستم دینم را معرفی کنی. من مقصدم دین بود، مقصدم علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) بود. (صلوات) مقصدم «نبی» بودن نبود. میوه تمام انبیاء، ولایت هست، اگر نه میوه ندارد. میوه تمام خلقت علی (علیه‌السلام) است. عصاره تمام خلقت، علی (علیه‌السلام) است، عصاره تمام خلقت، چرخ و فلک بگردد، علی (علیه‌السلام) است. علی (علیه‌السلام)، یعنی این. یک‌نفر داشت نماز می‌خواند، یکی گفت که این بیچاره در آفتاب نماز می‌خواند، نمازش را شکست. گفت: چند سفر کربلا رفتم، روزه هم هستم، حالی‌ات می‌شود چه می‌گویم؟ این‌ها هم همین‌طور هستند! تو هم دنبالشان می‌روی!

آسوده‌خاطرم که در دامن توام، علی‌جان، خدا می‌داند راست می‌گویم:

آسوده‌خاطرم که در دامن توامدامن نبینم که در دامنش بروم
دامن به‌غیر دامن تو بی‌محتوا بوددامان توست اتصال به ماوراء بود

خدا می‌داند همه خلقت را می‌بینم، می‌بینم، همه خلقت، بی‌محتوا است؛ اما با تمام گلوله‌های خونم، با تمام موهای بدنم می‌گویم: علی، علی، علی، علی، علی، علی، علی. چرا؟ خدا گفته: علی. چرا؟ رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته علی. حالا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در معراج تا «قاب قوسین او ادنی»[۳] رفت، حالا با خدا گفتگو کرده، [خدا] «نبی» بودنش را سِیر داده، بیا پیش من. ای رسول‌الله، من علی (علیه‌السلام) را می‌خواهم، تو علی (علیه‌السلام) را دوست داری، من هم تو را دوست دارم، بیا پیش من. حالا تا «قاب قوسین او ادنی»[۳] رفته‌است. حالا می‌گوید: علی، خدا هم می‌گوید: علی. خداحافظی پیامبر علی (علیه‌السلام) است. اگر چیز دیگری بود، رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) همین را می‌گفت. پس معلوم می‌شود در تمام خلقت، علی (علیه‌السلام) است.

عزیزان من، فدای همه‌شما بشوم، به حضرت‌عباس، من دلم می‌خواهد خاک کف پای جوان‌های مجلس بشوم، من وقتی می‌خواستم بیایم، همه گفتند: ما هم می‌آییم. کجا می‌آیید؟ چه می‌خواهید؟ من که نه ریختی دارم، نه پولی دارم، چیزی ندارم، این جوان‌ها علی (علیه‌السلام) را می‌خواستند، این جوان‌ها علی (علیه‌السلام) را می‌خواهند، این جوانها چه می‌خواهند؟


خدایا، این‌ها را یاری کن.

خدایا، ولایتشان را کامل کن

خدایا دستشان را از دامن ولای علی (علیه‌السلام) کوتاه نکن.

خدایا، قلب مبارک تمام این‌هایی که در این‌جا آمدند؛ حتی آن‌ها که می‌خواستند بیایند، ممکن نبود، منور گردان، دستشان را از حبل‌المتین کوتاه نگردان.

عزیزان من، بدانید شما شیعه‌ها، چه‌کسی هستید؟ خدا یک خلقت را فدای شما کرده‌است. تمام نباتات که دارند سیر می‌کنند، در اختیار شما گذاشته‌است؛ اما در صورتی‌که شما خودتان در اختیار علی (علیه‌السلام) بگذارید، شما خودتان را در اختیار امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بگذارید. عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، مبادا یک ذره‌ای از این‌جا کوتاهی کنید. ببینید من چه می‌گویم؟ چون‌که زهرا (علیهاالسلام) گفت: علی، زهرا (علیهاالسلام) هم فدای علی (علیه‌السلام) شد.

امروز من نمی‌خواهم روضه بخوانم، می‌خواهم با این زبان الکنم، ارزش علی (علیه‌السلام) را معلوم کنم. خدا گفت: علی، زهرا (علیهاالسلام) گفت: علی، خلقت می‌گوید: علی، آسمان می‌گوید: علی، عرش هم می‌گوید: علی. بابا، مگر از بهشت هم هست؟ زنگ در بهشت، علی (علیه‌السلام) است. دلم می‌خواهد توجه کنید، می‌گوید: هر کس اسم بچه‌اش را «علی» می‌گذارد، هر دفعه‌ای که از روی محبت «علی» بگوید، خدا برای آن ملکی خلق می‌کند که تا قیامت برای او عبادت کند. کجا عبادت می‌کنید؟ از این عبادتت دست بردار، من نمی‌گویم عبادت نکن، عبادت را نجات خودتان قرار ندهید؛ نجات بشر علی (علیه‌السلام) است. در جای دیگر گفتم: آن سیب، عصاره تمام خلقت بود. خدا به علی (علیه‌السلام) داد. این چیست که بعضی‌ها می‌گویند این سیب بهشتی است؟ این سیبی بود که خدا به نظر خودش ایجاد کرد. آن سیب درست هست که من گفتم ولایت هست؛ اما امروز می‌گویم آن سیب را خدا ایجاد کرد، داد به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بخورد، نصفش را بخورد. ببین، علی (علیه‌السلام) آن‌جا بود، دست کرد نصف دیگر سیب را برداشت؛ پس خلقت در اختیار علی (علیه‌السلام) است، نه در اختیار نبی. حالا می‌آید، می‌گوید: رسول‌الله، آیا خدا به تو سیب داد؟ می‌گوید: آره، گفت: می‌خواستم نصفش را به تو بدهم، یک‌مرتبه دیدم نیست. گفت: این نصف دیگر سیب هست. خلقت، در اختیار ولایت هست.

حالا زهرا (علیهاالسلام)، حساب‌هایش را کرد. خدا وقتی زهرا را عصاره تمام خلقت کرد، زهرا (علیهاالسلام) گفت: در مقابل علی (علیه‌السلام) چه‌کار کنم؟ در مقابل خواست خدا چه‌کار کنم؟ در مقابل علی (علیه‌السلام) چه‌کار کنم؟ گفت: جانم را فدایش می‌کنم. پشت در آمد، عمر [به معاویه] گفت: می‌دانی چه شد؟ تا می‌خواستم در را فشار بدهم، رفتم یک‌قدری با زهرا (علیهاالسلام) مهربان شوم، ای معاویه، روی بغض علی (علیه‌السلام)، من فشار آوردم و عضله‌های زهرا (علیهاالسلام) را خرد کردم. زهرا (علیهاالسلام) هم گفت: «یا ابتا»، به دادم برس، یا ابتا، ای رسول من، ای پدر من، ببین، امت با من چه‌کار می‌کند؟ حالا مگر زهرا (علیهاالسلام) دست برداشت، حالا زهرا (علیهاالسلام) در ظاهر غش کرده، یک‌وقت چشم‌هایش را باز وقت کرد، گفت: فضه، علی کجاست؟ گفت: علی را مسجد بردند. به حضرت‌عباس، آن‌جا بودم، عوض این‌که بروم مسجد را تماشا کنم، گفتم: ای مسجد، کاش خراب‌شده بودی. کاش خراب‌شده بودی، علی (علیه‌السلام) را با طناب این‌جا نمی‌آوردند.

حالا [زهرای عزیز] جانش را فدای علی (علیه‌السلام) کرده، شیعه هم باید جانش را فدای زهرا (علیهاالسلام) کند، شیعه باید جانش را فدای علی (علیه‌السلام) کند. رفقای‌عزیز، اگر بخواهید این‌را بفهمید، البته از حضار مجلس عذرخواهی می‌کنم، شما گریه کنید و توانا باشید، صدقه بدهید، روضه بخوانید و مرثیه بخوانید؛ اما همه‌اش بدانید ما هنوز به مقصدمان نرسیدیم، مقصد ما این‌است که جانمان را فدای امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) کنیم؛ چون‌که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌آید، از جدش حسین (علیه‌السلام) حمایت می‌کند. از زهرا (علیهاالسلام)، حمایت می‌کند، ای امام‌زمان، ما هم جانمان را فدایت می‌کنیم. حالا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم می‌گوید: من هم بالاتر، من هم جانم، پدر و مادرم را فدایتان می‌کنم. شیعه باید بفهمد هنوز به مقصدش نرسیده‌است. شیعه؛ یعنی این‌که بگوید چه‌موقع می‌شود من جانم را فدایت کنم. والله، شیعه، اسیر هست. به‌دینم، اسیر است؛ چون‌که شیعه نباید به‌دنیا علاقه داشته‌باشد، بداند [دنیا] کسری دارد. کجا کسری شیعه خاتمه پیدا می‌کند؟ در صورتی‌که جانش را فدای علی (علیه‌السلام) کند، جانش را فدای زهرا (علیهاالسلام) کند. آن‌ها تمام این خلقت را به‌وجود آوردند، دستور می‌دهد نباتاتت را بیرون بریز، چیزهایت را بیرون بریز، همه این‌ها بخورند و کِیف کنند؛ اما رشد تو هم این‌باشد، مقصدت این‌باشد که تو هم جانت را فدای آن‌کسی کنی که این‌ها را در اختیار تو گذاشته‌است. (صلوات)

امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، روح تمام خلقت هست؛ اما شیعه، روح این عالم است. امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) روح همه خلقت هست؛ شیعه روح این عالم است. چرا؟ روایت داریم؛ اما رفقای‌عزیز، دلم می‌خواهد یک‌وقت تعصبی نباشند که چیزی به‌من بدهند، به‌دینم مقصدم چیز دیگر است. چرا می‌گوید اگر یک لقمه به یک شیعه ما دادی؛ یعنی یک قدرتی داشتی، این عالم را یک لقمه کردی به شیعه ما دادی، این شیعه قابلش بیشتر است، اسراف نکردی؟ اما به تو می‌گوید: اگر برگهای کاهو را بریزی، اسراف هست. اسراف، حرام هست. بفهمید من امروز چه گفتم؟

به حضرت‌عباس، خدا می‌داند چقدر التماس کردم تا این‌ها را به شما بگویم، قدر دانی کنید. چرا می‌گوید یک لقمه کنی به این آقای علی‌آقا بدهی، اسراف نکردی؟ به تمام مقدسات عالم، ارزش یک شیعه از همه دنیا بالاتر است. چرا؟ این با ولایت توام شده‌است، این ولایت در قلبش است؛ ولایت ارزش دارد. همه دنیا را یک لقمه کنی، به یک شیعه بدهی، می‌گوید: اسراف نکردی؛ اما چیز دیگر را بیرون بریزی، اسراف کردی و اسراف حرام هست. چرا؟ به عقیده من، یک‌دانه شیعه، چون‌که ولایت دارد، به تمام دنیا ارزش دارد. چرا؟ یک‌مرتبه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوید: این دنیا، مثل استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است. پس یک شیعه از این دنیا هم بالاتر هست. به خودتان توجه کنید.

عزیزان من، جوانان‌عزیز، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، مواظب باشید؛ در حلالش هم قانع نباشید. امیدوارم که [خدا به این] جوانان‌عزیز، خانه بدهد، زن بدهد، آسایش داشته‌باشند؛ اما حواست باید یک‌جای دیگر باشد. این تو را قانع نکند. شیعه نباید قانع باشد، نباید قانع باشد تا از آن‌جا تو را برنیاورد؛ یعنی مبادا کم ولایت گذاشته شود. به تمام آیات قرآن، اگر خدا تمام خلقت را به‌من بدهد، من قانع نیستم؛ مگر بگوید: ولایت به تو دادم، علی (علیه‌السلام) به تو دادم. من محبت علی (علیه‌السلام) را از تمام خلقت بالاتر می‌دانم. به تمام مقدسات عالم، من یک‌وقت، با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) روبرو شدم. گفتم: آقا، اگر سلطنت سلیمان را به‌من بدهی، نه، بالاتر، آن‌چیزی را که خدا به تو داده‌است را به‌من بدی؛ یعنی تمام این خلقت را در اختیار من بگذاری، من به محبت زهرا (علیهاالسلام) نمی‌دهم. محبت زهرا را معاوضه می‌کنم با تمام خلقت! پس بی‌خود نیست این حرف‌ها از دهان من نازل می‌شود. باید اینجور باشی. حالا آمده از امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) چه می‌خواهد؟ بیل من را پارو کن! چه داری می‌گویی؟ به‌وجود امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) راست می‌گویم، گفتم: اگر تمام این خلقت را در اختیار من بگذاری، مگر دلم خوش نمی‌شود. من زهرا (علیهاالسلام) می‌خواهم، محبت زهرا (علیهاالسلام) را می‌خواهم. محبت تو را می‌خواهم. محبت زهرا (علیهاالسلام) را به تمام خلقت نمی‌دهم. خب، به تو می‌دهد، مگر این حرف‌ها را زدن شوخی است؟ ای برادر من، عزیز من، قربانت بروم، فدایتان بشوم، کجایی؟ امروز من اول از خدا تشکر می‌کنم بعد از علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام)، تشکر می‌کنم که شما یک لیاقتی پیدا کردید که این حرف‌ها زده‌شود. به شما افتخار می‌کنم، همه‌شما، کوچک و بزرگتان، چشم من هستید، نور من هستید، دست من هستید، هستی من هستید. چرا؟ من الان دارم به شما پیام می‌دهم. پس شما ارزش دارید، نه من بدبخت! من چه ارزشی دارم؟ آن پیام خیلی مهم هست، همین‌طور که خدا پیام به رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داد، گفت: علی (علیه‌السلام) را معرفی کن، من امروز به شما پیام دادم، قدردانی کنید. (صلوات)

خدایا، عاقبت ما را به‌خیر کن

خدایا، ما را با خودت آشنا کن

خدایا، قلب مبارک این رفقای من را با قلب امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هماهنگ کن.

خدایا، تمام این رفقای من، وجودشان، مقصدشان، علی (علیه‌السلام) باشد. آنقدر خوشم می‌آید علی بگویم که اگر خجالت نمی‌کشیدم، یک‌ساعت، علی، علی می‌گفتم. وقتی علی می‌گویم، در تمام کالبد بدن من، انگار جان می‌گیرد؛ یعنی انگار، آن علی، به روح آدم جلوه می‌دهد. کجا می‌روی پای این تلویزیون که آن‌ها را می‌بینی؟ تو هنوز کسری داری، هنوز این دل تو، به آن‌ها تمایل دارد.

خدایا، تمایل غیر امر تو را از این رفقای من بگیر

خدایا، تمایل خودت، جلوه علی (علیه‌السلام) در قلب مبارک این‌ها تجلی شود

خدایا، به‌غیر تو و ولایت چیز دیگری نبینند

خدایا، اگر ذره‌ای علاقه به‌غیر امر دارند، از دل این‌ها بیرون کن

خدایا، وجود مبارک این‌ها را امر خودت قرار بده

یا امام‌رضا، به شما گفتم: این‌ها را «ارادة‌الله» کن، وقتی‌که شما اینطوری شدید، اراده خدا می‌شوید، دیگر جسم نیستید. آن‌وقت مرتب از دست شما صادرات می‌شود. می‌گوید: «لا اله الا الله» آن «لا اله الا الله» صادرات شیعه است. «محمد رسول‌الله» امر خدا است، «علی‌ولی‌الله» مقصد خدا است، تمام این‌ها به‌دست مبارک، به حنجره مبارک شما صادر می‌شود. خدایا، صادر کن

خدایا، چیزی که تو رضا نداری، از وجود مبارک حضار مجلس دور کن، همیشه رضایت تو را به‌جا بیاورند.

خدایا، این‌ها را با رضایت محشور کن.

خدایا من به تو گفتم: من نمی‌توانم قدردانی از این رفقا بکنم، من را عفو کن

خدایا، تو می‌دانی راست می‌گویم: خدایا، نجوایی که با تو دارم می‌گویم من که نمی‌توانم، هر کدام از شما یک وجودی هستید. من نمی‌توانم یک وجود شما را هم شکرانه کنم، آن‌وقت شما ببینید چقدر وجود هستید؟ خب، راست می‌گویم.

خدایا، این‌ها را از ما نگیر.

خدایا، عاقبتشان را به‌خیر کن.

خدایا، این‌ها را با خودت آشنا کن، این‌ها را هم با ما (صلوات)

یا علی

ارجاعات

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ (سوره المائدة، آیه 3)
  2. (سوره الفرقان، آیه 23)
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ (سوره النجم، آیه 9)
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه