مشهد 81؛ توحید

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۳۸ توسط Alavi (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم
مشهد 81؛ توحید
کد: 10408
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1381-01-21
تاریخ قمری (مناسبت): 27 محرم

«اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم»

«العبد المؤید الرسول المکرم ابوالقاسم محمد»

السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

عزیزان من، توحید خیلی مبنا دارد. همین‌جور که ولایت این‌قدر مبنا دارد [و] گسترده است، من گفتم غدیر هم گسترده است. این‌قدر توحید گسترده است که هیچ قدرتی توان کامل توحید را ندارد، تاحتی انبیاء، تاحتی اولیاء؛ آنها هم ندارند، آنها هم یک حدی دارند. چون که ائمه طاهرین بی‌حدند در خلقت اما درباره خدا حد دارند. توحید خیلی گسترده است، ما اغلبمان توحیدمان همان است که به ما [گفته‌اند]، توی اصول دین ما هست که می‌گویند خدا یک است و دو نیست، عادل است و ظالم نیست.

نبوت هم همین‌جور است اگر مردم پِی به نبوت می‌بردند، حقیقت نبوت در قلبشان القا می‌شد، افشا می‌شد، امر پیغمبر را اطاعت می‌کردند. این «انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیما» [را اگر] مردم اطاعت می‌کردند، اگر امر پیغمبر را اطاعت می‌کردند، اصلاً والله در دنیا مشکلی نبود. تمام مشکلات که به وجود آمد، عمَر و ابابکر کرد، خدا لعنتشان کند [خودشان] با پیروانشان را؛ آنها مشکل به وجود آوردند. خدا در ظاهر یک طرحی می‌ریزد، آن طرحی که می‌ریزد به نفع بنده‌هایش است، به نفع تمام موجودات است. چرا به پیغمبر می‌گویند رحمة‌للعالمین؟ یعنی رحمت به تمام عالَم القا می‌شود. رحمة‌للعالمین که می‌گوید، رحمت والله امر پیغمبر است، اما حقیقتش علی است. توجه بفرمایید.

این همه که خدای تبارک و تعالی حساب کرد روی این که پیغمبر را اطاعت کنید، نکردند. اگر پیغمبر را اطاعت می‌کردند، امر پیغمبر علی بود. چرا نکردند؟ رفقای عزیز بیایید یک قدری تفکر داشته باشیم، فکر کنیم. فکر، اندیشه می‌آورد؛ اندیشه، حقیقت می‌آورد؛ تمام این‌ها وصل به هم است. شما حساب کنید، ببین که این‌ها، دوباره من جای دیگر گفته‌ام، خدا چه احتیاج به عبادت دارد که مردم را عبادتی می‌کنید؟ بیایید مردم را ولایتی کنید. حالا مگر خدا احتیاج به ولایت دارد؟ نه، خدای تبارک و تعالی روی امرش حساب می‌کند. [می‌گوید] چرا امر من را اطاعت نکردند؟ چرا امر من را جسارت کردند؟ کاش اطاعت نمی‌کردند، به امر خدا جسارت کردند. جسارت از این بالاتر چیست که طناب گردن امر خدا انداختند؟ حالا هم خدا پاداش به آنها داد، گفت بعد رسول‌الله کافر و مرتد شدید. به چه [کافر و مرتد شدید]؟ به امر خدا.

توحید، ما باید توجه کنیم، توحید یعنی چه؟ نه توحید پدر [و] مادری. ۵ آن توحید پدر [و] مادری که به ما گفته‌اند، آن پله اول است. مثل یک شهادتی است که شما می‌دهی برای یکی، آن که داری می‌دهی یک شهادتی است دادی. اما آن حقیقت آن مطلب را آدم نمی‌داند، یک شهادتی می‌دهد، یعنی توحید مثل شهادت می‌ماند. یک صلوات بفرستید. اگر عزیزان من ما بخواهیم توحید را توجه کنیم، باید خرد شویم در اشیاء. اگر شما فکرتان عزیزان من، تفکرتان در اشیاء پخش بشود، یعنی مدد از خدا بخواهید، اشیاء را اگر به آن توجه کنید، والله توحید ما جوری می‌شود که هرکجا پامی‌گذاریم می‌بینی توحید است، هرکجا می‌نگری می‌بینی توحید است. ما خیلی توجه به توحید نکردیم.

شما وقتی که حسابش را می‌کنی، می‌بینی خدای تبارک و تعالی چقدر موجودات خلق کرده در روی زمین؟ باید پِی ببری این که امیرالمؤمنین می‌گوید [دنیا] مثل استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است، چقدر پِی برده؟ خدا چقدر کرات دارد؟ خدا چقدر در این ماوراء کرات دارد؟ چقدر در ماوراء مخلوق دارد؟ این یک [چیز] صِرف است، یک چیز کوچک است. حالا از این چیز کوچک باید پِی به اسماء خدا ببری، پِی به قدرت خدا ببری، پِی به عظمت خدا ببری، پِی به موجودات خدا ببری، پِی به ممکنات خدا ببری، پِی به اشیاء ببری، پِی به زبانهای این‌ها ببری. پِی ببری، تا پِی نبری توجهت [کامل] نیست، توحیدت عزیز من کامل نیست. توحید پدر [و] مادری [اگر داشته باشی،] فقط جهنم نمی‌روی، اما کمال یک حرف دیگری است. تو باید عزیز من، این روح تو پرش کند به یقین، روح تو عزیز من پرش کند به یقین. ببین خدای تبارک و تعالی در زمین چه کار کرده؟ این آب یک آب است، ببین چه تولیدی دارد؟ [خدا] چقدر ماهی از این آب به وجود آورده؟ هر وجودی که خدا در این عالَم خلق کرده، او به آن وجود [به] وجود می‌آید.

ان‌شاءالله، امیدوارم که این‌جا من مورد ایراد نباشم. بشوم هم چیزی نیست، من با کمک خدا، با کمک امام زمان، با کمک ائمه، ان‌شاءالله جوابگو هستم. اگرنه این چیست که هر موجودی، موجودی [را] به عمل می‌آورد؟ این‌ها تناسب ندارد با هم. چرا این آب موجودی [به وجود] می‌آورد؟ این ماهی‌ها از کجا خلق می‌شوند؟ [از] توی آب. آن‌وقت ببین چقدر رنگارنگ [هستند]؟ این ماهی‌ها را چه کسی رنگ می‌کند؟ این ماهی‌ها را چه کسی جورواجور می‌کند؟ هرجوری که این‌ها هست، یک مبنایی دارد. هر ماهی که در دریاست یک مبنایی دارد، هر موجودی روی زمین مبنا دارد. اگر مبنایش را توجه کنی عزیزم توحیدت کامل می‌شود، اگرنه توحیدت پدر [و] مادری است. یکی از رفقای عزیز من، یک وقت گفت از توحید صحبت کن. من یک قدری فکر کردم که خدایا، دوست عزیز ما گفت، در دهان من بالاخره یک چیزی القا کن بگویم، من که چیزی بلد نیستم. ۱۰ ان‌شاءالله، امیدوارم که ایشان به خواست خودش برسد.

یعنی توجه کنید، حالا عزیز من توجه کن ببین من چه می‌گویم. هر موجودی، هر چیزی که روی این زمین راه می‌رود، یک زبانی دارد. هر چیزی که راه می‌رود یک ادراک دارد؛ تو ولایت داری، آن [موجود] ادراک دارد. هیچ چیزی [از موجوداتی] که روی زمین راه می‌رود را خدای تبارک و تعالی بیخود خلق نکرده. تو نگاه [حقارت] به آن می‌کنی، آن [موجود] با خدای خودش یک زبان دارد. تاحتی پشه با خدای خودش یک زبان دارد. این سوسکها، این‌ها، این‌ها همه با خدا یک زبانی دارند؛ توحید یعنی این. [تمام آنها] یک خداشناسی دارند. ببین الان من به شما روایتش را می‌گویم. کارهایی که ما می‌بینیم [را] با عقل خودمان [می‌سنجیم]، با بی‌عقلی خودمان می‌سنجیم، خیال می‌کنیم ما عقل داریم. با بی‌عقلی خودمان می‌آییم خودمان را روی توحید پیاده می‌کنیم. توجه کنید، ناراحت نشوید از این حرفها؛ پِی ببر، ببین درست است یا نه؟

ما اگر عقل داشته باشیم، [باید بفهمیم] هر چیزی را که داری می‌بینی، خدا این را بیخود خلق نکرده، به یک دردی می‌خورد. تو می‌گویی این چرا [خلق شده]؟ این نیست که حالا شما بگویی که من چرا این‌جورم؟ موسایش هم همین‌جور است، انبیاءش هم همین‌جور است. انبیاء هم به کل توحید والله پِی نبرده‌اند؛ فقط پیغمبر آخرالزمان، محمد‌بن‌عبدالله [این‌طور نیست]. ولایت به توحید پِی می‌برد، نه کسی که محتاج است و ولایت قطره‌بندی به او [داده] شده؛ تمام انبیاء ولایتشان قطره‌بندی است. ولایت یک چیز کامل است، یعنی علی‌بن‌ابی‌طالب، یعنی الان وجود امام زمان. وقتی که بررسی می‌کنی، با فکر و اندیشه نگاه می‌کنی، می‌بینی [بقیه] کامل نیستند. یعنی آن‌جور [که] باید خداشناس [باشند،] یک حدی هستند، حتی انبیاء، در صورتی که [انبیاء] عصمت دارند.

عزیزان من، بیایید یک قدری فکر و تفکر داشته باشید تا زنگ به شما بزند. ولایت زنگ می‌زند، توحید زنگ به شما می‌زند. چطور زنگ به تو می‌زند؟ چرا زنگ به تو می‌زند؟ صبح زنگ به تو می‌زند بروی به یکی یک چیزی بدهی، شب زنگ به تو می‌زند. اصلاً من یک پاره‌وقتها [این‌طور] بودم، قرار نداشتم. به علی‌بن‌موسی‌الرضا، اصلاً یک وقت می‌بینی شب قرار ندارم، هی نگاه می‌کنم صبح نمی‌شود. قرار نداری [که] زنگ به تو زده، بروی یک چیز بدهی به یکی. توجه فرمودی؟ چرا زنگ به تو می‌زند؟ به تو داده می‌شود. تو به یکی چیزی می‌دهی، من می‌گویم زنگ می‌زند. من عقیده‌ام این است [که] وقتی [زنگ] می‌زند، یک چیزی به شما داده می‌شود از طرف خدا، از طرف این‌ها [ائمه]. اما یک وقت می‌بینی به انبیاءش داده نمی‌شود، حرف من سرِ این است. اگر من این روایت را نگذارم رویش، حرف تند است. تندی‌اش بعضی‌ها می‌دانی چه جور است؟ من یک نفر دیدم از این فلفل فرنگی‌ها یکهو گذاشت توی دهانش، خورد. آقا یکی [دیگر] یک ذره خورد، آتش گرفت. این من نمی‌دانم یک حرفی تند است، تو دهانت نازک نارنجی است عزیز من، قربانت بگردم. یک حرفی است یک وقت تند است، اما تند نیست. ۱۵ باید چه کنی تند نباشد؟ باید مِلک او باشی، تو هنوز مِلک خودت هستی؛ هنوز یک خود داری، هنوز یک من داری. تو اگر مِلک او باشی تند نیست، یعنی بنده او باشی تند نیست.

حالا ببین من چه می‌گویم؟ حالا عزیز من موسی آمده برود، می‌بیند یکی از این جولاها [سوسک سرگین غلتان] دارد این‌ها را گندوله [گلوله] می‌کند. [می‌گوید] خدایا این را برای چه خلق کردی آخر؟ حالا یعنی [می‌گوید] این‌ها گندوله [گلوله] نباشد، همچین فکر می‌کند موسی. [خدا] گفت چند دفعه هم این [سوسک] به من گفته موسی را برای چه خلق کردی؟ پس هر اشیائی با خدا حرف دارد. تو کوچک می‌بینی‌اش، این بزرگ است. تو سوسک را کوچک داری می‌بینی [که] این‌ها را دارد گندوله [گلوله] می‌کند؛ اما این یک رابطه‌ای، یک چیزی با خدا دارد. این روایت درست است، برو ببین، [خدا] می‌گوید این هم به من گفت چرا موسی را خلق کردی؟ توجه می‌کنید من چه می‌گویم؟ هر اشیائی با خدا رابطه دارد، هر اشیائی با خدا حرف می‌زند، تاحتی پشه. این‌ها جهنم ندارند، بشر است که جهنم و بهشت دارد، جن است جهنم و بهشت دارد؛ [پاداش و جزا] منحصر به بشر است. اما تمام این‌ها متوجه به خدا هستند، اطاعت خدا را می‌کنند. این‌ها یکنواختند، چون که وقتی هر اشیائی عقل ندارد، یک حدودی دارد؛ اما بشر نه.

چرا؟ خدا عنایت به بشر کرده، اشرف مخلوقات [قرارش داده]، اشرف به تمام مخلوقات‌ [است]. اما یک وقت می‌بینی اسم تو [اشرف مخلوقات] هست، تو نیستی. مگر من نگفتم با آن مرد روبرو شدم؟ گفتم فرق شما با پیغمبر چیست؟ گفت هیچ، من اشرف مخلوقاتم [او هم هست]. چرا [این را می‌گوید]؟ [این شخص] سواد دارد نه کمال، ولایتش هم سست است؛ برای خودش یک چیزی درست کرده. گفتم که خب تو به معراج رفتی؟ [گفت] نه. به تو گفته‌اند انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی، [باید] تو را اطاعت کنیم؟ [گفت] نه. تو تا قیام قیامت [اموری که می‌شود را] گفتی؟ [گفت] نه. هرچه به او گفتم، گفت نه. گفتم پس تو چه اشرف مخلوقاتی هستی؟ تو اشرفیتت این است که امر پیغمبر را اطاعت کنی. تو آمدی این‌جا اشرفیت بهم بزنی، امر پیغمبر را اطاعت بکنی. چرا آنها امر پیغمبر را اطاعت نمی‌کنند اهل جهنمند؟ این چه اشرفیتی است؟ اهل تسنن چه اشرفیتی دارند که اهل جهنمند؟ اشرفیتِ چه دارند؟ پس اشرفیت تو به این است [که] امر پیغمبر را اطاعت کنی، امر پیغمبر علی است، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است.

حالا معلوم شد که توحید این‌ [است که بدانی] تمام اشیاء رابطه با خدا دارند. ما باید تمام اشیاء را [با] دید دیگری به آن نگاه کنیم. مگر نگفتم گرگ می‌آید پیش پیغمبر، یک زویی می‌زند [زوزه می‌کشد]؟ پیغمبر [زبانش را] می‌داند. حالا می‌گوید برو. [یکی] می‌گوید [معنی] این چیست؟ [پیغمبر] می‌گوید این [گرگ] زنش نمی‌زاید؛ گفت تو حبیب خدایی، دعا کن این فارغ بشود. والله گرگ از من خداشناس‌تر است، پیغمبر شناس‌تر است. چرا مردم حیوان می‌شوند؟ چرا؟ چرا حیوان می‌شوند؟ از انسانیت خارج می‌شوند. اگر انسانیت باشد، توحید است. امر این‌ها را باید اطاعت کرد، آن‌وقت می‌شوی انسان. من شبیه انسانم، آن هم خدا می‌خواهد آبروی من را توی دنیا نریزد. خدا آبروی من را حفظ کرده که من شکل انسانم، یا [می‌خواهد] مردم وحشت نکنند. رفقای عزیز، قدر این حرفها را بدانید. الان پسر شما نستجیر بالله [اگر] سگ باشد، خوک باشد، بیاید توی خانه، زنت نمی‌ترسد؟ بچه‌ات نمی‌ترسد؟ خودت نمی‌ترسی؟ من نسبت به آنها [حیوان] بشوم، همه آنها می‌ترسند که. پس خدا یک حجابی آورده جلوی ما، ۲۰ این حجاب چرا آنجا [برداشته] می‌شود؟ امام زمان می‌آید، این حجاب برداشته می‌شود عزیز من.

خدا دائم دارد عنایت به بشر می‌کند، بشر طغیان می‌کند. اگر ما واقع بدانیم تمام این‌ها دارند خدا را عبادت می‌کنند، [با آنها هماهنگ می‌شوی]. حالا هی خدا به شما هشدار می‌دهد، می‌گوید بیایید امر من را قبول کنید، بیایید مقصد من را قبول کنید. عزیزان من چون و چرا نکنید تا شما رشد پیدا کنید. شما باور کنید که این‌ها [هست]. آن‌وقت [علم] تمام موجودات را امام می‌داند، زبان‌هایشان را می‌داند؛ تمام ممکنات را، تمام موجودات را می‌داند. چرا؟ او مافوق بشر است، مافوق اشیاء است. امام مافوق اشیاء است، مافوق بشر است که یعنی من و شما باشیم، آن‌وقت تمام این‌ها را می‌داند. چرا می‌گوید که امام وجه‌الله است؟ نه [فقط] این‌که امیرالمؤمنین می‌گوید با انبیاء آمده‌ام در خفا، با پیغمبر [آمدم] آشکارا؛ باید علی به درد تمام ممکنات، تمام موجودات برسد. تمام ممکنات باید اطاعت کنند.

ما چه توحیدی داریم؟ اگر تو واقع بدانی که یک سوسک، یک پشه، یک حیوان اطاعت می‌کند خدا را، تو خجالت نمی‌کشی نمی‌کنی؟ تو چه اشرف مخلوقاتی هستی؟ اشرف مخلوقات یعنی اطاعت باید بکند. به قول فرمایش یک دوستم، یکهو بل هم أضل هم گذاشته بغلش. تو که اشرف مخلوقاتی صحیح است، اما خودت را بل هم أضل نکن. چرا بل هم أضل است؟ الان از توحید دارم صحبت می‌کنم، چرا بل هم أضل است؟ این سوسک دارد اطاعت می‌کند، این مار دارد [اطاعت] می‌کند، گرگ دارد [اطاعت] می‌کند، سگ دارد [اطاعت] می‌کند، حیوان دارد [اطاعت] می‌کند، ماهی‌ها دارند [اطاعت] می‌کنند. یک قوه لامسه در تمام خلقت کار می‌کند، چرا توجه ندارید؟ چرا توحید ما این‌قدر ضعیف است؟ اصلاً آنها حالیشان می‌شود، هشدار به آنها داده می‌شود. اما پیغمبر آمده به ما هشدار داده، علی آمده [هشدار] داده، قرآن آمده [هشدار] داده، ما هشدار را نمی‌پذیریم. چرا؟ من داریم.

الان من این مطلب را روایت می‌گذارم [رویش که] عزیزان من قبول کنید، قربانتان بروم، فدایتان بشوم. یک زمانی بود می‌‌آمدند ماهی می‌گرفتند. ماهی‌ها به انبیاءشان گفتند آخر ما یک روز فرصت پیدا کنیم یک قدری بیاییم رو[ی آب]، یک قدری آفتاب را ببینیم، آخر ما تا کِی برویم زیر دریا [که] توی دام این [آدم‌ها] نیفتیم؟ [پیغمبر با قومش] قرارداد گذاشت [که] مثلاً شنبه گویا ماهی نگیر. این‌ها رفتند یک چاله کندند، این زبان‌بسته‌ها همه آمدند رو[ی آب]. ببین [ماهی‌ها] حالیشان شد، چطور آمدند رو[ی آب]؟ توجه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟ چرا آمدند رو؟ خیلی خوب، [به آنها] خبر داده شد، می‌آیند رو‌‌. چه خبری داده شد؟ [این‌که] کسی به شما کاری ندارد، بارک الله. این هشدار داده می شود به آن‌‌ [حیوان]. حالا آمدند چاله کندند، رفتند [ماهی‌ها را] بگیرند، فردا تمامشان بوزینه شدند. تمامشان بوزینه شدند.

عزیزان من بیایید قدر امام زمان را بدانیم که ما بوزینه نمی‌شویم، والله ما هم می‌شویم. این یک کار بوده [که آن قوم] کرده؛ من صدتا، چندتا از این کارها کرده‌ام، اما باطنم بوزینه است. خدا باطن من را ظاهر نمی‌کند، اما مخالفت [کردن باعث می‌شود که در] باطن تو بوزینه‌ای. چرا این‌ها بوزینه شدند [اما ما نمی‌شویم]؟ به واسطه احترام حجت خدا دیگر این‌ [مردم حیوان] نشدند. وقتی ولایت را خدا در ظاهر در دنیا نصب کرد، ۲۵ یعنی ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را، (صلوات بفرستید)، خدا عذاب آبروریزی را از تمام این خلق برداشت. به واسطه آبروی ولایت، خدا این آبروریزی‌ها را برداشت.

چرا قوم لوط شهرشان زیر و رو شد [اما الان] نمی‌شود؟ چرا قوم عاد [عذاب] شد؟ چرا قوم نوح [عذاب] شد؟ والله من الان قسم می‌خورم، زمان ما عین [زمان] قوم لوط است. چرا [عذاب نازل] نمی‌شود؟ به احترام ولایت‌. اما این [شخص] گناهش را می‌برد. گناهش را می‌برد، سوبسیدش را به او می‌دهند. از کجا به او می‌دهند؟ پیش آمد، والله اگر من می‌خواستم این را بگویم، به این علی‌بن‌موسی‌الرضا اگر من می‌خواستم بگویم. یک شخصی بود، آمد پیش [عمَر]، یک صلوات بفرستید. شخصی بود اربابش را کشت، در زمان خلافت عمَر بود. آن به اصطلاح بچه‌های ارباب رفتند شکایت کردند و گفتند این آدم کشته. [عمَر] می‌خواست [اعدامش کند]. [غلام] گفت آره این [که من کشتم] با من یک عمل زشتی کرد، یعنی آن به اصطلاح ارباب. غلام زد اربابش را کشت. امیرالمؤمنین آمد وساطت کرد. گفت این [مُرده] را خاکش کنید، بعد از سه روز بروید قبرش را بشکافید، اگر [جنازه] بود، غلام را بکشید؛ اگر نبود، راست می‌گوید، می‌رود پیش قوم لوط. [خدا] آنجا برایت تشریفات بجا آورده، خدا که از تشریفات دست برنمی‌دارد. قبر را شکافتند، دیدند یک ذره خاکستر [مانده] است. گفت بردش پیش قوم لوط.

توجه می‌فرمایید چه می‌گویم؟ من دارم [برکات] ولایت را می‌گویم که شما تشکر از ولایت کنید، تشکر از امام زمان کنید، تشکر از این‌ها بکنید. اما وقتی امیرالمؤمنین را خدای تبارک و تعالی امر کرد [معرفی کن]، جبرئیل به امر خدا [به پیغمبر ابلاغ کرد]. خدای تبارک و تعالی امر کرد امیرالمؤمنین را بلند کن. [وقتی پیغمبر ایشان را] بلند کرد، نصب کرد، ألیوم أکملت لکم دینکم [نازل شد]، دیگر این چیزها نشد، به احترام ولایت. توجه کنید عزیزان من، اگر یکی بیاید خدای نخواسته، نستجیر بالله، الهی امیدوارم که این پاها برای هیچ کدامتان ندهد، [جرمی مرتکب شود]. اگر ما یک خلافی بکنیم، ما را ببرند زندان، یکی بیاید ضمانت ما را بکند، آیا تا زنده‌ای از او تشکر می‌کنی یا نمی‌کنی؟ چرا تشکر از امام زمان نمی‌کنی؟ چرا تشکر از علی علیه‌السلام نمی‌کنی؟ به واسطه این [امیرالمؤمنین اگر] گناه ثقلین کنی، علی را دوست داشته باشی، [خدا] می‌بخشدت. آیا به قدر یک نفری که زندان می‌خواهی بروی، آمده ضمانتت را کرده، علی را دوست داری؟ آیا امام زمان را دوست داری؟ نه والله، توی این فکر نمی‌روی، یک مسیر دیگر داری می‌روی. من در این مسیر قدم می‌گذارم.

هشدار می‌دهم به شما عزیزان من، بیایید ارزش ولایت را شب معلوم کنید، بیایید [واسطه] آزادی خودتان را معلوم کنید، بیایید رزقی که می‌خورید را معلوم کنید به چه توسطی به شما داده می‌شود. چرا ما این‌قدر این‌جوری هستیم؟ مگر امام صادق نمی‌گوید [اگر] یک دفعه، دو دفعه [جایی مهمان شدی] خوردی، [توی این] فکر باشی [که] دوباره بخوری، [نه این‌که جبران کنی] از ما [نیستی]، شیعه ما این صفت را ندارد؟ چقدر مِلک حضرت زهرا را خوردیم و نفهمیدیم؟ مگر [خدا] نمی‌گوید همه [خلقت] را به واسطه این‌ها خلق کردم؟ چقدر خوردیم؟ کاش می‌خوردیم و گناه نمی‌کردیم. پس این که می‌گوید از هزارتایمان یکی با دین از دنیا نمی‌رویم، [چون] ما این‌ها را نشناختیم. ما توی این حرفها خرد نشدیم، ما این حرفها را خیلی باور نمی‌کنیم، ما این حرفها را یک قدری شوخی می‌دانیم. ۳۰ آیا توجه کردی؟

من امروز به یکی از رفقا گفتم، حالا نمی‌خواهم اسم بیاورم؛ گفتم این خدمتی که شما به ما می‌کنی، اگر من صد سال [در دنیا] بمانم، صد سال به من چیز بگویی، من نمی‌توانم این خدمتی که شما به ما کردی را جبران کنم. چرا؟ خب من که این‌جورم، پاسخ می‌دهم به حضرت زهرا، پاسخ می‌دهم به امام زمان، این که عقلم می‌رسد [را انجام می‌دهم]. [تو] چرا پاسخ نمی‌دهی؟ ببین قشنگ برایتان تشریح کردم، اگر بخواهی بروی زندان، یکی بیاید شما را وساطت کند، چقدر هروقت یادت می‌افتد [قدردانی می‌کنی]؟ آیا علی ما را وساطت نکرده؟ آیا امام زمان ما را وساطت نکرده؟ حالا توحید این است [که بدانیم] چه کسی این واسطه‌ها را خلق کرده، چه کسی این واسطه‌ها را برای تو گذاشته؛ توحید یعنی این، آن ولی‌نعمت را بشناسی. ولیِ علی خداست، ولیِ رسول‌الله خداست، ولیِ امام زمان خداست؛ او خودش ولی به کل خلقت است. اما ببین چه کسی آخر چیست؟ کجا می‌رویم؟ چه کار می‌کنیم؟ چرا توجه نداریم؟

حالا حرف من این است، من می‌گویم عزیزان من، تمام ممکنات خدا تاحتی این سوسک ببین چه جور حرف می‌زند؟ آنها همه هماهنگ می‌گویند لا اله الا الله، محمد رسول‌الله، علی ولی‌الله. عزیز من، من می‌گویم تو بشر بیا با این‌ها هماهنگ باشی. من مطلب را پایین آوردم که خودم حالیم بشود، حرف بالاتر است. چه کار کنم من؟ من با یک سبکی دارم حرف می‌زنم که هرکس نوار من را می‌شنود، توجه کند. تو بیا با این‌ها هماهنگ بشوی. اگر با این‌ها هماهنگ شدی و گناه نکردی، اگر با این‌ها هماهنگ شدی [و] امر خدا را اطاعت کردی، اگر هماهنگ شدی مثل همین‌ها، [توحید داری.] همین‌قدر ما خدا را بشناسیم، همین‌قدر توحید ما کامل بشود که بدانیم تمام اشیاء ذکر خدا را می‌گویند. ذکر یعنی چه؟ ذکر این است من بگویم سبحان الله و الحمدلله؟ این‌ها را بگویم؟

والله روایت داریم، می‌گوید اشخاصی هستند که این‌ها ذکری هستند، این‌ها منافقند، «أشد من العذاب» [هستند]. منافق با تسبیح می‌خواهد گول بزند مردم را، با ذکر می‌خواهد گول بزند مردم را، با ریش و سنباده و عبا و ردا می‌خواهد گول بزند. خدا می‌گوید [این‌ها] منافقند، «أشد من العذاب» [هستند]. این‌ها مثل همان‌ها هستند که عبادت می‌کنند که خدا می‌گوید مرتد و کافر شدند. چرا؟ یک دام درست کرده برای خودش [که] یک عده‌ای مظلوم را به دام خودش بیندازد. (یک صلوات بفرستید.)

عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، من دلم می‌خواهد ما بیاییم با این‌ها هماهنگ بشویم. والله اگر با این‌ها هماهنگ بشوی، یک خلقت با تو هماهنگ می‌شود. خدا نکند ما توحیدمان ضعیف باشد [و] هماهنگی را نفهمیم. بیایید با اشیاء هماهنگ بشویم، قربانتان بروم، فدایتان بشوم. اگر با اشیاء هماهنگ شدی، خیلی این کار صحیح است. او ذکر خدا را می‌گوید، تو هم ذکر خدا را بگو. ذکر یعنی چه؟ ذکر یعنی امر. یک ذکری است حرف است، ذکر یعنی امر. امیرالمؤمنین می‌گوید أنا ذکرالله، ۳۵ ذکر خدا منم. چرا؟ اگر علی را دوست داشته باشی، به میلیاردها میلیاردها ذکر ارزش دارد. ذکر چیست؟ اگر می‌گویی سبحان‌الله، باید بگویی منزّه است آن خدایی که علی را از نور خودش خلق کرده [که] به واسطه او ما بهشت می‌رویم.

اگر لا اله الا الله می‌گویی، لا اله الا الله توحیدی این است [که بگویی] خدا به غیر تو هیچ‌کس نمی‌توانست این‌ها را به وجود بیاورد، ما تشکر از تو می‌کنیم؛ لا اله الا الله یعنی این. چه جور لا اله الا الله می‌گوییم؟ آیا یک دانه این[طور] لا اله الا الله گفتی؟ چرا پیغمبر به او گفت اگر یک لا اله الا الله بگویی رستگار می‌شوی؟ این لا اله الا الله است که من دارم می‌گویم. حالا عمَر می‌زند توی گوشش، می‌گوید [اگر این‌طور باشد او] دیگر عبادت نمی‌کند، جنگ نمی‌رود، چه کار نمی‌کند. ببین این‌ها را، عبادتها را دارد می‌آورد جلو. توجه فرمودی؟ او هم فقیه بود. خدا رحمت کند حاج شیخ عباس را، [می‌گفت عمَر] با فقاهت خودش حرف می‌زد. وای بر ما، وای بر دل امیدوار ما. پس لا اله الا الله یعنی تشکر از خدا که خدای تبارک و تعالی واسطه‌هایی در مقابل ما و گناه ما خلق کرده [تا] به واسطه آنها ما آمرزیده شویم. خدا تشکر از تو می‌کنیم، لا اله الا الله، هیچ قدرتی نمی‌تواند به غیر تو [این کار را بکند]. این لا اله الا الله است.

محمّد رسول‌الله یعنی چه؟ یعنی ای خدا از تو تشکر می‌کنیم، یک عمودی برای ما ثبت کردی، یک عمودی ما را به روی آن هدایت کردی، آن هم محمّد است. علی ولی‌الله یعنی چه؟ یعنی ای خدا این [علی] ولیِ توست؛ نه ولیِ تو، ولیِ تمام این خلقت است. خدایا محمّد ایشان را (صلوات بفرستید)، محمّد این را معرفی کرد، تشکر می‌کنیم از محمّد. تمام این حرفها که دارد در خلقت گفتگو می‌شود، اصلش ولایت است، اصل علی است. تمام این‌ها که داریم می‌گوییم، تمام این‌ها برمی‌گردد به مقصد خدا یعنی علی. چرا؟ هر چیزی جبران دارد، به غیر بی‌ولایتی. هر چیزی در تمام خلقت جبران دارد، به غیر بی‌ولایتی، آن جبران‌پذیر نیست. یک صلوات بفرستید.

پس بنا شد عزیزان من، توحید چیزی است که هر موجودی که دیدی [بفهمی] این وصل به خداست، وصل به توحید است. مگر حشرات؛ اگر عقرب را دیدی باید مثلاً [آن را] بکشی. توجه فرمودی؟ مگر حشرات، چون که حشرات از میکروب خلق شده‌اند. حشرات، این مگس‌ها مثلاً، یک چیزهایی است این‌ها اذیت می‌کنند. چرا آن را می‌کُشی؟ به واسطه این‌که باز به بنده خدا آسیب نرسانی. باز هم این [که] به واسطه این است، باز هم توحید است. باز چیست؟ (توحید است، می‌خواهی آزار نرساند به بقیه انسان‌ها). خب بارک‌الله.

خدایا عاقبتتان را به خیر کن.

خدایا ما را با خودت آشنا کن.

خدایا شناخت خودت را به ما بده.

خدایا یک چشمی به ما بده این‌ها را ببینیم، یک عقلی به ما بده باور کنیم. ۴۰

یکی از رفقای عزیز من، البته تمام رفقای من عزیزند، من همه‌شان را دوست دارم، تفاوت ندارند. تفاوتشان این است که خب یک اندازه‌ای یک وقت می‌بینی یک نکته‌هایی نقصان دارند. حالا هم که هست، من آن نقصانشان را یک قدری ناراحتم، اگرنه وجودشان، همه‌شان یکی است. اگر من یک حرفی می‌زنم آن یک نقصان است، [می‌خواهم نباشد]. خود پیغمبر هم همین‌جور بوده، خود امیرالمؤمنین هم همین‌جور بوده، او هم همه‌اش [می‌خواهد دوستش نقصان نداشته باشد]. دلم می‌خواهد [دوستم] نقصان نداشته باشد، اگرنه تمام رفقا یکسانند. یکی از رفقای من گفت راجع به امام زمان صحبت کن، حالا می‌خواهم یک چند کلامی از حضرت صحبت کنم.

عرض بشود خدمت شما، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، امام‌شناسی یک بُعدی دارد. یعنی چون که من به شما گفتم [ولایت] گسترده است. گسترده یعنی خیلی زیاد، آن‌وقت ما یک اندازه‌ای، یک گوشه‌اش را می‌خواهیم که به اصطلاح بفهمیم؛ اگرنه ما گستردگی امام را که توجه نداریم که. ما باید حداقل امام زمانمان را دوست داشته باشیم که تمام خوشی‌مان به واسطه این [وجود] است، اگرنه تمام عالَم فروزان می‌شود. خب اگر شما الان یک عشقی می‌کنی، آقازاده‌ای داری، می‌خندی، ماشینی داری، هر خوشی که می‌بینی داری، امام‌شناسی این است [که بدانی] این به واسطه وجود اوست.

چرا می‌گوید امیرالمؤمنین عمودالدین است؟ مثل این است که یک عمود است، تمام این عالَم، تمام این دنیا، آن عمود که هست، پایین نمی‌آید. آیا توجه می‌کنید من چه می‌گویم؟ من چه کار کنم؟ از هر راهی دارم یک جوری می‌کنم [که] یک قدری بفهمم. من که آخر نمی‌فهمم، یک راهی پیدا می‌کنم خودم بفهمم، جسارت به شماها نمی‌کنم. این سقف که دارد می‌آید، مثلاً یک [عمود دارد]. عمودالدین، یعنی دین یک عمود دارد، [آن هم] علی‌بن‌ابی‌طالب، امام زمان است. حالا حداقل این را باور کنید که اگر [او] نباشد، همه عالم فروزان می‌شود. من عقیده‌ام این است [که] به قدر یک ستون ما امام زمانمان را قبول کنیم. این است که من می‌گویم ولایت را خیلی نمی‌شود چیز کرد. خیلی والله ولایت ما سست است. یک ستونی که زیر سقف است، الان ببین [سقف] پایین نمی‌آید. باید امام زمان را به قدر ستون عالَم، ستون خلقت، ستون این دنیا توجه به او داشته باشید.

اگر توجه داشته باشی، من دارم به شما می‌گویم شکرانه یعنی این. [بگو] خدایا شکر؛ پسر داری، دختر داری، زندگی داری، ماشین داری، این‌جا آمدی. می‌گویم [خدایا] ما نمی‌توانیم شکرانه یک بنده‌ات را بکنیم. پس توی شکرانه بیا، بابا نمی‌توانی [شکر] بکنی، توی شکرانه بیا. این آقا امام زمان که به وجودش تمام این عالَم، دنیا سرپاست، تو هر عشقی داری می‌کنی برای کیست؟ به واسطه امام زمان است. چرا شکرانه امام زمانت را نمی‌کنی؟ چرا با این امام زمان نجوا نمی‌کنی؟ چرا امر امام زمان را اطاعت نمی‌کنی؟ چرا [اطاعت] نمی‌کنی، می‌میری به زمان جاهلیت؟ چرا اگر اطاعت کردی می‌شوی اشرف مخلوقات؟ ما به توسط امام زمان سقوط می‌کنیم، به توسط امام زمان به کمال می‌رسیم، باید توجه کنید.

امام زمان گفتم عزیزان من، امرش است؛ شما امرش را اطاعت کن. امر امام زمان گسترده است، [می‌فرماید] نگاه نکن، [بگو] چشم؛ غِش توی معامله نکن، چشم؛ عیال‌پرست باش، چشم؛ بچه‌هایت را توجه کن، چشم؛ بخل نداشته باش، چشم؛ حسد نداشته باش، چشم؛ تجاوز نکن به مال کسی، [به] عِرض [آبرو] کسی، چشم. بله؟ حالا عزیزان من، فدایت بشوم، امام زمان شناختن یعنی حدش این است، حدی که به اصطلاح حالا ما به کمال می‌رسیم. ۴۵ مگر عباس چه کرد که [حضرت زهرا] راه به او نداد؟ [به حرف خلق] رفت. جایی نرو، درِ خانه این آقا برو. تمام امکاناتت را درست می‌کند. تمام امکاناتت را امام درست می‌کند، آمده درست کند تو را. تو ناقص بودی که امام زمان آمد این‌جا تو را درست کند، مگر آمد خودش درست بشود؟حالا یک آدم بی‌عقلی می‌خواهد تملق بگوید، یک حرفهایی می‌زند، او تملق‌گوست. این‌ها آمدند چه کنند توی دنیا؟ آیا توجه داری؟ آمدند چه کنند توی دنیا؟ چرا فکر ندارید؟ آمدند من و تو را درست کنند؛ درستی [این است که] ما امر این‌ها را اطاعت کنیم.

حالا اگر امر این‌ها را اطاعت کردی، این‌قدر پاداش به تو می‌دهند، این‌قدر امکانات به تو می‌دهد، یکهو می‌گوید «سلمان منّا [اهل‌البیت]»، جزء اهل‌بیت می‌شوی. ما هنوز جزء [آنها] هم نیستیم، چه [برسد به] عضو؛ [عضو] بالاتر از این حرفهاست. بالاتر از این حرفهاست، اما همه‌اش این است [که] امر را اطاعت کنی. خدا والله خوب خدایی است، خدا آخر چه کار کند با شماها؟ چه کار کنند با من؟ اصلاً هدایت یعنی چه؟ هدایت یعنی حرف شنیدن، این‌قدر بوق مَنتشا [عصای درویشان] ندارد که. تو بیا به حرف این‌ها برو هدایت می‌شوی، پسرت به حرفت برود هدایت می‌شود، خانمت به حرفت برود هدایت می‌شود. ناهدایتی حرف نشنیدن است، هدایت حرف شنیدن است. این‌قدر بوق مَنتشا ندارد که این‌قدر بوق مَنتشا به آن می‌دهند، گیج می‌کنند شماها را. تکرار می‌کنم هدایت حرف شنیدن است، بی‌هدایتی مخالفت کردن است.

عزیزان من، ما باید اگر بخواهیم یک قدری فکر کنیم، این‌ها را یک قدری بیاوریم این‌جا، مثلاً یک قدری نگاه کنیم، یک قدری فکر کنیم، یک قدری می‌گویم به آن ماوراء فکر بکن؛ [ببین] آنها که سقوط کردند چه کردند؟ آنها که به جایی رسیدند چه کردند؟ چند چیز است که بشر را به کلی از بین می‌برد: یکی اطاعت خلق است. او می‌خواهد ولایت خودش را به تو بدهد، خلق می‌خواهد ولایت خودش را به تو بدهد. توجه فرمودی؟ پس دنبال خلق نروید. یکی هم تکبر و عناد، مگر شیطان نداشت؟ چرا این‌جوری شد؟ چرا این‌جوری شد؟ پس ما چه کار کنیم؟ عزیزم دنبال خلق تا می‌توانید نروید. من می‌دانم تمام سقوط آن اشخاصی که به اصطلاح صادقند، [به دلیل پیروی خلق است]. آن اشخاص، این بنده‌های خدا باید توجه کنند، به امر خلق نروند، مگر [این‌که] خلق امر خدا را بگوید. آن‌وقت او به امر خلق نرفته، به امر خدا رفته. توجه فرمودی؟

یکی هم من است. این من این همه دارم می‌گویم، باید آدم از خودش بیرونش کند. اگر من برود، اطاعت امر می‌آید؛ والله تا من باشد، اطاعت امر نیست. چرا؟ مَنَت دارد رهبری می‌کند، رهبر کل خلقت را، یعنی ولایت را اطاعت نمی‌کنی. بالاتر برود؟ یعنی کسی که ولایت را خلق کرده [اطاعت نمی‌کنی]. مگر شیطان من نداشت؟ کسی که ولایت را خلق کرده [یعنی خدا را] به امرش نرفت، مَنَش نگذاشت. ۵۰ بیایید رفقای عزیز اگر من تویتان است، بخواهید هدایت شوید، آن من را کنار بگذارید. اما کنار گذاشتنش خیلی مشکل است. مگر این حجت خدا، علی‌بن‌موسی‌الرضا نظری به ما کند که آن منِ ما را ببرد، آن ولایتش را در قلب ما نصب کند.

خدایا عاقبتتان را به خیر کن.

خدایا ما را با خودت آشنا کن.

خدایا کار دنیا و آخرت ما را اصلاح کن.

خدایا منِ ما را [ببر]. امام رضا، ما آمدیم خدمت تو، تو را به حق آن محمدتقی‌ات، تو را به حق آن فرزند عزیزت، تو را به حق آن کسی که تو دوستش داری، تمام خلقت دوستش دارند، این من را اگر توی ما هست بگیر، خودت را به ما بده، جایگزینش خودت باشی. سوغاتی به ما بده، ما می‌خواهیم برویم قم، این سوغاتی را به ما بده، ما برویم در خدمت خواهرت تشکر کنیم، بگوییم این سوغاتی را [برادرت] به ما داد. بیا و بده.

خدایا، یا امام رضا، ما را دست خالی روانه نکن. غیرممکن است بکنی، اما دست خالی روانه‌مان نکن.

امیدوارم که خدا عاقبت تمام دوستان امیرالمؤمنین را به خیر کند.

خدایا اگر تقدیر بدی برای رفقای من، عزیزان من، کوچکشان، بزرگشان، شده، تو را به حق این علی‌بن‌موسی‌الرضا به خیر بگردان.

خدایا تقدیر بد اصلاً قسمت این‌ها نکن.

یک پاره‌وقتها می‌گویم خدایا درد به این‌ها نده که من اصلاً دعا کنم [برطرف بشود].

خدا، ان‌شاءالله به حق وجود امام زمان، ما را یاورش قرار بده.

ان‌شاءالله همه شماها منتظر امام زمان باشید.

خدا، امام زمان ما را بپذیرد. (با صلوات بر محمد)

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه