عید غدیر 94
عید غدیر 94 | |
کد: | 10426 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1394-07-10 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ایام عید غدیر (18 ذیحجه) |
«العبد المؤید رسول المکرم أبوالقاسم محمد»
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته. السلام علیالحسین و علیّبنالحسین و أولاد الحسین و أهلبیتالحسین و رحمةالله و برکاته
خب، یک صلوات بفرستید.
جانم! یک کارهایی است [که] اینها یک عمقی دارد، یک کارهایی است [که] عمق ندارد؛ جانم! ولایت یک عمقی دارد. اغلب ماها توی عمق ولایت نیستیم. اصلِ کاری، عمق کار است. ما همینجور سرگردان هستیم و یک نمازی و یک روزهای و یک حجّی و بالأخره به همین [کارها] دلمان خوش است و اینهم که میگوید یکی از شما با دین [از دنیا] برود، ملائکه تعجب میکنند. چرا؟ چرا؟ جانم! این کارهای ما بیشترش ریا است. میدانید عمق کار کجاست؟ ایناست که، من گفتم که من آنجا بودم. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) منبر رفت و جمعیت هم خیلی بود، میخواست [که] امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معلوم کند؛ یعنی جای خودش [بگذارد]. این عمر اینقدر قال و قول کرد و خلاصه نگذاشت! اما خدا که دست برنداشت، [گفت:] یا محمد! [در] غدیر باید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را جای خودت معلوم کنی. بلندش کن و روی دستت هم بیاور که مردم ببینند؛ نگویند [که] یکیدیگر بود. آنهایی که رفتند، [برگردند؛] غدیر چهار راه است، گفت: آن حاجیان که رفتند، دنبالشان روانه کن، همه برگردند. همه آنجا بیایند اجتماع کنند، حالا که اجتماع کردند، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) [امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را معرفی کرد]، دیگر عمر نتوانست بههم بزند. حکم هم روی آن گذاشت [و] گفت: هر کسیکه علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشد، عبادت انس و جنّ کند، بهرو او را در جهنم میاندازم. چهکار کردند؟! پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بلند کرد، «الیوم أکملت لکم دینکم» دین علی (علیهالسلام) است. من نبیّام، رسولخدا هستم؛ اما دین علی (علیهالسلام) است.
خب [عمر] چهکار کرد؟! دید نتوانست اینجا را بههم بزند، رفت [و] جلسه بنیساعده درست کرد. جلسه بنیساعده، دورهم جمع شدند [و گفتند:] میخواهیم خلیفه معلوم کنیم. مردک! خدا خلیفه معلومکرده، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معلومکرده [و] میگوید: هر کسی او را نخواهد، بهرو او را در جهنم میاندازم. «الیوم أکملت لکم دینکم»؛ دین علی (علیهالسلام) است. دیگر دنبال کجا میگردی؟! رفت [و] یکجلسه بنیساعده درست کرد. اولش ابابکر و بعد هم من و بعد هم عثمان و بعد هم معاویه و بعد هم علی. حالا امامحسین (علیهالسلام) چه میگوید؟ میگوید: من کشته جلسه بنیساعدهام؛ یعنی آنها جمع شدند پدر مرا کنار گذاشتند، خودشان خلیفه مردمی درست کردند. هان! به حضرتعباس! نمیتوانم بگویم [که] الآن چهخبر است؟! آیا ما خلیفه مردمی داریم یا نداریم؟! بیخود نیست که میگوید بیدین [از دنیا] میروید! چرا میگوید بیدین میروید؟! خلیفه مردمی درست کردند، مردم هم قبول کردند، هفتاد هزار نفر طرف عمر و ابابکر رفت [و] ده، پانزده نفر طرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رفت. تمامشان اهل جهنماند؛ [اما] ما بدتریم! ما مشاور [مشابه] درست کردیم، قربانتان بروم، شما مشاور [مشابه] درستکردید. عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، برو کنار، بیا حرف بشنو!
من این مداحها را به آنها میگویم، میگویم: شما سنّی تشویقکن هستید، اینهمه پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را بالا میبرید؛ یعنی آنها یقین دارند که خب شیعهها پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول دارند علماءشان [هم] همینساخت هستند. «فقهاهما شِرار الخلق»؛ بدترینِ مردماند. چرا بدترین مردم شدید؟ علی (علیهالسلام) ندارید، سنّیها هم علی (علیهالسلام) ندارند؛ حالا میگوید مرتدّ و کافرند. عزیز من! تو چهکسی را داری؟! اگر تو علی (علیهالسلام) داری، باید امرش را اطاعت کنی. چرا میگوید مردم به زمانجاهلیت میمیرند؟ تو که توی مردمی! توی علمائی! دختر و پسر موسیبنجعفری! مشهد میروی! مکه میروی! عمره میروی! همهجا میروی! چرا اینجوری هستی؟! علی (علیهالسلام) نداری، حرف علی (علیهالسلام) داری. همهاش رسولالله، رسولالله میکنند! رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) خودش گفت: علی (علیهالسلام)! خودِ رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) گفته علی (علیهالسلام)! چون یک علیِ خیالی داری! کدامتان ندارید؟! بگویید ببینم! یکی بلند شود و بگوید. خب یا علی! به آن مداح گفتم، گفتم: شما همهتان سنّی تشویقکُناید!
حالا خود با خدا توی فکر بروید و ببینید من درست میگویم یا نه؟! اگر درست میگویم از این کارهایتان برگردید، بیایید این آخر عمری [توبه کنید]، معلوم نیست که، قربانتان بروم، دور از جان شماها، توی گلزار بروید و ببینید چقدر جوانها هستند. توی گلزار برو و نگاه کن ببین پنجاه تا جوان است و یکمرتبه یک پیرمرد است! جانم! فکری برای خودتان بکنید. دیگر از این مهمتر نیست که به پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت علی (علیهالسلام) را بلند کن! خودش هم فوری اطلاعیه نازل کرد: اگر او را نخواهی، عبادت جنّ و انس کنی، تو را میسوزانم. عزیز من! چهکار میکنی؟! ما اعتنا نمیکنیم، اعتنا نمیکنیم. آخ! (خب یک صلوات بفرستید.)
دلم میخواهد شماها یکقدری، یک نیمساعتی، نمیگویم دو سه ساعت؛ کنار بروید. یکساعت کنار بروید، ببین حرفها چقدر خوب است. قربانت بروم، عزیز من! چند سال است همینساخت رفتید، از اینجا روضه میروی، از آنجا کربلا میروی و مشهد میروی. اصلاً ما توی فکر دین نیستیم که دین به ما چهچیزی میگوید؟ دین به تو میگوید گناه نکن. شما نه خدا را قبول دارید، نه امامزمان (عجلاللهفرجه) را قبول دارید، نه امامصادق (علیهالسلام) را قبول دارید، وقتی نگاه میکنیم [میبینیم] همه اینها را اسماً قبول داریم. آنها [اهلتسنن] هم همینساخت هستند [یعنی] اسمشان را بلدند. اهلتسنن بلدند، ما هم بلدیم. امر امامصادق (علیهالسلام) چیست؟ امر خدا چیست؟ امر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چیست؟ چهخبر است؟ ایناست که بیدین میرویم؛ خدا نکند [که] ما بیدین برویم، لای یهود و نصاری برویم.
دیروز گفتم اگر شما توی فکر بروید، گفتم: این اسرائیلیها، خدا و امام به آنها نفرین کرد [و] گفت به وطن نرسید. امامسجّاد (علیهالسلام) نفرین کرد، همهاش به گردش هستند، فقط آمریکاییها آمدند [و] از اینها حمایت میکنند؛ اما در عین حال برای موسی مشاور [مشابه] درست نمیکنند؛ اما موسی را قبول دارند. هر کارشان بکنی، میگویند موسی! انگلیسیها عیسی را قبول دارند. هر کارشان بکنی، میگوید عیسی! دیگر مشاور [مشابه] درست نمیکنند. تو بدبخت بیچاره! کربلایی! مشهدی! نماز جماعتی! تو مشاور [مشابه] درست کردی! نمیتوانم بگویم، به تمام آیات قرآن! نمیتوانم بگویم. آن مشاور [مشابه] میگوید: چرا من را فاش کردی؛ وگرنه میگفتم. تو بدتر از آن هستی که به تو میگوید بیدین میروی! هان! اگر من یکمقدار آنرا چربتر کنم، میگویی: این اسرائیلی هست، نمیدانم انگلیسی هست. تو حرف دیگری که نمیزنی، همین را بهمن میگویی. من که نمیتوانم بگویم؛ اما حقیقت را به شما میگویم. کدامیک از اینها درست کردند؟ [اسرائیلی] فقط میگوید موسی، آن [یعنی مسیحی] هم میگوید عیسی! تو مشاور [مشابه] درست کردی، بدبخت بیچاره! حالا میگوید بیدین میروی.
خدا هم میگوید، چرا میگوید اگر این [یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام)] را نخواهی، عبادت انس و جنّ کنی، تو را توی جهنم میاندازم؟ کدامیک از شما علی (علیهالسلام) را میخواهید؟ کدامیک از شما امامزمان (عجلاللهفرجه) را میخواهید؟ یا الله! یکی دست بلند کند ببینم تا به شما بگویم. تو تلویزیون و ویدئو و ماهواره و آنها در بَرِ تو هست. به امامزمان (عجلاللهفرجه) چه؟ به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چه؟ کدامیک از شما نیستید؟ یا علی! همین شماها که اینجا آمدید! اینجا آمدید؛ [اما] هیکلتان اینجا آمدهاست، عقیدهتان نیامدهاست. چطور من که تلویزیون نمیزنم، ویدئو نمیزنم، ماهواره نمیزنم، آسمان هم میروم. بهدینم راست میگویم. تو کجا میروی؟ نه، الآن این جمعیتِ اینجا، کدامیک از شما آسمان میروید؟ تمام شما تلویزیون و ویدئویی هستید. چشمتان هم کور شود! من رودربایستی از کسی ندارم. آمدید من حرف میزنم، نیامدید، میروم میگیرم میخوابم، راحتتر هستم. آخر، فایده ندارد. چقدر من دارم میگویم! به آنچه که خدا امام دارد قسم! از آسمان هم بالاتر رفتم. حالا عیسی را میگوید یک سوزن و نخ دارد نمیگذارد برود. تو کجا میروی؟ یا الله! ببینم کجا میروی؟ بگو، نگاه نکن، کجا میروی؟ هان! کدامیک از شما رفتید؟ یا الله! بگو، ببینم. راست بگویید. من قسم به سیجزء کلامالله، خوردم. من میخواهم بگویم: باباجان! بیایید مثل من بشوید. من درد بیدرمان ندارم که اینقدر جوش میخورم. برای من جوش بد است. والله! به حضرتعباس! یکنفر بود، رفقایم گفتند، رفت دید افتاده، حالیات هست چه میگویم؟ چهکار میکنی؟ برو بگذار کنار، برو این [تلویزیون] را بینداز دور. تو باید با امامزمان (عجلاللهفرجه) صحبت کنی، با امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرتزهرا (علیهاالسلام)، نه با انگلیس و آمریکا و کانادا و نمیدانم این آشغالها. آره! کدامیک از شما نمیکنید؟ یا علی! ببینم. یکی دست بلند کند [تا] ببینم. دکتر! دست بلند میکنی یا نه؟ بگو من طبابت میکنم. درستاست؟ تو چطور؟ دیگر به چهکسی بگویم؟ اینها دیگر خورندِ من نیستند. تو که سرت را زیر انداختی چطور؟! هان؟!
همهشما مبتلایید. من یکدفعه مطب رفتم، آنوقت یکقدری آن دکتر معطلم کرد. آنجا یک تلویزیون بود. یک تلویزیون نو بود، من یکدفعه دستهایم را بلند کردم، گفتم: خدایا! اگر کسی از این بگذرد، از آنچه که گناه است، گذشتهاست. مگر میشود بگذری؟! خانم توی آن میآورد که اصلاً همه این قم را بگردی، توی آننیست! بچه خوشگل که بخواهی، توی همه قم بگردی، توی این هست. باز هم بگویم؟ رقاصی بخواهی توی این هست. گمراهی بخواهی توی این هست، حواسپرتی بخواهی توی این هست. هر چیزی بخواهی توی این هست. باز هم بگویم؟ باز هم برو. کنار نرو. همچنین گردنشان را کج کردند، انگار یک مو کف دستشان نیست. یعنی ما آدمهای خوبی هستی، نمیدانم موحّد شاغالو هستیم.
برو عزیز من! قربانت بروم، بیا من دلم میخواهد انسان کامل بشوی. انسان احتیاج به هیچکجا ندارد، فقط احتیاج به خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) دارد. احتیاج به بیتوتهشب دارد. کدامیک از شما بیتوتهشب دارید؟ بگو ببینم، یا علی! ریا نمیشود، بگو. اصلاً کسی نیست که بگوید؟! کجایی؟! من امروز چهچیزی بگویم؟ جانم! بیایید توبه کنید. بیایید توبه کنید. وارد ولایت شوید. شما وارد اسلام، وارد اسلام عمر و ابابکری هستید. چشمتان روشن! کجا میروی؟! آقاجان! عزیز من! کجا میروی؟
این وقتِ شما باید قیمت داشتهباشد، این عمر شما کلید میاندازد. آن کلیدی که میاندازد، باید در راه خدا و امام باشد. کدامیک از شما عمرتان در راه خداست؟! دوباره تکرار میکنم، این تلویزیون و ویدئو در راه خداست؟! آره؟! با من حرف بزنید. هنوز همدست برنداشتید. مگر کسی میتواند حلال خدا را حرام کند؟! پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: خدا لعنت کند آن کسیکه حرام من را حلال کند، حلال من را حرام کند. خدا لعنت به تو کرده، برو تلویزیون بزن، برو ویدئو بزن، برو ماهواره بزن. اصلاً خجالت نمیکشی [که] تو سرت را بلند میکنی؟! تو سرت را زیر بینداز. بهدینم! تو پیش امامزمان (عجلاللهفرجه)، سر به زیر هستی؟ حالا میخواهی آخوند باشی، میخواهی هر کسی باش. مگر این آشغال را از توی خانهات بیرون بیندازی. آن [یعنی امامزمان (عجلاللهفرجه)] دارد گریه میکند [و میگوید]: یا جدّاه! اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم، تو میروی میرقصی. تو انگلیس و آمریکا را توی خانهات جمع کردی [و] داری میرقصی؟ تو مسلمانی؟!
اُفّ بر تو! [میگوید:] فلانی [هم تلویزیون] دارد. او هم مثل توست. اگر آنها خوب بودند که [در باره آنها] نمیگفت «فقهاهما شِرار الخلق». خب، او هم مثل تو تلویزیونی و ویدئویی هست. درود خدا و درود دوازدهامام (علیهمالسلام)، به روح بروجردی، همه چیزش را، سازش را، آوازش را حرام میدانست. همه را حرام میدانست. برو رسالهاش را ببین. شما آخوندها! مگر نمیگویید: «الأعلم، فالأعلم»؟ آیا آقایبروجردی اعلم [از] تو بوده یا نه؟ آقایخمینی شاگرد بروجردی بود. چرا به حرفش نمیروید؟! خدا میداند این مرد چقدر سخی بود! یکنفر بود آمد [و] یک پولی از او گرفت. یک طلبه بود. فردا آمد [و] گفت: آقا! این پول را اشتباهی بهمن دادی. گفت: شیخ! یک باغچه داشتم، فروخته بودم، توی اینبود، برو یکخانه بخر. گفت: من به تو دادم، دیگر [آنرا] نمیگیرم، برو خانه بخر. یکنفر بود خانه یکی از این مراجع مهم قم بود، گفت: این بیچاره آمد، گفت: یکتومان گذاشت توی پاکت [و] به این [بیچاره] داد. آره! این کورس او را میزند. این کورس او را میزند، یکتومان توی پاکت گذاشت [و] به این بیچاره بندهخدا داد. (صلوات بفرستید.)
روحانی باید روح باشد، تمام ما جسمیم، آن باید روح باشد، سر و کار با زهرا (علیهاالسلام) داشتهباشد، سر و کار با امامزمان (عجلاللهفرجه) داشتهباشد، سر و کار با علیبنأبیطالب (علیهالسلام) داشتهباشد. تو سر و کار با چهکسی داری؟! بگو ببینم، با چهکسی سر و کار داری؟!
آسودهخاطرم که در دامن تواَم | دامن نبینم که در دامنش روم | |
دامن بهغیر دامن تو بیمحتوا بود | دامان توست اتصال به ماوراء بود |
آقایان! بیایید توی دامن امامزمان (عجلاللهفرجه) بروید. به خودش قسم! که خودش به تمام عالم میارزد، [بهمن] گفت: حسین! مردم مسموم شدند. دفعه دیگر خدمت ایشان رسیدم، گفت: حسین! مردم اهلدنیا شدند [و] بهدنیا نمیرسند. کجا اینقدر توی دنیا میدوید؟ کجا اینقدر میدوید؟ کجا اینقدر توی دنیا میدوید؟ همهاش بهفکر ماشینتان هستید و اینخانه را از اینجا [به] جای دیگری ببری. والله! این بندهخدا دخترش را میخواهد [به خانه شوهرش] ببرد، [پول] ندارد، اجارهخانه ندارد. یکنفر بود [که] دو شبانهروز از خانه اجارهای بیرونش کردهبودند، توی صحن میخوابید. آیا ماشینت را مرتب دمده [شده] عوض کن، خانهات را برو عوض کن!
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چهکار میکرد؟ [فرمود:] حسنجان! حسینجان! مبادا این مرغابیها را گرسنه بگذاری. یا رها کن یا مبادا گرسنه بگذاری. حسنجان! حسینجان! دارم به شما وصیت میکنم، به خرابهنشینها برو سر بزن. کجا سفارش این حرفها را کردهاست؟ قربانت بروم، روحانی! بیا روح بشو. روحانی! بیا روح بشو. ما جسم هستیم، تو روح بشو. تو شاگرد امامزمانی، باید امامزمان (عجلاللهفرجه) از دست تو راضی باشد. آخر، تلویزیون و ویدئو و ماهواره، اینها مال توست؟! فردایقیامت در مقابل رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) چهکار میکنی؟ در مقابل آن زهرای کتکخورده چهکار میکنی؟ پدرجان! بیایید حرف بشنوید. من دارم شما را رُو به علی (علیهالسلام) سوق میدهم. من دارم شما را رُو به زهرا (علیهاالسلام) سوق میدهم. آنها سهروز، سهروز، چیزشان را نمیخورند [و] به مردم میدادند. حالا تو به چهکسی میدهی؟! حالا تو به چهکسی میدهی؟!
جگر من کباب است! به تمام آیات قرآن! دارم به استقبال مرگ میروم، بسکه من از دست شما مردم غصه خوردم. حالا صدقهاش را به چهکسی میدهد؟ او به یتیم میداد و مسکین میداد و اسیر میداد. تو به چهکسی میدهی؟ به کسی میدهی که کسی دیگر را تأیید کردهاست. حضرت فرمود: در سایه سنّیها ننشینید. یک تونل زدند از آنجا که سنگ میزدند [در مِنا] تا توی خیابان. خدا میداند آن سالی که من [به مکه] رفتم، پاهایم از گرما به زمین میچسبید، من توی آن تونل نرفتم؛ چونکه حضرت فرمود: زیر سایه سنّیها نروید. حالا سنّیها برادر ما شدند! آیا جگر متقی آتش میگیرد یا نمیگیرد؟ بهدینم! اگر نگیرد متقی نیست.
شما رفقا! این کتاب من [افشای احکام] را دیدید که اینجا آمدید. من آنجا نوشتم، آن کسیکه بخواهد متقی بشود، بیست تا شرایط دارد. مگر هر کسی متقی میشود؟! آنجا هم توی کتابهایم گفتم، به اولیای امور کار نداشتهباشید، برو ردّ کار خودت. عزیز من! چهکار به اولیای امور داری؟ برو ردّ کارِت. آنها خودشان میدانند، حالا هم دارم میگویم. (صلوات بفرستید)
خدا دوازدهامام (علیهمالسلام) را معلوم کردهاست. دوازدهامام (علیهمالسلام)، متقی را معلوم کردهاند؛ اما گفتم متقی بیست تا شرایط باید داشتهباشد. هر کسیکه متقی نیست. هر کسی کورس متقی نزند، باید بیست تا شرایط داشتهباشد. کتاب را بخوان. شما هم که میخواهید بروید، از این کتابها بردارید، پنجتومان هم بدهید. فهمیدی یا نه؟ آره! نرخش را معلوم کردم. شماها این کتابها را بردار و برو. تو را به حضرتعباس! تا آخرش را بخوان. حضرت عباسیاش کردم که بفهمیم چیست؟ به تمام آیات قرآن! این امامزمان (عجلاللهفرجه) بود [و] این کتاب [بود]. یک شخصی آمد [و] میخواست از حضرت سؤال کند. حضرت فرمود: آنچه که بخواهی در این کتاب هست. حالا برو نصفش را بخوان. ما کاری به اینکارها نداریم. هر کسی یکجایی را گرفتهاست [و] دارد میرود. هر کسی یکچیزی را برای خودش دین کردهاست. گفت:
آتشی بر جانم افکندی، تو میگویی تب است | روزگارم را سیه کردی، میگویی شب است | |
روزگار نامناسب، مردم ناسازگار | گر بهدست چرخ گردم، گر بهدست روزگار |
(یک صلوات بفرستید.)
من دلم میخواهد همهشما حضرتعباسی! از این عمری که دارید، از این روزی که دارید، نیمساعت آنرا بروید یک گوشهای بنشینید، بچهتان نباشد، زنتان نباشد. یک گوشهای، یکگوشه خانهتان، یکگوشه مسجدی. چهکسی بود که توی مسجد رفت؟ اُمّداوود. حالا ببین چه بازی درآوردند؟ بابا! این بندهخدا، بیچاره بندهخدا آنجا توی مسجد رفت، یک لقمه نان هم برداشت، رفت آنجا نماز بخواند. ببین چه بازی درآوردند؟ آره! چهخبر میشود توی این مسجدها؟ میترسم دیگر! شماها هر چیزی را یک مارک زدید، مارک باطل. قربانتان بروم، داشتم چهچیزی میگفتم؟ شما در روز، نیمساعت سرتان فارغ باشد، از زمان عمر و ابابکر تا حالا فکر کن. هر کسیکه بدبخت شد، دنبال شخص رفت. دنبال شخص نروید. مگر دنبال عمر و ابابکر نرفتند؟ علی (علیهالسلام) را توی خانه گذاشتند. مگر امامصادق (علیهالسلام) را قبول نداری؟! دست مبارکش را همچنین میکند، میگوید: شما عضو مایید، [اگر] گناه کنید، جدا میشوید. گناه کردی از ما جدا شدی. چرا شما از امامصادق (علیهالسلام) جدا میشوی؟ چرا از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جدا میشوی؟
عزیز من! قربانت بروم، گناه نکن. فدایت بشوم، به حضرتعباس! اگر گناه نکنی، خدا رزقت را میدهد. تو خدا را قبول نداری [که] میگوید: «والله خیر الرّازقین»؟! از آنطرف هم میگوید: هر کسی علی (علیهالسلام) را قبول نداشتهباشد، به عزت و جلالم عبادت انس و جنّ کند، او را به رُو توی جهنم میاندازم. الآن کدامیک از ما علی (علیهالسلام) را قبول داریم؟ یا علی! بیا ببینم. بگو ببینم. کدامیک از شما امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را قبول دارید؟ هان! علی (علیهالسلام) به تو میگوید ویدئو بزن؟ او به تو میگوید ماهواره بزن؟ او به تو میگوید نزول بخور؟ او میگوید دنبال بچه مردم را بگیر؟ او میگوید دروغ بگو؟ هان! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به تو میگوید یا شیطان؟ خب، ایناست که بیدین [از دنیا] میروید.
قربانتان بروم، بیایید امروز قسم بخورید؛ به علی قسم! ما دیگر اینکارها را نمیکنیم. قربانت بروم، بیا برو کنار. یک چند نفر اینجا آمدند، رفتند. ما یک جلسهای داشتیم، اینجوری که جمعیت نمیشد، [طبقه] بالا هم پُر [از جمعیت] میشد. وزیر اطلاعات اینجا آمد. نه خیال کنید [که] آنها با من سر و کار ندارند. وزیر اطلاعات بهمن گفت: اینها [اینجا] نیایند. اینها نماز جمعه نمیآیند، راهپیمایی هم نمیآیند. اگر هم بگویی [که اینجا] بیایند، ماشین درِ خانهات میآورم، همه را توی ماشین میاندازم [و] میگیرم. اینجا نیایند. گفتم: خب نیایند. بهمن اینرا گفت. گفتم: من میخواهم میثم دوبارهای بشوم. یک میثم توی این دنیا داریم، دوبارهایاش من میخواهم بشوم. دست من را بِبُر، پای من را بِبُر، زبان من را بِبُر، من نه کسی را تأیید [و] نه تکذیب میکنم. پا شد [و] رفت. گفتم: من تکذیب نمیکنم، تأیید هم نمیکنم. خب، یا علی!
آره! قربانت بروم، فدایت بشوم، کسی را تکذیب نکنید. بیخودی دنبال کسی هم نروید. به شما گفتم: دلم میخواهد چیز [یعنی فکر] کنید. ببین دنبال عمر رفتند، [دنبال] ابابکر رفتند، [دنبال] طلحه رفتند، [دنبال] زبیر رفتند. دنبال هر کسی رفتند، اهلجهنم شدند؛ مگر دنبال امامزمان (عجلاللهفرجه)، دنبال ائمهطاهرین (علیهمالسلام). آنوقت آنها [یعنی ائمه (علیهمالسلام)] گفتند: برو پیش متقی. متقی را هم گفتم بیست تا شرایط دارد. برو پیش او. خدا گفته برو [پیش او]. کجا میروی؟! (یک صلوات بفرستید.)
شما قربانتان بروم، إنشاءالله به امید خدا، با خدا و امامزمان (عجلاللهفرجه) شرط کنید که خدایا! امروز روز غدیر است، [امروز] روزی است که ولایت معلوم شد، روزی است که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) اقرار کرد: «الیوم أکملت لکم دینکم» اقرار کرد [که] دین علی (علیهالسلام) است. خدایا! ما هم ولایت را اقرار کنیم. خدایا! ما دیگر گناه نکنیم. خدایا! تو را بهحق امامزمان [و] امیرالمؤمنین، ما را مثل آن پسر نکند. یکنفر پیش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد [و] گفت: علیجان! من تو را دوست دارم. [امیرالمؤمنین (علیهالسلام)] گفت: من هم [تو را دوست] دارم. مثل شما که رفیقباز هستید، او هم پیش رفیقش رفت. [رفیقش] گفت: من هم حالا [پیش امیرالمؤمنین (علیهالسلام)] میروم [و به او] همین را میگویم. علی (علیهالسلام) هم همین را [در جوابم] میگوید. رفت [و] گفت: علیجان! من شما را دوست دارم. [وقتی] دوباره گفت، [امیرالمؤمنین گفت:] دروغ میگویی. گفت: چرا؟ گفت: من تو را نمیخواهم. خدایا! بهحق امامزمان، علی (علیهالسلام) ما را بخواهد. با خواستن علی (علیهالسلام) از دنیا برویم، آنجا سرافراز باشیم.
قربانتان بروم، آنجا کارت میخواهد. به تمام آیات قرآن! یکشب دیدم که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) بالای منبر است. آنچه که سنّی بود، آنجا پای منبر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) بود. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: خدایا! امّت من را بیامرز. یک قولکی به او داد. حالا من هم دارم [به] اینجا نگاه میکنم. بعد این چیزم [کارتم] مثل تیتر روزنامه دستم هست: «ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با دوازدهامام (علیهمالسلام).» مثل تیتر روزنامه هست. حالا من دارم نگاه میکنم. بهقدر یک پانصد نفر، هزار نفر بودند، باقیاش همه اهلتسنن بودند. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) یکمقدار دلش خوش شد. یکدفعه جبرئیل نازلشد: یا محمّد! حق به تو سلام میرساند، آنها که کارت علی (علیهالسلام) دارند، باشد. همه آنها را توی جهنم ریخت. کارت میخواهد. کارت داری یا نداری؟! هان! بگو من کارت ویدئو و تلویزیون و ماهواره و صورتهای منجلابی و اینها را دارم. خب، میگوید: لای آنها برو.
قربانت بروم، فدایت بشوم، چهچیزی تو داری میگویی؟! [از شما] کارت میخواهد. دیگر برای شما بگویم یا نگویم؟! جانم! امروز و امشب را قدردانی کنید. یک گوشهای بروید، یک گوشهای بروید، إنشاءالله با خدا حرف بزنید. خدا میگوید: «اُدعونی» بیا، بیا. برو با خدا حرف بزن؛ اما منافقبازی درنیاور. به خدا راست بگو. قربانت بروم، عزیز من! ببین چقدر شما ارزش بههم میزنی؟ امامصادق (علیهالسلام) میگوید: اگر دوست ما را نخواهی، دروغ میگویی [که] ما را میخواهی. خدا هم میگوید: اگر به این [دوست ائمه (علیهمالسلام)] توهین کنی، خانه من را خراب کردی. ببین، شما به کجا میرسی؟ امامصادق (علیهالسلام) دارد میگوید [که] اگر این [یعنی دوست ما] را نخواهی، دروغ میگویی که من را میخواهی. خدا هم میگوید: اگر به این [دوست ائمه (علیهمالسلام)] توهین کردی، خانه من را خراب کردی. تو یک همچنین ارزشی پیدا میکنی، باز هم برو [سراغ] تلویزیون و ویدئو و این حرفها. این حرفها نزولی و این حرفها که نمیدانم الآن همه دنبالش هستند.
به حضرتعباس! من نمیتوانم حرف بزنم. همینقدر میتوانم بگویم، من میخواهم شما خوب بشوید. دزد ارزش ندارد، خیانتکار ارزش ندارد، بدچشم ارزش ندارد. من دارم اینها را میخواهم درست کنم. چهکارم داری؟ چهکارم داری؟ اینها را میخواهم برای شماها درست کنم. حرف نزنم؟! پس من چهچیزی میگویم که [میگوید] حرف نزن. (صلوات بفرستید.)
پس بنا شد [که] إنشاءالله یک گوشهای بروید [و] فکر کنید. از زمان رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، همینساخت بیایید [تا حالا]، [ببینید] مردم که دور مردم رفتند، چطور شدند؟ آنها که عبادت کردند چطور شدند؟ بابا! سلمان یک بچه دهاتی بود، «سلمان منّا أهلالبیت» شد. اُسامه چطور شد؟ اهلجهنم شد. اُسامه مقدس بود، مقدس نشوید. [به او] گفت: بیا با معاویه بجنگیم. گفت: کسیکه «لا إله إلّا الله» میگوید، من به او کار ندارم. آخر، معاویه «لا إله إلّا الله» میگوید؟! آره؟! آخر معاویه «لا إله إلّا الله» میگوید؟! آره؟! چهخبر است؟! آنوقت من اینرا به شما بگویم که اُسامه در دفن حضرتزهرا (علیهاالسلام) شرکت کرد. اینقدر جلو رفتهبود. هان! اما خب، وقتی رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) رفت، به ظاهر از دنیا رفت، [اُسامه] توی بیابانها رفت. عمر خودش رفت پی [یعنی دنبال] او و او را آورد. [اُسامه] پیش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد [و] گفت: تو با ابابکر بیعت کردی؟ [حضرت فرمود:] اُسامه! اگر [بیعت] میکردم که طناب گردنم نمیانداخت. چقدر طناب گردنم انداختند، [اما] من بیعت نکردم. [اُسامه] رفت [و با عمر] بیعت کرد! چرا؟ مقدس بود. [رفقا!] مقدس نباشید، متدین باشید. به همهشما دارم ابلاغ میکنم [که] متدین باشید.
متدین سخی است. هر کدام از شما که سخی نیستید، بهدرد نمیخورید. بهدرد خودتان میخورید. چرا من این حرف را میزنم؟ خدا میگوید: من یک صفاتی بهنام صفاتالله دارم، به کسی میدهم که سخی است. خدا صفاتش را میخواهد به شما بدهد. حالا حتیالإمکان سخی باشید. حالا من نمیگویم [که] یکمیلیون بده، بیستتومان بده. عزیز من! دست از سخاوت برندارید [تا] خدا صفاتش را به شما بدهد. بهدینم! صفات خدا ولایت است. هر کسیکه توی این جلسه بود، سخی نبود، از این جلسه رفت. این جلسه، جلسهای است که مغناطیسی دارد، شما را به ولایت، به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جذب میکند، خدا نکند [که] سخاوت را از شما بگیرد، این جلسه را از شما بگیرد، ولایت را از شما بگیرد. (صلوات بفرستید.)
خب، من بیشتر وقت شما را نگیرم، شما آقایان که تازه آمدید، از این کتاب بگیرید، یکی پنجتومان هم بدهید. فهمیدی یا نه؟ آره، میخواهم به این کتاب شریک باشید؛ اگرنه پنجتومان [که] پیش من پول نیست، من اهلدنیا نیستم. من میخواهم [که شما] شریک باشید. اگر هم حضرتعباسی ندارید، کتاب را بگیر. حضرتعباسی! فهمیدی؟! نه که توی جیبت [پول] باشد [و] بگویی من الآن ندارم؛ اما توی جیبت [را] دارم. من بلدم. اینکار را نکنید. یکی پنجتومان بدهید. برو تا آخرش را بخوان. به امامزمان! امامزمان (عجلاللهفرجه) گفت: هر چیزی بخواهید توی این کتاب است. حالیات هست [که] دارم به تو چه میگویم؟
خدایا! عاقبتتان را بهخیر کن.
خدایا! ما را با خودت آشنا کن.
خدایا! بهحق امامزمان، تو را قسم میدهیم ما را با ولایت علی (علیهالسلام) بمیران، زنده بدار به ولایت علی (علیهالسلام).
خدایا! امامزمان (عجلاللهفرجه) به ما نظر داشتهباشد.
خدایا! ما را یاور امامزمان (عجلاللهفرجه) قرار بده.
خدایا! تو را بهحق امامزمان (عجلاللهفرجه)، ما را به فقر مبتلا نکن.
خدایا! مال به ما بده، سخی هم باشیم.
خدایا! بهحق امامزمان، تو را قسم میدهم که عاقبتمان را بهخیر کن. کار دنیا و آخرتمان را اصلاح کن.
خدایا! بهحق امامزمان قسم! فرزندان ما را حفظکن. اینها را پیرو علی (علیهالسلام) و بچههای علی (علیهالسلام) قرار بده.
خدایا! بهقول حاجشیخعباس گفتنی، خدا رحمتش کند، یکروز پیِ [یعنی دنبال] من روانه کرد. گفت: حسین! این بچههای من را هوایشان را بگیر، شکارچیها آنها را شکار نکنند.
خدایا! بچههای ما را شکارچیها شکار نکنند.
خدایا! آنها را حفظکن، نگهشان بدار.
خدایا! شرّ منافق را از سر بچههای ما کم کن.
خدایا! تو را بهحق امامزمان، امامزمان (عجلاللهفرجه) را از ما خشنود بگردان.
خدایا! بهحق امامزمان، ما با محبت امامزمان (عجلاللهفرجه) باشیم.
خدایا! ما رجعت زنده باشیم [و] بیاییم گردن اینها را به عشق امامزمان (عجلاللهفرجه) بزنیم.
(با صلوات بر محمّد)