عید فطر 92

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۸ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۰ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم
عید فطر 92
کد: 10356
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1392-05-18
تاریخ قمری (مناسبت): ایام عید فطر (2 شوال)

اصلاً اسم علی کارگشا است، خود علی، مثل خدا می‌ماند. اسم علی کارگشاست که [داود] می‌گوید: علی، آهن به دستش نرم می‌شود، عیسی با همه حرف‌هایش می‌گوید: علی، مرده را زنده می‌کند. آن [آصف] می‌گوید: علی، تخت بلقیس را حاضر می‌کند. در تمام دنیا اسم علی کارگشا است؛ خاک به توی سر آن‌ها کنند که دست از علی برداشتند و مشابه درست کردند. به تمام آیات قرآن، یک‌موقع می‌فهمید که می‌دانید نفهم‌ترین مردم شماها هستید. چه‌کار داریم می‌کنیم؟ خود علی یک‌حرف دیگری است. خود علی را خدا می‌شناسد. مگر خدا این خلقت را که کرده نمی‌خواهد؟ پس الکی خلق کرده‌است؟ تمام شماها را خلق کرده، بهشت به این جاودانی را خلق کرده، غلمان را برای شما گذاشته، حوریه‌ها را برای شما گذاشته، تازه این‌ها که گذاشته برای شما گذاشته‌است، به‌دینم، من نمی‌خواهم، به‌ایمانم، من نمی‌خواهم. این مال شماست. مال شماست که هنوز ویدئو و ماهواره می‌زنید. چه دارید می‌گوید؟ من یک عنایت زهرا را به فردوس و بهشت و غلمانش ندادم. گفتم: برو رد کارت. متقی؛ یعنی این. شما چه دارید می‌گویید؟

تو هنوز چشمت نگاه به بچه مردم می‌کند، دختر مردم می‌کند، خاک تو آن سرت بکنند. کجا احیاء رفتید؟ کجا قرآن سر گرفتید؟ با چه‌کسی هستی، کجا هستی، تو مستی. کجا هستی؟ تو مستی! مست؛ آن‌است که برای زهرای‌عزیز مشابه درست کند، برای آقا امیرالمؤمنین. مگر اهل‌تسنن درست نکردند. حالا به تو می‌گوید بیا. من در تمام جهان و دنیا خرد هستم، کارهای همه‌شان را زیر نظر آوردم، آن‌ها را دارم به شما می‌گویم. قدردانی کنید. آقا جان، شما حسابش را بکن، این پیامبر اکرم چقدر خوب است؟ خوبی‌اش را نمی‌توان گفت؛ حبیب خداست، بنده خداست، خدا به او گفته: بلّغ! حالا یک غنیمتی است. به یک‌نفر خیلی اطمینان داشت، به او گفت قسمت کن. جبرئیل نازل‌شد گفت: ای محمد! چرا به او گفتی؟ آن‌ها که به مردم داده، برو برگردان. حالی‌تان می‌شود؟ به‌دینم! همین حرف را اگر حالی‌تان بشود، رستگار رستگار هستید. این‌قدر باید در اختیار خدا باشد. ما کجا در اختیار خدا هستیم؟ بنده یعنی این.

خب، حالا طوری‌که نیست. آن‌ها مگر عبادت ندارند؟ خدا می‌داند چه قرآن‌هایی سر می‌گیرند، چه خدا، خداهایی می‌کنند، چه رسول‌الله، رسول‌الله می‌کنند. صدایشان تا آسمان می‌رود. چرا عبادتشان قبول نیست؟ علی ندارند. نمی‌توانم این‌کار را برای شما بشکافم. تو چه‌کسی را داری که قرآن سر گرفتی؟ به آن‌کسی‌که قرآن به او نازل‌شد، اغلب شما که قرآن سر گرفتید، قرآن به شما لعنت می‌کند! کجا به امر قرآن هستید؟ قرآن به تو گفته: نگاه به بچه مردم نکن، زن مردم نکن، معامله ربوی نکن، دروغ نگو، خدعه نکن، به‌فکر مردم باش، سخی باش. شما چه‌کار کردید؟ ماه‌رمضان رفت، چه حاجت برادر مؤمنی را برآوردید؟ به چه‌کسی افطاری دادید؟ چه‌کار کردید؟ قرآن؛ یعنی عمل به‌قرآن، علی می‌گوید: «انا قرآن‌الناطق» من قرآن‌ناطق هستم. آخرش هم یک‌حرف دیگری زدید. شما عین اهل‌تسنن هستید. هر طوری می‌خواهد بشود، می‌خواهید بیایید، می‌خواهید نیایید. ببین، الان به شما بشارت می‌دهم، آن‌ها را می‌گوید اهل‌جهنم هستند، مرتد هستند، به تو هم می‌گوید: اگر یکی از شما با دین از دنیا رفتید، ملائکه تعجب می‌کند. هم به تو می‌گوید، هم به‌من. من هم مصداق شما هستم. چرا؟ کارهایمان روی امر نیست. مکه‌ات روی امر نیست. کارهای ما روی امر نیست.

ببین، پیغمبر یکی از این‌کارها کرده، می‌گوید چرا؟ به پیامبر ایراد می‌کند. ما الان داریم چه می‌کنیم؟ اما الحمد لله کسانی‌که در جلسه ما بودند، در جلسه زهرا بودند، این‌قدر انفاق کردند، انفاق به آن‌ها احسنت گفت. قربانتان بروم، شما که نبودید چه‌کار کردید؟ کجا بردید؟ کجایید؟ خب، تو هم مشابه آن هستی؛ اما می‌خواهم به شما بشارت بدهم. حالا پیغمبر می‌گوید: هر کسی در این‌زمان دینش را حفظ کند، با من و در درجه من است. این‌که دارم به شما می‌گویم، امروز افشایش می‌کنم: اویس کنار رفت، برادر رسول‌الله شد، شما نمی‌توانید کنار بروید. چرا کنار نمی‌روید؟ چرا دوباره باز می‌روی عبادت می‌کنی؟ مگر پیامبر نگفت: واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، به‌خیر و شر آن‌زمان شرکت نکن، برو کنار. تو کنار نمی‌روی. یا رفیق‌داری، نمی‌خواهم خیلی بی‌حیاگری کنم. تو کنار نمی‌روی. کنار؛ یعنی گناه نکن، کنار؛ یعنی ویدئو نزن، کنار؛ یعنی تلویزیون نداشته‌باش، کنار؛ یعنی ویدئو نداشته‌باش، کنار؛ یعنی دروغ نگو، کنار؛ یعنی چشمت را حفظ‌کن، کنار؛ یعنی کنار بروید. کجا کنار می‌روید؟ حالا یک پسری گفته، حاج‌حسین گفته: برو کنار، پی کار نمی‌رود. اُف بر تو. بفهم من چه می‌گویم؟ از عقاید بد مردم برو کنار. تو عقاید بد مردم را امضاء نکن.

جانم، من عالم‌دوست هستم. هر کسی بگوید حاج‌حسین با علماء بد است، خدا او را نیامرزد. من با عالم ربانی خوب هستم که از خودش حرف نزند. چرا؟ به پیامبر خطاب شد، اگر از خودت حرف بزنی، رگ دلت را قطع می‌کنم. بدعت‌گذار از خودش حرف می‌زند، عمر و ابابکر از خودشان حرف زدند. هارون و مامون از خودشان حرف زدند. بنی‌عباس از خودشان حرف زدند. آن [بنی‌عباس] امام‌صادق را کنار گذاشت، از خودش حرف زد. آن امیرالمؤمنین را کنار گذاشت، از خودش حرف زد. حالا شما پیش‌کشتان! شما چه‌کار می‌کنید؟ عزیز من، قربانتان بروم، بیدار شوید.

اصلاً عید یعنی‌چه؟ یعنی ما یک‌ماه آزگار در نماز و روزه اطاعت خدا را کردیم، آیا عید تمام شد؟ اتفاقاً روایت داریم ماه رمضانی‌ها را مذمت می‌کند. می‌گوید: همین یک‌ماه خوب بودند، باقی‌اش دوباره می‌روند در همان کارهای زشتشان. عید؛ یعنی این. قربانت بروم، فدایتان بشوم، عزیز من، امروز عید است، باید زهرا به تو عیدی بدهد. امروز عید است، امام‌زمان به تو عیدی بدهد، امیرالمؤمنین به تو عیدی بدهد؛ یعنی بندگی تو را امضاء کند؛ آن‌وقت عید است. آن‌ها یک‌زمانی می‌گفتند: عید ما روزی بود از پهلوی اسمی نباشد، گفتم: بگو عید ما روزی بود از مشرکین اسمی نباشد؛ یعنی زمان امام‌زمان. ما داریم چه می‌گوییم؟ حالا ناراحت نباشید. پیش کوره و لوچه باز هم شما خوبید! باز لوچه، بهتر از کوره هست.

قربانتان بروم، فدایتان بشوم، بیایید حرف بشنوید. می‌خواهم حواستان جمع باشد، بعضی از شما مبتلا نشوید. [یک‌نفر] خواهرش به‌من زنگ زده‌است، می‌گوید: یک‌کار ناجوری کرده‌است، ده‌سال یا پنج‌سال او را زندان کردند. آخر، چه‌کاری است؟ چرا توجه نداریم؟ چرا ما فکر نداریم؟ باید با فکر قدم بزنیم. یک پرچم امر دستت باشد، با این قدم بزنی؛ هر کجا امر خدا و پیامبر است اطاعت‌کن، هر کجا است نکن، تو بنده‌خدایی. ما چه‌کاره‌ایم؟ قربانت بروم، خدا این پا و چشم و دستت را، تمام پیش تو امانت گذاشته‌است، حکم رویش صادر کرده‌است. عزیز من، نگاه به‌قرآن بکن، عزیز من، نگاه به متقی کن، عزیز من، نگاه به پدر و مادرت کن. نروید جای دیگری را نگاه کنید، چشمت را پر از عذاب می‌کند. مگر آن نبود که زمانی‌که از پیامبر آمد مسأله‌ای سراغ بگیرد، پسر عباس نگاه کرد. گفت: ای پسر عباس! خدا چشمت را پر از آتش کند. یک‌نگاه کرده، تو در تلویزیون و ویدئو به چند نفر نگاه می‌کنی؟ حالا یک دستگاه‌هایی دیگر هم درآمده‌است. هر روزی خارجی‌ها برای شما یک‌چیز جدیدی پیدا می‌کنند. خسته نشوی بس‌که نگاه به تلویزیون کردی! حالا نگاه به این بکنی، این از آن بدتر است. هر چیزی را دارند برای شما به‌وجود می‌آورند؛ نرو دنبالش.

عزیز من، قربانت بروم، فدایت بشوم، مگر تو اعتقاد به آخرت نداری؟ خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، گفت: این تجدد، پدر مردم را درآورده است. هر روز یک‌چیزی درمی‌آید. آن متقی اصلاً نگاه نمی‌کند؛ یعنی نگاه به‌دنیا نمی‌کند، دنیا را سه‌طلاقه کرده‌است. امیرالمؤمنین هم می‌گوید: دنیا را سه‌طلاقه کردم؛ برو ای شیطان، من نمی‌توانم تو را بگیرم. بابا جان، تو خودت می‌روی این آشغال‌کاری‌ها را می‌کنی. اصلاً اشتباه‌هایی هست که نمی‌خواهم وارد بشوم. اصلاً ولایت، دمده شده‌است، حضرت‌زهرا، دمده شده‌است. پیش چه کسانی؟ پیش شما که دم از اسلام می‌زنید. اسلام، به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسلمانی ماست. قربانتان بروم، روح اسلام، ولایت است. مگر آن‌ها اسلام ندارند؟ خب، ولایت ندارند، اهل‌جهنم هستند. تو چه‌کاره‌ای؟ من چه‌کاره‌ام؟ خب، تو مشابه همان‌ها هستی. الان امام‌زمان در شهر دارالمؤمنین بیاید، از در دروازه کاشان، از در دروازه قلعه وارد شهر بشود، بخواهد یک‌خانه برود که ویدئو و تلویزیون نداشته‌باشد، خانه چه‌کسی برود؟ خانه کدام‌یک از علماء برود؟ آن‌ها که دم از دین می‌زنند، شما که هیچ‌چیز! کجا برود؟ کجا برود که مرکز فساد نشود؟ خب، بفرما بگو کجا برود؟ اگر خانه ما بیاید که آمده‌است. چرا خانه تو نمی‌آید؟ خانه تو، انگلیسی می‌آید، آمریکایی می‌آید، ژاپنی می‌آید، همه توی خانه‌ات می‌آیند، تقبل‌الله هم به تو می‌گویند! ای کسی‌که پیرو ما هستی، تقبل‌الله! اما امام‌زمان می‌آید، می‌گوید: تو یاور من هستی. کجا بیاید؟ به تمام آیات قرآن، راست می‌گویم.

برو جانم! برو دست از این کارهایت بردار. امروز روز عید است. قرارداد کنید که این‌کارها را دیگر نکنید. با امام‌زمان شرط کنید، دل امام‌زمان را خوش کنید. به‌دینم، امام‌زمان دارد «هل من ناصر» می‌گوید، خدا می‌داند «هل من ناصر» می‌گوید. این حضرت‌معصومه دلش خون‌است. می‌گوید: زیارت می‌کنند [قبر] ما را، اطاعت نمی‌کنند امر ما را. به تمام آیات قرآن، امام‌رضا گفت: ما را زیارت می‌کنند، به امر ما نیستند، کارشان است. تمام این‌ها رد است. حالا تو پا شو برو امام‌رضا. تو چه‌کسی را می‌خواهی؟ لا اله الا الله، نمی‌توانم حرفم را بزنم. این‌قدر دیشب از خدا خواستم، [گفتم:] خدایا، زبانم را حفظ‌کن. چه‌کسی را می‌خواهی؟ کجا هستی؟ کجا هستی؟ تو مستی. مست که حالی‌اش نیست. تو حالی‌ات نیست که ویدئو می‌زنی و ماهواره می‌زنی و تلویزیون می‌زنی و این دستگاهها را می‌زنی، حالی‌ات نیست. جان من، برو نصف‌شب با خدا و امام‌زمان عشق‌بازی کن. به تمام آیات قرآن، به امام‌زمان گفتم، گفت: خوشی تمام شد، گفتم: دو تا خوشی هست: یکی آدم خدمت امام‌زمانش باشد، یکی بیتوته‌شب، برود با خدا حرف بزند، با خدا بیتوته کند. اویس همین‌جور بود. حالا می‌گوید: برادر من است.

کار به این حرف‌ها نیست، بیا این‌طرف. تو اگر پدرت ناجور است، بیا این‌طرف؛ مثل پسر ابابکر. الان خیلی از باباها ناجور هستند، نمی‌خواهم داخل شوم؛ بیا این‌طرف. چرا می‌گوید محمد بن ابابکر؟ یعنی پسر ابابکر، پسر من است. طرف ولایت رفته‌است. تو طرف چه‌کسی می‌روی؟ حالا پسر ابابکر را بهشت استقبال می‌کند. چرا؟ امر رسول‌الله را اطاعت می‌کند، امر خدا را اطاعت می‌کند. امروز خبر دارم خیلی از پدرها اینجور هستند؛ اما به او جسارت هم نکن، به او نگو تو اینجوری هستی، برو کنار. این‌را هم دارم می‌گویم. الان گفتم. آدم با بعضی از پدرها، باید برخورد داشته‌باشد؛ یعنی با آن عقایدی که اهل‌تسنن را می‌خواهد، با آن عقاید که درست نباشد. بعضی‌هایشان هستند دیگر. الان در خانه ما آمده، می‌گوید: من نمی‌توانم از آن‌ها دست بردارم؛ آن یکی پدر زن رسول‌الله است، آن یکی چقدر در جنگها خدمت کرده‌است!!! (صلوات)

جلسه ولایت، آدم ساخته می‌شود؛ اما بخواهی ساخته بشوی. تو این‌جا می‌روی، آن‌جا می‌روی، همه جایی هستی. همه جایی نباش. برو عزیز من! یک‌جایی باش. قربانت بروم، من به کسی کاری ندارم؛ من الان توی عمر و ابابکر هستم. خیلی از آن‌ها رفتند. الان هم همین‌سان هستند. آخر، شما حسابش را بکن؛ علی به این خوبی، هفتاد هزار نفر طرف آن‌ها بروند، پنج‌نفر طرف امیرالمؤمنین باشد؟ مگر الان نیست؟

قربانتان بروم، چه‌چیزی به شما بگویم. حالا روز عید من شما را گیر آوردم. شما از این‌جا که می‌روید، باید پرچم ولایت دستتان باشد، پرچم هدایت دستتان باشد. از خانه ما که بیرون رفتید، هر کجا امر هست، اطاعت‌کن، هر کجا هست نکن؛ من حرفم این‌است؛ آن‌وقت بنده‌خدا می‌شوی، بنده خلق نمی‌شوی. حالی‌تان شد من چه می‌گویم؟ ما کاری نداریم. این خود انبیاء هم خلق هستند. خدا می‌گوید: امرش را اطاعت‌کن. متقی را هم می‌گوید امرش را اطاعت‌کن. حالی‌ات می‌شود من چه می‌گویم یا نه؟ هر خلقی که بد نیست. تو خلق خلق‌پرست هستی، بد هستی. تو باید خلق باشی، ولایت‌پرست باشی، خداپرست باشی. تو دیگر خلق نیستی، تو روح شدی. رفقای‌عزیز، ما دلمان می‌خواهد شما روح باشید.

بیایید دست از جسمیتتان بردارید. جانم، زمان امام‌زمان هم همین‌جور می‌شود. روایت داریم دختری که وجیه‌ترین آن‌زمان باشد، تشت‌طلا سرش باشد، مغرب برود، مشرق برود، هیچ‌کس کارش ندارد؛ یعنی حالا هم هستند. آدمهایی که دنیا را نمی‌بینند، همان‌ها هستند. ما دلمان می‌خواهد شما الان در این‌زمان بد، زمان امام‌زمان پیشتان باشد. اگر مردم خوب باشند که دنیا که بد نمی‌شود، همین دنیا هست که امام‌زمان می‌آید اتصال به بهشت می‌شود. اتصال به خدا می‌شود، همین دنیاست. دنیا که عوض نمی‌شود، تو را عوض می‌کند. اما ببین چه می‌کند؟ این‌جای تمام این‌ها روی پیشانی‌شان نوشته می‌شود: [مارک] منافق می‌زند، پاکسازی می‌کند. این پاک‌سازی نیست که این‌ها می‌کنند. پاک‌سازی که دلم بخواهد که نیست، پاک‌سازی را که خدا بخواهد می‌زند. امام‌صادق قسم می‌خورد، می‌گوید: به عزت و جلال خدا قسم، به خدا قسم، مهر زننده، علی‌بن‌ابی‌طالب است. حالا دست از علی برداشته‌اید. روی پیشانی‌تان مهر می‌زند، مشابه درست کرده‌اید. جگر من خون‌است.

آسوده‌خاطرم که در دامن توامدامن نبینم که در دامنش بروم

یقین کردم، دامان توست اتصال به ماوراء بود، کجا می‌روید؟ عزیز من، بیا در دامان امام‌زمان. به تمام آیات قرآن، من یک‌دفعه، دو دفعه [امام‌زمان را] دیدم، فقط تنهاست. این‌همه عالم و این‌همه مجتهد و این‌همه اسلام، آخر، یکی نباید با امام‌زمان باشد؟ چرا؟ توی اهل‌دنیا و شهوت و تجدد این‌ها هستید. جانم، بیا بیرون، شما در چاله افتادید، بیا از چاله بیرون. من امروز دارم چه می‌گویم؟ به تمام آیات قرآن، این حرف‌ها هیچ‌کجا نیست. ان‌شاءالله، امیدوارم که شما قدری این حرف‌ها را عمل کنید. این کتاب گنجینه را، این‌را قدرش را بدانید. گنجینه؛ یعنی سینه زهرا، والله، این کتاب، به امر زهرا نوشته شده‌است. من عقیده‌ام این‌است که دست بی‌وضو به این نزنید؛ اما تا آخر بخوان. بعضی‌ها می‌گویند بیست‌دفعه خواندم، بعضی‌ها هم نصفش را خوانده‌اند. یک‌نفر من را زنده کرده‌است. می‌گوید: یک‌نفر را هدایت کنی، بس است. یک‌نفر من را زنده کرد. گفت: حاج‌حسین، اگر دنیا، همه‌اش مال من باشد، همه دنیا را می‌فروشم، این کتاب گنجینه را می‌خرم. تو که خواندی، یک‌نگاه به او کردی یا نه؟ گفتم: این کتاب را هر کسی‌که می‌خواند، با ولایت به او تزریق باشد. وقتی ولایت به او تزریق شد، این‌هم ولایت است، به این اتصال می‌شود؛ وگرنه فایده ندارد.

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه