منتخب: شهادت امامحسین
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است، به اولیای امور کار نداشته باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
اینهایی که به صحرای کربلا آمدند، همهشان حرامزاده بودند؛ چونکه امام صادق (علیهالسلام) فرمود: کسی با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بد نمیشود مگر حرامزاده. حالا امام حسین (علیهالسلام) قدری امیدواری به اهل کوفه داشت؛ چونکه بعضیها را به زور آورده بودند، بعضیها را به پول آورده بودند. امام حسین (علیهالسلام) به اینها نگاه کرد، گفت: شاید بغض علی (علیهالسلام) نداشته باشند، امام حسین (علیهالسلام) هنوز یک امیدی دارد؛ نه اینکه نداند، امید با دانستن دو تاست. من الآن میدانم که این آقا شَقی است؛ اما یک احتمال هم میدهم و میگویم شاید سعید بشود، امام حسین (علیهالسلام) خیلی با شقی بودنش کار نداشت؛ تا حتّی علیاکبر (علیهالسلام) کشته شده؛ اما هنوز به اهل کوفه یک ذرّه امیدواری دارد. خلاصه وقتی نوبتِ امام حسین (علیهالسلام) شد. امام رُو کرد به لشکر و گفت: تقصیرم چیست؟ شما مرا دعوت کردید، جرمم چیست؟ مگر حلالی را حرام یا حرامی را حلال کردم؟ یک دفعه همه لشکر ابنزیاد گفتند:«بُغضاً لِأبیک»: به خاطر بغضی که با پدرت داریم، تو را میکشیم. امام حسین (علیهالسلام) بنا کرد به گریه کردن. چرا گریه کرد؟ دید همه اینها کافر شدند. اهل کوفه بُغض علی (علیهالسلام) داشتند نه حبّ علی (علیهالسلام). وقتی امام حسین (علیهالسلام) دید اینها همه از ولایت ساقط شدند، دست به شمشیر کرد. ببین امام حسین (علیهالسلام) بُغض علی (علیهالسلام) را جرم حساب کرد؛ اما آیا کُشتن آقا ابوالفضل (علیهالسلام) و آقا علیاکبر (علیهالسلام) جرم نیست؟! چرا والله، اما این جرم؛ یعنی بُغض علی (علیهالسلام) از هر جرمی بالاتر است. توجّه کنید مبادا شما را از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و امام زمان (عجلاللهفرجه) جدا کنند! [۲]
حالا امام حسین (علیهالسلام) در میدان آمده و میجنگد؛ اما میگوید: «لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم.» دائم دارد با خدا نجوا میکند، دائم دارد از خدا مدد میخواهد، آنی امام حسین (علیهالسلام) بدون نجوا نیست. ایخدا! کمکم کن! «لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم.» امام حسین (علیهالسلام) دارد نیرو و کمک میگیرد. ایخدا! قدرت تو دادی و تو میدهی. [۳]
تمام ممکنات منتظر امرند. آقا امام حسین (علیهالسلام) به شمشیرها گفت: اگر دین جدّم باقی میماند، اجازه میدهم بیایید به من بخورید. [۴] روایت داریم: امام حسین (علیهالسلام) دوازده فرسخ از کوفه تا کربلا تمام لشکر ابنزیاد را متفرّق و متلاشی کرد. به ابنزیاد خبر دادند: امیر! اگر حسین یک حمله دیگر بکند، تمام مردم از بین میروند، حسین دیگر دیّاری را باقی نمیگذارد. ابنزیاد گفت: «الحمد لله»، از تخت پایین آمد و سجده کرد. گفتند: امیر! حسین تمام لشکر را متلاشی کرده، تو از تخت پایین میآیی و سجده شکر میکنی؟! ببین چه جور حرف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را قبول دارد! چه جور شناخت دارد! گفت: از دو لب پیامبر شنیدم که وقتی به حسینِ من عرصه را تنگ میکنند و دورش را میگیرند، دست به شمشیر میکند، حمله میکند و لشکر را تا دروازه کوفه متلاشی میکند؛ حسین نیم ساعت یا یک ساعت، بیشتر زنده نیست. حالا امام حسین (علیهالسلام) برگشت، گویا قدری خستگی به او اثر کرده بود، چه بگوییم؟! هر چه در باره امام بگوییم، کفر میگوییم! یک نفر سنگی به پیشانی امام حسین (علیهالسلام) زد. [۵]
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: آنهایی که حَربه نداشتند، دامنهایشان را پُر از سنگ کردند، به جدّم بزنند؛ تا ثواب ببرند. [۶] وقتی سنگ به پیشانی امام حسین (علیهالسلام) خورد، امام پیراهن عربی را بالا زد، تا خون را پاک کند، یک دفعه ابنزیاد گفت: حرمله! آیا رگ دل حسین را نمیبینی؟ تیری به امام حسین (علیهالسلام) زد. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! گفت: تیر آمد و به قلب امام حسین (علیهالسلام) نشست، امام نمیتوانست تیر را درآورد، آن را از عقب درآورد، خون مثل فواره بالا زد. حالا کسی باز هم جرأت نمیکند که پیش امام حسین (علیهالسلام) برود، میگوید دوباره حسین خدعه کرده، بلند شود دیّاری از ما را باقی نمیگذارد. خدا ابنسعد را لعنت کند! به آنها گفت: تیر سهشعبه به قلب حسین خورده و در ظاهر افتاده، حسین «غیرة الله» است، رُو به خیمههایش بروید! اگر رَمق داشته باشد، بلند میشود. لشکر رُو به خیمههای امام حسین (علیهالسلام) رفتند. روایت داریم: امام حسین (علیهالسلام) به این نیزهای که داشت، تکیه داد و فرمود: «یا شیعیان ابوسفیان! دینُکم دینارُکم.»: ای شیعیان ابوسفیان! شما که دینتان را برای دینار دادید، اگر کافر هم هستید، آن حمیّتتان چه شد؟! غیرتتان کجا رفته؟! من با شما جنگ دارم و شما با من؛ کجا رُو به حرم رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) میروید؟! رفقای عزیز! مبادا شما دینتان را برای دنیا و دینار بفروشید! والله، پشیمان میشوید. ببین آقا امام حسین (علیهالسلام) تا آخرین نَفَس از حرمش و ناموسش دفاع کرد. جان من! عمْر من! میخواهد زینب (علیهاالسلام) ناراحت نباشد. امام حسین (علیهالسلام) یکی روی پدرش و یکی روی حَرَمش، خیلی حساب میکرد؛ چونکه حرم رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) و حرم علی ولیّ الله (علیهالسلام) است. حالا ابنسعد گفت برگردید! کار حسین را تمام کنید!
خدایا! عاقبتتان را بهخیر کن!
خدایا! ما را بیامرز!
خدایا! تو را به حقّ امام حسین قسمت میدهم، عشق و محبّت امام حسین (علیهالسلام) را در قلب و جان ما تزریق کن!
خدایا! هر محبّتی بهغیر از محبّت خودت و ائمه (علیهمالسلام) به دل این حضّار مجلس است را بیرون کن! خدایا! ما را با ائمه (علیهمالسلام) محشور کن!
خدایا! تو را به حقّ امام زمان قسمت میدهم، ما را بیامرز!
خدایا! من از زبان حضّار مجلس میگویم: خدایا! ما با امام حسین (علیهالسلام)، تجدید میکنیم دست بهدست امام حسین (علیهالسلام) میدهیم. امام زمان! شاهد باش! ما دست به دست دادیم که دیگر امام حسین (علیهالسلام) را، امرش را اطاعت کنیم. ما دیگر گناه نکنیم، از حسین (علیهالسلام) و بچّههایش جدا نشویم، ما همیشه با عشق اینها باشیم، نه با عشق گناه.
خدایا! یا امام زمان! تو را به حقّ جدّت حسین، ما را قبولکن! ما را در خانهات راه بده!
خدایا! والله، من قسم میخورم، روح این حضّار را میبینم، اینها عمداً گناه نمیکنند؛ اما گناهانشان را بیامرز! اینها از این عاشورا بیگناه باشند.
خدایا! حالا توفیق بده، دیگر هم گناه نکنیم. [۷]
دیگر ببینید
ارجاعات
- ↑ عاشورای 85 (دقیقه 32 و 34 و 35 و 36) و اصولدین و سلامتولایت 78 (دقیقه 57)
- ↑ عاشورای 85 و عاشورای 77
- ↑ اصولدین و سلامتولایت 78 و تولی و تبری 76
- ↑ انسان مختار در نظام آفرینش 77
- ↑ شب تاسوعای 86 و عاشورای 87 و عاشورای 77
- ↑ شناخت فامیل 86 و عاشورای 77
- ↑ عاشورای 85 و شب تاسوعای 86 و شیعه شفاعتکن است 83 و صفاتالله 82 و عیدی ما ولایت 76