یاد

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۴ توسط Mojahed (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علیّ‌بن‌الحسین و أولاد الحسین و رحمة‌الله و برکاته

یاد
کد: 10236
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1381-06-28
تاریخ قمری (مناسبت): ایام سیزده رجب (12 رجب)


رفقا! امروز می‌خواهم یک عیدی به شما بدهم که هنوز این حرف را نزدیم. من گفتم این حرف‌ها در عالم است، زده نشده، نه این‌که حالا ما بخواهیم بگوییم یک‌حرفی بوده‌است و نبوده‌است. تمام این حرف‌ها در عالم است. یک‌دفعه به شما گفتم این حرف‌ها، این صحبت‌هایی که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) در چاه می‌زند لغو نیست. زمانی‌که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید تمام این چاه، مانند ضبط‌صوت از اوّلی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) حرف زده، زده می‌شود و در عالم پخش می‌شود؛ آن‌وقت یک حرف‌هایی در عالم زده‌شده، این‌ها مثل این‌است یک پرده رویش است، حالا وقتی‌که گریه‌ای، زاری و التماس می‌کنی، خدا از آن‌ها در دل تو ایجاد می‌کند.

من می‌خواهم یک عیدی به شما بدهم، من هم یک عیدی از خدا می‌خواهم؛ آن عیدی که از خدا می‌خواهم ولایت وجود شما است؛ یعنی خدا شما را برای ما نگه‌دارد. اگر شما نیایید، ما نمی‌توانیم حرف بزنیم؛ پس وجود شما یک وجود ارزنده‌ای است. چرا؟ روزی شما هم خیلی است، رزق‌تان خیلی است. رزقی که خدا به دهان من حواله می‌کند به شما بگوید، من استفاده می‌کنم و قدردانی از وجود کوچک و بزرگ شما می‌کنم و امیدوارم که خدا ولایت را از من نگیرد، شما را هم نگیرد. (صلوات بفرستید.)

حالا این‌که به‌وجود آمده است «یاد» است، توجه بفرمایید. «یاد» خیلی مهمّ است، آن‌قدر مهمّ است [که] اگر ما چندین‌هفته از «یاد» صحبت کنیم، یک گوشه‌ای از آن‌را گفتیم که «یاد» یعنی‌چه؟ اگر می‌خواهید ببینید چقدر مهمّ است: خدای تبارک و تعالی تمام این خلقت را خلق کرده‌است. خدا صدها، هزارها کُرات دارد، فقط این‌ [کُره] که نیست. این کُرات را می‌گوید یک کُرات خاش‌خاشی است؛ یا مثلاً امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوید: دنیا، به منزله استخوان‌خوک در دهان سگ‌خوره‌دار است. توجّه کن من می‌خواهم چه بگویم؟ آن‌وقت خدا، صدها، میلیاردها کُرات دارد؛ یک‌دفعه خدا می‌گوید: «یاد» من باشید! پس یاد، از تمام این کُرات بالاتر است که خدا می‌گوید «یاد» من باشید! یاد، خیلی مهمّ است. دلم می‌خواهد به این حرف توجّه کنید! این عنایت حضرت‌معصومه (علیهاالسلام) است، از برای روح ایشان یک صلوات بفرستید.

یاد، توأم است با امر است. «یاد» شما را حرکت می‌دهد. یاد، روح است. یاد، جسم نیست. حالا توجّه بفرمایید این «یاد» چقدر مهمّ است؛ پس رفقای‌عزیز! همیشه با «یاد» قدم بزنید! یاد، شما را حرکت می‌دهد. الآن شما را حرکت داده [و] این‌جا آمدید. اگر می‌خواهید توجّه بفرمایید که چقدر [«یاد»] مهم است؛ آقا موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) یک عمله دارد، آن‌جا کار می‌کند. شب آن‌جا خوابید. قدری که از شب رفت، دید موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) کناری رفت، مرتب، «أبکی، أبکی» می‌کند، تا صبح با خدا مناجات کرد. مناجات موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) یک خلقت است، خود امام یک خلقت است، مناجاتش یک خلقت است. حالا توجّه بفرمایید من می‌خواهم با این زبان الکنم به امید خدا «یاد» را پرورش بدهم. حالا این عمله هم پیش موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) آمد [و] گفت: آقاجان! من هر وقت پا می‌شدم، دیدم شما «أبکی، أبکی» می‌کنی، من هم دلم می‌خواست؛ خب خسته‌ام. (من عملگی کرده‌ام، خیلی آدم خسته می‌شود، خدا قسمت‌تان نکند، خدا همیشه شما را فرمانده قرار بدهد! بیایید فرمان ببرید، فرمانده بشوید!) موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) مرتّب به او گفت: تو ثواب کردی، این‌قدر گفت از عبادت خودش بالاتر برد. [آن عمله گفت:] آقا! من چه کردم؟ گفت: پا شدی، آب خوردی، «یاد» لب‌تشنه جدّم حسین (علیه‌السلام) کردی. ببین، یاد، چقدر مهمّ است! یاد، خیلی مهمّ است؛ یا می‌گوید اگر برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) گریه‌ات نمی‌آید، تباکی کن! حالا می‌گوید اگر «یاد» امام‌ حسین (علیه‌السلام)باشی، یک لکّه‌اشک بریزی، آن‌قدر این اشک قیمت دارد، اگر در جهنّم بریزد، جهنّم طوفان می‌شود؛ یعنی تعادل خودش را از دست می‌دهد. چون‌که «یاد» آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) بودی.

به «یاد» توجّه کنید! عزیز من! می‌گوید اگر شما الآن گرفتی خوابیدی، «یاد» مستضعف باشی، «یاد» فقرا باشی، «یاد» باشی [که] کار خیر کنی، [ خدا می‌گوید:] ای ملائکه من! برای ایشان ثواب بنویسید! مگر ثواب ملائکه شوخی است؟ اما این ثواب را به «یاد» تو می‌دهد. «یاد»، خیلی مهمّ است؛ اما این‌جور باشد: حالا [عزرائیل] آمده با اجازه، پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبض‌روح کند، می‌گوید: بهشت را زینت کردیم، حوریّه‌ها این‌جور شده، ملائکه صفّ کشیدند، ببین، «یاد» است؛ می‌گوید: با اُمّت من چه می‌کنید؟ «یاد» است. فضّه خانه آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمده‌است. فضّه تا آخر عمرش فقط با قرآن سر و کار داشت و حرف می‌زد. عزیز من! شما هم باید با قرآن حرف بزنید! توجّه کن! حالا دست‌هایش را به‌هم مالیده، این [فضّه علم] کیمیا داشت، ریگ‌ها همه جواهر شد. («یاد» مصداق دارد، عزیزان من! باید از برای «یاد» مصداق درست کنید! این حرف از آن حرف‌ها نیست که بایگانی کنید! به کوچک و بزرگ‌تان می‌گویم، اگر بایگانی کنید، بی‌وجدانی کردید! باید این حرف را یک‌قدری پرورش بدهید!) حالا [امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)] می‌گوید: آفتابه و لگن را بیاور! امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) این‌جور می‌کند، روایت داریم: از هر انگشتش یک رقم جواهر می‌ریزد. می‌گوید: فضه! اگر خانه ما هستی، به کار ما کار نداشته‌باش!

وقتی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) به ظاهر از دنیا رفت، صدها خانواده بی‌سرپرست شدند. خرابه‌نشین‌ها همه بی‌سرپرست شدند. حالا امام‌ حسن (علیه‌السلام) در یک خرابه‌ای گذر می‌کند، می‌بیند صدای ناله‌ای می‌آید، می‌رود، می‌گوید: چه شده؟ می‌گوید: دو روزی است آن‌کسی‌که می‌آمد از ما سرپرستی کند، نیامده‌است. [امام فرمود:] ای خرابه‌نشین! آیا یادداشتی از او داری؟ گفت: بله! والله! وقتی می‌آمد، دیوار و سنگ و همه این‌ها به او سلام می‌کردند، همه ذکر می‌گفتند، تسبیح می‌گفتند. می‌گوید: او پدر من است. توجّه کن! مگر علی (علیه‌السلام) نمی‌تواند این‌ها را سرپرستی کند و از آن کرامتی که دارد، یک پولی به این‌ها بدهد و یک‌چیزی به این‌ها بدهد و این‌ها آرامش پیدا کنند؟ به «یاد»شان است، می‌رود نخلستان درست می‌کند. امام‌ صادق (علیه‌السلام) می‌رود کشاورزی می‌کند، مگر نمی‌تواند؟ چرا، این «یاد» خیلی مهمّ است. خدا می‌خواهد «یاد» فقرا باشی، «یاد» مردم باشی. علی (علیه‌السلام) با «یاد» سر و کار دارد، نه با کرامت خودش.

شما الان به امید خدا یا کربلا می‌روید یا مشهد می‌روید یا مکه می‌روید، من والله، سپاسگزاری از کوچک و بزرگ شما می‌کنم. من هم شرمنده شما هستم، هم شرمنده خدا که من را از قلب شما بیرون نمی‌برد. حالا هستند رفقایی که یک جفت جوراب می‌آورند. این جوراب یا پانصد تومان است یا دویست‌تومان است، من نمی‌دانم که الان جوراب چند است؛ اما این قیمت مالی ندارد، قیمت «یاد»ی دارد. مگر قیمت «یاد»ی یک جفت جوراب را ممکن‌است من هضم کنم؟ این قیمت «یاد»ی دارد، قیمت یادی خیلی ارزش دارد. ببین، می‌گوید به «یاد» امام‌حسین (علیه‌السلام) باش، اینجور ارزش دارد. «یاد» باید باشد. رفقا، ما باید «یاد» هم باشیم. دوباره تکرار می‌کنم آنقدر این مهم است که خدا می‌گوید: «یاد» من باشید. چقدر مهم است که می‌گوید «یاد» من باشید. آخر خدا احتیاج دارد؟ عزیز من، دارد تو را ادب می‌کند. من که خدا هستم «یاد» را می‌خواهم، «یاد» را دوست دارم. حالا تمام ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) روی «یاد» کار می‌کنند.

اما این «یاد» باید با امر توام باشد. الان «یاد» که کردی باید امر هم رویش باشد؛ یعنی توام باشد. اگر نه ممکن‌است «یاد» بد هم بکنی. «یاد» به‌غیر امر، «یاد» اطاعت شیطان است. آن «یاد» تو می‌آورد که به‌غیر امر کاری کنی؛ اما «یاد» باید با امر باشد. من دلم می‌خواهد، خواهش دارم، تمنا دارم، رفقا که در مجلس هستند، علما، آقایان هر که هستند با من مجادله کنند، جدل کنند، حرف بزنند که این مطلب قشنگ جا بیفتد، اگر خودشان توجه دارند، باید خیلی روی «یاد» فکر کنند.

امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) اگر نباشد تمام عالم فروریزان می‌شود. والله، امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌گوید: زمین اهلش را فرو می‌برد. تمام این عالم تنظیم است، چیزی که تنظیم را به‌هم می‌زند «یاد» است. چرا؟ توجه کنید. والله، این حرف‌ها مال من نیست؛ این‌ها عنایت خداست، عنایت حضرت‌معصومه است. ببین «یاد» چطور است؟ «یاد» تنظیم این دنیا را به‌هم می‌زند. حالا توجه بفرمایید. ببین، شما آقا جان، قربانت بروم، الان کارخانه‌داری، یادت می‌رود حقوق شاگردهایت را بدهی چطور می‌شود؟ آقا جان، شما معدن داری یادت می‌رود به آن برسی چطور می‌شود؟ این درخت را یادت می‌رود به او آب بدهی، خشک می‌شود. کشاورز یادش می‌رود به گندمها آب بدهد، خشک می‌شود. این آقا یادش می‌رود تو باغش برود آب بده، باغ خشک می‌شود، خشک شد هم که به‌درد نمی‌خورد. این نانوا یادش می‌رود برود خمیر بزند، صبح نان ندارد. این شاطر یادش می‌رود برود و بپزد، چیزی ندارد. پس تمام این تنظیم دنیا روی «یاد» دارد می‌گردد. تمام تنظیم عالم روی «یاد» دارد می‌گردد. خدا، پاسخ «یاد» را جزا می‌دهد؛ اما گفتم با امر باشد. امر با «یاد» توام به‌هم است. آنچه را که در این عالم دنیا دارد می‌گردد، روی «یاد» می‌گردد. باید «یاد»ت باشد. پس گفتم اگر امام نباشد، تمام عالم فروریزان می‌شود، اگر «یاد» نباشد، این دنیا فلج می‌شود. پس باید «یاد»ت باشد. آن‌وقت «یاد» روح است، جسم نیست؛ یعنی تو را حرکت می‌دهد. تو الان جان داری؛ اما «یاد» تو را حرکت می‌دهد. ان‌شاءالله امیدوارم که با «یاد» همیشه به راه خیر بروید، به طرف خیر بروید.

پس توجه کنید «یاد» خیلی مهم است. آنقدر مهم است که می‌گوید «یاد» من باشید، از آن‌جا می‌گوید «یاد» فقرا هم باشید، «یاد» مستضعفین هم باشید. اگر ما «یاد» را احترام کنیم، همه‌چیز را احترام کردیم. «یاد» بهشت هم باش، «یاد» جهنم هم باش، بدان آن‌ها برحقند. توجه کن، عزیز من، با «یاد» باید حرکت کنید؛ اما گفتم که اگر «یاد» نباشد، این دنیا تنظیم‌بودنش را از دست می‌دهد. «یاد» عنایت خداست، «یاد» روح است.

بی «یاد»ی تو را سقوط می‌دهد؛ تا حتی اگر جبرئیل باشد، اگر ملائکه باشد. ببین، عزیز من، این‌را من دوباره تکرار می‌کنم: انبیاء عصمت دارند، آن‌ها گناه نمی‌کنند؛ اما به آدم گفت: ای آدم، تو در بهشت هستی، تمام این بهشت در اختیار توست؛ اما نزدیک این درخت نرو. «یاد»ش رفت که نزدیک این درخت رفت، سیصد سال سقوط کرد. فطرس یک‌ذره کندی کرد، یک موضوعی را یادش رفت، سیصد سال به یک شاخه افتاد.

حالا چه‌کسی باید نجاتش بدهد؟ به این حرف‌ها توجه کنید. بابا، یقین کنید این حرف‌ها مال من نیست. با یقین این‌جا بیایید، با یقین بروید، من را نبینید. والله، این حرف‌ها همه‌اش معجزه است. به‌من چه؟ حالا توجه کن من چه می‌گویم. فطرس، یادش رفت. بی «یاد»ی، فراموشی است. اگر تو «یاد» نداشته‌باشی، فراموشی درست نیست. حالا یادش رفت، رفت پیش درخت سیصد سال افتاد. حالا باید چه کند؟ حالا چه‌کسی می‌تواند که خلاف «یاد» را جبران کند؟ ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام). حالا افتاده گریه می‌کند، ضجه می‌کند. حوا هم همین‌طور. چون‌که حوا باعث این فتنه شد. کسی‌که باعث فتنه شود، خودش مبتلاست. چرا می‌گویم کسی را تایید نکنید؟ اگر تایید کردی، با او شریکی. آقا جان من، حوا هم همین‌کار را کرد. اول شیطان حوا را گول زد، بعد آمد آدم را گول زد. شیطان قسم کبیره خورد، مگر منافق قسم بخورد، قسمش درست‌است؟ چرا باور می‌کنید؟ منافق، خودش درست نیست. تو چرا قسمش را باور می‌کنی؟ آخر باباجانِ من، شیطان رانده شده خداست. ای بابا، ای آدم، چرا حرف این باور کردی؟ ما به بابایمان هم اعتراض می‌کنیم. چرا حرف آن رانده شده را شنیدی؟ این‌ها همه می‌خواهند ما را ادب کنند. باباجان، کسی‌که مثل عمر و ابابکر و طلحه و زبیر لعنت شد دنبالش نرو. او خودش رانده است، تو دیگر می‌خواهی بروی به حرف این! چرا؟ فراموشی به او دست داد. توجه فرمودید یا نه؟ فطرس هم همینطور. حالا چه‌کسی نجاتش باید بده؟ آقا امام‌حسین (علیه‌السلام) حالا بنا کرد این‌ها را گفتن، گفت: این کیست؟ گفت: حسین است. ای‌خدا، دلم شکست. خدا گفت به این‌ها قسم بده. قسم داد، ترک‌اولایش قبول شد. هر کجا می‌روی، باید در خانه علی و بچه‌های علی بیایی. کجای می‌روی؟ پس «یاد» خیلی مهم است. از آدم بگیر بیا تا حالا.

عزیز من، مواظب «یاد» باشید. «یاد» خیلی مهم است. دوباره تکرار می‌کنم خدا هم می‌گوید «یاد» من باش، حالا می‌گوید چه؟ خدا که احتیاج ندارد، خدا می‌خواهد به تو عنایت کند. می‌گوید: حالا که «یاد» من بودی، من هم به «یاد» تو هستم. خدا تو را می‌آورد و روبرویت می‌کند. خدا می‌شود تو، تو هم می‌شوی خدا. به این حرف‌ها توجه می‌کنید یا نه؟ می‌گوید «یاد» من بکن، من هم تو را یاد می‌کنم. چه خدای خوبی داری؟ کجا می‌روی به‌غیر از در خانه‌خدا؟ می‌گوید «یاد» من بکن، یک‌قدم بیا، صد قدم به سویت می‌آیم. یک‌چیزی بده، صد تا این‌جا به تو می‌دهم، هزار تا آن‌جا. ما باور نمی‌کنیم که! ما باور نداریم.

عزیزان من، «یاد» را تقویت کنید. بی «یاد»ی از همه‌چیزی تو را فارغ می‌کند، دور می‌کند. بیایید «یاد» وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشیم. عزیز من، والله، اگر یاد ایشان باشی، تو را یاد می‌کند. چرا امام‌رضا (علیه‌السلام) می‌گوید: «یاد» من باشید، سه‌جا می‌آیم: شب اول قبر می‌آیم، میزان الاعمال می‌آیم، قیامت می‌آیم، چرا می‌آید؟ چرا حالا نیاید؟ چرا آن‌موقع بیاید، حالا نیاید؟ خب، یادش باش. تو الان می‌خواهی بروی، «یاد» چند چیز هستی. طرقبه بروی، کوه‌سنگی بروی، باغ‌وحش بروی و از آن‌طرف هم شمال و ممال و دومال! بروی.

به والله قسم، راست می‌گویم، به امام‌رضا (علیه‌السلام) راست می‌گویم، من رفتم توی فکر که چطور است که خدا می‌گوید از هر هزار تای این‌مردم آخرالزمان، یکی با دین از دنیا نمی‌روند. گفتم من از خودشان می‌پرسم. رسیدم خدمت آقا امام‌رضا (علیه‌السلام) خیلی هم شاد، این‌ها نزول می‌کنند، با ما حرف می‌زنند. گفتم: این روایتی که پسرت می‌گوید روی حقیقت است که امام که بی‌حقیقت حرف نمی‌زند، می‌گوید: هر کسی شما را زیارت کند، ثواب هفتاد حج، هفتاد عمره دارد. آقای میلانی فرمود: هر دفعه که زیارت می‌کنی [هفتاد حج، هفتاد عمره دارد]، من یک‌دفعه می‌آیم، این‌ها پنج‌دفعه، ده‌دفعه می‌آیند. حضرت فرمود: این‌ها کارشان است. زد کنار، این‌ها کارشان است! یعنی‌چه؟ این‌جا می‌روی، آن‌جا می‌روی، زیارت هم می‌روی، اصلاً به عنوان زیارت مردم، یک جاهایی می‌روند. من اولاً با هیچ هیأتی نرفتم. از اول تشخیص دادم، با هیچ هیاتی نرفتم. آمدند من را مجانی ببرند، من مجانی، غیر مجانی حالی‌ام نیست. مجانی‌اش هم یک‌وقت درست نیست، نرفتم. دیدم داشت می‌گفت: نمی‌دانم این سینما و تئاتری که میدان شوش است، آن‌نیست، آن اول اول خیابان تهران، سر پل فلان است! داشت آدرس می‌داد. این دارد مشهد می‌رود. آره، تو بمیری هفتاد حج قسمت تو شده‌است. بگذار توی جیبت! شیطان تو را بازی می‌دهد. یک پستانک در دهان تو می‌گذارد، هیچ‌چیز توی آن‌نیست، تو [آن] را می‌مکی. حضرت فرمود: این‌ها کارشان است. بابا، بیا کار تو نباشد، مقصدت امام‌رضا (علیه‌السلام) باشد، وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشد. کار تو نباشد امام‌زمان، امام‌زمان بکنی. ما کارمان است. (صلوات)

«یاد» خیلی ابعاد دارد، ابعاد آن‌هم خیلی زیاد است. «یاد» خیلی مهم است. من دلم می‌خواهد همیشه «یاد» امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشید، «یاد» امام‌حسین (علیه‌السلام) باشید، «یاد» خدا باشید، «یاد» ولایت باشید.

حالا این جمله را می‌خواهم بگویم. حالا می‌گوید: «انا مدینة‌العلم و علی بابها» از در علی بیا. یا می‌گوید: «این الرجبیون» رجبیون کجایند؟ یک نفسی ماه‌مبارک رمضان می‌کشی عبادت است؛ تا حتی روایت داریم اگر کسی خوابش ببرد، (خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را این جمله را ایشان گفت) ، ملائکه می‌آیند تو را اینطور می‌کنند، مبادا دست تو زیر تنه‌ات مانده‌باشد، این‌قدر ماه‌مبارک رمضان به‌فکر تو هستند؛ اما نمی‌گوید این الرمضانیون، یا ماه‌شعبان ماه خود پیامبر است. نمی‌گوید: این الشعبانیون. می‌گوید: این الرجبیون! کسانی‌که «یاد» علی بودند، کسانی‌که از در علی آمدند، «یاد» علی بودند. حالا بالاتر ببرم؟ این مثل آن‌است که خدا به پیامبر می‌گوید: «بلغ» پاشو، تبلیغ‌کن، هدایت با من است. همیشه خدا یک‌چیزی را برای خودش گذاشته‌است. خدا یک برتری به تمام ائمه (علیهم‌السلام) دارد، همیشه برای خودش چیزی می‌گذارد. حالا می‌گوید: «این الرجبیون»، بیایید مزد شما را من بدهم. هیچ قدرتی نمی‌تواند مزد ولایت را بدهد. هر مزدی یک‌چیز جزیی است. هر مزدی که کسی راجع‌به ولایت بدهد، یک‌چیز دنیایی است؛ اما خدا می‌گوید: «این الرجبیون» بیایید من به شما بدهم. خدا چه به تو می‌دهد؟ محبت خودش را به تو می‌دهد. خدا چه به تو می‌دهد؟ اصلاً محبت خود امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به تو می‌دهد. چه‌کسی می‌تواند بدهد؟

چند شب پیش پا شدم، گفتم خدایا، دو تا چیز می‌خواهم که هیچ‌کسی نمی‌تواند بدهد. اصلاً هیچ قدرتی نمی‌تواند بدهد. من یکی محبت تو را می‌خواهم، یکی محبت دوازده‌امام (علیهم‌السلام) را می‌خواهم. چه‌کسی می‌تواند بدهد؟ چه‌کسی می‌تواند بدهد؟ چیزی از خدا بخواهید که خلق نتواند به شما بدهد. من به کوچک و بزرگ، زن و مرد می‌گویم: توجه کن! می‌گوید: دخترم شوهر برود، خب می‌رود! پسرم داماد بشود. خب، می‌شود! یک‌خانه مال این می‌خواهم، خب، می‌شود! بابا، والله، خدا، برای پسر تو تنظیم کرده‌است. والله، اقبال دختر تو را هم تنظیم کرده‌است. اگر یک‌چیزی به‌وجود می‌آید، خودت آن‌را به‌وجود می‌آوری، یا بداخلاقی می‌کنی، یا تندی می‌کنی، یا کندی می‌کنی، یا جلوی پولی را می‌گیری، یا جایی‌که باید نروی، می‌روی، این امراض را خودت به پسر و دخترت می‌زنی. خدا که امراض نمی‌زند.

همیشه توجه کنید از یک بزرگی یک‌چیز خیلی مهمی بخواهید. مگر خدا نمی‌گوید: «ادعونی» یا خدای تبارک و تعالی به موسی گفت: نمک آشت را هم از من بخواه. (خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، آن‌موقع می‌گفت: نمک مجانی بود. حالا پولی شده‌است.) می‌گوید: از من بخواه. این درست‌است که می‌گوید. خدا می‌خواهد ببیند فهم ما چقدر است؟ ادراک ما چقدر است؟ می‌توانی ادراک خودت را ظاهر کنی. تو از خدا چیز مهمی بخواه، این حاج‌آقا آمده به‌من می‌گوید: حاج‌حسین، یک‌چیز از من بخواه. می‌گویم: یک مرغ سوخاری برای من بیاور! یا یک چلو کباب! می‌گوید: خوره به تو بزند! این‌را می‌خواهی؟ از خدا، یک‌چیز کوچک نخواهید. الان امشب از خدای تبارک و تعالی، ولایت و صاحب ولایت بخواه. خدایا، ولایت به‌من دادی، ولایت من را افزوده کن، ولایت من ثابت باشد. بیا مثل امام‌سجّاد (علیه‌السلام) صحبت کن. حضرت می‌فرماید: خدایا، دین من، طعمه شیطان نشود. امشب ان‌شاءالله امید خدا، یا فردا از خدا بخواهید دینتان طعمه شیطان نشود. از خدا فهم بخواهید (صلوات)

«این الرجبیون» را گفتم، باید از آن‌جا بیایید. دوباره گفتم: خدای تبارک و تعالی به تمام این عالم می‌گوید؛ یعنی به تمام دنیا می‌گوید، می‌گوید: من علی (علیه‌السلام) را در خانه‌ام راه دادم، هیچ‌کس را راه ندادم، تا حتی نبی‌ام را، علی راه دادم. تو هم علی (علیه‌السلام) را در دلت راه بده. تو خودت مملکتی. به‌غیر از علی (علیه‌السلام) کسی دیگر در دلت راه نده. محبت هر چیزی در دل تو داخل می‌شود. بیا عزیز من، علی (علیه‌السلام) را در دلت راه بده. حالا علی که در ظاهر نیست، امرش را در دلت راه بده.

اگر فاطمه بنت‌اسد و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) سه‌روز در خانه هستند، تمام مکه توجه دارند که این‌چه شد. حالا روی دستش می‌آید، اگر گفتم این‌جا دعا می‌کند، خدایا، درد را بر من آسان کن، نه این‌که است درد است، درد مال خانمهای ما است، او که درد ندارد، ولایت درد را از تمام خلقت برمی‌دارد. مثل همان که قرآن به پیامبر نازل‌شده، حالا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) در صندوقچه فاطمه بنت‌اسد نازل‌شده، می‌گوید: خدا، به‌من توان بده. (صلوات)

حالا عزیز من، حرف من این‌است حالا روی دست فاطمه بنت‌اسد قرار گرفته، آمده دست ابوطالب می‌دهد، ابوطالب می‌گوید: دست پیامبر بده. حالا فاطمه بنت‌اسد گریه می‌کند، می‌گوید: بچه من چشمش باز نیست. حالا دست پیامبر می‌دهد، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) چشمش را باز می‌کند. علی (علیه‌السلام) نباید چشمش را در دنیا باز کند، علی باید چشمش را توی روی پیامبر باز کند؛ چون‌که پیامبر، نور خداست. حالا تورات می‌خواند، انجیل می‌خواند، زبور می‌خواند، قرآن می‌خواند. من به شما بگویم علی (علیه‌السلام)، از زبور بالاتر است. علی (علیه‌السلام) از انجیل بالاتر است، علی (علیه‌السلام) از تورات بالاتر است، از تمام آن‌ها بالاتر است. چه مدرکی داری که این حرف را می‌زنی؟ مگر آن‌ها که تورات می‌خوانند یهودی نیستند؟ چرا اهل‌آتش هستند؟ توجه به این حرف‌ها پیدا کنید. والله، اگر این‌ها را بایگانی کنید، کلاه سر شما می‌رود. چرا؟ آن‌ها که صحف دارند، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول ندارند اهل آتشند. به عبادت، به تورات، به انجیل، به زبور خواندن نیست، علی را قبول نداشته‌باشید، اهل آتشید.

حالا آمدیم سر قرآن‌مجید. عزیزان من، قرآن‌مجید کلام خدای تبارک و تعالی است. می‌گوید: «کلام‌الله مجید» والله، تمام کوشش امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) این‌است که شما بیایید به کلام خدا عمل کنید. تمام کوشش علی (علیه‌السلام) همین‌است. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم همین بوده‌است. (صلوات)

حالا توجه کن، توجه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به این‌است که کلام‌الله مجید را، کلام خدا را احترام کنید حالا خدا چه‌کار می‌کند؟ حالا خدا می‌خواهد، قرآن می‌خواهد، تمام خلقت بیایند امر علی (علیه‌السلام) را اطاعت کنند؛ یعنی امر مقصد خدا را اطاعت کنند. زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) هم همین بود. تمام توانش را که داد می‌گفت: بیایید امر علی را اطاعت کنید. آقا امام‌حسین (علیه‌السلام) هم همین بود. مگر نمی‌گفتند «بغضاً لابیک» توجه کن! حالا قرآن‌مجید می‌خواهد مقصد خدا را عمل کنید. حالا یک عده‌ای می‌گویند نه، مقصد را کنار می‌گذارند، می‌گویند ما قرآن را قبول داریم؛ خود قرآن لعنتشان می‌کند! قدر این حرف‌ها را بدانید. خود قرآن آمده می‌گوید: من آمدم علی (علیه‌السلام) را معرفی کنم، وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را معرفی کنم، دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام)، را معرفی کنم، دین خدا را رواج بدهم؛ اما آن‌ها می‌گویند: بگذار کنار. حالا خود قرآن لعنتش می‌کند. مگر اهل‌تسنن نگفتند: «حسبنا کتاب‌الله» چرا لعنتشان می‌کند؟ عزیز من، به‌قرآن خواندن، به‌قرآن، هدایت نمی‌شویم! قرآن‌خواندن، دل‌خوشی است، اگر حقیقت قرآن را که علی (علیه‌السلام) است توجه کنی، درست‌است. (صلوات)

حالا پس بنا شد قرآن‌مجید، کلام خداست. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دلش می‌خواهد آن‌موقعی‌که صدر اسلام بود آن همه حرف‌ها شد، بیایند عمل کنند، نکردند. حالا خدا چه‌کار می‌کند؟ خدا از کلامش حمایت می‌کند. کسی‌که کلام خدا را بخواهد در تمام خلقت اجرا شود، خدا حمایت می‌کند. آن‌ها رفتند عبادتی شدند، گفت: حالا عبادت ثقلین کنید، علی (علیه‌السلام) را دوست نداشته‌باشید به‌رو شما را در جهنم می‌اندازم. در آخرالزمان هم همین‌طور می‌شود. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دوباره معرفی می‌کند: «انا قرآن‌الناطق» اگر تو قرآن را قبول داری، باید قرآن‌ناطق را قبول داشته‌باشی. مگر علی (علیه‌السلام) نگفت این کاغذ و قلم است؟ والله، این قرآن‌ها که شما می‌خوانید و به آن عمل نمی‌کنید، کاغذ و قلم است. حقیقت قرآن، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است، حقیقت قرآن، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. باید حقیقت را قبول داشته‌باشید. حالا رفتی قرآن را هم ختم کردی، خب ختم کن. تو خودت هم بی‌علی (علیه‌السلام) ختم شدی.

حالا مطلب سوم این‌است که خدا حالا یک‌چنین نعمتی به تو داده، حالا یک‌چنین علی (علیه‌السلام) به تو داده، یک‌چنین آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) به تو داده، یک‌چنین قرآنی به تو داده، حالا باید چه‌کنی؟ «انا ذکر الله» ذکر تو، شکر باشد مگر خدا احتیاج به ذکر دارد؟ حالا هزار بار می‌گوید: «لا اله الا الله» تو که خدا را موثر نمی‌دانی، چه «لا اله الا الله» است که می‌گویی؟ تو که می‌گویی «محمد رسول‌الله»، اطاعت نمی‌کنی (صلوات) تو که «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» را قبول نداری، چه صلواتی است که می‌فرستی؟ تو که «لا اله الا الله» می‌گویی و خدا را موثر نمی‌دانی، مگر خدا احتیاج دارد چند دفعه اسمش را بیاوری؟ چرا مردم را گمراه می‌کنی؟ خدا روزی‌ات را می‌دهد! آن روزی که مردم را گمراه می‌کنی، کوفتت بشود! بدبخت بیچاره! دو هزار تا این‌را بگو، سه هزار تا آن‌را بگو، مردم را سرگردان می‌کنند. نمی‌دانم چهار هزار «لا اله الا الله» بگو، بابا جان من، عزیز من، اگر هر کسی بخواهد رهبری کند، من به رهبر مملکت کار ندارم، هر کسی رهبراست؛ تو رهبر خانه‌ات هستی، تو رهبر یک عده‌ای هستی، تو رهبر کارخانه‌ای، تو باید رهبری کنی، باید بفهمی و رهبری کنی! نه از روی خیال خودت.

مگر نیست که شخصی خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد (صلوات) عرض کرد: آقا جان، من از طرف قومم آمدم. چه‌کار کنیم که رستگار شویم؟ گفت: یک «لا اله الا الله» بگو. می‌گوید یک‌دانه بگو رستگاری، تو به آن می‌گویی دو هزار تا، چهار هزار تا بگو. چهار هزار دفعه اسم خدا را بیاور آن‌وقت موحد می‌شوی! از رساله مادرت این حرف را می‌گویی؟ خوب شد؟ این حرف را از کجا می‌گویی؟ خدا می‌گوید یکی بگو. خدا می‌گوید یک «لا اله الا الله» «محمد رسول‌الله» «علی‌ولی‌الله» بگو پاک هستی. حالا تو می‌گویی دو هزار تا دیگر بگو، چه کند؟ باباجانِ من، برای یک سنار، سه‌شاهی مردم را گمراه نکنید! فهمیدی! چه‌کار کنم؟ باید لال شوم، بسوزم و نگویم. همه‌اش هم آن‌ها می‌کنند.

حالا پس بنا شد اگر تو «لا اله الا الله» می‌گویی، اگر «الحمد لله» می‌گویی، شکر ولایت باشد. اگر ذکر، شکر ولایت شد، به ولایت اتصال است. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌گوید: «انا ذکر الله» مثل این‌است که می‌گوید: «الصلوة عمود الدین» او می‌گوید: برو نماز بخوان، چقدر نماز می‌خواند. آخر از این‌ها هستند، اصفهان هستند، مشهد هستند، نمی‌دانم کجا هستند، همدان هستند، آن‌ها از این حرف‌ها می‌زنند. توجه فرمودید؟ این حرف‌ها چیست؟ این‌کارها چیست که ما می‌کنیم؟ خدا که به ذکر احتیاج ندارد، خدا دارد تو را به روی ولایت تمرین می‌دهد.

من یک مثالی بزنم که این درست شود. الان آقا مثلاً این غذا را پخته، آورده، یا مثلاً کسی می‌آید پنجاه‌هزار تومان، صد هزار تومان می‌دهد، حالا عددش مهم نیست، محبتش خیلی زیاد است. آن‌وقت من پا می‌شوم، چه‌کار می‌کنم؟ می‌گویم: خدایا، به او بده، خدایا، ماشینش عیب نکند. خدایا، بچه‌هایش را به او ببخش، خدایا، ناراحتی به او نده؛ آقا، یک عالمه وقت، من شب دارم به این دعا می‌کنم که یک‌چیز به ما داده‌است. ای بی‌رحم‌ها، آیا ولایت به‌قدر صد هزار تومان پیش شما قیمت ندارد که از خدا تشکر کنید؟ عزیزان من، من دارم می‌گویم، اگر بخواهید رستگار شوید، برای هر چیزی مصداق درست کنید. ببین من چطور مصداق درست می‌کنم؟ شما الان دنیای من را درست کردید. من والله، به حضرت‌عباس، بیشتر یک‌چیزی که [می‌آورید، نزد من] مثل بیت‌المال است یا یک‌چیز حرام است، من [برای دیگران] استفاده از آن می‌کنم. همین‌طوری به این می‌دهم، یا به این می‌دهم؛ اما در عین حال چقدر من تشکر می‌کنم. آیا بابت ولایت که خدا به تو بهشت می‌دهد یا فردوس می‌دهد، حوریه به تو می‌دهد، به‌قدر صد هزار تومان ارزش ندارد که شب پا شوی و گریه کنی، ذکر بگویی، «انا ذکر الله»، ذکر تو آن باشد، تشکر از آن بکنی. چرا توجه ندارید؟ قربانتان بروم، فداتان بشوم، این ولایت را به تو داده، همه چیزش را به تو داده‌است. ولایت به تو داده، والله، یک خلقتی به تو داده‌است. اگر تو خلقت را در قبضه قدرتت بگیری، ولایت نداشته‌باشی، تو را می‌سوزاند! پس ولایت از تمام این خلقت مهمتر است. ولایت از تمام خلقت مهمتر است. آن‌را به تو داده‌است.

پس باید بگویید: «لا اله الا الله» هیچ موثری، موثر نیست. خدا موثر است ولایت به تو داده. «سبحان‌الله» خدا از هر عیبی منزه است. من را بی‌عیب کرد، به‌من ولایت داده‌است. «الحمد لله»، من که نمی‌توانستم ولایت به خودم بدهم، «الحمد لله» خدا را شکر می‌کنم که ولایت به‌من داده‌است. «سبحان‌الله» خدا منزه است. «لا اله الا الله» هیچ قدرتی جز خدا موثر نیست. «الله‌اکبر» خدایی که به‌من داده بزرگ است. تمام این شکرانه‌ای که داری، تا حتی ماشینت، شکر کنی که به تو ماشین داده‌است. چه‌کسی به تو داده؟ تو که خودت را نمی‌توانستی ضبط کنی، کار دیگر هم می‌کردی! این‌ها را چه‌کسی به تو داده‌است؟ باید شکر آن‌کسی‌که تو را پرورش داده‌است را به‌جا بیاوری. خودت یادت می‌آید چه‌کاره بودی؟ من خودم یادم می‌آید، چه‌کسی به تو داده؟ چه‌کسی قدرت به تو داده؟ چرا قدرتت را غیر قدرت کار می‌کنی؟ این چشمی که به تو داده، می‌گوید: قرآن بخوان، نگاه به خانه‌خدا کن، نگاه به مؤمن بکن، صنایع درست بکن، چرا به نامحرم نگاه می‌کنی؟ این، کفران نعمت است! گفت: این تنگی قفس، کفران نعمت است که من در باغ کردم، تو را گرفتار می‌کند. چنین گرفتار می‌شوی!

بابا جان من، عزیز جان من، به آیات قرآن توجه داشته‌باش، آیات قرآن را بخوان، عبادت بکن؛ اما با اتصال به ولایت. قرآن بخوان، فهم قرآن را بخواه. والله، به‌دینم قسم! خود قرآن به تو فهم می‌دهد؛ اما بخواهی قرآن بخوانی. مگر آیه قرآن نیست که مریم وقتی بیرون رفت، گفت: اخرج، پای درخت رفت، درخت سبز شد، عیسی معجزه کرد؛ اما حالا مائده می‌خواهد، می‌گوید درخت را تکان بده. این درخت را تکان بده، خرما می‌ریزد آن‌را بخور. می‌گوید: خدایا، من آن‌جا بودم مائده به‌من می‌دادی! حالا که آیات به‌من دادی. گفت: آن‌موقع دربست حواست پیش من بود؛ اما حالا حواست رفت به آن‌جا. کجا حواست پیش بچه‌های بی‌خود می‌رود؟

تمام این سختی‌هایی که ما داریم می‌کشیم مال این‌است که ما از ولایت جدا شدیم. به حضرت‌عباس، تمام موهای بدنم، گلوله‌های خونم، این‌ها با روایت و حدیث توام است. تمام این بدبختی‌ها مال این‌است که شما از ولایت جدا شدید. چرا به تو می‌گوید خمس بده؟ چرا به تو می‌گوید سهم امام بده؟ می‌خواهد باقی پولت خوب باشد؛ اما شیطان تو را وسوسه می‌کند! می‌گوید: حالا می‌دهیم، حالا این‌را بخریم، حالا یک‌وقت که زیاد بشود، دیگر نمی‌توانی بدهی. دارد تو را پاک می‌کند، پولت را پاک می‌کند، می‌خواهد حرصت کم بشود، می‌خواهد ببیند این‌قدر فرمان می‌بری. یکی به‌من هزار تومان بدهد، بگوید دویست تومانش را بده نمی‌دهی؟ اگر ندهی، عقل نداری؛ اما بدانی این پول را خدا به تو داده‌است. این مهم است، ببینی خودت قدرت نداری، ببینی او به تو داده، حالا که به تو داده امرش را اطاعت می‌کنی (صلوات)

ما یک‌روایت داریم طیور که گیر صیاد می‌افتد خدا را فراموش می‌کند. بیا خدا را فراموش نکن که گیر شیطان نیفتی. تو خیال می‌کنی، اگر گیر شیطان بیفتی، تو را می‌کشد، به‌درد نمی‌خوری. کار، خیلی مهم است که امام‌سجّاد می‌فرماید: خدایا، دین من، طعمه شیطان نشود!

خدایا، عاقبتمان را به‌خیر کن.

خدایا، ما را بیامرز

خدایا، عیدی به ما بده

خدایا، عیدی ما، محبت خودت و محبت دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) باشد

خدایا، به‌حق این دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام)، هر محبتی به‌غیر از محبت خودت و این‌ها است، از دل ما بیرون کن

خدایا، ولایت ما را ثابت نگهدار

خدایا، هیچ قدرتی به‌غیر تو به شیطان زور نیست، شیطان را از ما دور کن

خدایا، دل ما را مهربان کن

خدایا، ما قساوت قلب نداشته‌باشیم

خدایا، ما به‌فکر فقرا و مستضعفین باشیم

خدایا، تو هم به‌فکر مایی که مستضعف هستیم باش

خدایا تو را به‌حق یگانگی‌ات قسم می‌دهم، اگر مردم مستضعف مالی هستند، ما مستضعف ولایت هستیم، خدایا، ولایت ما را کامل کن

خدایا، به‌حق امام‌زمان، ولایت ما را کامل کن.

خدایا، ولایت در گوشت و پوست و خون ما جریان پیدا کند.

خدایا، ما را بی‌صورت وارد محشر نکن.

خدایا، ما را با آبرو وارد محشر کن

خدایا، آبرو، عبادت نیست؛ آبرو، ولایت است، خدایا ما را با ولایت محشور کن.

خدایا، ما را جلوی حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) سرافراز کن

خدایا، ما را پیش زینب‌کبری سرافراز کن

خدایا، ما را جلوی دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) سرافراز کن

خدایا ما را جلوی ملائکه آسمان سرافراز کن

خدایا ما را جلوی جن و انس سرافراز کن، سرافرازی ما ولایت است، ولایت به ما بده. اگر ولایت دادی، ما در تمام خلقت سرافراز هستیم (صلوات) 53

یا علی

ارجاعات

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه