منتخب: شهادت امام‌حسین: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بسم الله}}
 
{{بسم الله}}
 
   
 
   
'''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته'''
+
'''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته'''
  
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است، حضرت‌زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است، به اولیای امور کار نداشته‌باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید. '''
+
'''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است، حضرت‌ زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است، به اولیای امور کار نداشته‌ باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید. '''
 
==گفتار متقی{{ارجاع|[[عاشورای 85]] (دقیقه 32 و 34 و 35 و 36) و [[اصول‌دین و سلامت‌ولایت]] 78 (دقیقه 57)}}==
 
==گفتار متقی{{ارجاع|[[عاشورای 85]] (دقیقه 32 و 34 و 35 و 36) و [[اصول‌دین و سلامت‌ولایت]] 78 (دقیقه 57)}}==
 
{{صوت منتخب|shahadate-imam-hossein}}
 
{{صوت منتخب|shahadate-imam-hossein}}
  
این‌هایی که به صحرای‌کربلا آمدند، همه‌شان حرام‌زاده بودند؛ چون‌که امام‌صادق {{علیه}} فرمود: کسی با امیرالمؤمنین علی {{علیه}} بد نمی‌شود مگر حرام‌زاده. حالا امام‌حسین {{علیه}} قدری امیدواری به اهل‌کوفه داشت؛ چون‌که بعضی‌ها را به زور آورده‌بودند، بعضی‌ها را به پول آورده‌بودند. امام‌حسین {{علیه}} به این‌ها نگاه کرد، گفت: شاید بغض علی {{علیه}} نداشته‌باشند، امام‌حسین {{علیه}} هنوز یک امیدی دارد؛ نه این‌که نداند، امید با دانستن دو تاست. من الآن می‌دانم که این آقا شَقی است؛ اما یک‌احتمال هم می‌دهم و می‌گویم شاید سعید بشود، امام‌حسین {{علیه}} خیلی با شقی‌بودنش کار نداشت؛ تا حتّی علی‌اکبر {{علیه}} کشته‌شده؛ اما هنوز به اهل‌کوفه یک‌ذرّه امیدواری دارد. خلاصه وقتی نوبتِ امام‌حسین {{علیه}} شد. امام رُو کرد به لشکر و گفت: تقصیرم چیست؟ شما مرا دعوت کردید، جرمم چیست؟ مگر حلالی را حرام یا حرامی را حلال کردم؟ یک‌دفعه همه لشکر ابن‌زیاد گفتند:«بُغضاً لِأبیک»: به‌خاطر بغضی که با پدرت داریم، تو را می‌کشیم. امام‌حسین {{علیه}} بنا کرد به گریه‌کردن. چرا گریه کرد؟ دید همه این‌ها کافر شدند. اهل‌کوفه بُغض علی {{علیه}} داشتند نه حبّ علی {{علیه}}. وقتی امام‌حسین {{علیه}} دید این‌ها همه از ولایت ساقط شدند، دست به شمشیر کرد. ببین امام‌حسین {{علیه}} بُغض علی {{علیه}} را جرم حساب کرد؛ اما آیا کُشتن آقا ابوالفضل {{علیه}} و آقا علی‌اکبر {{علیه}} جرم نیست؟! چرا والله! اما این جرم؛ یعنی بُغض علی {{علیه}} از هر جرمی بالاتر است. توجه کنید مبادا شما را از امیرالمؤمنین علی {{علیه}} و امام‌زمان {{عج}} جدا کنند! {{ارجاع|[[عاشورای 85]] و [[عاشورای 77]]}}
+
این‌هایی که به صحرای‌ کربلا آمدند، همه‌شان حرام‌زاده بودند؛ چون‌که امام‌ صادق {{علیه}} فرمود: کسی با امیرالمؤمنین علی {{علیه}} بد نمی‌شود مگر حرام‌زاده. حالا امام‌ حسین {{علیه}} قدری امیدواری به اهل‌ کوفه داشت؛ چون‌که بعضی‌ها را به زور آورده‌ بودند، بعضی‌ها را به پول آورده‌ بودند. امام‌ حسین {{علیه}} به این‌ها نگاه کرد، گفت: شاید بغض علی {{علیه}} نداشته‌ باشند، امام‌ حسین {{علیه}} هنوز یک امیدی دارد؛ نه این‌که نداند، امید با دانستن دو تاست. من الآن می‌دانم که این آقا شَقی است؛ اما یک‌ احتمال هم می‌دهم و می‌گویم شاید سعید بشود، امام‌ حسین {{علیه}} خیلی با شقی‌ بودنش کار نداشت؛ تا حتّی علی‌اکبر {{علیه}} کشته‌ شده؛ اما هنوز به اهل‌ کوفه یک‌ ذرّه امیدواری دارد. خلاصه وقتی نوبتِ امام‌ حسین {{علیه}} شد. امام رُو کرد به لشکر و گفت: تقصیرم چیست؟ شما مرا دعوت کردید، جرمم چیست؟ مگر حلالی را حرام یا حرامی را حلال کردم؟ یک‌ دفعه همه لشکر ابن‌زیاد گفتند:«بُغضاً لِأبیک»: به‌ خاطر بغضی که با پدرت داریم، تو را می‌کشیم. امام‌ حسین {{علیه}} بنا کرد به گریه‌ کردن. چرا گریه کرد؟ دید همه این‌ها کافر شدند. اهل‌ کوفه بُغض علی {{علیه}} داشتند نه حبّ علی {{علیه}}. وقتی امام‌ حسین {{علیه}} دید این‌ها همه از ولایت ساقط شدند، دست به شمشیر کرد. ببین امام‌ حسین {{علیه}} بُغض علی {{علیه}} را جرم حساب کرد؛ اما آیا کُشتن آقا ابوالفضل {{علیه}} و آقا علی‌اکبر {{علیه}} جرم نیست؟! چرا والله، اما این جرم؛ یعنی بُغض علی {{علیه}} از هر جرمی بالاتر است. توجّه کنید مبادا شما را از امیرالمؤمنین علی {{علیه}} و امام‌ زمان {{عج}} جدا کنند! {{ارجاع|[[عاشورای 85]] و [[عاشورای 77]]}}
  
حالا امام‌حسین {{علیه}} در میدان آمده و می‌جنگد؛ اما می‌گوید: «لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم.» دائم دارد با خدا نجوا می‌کند، دائم دارد از خدا مدد می‌خواهد، آنی امام‌حسین {{علیه}} بدون نجوا نیست. ای‌خدا! کمکم کن! «لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم.» امام‌حسین {{علیه}} دارد نیرو و کمک می‌گیرد. ای‌خدا! قدرت تو دادی و تو می‌دهی. {{ارجاع|[[اصول‌دین و سلامت‌ولایت]] 78 و [[تولی و تبری]] 76}}  
+
حالا امام‌ حسین {{علیه}} در میدان آمده و می‌جنگد؛ اما می‌گوید: {{روایت|«لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم.»}} دائم دارد با خدا نجوا می‌کند، دائم دارد از خدا مدد می‌خواهد، آنی امام‌ حسین {{علیه}} بدون نجوا نیست. ای‌خدا! کمکم کن! {{روایت|«لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم.»}} امام‌ حسین {{علیه}} دارد نیرو و کمک می‌گیرد. ای‌خدا! قدرت تو دادی و تو می‌دهی. {{ارجاع|[[اصول‌دین و سلامت‌ولایت]] 78 و [[تولی و تبری]] 76}}  
  
تمام ممکنات منتظر امرند. آقا امام‌حسین {{علیه}} به شمشیرها گفت: اگر دین جدّم باقی می‌ماند، اجازه می‌دهم بیایید به‌من بخورید. {{ارجاع|[[انسان مختار در نظام آفرینش]] 77}} روایت داریم: امام‌حسین {{علیه}} دوازده‌فرسخ از کوفه تا کربلا تمام لشکر ابن‌زیاد را متفرّق و متلاشی کرد. به ابن‌زیاد خبر دادند: امیر! اگر حسین یک حمله دیگر بکند، تمام مردم از بین می‌روند، حسین دیگر دیّاری را باقی نمی‌گذارد. ابن‌زیاد گفت: «الحمد لله»، از تخت پایین آمد و سجده کرد. گفتند: امیر! حسین تمام لشکر را متلاشی کرده، تو از تخت پایین می‌آیی و سجده شکر می‌کنی؟! ببین چه‌جور حرف پیامبر {{صلی}} را قبول دارد؟! چه‌جور شناخت دارد؟! گفت: از دو لب پیامبر شنیدم که وقتی به حسینِ من عرصه را تنگ می‌کنند و دورش را می‌گیرند، دست به شمشیر می‌کند، حمله می‌کند و لشکر را تا دروازه‌کوفه متلاشی می‌کند؛ حسین نیم‌ساعت یا یک‌ساعت، بیشتر زنده نیست. حالا امام‌حسین {{علیه}} برگشت، گویا قدری خستگی به او اثر کرده‌بود، چه بگوییم؟! هر چه در باره امام بگوییم، کفر می‌گوییم! یک‌نفر سنگی به پیشانی امام‌حسین {{علیه}} زد. {{ارجاع|[[شب تاسوعای 86]] و [[عاشورای 87]] و [[عاشورای 77]]}}  
+
تمام ممکنات منتظر امرند. آقا امام‌ حسین {{علیه}} به شمشیرها گفت: اگر دین جدّم باقی می‌ماند، اجازه می‌دهم بیایید به‌ من بخورید. {{ارجاع|[[انسان مختار در نظام آفرینش]] 77}} روایت داریم: امام‌ حسین {{علیه}} دوازده‌ فرسخ از کوفه تا کربلا تمام لشکر ابن‌زیاد را متفرّق و متلاشی کرد. به ابن‌زیاد خبر دادند: امیر! اگر حسین یک حمله دیگر بکند، تمام مردم از بین می‌روند، حسین دیگر دیّاری را باقی نمی‌گذارد. ابن‌زیاد گفت: {{متمایز|«الحمد لله»}}، از تخت پایین آمد و سجده کرد. گفتند: امیر! حسین تمام لشکر را متلاشی کرده، تو از تخت پایین می‌آیی و سجده شکر می‌کنی؟! ببین چه‌ جور حرف پیامبر {{صلی}} را قبول دارد! چه‌ جور شناخت دارد! گفت: از دو لب پیامبر شنیدم که وقتی به حسینِ من عرصه را تنگ می‌کنند و دورش را می‌گیرند، دست به شمشیر می‌کند، حمله می‌کند و لشکر را تا دروازه‌ کوفه متلاشی می‌کند؛ حسین نیم‌ ساعت یا یک‌ ساعت، بیشتر زنده نیست. حالا امام‌ حسین {{علیه}} برگشت، گویا قدری خستگی به او اثر کرده‌ بود، چه بگوییم؟! هر چه در باره امام بگوییم، کفر می‌گوییم! یک‌ نفر سنگی به پیشانی امام‌ حسین {{علیه}} زد. {{ارجاع|[[شب تاسوعای 86]] و [[عاشورای 87]] و [[عاشورای 77]]}}  
  
امام‌صادق {{علیه}} می‌فرماید: آن‌هایی که حَربه نداشتند، دامن‌هایشان را پُر از سنگ کردند، به جدّم بزنند؛ تا ثواب ببرند. {{ارجاع|[[شناخت فامیل]] 86 و [[عاشورای 77]]}} وقتی سنگ به پیشانی امام‌حسین {{علیه}} خورد، امام پیراهن عربی را بالا زد، تا خون را پاک کند، یک‌دفعه ابن‌زیاد گفت: حرمله! آیا رگ دل حسین را نمی‌بینی؟ تیری به امام‌حسین {{علیه}} زد. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! گفت: تیر آمد و به قلب امام‌حسین {{علیه}} نشست، امام نمی‌توانست تیر را درآورد، آن‌را از عقب درآورد، خون مثل فواره بالا زد. حالا کسی باز هم جرأت نمی‌کند که پیش امام‌حسین {{علیه}} برود، می‌گوید دوباره حسین خدعه کرده، بلند شود دیّاری از ما را باقی نمی‌گذارد. خدا ابن‌سعد را لعنت کند! به آن‌ها گفت: تیر سه‌شعبه به قلب حسین خورده و در ظاهر افتاده، حسین غیرة‌الله است، رُو به خیمه‌هایش بروید! اگر رَمق داشته‌باشد، بلند می‌شود. لشکر رُو به خیمه‌های امام‌حسین {{علیه}} رفتند. روایت داریم: امام‌حسین {{علیه}} به این نیزه‌ای که داشت، تکیه داد و فرمود: «یا شیعیان ابوسفیان! دینُکم دینارُکم.»: ای شیعیان ابوسفیان! شما که دین‌تان را برای دینار دادید، اگر کافر هم هستید، آن حمیّت‌تان چه شد؟! غیرت‌تان کجا رفته؟! من با شما جنگ دارم و شما با من؛ کجا رُو به حرم رسول‌الله {{صلی}} می‌روید؟! رفقای‌عزیز! مبادا شما دین‌تان را برای دنیا و دینار بفروشید! والله! پشیمان می‌شوید. ببین آقا امام‌حسین {{علیه}} تا آخرین نَفَس از حرمش و ناموسش دفاع کرد. جان من! عمر من! می‌خواهد زینب {{علیها}} ناراحت نباشد. امام‌حسین {{علیه}} یکی روی پدرش و یکی روی حَرَمش، خیلی حساب می‌کرد؛ چون‌که حرم رسول‌الله {{صلی}} و حرم علی ولیّ‌الله {{علیه}} است. حالا ابن‌سعد گفت برگردید! کار حسین را تمام کنید!  
+
امام‌ صادق {{علیه}} می‌فرماید: آن‌هایی که حَربه نداشتند، دامن‌هایشان را پُر از سنگ کردند، به جدّم بزنند؛ تا ثواب ببرند. {{ارجاع|[[شناخت فامیل]] 86 و [[عاشورای 77]]}} وقتی سنگ به پیشانی امام‌ حسین {{علیه}} خورد، امام پیراهن عربی را بالا زد، تا خون را پاک کند، یک‌ دفعه ابن‌زیاد گفت: حرمله! آیا رگ دل حسین را نمی‌بینی؟ تیری به امام‌ حسین {{علیه}} زد. خدا حاج‌ شیخ‌ عباس را رحمت کند! گفت: تیر آمد و به قلب امام‌ حسین {{علیه}} نشست، امام نمی‌توانست تیر را درآورد، آن‌ را از عقب درآورد، خون مثل فواره بالا زد. حالا کسی باز هم جرأت نمی‌کند که پیش امام‌ حسین {{علیه}} برود، می‌گوید دوباره حسین خدعه کرده، بلند شود دیّاری از ما را باقی نمی‌گذارد. خدا ابن‌سعد را لعنت کند! به آن‌ها گفت: تیر سه‌شعبه به قلب حسین خورده و در ظاهر افتاده، حسین {{متمایز|«غیرة‌ الله»}} است، رُو به خیمه‌هایش بروید! اگر رَمق داشته‌ باشد، بلند می‌شود. لشکر رُو به خیمه‌های امام‌ حسین {{علیه}} رفتند. روایت داریم: امام‌ حسین {{علیه}} به این نیزه‌ای که داشت، تکیه داد و فرمود: {{روایت|«یا شیعیان ابوسفیان! دینُکم دینارُکم.»}}: ای شیعیان ابوسفیان! شما که دین‌تان را برای دینار دادید، اگر کافر هم هستید، آن حمیّت‌تان چه شد؟! غیرت‌تان کجا رفته؟! من با شما جنگ دارم و شما با من؛ کجا رُو به حرم رسول‌ الله {{صلی}} می‌روید؟! رفقای‌ عزیز! مبادا شما دین‌تان را برای دنیا و دینار بفروشید! والله، پشیمان می‌شوید. ببین آقا امام‌ حسین {{علیه}} تا آخرین نَفَس از حرمش و ناموسش دفاع کرد. جان من! عمْر من! می‌خواهد زینب {{علیها}} ناراحت نباشد. امام‌ حسین {{علیه}} یکی روی پدرش و یکی روی حَرَمش، خیلی حساب می‌کرد؛ چون‌که حرم رسول‌ الله {{صلی}} و حرم علی ولیّ‌ الله {{علیه}} است. حالا ابن‌سعد گفت برگردید! کار حسین را تمام کنید!  
  
 
خدایا! عاقبت‌تان را به‌خیر کن!
 
خدایا! عاقبت‌تان را به‌خیر کن!
سطر ۱۹: سطر ۱۹:
 
خدایا! ما را بیامرز!
 
خدایا! ما را بیامرز!
  
خدایا! تو را به حقّ امام‌حسین قسمت می‌دهم، عشق و محبّت امام‌حسین {{علیه}} را در قلب و جان ما تزریق کن!
+
خدایا! تو را به حقّ امام‌ حسین قسمت می‌دهم، عشق و محبّت امام‌ حسین {{علیه}} را در قلب و جان ما تزریق کن!
  
خدایا! هر محبّتی به‌غیر از محبّت خودت و ائمه {{علیهم}} به دل این حضّار مجلس است را بیرون کن! خدایا ما را با ائمه {{علیهم}} محشور کن!  
+
خدایا! هر محبّتی به‌غیر از محبّت خودت و ائمه {{علیهم}} به دل این حضّار مجلس است را بیرون کن! خدایا! ما را با ائمه {{علیهم}} محشور کن!  
  
خدایا! تو را به حقّ امام‌زمان قسمت می‌دهم، ما را بیامرز!
+
خدایا! تو را به حقّ امام‌ زمان قسمت می‌دهم، ما را بیامرز!
  
خدایا! من از زبان حضّار مجلس می‌گویم: خدایا! ما با امام‌حسین {{علیه}}، تجدید می‌کنیم دست به‌دست امام‌حسین {{علیه}} می‌دهیم. امام‌زمان! شاهد باش! ما دست به‌دست دادیم که دیگر امام‌حسین {{علیه}} را، امرش را اطاعت کنیم. ما دیگر گناه نکنیم، از حسین {{علیه}} و بچّه‌هایش جدا نشویم، ما همیشه با عشق این‌ها باشیم، نه با عشق گناه.
+
خدایا! من از زبان حضّار مجلس می‌گویم: خدایا! ما با امام‌ حسین {{علیه}}، تجدید می‌کنیم دست به‌دست امام‌ حسین {{علیه}} می‌دهیم. امام‌ زمان! شاهد باش! ما دست به‌ دست دادیم که دیگر امام‌ حسین {{علیه}} را، امرش را اطاعت کنیم. ما دیگر گناه نکنیم، از حسین {{علیه}} و بچّه‌هایش جدا نشویم، ما همیشه با عشق این‌ها باشیم، نه با عشق گناه.
  
خدایا! یا امام‌زمان! تو را به حقّ جدّت حسین، ما را قبول‌کن! ما را در خانه‌ات راه بده!
+
خدایا! یا امام‌ زمان! تو را به حقّ جدّت حسین، ما را قبول‌کن! ما را در خانه‌ات راه بده!
  
خدایا! والله! من قسم می‌خورم، روح این حضّار را می‌بینم، این‌ها عمداً گناه نمی‌کنند؛ اما گناهان‌شان را بیامرز! این‌ها از این عاشورا بی‌گناه باشند.
+
خدایا! والله، من قسم می‌خورم، روح این حضّار را می‌بینم، این‌ها عمداً گناه نمی‌کنند؛ اما گناهان‌شان را بیامرز! این‌ها از این عاشورا بی‌گناه باشند.
  
 
خدایا! حالا توفیق بده، دیگر هم گناه نکنیم. {{ارجاع|[[عاشورای 85]] و [[شب تاسوعای 86]] و [[شیعه شفاعت‌کن است]] 83 و [[صفات‌الله]] 82 و [[عیدی ما ولایت]] 76}}
 
خدایا! حالا توفیق بده، دیگر هم گناه نکنیم. {{ارجاع|[[عاشورای 85]] و [[شب تاسوعای 86]] و [[شیعه شفاعت‌کن است]] 83 و [[صفات‌الله]] 82 و [[عیدی ما ولایت]] 76}}

نسخهٔ ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است، حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است، به اولیای امور کار نداشته‌ باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱]

این‌هایی که به صحرای‌ کربلا آمدند، همه‌شان حرام‌زاده بودند؛ چون‌که امام‌ صادق (علیه‌السلام) فرمود: کسی با امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بد نمی‌شود مگر حرام‌زاده. حالا امام‌ حسین (علیه‌السلام) قدری امیدواری به اهل‌ کوفه داشت؛ چون‌که بعضی‌ها را به زور آورده‌ بودند، بعضی‌ها را به پول آورده‌ بودند. امام‌ حسین (علیه‌السلام) به این‌ها نگاه کرد، گفت: شاید بغض علی (علیه‌السلام) نداشته‌ باشند، امام‌ حسین (علیه‌السلام) هنوز یک امیدی دارد؛ نه این‌که نداند، امید با دانستن دو تاست. من الآن می‌دانم که این آقا شَقی است؛ اما یک‌ احتمال هم می‌دهم و می‌گویم شاید سعید بشود، امام‌ حسین (علیه‌السلام) خیلی با شقی‌ بودنش کار نداشت؛ تا حتّی علی‌اکبر (علیه‌السلام) کشته‌ شده؛ اما هنوز به اهل‌ کوفه یک‌ ذرّه امیدواری دارد. خلاصه وقتی نوبتِ امام‌ حسین (علیه‌السلام) شد. امام رُو کرد به لشکر و گفت: تقصیرم چیست؟ شما مرا دعوت کردید، جرمم چیست؟ مگر حلالی را حرام یا حرامی را حلال کردم؟ یک‌ دفعه همه لشکر ابن‌زیاد گفتند:«بُغضاً لِأبیک»: به‌ خاطر بغضی که با پدرت داریم، تو را می‌کشیم. امام‌ حسین (علیه‌السلام) بنا کرد به گریه‌ کردن. چرا گریه کرد؟ دید همه این‌ها کافر شدند. اهل‌ کوفه بُغض علی (علیه‌السلام) داشتند نه حبّ علی (علیه‌السلام). وقتی امام‌ حسین (علیه‌السلام) دید این‌ها همه از ولایت ساقط شدند، دست به شمشیر کرد. ببین امام‌ حسین (علیه‌السلام) بُغض علی (علیه‌السلام) را جرم حساب کرد؛ اما آیا کُشتن آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) و آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) جرم نیست؟! چرا والله، اما این جرم؛ یعنی بُغض علی (علیه‌السلام) از هر جرمی بالاتر است. توجّه کنید مبادا شما را از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) و امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) جدا کنند! [۲]

حالا امام‌ حسین (علیه‌السلام) در میدان آمده و می‌جنگد؛ اما می‌گوید: «لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم.» دائم دارد با خدا نجوا می‌کند، دائم دارد از خدا مدد می‌خواهد، آنی امام‌ حسین (علیه‌السلام) بدون نجوا نیست. ای‌خدا! کمکم کن! «لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم.» امام‌ حسین (علیه‌السلام) دارد نیرو و کمک می‌گیرد. ای‌خدا! قدرت تو دادی و تو می‌دهی. [۳]

تمام ممکنات منتظر امرند. آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) به شمشیرها گفت: اگر دین جدّم باقی می‌ماند، اجازه می‌دهم بیایید به‌ من بخورید. [۴] روایت داریم: امام‌ حسین (علیه‌السلام) دوازده‌ فرسخ از کوفه تا کربلا تمام لشکر ابن‌زیاد را متفرّق و متلاشی کرد. به ابن‌زیاد خبر دادند: امیر! اگر حسین یک حمله دیگر بکند، تمام مردم از بین می‌روند، حسین دیگر دیّاری را باقی نمی‌گذارد. ابن‌زیاد گفت: «الحمد لله»، از تخت پایین آمد و سجده کرد. گفتند: امیر! حسین تمام لشکر را متلاشی کرده، تو از تخت پایین می‌آیی و سجده شکر می‌کنی؟! ببین چه‌ جور حرف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول دارد! چه‌ جور شناخت دارد! گفت: از دو لب پیامبر شنیدم که وقتی به حسینِ من عرصه را تنگ می‌کنند و دورش را می‌گیرند، دست به شمشیر می‌کند، حمله می‌کند و لشکر را تا دروازه‌ کوفه متلاشی می‌کند؛ حسین نیم‌ ساعت یا یک‌ ساعت، بیشتر زنده نیست. حالا امام‌ حسین (علیه‌السلام) برگشت، گویا قدری خستگی به او اثر کرده‌ بود، چه بگوییم؟! هر چه در باره امام بگوییم، کفر می‌گوییم! یک‌ نفر سنگی به پیشانی امام‌ حسین (علیه‌السلام) زد. [۵]

امام‌ صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: آن‌هایی که حَربه نداشتند، دامن‌هایشان را پُر از سنگ کردند، به جدّم بزنند؛ تا ثواب ببرند. [۶] وقتی سنگ به پیشانی امام‌ حسین (علیه‌السلام) خورد، امام پیراهن عربی را بالا زد، تا خون را پاک کند، یک‌ دفعه ابن‌زیاد گفت: حرمله! آیا رگ دل حسین را نمی‌بینی؟ تیری به امام‌ حسین (علیه‌السلام) زد. خدا حاج‌ شیخ‌ عباس را رحمت کند! گفت: تیر آمد و به قلب امام‌ حسین (علیه‌السلام) نشست، امام نمی‌توانست تیر را درآورد، آن‌ را از عقب درآورد، خون مثل فواره بالا زد. حالا کسی باز هم جرأت نمی‌کند که پیش امام‌ حسین (علیه‌السلام) برود، می‌گوید دوباره حسین خدعه کرده، بلند شود دیّاری از ما را باقی نمی‌گذارد. خدا ابن‌سعد را لعنت کند! به آن‌ها گفت: تیر سه‌شعبه به قلب حسین خورده و در ظاهر افتاده، حسین «غیرة‌ الله» است، رُو به خیمه‌هایش بروید! اگر رَمق داشته‌ باشد، بلند می‌شود. لشکر رُو به خیمه‌های امام‌ حسین (علیه‌السلام) رفتند. روایت داریم: امام‌ حسین (علیه‌السلام) به این نیزه‌ای که داشت، تکیه داد و فرمود: «یا شیعیان ابوسفیان! دینُکم دینارُکم.»: ای شیعیان ابوسفیان! شما که دین‌تان را برای دینار دادید، اگر کافر هم هستید، آن حمیّت‌تان چه شد؟! غیرت‌تان کجا رفته؟! من با شما جنگ دارم و شما با من؛ کجا رُو به حرم رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌روید؟! رفقای‌ عزیز! مبادا شما دین‌تان را برای دنیا و دینار بفروشید! والله، پشیمان می‌شوید. ببین آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) تا آخرین نَفَس از حرمش و ناموسش دفاع کرد. جان من! عمْر من! می‌خواهد زینب (علیهاالسلام) ناراحت نباشد. امام‌ حسین (علیه‌السلام) یکی روی پدرش و یکی روی حَرَمش، خیلی حساب می‌کرد؛ چون‌که حرم رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حرم علی ولیّ‌ الله (علیه‌السلام) است. حالا ابن‌سعد گفت برگردید! کار حسین را تمام کنید!

خدایا! عاقبت‌تان را به‌خیر کن!

خدایا! ما را بیامرز!

خدایا! تو را به حقّ امام‌ حسین قسمت می‌دهم، عشق و محبّت امام‌ حسین (علیه‌السلام) را در قلب و جان ما تزریق کن!

خدایا! هر محبّتی به‌غیر از محبّت خودت و ائمه (علیهم‌السلام) به دل این حضّار مجلس است را بیرون کن! خدایا! ما را با ائمه (علیهم‌السلام) محشور کن!

خدایا! تو را به حقّ امام‌ زمان قسمت می‌دهم، ما را بیامرز!

خدایا! من از زبان حضّار مجلس می‌گویم: خدایا! ما با امام‌ حسین (علیه‌السلام)، تجدید می‌کنیم دست به‌دست امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌دهیم. امام‌ زمان! شاهد باش! ما دست به‌ دست دادیم که دیگر امام‌ حسین (علیه‌السلام) را، امرش را اطاعت کنیم. ما دیگر گناه نکنیم، از حسین (علیه‌السلام) و بچّه‌هایش جدا نشویم، ما همیشه با عشق این‌ها باشیم، نه با عشق گناه.

خدایا! یا امام‌ زمان! تو را به حقّ جدّت حسین، ما را قبول‌کن! ما را در خانه‌ات راه بده!

خدایا! والله، من قسم می‌خورم، روح این حضّار را می‌بینم، این‌ها عمداً گناه نمی‌کنند؛ اما گناهان‌شان را بیامرز! این‌ها از این عاشورا بی‌گناه باشند.

خدایا! حالا توفیق بده، دیگر هم گناه نکنیم. [۷]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

دیگر ببینید

شهادت امام حسین 2

شهادت امام حسین 3

شهادت امام حسین 4

ارجاعات

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه