منتخب: اربعین: تفاوت بین نسخهها
(تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله) |
|||
سطر ۲۹: | سطر ۲۹: | ||
کجا این سفرهها را میاندازید و زن و مرد را قاطی میکنید؟! اینکارها چیست که میکنید؟! بهاصطلاح، اطعام میکند. جگر من از دست خوبها خوناست! بهنام اربعین و امامحسین {{علیه}} میخواهد غذا بدهد، تو تئاتر درست کردهای، این چیست که زن و مرد را دور هم جمع کردی و سفره میاندازی؟ الآن اربعین است، بهقدر وسعتان به مردم کمک کنید! جوادالائمه {{علیه}} که دروغ نمیگوید؛ میفرماید: برآوردن حاجت یک برادر مؤمن، ثوابش از هفتاد حجّ و هفتاد عمره بالاتر است. حالا من میگویم: هم حاجت برادر مؤمنت را برآورده کن و هم آنکار را بکن! من نمیگویم کربلا نرو! مگر من متوکّل هستم؟ اما با امر به کربلا برو! مگر خود آقا امامحسین {{علیه}} نیست که عدّه زیادی بودند، وقتی حضرت میخواست به کربلا بیاید، گفت: هر کسی حقّالنّاس به گردنش هست، برگردد! نصفمردم برگشتند. کجا پول مردم را برمیداری و میروی؟! کجا نشستی؟! در مِلک چهکسی نشستی؟! بیشتر از این دیگر میگوید نگو! تو باید رضایت خدا و امامحسین {{علیه}} را ببری. والله! بالله! اگر با رضایت بروی، امامحسین {{علیه}} به استقبالت میآید! {{ارجاع|[[اربعین 87؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه]]}} | کجا این سفرهها را میاندازید و زن و مرد را قاطی میکنید؟! اینکارها چیست که میکنید؟! بهاصطلاح، اطعام میکند. جگر من از دست خوبها خوناست! بهنام اربعین و امامحسین {{علیه}} میخواهد غذا بدهد، تو تئاتر درست کردهای، این چیست که زن و مرد را دور هم جمع کردی و سفره میاندازی؟ الآن اربعین است، بهقدر وسعتان به مردم کمک کنید! جوادالائمه {{علیه}} که دروغ نمیگوید؛ میفرماید: برآوردن حاجت یک برادر مؤمن، ثوابش از هفتاد حجّ و هفتاد عمره بالاتر است. حالا من میگویم: هم حاجت برادر مؤمنت را برآورده کن و هم آنکار را بکن! من نمیگویم کربلا نرو! مگر من متوکّل هستم؟ اما با امر به کربلا برو! مگر خود آقا امامحسین {{علیه}} نیست که عدّه زیادی بودند، وقتی حضرت میخواست به کربلا بیاید، گفت: هر کسی حقّالنّاس به گردنش هست، برگردد! نصفمردم برگشتند. کجا پول مردم را برمیداری و میروی؟! کجا نشستی؟! در مِلک چهکسی نشستی؟! بیشتر از این دیگر میگوید نگو! تو باید رضایت خدا و امامحسین {{علیه}} را ببری. والله! بالله! اگر با رضایت بروی، امامحسین {{علیه}} به استقبالت میآید! {{ارجاع|[[اربعین 87؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه]]}} | ||
− | [[ | + | ==گفتار متقی{{ارجاع|[[اربعین 92]] (دقیقه 25) و [[اربعین 90؛ عبادتهای خیالی]] (دقیقه 11 و 40) و [[اربعین 80]] (دقیقه 36)}}== |
+ | {{صوت منتخب|arbaeen-2}} | ||
+ | |||
+ | امروز بهاصطلاح، اربعین است. کجا رفتی گریه کردی؟! حضرتزهرا {{علیها}} هم اربعین گرفته، امامزمان {{عج}} هم اربعین گرفته، میفرماید: یا جدّاه! برایت گریه میکنم، اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم. فراموش نمیکنم آنموقعی که اسب بیصاحبت درِ خیمه آمد. تو کجا یاد امامحسین {{علیه}} بودی؟ حالا اربعین هم میروی؟! کجا میروی؟! | ||
+ | |||
+ | {{شعر}} | ||
+ | {{ب|عشقبازی در جهان، بدنامی بسیار دارد|ویران شود آنکس که عشق یار دارد}} | ||
+ | {{پایان شعر}} | ||
+ | |||
+ | کجا تو عشق امامحسین {{علیه}} را داری؟! کجا رفتی بیتوتهای کردی و گریهای برای امامحسین {{علیه}} کردی؟ کدامیک از شما رفتید؟ گفتید و شنیدید و خندیدید و شوخی کردید و بازی کردید! حالا کارهای دیگرتان بماند. آنها خصوصی است، نمیگویم. اربعین کجا میروی؟! {{ارجاع|[[اربعین 94؛ اشتباهات مردم]]}} | ||
+ | |||
+ | اگر شما با دید خلقی به ائمه {{علیهم}} نگاه کردی، این خیلی بد و اشتباهاست. باید به ائمهطاهرین {{علیهم}} با دید خلقی نگاه نکنید! تمام این بشر، بیشترشان دید خلقی دارند، تا حتّی به حضرتزینب {{علیها}}، تا حتّی به امامحسین {{علیه}}، تا حتّی به امامحسن {{علیه}}. این دید را کنار بیندازید! {{ارجاع|[[اربعین 90؛ عبادتهای خیالی]]}} خدا حاجشیخعباس را رحمت کند! میگفت: اهلبیت همان اربعین اوّل به کربلا برگشتند، علماء که میگویند اربعین دوّم، بیخود میگویند، یکسال که نکشید آنجا بیایند! اینها را از بیراهه میبردند، تا یزید بیشتر از این افتضاح و رسوا نشود. {{ارجاع|[[شباربعین 81]]}} حالا اهلبیت دارند با بشیر میآیند، تا اینکه به یک دوراهی رسیدند، بشیر به امامسجّاد {{علیه}} گفت: آقاجان! این راه به کربلا و آن راه به مدینه میرود، از کدام طرف برویم؟ چقدر امامسجّاد {{علیه}} ادب دارد! فرمود: ببین عمّهام چه میگوید؟ حضرتزینب {{علیها}} فرمود: ما میل کربلا داریم، سر شترها را رُو به کربلا گرداندند و به آنسمت حرکت کردند. | ||
+ | |||
+ | اوّل زائر کربلا جابربنعبدالله انصاری بوده؛ جابر به کربلا آمدهبود، یکوقت عطیّه گفت: صدای زنگ قافله میآید، جابر! بلند شو، زینب {{علیها}} دارد میآید؛ اما من از جابر یک ناراحتی دارم؛ چونکه پیغمبر {{صلی}} فرمود: هر قدمی که رُو به قبر امامحسین {{علیه}} برمیدارید، ثواب حجّ و عمره دارد؛ اینهمه ثواب دارد. جابر قدمهایش را کوچک، کوچک برمیداشت. بهدینم! اگر هزاران قدم بود، یکقدم میکردم و خودم را روی قبر امامحسین {{علیه}} میانداختم. مگر من ثواب میخواهم؟! من حسین میخواهم، ثوابِ بیمحبّت ثواب نیست؛ جزاست. | ||
+ | |||
+ | وقتی زینب {{علیها}} به کربلا رسید، بو کرد و قبر برادرش را پیدا کرد؛ خودش را روی قبر امامحسین {{علیه}} انداخت. یکقدری حسین! حسین! کرد، صدا زد: برادر! حسینجان! امرت را همهجا اطاعت کردم، در کوفه و مجلس یزید خطبه خواندم. برادر! بچّههایت را بهمن سپردی، گفتی: خواهر! همه را به خدا و بچّههایم را به تو میسپارم. وقتی ما را در خرابه راه دادند، یکشب رقیّه خواب شما را دید، همینطور بنا کرد بابا بابا کردن! یکوقت دیدیم یزید یکچیزی مثل طعام آورده و روپوشی روی آناست. گفت: این سر آقا امامحسین {{علیه}} است، آنرا دست رقیّه داد، گفت این خیلی تشخیص نمیدهد. حسینجان! رقیّه سرِ تو را به دامن چسباند، همینطور بنا کرد گریهکردن، صدا زد: بابا! چهکسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟! بابا! چهکسی رگهای بدن تو را جدا کرد؟! عمّه! تو که گفتی بابایت مسافرت رفتهاست. حسینجان! رقیّه همینطور بابا بابا کرد تا سر از دستش یکقدری شُل شد، ما گفتیم رقیّه خوابش برده، یکمرتبه دیدیم رقیّه از دنیا رفتهاست. برادر! حسینجان! متحیّر بودم چهکار کنم؟ تا اینکه رقیّه را در خرابه شام دفن کردم. من عذرخواهی میکنم، وقتی بچّههایم شهید شدند، به استقبالت نیامدم، گفتم شاید تو خجالت بکشی! تو هم سراغ رقیّه را از من نگیر! اما برادر! وقتی میخواستم بیایم، با رقیّه خداحافظی کردم، ولی خواهرم اُمّکلثوم گفت: من نمیآیم، پیش رقیّه میمانم. حسینجان! از کوفه تا شام، هیچکس بهغیر از هنده ما حمایت نکرد، برادر! همهجا به ما خدمت کرد، در مجلس یزید و در خرابه آمد، پیراهن چاک داد. کسیکه از کوفه تا شام به ما خدمت کرد، هنده بود. {{ارجاع|[[اربعین 84؛ نجات در ولایت است، نه در عبادت]] و [[اربعین 80]]}} | ||
+ | |||
+ | حالا هر کسی یکحدودی را در نظر گرفته و میگوید: عمّهجان! اینجا علیاکبر {{علیه}} بود، عمّهجان! اینجا علیاصغر و قاسم، عون و جعفر {{علیهم}} بودند. یکی دو روز حالا قدری کم و زیاد اینها در کربلا بودند؛ خبر به امامسجّاد دادند: آقاجان! اینها چیزی نمیخورند، فقط گریه میکنند، اگر طول بکشد، ممکناست فُجأه کنند و جان بدهند. امامسجّاد {{علیه}} دستور حرکت داد. امر امام را اطاعت کردند و رُو به مدینه حرکت کردند. یکروایت داریم، وقتی حضرتسجّاد نگاه کرد و دید اهلبیت اینجوری هستند، خیلی ناراحت شد! زینب {{علیها}} گفت: آقاجان! «یا حجّةالله الماضین!» چرا با جان خودت بازی میکنی؟ آن دستی که امامحسین {{علیه}} در قلب زینب {{علیها}} گذاشت، آن شهامت را داشت، زینب {{علیها}} شهامت داشت. اینجا گنبد و بارگاه میشود، چندینمیلیون مردم در اربعین برای زیارت به اینجا خواهند آمد؛ اینرا من میگویم. {{ارجاع|[[اربعین 90؛ عبادتهای خیالی]]}} | ||
+ | |||
+ | کسی میتواند رجعت را تشویق کند که القای ولایت به او بشود. رجعت واحد است. همانطور که خدا خواستش علی {{علیه}} است، علی {{علیه}}، خواستش رجعت است. چرا؟ یک خلخال از پای بچّه یهودی کشیدهاند، فریاد میزند: کمرم! چرا ظلم شد؟ حالا علیاکبر و علیاصغر {{علیهما}} را کشتهاند، نمیگوید کمرم؟! امامحسین {{علیه}} را کشتهاند، نمیگوید کمرم؟! آیا امیرالمؤمنین {{علیه}} نمیخواهد احقاق حق از دخترش زینب {{علیها}} بشود؟ در رجعت، خدا رضایت حضرتزینب {{علیها}} و رضایت امامحسین {{علیه}} و اهلبیت را فراهم میکند. اربعین افشای زحمتهای حضرتزینب {{علیها}} است که در زمان رجعت افشا میشود. {{ارجاع|کتاب [[رجعت را بهتر بشناسیم]]}} | ||
+ | |||
+ | خدایا! اینمردم عبادتی شدند، ولایتیشان کن! خدایا! از این عبادت توبه کنند! خدایا! بفهمند که این عبادتها ضلالت است. خدایا! بفهمند و عبادت کنند. {{ارجاع|[[اربعین 92]]}} | ||
{{یا علی}} | {{یا علی}} | ||
− | + | ==ارجاعات== | |
[[رده: منتخب 1402]] | [[رده: منتخب 1402]] |
نسخهٔ ۲۰ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۴۰
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
رفقایعزیز! ما بنا شد که از اربعین صحبت کنیم. اربعین یعنی چلّه بودهاست. ««وَ واعدنا مُوسی ثَلاثینَ لَیلَةً و أتمَمناها بِعَشرٍ، فَتَمّ مِیقاتُ رَبِّه أربعینَ لَیلَةً»»[۲]، خدا هر کاری میکند، یک مقصد دارد؛ گِل آدم را میگویند که مثلاً خدا چهلروز خیس کردهاست؛ یا زمین و آسمان را در چهلروز خلق کردهاست. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) سرِ چهلسالگی به نبوّت رسیدهاست. دیگر اینکه شامل حال من و شما میشود، ایناست که میگوید: وقتی به چهلسالگی رسیدی، به این ملائکه که روی شانهات هست، خدا میگوید به این سخت بگیر! تا حالا اگر یکقدری گناهی کردی، مِثل ایناست که تا حالا به تکلیف نرسیدهبودی؛ اما وقتی به چهلسالگی رسیدی، خدا از تو توقّع دارد. از آنطرف هم مثلاً در هند چلّهنشینی هست.
حالا آن مهندسی که در یک آبادی است، ادّعا میکند و میگوید که چلّه یا سوّم نبوده و بدعت است؛ بابا! تو خودت که تولید نداری، جلوی تولید را نگیر! چرا جلوی تولید را میگیری؟ اگر اربعین نیست، چرا امامحسین (علیهالسلام) اربعین دارد؟ مگر نیست که میگوید اگر کسی از دنیا رفت، ولیمه بده؟! ولیمه واجبتر از همهچیز است، چرا میگوید ولیمه بده؟ من میخواهم برای چهلّم پدر و مادرم ولیمه بدهم، چرا میگویی بدعت است؟ بدعت تویی که بدعت را نمیدانی چیست؟ [۳]
چقدر الآن به زیارت امامحسین (علیهالسلام) رفتهاند! شاید ده، دوازدهمیلیون نفر رفتهاند؛ نه اینکه «نستجیر بالله» بخواهم تکذیب کنم؛ اما میخواهیم با هم مطالعه و مباحثه داشتهباشیم. خدا میگوید: من اعمال از متقی قبول میکنم. تو که الآن زیارت اربعین رفتی، ببین میگوید نشانه مؤمن ایناست: نماز پنجاه و یک رکعت را بخوانی، انگشتر عقیق دستت کنی و زیارت اربعین امامحسین (علیهالسلام) بروی. شما فقط روایت را شنیدید؛ اما مبنایش را نمیدانید؛ تمام روایت و حدیثها مبنا دارند. همینطور نگویید که حالا من به زیارت نرفتم، یککاری بکن! آنهایی که رفتند، مگر اغلبشان قبولی دارند؟! خدا میگوید من اعمال از متقی قبول میکنم، کجا تو متقی هستی؟! ما همینطور یک راهی را میرویم.
عزیز من! چِکت بیامضاست. مگر به موسی نمیگوید: ««فَاخلَع نَعلَیک [إنّکَ بِالوادِ المُقَدِّسِ طُوِیً]»»[۴]؟ اینجا وادی نور است، اینجا که میآیی، محبّت زنت را از دلت بیرون کن! آقاجان من! تو که زیارت امامحسین (علیهالسلام) میروی، با چه میروی؟ میگوید: اینجا محبّت غیر خدا را بیرون کن! امامحسین (علیهالسلام) خود نور است، آنجا [کوه طور] وادی نور است؛ تو تبرّی نداری که به زیارت امامحسین (علیهالسلام) آمدی! این روایت درستاست که میگوید: اگر امامحسین (علیهالسلام) را زیارت کنی، خدا را در عرش زیارت کردهای. زیارت امامحسین (علیهالسلام) نه اینکه خدا را در عرش زیارت کردی، تمام خلقت را زیارت میکنی؛ تو هم پیش خودت میگویی من خدا را در عرش زیارت کردم! اما میگوید شرطش ایناست که مؤمن باشی.
خدا میداند تا آخر عمرم یادم نمیرود، اینها به زیارت امامحسین (علیهالسلام) میآمدند، از آنجا پای تلویزیون و ویدیو و ماهواره میرفتند. تو نه اینکه محبّت زن داشتهباشی، محبّت تلویزیون و ویدیو و ماهواره داری، کجا اربعین به زیارت امامحسین (علیهالسلام) میروی؟ خدا میگوید: باید متقی باشی. تو دروغ که میگویی، در مِلک غصبی هم که نشستی، بعضیها حسابسال هم ندارند، حواست پیش این لهو و لعب هم هست.
بعضی از مردم عبادتهایی میکنند که شهوتشان تأمین میشود. الآن به کربلا یا مکّه یا عمره یا مشهد میرود. ما نمیگوییم نرو! میگوییم تو که میروی، چشمت را حفظکن! چونکه روایت داریم: زنی آمد یک مسئله از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بپرسد، پسر عباس به آنزن نگاه کرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) غضب کرد و گفت: ای پسر عباس! چرا نگاه کردی؟ فردایقیامت، خدا چشمت را پُر از آتش میکند. تو به کربلا میروی تا یک عمل مستحبّ بهجا بیاوری؛ اما ببین که چقدر نگاه میکنی! فردایقیامت خدا چشمت را پُر از آتش میکند، مگر اینکه چشمت را حفظ کنی. بنابراین یک عبادتهایی است که شهوت را تأمین میکند، نه اینکه آدم، امر را اطاعت کند.
دوباره تکرار میکنم، میگوید: نشانی مؤمن، یکی انگشتر عقیق است، یکی نماز پنجاه و یک رکعت، یکی هم زیارت اربعین؛ اما این زیارت اربعین که تو میروی، تأییدی ندارد. آنجا زن و مرد قاطی هستند و خدا میفرماید: جاییکه زن و مرد قاطی باشند، آنجا عذاب من دارد نازل میشود. یا اینکه الآن این مسجد جمکران چهخبر است؟! من خودم دیدم که زنها پابرهنه شدند و میروند. خانم! مگر تو عایشهای که به جنگ جمل آمد؟! مگر حضرتزهرا (علیهاالسلام) نگفتهاست که بهترین عبادت از برای زن ایناست که نه نامحرم او را ببیند و نه او نامحرم را؟!
عزیز من! شما اوّل که به زیارت رفتی، از همه حرفهایت توبه کن! تو الآن جُنُب هستی؛ کجا در حرم امامحسین (علیهالسلام) یا امامرضا (علیهالسلام) میروی؟ بیا توبه کن! وقتی توبه کردی، دیگر آنرا نشکن! آنجا گفتم: مرد آناست که وقتی امامحسین (علیهالسلام) را زیارت میکند، دیگر پای ویدیو و تلویزیون نرود. عزیز من! بیایید عوض شویم! تو باید پرچم ««إنّا فَتَحنا لَک فَتحاً مُبیناً»»[۵] بالای خانهات باشد، اینها چیست که بالای خانههایتان زدهاید؟!
امامزمان (عجلاللهفرجه) دارد میگوید: عمّهجان! برایت گریه میکنم، اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم، تو یکمُشت آمریکایی و انگلیسی را جمع کردی و با آنها عشق میکنی، والله! بهدینم! به زمان جاهلیّت میمیری. بیایید عوض شویم! امروز روز اربعین است، بیایید با امامحسین (علیهالسلام)، با زینبکبری (علیهاالسلام) عهد کنید [که] دیگر گناه نکنید! جانم! هر کاری را از [روی] امر بکن! کربلا برو! خیلی ثواب دارد، غبار جادّه امامحسین (علیهالسلام) به تو بنشیند، به جهنّم نمیروی؛ اما انسان باشی.
امروز دلیل اینکه خدا و پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) یک اعلام عمومی کردهاست که فرموده در آخرالزّمان هر کسی با دین از دنیا برود، ملائکه تعجب میکنند؛ را میخواهم افشا کنم: اشخاصی که عبادت بیامر میکنند، اینها بدتر از آنهایی هستند که گناه میکنند؛ چونکه حال توبه ندارند، کارهایشان به خیالشان خوب است؛ آنوقت اینها با آنهایی که میگوید با دین از دنیا نمیروند، یکی هستند، بسا آنهایی که گناه میکنند، بهتر از اینها هستند؛ چون آنهایی که گناه میکنند، توبه میکنند؛ اما اینهایی که ثواب میکنند، خیال میکنند که کارشان خوب است؛ بهخاطر همین توبه نمیکنند. یکی از آن ثوابها همیناست که اربعین به زیارت امامحسین (علیهالسلام) میروند. خیلی دلم میخواهد توجّه بفرمایید! [۶]
کجا این سفرهها را میاندازید و زن و مرد را قاطی میکنید؟! اینکارها چیست که میکنید؟! بهاصطلاح، اطعام میکند. جگر من از دست خوبها خوناست! بهنام اربعین و امامحسین (علیهالسلام) میخواهد غذا بدهد، تو تئاتر درست کردهای، این چیست که زن و مرد را دور هم جمع کردی و سفره میاندازی؟ الآن اربعین است، بهقدر وسعتان به مردم کمک کنید! جوادالائمه (علیهالسلام) که دروغ نمیگوید؛ میفرماید: برآوردن حاجت یک برادر مؤمن، ثوابش از هفتاد حجّ و هفتاد عمره بالاتر است. حالا من میگویم: هم حاجت برادر مؤمنت را برآورده کن و هم آنکار را بکن! من نمیگویم کربلا نرو! مگر من متوکّل هستم؟ اما با امر به کربلا برو! مگر خود آقا امامحسین (علیهالسلام) نیست که عدّه زیادی بودند، وقتی حضرت میخواست به کربلا بیاید، گفت: هر کسی حقّالنّاس به گردنش هست، برگردد! نصفمردم برگشتند. کجا پول مردم را برمیداری و میروی؟! کجا نشستی؟! در مِلک چهکسی نشستی؟! بیشتر از این دیگر میگوید نگو! تو باید رضایت خدا و امامحسین (علیهالسلام) را ببری. والله! بالله! اگر با رضایت بروی، امامحسین (علیهالسلام) به استقبالت میآید! [۷]
گفتار متقی[۸]
امروز بهاصطلاح، اربعین است. کجا رفتی گریه کردی؟! حضرتزهرا (علیهاالسلام) هم اربعین گرفته، امامزمان (عجلاللهفرجه) هم اربعین گرفته، میفرماید: یا جدّاه! برایت گریه میکنم، اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم. فراموش نمیکنم آنموقعی که اسب بیصاحبت درِ خیمه آمد. تو کجا یاد امامحسین (علیهالسلام) بودی؟ حالا اربعین هم میروی؟! کجا میروی؟!
عشقبازی در جهان، بدنامی بسیار دارد | ویران شود آنکس که عشق یار دارد |
کجا تو عشق امامحسین (علیهالسلام) را داری؟! کجا رفتی بیتوتهای کردی و گریهای برای امامحسین (علیهالسلام) کردی؟ کدامیک از شما رفتید؟ گفتید و شنیدید و خندیدید و شوخی کردید و بازی کردید! حالا کارهای دیگرتان بماند. آنها خصوصی است، نمیگویم. اربعین کجا میروی؟! [۹]
اگر شما با دید خلقی به ائمه (علیهمالسلام) نگاه کردی، این خیلی بد و اشتباهاست. باید به ائمهطاهرین (علیهمالسلام) با دید خلقی نگاه نکنید! تمام این بشر، بیشترشان دید خلقی دارند، تا حتّی به حضرتزینب (علیهاالسلام)، تا حتّی به امامحسین (علیهالسلام)، تا حتّی به امامحسن (علیهالسلام). این دید را کنار بیندازید! [۱۰] خدا حاجشیخعباس را رحمت کند! میگفت: اهلبیت همان اربعین اوّل به کربلا برگشتند، علماء که میگویند اربعین دوّم، بیخود میگویند، یکسال که نکشید آنجا بیایند! اینها را از بیراهه میبردند، تا یزید بیشتر از این افتضاح و رسوا نشود. [۱۱] حالا اهلبیت دارند با بشیر میآیند، تا اینکه به یک دوراهی رسیدند، بشیر به امامسجّاد (علیهالسلام) گفت: آقاجان! این راه به کربلا و آن راه به مدینه میرود، از کدام طرف برویم؟ چقدر امامسجّاد (علیهالسلام) ادب دارد! فرمود: ببین عمّهام چه میگوید؟ حضرتزینب (علیهاالسلام) فرمود: ما میل کربلا داریم، سر شترها را رُو به کربلا گرداندند و به آنسمت حرکت کردند.
اوّل زائر کربلا جابربنعبدالله انصاری بوده؛ جابر به کربلا آمدهبود، یکوقت عطیّه گفت: صدای زنگ قافله میآید، جابر! بلند شو، زینب (علیهاالسلام) دارد میآید؛ اما من از جابر یک ناراحتی دارم؛ چونکه پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر قدمی که رُو به قبر امامحسین (علیهالسلام) برمیدارید، ثواب حجّ و عمره دارد؛ اینهمه ثواب دارد. جابر قدمهایش را کوچک، کوچک برمیداشت. بهدینم! اگر هزاران قدم بود، یکقدم میکردم و خودم را روی قبر امامحسین (علیهالسلام) میانداختم. مگر من ثواب میخواهم؟! من حسین میخواهم، ثوابِ بیمحبّت ثواب نیست؛ جزاست.
وقتی زینب (علیهاالسلام) به کربلا رسید، بو کرد و قبر برادرش را پیدا کرد؛ خودش را روی قبر امامحسین (علیهالسلام) انداخت. یکقدری حسین! حسین! کرد، صدا زد: برادر! حسینجان! امرت را همهجا اطاعت کردم، در کوفه و مجلس یزید خطبه خواندم. برادر! بچّههایت را بهمن سپردی، گفتی: خواهر! همه را به خدا و بچّههایم را به تو میسپارم. وقتی ما را در خرابه راه دادند، یکشب رقیّه خواب شما را دید، همینطور بنا کرد بابا بابا کردن! یکوقت دیدیم یزید یکچیزی مثل طعام آورده و روپوشی روی آناست. گفت: این سر آقا امامحسین (علیهالسلام) است، آنرا دست رقیّه داد، گفت این خیلی تشخیص نمیدهد. حسینجان! رقیّه سرِ تو را به دامن چسباند، همینطور بنا کرد گریهکردن، صدا زد: بابا! چهکسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟! بابا! چهکسی رگهای بدن تو را جدا کرد؟! عمّه! تو که گفتی بابایت مسافرت رفتهاست. حسینجان! رقیّه همینطور بابا بابا کرد تا سر از دستش یکقدری شُل شد، ما گفتیم رقیّه خوابش برده، یکمرتبه دیدیم رقیّه از دنیا رفتهاست. برادر! حسینجان! متحیّر بودم چهکار کنم؟ تا اینکه رقیّه را در خرابه شام دفن کردم. من عذرخواهی میکنم، وقتی بچّههایم شهید شدند، به استقبالت نیامدم، گفتم شاید تو خجالت بکشی! تو هم سراغ رقیّه را از من نگیر! اما برادر! وقتی میخواستم بیایم، با رقیّه خداحافظی کردم، ولی خواهرم اُمّکلثوم گفت: من نمیآیم، پیش رقیّه میمانم. حسینجان! از کوفه تا شام، هیچکس بهغیر از هنده ما حمایت نکرد، برادر! همهجا به ما خدمت کرد، در مجلس یزید و در خرابه آمد، پیراهن چاک داد. کسیکه از کوفه تا شام به ما خدمت کرد، هنده بود. [۱۲]
حالا هر کسی یکحدودی را در نظر گرفته و میگوید: عمّهجان! اینجا علیاکبر (علیهالسلام) بود، عمّهجان! اینجا علیاصغر و قاسم، عون و جعفر (علیهمالسلام) بودند. یکی دو روز حالا قدری کم و زیاد اینها در کربلا بودند؛ خبر به امامسجّاد دادند: آقاجان! اینها چیزی نمیخورند، فقط گریه میکنند، اگر طول بکشد، ممکناست فُجأه کنند و جان بدهند. امامسجّاد (علیهالسلام) دستور حرکت داد. امر امام را اطاعت کردند و رُو به مدینه حرکت کردند. یکروایت داریم، وقتی حضرتسجّاد نگاه کرد و دید اهلبیت اینجوری هستند، خیلی ناراحت شد! زینب (علیهاالسلام) گفت: آقاجان! «یا حجّةالله الماضین!» چرا با جان خودت بازی میکنی؟ آن دستی که امامحسین (علیهالسلام) در قلب زینب (علیهاالسلام) گذاشت، آن شهامت را داشت، زینب (علیهاالسلام) شهامت داشت. اینجا گنبد و بارگاه میشود، چندینمیلیون مردم در اربعین برای زیارت به اینجا خواهند آمد؛ اینرا من میگویم. [۱۰]
کسی میتواند رجعت را تشویق کند که القای ولایت به او بشود. رجعت واحد است. همانطور که خدا خواستش علی (علیهالسلام) است، علی (علیهالسلام)، خواستش رجعت است. چرا؟ یک خلخال از پای بچّه یهودی کشیدهاند، فریاد میزند: کمرم! چرا ظلم شد؟ حالا علیاکبر و علیاصغر (علیهماالسلام) را کشتهاند، نمیگوید کمرم؟! امامحسین (علیهالسلام) را کشتهاند، نمیگوید کمرم؟! آیا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نمیخواهد احقاق حق از دخترش زینب (علیهاالسلام) بشود؟ در رجعت، خدا رضایت حضرتزینب (علیهاالسلام) و رضایت امامحسین (علیهالسلام) و اهلبیت را فراهم میکند. اربعین افشای زحمتهای حضرتزینب (علیهاالسلام) است که در زمان رجعت افشا میشود. [۱۳]
خدایا! اینمردم عبادتی شدند، ولایتیشان کن! خدایا! از این عبادت توبه کنند! خدایا! بفهمند که این عبادتها ضلالت است. خدایا! بفهمند و عبادت کنند. [۱۴]
ارجاعات
- ↑ اربعین 78 (اول نوار) و اربعین 90؛ عبادتهای خیالی (دقیقه 2) و اربعین 87 (دقیقه 10)
- ↑ (سوره الأعراف، آیه 142)
- ↑ اربعین 78 و اربعین 83
- ↑ (سوره طه، آیه 12)
- ↑ (سوره الفتح، آیه 1)
- ↑ اربعین 86؛ تذکر درباره زیارت و اربعین 90؛ عبادتهای خیالی و کتاب انتقاد؛ محبت امیرالمؤمنین، نجات بشریت
- ↑ اربعین 87؛ پست و مقام؛ خلق و نگاه
- ↑ اربعین 92 (دقیقه 25) و اربعین 90؛ عبادتهای خیالی (دقیقه 11 و 40) و اربعین 80 (دقیقه 36)
- ↑ اربعین 94؛ اشتباهات مردم
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ اربعین 90؛ عبادتهای خیالی
- ↑ شباربعین 81
- ↑ اربعین 84؛ نجات در ولایت است، نه در عبادت و اربعین 80
- ↑ کتاب رجعت را بهتر بشناسیم
- ↑ اربعین 92