ارتباط 87: تفاوت بین نسخهها
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ') |
|||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۵: | سطر ۵: | ||
{{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10333}} | {{جعبه اطلاعات فراداده سخنرانی|10333}} | ||
− | {{موضوع|تمام خلقت تا حتی عرش خدا باید ارتباط داشتهباشند}} | + | {{موضوع|تمام خلقت تا حتی عرش خدا باید ارتباط داشتهباشند|ارتباط}} |
− | ما هفته قبل | + | ما هفته قبل راجعبه ارتباط صحبت کردیم. ارتباط دامنه خیلی وسیعی دارد. این ارتباط را کسی قدرش را میداند که خیلی اهلدنیا نباشد. اگر خیلی اهلدنیا باشد، این ارتباط را درک ندارد. ارتباط، دامنه وسیعی دارد؛ یعنی نه اینکه این دنیا باید ارتباط داشتهباشد، آسمان هم باید ارتباط داشتهباشد، تا حتی عرش خدا، تا حتی تمام کرات عالم ارتباط باید داشتهباشند. |
حرفی را که میخواهم بزنم بهواسطه امیرالمؤمنین {{علیه}} به شما میزنم. به تمام این خلقت! من دارم یک صحبتی راجعبه تمام این خلقت میکنم؛ یعنی آسمان، تا حتی عرش خدا تمام باید ارتباط داشتهباشند. اگر ارتباط نداشتهباشند قبولی ندارند. قبولی ارتباط، یعنی تسلیم شدن [در برابر] علی {{علیه}}. | حرفی را که میخواهم بزنم بهواسطه امیرالمؤمنین {{علیه}} به شما میزنم. به تمام این خلقت! من دارم یک صحبتی راجعبه تمام این خلقت میکنم؛ یعنی آسمان، تا حتی عرش خدا تمام باید ارتباط داشتهباشند. اگر ارتباط نداشتهباشند قبولی ندارند. قبولی ارتباط، یعنی تسلیم شدن [در برابر] علی {{علیه}}. | ||
− | {{موضوع|نبوت کفایت تمام خلقت نمیکند، ولایت کفایت تمام خلقت میکند}} | + | {{موضوع|نبوت کفایت تمام خلقت نمیکند، ولایت کفایت تمام خلقت میکند|نبوت/ولایت/کفایت}} |
خدای تبارک و تعالی در تمام خلقتها امر فرموده است: «انالله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» همه باید تسلیم نبی شویم. (حالا بعضیها یک حرفهایی میزنند من نگاهم به حرفهای بعضی اشخاص نیست، والله! من آن افقی را که در این خلقت دارم میبینم برای شما نقل میکنم.) به تمام خلقت گفت باید تسلیم نبی شوید. پس معلوم میشود دنیا و آسمان ندارد، تمام اینها ملک خداست. | خدای تبارک و تعالی در تمام خلقتها امر فرموده است: «انالله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» همه باید تسلیم نبی شویم. (حالا بعضیها یک حرفهایی میزنند من نگاهم به حرفهای بعضی اشخاص نیست، والله! من آن افقی را که در این خلقت دارم میبینم برای شما نقل میکنم.) به تمام خلقت گفت باید تسلیم نبی شوید. پس معلوم میشود دنیا و آسمان ندارد، تمام اینها ملک خداست. | ||
− | اگر مؤمن، به واقع مؤمن باشد، در تمام ملک خدا جریان دارد. بیایید عزیزان من، متقی شوید. حالا خدا فرمود تسلیم پیامبر {{صلی}} شوید، (این حرف خیلی مهم است. مگر درک ماورائی داشتهباشید که قبول کنید، وگرنه به تمام آیات قرآن! قبول نمیکنید، درک ماورائی ارتباط است. حالا ببینید من چه میگویم.) اگر پیامبر {{صلی}} کفایت میکرد که خدا به تمام خلقت گفت تسلیم او شوید، چرا پیامبر {{صلی}} میگوید تسلیم علی {{علیه}} شوید؟ پس پیامبر {{صلی}} کفایت تمام عالم را نمیکند. اما بگویم پیامبر {{صلی}} هم ولی است. نه اینکه کجدهنی از این استفاده کند و بگوید فلانی پیامبر {{صلی}} را کوچکتر کردهاست. تو کوچکی که عقلت نمیرسد. تو هنوز پستانک در دهانت است و نمیدانی چهچیزی تویش است. آیا به سوادت نگاه کردی؟ سواد، سیاهی است. بابا جان! جواب من را بدهید؟ اگرنه، پس چرا پیامبر فرمود تسلیم علی {{علیه}} شوید؟ پس ولایت، کفایت تمام خلقت را میکند. عزیزان من! قربانتان بروم! فدایتان بشوم! کجایید،؟ دوباره تکرار میکنم، پیامبر {{صلی}} هم ولی | + | اگر مؤمن، به واقع مؤمن باشد، در تمام ملک خدا جریان دارد. بیایید عزیزان من، متقی شوید. حالا خدا فرمود تسلیم پیامبر {{صلی}} شوید، (این حرف خیلی مهم است. مگر درک ماورائی داشتهباشید که قبول کنید، وگرنه به تمام آیات قرآن! قبول نمیکنید، درک ماورائی ارتباط است. حالا ببینید من چه میگویم.) اگر پیامبر {{صلی}} کفایت میکرد که خدا به تمام خلقت گفت تسلیم او شوید، چرا پیامبر {{صلی}} میگوید تسلیم علی {{علیه}} شوید؟ پس پیامبر {{صلی}} کفایت تمام عالم را نمیکند. اما بگویم پیامبر {{صلی}} هم ولی است. نه اینکه کجدهنی از این استفاده کند و بگوید فلانی پیامبر {{صلی}} را کوچکتر کردهاست. تو کوچکی که عقلت نمیرسد. تو هنوز پستانک در دهانت است و نمیدانی چهچیزی تویش است. {{دقیقه|5}} آیا به سوادت نگاه کردی؟ سواد، سیاهی است. بابا جان! جواب من را بدهید؟ اگرنه، پس چرا پیامبر فرمود تسلیم علی {{علیه}} شوید؟ پس ولایت، کفایت تمام خلقت را میکند. عزیزان من! قربانتان بروم! فدایتان بشوم! کجایید،؟ دوباره تکرار میکنم، پیامبر {{صلی}} هم ولی است؛ اما الان نبی بودن به ایشان ابلاغ شدهاست. من دارم در نبی بودن پیامبر {{صلی}} حرف میزنم، نه در ولی بودن پیامبر {{صلی}}. میگویم اگر نبی کفایت میکرد، چرا گفت علی {{علیه}}؟ |
− | {{موضوع|ارتباط، نجاتدهنده اهلجهنم}} | + | {{موضوع|ارتباط، نجاتدهنده اهلجهنم|ارتباط/اهل جهنم}} |
− | با سوادها، آنها که نمیخواهند اسمشان را ببرم، بیایند با من حرف بزنند. اما عنادشان را کنار بگذارند، سوادشان را کنار بگذارند، | + | با سوادها، آنها که نمیخواهند اسمشان را ببرم، بیایند با من حرف بزنند. اما عنادشان را کنار بگذارند، سوادشان را کنار بگذارند، منیّتشان را کنار بگذارند، بیایند با من حرف بزنند. تمام باید به ارتباط ملحق شوند، اگر نشوند، خدا قبولشان نمیکند. ارتباط خیلی مهم است. ارتباط تا حتی نجاتدهنده اهلجهنم است. چرا شما که اهلجهنم نیستید، ارتباط را توجه نمیکنید که همینجا نجات پیدا کنید؟ وقتیکه علی {{علیه}} ضربت خورد، جبرئیل گفت: «قُتِلَ امیرالمؤمنین» ارکان خدا شکست. حالا اهلجهنم (اینها چه کسانی هستند که اهل جهنمند؟ اگر ولایت داشتهباشی در جهنم نمیروی. اینها مُصرند. بسکه گناه کردند، مُصرند، خدا آنها را جهنم برده، چرا توجه نداری؟) این ندا را شنیدند، رقت کردند. تمام اینها از جهنم بیرون میآیند. دیگر آتش جهنم اینها را نمیسوزاند. اینکه شب ماهمبارک میگوید چند هزار تا، چند هزار تا، چند ملیون [از آتش جهنم آزاد میشوند]، اینها هستند که رقت کردند. حالا که رقت کردند، ارتباط بههم زدند. حالا که ارتباط بههم زدند، اهلجهنم نیستند. |
− | {{موضوع|تا حتی حضور امام، ارتباط نیست، باید با اطاعت ارتباط داشتهباشید}} | + | {{موضوع|تا حتی حضور امام، ارتباط نیست، باید با اطاعت ارتباط داشتهباشید|اطاعت امر/ارتباط}} |
باید عزیزان من، ارتباط بههم بزنید. تا حتی حضور امام، ارتباط نیست، والله! ارتباط نیست. چقدر شما میگویید ما امامزمان {{عج}} را ببینیم. ارتباط داشتهباش. ای ویدئو زن! ماهواره زن! نگاه به بچههای مردم کن! نگاه به زنهای مردم کن! کدامتان ارتباط دارید؟ خجالت نمیکشید؟ کجا ارتباط دارید؟ تو با آنها ارتباط داری و با آنها محشور میشوی و میمیری. مگر نمیگوید در اینزمان اگر یکی با دین از دنیا رفت، ملائکه تعجب میکند؟ تو چند بار عمره رفتهای، چند بار مکه رفتهای، تو زیارت امامرضا رفتهای. تو کربلا رفتهای، تمام قبول نیست. چونکه ارتباط نداری. ارتباط، تولی و تبری است. تو کجا تبری داری؟ | باید عزیزان من، ارتباط بههم بزنید. تا حتی حضور امام، ارتباط نیست، والله! ارتباط نیست. چقدر شما میگویید ما امامزمان {{عج}} را ببینیم. ارتباط داشتهباش. ای ویدئو زن! ماهواره زن! نگاه به بچههای مردم کن! نگاه به زنهای مردم کن! کدامتان ارتباط دارید؟ خجالت نمیکشید؟ کجا ارتباط دارید؟ تو با آنها ارتباط داری و با آنها محشور میشوی و میمیری. مگر نمیگوید در اینزمان اگر یکی با دین از دنیا رفت، ملائکه تعجب میکند؟ تو چند بار عمره رفتهای، چند بار مکه رفتهای، تو زیارت امامرضا رفتهای. تو کربلا رفتهای، تمام قبول نیست. چونکه ارتباط نداری. ارتباط، تولی و تبری است. تو کجا تبری داری؟ | ||
− | بیایید امشب بیدار شویم. بیایید هوشیار شویم. بیا این مسلمانی را که تا به حال داشتی بینداز دور. بیا ارتباط را اطاعتکن. میگوید نگاه نکن، تو هم نگاه نکن. معامله ربوی نکن، دروغ نگو، خدعه نکن، سخی باش. این حرفها که من دارم میزنم برای اهلمجلس نمیزنم. تمام شما مبرایید، تمام شما دارید ارتباط را اطاعت میکنید، تمامتان سخی هستید، تمامتان شجاع هستید، تمامتان درست هستید. این حرفها که دارم میزنم برای بیرون اهلجلسه میزنم. | + | بیایید امشب بیدار شویم. بیایید هوشیار شویم. بیا این مسلمانی را که تا به حال داشتی بینداز دور. بیا ارتباط را اطاعتکن. میگوید نگاه نکن، تو هم نگاه نکن. معامله ربوی نکن، دروغ نگو، خدعه نکن، سخی باش. این حرفها که من دارم میزنم برای اهلمجلس نمیزنم. تمام شما مبرایید، تمام شما دارید ارتباط را اطاعت میکنید، تمامتان سخی هستید، تمامتان شجاع هستید، تمامتان درست هستید. این حرفها که دارم میزنم برای بیرون اهلجلسه میزنم. {{دقیقه|10}} |
− | شما حساب کن یک ارتباط تمام اهلجهنم را آرام کردهاست. شما باید ارتباط داشتهباشید. اینکه میگویم حضور امام شرط نیست، این دو نفر، چند نفر، چقدر حضور پنج امام بودند: پیامبر {{صلی}}، امیرالمؤمنین {{علیه}}، امامحسن {{علیه}}، امامحسین {{علیه}}، حضرتزهرا {{علیها}}، چرا اهل جهنمند؟ اینها ارتباط نداشتند. اینها هیکلشان آنجا بود. بترسید از اینکه هیکلتان در | + | شما حساب کن یک ارتباط تمام اهلجهنم را آرام کردهاست. شما باید ارتباط داشتهباشید. اینکه میگویم حضور امام شرط نیست، این دو نفر، چند نفر، چقدر حضور پنج امام بودند: پیامبر {{صلی}}، امیرالمؤمنین {{علیه}}، امامحسن {{علیه}}، امامحسین {{علیه}}، حضرتزهرا {{علیها}}، چرا اهل جهنمند؟ اینها ارتباط نداشتند. اینها هیکلشان آنجا بود. بترسید از اینکه هیکلتان در منا و مکه باشد و [ارتباط نداشتهباشید.] باید ارتباط داشتهباشید. ارتباط، یقین است. ارتباط، علیبنابیطالب {{علیه}} است. |
− | {{موضوع|کسیکه ارتباط دارد، با لهو و لعب ارتباط ندارد}} | + | {{موضوع|کسیکه ارتباط دارد، با لهو و لعب ارتباط ندارد|ارتباط/لهو و لعب}} |
مسلمان! مگر اویسقرن نیست؟ در بیابان است؛ اما ارتباط دارد. پیامبر {{صلی}} آمده در خانه امالسلمه (اویس خیلی به مادرش التماس کرد که بگذار من بروم [و پیامبر را زیارت کنم]. گفت: برو یک پایت زمین بگذار و برگرد) [فرمود:] امسلمه! بوی بهشت میدهد. تو بوی تلویزیون رنگی میدهی. تو بوی ویدئو میدهی. تو بوی ماهواره میدهی. تو چه مسلمانی هستی؟ خجالت بکشید. ارتباط بههم بزنید. امامزمان {{عج}} میگوید: من گریه میکنم، اشکم تمام شود، خون گریه میکنم، تو مشتی انگلیسی و آمریکایی جمع کردی، با ایشان داری میرقصی. حالا میگوید چه؟ میگوید اگر با دین رفتی، ملائکه تعجب میکند. اینکارها چیست که ما میکنیم؟ | مسلمان! مگر اویسقرن نیست؟ در بیابان است؛ اما ارتباط دارد. پیامبر {{صلی}} آمده در خانه امالسلمه (اویس خیلی به مادرش التماس کرد که بگذار من بروم [و پیامبر را زیارت کنم]. گفت: برو یک پایت زمین بگذار و برگرد) [فرمود:] امسلمه! بوی بهشت میدهد. تو بوی تلویزیون رنگی میدهی. تو بوی ویدئو میدهی. تو بوی ماهواره میدهی. تو چه مسلمانی هستی؟ خجالت بکشید. ارتباط بههم بزنید. امامزمان {{عج}} میگوید: من گریه میکنم، اشکم تمام شود، خون گریه میکنم، تو مشتی انگلیسی و آمریکایی جمع کردی، با ایشان داری میرقصی. حالا میگوید چه؟ میگوید اگر با دین رفتی، ملائکه تعجب میکند. اینکارها چیست که ما میکنیم؟ | ||
اگر تو ارتباط داشتهباشی، ارتباط با لهو و لعب نداری. ارتباط، با غیر امر نداری. تو ارتباطت یا ناقص است یا کم است یا نداری. ارتباط، ارتباط، ارتباط، ارتباط. | اگر تو ارتباط داشتهباشی، ارتباط با لهو و لعب نداری. ارتباط، با غیر امر نداری. تو ارتباطت یا ناقص است یا کم است یا نداری. ارتباط، ارتباط، ارتباط، ارتباط. | ||
− | این آقا دو سال رفته خارج، (من به شما گفتم بروید خارج، به دوستعزیز خودم گفتم | + | این آقا دو سال رفته خارج، (من به شما گفتم بروید خارج، به دوستعزیز خودم گفتم برو؛ اما خارج که رفتی، خارج توی تو باشد، [نه تو توی خارج باشی]) دو سال رفته و آمده، هیچکسی را قبول ندارد. مسلمان! این یهودیها موسی را قبول دارند، انگلیسیها، عیسی را قبول دارند، این آقا میگوید من هیچکس را قبول ندارم. من به شما بگویم کسیکه با او بخواهد بسازد، مشابه او است. خدا نکند یکمرتبه بگوید من قرآن را قبول ندارم. اگر بگوید، کافر است، نجس است، مشکل بهوجود میآید. چطور آدم اینجوری میشود؟ عزیز من! قربانت بروم! تو خارج باید تویت باشد، آخر، یکی را قبولکن، میگوید: من هیچکس را قبول ندارم. خلاصه، بعضیها حمایت هم از او میکنند. تو که حمایت میکنی، مشابه او هستی. |
هر کسی یک راهی گرفته و برای خودش اسلام کرده، هر کسی یک راهی گرفته و برای خودش مذهب کردهاست. قربانتان بروم! این چهکاری است که دارید میکنید؟ من چه بگویم؟ انشاءالله، باید شبقدر بگویید: خدایا، ارتباط ما را قطع نکن. خدایا، ما با ولی اعظم، امامزمان {{عج}} ارتباط داشتهباشیم. خانمها باید بگویند: با زهرا {{علیها}} ارتباط داشتهباشیم. | هر کسی یک راهی گرفته و برای خودش اسلام کرده، هر کسی یک راهی گرفته و برای خودش مذهب کردهاست. قربانتان بروم! این چهکاری است که دارید میکنید؟ من چه بگویم؟ انشاءالله، باید شبقدر بگویید: خدایا، ارتباط ما را قطع نکن. خدایا، ما با ولی اعظم، امامزمان {{عج}} ارتباط داشتهباشیم. خانمها باید بگویند: با زهرا {{علیها}} ارتباط داشتهباشیم. | ||
− | {{موضوع|ارتباط یعنی تولی و تبری}} | + | {{موضوع|ارتباط یعنی تولی و تبری|ارتباط/تولی و تبری/لهو و لعب}} |
والله! من اعلام خطر به شما میکنم، اگر ارتباط نداشتهباشید، برای شما اعلام خطر میکنم. ارتباط، یعنی تولی و تبری. باید تبری داشتهباشی تا ارتباط را قبول کنی. والله! اگر تبری نداشتهباشی، ارتباط را قبول نخواهی کرد و ارتباط تو مصنوعی است. باید عزیزان من، تبرّی داشتهباشید. | والله! من اعلام خطر به شما میکنم، اگر ارتباط نداشتهباشید، برای شما اعلام خطر میکنم. ارتباط، یعنی تولی و تبری. باید تبری داشتهباشی تا ارتباط را قبول کنی. والله! اگر تبری نداشتهباشی، ارتباط را قبول نخواهی کرد و ارتباط تو مصنوعی است. باید عزیزان من، تبرّی داشتهباشید. | ||
− | ما با بندهزاده میرویم زیارتعاشورا میخوانیم. ببینید! اول صد تا لعن میکند، بعد میگوید صد تا «السلام علیک یا اباعبدالله» من سند نشانتان میدهم. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، یکفکری برای خودتان بکنید. | + | ما با بندهزاده میرویم زیارتعاشورا میخوانیم. ببینید! اول صد تا {{دقیقه|15}} لعن میکند، بعد میگوید صد تا «السلام علیک یا اباعبدالله» من سند نشانتان میدهم. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، یکفکری برای خودتان بکنید. |
مگر امامسجّاد نمیگوید: با هر که دوست داری با او محشور میشوی؟ آیا امامت را قبول نداری؟ تو که این لهو و لعب را دوست داری، با او محشور میشوی. حالا که با او محشور شدی، میگوید: اگر با دین رفتی، ملائکه تعجب میکند. تو هنوز عشقی هستی، تو هنوز ادیانی هستی. ادیانی، یعنی اطفاری، هر موقع رنگ دیگری میزند. «اهدنا الصراط المستقیم» صراط مستقیم، وجود مبارک امیرالمؤمنین {{علیه}} است. وجود مبارک این دوازدهامام، چهاردهمعصوم است. | مگر امامسجّاد نمیگوید: با هر که دوست داری با او محشور میشوی؟ آیا امامت را قبول نداری؟ تو که این لهو و لعب را دوست داری، با او محشور میشوی. حالا که با او محشور شدی، میگوید: اگر با دین رفتی، ملائکه تعجب میکند. تو هنوز عشقی هستی، تو هنوز ادیانی هستی. ادیانی، یعنی اطفاری، هر موقع رنگ دیگری میزند. «اهدنا الصراط المستقیم» صراط مستقیم، وجود مبارک امیرالمؤمنین {{علیه}} است. وجود مبارک این دوازدهامام، چهاردهمعصوم است. | ||
− | {{موضوع|اگر ارتباط داشتهباشید، در آسمانها طیران میکنید}} | + | {{موضوع|اگر ارتباط داشتهباشید، در آسمانها طیران میکنید|ارتباط/طیران}} |
علماء در مجلسند، (البته همهشما دانشمندید؛ اما اینها با کتاب و قرآن ارتباط دارند) هر کدام از حرفها که ناجور است بهمن بگویید، من افتخار میکنم. یکی هم یکوقت من تندی میکنم شما باید ما را داشتهباشید، ما دیگر هشتاد و چند سالمان است، ما اگر تندی کردیم، شما از کندی باید بروید. نباید ناراحت شوید. من یکموقع تند میشوم. این آقا به نصف ایران میارزد. حالا ما به ایشان تند شدیم. اینقدر بندهزاده بهمن چیز گفت که نگو. من از تمام رفقا تقاضا میکنم اگر یکوقت فریادی یا حرفی زدم، بالاخره آدم یک رگش ناجور هست، باید شما ما را عفو کنید. از همهشما عذرخواهی میکنم. | علماء در مجلسند، (البته همهشما دانشمندید؛ اما اینها با کتاب و قرآن ارتباط دارند) هر کدام از حرفها که ناجور است بهمن بگویید، من افتخار میکنم. یکی هم یکوقت من تندی میکنم شما باید ما را داشتهباشید، ما دیگر هشتاد و چند سالمان است، ما اگر تندی کردیم، شما از کندی باید بروید. نباید ناراحت شوید. من یکموقع تند میشوم. این آقا به نصف ایران میارزد. حالا ما به ایشان تند شدیم. اینقدر بندهزاده بهمن چیز گفت که نگو. من از تمام رفقا تقاضا میکنم اگر یکوقت فریادی یا حرفی زدم، بالاخره آدم یک رگش ناجور هست، باید شما ما را عفو کنید. از همهشما عذرخواهی میکنم. | ||
بابا جان! ببینید من دارم چه میگویم. کل خلقت باید ارتباط داشتهباشد. اینهمه که عرش خدا احترام دارد بهواسطه ایناست که امامصادق {{علیه}} فرمود: همیشه ما میرویم در عرش خدا، پیامبر {{صلی}} برای ما صحبت میکند. تمام عرش خدا عظمتش بهواسطه دوازدهامام، چهاردهمعصوم است، اگرنه آنهم یک ساختمان است. آیا توجه میکنید؟ بشرِ متقی، تمام ارزشش ایناست که ارتباط داشتهباشد و بهجای دیگر ارتباط نداشتهباشد. اگر بهجای دیگری ارتباط نداشتهباشی، تو هماهنگ ارتباط میشوی، والله! بهدینم قسم! در آسمان طیران میکنی. بهدینم قسم! از آسمان بالاتر، طیران میکنی. ما هنوز ارتباط نداریم. قدری با چیز دیگری ارتباط داریم. به تمام آیات قرآن! در مجلس کسی هست، دیدم به آسمان طیران میکند. او هم مهندس است، تو هم مهندسی، تو کجا طیران کردی؟ توِ با سواد کجا طیران کردی؟ تو، طیرانت در چیزهای دیگر است که نمیخواهم اسم بیاورم. | بابا جان! ببینید من دارم چه میگویم. کل خلقت باید ارتباط داشتهباشد. اینهمه که عرش خدا احترام دارد بهواسطه ایناست که امامصادق {{علیه}} فرمود: همیشه ما میرویم در عرش خدا، پیامبر {{صلی}} برای ما صحبت میکند. تمام عرش خدا عظمتش بهواسطه دوازدهامام، چهاردهمعصوم است، اگرنه آنهم یک ساختمان است. آیا توجه میکنید؟ بشرِ متقی، تمام ارزشش ایناست که ارتباط داشتهباشد و بهجای دیگر ارتباط نداشتهباشد. اگر بهجای دیگری ارتباط نداشتهباشی، تو هماهنگ ارتباط میشوی، والله! بهدینم قسم! در آسمان طیران میکنی. بهدینم قسم! از آسمان بالاتر، طیران میکنی. ما هنوز ارتباط نداریم. قدری با چیز دیگری ارتباط داریم. به تمام آیات قرآن! در مجلس کسی هست، دیدم به آسمان طیران میکند. او هم مهندس است، تو هم مهندسی، تو کجا طیران کردی؟ توِ با سواد کجا طیران کردی؟ تو، طیرانت در چیزهای دیگر است که نمیخواهم اسم بیاورم. | ||
− | مگر این خانم تو، [مثل] امیرالمؤمنین {{علیه}} یا فاطمهزهرا {{علیها}} است که فردایقیامت بیاید گناهت را بگیرد که تا میگوید یکچیز بخر برایش میخری. اینکه گفته به حرف زن نرو، ایناست. یکچیز لهو و لعبی، یکچیز غیر امری [را برایش نگیر]، اگرنه تو باید با زنت هماهنگ باشی. یکنفر میگفت، گفتهاند: زن هر کاری میگوید، باید غیر آن بکنید، ثواب دارد. بهمن گفته سیب بخر، من خیار میخرم. آقا جان! اگر حاجت خانمت را برآورده کنی خدا ثواب هفتاد حج و هفتاد عمره به تو میدهد. آدم، یک حرفهایی از بعضیها میشنود که میبیند ارتباط که ندارند هیچ، اعتقاد هم ندارند. | + | مگر این خانم تو، [مثل] امیرالمؤمنین {{علیه}} یا فاطمهزهرا {{علیها}} است که فردایقیامت بیاید گناهت را بگیرد که تا میگوید یکچیز بخر برایش میخری. اینکه گفته به حرف زن نرو، ایناست. یکچیز لهو و لعبی، یکچیز غیر امری [را برایش نگیر]، اگرنه تو باید با زنت هماهنگ باشی. یکنفر میگفت، گفتهاند: زن هر کاری میگوید، باید غیر آن بکنید، ثواب دارد. بهمن گفته سیب بخر، من خیار میخرم. آقا جان! اگر حاجت خانمت را برآورده کنی {{دقیقه|20}} خدا ثواب هفتاد حج و هفتاد عمره به تو میدهد. آدم، یک حرفهایی از بعضیها میشنود که میبیند ارتباط که ندارند هیچ، اعتقاد هم ندارند. |
− | {{موضوع|از خدا مال بخواهید که آنرا در راه خودش خرج کنید}} | + | {{موضوع|از خدا مال بخواهید که آنرا در راه خودش خرج کنید|سخاوت/انفاق}} |
− | عزیزان من! قربانتان بروم! یکی دو شب دیگر، شبقدر است. از خدا بخواهید ارتباط داشتهباشید. از خدا بخواهید، خدا مال به شما بدهد، آن مال را در راه خدا خرج کنید. الان والله! کسی در مجلس است که بهتوسط او خانه درست شده، زیرزمین درست شده، دختر شوهر رفتهاست. تو چهکار کردی؟ تو خودت شوهر رفتی. تو که درِ جیبت | + | عزیزان من! قربانتان بروم! یکی دو شب دیگر، شبقدر است. از خدا بخواهید ارتباط داشتهباشید. از خدا بخواهید، خدا مال به شما بدهد، آن مال را در راه خدا خرج کنید. الان والله! کسی در مجلس است که بهتوسط او خانه درست شده، زیرزمین درست شده، دختر شوهر رفتهاست. تو چهکار کردی؟ تو خودت شوهر رفتی. تو که درِ جیبت کاریه [تار عنکبوت] زدهای، خودت شوهر رفتی. این آدم چند نفر را داماد کردهاست. عزیزان من! ببینید من چه دارم به شما میگویم. الان کسی است در این مجلس که مردم را خانهدار کردهاست. آنهم مثل تو است، فقط درِ جیبش را کاریه نزدهاست. |
یکفکری برای آخرتتان بکنید. امیرالمؤمنین علی {{علیه}} توی قبرستان آمد. فرمود: مردهها چطورید؟ من بگویم یا شما؟ گفتند: شما. فرمود: زنهایتان شوهر کردند، مالتان هم قسمت شد. گفتند: اگر ما هم یکچیزی در راه خدا دادیم، اینجا به دردمان میخورد و گرنه پشت دستمان را داریم دندان میگیریم. بترسید از آن روزی که پشت دستتان را دندان بگیرید. | یکفکری برای آخرتتان بکنید. امیرالمؤمنین علی {{علیه}} توی قبرستان آمد. فرمود: مردهها چطورید؟ من بگویم یا شما؟ گفتند: شما. فرمود: زنهایتان شوهر کردند، مالتان هم قسمت شد. گفتند: اگر ما هم یکچیزی در راه خدا دادیم، اینجا به دردمان میخورد و گرنه پشت دستمان را داریم دندان میگیریم. بترسید از آن روزی که پشت دستتان را دندان بگیرید. | ||
سطر ۵۵: | سطر ۵۵: | ||
اینکه میگوید «رب ارجعونی» یعنیچه؟ خدایا، ما را بهدنیا برگردان که عمل صالح انجام دهیم. عمل صالح نکردیم. دائم مکه و عمره رفتهاست و دلش به همین خوش است. عمل صالح، عمل به ولایت است. تو چند دفعه مکه رفتی، آیا شد که برای این بندهخدا یک چادر بیاوری؟ اصلاً فکرش را نکردی. آیا شد دل یکنفر را خوش کنی؟ میگوید دل کسی را خوش کنی، [ثواب] هفتاد حج، هفتاد عمره دارد. ای حاجیکوچهنجسکن! این مکه که تو رفتی، به چه دردی میخورد؟ خودم دیدم، دو بره کشت و روی چرخی انداخت. گفت که برو ببر به قصاب بده. این آدم، حاجیکوچهنجسکن است، تو حاجیاصلاح کن باش، نه حاجیکوچهنجسکن. اینهم از حاجیها! | اینکه میگوید «رب ارجعونی» یعنیچه؟ خدایا، ما را بهدنیا برگردان که عمل صالح انجام دهیم. عمل صالح نکردیم. دائم مکه و عمره رفتهاست و دلش به همین خوش است. عمل صالح، عمل به ولایت است. تو چند دفعه مکه رفتی، آیا شد که برای این بندهخدا یک چادر بیاوری؟ اصلاً فکرش را نکردی. آیا شد دل یکنفر را خوش کنی؟ میگوید دل کسی را خوش کنی، [ثواب] هفتاد حج، هفتاد عمره دارد. ای حاجیکوچهنجسکن! این مکه که تو رفتی، به چه دردی میخورد؟ خودم دیدم، دو بره کشت و روی چرخی انداخت. گفت که برو ببر به قصاب بده. این آدم، حاجیکوچهنجسکن است، تو حاجیاصلاح کن باش، نه حاجیکوچهنجسکن. اینهم از حاجیها! | ||
− | {{موضوع|درِ جیبتان مثل | + | {{موضوع|درِ جیبتان مثل غاری که پیامبر درون آن رفت و عنکبوت تار تنید نباشد که جبرئیل هم نتواند پاره کند!|سخاوت/انفاق}} |
حالا اگر افطاری از دستت نمیآید، دو دانه مرغ که میتوانی بخری، به یک کسی بدهی. یک پنجاهتومان میتوانی بدهی، بگویی به فقرا بدهند. حداقل دهتومان، بیستتومان که میتوانی بدهی. بعضیها به ارواح پدرم! درِ جیبشان عین غاری است که پیامبر {{صلی}} تویش رفت. پیامبر {{صلی}} را میخواستند بکُشند، جبرئیل نازلشد و گفت: یا محمد! علی {{علیه}} را جای خودت بگذار و برو، یکروایت داریم مقداد، پیامبر {{صلی}} را توی یکی از این چادرها گذاشت. پیامبر {{صلی}} را کول گرفت و بیرون آمد. گفتند: این چیست؟ گفت: این پیامبر {{صلی}} است. گفتند: برو، کسی پیامبر {{صلی}} را در لنگی میگذارد؟ پیامبر {{صلی}} فرمود: اینچه بود که گفتی؟ گفت مگر خودت نگفتی راست بگو؟ من راست گفتم. حالا آمد برود به این مرتیکه (ابابکر) برخورد. دید حالا فتنه میکند. گفت: بیا برویم توی غار. اولی را برد توی غار. اینها میگویند او صاحب غار است. [پیامبر] {{صلی}} میخواست که او، فتنه نکند، اگرنه جزء لشکری بود که میخواستند پیامبر {{صلی}} را بکشند. این لشکر ابابکر بود، دستور او بود. حالا عنکبوت آمد و تار کشید. | حالا اگر افطاری از دستت نمیآید، دو دانه مرغ که میتوانی بخری، به یک کسی بدهی. یک پنجاهتومان میتوانی بدهی، بگویی به فقرا بدهند. حداقل دهتومان، بیستتومان که میتوانی بدهی. بعضیها به ارواح پدرم! درِ جیبشان عین غاری است که پیامبر {{صلی}} تویش رفت. پیامبر {{صلی}} را میخواستند بکُشند، جبرئیل نازلشد و گفت: یا محمد! علی {{علیه}} را جای خودت بگذار و برو، یکروایت داریم مقداد، پیامبر {{صلی}} را توی یکی از این چادرها گذاشت. پیامبر {{صلی}} را کول گرفت و بیرون آمد. گفتند: این چیست؟ گفت: این پیامبر {{صلی}} است. گفتند: برو، کسی پیامبر {{صلی}} را در لنگی میگذارد؟ پیامبر {{صلی}} فرمود: اینچه بود که گفتی؟ گفت مگر خودت نگفتی راست بگو؟ من راست گفتم. حالا آمد برود به این مرتیکه (ابابکر) برخورد. دید حالا فتنه میکند. گفت: بیا برویم توی غار. اولی را برد توی غار. اینها میگویند او صاحب غار است. [پیامبر] {{صلی}} میخواست که او، فتنه نکند، اگرنه جزء لشکری بود که میخواستند پیامبر {{صلی}} را بکشند. این لشکر ابابکر بود، دستور او بود. حالا عنکبوت آمد و تار کشید. | ||
− | جبرئیل آمد. به عنکبوت گفت چهکار داری؟ گفت: میخواهم پیامبر {{صلی}} را حفظ کنم. گفت: با چهچیزی؟ گفت با این تارها. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت: جبرئیل | + | جبرئیل آمد. به عنکبوت گفت چهکار داری؟ گفت: میخواهم پیامبر {{صلی}} را حفظ کنم. گفت: با چهچیزی؟ گفت با این تارها. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت: جبرئیل هشت شهر لوط را زیر و رو کرد، {{دقیقه|25}} اما نتوانست تار را پاره کند. گفت: اینقدر تقلا نکن، قدرتت مال او بود که به تار داد. آیا توجه میکنید یا نه؟ بعضیها جیبشان عین تار عنکبوت است، جبرئیل نمیتواند آنرا پاره کند. نمیتواند دستش برود توی جیبش که چیزی در راه خدا بدهد. آن، یک تار بود؛ اما تارهایی در دنیا است که دستشان در جیبشان نمیرود. |
من دوباره تکرار میکنم. به این اهلجلسه نمیگویم. نوار من را خیلیها میشنوند. انشاءالله بتوانند دست از این تارشان بردارند. یکفکری برای آخرتتان بکنید. «آخرة بقا و دنیا فناء»، خدا میداند من آنجا را دیدم. بهدینم! آنجا را دیدم. اگر بخواهم یک چیزها بگویم، یک جارو به دم من میبندید. الان آنکه ناجور است میگوید: آیا تو گول این بیسواد را خوردی؟ تو گول خوردی، ای نادان! تو گول خوردی. او که گول نمیخورد. | من دوباره تکرار میکنم. به این اهلجلسه نمیگویم. نوار من را خیلیها میشنوند. انشاءالله بتوانند دست از این تارشان بردارند. یکفکری برای آخرتتان بکنید. «آخرة بقا و دنیا فناء»، خدا میداند من آنجا را دیدم. بهدینم! آنجا را دیدم. اگر بخواهم یک چیزها بگویم، یک جارو به دم من میبندید. الان آنکه ناجور است میگوید: آیا تو گول این بیسواد را خوردی؟ تو گول خوردی، ای نادان! تو گول خوردی. او که گول نمیخورد. | ||
− | {{موضوع|بیایید با حرف ولایت، سنخه شوید}} | + | {{موضوع|بیایید با حرف ولایت، ارتباط داشتهباشید و سنخه شوید|ارتباط/حرف ولایت/سنخه بودن}} |
الان کتابی که دارد چاپ میشود، یکقدری مانع بهوجود آوردند، برادر آقای میرعظیمی گفتهبود یکحرف توی این کتاب پیدا کنید که اتصال به روایت و حدیث نباشد، من میگویم چاپ نکنند. چهلروز تقریباً روی این کتاب کار شده که حالا دست تو افتادهاست. میگوید: هنوز نرسیدهام بخوانم. خاک توی سرت! که هنوز نرسیدی بخوانی. این کتاب باسوادها را شگفتزده کرده، حالا [هنوز هم نخواندهاست] چرا؟ ارتباط ندارید. اگر ارتباط داشتهباشید، میدانید که [راجع] به این کتاب چقدر غصه خورده شده، چقدر توی حیاط بلند شدم، گفتم: زهرا جان! قربانتان بروم، رسولالله! قربانت بروم، امامزمان! قربانت بروم، میخواهم مادرت را افشاء کنم. این کتاب رد شود؛ تا آخرش رد شد. مگر رد میکنند؟ حالا دست تو میافتد، ببین چهجور میکنی؟ | الان کتابی که دارد چاپ میشود، یکقدری مانع بهوجود آوردند، برادر آقای میرعظیمی گفتهبود یکحرف توی این کتاب پیدا کنید که اتصال به روایت و حدیث نباشد، من میگویم چاپ نکنند. چهلروز تقریباً روی این کتاب کار شده که حالا دست تو افتادهاست. میگوید: هنوز نرسیدهام بخوانم. خاک توی سرت! که هنوز نرسیدی بخوانی. این کتاب باسوادها را شگفتزده کرده، حالا [هنوز هم نخواندهاست] چرا؟ ارتباط ندارید. اگر ارتباط داشتهباشید، میدانید که [راجع] به این کتاب چقدر غصه خورده شده، چقدر توی حیاط بلند شدم، گفتم: زهرا جان! قربانتان بروم، رسولالله! قربانت بروم، امامزمان! قربانت بروم، میخواهم مادرت را افشاء کنم. این کتاب رد شود؛ تا آخرش رد شد. مگر رد میکنند؟ حالا دست تو میافتد، ببین چهجور میکنی؟ | ||
− | بعضیها سنخه نیستند. سنخه بودن یکحرف دیگری است. این نوار کمال، کل کمال را یکی از مهندسهای درجه یک ایران میگوید من بیستدفعه گوش دادم، به این آقا میگویی، میگوید هنوز نرسیدم، حالا ببینم چهجور است. این نوار را دست او اصلاً نباید داد. این آقا لیاقت ندارد که دستش میدهید. این آقا، لیاقتش هوا و هوس است، نه نوار ارتباط. درد دلم را امشب میگویم. نجات بشر در ارتباط است. تو باید ارتباط داشتهباشی. عزیزان من! گوش بدهید. اگر من بمیرم، این حرفها گیرتان | + | بعضیها سنخه نیستند. سنخه بودن یکحرف دیگری است. این نوار کمال، کل کمال را یکی از مهندسهای درجه یک ایران میگوید من بیستدفعه گوش دادم، به این آقا میگویی، میگوید هنوز نرسیدم، حالا ببینم چهجور است. این نوار را دست او اصلاً نباید داد. این آقا لیاقت ندارد که دستش میدهید. این آقا، لیاقتش هوا و هوس است، نه نوار ارتباط. درد دلم را امشب میگویم. نجات بشر در ارتباط است. تو باید ارتباط داشتهباشی. عزیزان من! گوش بدهید. اگر من بمیرم، این حرفها گیرتان نمیآید؛ اما بگویید خدا او را بیامرزد. یک خدا بیامرزی بهمن بگویید، من ممنون شما هستم. |
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
− | {{ب|آسودهخاطرم که در دامن | + | {{ب|آسودهخاطرم که در دامن تو ام|دامن نبینم که در دامنش بروم}} |
{{ب|دامن بهغیر دامن تو بیمحتوا بود|دامان توست اتصال به ماوراء بود}} | {{ب|دامن بهغیر دامن تو بیمحتوا بود|دامان توست اتصال به ماوراء بود}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
− | {{موضوع|با خلقی که تأیید نشده ارتباط برقرار نکنید}} | + | {{موضوع|با خلقی که تأیید نشده ارتباط برقرار نکنید|ارتباط/خلق/فاطمه بنتاسد}} |
− | شما ببین ارتباط چقدر خوب است، عزیزان من! خدا میگوید: به عزت و جلالم! اگر علی {{علیه}} را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول نداشتهباشی، [اگر عبادت ثقلین کردهباشی، بهرو تو را در جهنم میاندازم.] این «الیوم اکملت لکم دینکم» فرمایش پیامبر {{صلی}} است، «الیوم اکملت لکم دینکم» امر خداست. کجا دنبال بعضیها میروید؟ چرا دنبال بدعتگذار میروید؟ عزیزان من! یکفکری برای خودت بکن. هر چند آدم سالمند بشود، به قیامت نزدیکتر است. عزیز من! حساب قیامتتان را بکن. فدایت بشوم یکقدری فکر بکن که فردا باید آنجا جواب بدهی. | + | شما ببین ارتباط چقدر خوب است، عزیزان من! خدا میگوید: به عزت و جلالم! اگر علی {{علیه}} را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول نداشتهباشی، [اگر عبادت ثقلین کردهباشی، بهرو تو را در جهنم میاندازم.] این «الیوم اکملت لکم دینکم» فرمایش پیامبر {{صلی}} است، «الیوم اکملت لکم دینکم» امر خداست. کجا دنبال بعضیها میروید؟ چرا دنبال بدعتگذار میروید؟ عزیزان من! یکفکری برای خودت بکن. هر چند آدم سالمند بشود، به قیامت نزدیکتر است. {{دقیقه|30}} عزیز من! حساب قیامتتان را بکن. فدایت بشوم یکقدری فکر بکن که فردا باید آنجا جواب بدهی. |
مگر فاطمه بنتاسد، صندوقچه علی {{علیه}} نبود، چقدر علی {{علیه}} در خانهاش بود، حالا عزیز من! ببین چه میگوید. حالا که فاطمه بنتاسد را توی قبر گذاشته، از از او میپرسند امامت کیست. [پیامبر] به او گفت: بگو: پسرم، بگو: پسرم، بترس از آن روزی که از تو بپرسند امامت کیست؟ اینها را از تو سؤال میکنند. چرا رفتی کس دیگری را انتخاب کردی؟ حالا فاطمه بنتاسد گفت پسرم. این حرفها دیگر دمُده شدهاست. حرف ولایت دیگر دمُده شدهاست. یک عدهای هستند حرفهایی دیگری میزنند. به معمار منتظرین گفتم: این جوانان، همهشان شجره توحید هستند. چرا تویشان خلق مینشانی؟ تو باید از ولایت توی اینها بنشانی. | مگر فاطمه بنتاسد، صندوقچه علی {{علیه}} نبود، چقدر علی {{علیه}} در خانهاش بود، حالا عزیز من! ببین چه میگوید. حالا که فاطمه بنتاسد را توی قبر گذاشته، از از او میپرسند امامت کیست. [پیامبر] به او گفت: بگو: پسرم، بگو: پسرم، بترس از آن روزی که از تو بپرسند امامت کیست؟ اینها را از تو سؤال میکنند. چرا رفتی کس دیگری را انتخاب کردی؟ حالا فاطمه بنتاسد گفت پسرم. این حرفها دیگر دمُده شدهاست. حرف ولایت دیگر دمُده شدهاست. یک عدهای هستند حرفهایی دیگری میزنند. به معمار منتظرین گفتم: این جوانان، همهشان شجره توحید هستند. چرا تویشان خلق مینشانی؟ تو باید از ولایت توی اینها بنشانی. | ||
− | {{موضوع|اگر رفیق ناجوری را خواستی، تو جزء ظالمین هستی}} | + | {{موضوع|اگر رفیق ناجوری را خواستی، تو جزء ظالمین هستی|رفیق}} |
مگر پسر نوح عرق یا شراب خورد؟ چهکرد؟ با رفیق بد قدم زد. یکنفر اینجا بود دیگر نیامد، همینجا به او گفتم تو میخواهی با بزرگان بنشینی، نمیخواهی با فقیر، فقرا بنشینی، آخر هم با همانها محشور میشوی. پدر جان! اینها گولت نزنند. رفیقهای عیاش! رفیقهای که غیبت میکنند! رفیقهای امروزی را دور بینداز. رفیق امروزی را یکوقت میبینی یکآدم هفتاد ساله و نود ساله است. عزیز من! برو دست از اینها بردار، بیا ارتباط داشتهباش. | مگر پسر نوح عرق یا شراب خورد؟ چهکرد؟ با رفیق بد قدم زد. یکنفر اینجا بود دیگر نیامد، همینجا به او گفتم تو میخواهی با بزرگان بنشینی، نمیخواهی با فقیر، فقرا بنشینی، آخر هم با همانها محشور میشوی. پدر جان! اینها گولت نزنند. رفیقهای عیاش! رفیقهای که غیبت میکنند! رفیقهای امروزی را دور بینداز. رفیق امروزی را یکوقت میبینی یکآدم هفتاد ساله و نود ساله است. عزیز من! برو دست از اینها بردار، بیا ارتباط داشتهباش. | ||
سطر ۸۳: | سطر ۸۳: | ||
بابا جان! تو ببین خدا هر چیزی را برای شما یکحرف عمقی زدهاست. میگوید اگر رفیقی بگیری که همیشه تو را یاد من بیندازد، من یک قصر به تو میدهم که خلق اولین و آخرین را بخواهی دعوت کنی، جا داری. به تمام سیجزء کلامالله! آن قصر را بهمن دادهاست. چرا به تو نمیدهد؟ من همیشه کسی را دوست دارم که ولایت دارد، ولایتش کاملتر است. من اصلاً ولایتپرستم، حسینپرستم، علیپرستم. خوب بدانید. اگر علیپرست شدی، خداپرستی، اگر خداپرست شدی، علیپرست نیستی، خداپرست هم نیستی. | بابا جان! تو ببین خدا هر چیزی را برای شما یکحرف عمقی زدهاست. میگوید اگر رفیقی بگیری که همیشه تو را یاد من بیندازد، من یک قصر به تو میدهم که خلق اولین و آخرین را بخواهی دعوت کنی، جا داری. به تمام سیجزء کلامالله! آن قصر را بهمن دادهاست. چرا به تو نمیدهد؟ من همیشه کسی را دوست دارم که ولایت دارد، ولایتش کاملتر است. من اصلاً ولایتپرستم، حسینپرستم، علیپرستم. خوب بدانید. اگر علیپرست شدی، خداپرستی، اگر خداپرست شدی، علیپرست نیستی، خداپرست هم نیستی. | ||
− | مگر پسر نوح چهکار کرد؟ با رفیقهای بد قدم زد. حالا گفت بیا در کشتی؟ [گفت] نمیآیم. من آن بالا ناله میزنم، فریاد میزنم که در کشتی ولایت بیا. در کشتی خلق نرو، در کشتی دنیا نرو، در کشتی لهو و لعب نرو. من هم دارم داد میزنم. حرف دیگری من به شما ندارم. قربانتان بروم! والله! میخواهم در کشتی ولایت، سکونت بههم بزنید. بیا در کشتی ارتباط باش. نرو در کشتی خلق، اینطرف و آنطرف. حالا خوشمزهاش ایناست، نوح گفت: خدایا، به | + | مگر پسر نوح چهکار کرد؟ با رفیقهای بد قدم زد. {{دقیقه|35}} حالا گفت بیا در کشتی؟ [گفت] نمیآیم. من آن بالا ناله میزنم، فریاد میزنم که در کشتی ولایت بیا. در کشتی خلق نرو، در کشتی دنیا نرو، در کشتی لهو و لعب نرو. من هم دارم داد میزنم. حرف دیگری من به شما ندارم. قربانتان بروم! والله! میخواهم در کشتی ولایت، سکونت بههم بزنید. بیا در کشتی ارتباط باش. نرو در کشتی خلق، اینطرف و آنطرف. حالا خوشمزهاش ایناست، نوح گفت: خدایا، به عهدت وفا کن. خودت گفتی من خودت و اهلبیتت را حفظ میکنم. خدا فرمود: «انک لیس من اهلک» حالا دوباره به او خطاب میشود: یا نوح! اگر او را بخواهی جزو ظالمینی. |
− | تو چرا اینقدر این آدم هوا و هوسی را میخواهی؟ چرا یک آدمی که ناجور است میخواهی؟ تو جزء ظالمین هستی. با این آیه من دارم با تو حرف میزنم. اگر این آیه را قبول داری، تو جزء ظالمین هستی. بهدینم! یکی از بچهها بهمن گفت: تو فلانی را بهتر میخواهی. گفتم: اگر تو بهتر باشی، من تو را بهتر میخواهم. من هیچکس را در دنیا | + | تو چرا اینقدر این آدم هوا و هوسی را میخواهی؟ چرا یک آدمی که ناجور است میخواهی؟ تو جزء ظالمین هستی. با این آیه من دارم با تو حرف میزنم. اگر این آیه را قبول داری، تو جزء ظالمین هستی. بهدینم! یکی از بچهها بهمن گفت: تو فلانی را بهتر میخواهی. گفتم: اگر تو بهتر باشی، من تو را بهتر میخواهم. من هیچکس را در دنیا نمیخواهم؛ اما بهدینم قسم! شبها پا میشوم میگویم: خدایا، کسانیکه به فقرا خدمت میکنند؛ به ایشان خدمت کن. با خدا شوخی هم میکنم. میگویم: حالا تو داری. نمیخواهد برای اینها تهیه ببینی. گفتی صد تا اینجا میدهم، هزار تا آنجا، همه هزار تا را اینجا به اینها بده. دائم دارم به شما دعا میکنم؛ اما هیچکس را مؤثر نمیدانم. مؤثر دانستن، غیر دعاست. |
− | شما هم باید پسرت را مؤثر ندانی، دامادت را مؤثر ندانی. چرا تلویزیون را جهازش میدهی؟ او میرود عشقش را میکند و تو باید فردایقیامت جوابش را بدهی. چرا؟ به آن اتصال | + | شما هم باید پسرت را مؤثر ندانی، دامادت را مؤثر ندانی. چرا تلویزیون را جهازش میدهی؟ او میرود عشقش را میکند و تو باید فردایقیامت جوابش را بدهی. چرا؟ به آن اتصال بودی. چرا اینکار را میکنی؟ به حضرتعباس! هر چه بیشتر به دامادت بدهی، به تو بیشتر فحش میدهد. بیا امر را اطاعتکن. قربانت بروم! فدایت بشوم! یککاری بکن خودت گیر نباشی. حرف من ایناست. یککاری بکنیم خودمان گیر نباشیم. |
− | {{موضوع|ارتباط یعنی بهفکر فقرا بودن}} | + | {{موضوع|ارتباط یعنی بهفکر فقرا بودن|ارتباط/کمک به فقرا}} |
الان یک نفری است یک خدمتی کردهاست. این [فقیر] خودش خوشحال شده، مادرش خوشحال شده، خانوادهاش شده، دامادش شده، حالا اینقدر نماز شب بخوان که پیشانیات باد بکند، این نماز شبها بهدرد نمیخورد. تو که رحم نداری، تو که کمک به فقرا نمیکنی، تو خودخواهی. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت: مثل ابنملجم یا نبود یا کمنظیر بود که از اینجا تا اینجایش باد کردهبود. بسکه در بیابانها خدا، خدا میکرد پیشانیاش را میبرید. عبادتِ بیعلی {{علیه}}، به علی {{علیه}} قسم! علیکُشی است. عبادت با علی {{علیه}} رحم است، مروت است، کمک به فقرا کردن است، احترام به پدر و مادر کردن است. احترام اهلعلم واقعی کردن است. احترام سادات واقعی کردن است، البته ساداتی که ارتباط دارند، اهل علمی که ارتباط دارند. آن ارتباط، یک نوری است که تجلی در قلب شما میکند. بیایید ارتباط داشتهباشید. آنها را بیندازید کنار. | الان یک نفری است یک خدمتی کردهاست. این [فقیر] خودش خوشحال شده، مادرش خوشحال شده، خانوادهاش شده، دامادش شده، حالا اینقدر نماز شب بخوان که پیشانیات باد بکند، این نماز شبها بهدرد نمیخورد. تو که رحم نداری، تو که کمک به فقرا نمیکنی، تو خودخواهی. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت: مثل ابنملجم یا نبود یا کمنظیر بود که از اینجا تا اینجایش باد کردهبود. بسکه در بیابانها خدا، خدا میکرد پیشانیاش را میبرید. عبادتِ بیعلی {{علیه}}، به علی {{علیه}} قسم! علیکُشی است. عبادت با علی {{علیه}} رحم است، مروت است، کمک به فقرا کردن است، احترام به پدر و مادر کردن است. احترام اهلعلم واقعی کردن است. احترام سادات واقعی کردن است، البته ساداتی که ارتباط دارند، اهل علمی که ارتباط دارند. آن ارتباط، یک نوری است که تجلی در قلب شما میکند. بیایید ارتباط داشتهباشید. آنها را بیندازید کنار. | ||
− | ارتباط، یعنی اهلدنیا نباشید. ارتباط، یعنی باید بهفکر فقرا باشی، بهفکر مردم باشی، در وقف مردم باشی. نه اینکه همهاش جمع کنی. حالا اینهمه جمع کردی چهکار کردی؟ حالا همه بانک هم برای تو؟ حالا چهکار میکنی؟ یککاری بکنیم که بتوانیم جواب بدهیم. من از زمان ده دوازده سالگیام هر کاری کردم، کاری کردم که بتوانم جوابش را بدهم. من | + | ارتباط، یعنی اهلدنیا نباشید. ارتباط، یعنی باید بهفکر فقرا باشی، بهفکر مردم باشی، در وقف مردم باشی. نه اینکه همهاش جمع کنی. حالا اینهمه جمع کردی چهکار کردی؟ حالا همه بانک هم برای تو؟ حالا چهکار میکنی؟ یککاری بکنیم که بتوانیم جواب بدهیم. {{درباره متقی|من از زمان {{دقیقه|40}} ده دوازده سالگیام هر کاری کردم، کاری کردم که بتوانم جوابش را بدهم. من گنهکارم؛ اما یککاری کردم که بتوانم جوابش را بدهم. هر کجا رفتم، محض خدا رفتم. هر چیزی گفتم محض خدا گفتم. هر چه کردم، محض خدا کردم}}. رفاقت گرفتم، محض خدا. بیایید خدا را در اعمالتان شریک کنید. تو چهچیزی را شریک میکنی؟ آیا خجالت نمیکشی؟ |
به ارواح پدرم! ما مسلمان اسمی هستیم. هر کدام ما به کارمان قانع شدیم. یکی از ضررهایی که به شما خورده، ایناست که هر کدامتان به کارتان قانع هستید. شما الان مهندسید، به این قانع هستی. میروی آنجا، از آنجا هم میروی خانه. الان امشب کسی بود که سیصد هزار تومان داد، بهجان خودم! اصلاً به ریختش هم نمیآید. | به ارواح پدرم! ما مسلمان اسمی هستیم. هر کدام ما به کارمان قانع شدیم. یکی از ضررهایی که به شما خورده، ایناست که هر کدامتان به کارتان قانع هستید. شما الان مهندسید، به این قانع هستی. میروی آنجا، از آنجا هم میروی خانه. الان امشب کسی بود که سیصد هزار تومان داد، بهجان خودم! اصلاً به ریختش هم نمیآید. | ||
− | {{موضوع|رفیقی بگیرید که شما را یاد خدا بیندازد}} | + | {{موضوع|رفیقی بگیرید که شما را یاد خدا بیندازد|رفیق/جلسه ولایت}} |
عزیز من! بیایید آنجا خودتان را بایگانی کنید، اعمالتان را بایگانی کنید. بایگانی، یعنی اعمال شما در آخرت باشد. اعمالتان را بایگانی کنید که آنجا بایگانی باشد و به شما بدهند. خدا میگوید اگر رفیقی بگیری که تو را یاد من بیندازد، من یک قصری به تو میدهم که خلق اولین و آخرین را دعوت کنی. شما همهتان که میآیید به حرف من میروید، هرکدام یک قصر به شما میدهد که خلق اولین و آخرین را دعوت کنید. بهمن معلوم نیست چهچیزی بدهد. | عزیز من! بیایید آنجا خودتان را بایگانی کنید، اعمالتان را بایگانی کنید. بایگانی، یعنی اعمال شما در آخرت باشد. اعمالتان را بایگانی کنید که آنجا بایگانی باشد و به شما بدهند. خدا میگوید اگر رفیقی بگیری که تو را یاد من بیندازد، من یک قصری به تو میدهم که خلق اولین و آخرین را دعوت کنی. شما همهتان که میآیید به حرف من میروید، هرکدام یک قصر به شما میدهد که خلق اولین و آخرین را دعوت کنید. بهمن معلوم نیست چهچیزی بدهد. | ||
عزیزان من! چرا امامصادق {{علیه}} میگوید: من به مجلسی که دور هم جمع شوید و حرف ما را بزنید غبطه میخورم؟ ما از اول عمرمان بهغیر حرف اینها حرف دیگری نزدیم. اگر یکی، یکحرف از من پیدا کند که من غیر امر حرف زدم، پنجاههزار تومان میدهم. چهکسی پول میخواهد؟ | عزیزان من! چرا امامصادق {{علیه}} میگوید: من به مجلسی که دور هم جمع شوید و حرف ما را بزنید غبطه میخورم؟ ما از اول عمرمان بهغیر حرف اینها حرف دیگری نزدیم. اگر یکی، یکحرف از من پیدا کند که من غیر امر حرف زدم، پنجاههزار تومان میدهم. چهکسی پول میخواهد؟ | ||
− | الان باعث این حرفها کسیکه شده، | + | {{موضوع|برآوردن حاجت برادر مؤمن از حج و عمره هم بالاتر است|برآوردن حاجت برادر مؤمن}} |
+ | الان باعث این حرفها کسیکه شده، یکچنین مجلسی تنظیم کرده، خدا میداند چقدر ثواب کرده، ما که نمیدانیم. هر لقمهای که یک مؤمن خورده، ثواب یک حج عمره پایش نوشته شدهاست. ای آقا! تو رفتی حج عمره چهچیزی پایت نوشتند؟ حالا اگر آنجا خوک و سگ نباشی، حالا اگر قبولبشود. این محمد آقای ما گفت: بابا! یکروایت داریم میگوید: هر دور خانهخدا را بزنی، چند هزار حسنه دارد، گفت: روایت مال خود پیامبر {{صلی}} است میگوید: برآورده کردن حاجت برادر مؤمن از این بالاتر است. اصلاً خدا تو را موفق نمیکند که حاجت برادر مؤمنت را برآورده کنی. موفق بودن به برآوردن حاجت برادر مؤمن خیلی مهم است. | ||
− | من حاجتم ایناست که یکی چیزی بهمن بدهد که به کسی بدهم. یکی از بندگان خدا که چرخ دارد، یکروز هندوانه میآورد، یکروز سیب میآورد، این خودش گفتهبود من روزی دهتومان پیدا میکنم. آنوقت زن دارد، دو سه تا هم بچه دارد. امروز یکنفر، یک چک به این داده، این آمده ده بیست کیلو به او دادهاست، حالا این چک بیخود بوده. هر کجا رفته، گفتند این چک مصنوعی است. ما دیدیم این دارد سکته میکند. ما دویستتومان دادیم، گفتیم برو به او بده. علیِ ما گفت: اینقدر گریه کرد، گفت: مگر تو ملائکهای. چقدر به حج و عمره میارزد. امشب که میبینید من اینقدر شادم، | + | من حاجتم ایناست که یکی چیزی بهمن بدهد که به کسی بدهم. یکی از بندگان خدا که چرخ دارد، یکروز هندوانه میآورد، یکروز سیب میآورد، این خودش گفتهبود من روزی دهتومان پیدا میکنم. آنوقت زن دارد، دو سه تا هم بچه دارد. امروز یکنفر، یک چک به این داده، این آمده ده بیست کیلو به او دادهاست، حالا این چک بیخود بوده. هر کجا رفته، گفتند این چک مصنوعی است. ما دیدیم این دارد سکته میکند. {{دقیقه|45}} ما دویستتومان دادیم، گفتیم برو به او بده. علیِ ما گفت: اینقدر گریه کرد، گفت: مگر تو ملائکهای. چقدر به حج و عمره میارزد. جان یکی با دویستهزار تومان خریدهشد. امشب که میبینید من اینقدر شادم، این کار شدهاست. |
− | {{موضوع|نباید به طرفدار بدعتگذار انفاق کرد}} | + | {{موضوع|نباید به طرفدار بدعتگذار انفاق کرد|انفاق}} |
− | قربانتان بروم! باید الان بدانید | + | قربانتان بروم! کار بهجا [ایناست که] باید الان بدانید به چهکسی بدهید. اصلاً همهچیز از ما گرفتهشده. یکوقت به یک کسی ترحم میکنی که اگر نکنی بهتر است. آیا فهمیدی؟ چه بسا شجره خباثت را پرورش دادی؟ بیایید شجره توحید را پرورش دهید. بدانید به چهکسی بدهید. به طرفدار بدعتگذار ندهید. اینها حرفها یکقدری فکر میخواهد. این حرفها تفکر میخواهد. این حرفها را بایگانی نکنید. شما اگر با ارتباط باشید، ارتباط یعنی ولایت. |
− | {{موضوع|درخواستهای شبقدر}} | + | {{موضوع|درخواستهای شبقدر|درخواستهای شبقدر}} |
من دلم میخواهد شبقدر که میشود: | من دلم میخواهد شبقدر که میشود: | ||
سطر ۱۱۷: | سطر ۱۱۸: | ||
خدایا، این ولایت ما را رهبری کن. نه خلق بگیرد، نه شیطان، | خدایا، این ولایت ما را رهبری کن. نه خلق بگیرد، نه شیطان، | ||
− | یکی بخواهید دارا باشید که خدا چیز به شما | + | یکی بخواهید دارا باشید که خدا چیز به شما بدهد؛ اما محبتش را به شما ندهد، در راه خدا خرج کنید. |
یکی از خدا بخواهید تتمه عمرتان در راه شیطان و شهوت و غیر امر نباشد، در راه خدا باشد. | یکی از خدا بخواهید تتمه عمرتان در راه شیطان و شهوت و غیر امر نباشد، در راه خدا باشد. | ||
سطر ۱۳۵: | سطر ۱۳۶: | ||
یکی از خدا بخواهید یاور امامزمان {{عج}} باشید. | یکی از خدا بخواهید یاور امامزمان {{عج}} باشید. | ||
− | {{موضوع|دعا}} | + | {{موضوع|دعا|دعا}} |
خدایا، عاقبتان را بهخیر کند. | خدایا، عاقبتان را بهخیر کند. | ||
سطر ۱۵۸: | سطر ۱۵۹: | ||
خدایا، شیطان در اینها دخالت نکند، خدایا، امر در اینها دخالت بکند. | خدایا، شیطان در اینها دخالت نکند، خدایا، امر در اینها دخالت بکند. | ||
− | خدایا، همینجور که اینها را دوست دارم، این دوستی من را به آخر برسان. من نمیفهمیدم امامحسن {{علیه}} چه میگوید. حالا میفهمم. گریه میکرد و میفرمود: یکی برای راهی که نرفتم، یکی برای رفقایم. حالا من میفهمم این رفقایی که دارم چقدر اینها را میخواهم. | + | خدایا، همینجور که من اینها را دوست دارم، این دوستی من را به آخر برسان. من نمیفهمیدم امامحسن {{علیه}} چه میگوید. حالا میفهمم. [حضرت لحظه شهادتش] گریه میکرد و میفرمود: یکی برای راهی که نرفتم، یکی برای رفقایم [ناراحت هستم]. حالا من میفهمم این رفقایی که دارم چقدر اینها را میخواهم. |
− | خدایا، محبت اینها را آن به آن در دل من زیاد کن. خدایا، محبت من را هم در دل اینها زیاد کن. | + | خدایا، محبت اینها را آن به آن در دل من زیاد کن. خدایا، محبت من را هم در دل اینها زیاد کن. {{دقیقه|50}} |
[[رده: نوارها]] | [[رده: نوارها]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۱۳
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
ارتباط 87 | |
کد: | 10333 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1387-06-28 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ایام قدر (17 رمضان) |
ما هفته قبل راجعبه ارتباط صحبت کردیم. ارتباط دامنه خیلی وسیعی دارد. این ارتباط را کسی قدرش را میداند که خیلی اهلدنیا نباشد. اگر خیلی اهلدنیا باشد، این ارتباط را درک ندارد. ارتباط، دامنه وسیعی دارد؛ یعنی نه اینکه این دنیا باید ارتباط داشتهباشد، آسمان هم باید ارتباط داشتهباشد، تا حتی عرش خدا، تا حتی تمام کرات عالم ارتباط باید داشتهباشند.
حرفی را که میخواهم بزنم بهواسطه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به شما میزنم. به تمام این خلقت! من دارم یک صحبتی راجعبه تمام این خلقت میکنم؛ یعنی آسمان، تا حتی عرش خدا تمام باید ارتباط داشتهباشند. اگر ارتباط نداشتهباشند قبولی ندارند. قبولی ارتباط، یعنی تسلیم شدن [در برابر] علی (علیهالسلام).
خدای تبارک و تعالی در تمام خلقتها امر فرموده است: «انالله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» همه باید تسلیم نبی شویم. (حالا بعضیها یک حرفهایی میزنند من نگاهم به حرفهای بعضی اشخاص نیست، والله! من آن افقی را که در این خلقت دارم میبینم برای شما نقل میکنم.) به تمام خلقت گفت باید تسلیم نبی شوید. پس معلوم میشود دنیا و آسمان ندارد، تمام اینها ملک خداست.
اگر مؤمن، به واقع مؤمن باشد، در تمام ملک خدا جریان دارد. بیایید عزیزان من، متقی شوید. حالا خدا فرمود تسلیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شوید، (این حرف خیلی مهم است. مگر درک ماورائی داشتهباشید که قبول کنید، وگرنه به تمام آیات قرآن! قبول نمیکنید، درک ماورائی ارتباط است. حالا ببینید من چه میگویم.) اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کفایت میکرد که خدا به تمام خلقت گفت تسلیم او شوید، چرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگوید تسلیم علی (علیهالسلام) شوید؟ پس پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کفایت تمام عالم را نمیکند. اما بگویم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم ولی است. نه اینکه کجدهنی از این استفاده کند و بگوید فلانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را کوچکتر کردهاست. تو کوچکی که عقلت نمیرسد. تو هنوز پستانک در دهانت است و نمیدانی چهچیزی تویش است. آیا به سوادت نگاه کردی؟ سواد، سیاهی است. بابا جان! جواب من را بدهید؟ اگرنه، پس چرا پیامبر فرمود تسلیم علی (علیهالسلام) شوید؟ پس ولایت، کفایت تمام خلقت را میکند. عزیزان من! قربانتان بروم! فدایتان بشوم! کجایید،؟ دوباره تکرار میکنم، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم ولی است؛ اما الان نبی بودن به ایشان ابلاغ شدهاست. من دارم در نبی بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حرف میزنم، نه در ولی بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله). میگویم اگر نبی کفایت میکرد، چرا گفت علی (علیهالسلام)؟
با سوادها، آنها که نمیخواهند اسمشان را ببرم، بیایند با من حرف بزنند. اما عنادشان را کنار بگذارند، سوادشان را کنار بگذارند، منیّتشان را کنار بگذارند، بیایند با من حرف بزنند. تمام باید به ارتباط ملحق شوند، اگر نشوند، خدا قبولشان نمیکند. ارتباط خیلی مهم است. ارتباط تا حتی نجاتدهنده اهلجهنم است. چرا شما که اهلجهنم نیستید، ارتباط را توجه نمیکنید که همینجا نجات پیدا کنید؟ وقتیکه علی (علیهالسلام) ضربت خورد، جبرئیل گفت: «قُتِلَ امیرالمؤمنین» ارکان خدا شکست. حالا اهلجهنم (اینها چه کسانی هستند که اهل جهنمند؟ اگر ولایت داشتهباشی در جهنم نمیروی. اینها مُصرند. بسکه گناه کردند، مُصرند، خدا آنها را جهنم برده، چرا توجه نداری؟) این ندا را شنیدند، رقت کردند. تمام اینها از جهنم بیرون میآیند. دیگر آتش جهنم اینها را نمیسوزاند. اینکه شب ماهمبارک میگوید چند هزار تا، چند هزار تا، چند ملیون [از آتش جهنم آزاد میشوند]، اینها هستند که رقت کردند. حالا که رقت کردند، ارتباط بههم زدند. حالا که ارتباط بههم زدند، اهلجهنم نیستند.
باید عزیزان من، ارتباط بههم بزنید. تا حتی حضور امام، ارتباط نیست، والله! ارتباط نیست. چقدر شما میگویید ما امامزمان (عجلاللهفرجه) را ببینیم. ارتباط داشتهباش. ای ویدئو زن! ماهواره زن! نگاه به بچههای مردم کن! نگاه به زنهای مردم کن! کدامتان ارتباط دارید؟ خجالت نمیکشید؟ کجا ارتباط دارید؟ تو با آنها ارتباط داری و با آنها محشور میشوی و میمیری. مگر نمیگوید در اینزمان اگر یکی با دین از دنیا رفت، ملائکه تعجب میکند؟ تو چند بار عمره رفتهای، چند بار مکه رفتهای، تو زیارت امامرضا رفتهای. تو کربلا رفتهای، تمام قبول نیست. چونکه ارتباط نداری. ارتباط، تولی و تبری است. تو کجا تبری داری؟
بیایید امشب بیدار شویم. بیایید هوشیار شویم. بیا این مسلمانی را که تا به حال داشتی بینداز دور. بیا ارتباط را اطاعتکن. میگوید نگاه نکن، تو هم نگاه نکن. معامله ربوی نکن، دروغ نگو، خدعه نکن، سخی باش. این حرفها که من دارم میزنم برای اهلمجلس نمیزنم. تمام شما مبرایید، تمام شما دارید ارتباط را اطاعت میکنید، تمامتان سخی هستید، تمامتان شجاع هستید، تمامتان درست هستید. این حرفها که دارم میزنم برای بیرون اهلجلسه میزنم.
شما حساب کن یک ارتباط تمام اهلجهنم را آرام کردهاست. شما باید ارتباط داشتهباشید. اینکه میگویم حضور امام شرط نیست، این دو نفر، چند نفر، چقدر حضور پنج امام بودند: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، امامحسن (علیهالسلام)، امامحسین (علیهالسلام)، حضرتزهرا (علیهاالسلام)، چرا اهل جهنمند؟ اینها ارتباط نداشتند. اینها هیکلشان آنجا بود. بترسید از اینکه هیکلتان در منا و مکه باشد و [ارتباط نداشتهباشید.] باید ارتباط داشتهباشید. ارتباط، یقین است. ارتباط، علیبنابیطالب (علیهالسلام) است.
مسلمان! مگر اویسقرن نیست؟ در بیابان است؛ اما ارتباط دارد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمده در خانه امالسلمه (اویس خیلی به مادرش التماس کرد که بگذار من بروم [و پیامبر را زیارت کنم]. گفت: برو یک پایت زمین بگذار و برگرد) [فرمود:] امسلمه! بوی بهشت میدهد. تو بوی تلویزیون رنگی میدهی. تو بوی ویدئو میدهی. تو بوی ماهواره میدهی. تو چه مسلمانی هستی؟ خجالت بکشید. ارتباط بههم بزنید. امامزمان (عجلاللهفرجه) میگوید: من گریه میکنم، اشکم تمام شود، خون گریه میکنم، تو مشتی انگلیسی و آمریکایی جمع کردی، با ایشان داری میرقصی. حالا میگوید چه؟ میگوید اگر با دین رفتی، ملائکه تعجب میکند. اینکارها چیست که ما میکنیم؟
اگر تو ارتباط داشتهباشی، ارتباط با لهو و لعب نداری. ارتباط، با غیر امر نداری. تو ارتباطت یا ناقص است یا کم است یا نداری. ارتباط، ارتباط، ارتباط، ارتباط.
این آقا دو سال رفته خارج، (من به شما گفتم بروید خارج، به دوستعزیز خودم گفتم برو؛ اما خارج که رفتی، خارج توی تو باشد، [نه تو توی خارج باشی]) دو سال رفته و آمده، هیچکسی را قبول ندارد. مسلمان! این یهودیها موسی را قبول دارند، انگلیسیها، عیسی را قبول دارند، این آقا میگوید من هیچکس را قبول ندارم. من به شما بگویم کسیکه با او بخواهد بسازد، مشابه او است. خدا نکند یکمرتبه بگوید من قرآن را قبول ندارم. اگر بگوید، کافر است، نجس است، مشکل بهوجود میآید. چطور آدم اینجوری میشود؟ عزیز من! قربانت بروم! تو خارج باید تویت باشد، آخر، یکی را قبولکن، میگوید: من هیچکس را قبول ندارم. خلاصه، بعضیها حمایت هم از او میکنند. تو که حمایت میکنی، مشابه او هستی.
هر کسی یک راهی گرفته و برای خودش اسلام کرده، هر کسی یک راهی گرفته و برای خودش مذهب کردهاست. قربانتان بروم! این چهکاری است که دارید میکنید؟ من چه بگویم؟ انشاءالله، باید شبقدر بگویید: خدایا، ارتباط ما را قطع نکن. خدایا، ما با ولی اعظم، امامزمان (عجلاللهفرجه) ارتباط داشتهباشیم. خانمها باید بگویند: با زهرا (علیهاالسلام) ارتباط داشتهباشیم.
والله! من اعلام خطر به شما میکنم، اگر ارتباط نداشتهباشید، برای شما اعلام خطر میکنم. ارتباط، یعنی تولی و تبری. باید تبری داشتهباشی تا ارتباط را قبول کنی. والله! اگر تبری نداشتهباشی، ارتباط را قبول نخواهی کرد و ارتباط تو مصنوعی است. باید عزیزان من، تبرّی داشتهباشید.
ما با بندهزاده میرویم زیارتعاشورا میخوانیم. ببینید! اول صد تا لعن میکند، بعد میگوید صد تا «السلام علیک یا اباعبدالله» من سند نشانتان میدهم. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، یکفکری برای خودتان بکنید.
مگر امامسجّاد نمیگوید: با هر که دوست داری با او محشور میشوی؟ آیا امامت را قبول نداری؟ تو که این لهو و لعب را دوست داری، با او محشور میشوی. حالا که با او محشور شدی، میگوید: اگر با دین رفتی، ملائکه تعجب میکند. تو هنوز عشقی هستی، تو هنوز ادیانی هستی. ادیانی، یعنی اطفاری، هر موقع رنگ دیگری میزند. «اهدنا الصراط المستقیم» صراط مستقیم، وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. وجود مبارک این دوازدهامام، چهاردهمعصوم است.
علماء در مجلسند، (البته همهشما دانشمندید؛ اما اینها با کتاب و قرآن ارتباط دارند) هر کدام از حرفها که ناجور است بهمن بگویید، من افتخار میکنم. یکی هم یکوقت من تندی میکنم شما باید ما را داشتهباشید، ما دیگر هشتاد و چند سالمان است، ما اگر تندی کردیم، شما از کندی باید بروید. نباید ناراحت شوید. من یکموقع تند میشوم. این آقا به نصف ایران میارزد. حالا ما به ایشان تند شدیم. اینقدر بندهزاده بهمن چیز گفت که نگو. من از تمام رفقا تقاضا میکنم اگر یکوقت فریادی یا حرفی زدم، بالاخره آدم یک رگش ناجور هست، باید شما ما را عفو کنید. از همهشما عذرخواهی میکنم.
بابا جان! ببینید من دارم چه میگویم. کل خلقت باید ارتباط داشتهباشد. اینهمه که عرش خدا احترام دارد بهواسطه ایناست که امامصادق (علیهالسلام) فرمود: همیشه ما میرویم در عرش خدا، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای ما صحبت میکند. تمام عرش خدا عظمتش بهواسطه دوازدهامام، چهاردهمعصوم است، اگرنه آنهم یک ساختمان است. آیا توجه میکنید؟ بشرِ متقی، تمام ارزشش ایناست که ارتباط داشتهباشد و بهجای دیگر ارتباط نداشتهباشد. اگر بهجای دیگری ارتباط نداشتهباشی، تو هماهنگ ارتباط میشوی، والله! بهدینم قسم! در آسمان طیران میکنی. بهدینم قسم! از آسمان بالاتر، طیران میکنی. ما هنوز ارتباط نداریم. قدری با چیز دیگری ارتباط داریم. به تمام آیات قرآن! در مجلس کسی هست، دیدم به آسمان طیران میکند. او هم مهندس است، تو هم مهندسی، تو کجا طیران کردی؟ توِ با سواد کجا طیران کردی؟ تو، طیرانت در چیزهای دیگر است که نمیخواهم اسم بیاورم.
مگر این خانم تو، [مثل] امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یا فاطمهزهرا (علیهاالسلام) است که فردایقیامت بیاید گناهت را بگیرد که تا میگوید یکچیز بخر برایش میخری. اینکه گفته به حرف زن نرو، ایناست. یکچیز لهو و لعبی، یکچیز غیر امری [را برایش نگیر]، اگرنه تو باید با زنت هماهنگ باشی. یکنفر میگفت، گفتهاند: زن هر کاری میگوید، باید غیر آن بکنید، ثواب دارد. بهمن گفته سیب بخر، من خیار میخرم. آقا جان! اگر حاجت خانمت را برآورده کنی خدا ثواب هفتاد حج و هفتاد عمره به تو میدهد. آدم، یک حرفهایی از بعضیها میشنود که میبیند ارتباط که ندارند هیچ، اعتقاد هم ندارند.
عزیزان من! قربانتان بروم! یکی دو شب دیگر، شبقدر است. از خدا بخواهید ارتباط داشتهباشید. از خدا بخواهید، خدا مال به شما بدهد، آن مال را در راه خدا خرج کنید. الان والله! کسی در مجلس است که بهتوسط او خانه درست شده، زیرزمین درست شده، دختر شوهر رفتهاست. تو چهکار کردی؟ تو خودت شوهر رفتی. تو که درِ جیبت کاریه [تار عنکبوت] زدهای، خودت شوهر رفتی. این آدم چند نفر را داماد کردهاست. عزیزان من! ببینید من چه دارم به شما میگویم. الان کسی است در این مجلس که مردم را خانهدار کردهاست. آنهم مثل تو است، فقط درِ جیبش را کاریه نزدهاست.
یکفکری برای آخرتتان بکنید. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) توی قبرستان آمد. فرمود: مردهها چطورید؟ من بگویم یا شما؟ گفتند: شما. فرمود: زنهایتان شوهر کردند، مالتان هم قسمت شد. گفتند: اگر ما هم یکچیزی در راه خدا دادیم، اینجا به دردمان میخورد و گرنه پشت دستمان را داریم دندان میگیریم. بترسید از آن روزی که پشت دستتان را دندان بگیرید.
اینکه میگوید «رب ارجعونی» یعنیچه؟ خدایا، ما را بهدنیا برگردان که عمل صالح انجام دهیم. عمل صالح نکردیم. دائم مکه و عمره رفتهاست و دلش به همین خوش است. عمل صالح، عمل به ولایت است. تو چند دفعه مکه رفتی، آیا شد که برای این بندهخدا یک چادر بیاوری؟ اصلاً فکرش را نکردی. آیا شد دل یکنفر را خوش کنی؟ میگوید دل کسی را خوش کنی، [ثواب] هفتاد حج، هفتاد عمره دارد. ای حاجیکوچهنجسکن! این مکه که تو رفتی، به چه دردی میخورد؟ خودم دیدم، دو بره کشت و روی چرخی انداخت. گفت که برو ببر به قصاب بده. این آدم، حاجیکوچهنجسکن است، تو حاجیاصلاح کن باش، نه حاجیکوچهنجسکن. اینهم از حاجیها!
حالا اگر افطاری از دستت نمیآید، دو دانه مرغ که میتوانی بخری، به یک کسی بدهی. یک پنجاهتومان میتوانی بدهی، بگویی به فقرا بدهند. حداقل دهتومان، بیستتومان که میتوانی بدهی. بعضیها به ارواح پدرم! درِ جیبشان عین غاری است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تویش رفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میخواستند بکُشند، جبرئیل نازلشد و گفت: یا محمد! علی (علیهالسلام) را جای خودت بگذار و برو، یکروایت داریم مقداد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را توی یکی از این چادرها گذاشت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را کول گرفت و بیرون آمد. گفتند: این چیست؟ گفت: این پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است. گفتند: برو، کسی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را در لنگی میگذارد؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: اینچه بود که گفتی؟ گفت مگر خودت نگفتی راست بگو؟ من راست گفتم. حالا آمد برود به این مرتیکه (ابابکر) برخورد. دید حالا فتنه میکند. گفت: بیا برویم توی غار. اولی را برد توی غار. اینها میگویند او صاحب غار است. [پیامبر] (صلیاللهعلیهوآله) میخواست که او، فتنه نکند، اگرنه جزء لشکری بود که میخواستند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را بکشند. این لشکر ابابکر بود، دستور او بود. حالا عنکبوت آمد و تار کشید.
جبرئیل آمد. به عنکبوت گفت چهکار داری؟ گفت: میخواهم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را حفظ کنم. گفت: با چهچیزی؟ گفت با این تارها. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت: جبرئیل هشت شهر لوط را زیر و رو کرد، اما نتوانست تار را پاره کند. گفت: اینقدر تقلا نکن، قدرتت مال او بود که به تار داد. آیا توجه میکنید یا نه؟ بعضیها جیبشان عین تار عنکبوت است، جبرئیل نمیتواند آنرا پاره کند. نمیتواند دستش برود توی جیبش که چیزی در راه خدا بدهد. آن، یک تار بود؛ اما تارهایی در دنیا است که دستشان در جیبشان نمیرود.
من دوباره تکرار میکنم. به این اهلجلسه نمیگویم. نوار من را خیلیها میشنوند. انشاءالله بتوانند دست از این تارشان بردارند. یکفکری برای آخرتتان بکنید. «آخرة بقا و دنیا فناء»، خدا میداند من آنجا را دیدم. بهدینم! آنجا را دیدم. اگر بخواهم یک چیزها بگویم، یک جارو به دم من میبندید. الان آنکه ناجور است میگوید: آیا تو گول این بیسواد را خوردی؟ تو گول خوردی، ای نادان! تو گول خوردی. او که گول نمیخورد.
الان کتابی که دارد چاپ میشود، یکقدری مانع بهوجود آوردند، برادر آقای میرعظیمی گفتهبود یکحرف توی این کتاب پیدا کنید که اتصال به روایت و حدیث نباشد، من میگویم چاپ نکنند. چهلروز تقریباً روی این کتاب کار شده که حالا دست تو افتادهاست. میگوید: هنوز نرسیدهام بخوانم. خاک توی سرت! که هنوز نرسیدی بخوانی. این کتاب باسوادها را شگفتزده کرده، حالا [هنوز هم نخواندهاست] چرا؟ ارتباط ندارید. اگر ارتباط داشتهباشید، میدانید که [راجع] به این کتاب چقدر غصه خورده شده، چقدر توی حیاط بلند شدم، گفتم: زهرا جان! قربانتان بروم، رسولالله! قربانت بروم، امامزمان! قربانت بروم، میخواهم مادرت را افشاء کنم. این کتاب رد شود؛ تا آخرش رد شد. مگر رد میکنند؟ حالا دست تو میافتد، ببین چهجور میکنی؟
بعضیها سنخه نیستند. سنخه بودن یکحرف دیگری است. این نوار کمال، کل کمال را یکی از مهندسهای درجه یک ایران میگوید من بیستدفعه گوش دادم، به این آقا میگویی، میگوید هنوز نرسیدم، حالا ببینم چهجور است. این نوار را دست او اصلاً نباید داد. این آقا لیاقت ندارد که دستش میدهید. این آقا، لیاقتش هوا و هوس است، نه نوار ارتباط. درد دلم را امشب میگویم. نجات بشر در ارتباط است. تو باید ارتباط داشتهباشی. عزیزان من! گوش بدهید. اگر من بمیرم، این حرفها گیرتان نمیآید؛ اما بگویید خدا او را بیامرزد. یک خدا بیامرزی بهمن بگویید، من ممنون شما هستم.
آسودهخاطرم که در دامن تو ام | دامن نبینم که در دامنش بروم | |
دامن بهغیر دامن تو بیمحتوا بود | دامان توست اتصال به ماوراء بود |
شما ببین ارتباط چقدر خوب است، عزیزان من! خدا میگوید: به عزت و جلالم! اگر علی (علیهالسلام) را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول نداشتهباشی، [اگر عبادت ثقلین کردهباشی، بهرو تو را در جهنم میاندازم.] این «الیوم اکملت لکم دینکم» فرمایش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است، «الیوم اکملت لکم دینکم» امر خداست. کجا دنبال بعضیها میروید؟ چرا دنبال بدعتگذار میروید؟ عزیزان من! یکفکری برای خودت بکن. هر چند آدم سالمند بشود، به قیامت نزدیکتر است. عزیز من! حساب قیامتتان را بکن. فدایت بشوم یکقدری فکر بکن که فردا باید آنجا جواب بدهی.
مگر فاطمه بنتاسد، صندوقچه علی (علیهالسلام) نبود، چقدر علی (علیهالسلام) در خانهاش بود، حالا عزیز من! ببین چه میگوید. حالا که فاطمه بنتاسد را توی قبر گذاشته، از از او میپرسند امامت کیست. [پیامبر] به او گفت: بگو: پسرم، بگو: پسرم، بترس از آن روزی که از تو بپرسند امامت کیست؟ اینها را از تو سؤال میکنند. چرا رفتی کس دیگری را انتخاب کردی؟ حالا فاطمه بنتاسد گفت پسرم. این حرفها دیگر دمُده شدهاست. حرف ولایت دیگر دمُده شدهاست. یک عدهای هستند حرفهایی دیگری میزنند. به معمار منتظرین گفتم: این جوانان، همهشان شجره توحید هستند. چرا تویشان خلق مینشانی؟ تو باید از ولایت توی اینها بنشانی.
مگر پسر نوح عرق یا شراب خورد؟ چهکرد؟ با رفیق بد قدم زد. یکنفر اینجا بود دیگر نیامد، همینجا به او گفتم تو میخواهی با بزرگان بنشینی، نمیخواهی با فقیر، فقرا بنشینی، آخر هم با همانها محشور میشوی. پدر جان! اینها گولت نزنند. رفیقهای عیاش! رفیقهای که غیبت میکنند! رفیقهای امروزی را دور بینداز. رفیق امروزی را یکوقت میبینی یکآدم هفتاد ساله و نود ساله است. عزیز من! برو دست از اینها بردار، بیا ارتباط داشتهباش.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چهکار میکرد؟ در خانه فقرا میرفت. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) انفاق داشت. علی (علیهالسلام) قدرت تمام خلقت است. قدرتش را برای فقیرها و بیچارهها میشکست. رفت در دکان میثم، [فرمود:] میثمجان! چهکار میکنی؟ گفت: خرما میفروشم. فرمود: چرا بیکاری؟ گفت: مشتری نمیآید. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، میگفت کسی بود هزار شترِ سرخمو داشت، امام پیش او نمیرفت. آیا تو خبر داری شخصپرستی؟ هر کسیکه یکذره کار و بارش خوب است طرفش میروی.
بابا جان! تو ببین خدا هر چیزی را برای شما یکحرف عمقی زدهاست. میگوید اگر رفیقی بگیری که همیشه تو را یاد من بیندازد، من یک قصر به تو میدهم که خلق اولین و آخرین را بخواهی دعوت کنی، جا داری. به تمام سیجزء کلامالله! آن قصر را بهمن دادهاست. چرا به تو نمیدهد؟ من همیشه کسی را دوست دارم که ولایت دارد، ولایتش کاملتر است. من اصلاً ولایتپرستم، حسینپرستم، علیپرستم. خوب بدانید. اگر علیپرست شدی، خداپرستی، اگر خداپرست شدی، علیپرست نیستی، خداپرست هم نیستی.
مگر پسر نوح چهکار کرد؟ با رفیقهای بد قدم زد. حالا گفت بیا در کشتی؟ [گفت] نمیآیم. من آن بالا ناله میزنم، فریاد میزنم که در کشتی ولایت بیا. در کشتی خلق نرو، در کشتی دنیا نرو، در کشتی لهو و لعب نرو. من هم دارم داد میزنم. حرف دیگری من به شما ندارم. قربانتان بروم! والله! میخواهم در کشتی ولایت، سکونت بههم بزنید. بیا در کشتی ارتباط باش. نرو در کشتی خلق، اینطرف و آنطرف. حالا خوشمزهاش ایناست، نوح گفت: خدایا، به عهدت وفا کن. خودت گفتی من خودت و اهلبیتت را حفظ میکنم. خدا فرمود: «انک لیس من اهلک» حالا دوباره به او خطاب میشود: یا نوح! اگر او را بخواهی جزو ظالمینی.
تو چرا اینقدر این آدم هوا و هوسی را میخواهی؟ چرا یک آدمی که ناجور است میخواهی؟ تو جزء ظالمین هستی. با این آیه من دارم با تو حرف میزنم. اگر این آیه را قبول داری، تو جزء ظالمین هستی. بهدینم! یکی از بچهها بهمن گفت: تو فلانی را بهتر میخواهی. گفتم: اگر تو بهتر باشی، من تو را بهتر میخواهم. من هیچکس را در دنیا نمیخواهم؛ اما بهدینم قسم! شبها پا میشوم میگویم: خدایا، کسانیکه به فقرا خدمت میکنند؛ به ایشان خدمت کن. با خدا شوخی هم میکنم. میگویم: حالا تو داری. نمیخواهد برای اینها تهیه ببینی. گفتی صد تا اینجا میدهم، هزار تا آنجا، همه هزار تا را اینجا به اینها بده. دائم دارم به شما دعا میکنم؛ اما هیچکس را مؤثر نمیدانم. مؤثر دانستن، غیر دعاست.
شما هم باید پسرت را مؤثر ندانی، دامادت را مؤثر ندانی. چرا تلویزیون را جهازش میدهی؟ او میرود عشقش را میکند و تو باید فردایقیامت جوابش را بدهی. چرا؟ به آن اتصال بودی. چرا اینکار را میکنی؟ به حضرتعباس! هر چه بیشتر به دامادت بدهی، به تو بیشتر فحش میدهد. بیا امر را اطاعتکن. قربانت بروم! فدایت بشوم! یککاری بکن خودت گیر نباشی. حرف من ایناست. یککاری بکنیم خودمان گیر نباشیم.
الان یک نفری است یک خدمتی کردهاست. این [فقیر] خودش خوشحال شده، مادرش خوشحال شده، خانوادهاش شده، دامادش شده، حالا اینقدر نماز شب بخوان که پیشانیات باد بکند، این نماز شبها بهدرد نمیخورد. تو که رحم نداری، تو که کمک به فقرا نمیکنی، تو خودخواهی. خدا رحمت کند حاجشیخعباس را، گفت: مثل ابنملجم یا نبود یا کمنظیر بود که از اینجا تا اینجایش باد کردهبود. بسکه در بیابانها خدا، خدا میکرد پیشانیاش را میبرید. عبادتِ بیعلی (علیهالسلام)، به علی (علیهالسلام) قسم! علیکُشی است. عبادت با علی (علیهالسلام) رحم است، مروت است، کمک به فقرا کردن است، احترام به پدر و مادر کردن است. احترام اهلعلم واقعی کردن است. احترام سادات واقعی کردن است، البته ساداتی که ارتباط دارند، اهل علمی که ارتباط دارند. آن ارتباط، یک نوری است که تجلی در قلب شما میکند. بیایید ارتباط داشتهباشید. آنها را بیندازید کنار.
ارتباط، یعنی اهلدنیا نباشید. ارتباط، یعنی باید بهفکر فقرا باشی، بهفکر مردم باشی، در وقف مردم باشی. نه اینکه همهاش جمع کنی. حالا اینهمه جمع کردی چهکار کردی؟ حالا همه بانک هم برای تو؟ حالا چهکار میکنی؟ یککاری بکنیم که بتوانیم جواب بدهیم. من از زمان ده دوازده سالگیام هر کاری کردم، کاری کردم که بتوانم جوابش را بدهم. من گنهکارم؛ اما یککاری کردم که بتوانم جوابش را بدهم. هر کجا رفتم، محض خدا رفتم. هر چیزی گفتم محض خدا گفتم. هر چه کردم، محض خدا کردم. رفاقت گرفتم، محض خدا. بیایید خدا را در اعمالتان شریک کنید. تو چهچیزی را شریک میکنی؟ آیا خجالت نمیکشی؟
به ارواح پدرم! ما مسلمان اسمی هستیم. هر کدام ما به کارمان قانع شدیم. یکی از ضررهایی که به شما خورده، ایناست که هر کدامتان به کارتان قانع هستید. شما الان مهندسید، به این قانع هستی. میروی آنجا، از آنجا هم میروی خانه. الان امشب کسی بود که سیصد هزار تومان داد، بهجان خودم! اصلاً به ریختش هم نمیآید.
عزیز من! بیایید آنجا خودتان را بایگانی کنید، اعمالتان را بایگانی کنید. بایگانی، یعنی اعمال شما در آخرت باشد. اعمالتان را بایگانی کنید که آنجا بایگانی باشد و به شما بدهند. خدا میگوید اگر رفیقی بگیری که تو را یاد من بیندازد، من یک قصری به تو میدهم که خلق اولین و آخرین را دعوت کنی. شما همهتان که میآیید به حرف من میروید، هرکدام یک قصر به شما میدهد که خلق اولین و آخرین را دعوت کنید. بهمن معلوم نیست چهچیزی بدهد.
عزیزان من! چرا امامصادق (علیهالسلام) میگوید: من به مجلسی که دور هم جمع شوید و حرف ما را بزنید غبطه میخورم؟ ما از اول عمرمان بهغیر حرف اینها حرف دیگری نزدیم. اگر یکی، یکحرف از من پیدا کند که من غیر امر حرف زدم، پنجاههزار تومان میدهم. چهکسی پول میخواهد؟
الان باعث این حرفها کسیکه شده، یکچنین مجلسی تنظیم کرده، خدا میداند چقدر ثواب کرده، ما که نمیدانیم. هر لقمهای که یک مؤمن خورده، ثواب یک حج عمره پایش نوشته شدهاست. ای آقا! تو رفتی حج عمره چهچیزی پایت نوشتند؟ حالا اگر آنجا خوک و سگ نباشی، حالا اگر قبولبشود. این محمد آقای ما گفت: بابا! یکروایت داریم میگوید: هر دور خانهخدا را بزنی، چند هزار حسنه دارد، گفت: روایت مال خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است میگوید: برآورده کردن حاجت برادر مؤمن از این بالاتر است. اصلاً خدا تو را موفق نمیکند که حاجت برادر مؤمنت را برآورده کنی. موفق بودن به برآوردن حاجت برادر مؤمن خیلی مهم است.
من حاجتم ایناست که یکی چیزی بهمن بدهد که به کسی بدهم. یکی از بندگان خدا که چرخ دارد، یکروز هندوانه میآورد، یکروز سیب میآورد، این خودش گفتهبود من روزی دهتومان پیدا میکنم. آنوقت زن دارد، دو سه تا هم بچه دارد. امروز یکنفر، یک چک به این داده، این آمده ده بیست کیلو به او دادهاست، حالا این چک بیخود بوده. هر کجا رفته، گفتند این چک مصنوعی است. ما دیدیم این دارد سکته میکند. ما دویستتومان دادیم، گفتیم برو به او بده. علیِ ما گفت: اینقدر گریه کرد، گفت: مگر تو ملائکهای. چقدر به حج و عمره میارزد. جان یکی با دویستهزار تومان خریدهشد. امشب که میبینید من اینقدر شادم، این کار شدهاست.
قربانتان بروم! کار بهجا [ایناست که] باید الان بدانید به چهکسی بدهید. اصلاً همهچیز از ما گرفتهشده. یکوقت به یک کسی ترحم میکنی که اگر نکنی بهتر است. آیا فهمیدی؟ چه بسا شجره خباثت را پرورش دادی؟ بیایید شجره توحید را پرورش دهید. بدانید به چهکسی بدهید. به طرفدار بدعتگذار ندهید. اینها حرفها یکقدری فکر میخواهد. این حرفها تفکر میخواهد. این حرفها را بایگانی نکنید. شما اگر با ارتباط باشید، ارتباط یعنی ولایت.
من دلم میخواهد شبقدر که میشود:
از خدا بخواهید که خدا ارتباط دهد و ارتباطتان را انشاءالله تا آخر برسد.
انشاءالله شبقدر، یکی از خدا بخواهید:
خدایا، این ولایت ما را رهبری کن. نه خلق بگیرد، نه شیطان،
یکی بخواهید دارا باشید که خدا چیز به شما بدهد؛ اما محبتش را به شما ندهد، در راه خدا خرج کنید.
یکی از خدا بخواهید تتمه عمرتان در راه شیطان و شهوت و غیر امر نباشد، در راه خدا باشد.
یکی از خدا بخواهید یاور امامزمان (عجلاللهفرجه) بشوید.
یکی از خدا بخواهید فقیرپرور باشید، نه ظالمپرور. ما بیشترمان ظالمپروریم. از خدا بخواهید فقیرپرور شوید.
یکی از خدا بخواهید، تتمه عمرتان در راه ولایت باشد.
یکی از خدا بخواهید خدا تنِ ساز به شما بدهد. خلاصه، منزوی نشوید.
یکی از خدا بخواهید منزوی از غیر امر باشید.
یکی از خدا بخواهید شما لذت عبادت را ببرید.
یکی از خدا بخواهید یاور امامزمان (عجلاللهفرجه) باشید.
خدایا، عاقبتان را بهخیر کند.
خدایا، ما را با خودت آشنا کن.
خدایا، ما را بیامرز.
خدایا، ما را از خواب غفلت بیدار کن.
خدایا، دعای ما را مستجاب کن.
خدایا، مریضها را لباس عافیت بپوشان.
خدایا، مقروضین را قرضشان ادا کن.
خدایا، رفقای ما را حاجتشان را برآورده کن.
خدایا، تو را بهحق امامزمان (عجلاللهفرجه) قسمت میدهم این مجلس ما از آنها باشد که امامصادق (علیهالسلام) به آن غبطه میخورد.
خدایا، این رفقای من را هماهنگ کن.
خدایا، شیطان در اینها دخالت نکند، خدایا، امر در اینها دخالت بکند.
خدایا، همینجور که من اینها را دوست دارم، این دوستی من را به آخر برسان. من نمیفهمیدم امامحسن (علیهالسلام) چه میگوید. حالا میفهمم. [حضرت لحظه شهادتش] گریه میکرد و میفرمود: یکی برای راهی که نرفتم، یکی برای رفقایم [ناراحت هستم]. حالا من میفهمم این رفقایی که دارم چقدر اینها را میخواهم.
خدایا، محبت اینها را آن به آن در دل من زیاد کن. خدایا، محبت من را هم در دل اینها زیاد کن.