رمضان 94؛ شب بیست و یکم: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
 
سطر ۴۹: سطر ۴۹:
 
{{موضوع|به اسم روضه حضرت‌زهرا و امام‌حسین، خلق را تبلیغ می‌کنند|مجلس غیر امر/تبلیغ}} الآن چه‌خبر است؟! الآن این‌ها مردم را جمع می‌کنند [تا] یکی‌دیگر را تبلیغ کنند، به‌دینم! این نه روضه امام‌حسین {{علیه}} است [و] نه روضه حضرت‌زهرا {{علیها}}! اگر دروغ بگویم، بی‌دین از دنیا بروم! این‌ها را جمع می‌کنند [که] یکی‌دیگر را تبلیغ کنند؛ این به امام‌حسین {{علیه}} چه [مربوط است]؟! به حضرت‌زهرا {{علیها}} چه [مربوط است]؟! جمع می‌کند [تا] یکی‌دیگر را تشویق کند، این جمع‌کُن است. کجا در این مجلس‌ها می‌روید؟ الآن کجا یک مجلسی است که حرف [خلق] نباشد؟ کجاست؟ بگو من هم بیایم. هان؟! ما آن‌جا بالای پشت‌بام بودیم، اولش نماز جماعت خواندند، بعد هم روضه خواندند، بعد هم سینه زدند، زنجیر زدند، بعد هم قرآن سر گرفتند، همین‌طور «بِکَ یا الله، بِکَ یا الله» گفتند، بعد هم آخرش [گفتند:] خدایا! خدایا! او را نگه‌دار! این‌هم آخرش؛ تو هم در آن مجلس می‌روی.
 
{{موضوع|به اسم روضه حضرت‌زهرا و امام‌حسین، خلق را تبلیغ می‌کنند|مجلس غیر امر/تبلیغ}} الآن چه‌خبر است؟! الآن این‌ها مردم را جمع می‌کنند [تا] یکی‌دیگر را تبلیغ کنند، به‌دینم! این نه روضه امام‌حسین {{علیه}} است [و] نه روضه حضرت‌زهرا {{علیها}}! اگر دروغ بگویم، بی‌دین از دنیا بروم! این‌ها را جمع می‌کنند [که] یکی‌دیگر را تبلیغ کنند؛ این به امام‌حسین {{علیه}} چه [مربوط است]؟! به حضرت‌زهرا {{علیها}} چه [مربوط است]؟! جمع می‌کند [تا] یکی‌دیگر را تشویق کند، این جمع‌کُن است. کجا در این مجلس‌ها می‌روید؟ الآن کجا یک مجلسی است که حرف [خلق] نباشد؟ کجاست؟ بگو من هم بیایم. هان؟! ما آن‌جا بالای پشت‌بام بودیم، اولش نماز جماعت خواندند، بعد هم روضه خواندند، بعد هم سینه زدند، زنجیر زدند، بعد هم قرآن سر گرفتند، همین‌طور «بِکَ یا الله، بِکَ یا الله» گفتند، بعد هم آخرش [گفتند:] خدایا! خدایا! او را نگه‌دار! این‌هم آخرش؛ تو هم در آن مجلس می‌روی.
  
{{موضوع|مثل اسامه نشوید که به آخر نرساند|اسامه/به آخر رساندن}} حضرت فرمود: آخرالزمان شرّ‌الأزمنه [است]! از تمام زمان‌ها بدتر است. این‌جا چه‌خبر است؟! جانم! مثل اسامه نشوید! اسامه چندین‌سال خدمتِ امیرالمؤمنین {{علیه}} بود، روایت داریم: اسامه در دفن حضرت‌زهرا {{علیها}} شرکت کرد، آخرش چه‌کار کرد؟ به‌اصطلاح خودش در دهات رفت، عمر یک کاغذ داد و خودش پیِ او [یعنی دنبالش] رفت و [اسامه هم] آمد. پیش امیرالمؤمنین {{علیه}} آمد، گفتش که: تو با ابابکر بیعت کردی؟ گفت: اگر [بیعت] می‌کردم که طناب گردنم نمی‌انداختند، {{دقیقه|20}} اگر من [بیعت] می‌کردم، طناب گردنم نمی‌انداختند، چهل‌نفر هُلم نمی‌دادند. آخرش [هم] طرف آن‌ها رفت. بفرما! من به قربان امام‌حسین {{علیه}} بروم! امام‌حسین {{علیه}} [به] دیدنش رفت [و] گفت: اسامه! می‌دانی [که به] دیدنت آمدم، تو خدمت به مادرم زهرا کردی، محض این [به دیدنت] آمدم. فهمیدی یا نه؟! چه‌خبر است؟!
+
{{موضوع|مثل اسامه نشوید که به آخر نرساند|اسامه/به آخر رساندن}} حضرت فرمود: آخرالزمان شرّ‌الأزمنه [است]! {{ارجاع به روایت|آخرالزمان شر الازمنه}} از تمام زمان‌ها بدتر است. این‌جا چه‌خبر است؟! جانم! مثل اسامه نشوید! اسامه چندین‌سال خدمتِ امیرالمؤمنین {{علیه}} بود، روایت داریم: اسامه در دفن حضرت‌زهرا {{علیها}} شرکت کرد، آخرش چه‌کار کرد؟ به‌اصطلاح خودش در دهات رفت، عمر یک کاغذ داد و خودش پیِ او [یعنی دنبالش] رفت و [اسامه هم] آمد. پیش امیرالمؤمنین {{علیه}} آمد، گفتش که: تو با ابابکر بیعت کردی؟ گفت: اگر [بیعت] می‌کردم که طناب گردنم نمی‌انداختند، {{دقیقه|20}} اگر من [بیعت] می‌کردم، طناب گردنم نمی‌انداختند، چهل‌نفر هُلم نمی‌دادند. آخرش [هم] طرف آن‌ها رفت. بفرما! من به قربان امام‌حسین {{علیه}} بروم! امام‌حسین {{علیه}} [به] دیدنش رفت [و] گفت: اسامه! می‌دانی [که به] دیدنت آمدم، تو خدمت به مادرم زهرا کردی، محض این [به دیدنت] آمدم. فهمیدی یا نه؟! چه‌خبر است؟!
  
 
{{موضوع|وابست به خلق نباش؛ وگرنه با او محشور می‌شوی|وابستگی/خلق}} عزیزم! وابست نباش! تو اگر با یک‌رفیق [که] داری، وابست به او شدی [که] عمر و ابابکر را قبول دارد، تو هم با او محشوری. فهمیدی یا نه؟!  
 
{{موضوع|وابست به خلق نباش؛ وگرنه با او محشور می‌شوی|وابستگی/خلق}} عزیزم! وابست نباش! تو اگر با یک‌رفیق [که] داری، وابست به او شدی [که] عمر و ابابکر را قبول دارد، تو هم با او محشوری. فهمیدی یا نه؟!  

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم
رمضان 94؛ شب بیست و یکم
کد: 10369
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1394-04-17
تاریخ قمری (مناسبت): ایام قدر (21 رمضان)

(یک صلوات بفرستید.)

«أعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم»

«ألعبد المؤید رسول المکرم أبوالقاسم محمد»

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته. السلام علی‌الحسین و علیّ‌بن‌الحسین و أولادالحسین و رحمة‌الله و برکاته

امشب إن‌شاءالله به امید خدا می‌خواهم من صحبت بکنم [و] مِن‌بعد از فرمایشات آقای ایشان استفاده کامل بکنید. من می‌خواهم امشب از وابست [بودن] صحبت کنم. تمام بدبختی شماها و بشر برای وابست است، اصلاً حالی‌تان هم نیست. شما باید وابست [وابستگی] با پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) داشته‌باشید، شماها وابست به چه‌کسی دارید؟! گول خوردید و هنوز هم دارید گول می‌خورید. ببین آن‌ها امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را در خانه گذاشتند [و] وابسته به آن دو نفر شدند، حالا با همه عبادت‌هایشان، مکّه می‌روند، عمره می‌روند، خیلی عبادت می‌کنند، چقدر این‌ها انفاق دارند، چرا می‌گوید مرتدّ و کافرند؟ وابسته به آن‌ها هستند. شما هم وابست هستید، وابست به خلق هستید.

گفتم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کفواً احد است، احدی [مثلش] نیست، نه دنیا! دنیا که مثل استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) [این‌را] می‌گوید، این حرف‌ها را زد که او را نمی‌خواهند. متقی [را] هم که نمی‌خواهند؛ [چون] همین حرف‌ها را می‌زند، [به او] می‌گویند حرف هم نزن! چه‌کار دارید می‌کنید؟!

این‌که دارم می‌گویم [امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] کفواً احد است، احدی مثلش نیست، در صورتی‌که به‌دینم! پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم مثلش نیست! چرا؟ او [یعنی خدا] نمی‌گوید که اگر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول نداشته‌باشی، عبادت انس و جنّ کنی، در جهنم می‌اندازمت، می‌گوید: به عزت و جلالم [قسم]! اگر علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشی، عبادت انس و جنّ کنی، در جهنم می‌اندازمت. گوینده‌ها! کجا این حرف‌ها را درست‌کردید [و] سنّی‌ها را تشویق می‌کنید؟! یک کتاب راجع‌به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نوشته؛ [اما] اسم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در آن‌نیست، خب تو این‌ها [یعنی سنّی‌ها] را به عقاید خودشان محکم می‌کنی.

آن کسی‌که خیلی به او وابسته‌اید، آن چند وقت‌ها گفت: (فلانی! چه‌چیزی بود؟ (اصحاب رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله))) امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اصحاب رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) [است]، عمر هم اصحاب رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) [است]، چرا به عمر بد می‌گویید؟ گفتم، در نوار هم هست، به علماء [و] به مجتهدها، به تمام‌شان ابلاغ کردم [و] گفتم: چرا جواب اشتباه ایشان را ندادید؟ اشتباه کرده. آیا عمر خورشید را برگردانده؟ آیا عمر را، خدا می‌گوید اگر این‌را قبول [نداشته‌باشی] به عزت و جلالم! عبادت انس [و جنّ کنی] در جهنم می‌اندازمت؟ آیا [در مورد] رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) [این‌را] گفت؟!

با همه این حرف‌ها [به] رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) [گفت:] یا محمد! پا [یعنی بلند] شو! علی را تبلیغ‌کن! اگر نکنی هیچ‌کاری نکردی. خدا بیست و دو سال عبادت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را کنار گذاشت! [گفت:] هیچ‌کاری نکردی، علی را معرفی کن! حالا بلند شده [و] علی (علیه‌السلام) را معرفی کرد، [آیه نازل‌شد:] «ألیوم أکملت لکم دینکم»، دین علی (علیه‌السلام) است! اگر این‌کار را نکنی، بیست و دو سال زحمت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را کنار گذاشت، او هم این‌کار را کرد.

چی‌چی همین‌طور حرف می‌زنی تو؟! اگر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول داری، رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: [در] آخرالزمان، [انجام] واجبات، ترک‌محرّمات، انتظارالفرج، برو کنار! چرا کنار نمی‌روی؟! هان؟! پس تو پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را هم قبول نداری. اِه!

این‌ها چه کسانی هستند [که] در خیابان‌ها می‌ریزند، مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس [می‌گویند]؟! مرگ بر آن کسی‌که انگلیس را می‌خواهد! آمریکا را می‌خواهد! ما انگلیس [و] آمریکا را نمی‌خواهیم؛ [اما] تو انگلیس و آمریکا را در خانه‌ات آوردی! این تلویزیونی که تو [در خانه‌ات] آوردی [و آن‌را] داری، برای چه می‌آورید؟! هان؟! یکی خانه ما آمد [و] گفت: با مُشت توی دهان آمریکا و انگلیس زدم. گفتم: آن [یعنی انگلیس و آمریکا] توی دهان تو زد. گفت: تو چه می‌گویی؟! گفتم: زنت را برداشتی [و فلان‌جا] رفتی! خب پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید: هر کجا زن و مرد قاطی است، عذاب خدا دارد می‌ریزد، تو در عذاب خدا رفتی. بلند شد، هیچ‌چیزی نگفت [و] رفت.

شما هم به عبادت‌های پوشالی‌تان اتکاء کردید، محکم شدید، عین اهل‌تسنن! هم مکّه می‌روند، عمره می‌روند، این‌قدر این آقای‌فلانی می‌گفت من آن‌جا بودم، این‌قدر سخاوت می‌کنند در [کنار] دیوارها، نمی‌دانم کوچه‌ها، خیابان‌ها، سه رقم غذا گذاشته [و می‌گوید:] بیا افطار کن! [پس] چرا می‌گوید مرتدّ و کافرند؟

به تو هم ابلاغ کرد [و] گفت: اگر یکی از شما با دین [از دنیا] بروید، ملائکه تعجب می‌کنند. شما هم عین اهل‌تسنن شدید، آن [یعنی اهل‌تسنن] کاری نکرد، رفت مصداق برای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) درست کرد، شما هم مصداق برای امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) درست‌کردید. چه‌خبر است؟!

پسرم می‌گفت: در [سرزمین] مِنا بودیم، می‌گفت حرف فلانی را بزن! آن‌جا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هر سال [در] مِنا می‌آید، اصلاً حرفی از امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) در این مملکت مسلمان [و] اسلامی نیست. آخر باباجان! تو که می‌گویی حرف او را بزن! اگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نباشد، تمام عالم فروزان [فروریزان] می‌شود، روایت داریم، قرآن دارد می‌گوید، هان؟! تمام این دنیا و آخرت به‌وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است، چطور ایشان را نمی‌گویی [که] خدایا [او را] نگهدار؟ هان؟! کجا رفت آن کسی‌که دستش را همچین می‌کرد [و] یک ایرانی را به‌هم می‌ریخت؟! رفت آن‌جا؛ اما علی (علیه‌السلام) هست.

مثل امشب [امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] گفت: من را شب دفن کنید! مسلمان‌ها، نمازخوان‌ها می‌خواستند [از قبر] درش بیاورند. حالا آمده، به‌قول شماها جلوی جنازه [را گرفته]، حسن (علیه‌السلام) گفت: کیست [که] جلوی جنازه پدرم [را می‌گیرد؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود:] باباجان! ابن‌ملجم کیست؟ مگر می‌تواند من را بکشد؟! من‌بعد از خدا، خالق تمام این خلقتم، مگر می‌تواند ابن‌ملجم من را بکشد؟ ناراحت نباش! این آن‌است؟! آره؟!

خدا خرها را رحمت کند! والّا! که [رحمت] می‌کند. (صلوات بفرستید.) حالا تو بدبخت چه‌جوری هستی؟! لای آن‌ها [یعنی بدعت‌گذار] نمی‌روی، آن کسی‌که [لای آن‌ها] می‌رود؛ [یعنی طرف‌دارِ بدعت‌گذار را] می‌خواهی. هان! آن کسی‌که [لای آن‌ها] می‌رود [را] می‌خواهی. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت: به او سلام نکن! سُم بگو! سلام؛ یعنی سلامتی تو را می‌خواهم، اگر این‌جوری سلام کنی، به آن آدمی که آن‌طرفی است، وابستی؛ می‌گفت: سُم بگو! سُم؛ یعنی مرض سام هم توی جانت بریزد. وابست نباش! عزیز من! قربانت بروم! برو وابست با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باش! [وابست با] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) [و] فاطمه [زهرا] (علیهاالسلام) باش! [تا] با آن‌ها محشور بشوی! عزیز من! کجایی؟!

به حضرت‌عباس! من چند دفعه خدمت امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) رسیدم، یک‌دفعه [این‌طور نبود که] یکی با او باشد! هیچ‌کس با او نیست! [در] این مملکت اسلامی، [در] این مملکت مسلمانان، یکی نباید با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشد؟! هان؟! فلانی! این کتاب [افشای احکام] را خواندی یا نه؟! هان؟! به حضرت‌عباس! امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) گفت: آن‌چه که می‌خواهی، گفت: در این کتاب است. ببین گفت: آن‌چه که می‌خواهی، در این کتاب است! یکی آمد [و] گفت: یک‌چیز به‌من بگو! می‌گفت: کتاب آن‌جا بود، گفت حضرت فرمود: آن‌چه که می‌خواهی در آن کتاب است. آیا خواندی یا نصفش را خواندی یا اصلاً نفهمیدی؟! جگر من کباب است! خون‌است! وابست نباش! عزیز من! به حضرت‌عباس! به خودش قسم! گفت: مردم مسموم شدند. یک‌دفعه دیگر [گفت]: حسین! [گفتم:] بله؟ [گفت:] مردم اهل‌دنیا شدند، به‌دنیا نمی‌رسند. آیا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) راست می‌گوید یا دروغ می‌گوید؟ برو دنبال دنیا!

چرا خدای تبارک و تعالی می‌گوید: من یک صفاتی به‌نام صفات‌الله دارم، [آن‌را] به کسی می‌دهم [که] سخی باشد؟! الحمد لله همه‌شما سخی هستید. من این حرف‌ها که می‌زنم، می‌خواهم در دنیا بزنم، به شماها نمی‌زنم. به تمام آیات قرآن! تمام این چیزهایتان در کامپیوتر جهانی رفت، حضرت فرمود: سالم است، همه‌تان سالمید؛ اما من این حرف‌ها را می‌زنم، می‌خواهم تزلزل‌نداشته باشید، مثل آهن‌ربا باشید، آهن‌ربا [آهن را] می‌گیرد، هیچ‌چیز دیگر را نمی‌گیرد. شما هم باید ولایت را بگیرید! هیچ‌چیز دیگر را نگیرید! این درست‌است. (صلوات بفرستید.)

[به] این مرد بزرگوار گفتند [که] آن‌جا [یعنی خانه متقی] نرو! [ولی این‌شخص] یا پول می‌دهد یا نمی‌دانم گوشت می‌دهد یا برنج می‌دهد، روغن می‌دهد، دست [از سخاوت] برنداشته، این اتصال به جلسه است. تو [به] کجا اتصالی؟ درِ جیبت مثل غاری است که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در آن رفت، جبرئیل نمی‌تواند [آن‌را] پاره کند. عزیز من! قربان‌تان بروم! کجایی؟!

امشب شب قتل است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌خواهد [به‌مسجد] برود، [می‌فرماید:] زینب‌جان! اگر این مرغابی‌ها را می‌خواهی نگه‌داری، تشنه نگذاری، گرسنه نگذاری؛ یا [این‌که] رهایشان کن! سفارش مرغابی‌ها را دارد می‌کند.

حالا من نمی‌خواهم بگویم [که] من مثل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستم. ما یک گربه آن‌جا [در خانه‌مان] آمد، [در] باغچه بچه گذاشت، چهار تا بچه گذاشت. وقتی می‌خواستم [به مشهد] بروم، [به پسرم] گفتم: پدرجان! این‌ها را گرسنه نگذاری! دائم به آن‌ها کباب دادم، تا بچه‌هایش بزرگ شد [و] روی پشت‌بام پرید [و] رفت؛ اما آن یارو همچین گربه را زده [که] پایش را هم شَل کرده. شِکَر هند و شِکَر مازندران هر دو شیرین است؛ [اما] این کجا و آن کجا؟! وقتی می‌خواستم [به مشهد] بروم، فقط سفارش این گربه‌ها را کردم. [آیا] گربه‌دوست هستی؟!

یک‌نفر بود [که] الحمد لله کور شد، یک چاربِدار [یعنی کسی‌که چهارپا، حیوان دارد] بود، همه‌اش این خره را می‌زد، یک‌دفعه همچین می‌کرد، نگاه به زیر شکمش می‌کرد [و] آن‌وقت [به] زیر شکمش می‌زد. من پریدم [و] زنجیر را از دستش گرفتم، گفتم: به تو بزنم؟! آن یکی می‌گفت: اوه! این خرپرست است! بفرما! می‌گفت: ببین خرپرست است [و] می‌گوید به خر نزن! بفرما! چه‌چیزی در این دنیا می‌گویی؟! عزیز من! کجایی؟! من رحم‌پرستم، نه خرپرست، رحم دارم که می‌گویم به این زبان‌بسته می‌زنی [که] چه‌کنی؟! آخر [ش] هم همین آدم کور شد. عزیز من! قربانت بروم! فدایت بشوم! چه‌کار داری می‌کنی؟!

حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حالا [که] در مسجد شهید شده، می‌گویند علی (علیه‌السلام) که نماز نمی‌خواند، توی مسجد رفته [که] چه کند؟! بس‌که تبلیغ کردند. علماء تبلیغ علی (علیه‌السلام) را نکردند که مردم دنبال عمر رفتند، رساله من و نمی‌دانم چه‌چیز من را، اگر من را قبول نداشته‌باشی، نمی‌دانم کافری و پولت را بیاور به‌من بده و نمی‌دانم، چند میلیارد [پول] جمع کرد؟ آخر جواب یک تومانش را نمی‌تواند بدهد، باز هم برو به او [پول] بده! اگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بود، به چه‌کسی می‌داد؟ به فقرا می‌داد، تو هم به فقرا بده!

الآن چه‌خبر است؟! الآن این‌ها مردم را جمع می‌کنند [تا] یکی‌دیگر را تبلیغ کنند، به‌دینم! این نه روضه امام‌حسین (علیه‌السلام) است [و] نه روضه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام)! اگر دروغ بگویم، بی‌دین از دنیا بروم! این‌ها را جمع می‌کنند [که] یکی‌دیگر را تبلیغ کنند؛ این به امام‌حسین (علیه‌السلام) چه [مربوط است]؟! به حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) چه [مربوط است]؟! جمع می‌کند [تا] یکی‌دیگر را تشویق کند، این جمع‌کُن است. کجا در این مجلس‌ها می‌روید؟ الآن کجا یک مجلسی است که حرف [خلق] نباشد؟ کجاست؟ بگو من هم بیایم. هان؟! ما آن‌جا بالای پشت‌بام بودیم، اولش نماز جماعت خواندند، بعد هم روضه خواندند، بعد هم سینه زدند، زنجیر زدند، بعد هم قرآن سر گرفتند، همین‌طور «بِکَ یا الله، بِکَ یا الله» گفتند، بعد هم آخرش [گفتند:] خدایا! خدایا! او را نگه‌دار! این‌هم آخرش؛ تو هم در آن مجلس می‌روی.

حضرت فرمود: آخرالزمان شرّ‌الأزمنه [است]! از تمام زمان‌ها بدتر است. این‌جا چه‌خبر است؟! جانم! مثل اسامه نشوید! اسامه چندین‌سال خدمتِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود، روایت داریم: اسامه در دفن حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) شرکت کرد، آخرش چه‌کار کرد؟ به‌اصطلاح خودش در دهات رفت، عمر یک کاغذ داد و خودش پیِ او [یعنی دنبالش] رفت و [اسامه هم] آمد. پیش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد، گفتش که: تو با ابابکر بیعت کردی؟ گفت: اگر [بیعت] می‌کردم که طناب گردنم نمی‌انداختند، اگر من [بیعت] می‌کردم، طناب گردنم نمی‌انداختند، چهل‌نفر هُلم نمی‌دادند. آخرش [هم] طرف آن‌ها رفت. بفرما! من به قربان امام‌حسین (علیه‌السلام) بروم! امام‌حسین (علیه‌السلام) [به] دیدنش رفت [و] گفت: اسامه! می‌دانی [که به] دیدنت آمدم، تو خدمت به مادرم زهرا کردی، محض این [به دیدنت] آمدم. فهمیدی یا نه؟! چه‌خبر است؟!

عزیزم! وابست نباش! تو اگر با یک‌رفیق [که] داری، وابست به او شدی [که] عمر و ابابکر را قبول دارد، تو هم با او محشوری. فهمیدی یا نه؟!

برو کنار! [انجام] واجبات، ترک‌محرّمات، انتظارالفرج، برو کنار! به‌خیر و شرّ مردم شرکت نکن! عزیز من! قربانت بروم! فدایت بشوم! برو کنار! چه‌خبر است دنیا؟! آخر هفتادهزار نفر طرف آن‌ها برود [و] ده، دوازده نفر طرف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بیاید؟!

حالا حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) به او می‌گوید: علی‌جان! شنیدم [که] سلام به تو نمی‌کنند. گفت: زهراجان! سلام [که] می‌کنم، جوابم را هم نمی‌دهند! کسی‌که این‌همه خدا تعریفش را کرده، [او را قبول ندارند!] به تمام آیات قرآن! آن‌ها نه علی (علیه‌السلام) را قبول دارند، نه خدا را! خدا ایشان [یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] را در تمام خلقت برانگیخته کرده، چطور او را قبول نداری؟ اصلاً حرفش نیست! جخ [یعنی تازه] می‌خواهند از قبر هم درش بیاورند.

چرا سلمان «سلمانُ منّا أهل‌البیت» می‌شود؟ دنبال کسی نرفته. تا یکی یک‌چیزی به شما می‌گوید، سُر نخورید! به سلمان می‌گفتند: ریش تو بهتر است یا دُم سگ؟ می‌گفت: هر کدام [که] از پل بگذرد. شما را هنوز ملامت نکردند که در این جلسه می‌آیید، یک‌دفعه ملامت‌تان کنند، شما هم [دیگر] نمی‌آیید، من این‌جوری دارم می‌بینم. شما الآن در جلسه می‌آیید [و] تشویق می‌شوید، کجا این‌جا ملامت‌تان می‌کنند [به] این‌جا می‌آیید؟ به حضرت‌عباس! [دیگر] نمی‌آیید.

اما الآن دارند [بعضی‌ها] امتحان‌شان را می‌دهند، به چند نفر گفتند [که این‌جا] نیا! این‌ها خودشان که نمی‌آیند، [اما] عطایشان در جلسه نازل می‌شود، برنج می‌دهند، روغن می‌دهند، پول می‌دهند، همه‌چیز می‌دهند. این وابست به امام‌حسین (علیه‌السلام) است! وابست به حضرت‌زهراست! تو که [از جلسه] رفتی، آخر وابست به چه‌کسی هستی؟! بابا! یک‌فکری برای آخرتت هم بکن! «إنّما الدّنیا فناء و الآخرة بقاء». این‌ها به کجا رسیدند؟!

جانم! خدا شما را صفات‌الله می‌کند، خدا صفاتش را به شما می‌دهد، اصلاً شما ارادة‌الله می‌شوی. مگر امام‌صادق (علیه‌السلام) نمی‌گوید [که] اگر دوست ما را قبول نداشته‌باشی، اصلاً من را قبول نداری؟ امام‌صادق (علیه‌السلام) [این‌را] می‌گوید، روایت برایتان می‌گویم. خدا می‌گوید: اگر این [دوست ائمه (علیهم‌السلام)] را نخواهی، خانه من را خراب کردی. به تو می‌گوید؛ اما تو وابست نباش! جایی نرو! فهمیدی؟! علی (علیه‌السلام) را کفواً أحد بدان! زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را بالاتر از آن بدان! [تا] با آن‌ها محشور بشوی. محشوریت آن‌ها تو را صفات‌الله می‌کند، نه محشور [بودن با] تلویزیون و ویدیو و ماهواره که هنوز هم شماها دارید، [شما] خوب‌ها! اَه! هنوز شما به آن‌ها وابسته‌اید، وابستی‌تان را قطع کنید [و] این‌طرف بیایید!

اما آدم در این مجلس هست که آدم می‌خواهد جانش را فدایش کند! پا [یعنی بلند] شده [و] خارج رفته، چهار تا بودند، آن‌ها سر چهارراه‌ها از این آشغال‌کاری‌ها هست؛ [اما] این [شخص] دنبال آن‌ها نرفت. این [شخص] ولایت به او تزریق شده؛ [اما] تو خباثت به تو تزریق شده که هنوز تلویزیون و ویدیو داری. این‌را دور بینداز! همین‌طور این‌جا هم می‌آیی، [به] مجلس هم می‌آیی، چیزها را هم می‌نویسی. باباجان! آخر چه‌کار داری می‌کنی؟! اهل‌تسنن ندارند، می‌دانید یا نه؟! هان؟! می‌گوید: چون‌که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته حرام است، ما [آن‌را] نمی‌خواهیم. فلانی! تو اهل چه‌چیزی هستی؟! هان؟! (اهل لهو و لعب) خب.

خدایا! عاقبت‌تان را به‌خیر کن! خدایا! ما را با خودت آشنا کن!

خدایا! بیامرزمان!

خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار کن!

یا علی

ارجاعات

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه