منتخب: امام جواد: تفاوت بین نسخهها
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{بسم الله}} | {{بسم الله}} | ||
− | '''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و | + | '''السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته''' |
− | '''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. | + | '''امیرالمؤمنین علی {{علیه}} کفواً أحد است. حضرت زهرا {{علیها}} کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.''' |
− | == | + | ==برآوردن حاجت برادر مؤمن، بالاتر از زیارت امام{{ارجاع|[[هدایت با خداست نه با خلق]] 81 (دقیقه 21) و [[صفاتالله]] 82 (دقیقه 19 و 20) و [[ناراحتی از حرف خلق]] (کوثر) 74 (دقیقه 59) و [[مشهد 94 - شب دوم، روضه]] (دقیقه 24)}}== |
{{صوت منتخب|imam-javad}} | {{صوت منتخب|imam-javad}} | ||
− | + | صفات اللهی که خدا از آن حمایت میکند، رفع حاجت برادر مؤمن است. شخصی خدمت جواد الائمه {{علیه}} آمد و پرسید: یابن رسول الله! ارزش زیارت قبر پدر شما چقدر است؟ امام فرمود: از هفتاد حجّ و هفتاد عمره بالاتر است. بعد عرض کرد: آیا کاری بالاتر از زیارت قبر پدرتان هست؟ فرمود: آری! برآوردن یک حاجت برادر مؤمن. رفع حاجت برادر مؤمن این است که کاری دارد برایش انجام دهی یا اینکه پولی به او بدهی. رفع حاجت از زیارت امام بالاتر است و بیشتر به تو اجر میدهد، آن امر به تو اجر میدهد. توجّه میکنید من چه میگویم؟ به آن کاری که کردی، به تولیدِ تو اجر میدهد. تولیدِ تو این است که فقر یک بنده خدا را خاموش کردی. زیارت امام، زیارت است؛ اما رفع حاجت مؤمن، امر ولایت و صفات خداست؛ صفات امام است که برادر دینیات را از فقر نجات دهی. زیارت امام رضا {{علیه}} هم که میروی، باید صفات ببری نه خودت را، چشم و دست و پای شما، تا حتّی درونت صفات ببرد؛ امام رضا {{علیه}} از درون شما خبر دارد. آیا ما صفات میبریم یا خودمان را میبریم؟ همان جا هم که هستی، چند خیال داری! حرف و خواهشهایی که داری میکنی، از روی نفس خودت میکنی! {{ارجاع|کتاب [[جامع ولایت]] و سخنرانی [[هدایت با خداست نه با خلق]] 81 و [[صفاتالله]] مشهد 82}} | |
− | وقتی آقا | + | وقتی آقا امام رضا {{علیه}} به طوس تشریف بردند، عدّهای بودند که دور جواد الائمه {{علیه}} میآمدند. خانه آقا امام رضا {{علیه}}، دو تا درب داشت: یکی باب الصّغیر، دیگری باب الکبیر. فقرا در باب الکبیر جمع میشدند؛ اما این عدّه جواد الائمه {{علیه}} را از باب الصّغیر میبردند. آقا علی بن موسی الرّضا {{علیه}} به جواد الائمه {{علیه}} نوشت: شنیدهام تو را از باب الصّغیر میبرند، از باب الکبیر برو. خزینه خدا تهی نیست، به قوم و خویشانت، آنهایی که نزدیک هستند، اینقدر پول بده! به آنهایی که دور هستند، اینقدر پول بده! به همسایههایت اینقدر پول بده! به رفقایت هم اینقدر پول بده! امام، رفقا را هم جزء قوم و خویشها آورد. ببینید اینها دستور است که به ما دادهاند. من نمیگویم مقدّسگری کن و برو مالت را بده! دستور را عمل کن. آخر تو چطور خوابت میبرد؟! یک خانه داری، چه کارش میکنی؟! شما برای آبرویت یک خانه بساز؛ البتّه خوب بساز! من بعضی وقتها به رفقا میگویم: خانه که میخواهید بسازید، اوّل زیرزمین بسازید! چرا؟ با این زیرزمین، خانهات محفوظ دارد. خانه بساز! مطابق شأنت است. شما نمیتوانید در یک خانه خشتی و گِلی بروید. تو باید خانهات خوب باشد، ماشین داشته باشی، وسایل زندگی داشته باشی، حرف من همهاش سرِ حرام است؛ یعنی قانع باش! امروز من گفتم عدّهای هستند که در این دنیا خوش هستند. آنها کسانی هستند که قانع و راضی باشند و جزء وِلای ائمه طاهرین {{علیهم}} باشند؛ یعنی امرشان را اطاعت کنند. اینها خوش هستند، مابقی خوش نیستند، خیال میکنند که خوش هستند. {{ارجاع|[[ناراحتی از حرف خلق]] (کوثر) 74}} |
− | چرا امیرالمؤمنین علی {{علیه}} در اینخانه میآید؟ چرا | + | چرا امیرالمؤمنین علی {{علیه}} در اینخانه میآید؟ چرا حضرت زهرا {{علیها}} میآید؟ چرا جواد الائمه {{علیه}} میآید؟ چرا ائمه طاهرین {{علیهم}} اینجا میآیند؟ آیا محض من میآیند؟ من یک پسر رعیت بدبخت بیچاره بیسواد هستم. محض این حرفها که زده میشود میآیند؛ یا شما میزنید، یا من میزنم، اینها میآیند و استقبال میکنند. الحمد لله در قم یک جلسهای است که حرف ما را میزند. به تمام آیات قرآن! امیرالمؤمنین {{علیه}} آمد و به پسرم گفت: علی! امیرالمؤمنین علی {{علیه}} خانه هیچکس در قم نرفته، فقط خانه پدر تو آمده است. شما قدردانی کنید! این حرفها را به همه کس نزنید؛ آنوقت میگویند: فلانی، جادوگر است که این حرفها را میزند؛ میخواهد شما را گول بزند؛ چون آن کسیکه این مطلب را میگوید، ولایت ندارد؛ ولایت جاذبه دارد. ببین، آهنربا هیچ چیز را نمیگیرد، فقط آهن را میگیرد. دل ولایتی هم ولایت را میگیرد. {{ارجاع|[[مشهد 94 - شب دوم، روضه]]}} |
− | [[ | + | ==مبطل، بیولایتی است{{ارجاع|[[حب و بغض]] 77 (دقیقه 59) و [[ولایت در خلقت کفو ندارد]] 80 (دقیقه 54)}}== |
+ | {{صوت منتخب|imam-javad-2}} | ||
+ | |||
+ | وقتی یحیی بن اَکثم با آقا جواد الائمه {{علیه}} روبرو شد، به امام گفت: آیا من سؤال کنم یا تو؟ امام فرمود: هر چه میخواهی بگو! پرسید: اگر کسی در مکّه صید کند، حکمش چیست؟ امام فرمود: آیا این شخص بنده است یا آزاد؟ آیا به تکلیف رسیده یا به بلوغ؟ آیا صغیر است یا کبیر؟ آیا همیشه کارش است یا اینکه دفعه اوّلش است؟ آیا به خیال زده؟ آیا محتاج بوده؟ آیا میخواسته این صید را بخورد؟ آیا گرسنه بوده؟ آیا عنایت داشته یا نه؟ عاقل بوده یا نادان یا دیوانه؟ امر کسی را اطاعت کرده؟ اینقدر امام گفت که یحیی بن اکثم گیج شد. ببین، من این حرفها را که میزنم، میخواهم نتیجهگیری بکنم: بدان که چقدر این آفرینش ارزش دارد! خدای تبارک و تعالی روی هر کدام از اینها، حکم گذاشته است. خودش هم گفته: تمام اینها را خلق کردم، مرا عبادت کنید! حالا یک دفعه میگوید اگر علی {{علیه}} را به {{آیه|الیوم أکملت لکم دینکم|سوره=۵|آیه=۳}} قبول نداشته باشی، محبّت مرا داشته باشی، تمام عبادت ثقلین را بکنی؛ اما پیش من ارزش نداری، تو را با صورت در جهنّم میاندازم؛ باید امیرالمؤمنین علی {{علیه}} را قبول داشته باشی. ولایت این است که ما باید آن را بفهمیم. ما چه ولایتی فهمیدهایم؟! به قرآن مجید! یک خلقت را به اندازه یک ذرّهاش را نفهمیدیم! چه میگویید؟! ظاهر خودمان را پاکیزه کردیم و به خیالمان {{متمایز|«سلام الله علیه»}} هستیم. بیا در این حرف خُرد شو! ببین خدا چه میگوید؟! میگوید: من یک خلقتی را کنار میگذارم؛ مقصدم علی {{علیه}} است، مقصدم زهراست، مقصدم امام زمان {{عج}} است. کجا دنبال این و آن میروید؟! {{ارجاع|[[حب و بغض]] 77}} | ||
+ | |||
+ | والله! مهمّتر از خانه خدا روی زمین نیست. اگر جایی از خانه خدا مهمّتر روی زمین بود، خدا میگفت: اگر به شیعه من توهین کردی، آنجا را خراب کردی. خدا برای یک شیعه، تمام مُبطلات را کنار میزند، چرا توجّه نداری؟! ببین با سؤالاتی که امام جواد {{علیه}} از یحیی بن اَکثم کرد، چقدر این خانه خدا مُبطل دارد! صدها مُبطل دارد. قرآن شش تا، هفت تا آیه راجع به این مطلب دارد، بروید بخوانید! عزیز من! وقتی میخواهی به مکّه بروی، باید مُبطل به جا نیاوری. خدا تمام این مُبطلات را برای یک شیعه کنار میزند و میگوید: چرا توهین به او کردی؟ حالا چرا خدا میگوید توهین به یک مؤمن، مثل خرابکردنِ خانهاش است؟ چون این مؤمن، وصل به ولایت است. شما هم بیا وصل به ولایت شو! کجا میروی؟! چرا دست از علی {{علیه}} برمیداری؟! در چه فکر و خیالی هستی؟! آیا به ماوراء اعتقاد نداری؟! این خانه صدها مُبطل دارد. مُبطل، بیولایتی است. اگر تو ولایت داشته باشی، خدا تمام مُبطلات را عفو میکند، اگر ولایت نداشته باشی، خدا آنجا برای هر چیزی تو را محاکمه میکند و پدرت را درمیآورد. اصلاً وجود ولایت، مُبطل خنثیکن است، گناه خنثیکن است. چرا توجّه نداری؟! {{ارجاع|[[تمام انبیاء مبلغ ولایت هستند]] 79 و [[یتیم آلمحمد]] 78}} | ||
+ | |||
+ | حالا مأمون منافق، امام رضا {{علیه}} را زهر داده، وقتی امام بلند شد که از مجلس بیرون برود، مأمون گفت: یابن عمّ! کجا میروی؟ دلم میخواهد شما در مجلس بنشینی. امام فرمود: همانجا که تو مرا روانه کردی؛ یعنی تو گفتی که به من زهر بدهند. حالا این حرف چیست که بعضی میگویند امام رضا {{علیه}} گفت: اباصلت! درِ خانه را ببند! من غریبم؟! چرا توجّه ندارید؟! اگر امام گفت در را ببند، میخواست مملکت به هم نخورد و خونریزی نشود. امام، ولیّ خدا مواظب است که از دماغ کسی خون نیاید. حالا حضرت به خود میپیچید، یک وقت ندا داد: جوادم! عزیزم! کجایی؟ بیا! میخواهم با تو نجوا کنم و ولایت را در ظاهر به تو بسپارم. فوراً جواد الائمه {{علیه}} به طرفة العینی [چشم بههم زدنی] حاضر شد. اباصلت گفت: جوان! در که بسته بود، از کجا داخل شدی؟! امام فرمود: خدایی که از مدینه مرا به طوس آورده، از درِ بسته هم وارد میکند؛ یعنی حرف نزن! جواد الائمه هم آمد و سر پدر را به دامن گرفت، وداع امامت را گفت. امام رضا {{علیه}} ردای امامت را به آقا جواد الائمه سپرد. {{ارجاع|[[ولایت در خلقت کفو ندارد]] 80 و [[شهادت امامحسن و امامرضا 85]]}} | ||
{{یا علی}} | {{یا علی}} | ||
− | [[رده: منتخب | + | ==ارجاعات== |
+ | [[رده: منتخب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۷
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
برآوردن حاجت برادر مؤمن، بالاتر از زیارت امام[۱]
صفات اللهی که خدا از آن حمایت میکند، رفع حاجت برادر مؤمن است. شخصی خدمت جواد الائمه (علیهالسلام) آمد و پرسید: یابن رسول الله! ارزش زیارت قبر پدر شما چقدر است؟ امام فرمود: از هفتاد حجّ و هفتاد عمره بالاتر است. بعد عرض کرد: آیا کاری بالاتر از زیارت قبر پدرتان هست؟ فرمود: آری! برآوردن یک حاجت برادر مؤمن. رفع حاجت برادر مؤمن این است که کاری دارد برایش انجام دهی یا اینکه پولی به او بدهی. رفع حاجت از زیارت امام بالاتر است و بیشتر به تو اجر میدهد، آن امر به تو اجر میدهد. توجّه میکنید من چه میگویم؟ به آن کاری که کردی، به تولیدِ تو اجر میدهد. تولیدِ تو این است که فقر یک بنده خدا را خاموش کردی. زیارت امام، زیارت است؛ اما رفع حاجت مؤمن، امر ولایت و صفات خداست؛ صفات امام است که برادر دینیات را از فقر نجات دهی. زیارت امام رضا (علیهالسلام) هم که میروی، باید صفات ببری نه خودت را، چشم و دست و پای شما، تا حتّی درونت صفات ببرد؛ امام رضا (علیهالسلام) از درون شما خبر دارد. آیا ما صفات میبریم یا خودمان را میبریم؟ همان جا هم که هستی، چند خیال داری! حرف و خواهشهایی که داری میکنی، از روی نفس خودت میکنی! [۲]
وقتی آقا امام رضا (علیهالسلام) به طوس تشریف بردند، عدّهای بودند که دور جواد الائمه (علیهالسلام) میآمدند. خانه آقا امام رضا (علیهالسلام)، دو تا درب داشت: یکی باب الصّغیر، دیگری باب الکبیر. فقرا در باب الکبیر جمع میشدند؛ اما این عدّه جواد الائمه (علیهالسلام) را از باب الصّغیر میبردند. آقا علی بن موسی الرّضا (علیهالسلام) به جواد الائمه (علیهالسلام) نوشت: شنیدهام تو را از باب الصّغیر میبرند، از باب الکبیر برو. خزینه خدا تهی نیست، به قوم و خویشانت، آنهایی که نزدیک هستند، اینقدر پول بده! به آنهایی که دور هستند، اینقدر پول بده! به همسایههایت اینقدر پول بده! به رفقایت هم اینقدر پول بده! امام، رفقا را هم جزء قوم و خویشها آورد. ببینید اینها دستور است که به ما دادهاند. من نمیگویم مقدّسگری کن و برو مالت را بده! دستور را عمل کن. آخر تو چطور خوابت میبرد؟! یک خانه داری، چه کارش میکنی؟! شما برای آبرویت یک خانه بساز؛ البتّه خوب بساز! من بعضی وقتها به رفقا میگویم: خانه که میخواهید بسازید، اوّل زیرزمین بسازید! چرا؟ با این زیرزمین، خانهات محفوظ دارد. خانه بساز! مطابق شأنت است. شما نمیتوانید در یک خانه خشتی و گِلی بروید. تو باید خانهات خوب باشد، ماشین داشته باشی، وسایل زندگی داشته باشی، حرف من همهاش سرِ حرام است؛ یعنی قانع باش! امروز من گفتم عدّهای هستند که در این دنیا خوش هستند. آنها کسانی هستند که قانع و راضی باشند و جزء وِلای ائمه طاهرین (علیهمالسلام) باشند؛ یعنی امرشان را اطاعت کنند. اینها خوش هستند، مابقی خوش نیستند، خیال میکنند که خوش هستند. [۳]
چرا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در اینخانه میآید؟ چرا حضرت زهرا (علیهاالسلام) میآید؟ چرا جواد الائمه (علیهالسلام) میآید؟ چرا ائمه طاهرین (علیهمالسلام) اینجا میآیند؟ آیا محض من میآیند؟ من یک پسر رعیت بدبخت بیچاره بیسواد هستم. محض این حرفها که زده میشود میآیند؛ یا شما میزنید، یا من میزنم، اینها میآیند و استقبال میکنند. الحمد لله در قم یک جلسهای است که حرف ما را میزند. به تمام آیات قرآن! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد و به پسرم گفت: علی! امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خانه هیچکس در قم نرفته، فقط خانه پدر تو آمده است. شما قدردانی کنید! این حرفها را به همه کس نزنید؛ آنوقت میگویند: فلانی، جادوگر است که این حرفها را میزند؛ میخواهد شما را گول بزند؛ چون آن کسیکه این مطلب را میگوید، ولایت ندارد؛ ولایت جاذبه دارد. ببین، آهنربا هیچ چیز را نمیگیرد، فقط آهن را میگیرد. دل ولایتی هم ولایت را میگیرد. [۴]
مبطل، بیولایتی است[۵]
وقتی یحیی بن اَکثم با آقا جواد الائمه (علیهالسلام) روبرو شد، به امام گفت: آیا من سؤال کنم یا تو؟ امام فرمود: هر چه میخواهی بگو! پرسید: اگر کسی در مکّه صید کند، حکمش چیست؟ امام فرمود: آیا این شخص بنده است یا آزاد؟ آیا به تکلیف رسیده یا به بلوغ؟ آیا صغیر است یا کبیر؟ آیا همیشه کارش است یا اینکه دفعه اوّلش است؟ آیا به خیال زده؟ آیا محتاج بوده؟ آیا میخواسته این صید را بخورد؟ آیا گرسنه بوده؟ آیا عنایت داشته یا نه؟ عاقل بوده یا نادان یا دیوانه؟ امر کسی را اطاعت کرده؟ اینقدر امام گفت که یحیی بن اکثم گیج شد. ببین، من این حرفها را که میزنم، میخواهم نتیجهگیری بکنم: بدان که چقدر این آفرینش ارزش دارد! خدای تبارک و تعالی روی هر کدام از اینها، حکم گذاشته است. خودش هم گفته: تمام اینها را خلق کردم، مرا عبادت کنید! حالا یک دفعه میگوید اگر علی (علیهالسلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۶] قبول نداشته باشی، محبّت مرا داشته باشی، تمام عبادت ثقلین را بکنی؛ اما پیش من ارزش نداری، تو را با صورت در جهنّم میاندازم؛ باید امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول داشته باشی. ولایت این است که ما باید آن را بفهمیم. ما چه ولایتی فهمیدهایم؟! به قرآن مجید! یک خلقت را به اندازه یک ذرّهاش را نفهمیدیم! چه میگویید؟! ظاهر خودمان را پاکیزه کردیم و به خیالمان «سلام الله علیه» هستیم. بیا در این حرف خُرد شو! ببین خدا چه میگوید؟! میگوید: من یک خلقتی را کنار میگذارم؛ مقصدم علی (علیهالسلام) است، مقصدم زهراست، مقصدم امام زمان (عجلاللهفرجه) است. کجا دنبال این و آن میروید؟! [۷]
والله! مهمّتر از خانه خدا روی زمین نیست. اگر جایی از خانه خدا مهمّتر روی زمین بود، خدا میگفت: اگر به شیعه من توهین کردی، آنجا را خراب کردی. خدا برای یک شیعه، تمام مُبطلات را کنار میزند، چرا توجّه نداری؟! ببین با سؤالاتی که امام جواد (علیهالسلام) از یحیی بن اَکثم کرد، چقدر این خانه خدا مُبطل دارد! صدها مُبطل دارد. قرآن شش تا، هفت تا آیه راجع به این مطلب دارد، بروید بخوانید! عزیز من! وقتی میخواهی به مکّه بروی، باید مُبطل به جا نیاوری. خدا تمام این مُبطلات را برای یک شیعه کنار میزند و میگوید: چرا توهین به او کردی؟ حالا چرا خدا میگوید توهین به یک مؤمن، مثل خرابکردنِ خانهاش است؟ چون این مؤمن، وصل به ولایت است. شما هم بیا وصل به ولایت شو! کجا میروی؟! چرا دست از علی (علیهالسلام) برمیداری؟! در چه فکر و خیالی هستی؟! آیا به ماوراء اعتقاد نداری؟! این خانه صدها مُبطل دارد. مُبطل، بیولایتی است. اگر تو ولایت داشته باشی، خدا تمام مُبطلات را عفو میکند، اگر ولایت نداشته باشی، خدا آنجا برای هر چیزی تو را محاکمه میکند و پدرت را درمیآورد. اصلاً وجود ولایت، مُبطل خنثیکن است، گناه خنثیکن است. چرا توجّه نداری؟! [۸]
حالا مأمون منافق، امام رضا (علیهالسلام) را زهر داده، وقتی امام بلند شد که از مجلس بیرون برود، مأمون گفت: یابن عمّ! کجا میروی؟ دلم میخواهد شما در مجلس بنشینی. امام فرمود: همانجا که تو مرا روانه کردی؛ یعنی تو گفتی که به من زهر بدهند. حالا این حرف چیست که بعضی میگویند امام رضا (علیهالسلام) گفت: اباصلت! درِ خانه را ببند! من غریبم؟! چرا توجّه ندارید؟! اگر امام گفت در را ببند، میخواست مملکت به هم نخورد و خونریزی نشود. امام، ولیّ خدا مواظب است که از دماغ کسی خون نیاید. حالا حضرت به خود میپیچید، یک وقت ندا داد: جوادم! عزیزم! کجایی؟ بیا! میخواهم با تو نجوا کنم و ولایت را در ظاهر به تو بسپارم. فوراً جواد الائمه (علیهالسلام) به طرفة العینی [چشم بههم زدنی] حاضر شد. اباصلت گفت: جوان! در که بسته بود، از کجا داخل شدی؟! امام فرمود: خدایی که از مدینه مرا به طوس آورده، از درِ بسته هم وارد میکند؛ یعنی حرف نزن! جواد الائمه هم آمد و سر پدر را به دامن گرفت، وداع امامت را گفت. امام رضا (علیهالسلام) ردای امامت را به آقا جواد الائمه سپرد. [۹]
ارجاعات
- ↑ هدایت با خداست نه با خلق 81 (دقیقه 21) و صفاتالله 82 (دقیقه 19 و 20) و ناراحتی از حرف خلق (کوثر) 74 (دقیقه 59) و مشهد 94 - شب دوم، روضه (دقیقه 24)
- ↑ کتاب جامع ولایت و سخنرانی هدایت با خداست نه با خلق 81 و صفاتالله مشهد 82
- ↑ ناراحتی از حرف خلق (کوثر) 74
- ↑ مشهد 94 - شب دوم، روضه
- ↑ حب و بغض 77 (دقیقه 59) و ولایت در خلقت کفو ندارد 80 (دقیقه 54)
- ↑ (سوره المائدة، آیه ۳)
- ↑ حب و بغض 77
- ↑ تمام انبیاء مبلغ ولایت هستند 79 و یتیم آلمحمد 78
- ↑ ولایت در خلقت کفو ندارد 80 و شهادت امامحسن و امامرضا 85