عدالت: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
(تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله)
 
جز (جایگزینی متن - '، اما ' به '؛ اما ')
 
(۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
ما به شما قول دادیم که عدالت را یک‌خرده افشا کنیم. عدالت با ولایت این‌ها توأم به‌هم است، گفتم عدالت با ولایت این‌ها توأم به‌هم است، از عدالت به ولایت می‌رسی، اول باید عدالت را مراعات کنی. من بارها به شما گفتم باید افکارتان را، فکرتان را یک‌قدری پخش کنید، چون‌که عالم، دنیا حدودش معلوم نیست. آن‌وقت این حدود دنیا معلوم نیست، شما باید که در این حدود دنیا یک‌قدری کار کنید. اگر حدود دنیا را کار کردید، می‌فهمید که دنیا چنین ارزشی ندارد و دنیا را خیلی طلب نمی‌کنید. مطابق اموراتتان [دنیا را] طلب می‌کنید، یعنی اموراتتان قشنگ بگذرد. دنیا به منزله یک‌چیزی است که به‌اصطلاح شما را آوردند این‌جا امتحان کنند، ما [باید] امتحان پس بدهیم. امتحان دنیا این‌است که هر کاری که می‌خواهید بکنید باید روی امر باشد. من بارها گفتم اگر پرچم امر دست شما باشد، شما هیچ ناقصی ندارید. حالا پرچم امر از کجا می‌آید؟ از ولایت و عدالت می‌آید.  
 
ما به شما قول دادیم که عدالت را یک‌خرده افشا کنیم. عدالت با ولایت این‌ها توأم به‌هم است، گفتم عدالت با ولایت این‌ها توأم به‌هم است، از عدالت به ولایت می‌رسی، اول باید عدالت را مراعات کنی. من بارها به شما گفتم باید افکارتان را، فکرتان را یک‌قدری پخش کنید، چون‌که عالم، دنیا حدودش معلوم نیست. آن‌وقت این حدود دنیا معلوم نیست، شما باید که در این حدود دنیا یک‌قدری کار کنید. اگر حدود دنیا را کار کردید، می‌فهمید که دنیا چنین ارزشی ندارد و دنیا را خیلی طلب نمی‌کنید. مطابق اموراتتان [دنیا را] طلب می‌کنید، یعنی اموراتتان قشنگ بگذرد. دنیا به منزله یک‌چیزی است که به‌اصطلاح شما را آوردند این‌جا امتحان کنند، ما [باید] امتحان پس بدهیم. امتحان دنیا این‌است که هر کاری که می‌خواهید بکنید باید روی امر باشد. من بارها گفتم اگر پرچم امر دست شما باشد، شما هیچ ناقصی ندارید. حالا پرچم امر از کجا می‌آید؟ از ولایت و عدالت می‌آید.  
  
حالا شما ببین، وقتی‌که می‌خواهیم اصول‌دین را صحبت کنیم می‌گوییم اول توحید است یعنی خداشناسی، اما یک‌دفعه می‌گوییم خدا عادل است و ظالم نیست. پس معلوم می‌شود هر که عدالت ندارد ظالم است، بی‌رودربایستی. چون‌که ما اقرار می‌کنیم این خدای ما عادل است، حالا دلش می‌خواهد شما هم عادل باشید. اگر عادل باشید، ان‌شاءالله وصل به توحید می‌شوید.
+
حالا شما ببین، وقتی‌که می‌خواهیم اصول‌دین را صحبت کنیم می‌گوییم اول توحید است یعنی خداشناسی؛ اما یک‌دفعه می‌گوییم خدا عادل است و ظالم نیست. پس معلوم می‌شود هر که عدالت ندارد ظالم است، بی‌رودربایستی. چون‌که ما اقرار می‌کنیم این خدای ما عادل است، حالا دلش می‌خواهد شما هم عادل باشید. اگر عادل باشید، ان‌شاءالله وصل به توحید می‌شوید.
  
 
من جای دیگر هم گفته‌ام اول ولایت است، بعد عدالت است، بعد سخاوت. اگر شما دارای ولایت شدی، آن‌وقت عدالت داری، سخاوت هم داری. اما اگر گفتی من ولایت دارم [در حالی‌که] عدالت نداری والله، بالله عدالتت نوک‌زبانی است؛ یعنی توی حلقت است، هیچ اثری [از] ولایت در قلب شما خطور نکرده. چرا؟ آن‌چه در عالم به فساد کشیده می‌شود مال بی‌عدالتی است. عزیزان من، شما باید حتمی عدالت را مراعات کنید. حالا چرا این‌قدر خدا درباره عدالت صحبت فرموده که این‌همه عدالت ابعاد دارد؟ من تا حالا عدالت را خیلی افشا نکرده‌بودم.  
 
من جای دیگر هم گفته‌ام اول ولایت است، بعد عدالت است، بعد سخاوت. اگر شما دارای ولایت شدی، آن‌وقت عدالت داری، سخاوت هم داری. اما اگر گفتی من ولایت دارم [در حالی‌که] عدالت نداری والله، بالله عدالتت نوک‌زبانی است؛ یعنی توی حلقت است، هیچ اثری [از] ولایت در قلب شما خطور نکرده. چرا؟ آن‌چه در عالم به فساد کشیده می‌شود مال بی‌عدالتی است. عزیزان من، شما باید حتمی عدالت را مراعات کنید. حالا چرا این‌قدر خدا درباره عدالت صحبت فرموده که این‌همه عدالت ابعاد دارد؟ من تا حالا عدالت را خیلی افشا نکرده‌بودم.  
سطر ۱۶: سطر ۱۶:
 
من دوباره تکرار می‌کنم، می‌گوید اصول‌الدین؛ اول توحید، دوم چیست؟ عدل. عدل یعنی عدالت، عدالت باید داشته‌باشی، حالا بعد می‌گوید سوم نبوت، چهارم امامت، پنجم معاد روز قیامت. چرا؟ شما از این‌جا باید شروع کنی، یعنی از خداشناسی باید شروع کنی بعد می‌رسی به توحید. توحید و عدالت این‌ها توأم به‌هم است، آن‌وقت از آن‌جا می‌رسی به امامت، بعد امامت، معاد روز قیامت. معاد روز قیامت یعنی‌چه؟ یعنی ما یقین داشته‌باشیم به روز قیامت، اگر یقین به قیامت نداشته‌باشی سخی نمی‌شوی، کار مردم را راه نمی‌اندازی، چون‌که من گفتم که آن‌جا بالاخره برای شما انباشته می‌شود.  
 
من دوباره تکرار می‌کنم، می‌گوید اصول‌الدین؛ اول توحید، دوم چیست؟ عدل. عدل یعنی عدالت، عدالت باید داشته‌باشی، حالا بعد می‌گوید سوم نبوت، چهارم امامت، پنجم معاد روز قیامت. چرا؟ شما از این‌جا باید شروع کنی، یعنی از خداشناسی باید شروع کنی بعد می‌رسی به توحید. توحید و عدالت این‌ها توأم به‌هم است، آن‌وقت از آن‌جا می‌رسی به امامت، بعد امامت، معاد روز قیامت. معاد روز قیامت یعنی‌چه؟ یعنی ما یقین داشته‌باشیم به روز قیامت، اگر یقین به قیامت نداشته‌باشی سخی نمی‌شوی، کار مردم را راه نمی‌اندازی، چون‌که من گفتم که آن‌جا بالاخره برای شما انباشته می‌شود.  
  
این‌جا دو صف است: یک صف شیطان است، یک صف خدا و عدالت، گفتیم این‌ها توأم به‌هم است. یکی امر شیطان است، حالا اگر امر شیطان را اطاعت کردی خب جهنم می‌روی. [اگر] این امر [خدا] را اطاعت کردی که این خیلی ابعاد دارد، آن [امر شیطان اطاعت‌کردن] فقط می‌روی در جهنم. مثل همان‌است که [یک را بعد از مرگش خوابش را دیدند] گفت این‌ها بی‌خود می‌گویند، ما از پلکان افتادیم صاف رفتیم در جهنم. پس آدم می‌تواند [ولایت را اختیار کند]، قربانت بروم، این‌جا [انتخاب در هر دو] مشترک است، خدا مخیرت کرده، طرف شیطان بروی یا طرف ولایت. حالا جانم، ولایت امر دارد، باید امر ولایت را اطاعت کنی. به این‌که [بگویی] من ولایتی‌ام که نیست، ولایت یک اسم است، آن‌آقا مثلاً دکتر ولایتی است، آن فامیلش ولایتی است. این یک اسم است اما حقیقت نیست، حقیقت ولایت از عدالت شروع می‌شود. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، شما الان ببین یک‌قدری می‌گویم که باید چشم ماورائی داشته‌باشید. اگر چشم ماورائی نداشته‌باشیم چشم ما چشم حیوانی است، یک‌چیزی بخوریم و یک‌چیزی ببینیم، این‌جا یک گردشی بیاییم. الان این‌جا که ما آمدیم، نمی‌خواهم اسم بیاورم آمدیم در این باغ، ما باید بفهمیم که به‌غیر این باغ، خدا باغ‌هایی برای ما خلق کرده، این باغ هرچه هست مصنوعی است. این مدت دارد، مدتش ان‌شاءالله امیدوارم که حالا صد سال باشد، این صاحب باغ ان‌شاءالله تا صد سال باشد اما بعد از صد سال سقوط می‌کند. چرا؟ این به دست‌رنج یک کسی‌که ولایتی است این‌را خلق کرده، الان این درخت را خلق کرده، اما به کمک خاک. خدای تبارک و تعالی یک جاذبه‌ای به این خاک داده، به آن گفته که این‌ها را دربر بگیر اما قوتت را به این درخت بده، خدا به خاک امر کرده.
+
این‌جا دو صف است: یک صف شیطان است، یک صف خدا و عدالت، گفتیم این‌ها توأم به‌هم است. یکی امر شیطان است، حالا اگر امر شیطان را اطاعت کردی خب جهنم می‌روی. [اگر] این امر [خدا] را اطاعت کردی که این خیلی ابعاد دارد، آن [امر شیطان اطاعت‌کردن] فقط می‌روی در جهنم. مثل همان‌است که [یک را بعد از مرگش خوابش را دیدند] گفت این‌ها بی‌خود می‌گویند، ما از پلکان افتادیم صاف رفتیم در جهنم. پس آدم می‌تواند [ولایت را اختیار کند]، قربانت بروم، این‌جا [انتخاب در هر دو] مشترک است، خدا مخیرت کرده، طرف شیطان بروی یا طرف ولایت. حالا جانم، ولایت امر دارد، باید امر ولایت را اطاعت کنی. به این‌که [بگویی] من ولایتی‌ام که نیست، ولایت یک اسم است، آن‌آقا مثلاً دکتر ولایتی است، آن فامیلش ولایتی است. این یک اسم است اما حقیقت نیست، حقیقت ولایت از عدالت شروع می‌شود. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، شما الان ببین یک‌قدری می‌گویم که باید چشم ماورائی داشته‌باشید. اگر چشم ماورائی نداشته‌باشیم چشم ما چشم حیوانی است، یک‌چیزی بخوریم و یک‌چیزی ببینیم، این‌جا یک گردشی بیاییم. الان این‌جا که ما آمدیم، نمی‌خواهم اسم بیاورم آمدیم در این باغ، ما باید بفهمیم که به‌غیر این باغ، خدا باغ‌هایی برای ما خلق کرده، این باغ هرچه هست مصنوعی است. این مدت دارد، مدتش ان‌شاءالله امیدوارم که حالا صد سال باشد، این صاحب باغ ان‌شاءالله تا صد سال باشد اما بعد از صد سال سقوط می‌کند. چرا؟ این به دست‌رنج یک کسی‌که ولایتی است این‌را خلق کرده، الان این درخت را خلق کرده؛ اما به کمک خاک. خدای تبارک و تعالی یک جاذبه‌ای به این خاک داده، به آن گفته که این‌ها را دربر بگیر اما قوتت را به این درخت بده، خدا به خاک امر کرده.
  
ببین، هر چیز را خدا مصداق گذاشته، این شیعه را گذاشته، آن سنی را گذاشته، این یهودی را گذاشته، آن مجوس را گذاشته، خاک هم همین‌ساخت است. مثلاً الان خاک‌هایی هست خاک شوره‌زار است، هرچه تویش بکاری هیچ می‌شود. پس این کشاورزها این‌ها را هیچ‌وقت در خاک شوره‌زار نمی‌ریزند، گندم را هیچ می‌کند، همه را هیچ می‌کند. شما هم همین‌است؛ اگر رفتی طرف بدعت‌گذار تمام اعمالت را هیچ کرده‌ای. اگر بدعت‌گذار را تصدیق کردی همه اعمالت را هیچ کرده‌ای. فرق نمی‌کند، خدای تبارک و تعالی یک نگاهی، نظری دارد از خاک تا نباتات، تا آسمان، تا زمین، دریاها. خدا یک‌نظر دارد، نظری به همه دارد، الان به این خاک امر کرده تو قوتت را بیاور به این‌ها بده. این درختی که الان کوچک است می‌نشانی، به قوت خاک این بزرگ می‌شود، اما به قوت خاک، به کمک آب.
+
ببین، هر چیز را خدا مصداق گذاشته، این شیعه را گذاشته، آن سنی را گذاشته، این یهودی را گذاشته، آن مجوس را گذاشته، خاک هم همین‌ساخت است. مثلاً الان خاک‌هایی هست خاک شوره‌زار است، هرچه تویش بکاری هیچ می‌شود. پس این کشاورزها این‌ها را هیچ‌وقت در خاک شوره‌زار نمی‌ریزند، گندم را هیچ می‌کند، همه را هیچ می‌کند. شما هم همین‌است؛ اگر رفتی طرف بدعت‌گذار تمام اعمالت را هیچ کرده‌ای. اگر بدعت‌گذار را تصدیق کردی همه اعمالت را هیچ کرده‌ای. فرق نمی‌کند، خدای تبارک و تعالی یک نگاهی، نظری دارد از خاک تا نباتات، تا آسمان، تا زمین، دریاها. خدا یک‌نظر دارد، نظری به همه دارد، الان به این خاک امر کرده تو قوتت را بیاور به این‌ها بده. این درختی که الان کوچک است می‌نشانی، به قوت خاک این بزرگ می‌شود؛ اما به قوت خاک، به کمک آب.
  
تمام این عالم تنظیم است، شما باید الان آب که به باغ می‌دهی، «سلام‌الله علی‌الحسین» بگویی، «سلام‌الله علی الزهرا» باید بگویی، آقایی که این آب را باز می‌کنی. بفهمی این آب مهر زهراست، این آب الان در اختیار شماست، آیا گفتی «سلام‌الله علی الزهرا»؟ سلام بر زهرای‌عزیز، درود خدا بر زهرا، رحمت خدا بر زهرا، خدا می‌گوید زهرا خودش رحمت است، اما خدا [سلام به او] می‌گوید. هروقت [پیامبر] آمد [به معراج] سلام می‌گوید، سلام ما را به زهرا برسان؛ یعنی درود من به زهرا.
+
تمام این عالم تنظیم است، شما باید الان آب که به باغ می‌دهی، «سلام‌الله علی‌الحسین» بگویی، «سلام‌الله علی الزهرا» باید بگویی، آقایی که این آب را باز می‌کنی. بفهمی این آب مهر زهراست، این آب الان در اختیار شماست، آیا گفتی «سلام‌الله علی الزهرا»؟ سلام بر زهرای‌عزیز، درود خدا بر زهرا، رحمت خدا بر زهرا، خدا می‌گوید زهرا خودش رحمت است؛ اما خدا [سلام به او] می‌گوید. هروقت [پیامبر] آمد [به معراج] سلام می‌گوید، سلام ما را به زهرا برسان؛ یعنی درود من به زهرا.
  
عزیزان من، شما یک‌قدری باید در این فکر بکنید، آنچه که فساد در این عالم به‌وجود می‌آید روی بی‌عدالتی به‌وجود می‌آید. بی‌عدالتی یعنی خدانشناسی، بی‌عدالتی یعنی نبوت‌نشناسی، بی‌عدالتی یعنی قرآن‌نشناسی. بی‌عدالتی یعنی خدانشناسی، بی‌عدالتی یعنی امر خدا را اطاعت نکردن، اما عدالت، همه‌چیز در عدالت است. عزیزان من، شما اگر بخواهید عدالت را افشا کنید چقدر خوب است، شما الان عدالت را در خانه‌ات پیاده‌کن همه از تو راضی‌اند، عدالت را در امر پیاده‌کن، خدا از تو راضی است. ببین یک بی‌عدالتی این دو نفر کردند، چه فاجعه‌ای به‌وجود آوردند؟ اصلاً نه بی‌عدالتی کردند، عدالت را کشتند، زهرای‌عزیز را کشتند، حالا هم چقدر طرفدار دارند.  
+
عزیزان من، شما یک‌قدری باید در این فکر بکنید، آنچه که فساد در این عالم به‌وجود می‌آید روی بی‌عدالتی به‌وجود می‌آید. بی‌عدالتی یعنی خدانشناسی، بی‌عدالتی یعنی نبوت‌نشناسی، بی‌عدالتی یعنی قرآن‌نشناسی. بی‌عدالتی یعنی خدانشناسی، بی‌عدالتی یعنی امر خدا را اطاعت نکردن؛ اما عدالت، همه‌چیز در عدالت است. عزیزان من، شما اگر بخواهید عدالت را افشا کنید چقدر خوب است، شما الان عدالت را در خانه‌ات پیاده‌کن همه از تو راضی‌اند، عدالت را در امر پیاده‌کن، خدا از تو راضی است. ببین یک بی‌عدالتی این دو نفر کردند، چه فاجعه‌ای به‌وجود آوردند؟ اصلاً نه بی‌عدالتی کردند، عدالت را کشتند، زهرای‌عزیز را کشتند، حالا هم چقدر طرفدار دارند.  
  
 
«حب‌الزهرا حب‌الولایة»، حب زهرا حب خدا، حب زهرا حب نبوت، حب زهرا حب ولایت. حالا عزیز من، ما همه مدیون این ائمه‌طاهرین هستیم، چرا دست برمی‌دارید؟ عزیز من، چرا طرف خلق می‌روید؟ خیلی کلاه سرت می‌رود، اصلاً من عقیده‌ام این‌است: می‌گویم، کسی‌که برود طرفدار خلق [بشود]، یعنی [بخواهد] تأمین بشود، به تمام آیات قرآن این بت‌پرست است. یعنی خداپرست نیست که می‌خواهد یک خلقی تأمینش کند. یا به‌واسطه خلق عزت پیدا کند، این خدا را در قلب و در تمام اشیاءش کنار گذاشته، الان ببین چه‌خبر است در این دنیا. همین‌جور شدند که حالا خدا چه می‌گوید؟ این‌ها گفتند: «حسبنا کتاب‌الله»، کتاب خدا را ما قبول داریم. کجا کتاب خدا را قبول داری؟ کتاب خدا یک روح دارد، روحش علی است، روح قرآن امیرالمؤمنین است. من جداً می‌گویم هرکس حرف دارد بزند، اگر به‌من می‌گویند این‌را بگو، جوابش را هم به‌من داده‌اند. چرا [امیرالمؤمنین] روح است؟ بشر همه‌اش جسم است، چرا می‌گوید ایشان مُرد؟ چرا می‌گوید؟ جسم شما می‌میرد، تازه جسم شیعه واقعی هم نمی‌میرد، چرا؟ هستند دیگر، مگر حر [نیست که] جسمش هم در خاک [نمی‌پوسد]؟ خاک کوچک‌تر از آن‌است که به جسم شیعه واقعی جسارت بکند، [آن‌را] جزء خودش بکند، او خاک را جزء خودش می‌کند. ما هنوز به [شناخت] شیعه واقعی نرسیدیم، خاک به شیعه واقعی جسارت نمی‌کند. [مگر] رقیه‌عزیز [نیست که] گفت قبرش را آب گرفته؟ کندند دیدند آب گرفته، همان عبایی که حضرت‌زینب به او پوشانده عوض کفن، همان عبا به [تن] اوست. [قبر] حر را آمدند شکافتند، من مصداق می‌آورم برای شما، نگویید ایشان به‌اصطلاح غلو کرده، تو اصلاً غلو نمی‌فهمی چیست. اصلاً تو که می‌گویی غلو کرده، ولایت در قلبت نفوذ نکرده، ولایت حلقی داری. چه‌کسی می‌داند غلو یعنی‌چه؟ تو نمی‌فهمی، تو ادعای فهم می‌کنی، در صورتی‌که از همه نفهم‌تری. کسی‌که ولایت را نفهمد از هر نفهمی نفهم‌تر است. چرا می‌گوید «بل هم اضل»؟ از اضل بدتر است کسی‌که ولایت را نفهمد.  
 
«حب‌الزهرا حب‌الولایة»، حب زهرا حب خدا، حب زهرا حب نبوت، حب زهرا حب ولایت. حالا عزیز من، ما همه مدیون این ائمه‌طاهرین هستیم، چرا دست برمی‌دارید؟ عزیز من، چرا طرف خلق می‌روید؟ خیلی کلاه سرت می‌رود، اصلاً من عقیده‌ام این‌است: می‌گویم، کسی‌که برود طرفدار خلق [بشود]، یعنی [بخواهد] تأمین بشود، به تمام آیات قرآن این بت‌پرست است. یعنی خداپرست نیست که می‌خواهد یک خلقی تأمینش کند. یا به‌واسطه خلق عزت پیدا کند، این خدا را در قلب و در تمام اشیاءش کنار گذاشته، الان ببین چه‌خبر است در این دنیا. همین‌جور شدند که حالا خدا چه می‌گوید؟ این‌ها گفتند: «حسبنا کتاب‌الله»، کتاب خدا را ما قبول داریم. کجا کتاب خدا را قبول داری؟ کتاب خدا یک روح دارد، روحش علی است، روح قرآن امیرالمؤمنین است. من جداً می‌گویم هرکس حرف دارد بزند، اگر به‌من می‌گویند این‌را بگو، جوابش را هم به‌من داده‌اند. چرا [امیرالمؤمنین] روح است؟ بشر همه‌اش جسم است، چرا می‌گوید ایشان مُرد؟ چرا می‌گوید؟ جسم شما می‌میرد، تازه جسم شیعه واقعی هم نمی‌میرد، چرا؟ هستند دیگر، مگر حر [نیست که] جسمش هم در خاک [نمی‌پوسد]؟ خاک کوچک‌تر از آن‌است که به جسم شیعه واقعی جسارت بکند، [آن‌را] جزء خودش بکند، او خاک را جزء خودش می‌کند. ما هنوز به [شناخت] شیعه واقعی نرسیدیم، خاک به شیعه واقعی جسارت نمی‌کند. [مگر] رقیه‌عزیز [نیست که] گفت قبرش را آب گرفته؟ کندند دیدند آب گرفته، همان عبایی که حضرت‌زینب به او پوشانده عوض کفن، همان عبا به [تن] اوست. [قبر] حر را آمدند شکافتند، من مصداق می‌آورم برای شما، نگویید ایشان به‌اصطلاح غلو کرده، تو اصلاً غلو نمی‌فهمی چیست. اصلاً تو که می‌گویی غلو کرده، ولایت در قلبت نفوذ نکرده، ولایت حلقی داری. چه‌کسی می‌داند غلو یعنی‌چه؟ تو نمی‌فهمی، تو ادعای فهم می‌کنی، در صورتی‌که از همه نفهم‌تری. کسی‌که ولایت را نفهمد از هر نفهمی نفهم‌تر است. چرا می‌گوید «بل هم اضل»؟ از اضل بدتر است کسی‌که ولایت را نفهمد.  
  
خوشا به حال شما رفقای‌عزیز که آمدید تمرین ولایت می‌کنید، قربانتان بروم تمرین ولایت، امروز می‌گویم، این‌ها درس کلاس اول و دوم و آخر است. شما باید دیپلم دارید، لیسانس بگیرید، لیسانس از دیپلم بالاتر است، باید دکترا بگیری. دکترا [بگیری] نه دکتر جسم باشی، آقای‌دکتر، باید دکتر روح هم باشی. هم دکتر روح باشی هم دکتر جسم، هم دکتر جسم باشی هم دکتر روح. خب، دکتر روح چه‌جور بشوم؟ باید به روح اتصال باشی، کارهایت باید از طرف روح باشد. روح یعنی ولایت، روح یعنی امیرالمؤمنین، روح یعنی امام‌حسین، روح یعنی وجود مبارک امام‌زمان، آیا هستی یا نه؟ یا به همین دکتری خودت کفایت کردی، یک چهارتا دکتر به تو بگویند. این‌که به تو می‌گوید، این یک اسم است، اسم نجات‌دهنده بشر نیست. اسم مثل عبادت است، به‌دینم، عبادت نجات‌دهنده بشر نیست. چقدر این‌ها اهل‌تسنن عبادت می‌کنند؟ یک پیرمردی بود قرآن را در مسجدالحرام تا صبح ختم کرد، گفت خدایا ما را با عمر محشور کن! بفرما. این از روح رفته طرف جسم، چرا می‌گوید بعد از رسول‌الله این‌ها مرتد و کافر شدند؟ چرا؟ این‌ها که هم قرآن را قبول دارند، هم عبادت‌های خیلی چیز می‌کنند. یک‌دوستی داشتم ماه‌رمضان رفته‌بود حج عمره، می‌گفت همین‌جور تخت زده‌اند در کوچه و بازار و این‌ها، همین‌ساخت مدام می‌گویند بیا افطار کن، بیا افطار کن. انفاق‌های مهمی دارند، اما انفاق باید امضایش ولایت باشد، یعنی انفاق باید قبولی داشته‌باشد، تو که با امیرالمؤمنین نیستی، انفاقت قبولی ندارد.  
+
خوشا به حال شما رفقای‌عزیز که آمدید تمرین ولایت می‌کنید، قربانتان بروم تمرین ولایت، امروز می‌گویم، این‌ها درس کلاس اول و دوم و آخر است. شما باید دیپلم دارید، لیسانس بگیرید، لیسانس از دیپلم بالاتر است، باید دکترا بگیری. دکترا [بگیری] نه دکتر جسم باشی، آقای‌دکتر، باید دکتر روح هم باشی. هم دکتر روح باشی هم دکتر جسم، هم دکتر جسم باشی هم دکتر روح. خب، دکتر روح چه‌جور بشوم؟ باید به روح اتصال باشی، کارهایت باید از طرف روح باشد. روح یعنی ولایت، روح یعنی امیرالمؤمنین، روح یعنی امام‌حسین، روح یعنی وجود مبارک امام‌زمان، آیا هستی یا نه؟ یا به همین دکتری خودت کفایت کردی، یک چهارتا دکتر به تو بگویند. این‌که به تو می‌گوید، این یک اسم است، اسم نجات‌دهنده بشر نیست. اسم مثل عبادت است، به‌دینم، عبادت نجات‌دهنده بشر نیست. چقدر این‌ها اهل‌تسنن عبادت می‌کنند؟ یک پیرمردی بود قرآن را در مسجدالحرام تا صبح ختم کرد، گفت خدایا ما را با عمر محشور کن! بفرما. این از روح رفته طرف جسم، چرا می‌گوید بعد از رسول‌الله این‌ها مرتد و کافر شدند؟ چرا؟ این‌ها که هم قرآن را قبول دارند، هم عبادت‌های خیلی چیز می‌کنند. یک‌دوستی داشتم ماه‌رمضان رفته‌بود حج عمره، می‌گفت همین‌جور تخت زده‌اند در کوچه و بازار و این‌ها، همین‌ساخت مدام می‌گویند بیا افطار کن، بیا افطار کن. انفاق‌های مهمی دارند؛ اما انفاق باید امضایش ولایت باشد، یعنی انفاق باید قبولی داشته‌باشد، تو که با امیرالمؤمنین نیستی، انفاقت قبولی ندارد.  
  
 
این عالم یک عالمی است تنظیم شده، این عالم یک عالمی است که خدا امر رویش گذاشته، این عالم یک عالمی است که می‌گوید «هو الخلق، هو الامر». این‌جور نیست که تو داری می‌روی. این ره که تو می‌روی به ترکستان است، به کردستان است، نه به بهشت، نه به فردوس، نه به ولایت.  
 
این عالم یک عالمی است تنظیم شده، این عالم یک عالمی است که خدا امر رویش گذاشته، این عالم یک عالمی است که می‌گوید «هو الخلق، هو الامر». این‌جور نیست که تو داری می‌روی. این ره که تو می‌روی به ترکستان است، به کردستان است، نه به بهشت، نه به فردوس، نه به ولایت.  
سطر ۳۶: سطر ۳۶:
 
یکی از این علما دیروز خانه ما آمده‌بود، بنا کرد [گفتن؛] هرکس زهرا را بخواهد نمی‌دانم خدا می‌گوید من را خواسته. هرکس زهرا را بخواهد نمی‌دانم [خدا می‌گوید] در محشر چه به او می‌دهم، در معاد چه می‌دهم. گفتم فرحزاد، مگر ممکن‌است زهرا را آدم نخواهد؟ این غیرممکن است دوست‌علی، زهرا را نخواهد. چه می‌گویی، مدام اگر اگر درآوردی؟ به تمام آیات قرآن، اگر خدای تبارک و تعالی همه این عالم را به‌من بدهد من ناراحتم، یعنی من تأمین نمی‌شوم تا زمانی‌که وجود امام‌زمان بیاید، احقاق حق از این‌ها بکند. جرایح دل شیعه آن‌موقع شاد می‌شود که بیاید احقاق حق از دشمنان این‌ها بکند. الان دشمن‌ها دارند می‌زنند و می‌خوانند و می‌رقصند. جلوی رقص این‌ها را بگیرد، جلوی اطوارهای این‌ها را بگیرد، جلوی عشق این‌ها را بگیرد، این‌ها پشت به زهرا، پشت به ولایت کردند، اگرنه شیعه که نباید این‌قدر بخندد. نه این خنده‌هایی که ما می‌کنیم، این خنده‌ها خنده ولایت است. آن‌ها که در این تئاترها، در این سینماها، در این‌جاها که خدا گفته نرو می‌روند. آن‌ها همین‌ساخت عشق دارند می‌کنند، تند می‌شود با یک عده‌ای... این‌که دور هم می‌نشینیم بخندیم این خنده‌ها باید باشد. این‌ها خنده‌های ولایت است، یک‌قدری دوستان امیرالمؤمنین تازه می‌شوند، حالی به حالی می‌شوند. چرا من یک‌دفعه یک شوخی‌هایی می‌کنم؟ می‌خواهم یک‌خرده حالی به حالی بشوید.
 
یکی از این علما دیروز خانه ما آمده‌بود، بنا کرد [گفتن؛] هرکس زهرا را بخواهد نمی‌دانم خدا می‌گوید من را خواسته. هرکس زهرا را بخواهد نمی‌دانم [خدا می‌گوید] در محشر چه به او می‌دهم، در معاد چه می‌دهم. گفتم فرحزاد، مگر ممکن‌است زهرا را آدم نخواهد؟ این غیرممکن است دوست‌علی، زهرا را نخواهد. چه می‌گویی، مدام اگر اگر درآوردی؟ به تمام آیات قرآن، اگر خدای تبارک و تعالی همه این عالم را به‌من بدهد من ناراحتم، یعنی من تأمین نمی‌شوم تا زمانی‌که وجود امام‌زمان بیاید، احقاق حق از این‌ها بکند. جرایح دل شیعه آن‌موقع شاد می‌شود که بیاید احقاق حق از دشمنان این‌ها بکند. الان دشمن‌ها دارند می‌زنند و می‌خوانند و می‌رقصند. جلوی رقص این‌ها را بگیرد، جلوی اطوارهای این‌ها را بگیرد، جلوی عشق این‌ها را بگیرد، این‌ها پشت به زهرا، پشت به ولایت کردند، اگرنه شیعه که نباید این‌قدر بخندد. نه این خنده‌هایی که ما می‌کنیم، این خنده‌ها خنده ولایت است. آن‌ها که در این تئاترها، در این سینماها، در این‌جاها که خدا گفته نرو می‌روند. آن‌ها همین‌ساخت عشق دارند می‌کنند، تند می‌شود با یک عده‌ای... این‌که دور هم می‌نشینیم بخندیم این خنده‌ها باید باشد. این‌ها خنده‌های ولایت است، یک‌قدری دوستان امیرالمؤمنین تازه می‌شوند، حالی به حالی می‌شوند. چرا من یک‌دفعه یک شوخی‌هایی می‌کنم؟ می‌خواهم یک‌خرده حالی به حالی بشوید.
  
گفته‌ام، خب حالا این‌جا هم می‌گویم بالاخره، گفت یک‌نفر آمد [خدمت پیامبر] گفت که این بچه [می‌خواهد به‌دنیا بیاید] چه‌جور می‌شود؟ گفت [فرشته‌ای] رحم را باز می‌کند، گفت نیامده هم‌بیاورد، خندیدند. پیغمبر فرمود این مرد آمرزیده‌شد، چون‌که دوستان‌علی را خنداند. یک‌وقت یک حرف‌هایی است که خیلی چیزی نیست، اما شیعه باید مثل آتش خال‌ریزه [آتش زیر خاکستر]، اگر می‌خندد این دلش پیش زهرا باشد. چرا امام‌حسین می‌گوید قبر من در دل شیعه‌هاست؟ این قبر امام‌حسین باید مدام در نظرت باشد، اگر این‌جور باشد شعبده‌باز نمی‌شوی عزیز من. (صلوات بفرستید)
+
گفته‌ام، خب حالا این‌جا هم می‌گویم بالاخره، گفت یک‌نفر آمد [خدمت پیامبر] گفت که این بچه [می‌خواهد به‌دنیا بیاید] چه‌جور می‌شود؟ گفت [فرشته‌ای] رحم را باز می‌کند، گفت نیامده هم‌بیاورد، خندیدند. پیغمبر فرمود این مرد آمرزیده‌شد، چون‌که دوستان‌علی را خنداند. یک‌وقت یک حرف‌هایی است که خیلی چیزی نیست؛ اما شیعه باید مثل آتش خال‌ریزه [آتش زیر خاکستر]، اگر می‌خندد این دلش پیش زهرا باشد. چرا امام‌حسین می‌گوید قبر من در دل شیعه‌هاست؟ این قبر امام‌حسین باید مدام در نظرت باشد، اگر این‌جور باشد شعبده‌باز نمی‌شوی عزیز من. (صلوات بفرستید)
  
 
قربانتان بروم، حالا شما باید یک‌قدری همین‌ساخت که نشستید، این‌هایی که دارید می‌نویسید بنویسید، همین‌ساخت که نشستید یک‌نگاه در این دنیا بکنید. یک‌نگاه از زمان آدم ابوالبشر بکن که خدا چه‌جور پاداش می‌دهد، هیچ‌کسی را خدا نمی‌بیند، چه‌جور نمی‌بیند؟ یعنی ملاحظه هیچ‌کسی را نمی‌کند، تا پسر آدم این‌کار را کرده اهل‌جهنم است [با این‌که] پسر پیغمبر است، چرا؟ حالا پسر ابابکر را [امیرالمؤمنین] می‌گوید محمد بن ابابکر [پسر من است]، چرا؟ این ولایت دارد. مگر نزد قابیل، هابیل را کشت؟ از آن‌زمان باید ببینید چه‌جور می‌شود. همان‌جور بیایید زمان نوح را نگاه کنی، مگر این‌ها چه کردند؟ این‌ها فقط نوح را قبول نداشتند، خدا با آن‌ها چه‌کرد؟ زمان لوط را ببینی، چه‌کار می‌کردند این‌جوری شدند؟ مگر تو نمی‌شوی؟ ما همه این‌که الان [مثل آن‌ها عذاب] نمی‌شویم، پیغمبر یک پرده‌ای کشیده روی ماها. یعنی گفت امت من نمی‌خواهم مثل آن‌ها باشد، [خدا] گفت باشد. اگرنه الان چه‌جور است؟ مگر نیستند؟ این‌قدر شلوغ‌کاری دارند می‌کنند، نمی‌خواهم بی‌حیاگری کنم. چه شلوغ‌کاری‌هایی دارید می‌کنید؟ شما نمی‌کنید، می‌کنند. الحمد لله شما ولایتتان کامل شده اما باید نگاه کنید، یقین ولایت خیلی بالاست. این‌نیست که ما امیرالمؤمنین را قبول داریم به «الیوم اکملت لکم دینکم»، این یک صدری است که ما جهنمی نیستیم. ما نمی‌خواهیم [که فقط] جهنمی نشویم که این‌کار را می‌کنیم، ما باید مافوق این‌ها را ببینیم. تو نباید این‌قدر که یک بهشت به تو دادند قانع بشوی، نه. ما مافوق بهشت را می‌خواهیم، ما آن‌کسی را می‌خواهیم که بهشت را خلق کرده، می‌خواهیم از آن دریچه بیاییم در بهشت. حالا عزیز من باید نگاه کنی، این‌که عدالت می‌گویم، ببین هر کسی بی‌عدالتی کرد چه جرمی دارد؟ خدا چیز [تعارف] ندارد با کسی، عزیز من، قربانت بروم، شما بیا مجرم نباش. والله اگر عدالت داشته‌باشی مجرم نیستی. ببین یکی از [صفات] خدا، دوباره تکرار می‌کنم [این‌است که] می‌گوید خدا عادل است و ظالم نیست. پس یعنی‌چه؟ تو اگر این‌کار را بکنی ظالم نیستی، پس ظالم کیست؟ ظالم آن‌است که عدالت ندارد. اگر تو عدالت داشته‌باشی، هر کجا بروی اصلاح می‌کنی، نه فساد بکنی. آدمی که عدالت ندارد هر کجا می‌رود فساد می‌کند، آدمی که عدالت دارد، هر کجا می‌رود اصلاح می‌کند.
 
قربانتان بروم، حالا شما باید یک‌قدری همین‌ساخت که نشستید، این‌هایی که دارید می‌نویسید بنویسید، همین‌ساخت که نشستید یک‌نگاه در این دنیا بکنید. یک‌نگاه از زمان آدم ابوالبشر بکن که خدا چه‌جور پاداش می‌دهد، هیچ‌کسی را خدا نمی‌بیند، چه‌جور نمی‌بیند؟ یعنی ملاحظه هیچ‌کسی را نمی‌کند، تا پسر آدم این‌کار را کرده اهل‌جهنم است [با این‌که] پسر پیغمبر است، چرا؟ حالا پسر ابابکر را [امیرالمؤمنین] می‌گوید محمد بن ابابکر [پسر من است]، چرا؟ این ولایت دارد. مگر نزد قابیل، هابیل را کشت؟ از آن‌زمان باید ببینید چه‌جور می‌شود. همان‌جور بیایید زمان نوح را نگاه کنی، مگر این‌ها چه کردند؟ این‌ها فقط نوح را قبول نداشتند، خدا با آن‌ها چه‌کرد؟ زمان لوط را ببینی، چه‌کار می‌کردند این‌جوری شدند؟ مگر تو نمی‌شوی؟ ما همه این‌که الان [مثل آن‌ها عذاب] نمی‌شویم، پیغمبر یک پرده‌ای کشیده روی ماها. یعنی گفت امت من نمی‌خواهم مثل آن‌ها باشد، [خدا] گفت باشد. اگرنه الان چه‌جور است؟ مگر نیستند؟ این‌قدر شلوغ‌کاری دارند می‌کنند، نمی‌خواهم بی‌حیاگری کنم. چه شلوغ‌کاری‌هایی دارید می‌کنید؟ شما نمی‌کنید، می‌کنند. الحمد لله شما ولایتتان کامل شده اما باید نگاه کنید، یقین ولایت خیلی بالاست. این‌نیست که ما امیرالمؤمنین را قبول داریم به «الیوم اکملت لکم دینکم»، این یک صدری است که ما جهنمی نیستیم. ما نمی‌خواهیم [که فقط] جهنمی نشویم که این‌کار را می‌کنیم، ما باید مافوق این‌ها را ببینیم. تو نباید این‌قدر که یک بهشت به تو دادند قانع بشوی، نه. ما مافوق بهشت را می‌خواهیم، ما آن‌کسی را می‌خواهیم که بهشت را خلق کرده، می‌خواهیم از آن دریچه بیاییم در بهشت. حالا عزیز من باید نگاه کنی، این‌که عدالت می‌گویم، ببین هر کسی بی‌عدالتی کرد چه جرمی دارد؟ خدا چیز [تعارف] ندارد با کسی، عزیز من، قربانت بروم، شما بیا مجرم نباش. والله اگر عدالت داشته‌باشی مجرم نیستی. ببین یکی از [صفات] خدا، دوباره تکرار می‌کنم [این‌است که] می‌گوید خدا عادل است و ظالم نیست. پس یعنی‌چه؟ تو اگر این‌کار را بکنی ظالم نیستی، پس ظالم کیست؟ ظالم آن‌است که عدالت ندارد. اگر تو عدالت داشته‌باشی، هر کجا بروی اصلاح می‌کنی، نه فساد بکنی. آدمی که عدالت ندارد هر کجا می‌رود فساد می‌کند، آدمی که عدالت دارد، هر کجا می‌رود اصلاح می‌کند.
سطر ۵۰: سطر ۵۰:
 
پس دوباره تکرار می‌کنم آنچه که فساد در این خلقت شده و می‌شود از بی‌عدالتی است، باید عدالت داشته‌باشی. خدای تبارک و تعالی می‌گوید عادل است و ظالم نیست، ظلم‌کننده آن‌است که عدالت ندارد. قربانتان بروم، دلم می‌خواهد همه کارهایتان روی عدالت باشد. اگر روی عدالت شدی وصل به خدا می‌شوی، چون‌که خدا عادل است دیگر. ببین خدا می‌گوید مثلی، کیست مثل من امر بشود؟ خب می‌شوی دیگر، زمانی مثل خدا می‌شوی که امر خدا را اطاعت کنی. اما خدا امرش را هم حواله کرده، می‌گوید امر من علی‌بن‌ابوطالب است، امر من زهرای‌عزیز است. فکر آن‌ها باشید، ببینید آن‌ها چه رویه‌ای داشتند تو رویه [آن‌ها را در پیش بگیر]، نرو رویه انگلیس و آمریکا و مردمی که پیرو آن‌ها باشند [در پیش بگیر که] خودت را آن رنگ بکنی، بیا این رنگ بکن. مگر [رویه] آن‌ها اشتباه بوده؟ نه والله، چه‌جور بودند آن‌ها؟ خانم‌های عزیز به شما هم می‌گویم، شما بیا مثل زهرا بشو، زهرا رویش را می‌گرفت، زهرای‌عزیز چادر داشته، حفظ می‌کرده خودش را، چرا این‌جوری می‌شوید شما؟ چرا می‌روی خودت را مثل خانم‌های انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها می‌کنی؟ خب با آن‌ها محشور می‌شوی، بیا مثل این شو، با این محشور شو. مگر خدا نمی‌گوید به عمل هر قومی راضی باشی جزء آن قومی؟ توجه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟ چرا این‌جوری شدیم ما؟ پس ما حقیقت زهرا را قبول نداریم، ما حقیقت امیرالمؤمنین را قبول نداریم. چرا به تو می‌گوید که [آخرالزمان] اگر یکی با دین از دنیا برود ملائکه تعجب می‌کنند؟ چون‌که ما پشت به حقیقت کردیم، اصلاً اعمالت پیداست پشت به ولایت کردی. عزیز من، تو باید بیایی اتصال به ولایت بشوی، خودت را شبیه [ولایت کنی]. چقدر این آخوندها به ما گفتند که شبیه [شدن] به کفار حرام است؟ آقایان چقدر به ما گفتند؟ چرا تو خودت را شبیه به کفار می‌کنی؟ تشبه به کفار حرام است، چرا خودت را تشبه به کفار می‌کنی؟ تشبه [به کفار] حرام است.
 
پس دوباره تکرار می‌کنم آنچه که فساد در این خلقت شده و می‌شود از بی‌عدالتی است، باید عدالت داشته‌باشی. خدای تبارک و تعالی می‌گوید عادل است و ظالم نیست، ظلم‌کننده آن‌است که عدالت ندارد. قربانتان بروم، دلم می‌خواهد همه کارهایتان روی عدالت باشد. اگر روی عدالت شدی وصل به خدا می‌شوی، چون‌که خدا عادل است دیگر. ببین خدا می‌گوید مثلی، کیست مثل من امر بشود؟ خب می‌شوی دیگر، زمانی مثل خدا می‌شوی که امر خدا را اطاعت کنی. اما خدا امرش را هم حواله کرده، می‌گوید امر من علی‌بن‌ابوطالب است، امر من زهرای‌عزیز است. فکر آن‌ها باشید، ببینید آن‌ها چه رویه‌ای داشتند تو رویه [آن‌ها را در پیش بگیر]، نرو رویه انگلیس و آمریکا و مردمی که پیرو آن‌ها باشند [در پیش بگیر که] خودت را آن رنگ بکنی، بیا این رنگ بکن. مگر [رویه] آن‌ها اشتباه بوده؟ نه والله، چه‌جور بودند آن‌ها؟ خانم‌های عزیز به شما هم می‌گویم، شما بیا مثل زهرا بشو، زهرا رویش را می‌گرفت، زهرای‌عزیز چادر داشته، حفظ می‌کرده خودش را، چرا این‌جوری می‌شوید شما؟ چرا می‌روی خودت را مثل خانم‌های انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها می‌کنی؟ خب با آن‌ها محشور می‌شوی، بیا مثل این شو، با این محشور شو. مگر خدا نمی‌گوید به عمل هر قومی راضی باشی جزء آن قومی؟ توجه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟ چرا این‌جوری شدیم ما؟ پس ما حقیقت زهرا را قبول نداریم، ما حقیقت امیرالمؤمنین را قبول نداریم. چرا به تو می‌گوید که [آخرالزمان] اگر یکی با دین از دنیا برود ملائکه تعجب می‌کنند؟ چون‌که ما پشت به حقیقت کردیم، اصلاً اعمالت پیداست پشت به ولایت کردی. عزیز من، تو باید بیایی اتصال به ولایت بشوی، خودت را شبیه [ولایت کنی]. چقدر این آخوندها به ما گفتند که شبیه [شدن] به کفار حرام است؟ آقایان چقدر به ما گفتند؟ چرا تو خودت را شبیه به کفار می‌کنی؟ تشبه به کفار حرام است، چرا خودت را تشبه به کفار می‌کنی؟ تشبه [به کفار] حرام است.
  
عزیز من، قربانتان بروم، هست دیگر، بیا سلمان بشو، اباذر بشو، میثم بشو، مقداد بشو. هست، بودند و هستند. اصلاً چرا می‌گوید بعد از رسول‌الله این‌ها همه مرتد شدند، الا قلیل؟ دوباره تکرار می‌کنم، مرتد به ولایت شدند. خدا [می‌گوید] مرتد به ولایت، کافر است، ما که نمی‌توانیم مرتد به خدا بشویم. خدا «لم‌یلد و لم‌یولد» است، خدا هست، خدا کیست؟ او که علی را خلق کرده، او که قرآن به ما نازل کرده، او که امر به ما نازل کرده. قربانتان بروم، بیایید همیشه پرچم امر داشته‌باشید، حرکت که می‌کنید هر کجا امر خدا و پیغمبر است اطاعت کنید، هر کجا نیست نکنید. دوباره تکرار می‌کنم حالا کمیل آمده می‌گوید ماالحقیقة؟ امیرالمؤمنین می‌گوید: تو را چه به‌حقیقت؟ [کمیل] نمی‌شناسد علی را، حالا ایستاد شناخت. حالا که شناخت، می‌گوید دست و جوارح خودت را نزد خدا بگذار. یعنی به تو می‌گوید این دست و جوارح خودت امر خدا را اطاعت کند. خدا دست می‌خواهد چه کند؟ پا می‌خواهد چه کند؟ امیرالمؤمنین دارد این‌را می‌گوید، می‌گوید عزیز من برو [دست و جوارح را] نزد خدا [بگذار]. این دست تو چیز ظالمانه ننویسد، این قلم تو کار بد نکند، این پای تو جای غیر خدا نرود، چشم تو غیر خدا نگاه نکند. پس تو اگر امر خدا را اطاعت کردی، امر ولایت را اطاعت کردی. اگر امر ولایت را اطاعت کردی، امر خدا را اطاعت کردی. خیلی قشنگ است والله، توجه می‌کنید می‌گویم یعنی‌چه؟ (یک صلوات بفرستید)
+
عزیز من، قربانتان بروم، هست دیگر، بیا سلمان بشو، اباذر بشو، میثم بشو، مقداد بشو. هست، بودند و هستند. اصلاً چرا می‌گوید بعد از رسول‌الله این‌ها همه مرتد شدند، الا قلیل؟ دوباره تکرار می‌کنم، مرتد به ولایت شدند. خدا [می‌گوید] مرتد به ولایت، کافر است، ما که نمی‌توانیم مرتد به خدا بشویم. خدا «لم‌یلد و لم‌یولد» است، خدا هست، خدا کیست؟ او که علی را خلق کرده، او که قرآن به ما نازل کرده، او که امر به ما نازل کرده. قربانتان بروم، بیایید همیشه پرچم امر داشته‌باشید، حرکت که می‌کنید هر کجا امر خدا و پیغمبر است اطاعت کنید، هر کجا نیست نکنید. دوباره تکرار می‌کنم حالا کمیل آمده می‌گوید: ما الحقیقة؟ [حقیقت چیست؟] امیرالمؤمنین {{علیه}} می‌گوید: تو [را] چه به‌ حقیقت؟! {{ارجاع|«ما لَکَ و الحقیقة»}} [کمیل] نمی‌شناسد علی را، حالا ایستاد [تا] شناخت [که حقیقت خود امیرالمؤمنین {{علیه}} است.] حالا که شناخت، می‌گوید دست و جوارح خودت را نزد خدا بگذار. یعنی به تو می‌گوید این دست و جوارح خودت امر خدا را اطاعت کند. خدا دست می‌خواهد چه کند؟ پا می‌خواهد چه کند؟ امیرالمؤمنین دارد این‌را می‌گوید، می‌گوید عزیز من برو [دست و جوارح را] نزد خدا [بگذار]. این دست تو چیز ظالمانه ننویسد، این قلم تو کار بد نکند، این پای تو جای غیر خدا نرود، چشم تو غیر خدا نگاه نکند. پس تو اگر امر خدا را اطاعت کردی، امر ولایت را اطاعت کردی. اگر امر ولایت را اطاعت کردی، امر خدا را اطاعت کردی. خیلی قشنگ است والله، توجه می‌کنید می‌گویم یعنی‌چه؟ (یک صلوات بفرستید)
  
 
حالا اگر امر را اطاعت کردی خدا تو را امرالله می‌کند، والله امرالله می‌کند تو را. مگر امرالله نبودند؟ نیستند؟ چرا آن‌ها را امرالله کرد؟ تو بیا امر را اطاعت‌کن، گفتم خدا یک صفاتی دارد به‌نام صفات‌الله به تو می‌دهد. اما امر را اطاعت‌کن، در امر باشی. ببین به یک مورچه نمی‌شود ظلم کرد، به آدم، انسان که هیچ. شما باید دوباره تکرار می‌کنم، اگر عدالت داشته‌باشی همه‌چیز داری. اگر عدالت داشته‌باشی، والله به‌دینم عدالت داری تو کاملی. ولایت با عدالت، [داشته‌باشی] تو کامل کاملی، آن‌وقت چرا؟ این‌ها امر خداست. ولایت و عدالت امر خداست، حالا اگر تو امر خدا را اطاعت کردی دیگر همه‌چیز هستی. (صلوات بفرستید)
 
حالا اگر امر را اطاعت کردی خدا تو را امرالله می‌کند، والله امرالله می‌کند تو را. مگر امرالله نبودند؟ نیستند؟ چرا آن‌ها را امرالله کرد؟ تو بیا امر را اطاعت‌کن، گفتم خدا یک صفاتی دارد به‌نام صفات‌الله به تو می‌دهد. اما امر را اطاعت‌کن، در امر باشی. ببین به یک مورچه نمی‌شود ظلم کرد، به آدم، انسان که هیچ. شما باید دوباره تکرار می‌کنم، اگر عدالت داشته‌باشی همه‌چیز داری. اگر عدالت داشته‌باشی، والله به‌دینم عدالت داری تو کاملی. ولایت با عدالت، [داشته‌باشی] تو کامل کاملی، آن‌وقت چرا؟ این‌ها امر خداست. ولایت و عدالت امر خداست، حالا اگر تو امر خدا را اطاعت کردی دیگر همه‌چیز هستی. (صلوات بفرستید)
سطر ۷۱: سطر ۷۱:
 
«انا انزلناه فی لیلة‌القدر، و ما ادراک ما لیلة‌القدر، لیلة‌القدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر، سلام هی حتی مطلع الفجر»
 
«انا انزلناه فی لیلة‌القدر، و ما ادراک ما لیلة‌القدر، لیلة‌القدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر، سلام هی حتی مطلع الفجر»
  
جای دیگر اشاره کردم، خدای تبارک و تعالی ملائکه را نازل می‌کند به روح. پس در تمام خلقت به‌خصوص این دنیا کسی ادعا نکند که حالا مثلاً ملائکه به‌من نازل می‌شود. ملائکه نازل می‌شود به روح؛ روح، وجود امام‌زمان است. اما حالا حرف من این‌است، وقتی ملائکه نازل می‌شود به روح، همان که گفتم که؛ در عرش خدا این دوازده‌امام، چهارده‌معصوم که می‌روند، امام‌صادق می‌فرماید که جدمان برای ما صحبت می‌کند؛ یعنی عنایت خدا، لطف خدا، علم خدا حد ندارد. کسی از مشهد آمد، یکی از علمای خیلی مهم مشهد از من سؤال کرد که این‌ها کاملند چطور می‌شود که امام‌صادق می‌گوید که جدمان برای ما صحبت می‌کند؟ گفتم این‌ها کامل هستند، کاملی نیستند که [نسبت به خدا کامل باشند]، یعنی به این‌ها علم خلقت داده‌شده چون‌که خلقت احتیاج به این‌ها دارد، اما علم خدا که به خلقت مربوط نیست، او آنقدر علم دارد که شاید به این‌ها یک ذراتی علم داده‌باشد، علم خدا که بی‌حد است. آن‌وقت ایشان خلاصه قبول کرد.
+
جای دیگر اشاره کردم، خدای تبارک و تعالی ملائکه را نازل می‌کند به روح. پس در تمام خلقت به‌خصوص این دنیا کسی ادعا نکند که حالا مثلاً ملائکه به‌من نازل می‌شود. ملائکه نازل می‌شود به روح؛ روح، وجود امام‌زمان است. اما حالا حرف من این‌است، وقتی ملائکه نازل می‌شود به روح، همان که گفتم که؛ در عرش خدا این دوازده‌امام، چهارده‌معصوم که می‌روند، امام‌صادق می‌فرماید که جدمان برای ما صحبت می‌کند؛ یعنی عنایت خدا، لطف خدا، علم خدا حد ندارد. کسی از مشهد آمد، یکی از علمای خیلی مهم مشهد از من سؤال کرد که این‌ها کاملند چطور می‌شود که امام‌صادق می‌گوید که جدمان برای ما صحبت می‌کند؟ گفتم این‌ها کامل هستند، کاملی نیستند که [نسبت به خدا کامل باشند]، یعنی به این‌ها علم خلقت داده‌شده چون‌که خلقت احتیاج به این‌ها دارد؛ اما علم خدا که به خلقت مربوط نیست، او آنقدر علم دارد که شاید به این‌ها یک ذراتی علم داده‌باشد، علم خدا که بی‌حد است. آن‌وقت ایشان خلاصه قبول کرد.
  
 
پس حالا که [ملائکه] به امام‌زمان نازل می‌شود، «ملائکة و الروح» به روح نازل می‌شود. حالا حرف من این‌است، حالا که به روح نازل می‌شود، آقا امام‌زمان آن امری که به شما می‌کند آن نازله است، یعنی باید امر امام‌زمان را اطاعت کنی. او به شیعه‌ها نازل می‌کند؛ یعنی به همه، هر کسی‌که نافرمانی بکند خلاف نازله را کرده، مثل این‌که نستجیر بالله امام‌زمان نمی‌تواند خلاف بکند، پس خلاف تویش نیست که بکند. اما شما خلاف تویت است، حالا نباید خلاف کنی. آن به تو نازل می‌شود، باید این‌که نازل‌شد امر را اطاعت کنی.  
 
پس حالا که [ملائکه] به امام‌زمان نازل می‌شود، «ملائکة و الروح» به روح نازل می‌شود. حالا حرف من این‌است، حالا که به روح نازل می‌شود، آقا امام‌زمان آن امری که به شما می‌کند آن نازله است، یعنی باید امر امام‌زمان را اطاعت کنی. او به شیعه‌ها نازل می‌کند؛ یعنی به همه، هر کسی‌که نافرمانی بکند خلاف نازله را کرده، مثل این‌که نستجیر بالله امام‌زمان نمی‌تواند خلاف بکند، پس خلاف تویش نیست که بکند. اما شما خلاف تویت است، حالا نباید خلاف کنی. آن به تو نازل می‌شود، باید این‌که نازل‌شد امر را اطاعت کنی.  
سطر ۸۱: سطر ۸۱:
 
حالا اهل‌تسنن نه، این‌ها رفتند امر را گذاشتند کنار، امر خودشان را اطاعت کردند. یک عده‌ای هم آمدند امر آن‌ها را اطاعت کردند، حالا خدا می‌گوید این‌ها بعد رسول‌الله مرتد و کافرند. آقا امام‌حسین هم می‌گوید من کشته جلسه بنی‌ساعده‌ام. حالا یک‌وقت می‌بینی اصلاً بعضی‌ها که دارند یک کارهایی می‌کنند، نه این‌که حالا مثلاً بگوییم که حکومت یک‌جلسه بنی‌ساعده درست می‌کند، ممکن‌است تو هم درست‌کنی. تو چهار نفر دور خودت جمع کردی، به‌غیر امر حرف می‌زنی، این جلسه هم مثل جلسه بنی‌ساعده است. پس خیلی باید توجه کنی، اشخاصی که دور هم جمع می‌شوند باید فقط حرف ولایت را بزنند. اگر حرف دیگر بزنند، به نظر ولایی من، آن مشابه جلسه بنی‌ساعده است. چرا؟ خدا به پیغمبرش می‌گوید حرف از خودت بزنی رگ دلت را قطع می‌کنم، تو چه‌کاره‌ای؟ پس هست، عده‌ای هستند که به یک عناوینی جلسه درست می‌کنند، این‌ها به‌غیر امر حرف می‌زنند. خیلی باید توجه داشته‌باشید، در هر جلساتی شرکت نکنید. یا جلساتی که شرکت می‌کنید اول ابعاد آن جلسه را باید در نظر بیاورید.
 
حالا اهل‌تسنن نه، این‌ها رفتند امر را گذاشتند کنار، امر خودشان را اطاعت کردند. یک عده‌ای هم آمدند امر آن‌ها را اطاعت کردند، حالا خدا می‌گوید این‌ها بعد رسول‌الله مرتد و کافرند. آقا امام‌حسین هم می‌گوید من کشته جلسه بنی‌ساعده‌ام. حالا یک‌وقت می‌بینی اصلاً بعضی‌ها که دارند یک کارهایی می‌کنند، نه این‌که حالا مثلاً بگوییم که حکومت یک‌جلسه بنی‌ساعده درست می‌کند، ممکن‌است تو هم درست‌کنی. تو چهار نفر دور خودت جمع کردی، به‌غیر امر حرف می‌زنی، این جلسه هم مثل جلسه بنی‌ساعده است. پس خیلی باید توجه کنی، اشخاصی که دور هم جمع می‌شوند باید فقط حرف ولایت را بزنند. اگر حرف دیگر بزنند، به نظر ولایی من، آن مشابه جلسه بنی‌ساعده است. چرا؟ خدا به پیغمبرش می‌گوید حرف از خودت بزنی رگ دلت را قطع می‌کنم، تو چه‌کاره‌ای؟ پس هست، عده‌ای هستند که به یک عناوینی جلسه درست می‌کنند، این‌ها به‌غیر امر حرف می‌زنند. خیلی باید توجه داشته‌باشید، در هر جلساتی شرکت نکنید. یا جلساتی که شرکت می‌کنید اول ابعاد آن جلسه را باید در نظر بیاورید.
  
منحصر نیست به عمر و ابابکر که جلسه بنی‌ساعده درست کردند، بنی‌عباس هم درست کردند، مگر هارون نکرد؟ مأمون نکرد؟ این‌ها نکردند؟ آن‌ها هم درست کردند دیگر، در هر زمانی ولی را گذاشتند کنار، زمان معاویه امیرالمؤمنین را گذاشت کنار. می‌گویم تمام خون شهدا، هر چه که گناه است گردن آن دوتا، [یعنی] عمر و ابابکر است، اما خب این‌ها هم مشابه آن‌است. آن‌ها آن‌زمان امیرالمومنین را کنار گذاشتند، بنی‌عباس امام‌حسن [عسکری] را کنار گذاشت، [همین‌طور] امام‌صادق را کنار گذاشت. پس این‌ها را کنار گذاشتند، این آدم جزء جلسه بنی‌ساعده است، چرا لعنت شده؟ هم به عمر و ابابکر لعنت شده، هم به بنی‌عباس لعنت شده، این بنی‌عباس سیدند، بچه‌های عباسند، اما چون‌که اطاعت نکردند از امر امام مورد لعنت هستند. من هم همین‌جورم، من هم باید اطاعت کنم. اطاعت امام به ما واجب است و اطاعت امام همان‌است که این ائمه سنت پیغمبر را افشا می‌کنند. نماز است، روزه است، زکات است، خمس است، سهم امام است، انفاق است، حالا اگر شما این‌کار را کردی جزء جلسه بنی‌ساعده نیستی. اما اگر کسی این‌ها را انکار کرد از خودش حرف زد، درست می‌کنند دیگر، این‌کار را این‌جوری کن، این‌کار را این‌جوری کن، این دارد امر خودش را اجرا می‌کند. پس رفقا باید مواظب باشید در هر جلسه‌ای نروید.  
+
منحصر نیست به عمر و ابابکر که جلسه بنی‌ساعده درست کردند، بنی‌عباس هم درست کردند، مگر هارون نکرد؟ مأمون نکرد؟ این‌ها نکردند؟ آن‌ها هم درست کردند دیگر، در هر زمانی ولی را گذاشتند کنار، زمان معاویه امیرالمؤمنین را گذاشت کنار. می‌گویم تمام خون شهدا، هر چه که گناه است گردن آن دوتا، [یعنی] عمر و ابابکر است؛ اما خب این‌ها هم مشابه آن‌است. آن‌ها آن‌زمان امیرالمومنین را کنار گذاشتند، بنی‌عباس امام‌حسن [عسکری] را کنار گذاشت، [همین‌طور] امام‌صادق را کنار گذاشت. پس این‌ها را کنار گذاشتند، این آدم جزء جلسه بنی‌ساعده است، چرا لعنت شده؟ هم به عمر و ابابکر لعنت شده، هم به بنی‌عباس لعنت شده، این بنی‌عباس سیدند، بچه‌های عباسند؛ اما چون‌که اطاعت نکردند از امر امام مورد لعنت هستند. من هم همین‌جورم، من هم باید اطاعت کنم. اطاعت امام به ما واجب است و اطاعت امام همان‌است که این ائمه سنت پیغمبر را افشا می‌کنند. نماز است، روزه است، زکات است، خمس است، سهم امام است، انفاق است، حالا اگر شما این‌کار را کردی جزء جلسه بنی‌ساعده نیستی. اما اگر کسی این‌ها را انکار کرد از خودش حرف زد، درست می‌کنند دیگر، این‌کار را این‌جوری کن، این‌کار را این‌جوری کن، این دارد امر خودش را اجرا می‌کند. پس رفقا باید مواظب باشید در هر جلسه‌ای نروید.  
  
حالا ببین امام‌صادق چه می‌گوید؟ می‌گوید وقتی دور هم می‌نشینید حرف ما را بزنید من غبطه می‌خورم به آن جلسه. غبطه نمی‌خورد امام‌صادق به جلسه بنی‌ساعده، باید توجه داشته‌باشی. به چه‌چیز غبطه می‌خورد امام‌صادق؟ [جایی] که حرف آن‌ها زده‌شود، چرا حرف آن‌ها؟ چون‌که حرف اتصال به امر است، وقتی شما حرف امامت را شنیدی، اتصال به امر می‌شوی. وقتی اتصال به امر شدی کارت درست‌است، اما نه اتصال به خلق بشوی، حرف من این‌است. بعضی جلسات اتصال به خلق است، تو باید جلسه بگیری اتصال به امر بشوی. وقتی اتصال به امر شدی این‌را امام‌صادق تأیید کرده، می‌گوید غبطه می‌خورم، یعنی کاش من در این جلسه شرکت می‌کردم. حالا این جلسه این‌قدر احترام دارد، نه [این‌که فقط] احترام این‌جا دارد، احترام به ماوراء دارد، احترام به ملائکه آسمان دارد. ملائکه آسمان این‌قدر گریه و زاری می‌کنند در پیش [ذات] اقدس الهی [که] خدایا ما برویم در مجلس امام‌حسین. حالا وقتی می‌آیند مجلس طی شده خودشان را می‌مالند به دیوارها. چون‌که نگاه نکن ضبط صوت داری، این دیوار هم ضبط صوت است، ضبط می‌کند اعمال شما را، پرده اعمالت را ضبط می‌کند، یعنی یک شعوری دارد. مگر امام‌رضا نبود به [نقش] آن شیرها گفت دشمن خدا را بخورید، شیر شد؟ پس یک قوه‌ای در این‌ها هست. حالا می‌آیند خودشان را می‌مالند به این دیوارها و حرکت می‌کنند. حالا ملائکه‌ها می‌آیند این‌ها را می‌بوسند، این عین همان‌است که شما الان می‌روی امام‌حسین زیارت می‌کنی، می‌آیند تو را می‌بوسند. می‌گوید تا هفتاد نفر کسی زائر امام‌حسین را ببوسد ثواب می‌برد. تا هفتاد نفر که بیایند، ایشان [را ببوسند] نه یک‌نفر، او بوسیده، او بوسیده، او بوسیده، تا هفتاد نفر ثواب می‌برد. چرا؟ این اتصال شد به جسم؛ اما الان این‌که من می‌گویم اتصال می‌شود به روح، بالاتر است. پس ملائکه همه افتخار می‌کنند به این‌که اجازه گرفته‌اند آمده‌اند در مجلس امام‌حسین. اما مجلس امام‌حسین باشد. این مجلس، مجلس امام‌حسین باشد نه جلسه بنی‌ساعده. (صلوات بفرستید)
+
حالا ببین امام‌صادق چه می‌گوید؟ می‌گوید وقتی دور هم می‌نشینید حرف ما را بزنید من غبطه می‌خورم به آن جلسه. غبطه نمی‌خورد امام‌صادق به جلسه بنی‌ساعده، باید توجه داشته‌باشی. به چه‌چیز غبطه می‌خورد امام‌صادق؟ [جایی] که حرف آن‌ها زده‌شود، چرا حرف آن‌ها؟ چون‌که حرف اتصال به امر است، وقتی شما حرف امامت را شنیدی، اتصال به امر می‌شوی. وقتی اتصال به امر شدی کارت درست‌است؛ اما نه اتصال به خلق بشوی، حرف من این‌است. بعضی جلسات اتصال به خلق است، تو باید جلسه بگیری اتصال به امر بشوی. وقتی اتصال به امر شدی این‌را امام‌صادق تأیید کرده، می‌گوید غبطه می‌خورم، یعنی کاش من در این جلسه شرکت می‌کردم. حالا این جلسه این‌قدر احترام دارد، نه [این‌که فقط] احترام این‌جا دارد، احترام به ماوراء دارد، احترام به ملائکه آسمان دارد. ملائکه آسمان این‌قدر گریه و زاری می‌کنند در پیش [ذات] اقدس الهی [که] خدایا ما برویم در مجلس امام‌حسین. حالا وقتی می‌آیند مجلس طی شده خودشان را می‌مالند به دیوارها. چون‌که نگاه نکن ضبط صوت داری، این دیوار هم ضبط صوت است، ضبط می‌کند اعمال شما را، پرده اعمالت را ضبط می‌کند، یعنی یک شعوری دارد. مگر امام‌رضا نبود به [نقش] آن شیرها گفت دشمن خدا را بخورید، شیر شد؟ پس یک قوه‌ای در این‌ها هست. حالا می‌آیند خودشان را می‌مالند به این دیوارها و حرکت می‌کنند. حالا ملائکه‌ها می‌آیند این‌ها را می‌بوسند، این عین همان‌است که شما الان می‌روی امام‌حسین زیارت می‌کنی، می‌آیند تو را می‌بوسند. می‌گوید تا هفتاد نفر کسی زائر امام‌حسین را ببوسد ثواب می‌برد. تا هفتاد نفر که بیایند، ایشان [را ببوسند] نه یک‌نفر، او بوسیده، او بوسیده، او بوسیده، تا هفتاد نفر ثواب می‌برد. چرا؟ این اتصال شد به جسم؛ اما الان این‌که من می‌گویم اتصال می‌شود به روح، بالاتر است. پس ملائکه همه افتخار می‌کنند به این‌که اجازه گرفته‌اند آمده‌اند در مجلس امام‌حسین. اما مجلس امام‌حسین باشد. این مجلس، مجلس امام‌حسین باشد نه جلسه بنی‌ساعده. (صلوات بفرستید)
  
پس عزیزان من هر کجا پایت می‌رود نرو، اگر شما راست، راستی بخواهی نروی خدا ملک می‌گذارد برایت هدایتت می‌کند، نمی‌گذارد بروی در مجلس، اما نخواهی به‌قول من خودت موس موسکت شود بروی. اگر واقع تو بخواهی بفهمی، خدای تبارک و تعالی فهم به تو می‌دهد. من به شما گفتم، نمی‌خواهم این حرف را از خودم بزنم، مصداق می‌خواهم بیاورم. من به شما گفتم که ما خانه‌مان دم خانه بهاءالدینی بود، حالا خانه یکی از این به‌حساب طلافروش‌ها آن‌جا دم مدرسه آسیدصادق [بود]. من منبر پسر حاج‌شیخ‌عباس را دوست داشتم، دیدم صحبت می‌کند، اوایلش بود، من فوری از پشت‌بام آمدم پایین و رفتم. رفتم در خانه این، دیدم که هنوز آب لوله‌کشی نبود، این بلد بود و خلاصه بشکه‌هایی گذاشته‌بود بالای پشت‌بام، آن‌وقت این‌جا یک حوض بزرگی بود آب فواره می‌زد. آن‌وقت دور خانه را تخت‌هایی گذاشته‌بود که حضار مجلس روی این تخت‌ها بنشینند، خیلی این با جلالت بود. ما رفتیم برویم دیدیم نمی‌توانیم، دوباره این‌طور کردیم دیدیم نمی‌توانیم، اصلاً نمی‌توانیم برویم. برگشتیم، یک‌خرده که رفتیم گفتیم فلان، فلان‌شده دیوانه شدی آخر تو؟ آخر چرا [نرفتی]؟ دیدم نمی‌رود. صبح آمدم نزدیک خانه بهاءالدینی آن‌جا یک نانوایی بود نان بگیرم، برادر آقای بهاءالدینی من را صدا زد، گفت بیا این‌جا ببینم. آمدم، گفت این انگشتر چقدر می‌ارزد؟ گفتم والا من وارد نیستم، پنجاه، شصت تومان می‌ارزد. گفت این انگشتر را این حاج‌آقا جلال خرید از یک زن دو تومان، وقتی خرید گفتم حاج‌آقا این‌را می‌دهی به‌من؟ گفت این صد تومان می‌ارزد، گفت به‌من داد شصت تومان. خب، این مؤمن پایش نمی‌رود در این مجلس، نمی‌رود، حافظ دارد می‌کشد او را عقب.  
+
پس عزیزان من هر کجا پایت می‌رود نرو، اگر شما راست، راستی بخواهی نروی خدا ملک می‌گذارد برایت هدایتت می‌کند، نمی‌گذارد بروی در مجلس؛ اما نخواهی به‌قول من خودت موس موسکت شود بروی. اگر واقع تو بخواهی بفهمی، خدای تبارک و تعالی فهم به تو می‌دهد. من به شما گفتم، نمی‌خواهم این حرف را از خودم بزنم، مصداق می‌خواهم بیاورم. من به شما گفتم که ما خانه‌مان دم خانه بهاءالدینی بود، حالا خانه یکی از این به‌حساب طلافروش‌ها آن‌جا دم مدرسه آسیدصادق [بود]. من منبر پسر حاج‌شیخ‌عباس را دوست داشتم، دیدم صحبت می‌کند، اوایلش بود، من فوری از پشت‌بام آمدم پایین و رفتم. رفتم در خانه این، دیدم که هنوز آب لوله‌کشی نبود، این بلد بود و خلاصه بشکه‌هایی گذاشته‌بود بالای پشت‌بام، آن‌وقت این‌جا یک حوض بزرگی بود آب فواره می‌زد. آن‌وقت دور خانه را تخت‌هایی گذاشته‌بود که حضار مجلس روی این تخت‌ها بنشینند، خیلی این با جلالت بود. ما رفتیم برویم دیدیم نمی‌توانیم، دوباره این‌طور کردیم دیدیم نمی‌توانیم، اصلاً نمی‌توانیم برویم. برگشتیم، یک‌خرده که رفتیم گفتیم فلان، فلان‌شده دیوانه شدی آخر تو؟ آخر چرا [نرفتی]؟ دیدم نمی‌رود. صبح آمدم نزدیک خانه بهاءالدینی آن‌جا یک نانوایی بود نان بگیرم، برادر آقای بهاءالدینی من را صدا زد، گفت بیا این‌جا ببینم. آمدم، گفت این انگشتر چقدر می‌ارزد؟ گفتم والا من وارد نیستم، پنجاه، شصت تومان می‌ارزد. گفت این انگشتر را این حاج‌آقا جلال خرید از یک زن دو تومان، وقتی خرید گفتم حاج‌آقا این‌را می‌دهی به‌من؟ گفت این صد تومان می‌ارزد، گفت به‌من داد شصت تومان. خب، این مؤمن پایش نمی‌رود در این مجلس، نمی‌رود، حافظ دارد می‌کشد او را عقب.  
  
 
باباجان، بیایید امر را اطاعت کنید، خدا حافظ می‌گذارد، به حضرت‌عباس می‌کشاند شما را از گناه این‌طرف. یک‌دفعه می‌بینی محبت پول را از دلت بیرون می‌کند، پول را انفاق می‌کنی. یک‌دفعه محبت خودت را [از دلت بیرون می‌کند، خودت را] انفاق می‌کنی، مگر من چه‌کسی هستم؟ چه‌جوری هستم؟ من دلم می‌خواهد همیشه امر را اطاعت کنم، روی امر بروم، متوجهی؟ آخر بی‌انصاف بی‌رحم، تو روضه‌خوانی [گرفتی]، این مجلس امام‌حسین نیست، این جلسه بنی‌ساعده است. این خودش را می‌خواهد بزرگ کند، این عدالت ندارد، این صداقت ندارد، این رحم ندارد، این مروت ندارد، دارد روضه می‌خواند، خب نرو در این‌خانه. من هنوز الان چندین‌سال است یادم نمی‌رود، آخر تو چطور دلت می‌آید این [کار را] می‌کنی؟ به ارواح پدر و مادرم من یک‌وقت یک‌چیزهایی که می‌خریدم، خود با خدا، من یا ضرر می‌کردم یا یک‌چیز جزئی برای من داشت. یک‌وقت ضرر هم می‌کردم، حالی‌ات هست چه می‌گویم؟ خب، آخر تو چه انصافی داری؟ حالا این روضه می‌خواند، این روضه است؟ این ملائکه می‌آید لعنت می‌کند به این مجلس، نه پرهایش را بمالد به مجلس. مجلسی که پرهایش را می‌مالد [باید] روی امر باشد.
 
باباجان، بیایید امر را اطاعت کنید، خدا حافظ می‌گذارد، به حضرت‌عباس می‌کشاند شما را از گناه این‌طرف. یک‌دفعه می‌بینی محبت پول را از دلت بیرون می‌کند، پول را انفاق می‌کنی. یک‌دفعه محبت خودت را [از دلت بیرون می‌کند، خودت را] انفاق می‌کنی، مگر من چه‌کسی هستم؟ چه‌جوری هستم؟ من دلم می‌خواهد همیشه امر را اطاعت کنم، روی امر بروم، متوجهی؟ آخر بی‌انصاف بی‌رحم، تو روضه‌خوانی [گرفتی]، این مجلس امام‌حسین نیست، این جلسه بنی‌ساعده است. این خودش را می‌خواهد بزرگ کند، این عدالت ندارد، این صداقت ندارد، این رحم ندارد، این مروت ندارد، دارد روضه می‌خواند، خب نرو در این‌خانه. من هنوز الان چندین‌سال است یادم نمی‌رود، آخر تو چطور دلت می‌آید این [کار را] می‌کنی؟ به ارواح پدر و مادرم من یک‌وقت یک‌چیزهایی که می‌خریدم، خود با خدا، من یا ضرر می‌کردم یا یک‌چیز جزئی برای من داشت. یک‌وقت ضرر هم می‌کردم، حالی‌ات هست چه می‌گویم؟ خب، آخر تو چه انصافی داری؟ حالا این روضه می‌خواند، این روضه است؟ این ملائکه می‌آید لعنت می‌کند به این مجلس، نه پرهایش را بمالد به مجلس. مجلسی که پرهایش را می‌مالد [باید] روی امر باشد.

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۵۵

بسم الله الرحمن الرحیم
عدالت
کد: 10299
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1385-03-14
تاریخ قمری (مناسبت): 7 جمادی‌الاول

اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم

العبد المؤید الرسول‌المکرم ابوالقاسم محمد

السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

ما به شما قول دادیم که عدالت را یک‌خرده افشا کنیم. عدالت با ولایت این‌ها توأم به‌هم است، گفتم عدالت با ولایت این‌ها توأم به‌هم است، از عدالت به ولایت می‌رسی، اول باید عدالت را مراعات کنی. من بارها به شما گفتم باید افکارتان را، فکرتان را یک‌قدری پخش کنید، چون‌که عالم، دنیا حدودش معلوم نیست. آن‌وقت این حدود دنیا معلوم نیست، شما باید که در این حدود دنیا یک‌قدری کار کنید. اگر حدود دنیا را کار کردید، می‌فهمید که دنیا چنین ارزشی ندارد و دنیا را خیلی طلب نمی‌کنید. مطابق اموراتتان [دنیا را] طلب می‌کنید، یعنی اموراتتان قشنگ بگذرد. دنیا به منزله یک‌چیزی است که به‌اصطلاح شما را آوردند این‌جا امتحان کنند، ما [باید] امتحان پس بدهیم. امتحان دنیا این‌است که هر کاری که می‌خواهید بکنید باید روی امر باشد. من بارها گفتم اگر پرچم امر دست شما باشد، شما هیچ ناقصی ندارید. حالا پرچم امر از کجا می‌آید؟ از ولایت و عدالت می‌آید.

حالا شما ببین، وقتی‌که می‌خواهیم اصول‌دین را صحبت کنیم می‌گوییم اول توحید است یعنی خداشناسی؛ اما یک‌دفعه می‌گوییم خدا عادل است و ظالم نیست. پس معلوم می‌شود هر که عدالت ندارد ظالم است، بی‌رودربایستی. چون‌که ما اقرار می‌کنیم این خدای ما عادل است، حالا دلش می‌خواهد شما هم عادل باشید. اگر عادل باشید، ان‌شاءالله وصل به توحید می‌شوید.

من جای دیگر هم گفته‌ام اول ولایت است، بعد عدالت است، بعد سخاوت. اگر شما دارای ولایت شدی، آن‌وقت عدالت داری، سخاوت هم داری. اما اگر گفتی من ولایت دارم [در حالی‌که] عدالت نداری والله، بالله عدالتت نوک‌زبانی است؛ یعنی توی حلقت است، هیچ اثری [از] ولایت در قلب شما خطور نکرده. چرا؟ آن‌چه در عالم به فساد کشیده می‌شود مال بی‌عدالتی است. عزیزان من، شما باید حتمی عدالت را مراعات کنید. حالا چرا این‌قدر خدا درباره عدالت صحبت فرموده که این‌همه عدالت ابعاد دارد؟ من تا حالا عدالت را خیلی افشا نکرده‌بودم.

من دوباره تکرار می‌کنم، می‌گوید اصول‌الدین؛ اول توحید، دوم چیست؟ عدل. عدل یعنی عدالت، عدالت باید داشته‌باشی، حالا بعد می‌گوید سوم نبوت، چهارم امامت، پنجم معاد روز قیامت. چرا؟ شما از این‌جا باید شروع کنی، یعنی از خداشناسی باید شروع کنی بعد می‌رسی به توحید. توحید و عدالت این‌ها توأم به‌هم است، آن‌وقت از آن‌جا می‌رسی به امامت، بعد امامت، معاد روز قیامت. معاد روز قیامت یعنی‌چه؟ یعنی ما یقین داشته‌باشیم به روز قیامت، اگر یقین به قیامت نداشته‌باشی سخی نمی‌شوی، کار مردم را راه نمی‌اندازی، چون‌که من گفتم که آن‌جا بالاخره برای شما انباشته می‌شود.

این‌جا دو صف است: یک صف شیطان است، یک صف خدا و عدالت، گفتیم این‌ها توأم به‌هم است. یکی امر شیطان است، حالا اگر امر شیطان را اطاعت کردی خب جهنم می‌روی. [اگر] این امر [خدا] را اطاعت کردی که این خیلی ابعاد دارد، آن [امر شیطان اطاعت‌کردن] فقط می‌روی در جهنم. مثل همان‌است که [یک را بعد از مرگش خوابش را دیدند] گفت این‌ها بی‌خود می‌گویند، ما از پلکان افتادیم صاف رفتیم در جهنم. پس آدم می‌تواند [ولایت را اختیار کند]، قربانت بروم، این‌جا [انتخاب در هر دو] مشترک است، خدا مخیرت کرده، طرف شیطان بروی یا طرف ولایت. حالا جانم، ولایت امر دارد، باید امر ولایت را اطاعت کنی. به این‌که [بگویی] من ولایتی‌ام که نیست، ولایت یک اسم است، آن‌آقا مثلاً دکتر ولایتی است، آن فامیلش ولایتی است. این یک اسم است اما حقیقت نیست، حقیقت ولایت از عدالت شروع می‌شود. قربانتان بروم، فدایتان بشوم، شما الان ببین یک‌قدری می‌گویم که باید چشم ماورائی داشته‌باشید. اگر چشم ماورائی نداشته‌باشیم چشم ما چشم حیوانی است، یک‌چیزی بخوریم و یک‌چیزی ببینیم، این‌جا یک گردشی بیاییم. الان این‌جا که ما آمدیم، نمی‌خواهم اسم بیاورم آمدیم در این باغ، ما باید بفهمیم که به‌غیر این باغ، خدا باغ‌هایی برای ما خلق کرده، این باغ هرچه هست مصنوعی است. این مدت دارد، مدتش ان‌شاءالله امیدوارم که حالا صد سال باشد، این صاحب باغ ان‌شاءالله تا صد سال باشد اما بعد از صد سال سقوط می‌کند. چرا؟ این به دست‌رنج یک کسی‌که ولایتی است این‌را خلق کرده، الان این درخت را خلق کرده؛ اما به کمک خاک. خدای تبارک و تعالی یک جاذبه‌ای به این خاک داده، به آن گفته که این‌ها را دربر بگیر اما قوتت را به این درخت بده، خدا به خاک امر کرده.

ببین، هر چیز را خدا مصداق گذاشته، این شیعه را گذاشته، آن سنی را گذاشته، این یهودی را گذاشته، آن مجوس را گذاشته، خاک هم همین‌ساخت است. مثلاً الان خاک‌هایی هست خاک شوره‌زار است، هرچه تویش بکاری هیچ می‌شود. پس این کشاورزها این‌ها را هیچ‌وقت در خاک شوره‌زار نمی‌ریزند، گندم را هیچ می‌کند، همه را هیچ می‌کند. شما هم همین‌است؛ اگر رفتی طرف بدعت‌گذار تمام اعمالت را هیچ کرده‌ای. اگر بدعت‌گذار را تصدیق کردی همه اعمالت را هیچ کرده‌ای. فرق نمی‌کند، خدای تبارک و تعالی یک نگاهی، نظری دارد از خاک تا نباتات، تا آسمان، تا زمین، دریاها. خدا یک‌نظر دارد، نظری به همه دارد، الان به این خاک امر کرده تو قوتت را بیاور به این‌ها بده. این درختی که الان کوچک است می‌نشانی، به قوت خاک این بزرگ می‌شود؛ اما به قوت خاک، به کمک آب.

تمام این عالم تنظیم است، شما باید الان آب که به باغ می‌دهی، «سلام‌الله علی‌الحسین» بگویی، «سلام‌الله علی الزهرا» باید بگویی، آقایی که این آب را باز می‌کنی. بفهمی این آب مهر زهراست، این آب الان در اختیار شماست، آیا گفتی «سلام‌الله علی الزهرا»؟ سلام بر زهرای‌عزیز، درود خدا بر زهرا، رحمت خدا بر زهرا، خدا می‌گوید زهرا خودش رحمت است؛ اما خدا [سلام به او] می‌گوید. هروقت [پیامبر] آمد [به معراج] سلام می‌گوید، سلام ما را به زهرا برسان؛ یعنی درود من به زهرا.

عزیزان من، شما یک‌قدری باید در این فکر بکنید، آنچه که فساد در این عالم به‌وجود می‌آید روی بی‌عدالتی به‌وجود می‌آید. بی‌عدالتی یعنی خدانشناسی، بی‌عدالتی یعنی نبوت‌نشناسی، بی‌عدالتی یعنی قرآن‌نشناسی. بی‌عدالتی یعنی خدانشناسی، بی‌عدالتی یعنی امر خدا را اطاعت نکردن؛ اما عدالت، همه‌چیز در عدالت است. عزیزان من، شما اگر بخواهید عدالت را افشا کنید چقدر خوب است، شما الان عدالت را در خانه‌ات پیاده‌کن همه از تو راضی‌اند، عدالت را در امر پیاده‌کن، خدا از تو راضی است. ببین یک بی‌عدالتی این دو نفر کردند، چه فاجعه‌ای به‌وجود آوردند؟ اصلاً نه بی‌عدالتی کردند، عدالت را کشتند، زهرای‌عزیز را کشتند، حالا هم چقدر طرفدار دارند.

«حب‌الزهرا حب‌الولایة»، حب زهرا حب خدا، حب زهرا حب نبوت، حب زهرا حب ولایت. حالا عزیز من، ما همه مدیون این ائمه‌طاهرین هستیم، چرا دست برمی‌دارید؟ عزیز من، چرا طرف خلق می‌روید؟ خیلی کلاه سرت می‌رود، اصلاً من عقیده‌ام این‌است: می‌گویم، کسی‌که برود طرفدار خلق [بشود]، یعنی [بخواهد] تأمین بشود، به تمام آیات قرآن این بت‌پرست است. یعنی خداپرست نیست که می‌خواهد یک خلقی تأمینش کند. یا به‌واسطه خلق عزت پیدا کند، این خدا را در قلب و در تمام اشیاءش کنار گذاشته، الان ببین چه‌خبر است در این دنیا. همین‌جور شدند که حالا خدا چه می‌گوید؟ این‌ها گفتند: «حسبنا کتاب‌الله»، کتاب خدا را ما قبول داریم. کجا کتاب خدا را قبول داری؟ کتاب خدا یک روح دارد، روحش علی است، روح قرآن امیرالمؤمنین است. من جداً می‌گویم هرکس حرف دارد بزند، اگر به‌من می‌گویند این‌را بگو، جوابش را هم به‌من داده‌اند. چرا [امیرالمؤمنین] روح است؟ بشر همه‌اش جسم است، چرا می‌گوید ایشان مُرد؟ چرا می‌گوید؟ جسم شما می‌میرد، تازه جسم شیعه واقعی هم نمی‌میرد، چرا؟ هستند دیگر، مگر حر [نیست که] جسمش هم در خاک [نمی‌پوسد]؟ خاک کوچک‌تر از آن‌است که به جسم شیعه واقعی جسارت بکند، [آن‌را] جزء خودش بکند، او خاک را جزء خودش می‌کند. ما هنوز به [شناخت] شیعه واقعی نرسیدیم، خاک به شیعه واقعی جسارت نمی‌کند. [مگر] رقیه‌عزیز [نیست که] گفت قبرش را آب گرفته؟ کندند دیدند آب گرفته، همان عبایی که حضرت‌زینب به او پوشانده عوض کفن، همان عبا به [تن] اوست. [قبر] حر را آمدند شکافتند، من مصداق می‌آورم برای شما، نگویید ایشان به‌اصطلاح غلو کرده، تو اصلاً غلو نمی‌فهمی چیست. اصلاً تو که می‌گویی غلو کرده، ولایت در قلبت نفوذ نکرده، ولایت حلقی داری. چه‌کسی می‌داند غلو یعنی‌چه؟ تو نمی‌فهمی، تو ادعای فهم می‌کنی، در صورتی‌که از همه نفهم‌تری. کسی‌که ولایت را نفهمد از هر نفهمی نفهم‌تر است. چرا می‌گوید «بل هم اضل»؟ از اضل بدتر است کسی‌که ولایت را نفهمد.

خوشا به حال شما رفقای‌عزیز که آمدید تمرین ولایت می‌کنید، قربانتان بروم تمرین ولایت، امروز می‌گویم، این‌ها درس کلاس اول و دوم و آخر است. شما باید دیپلم دارید، لیسانس بگیرید، لیسانس از دیپلم بالاتر است، باید دکترا بگیری. دکترا [بگیری] نه دکتر جسم باشی، آقای‌دکتر، باید دکتر روح هم باشی. هم دکتر روح باشی هم دکتر جسم، هم دکتر جسم باشی هم دکتر روح. خب، دکتر روح چه‌جور بشوم؟ باید به روح اتصال باشی، کارهایت باید از طرف روح باشد. روح یعنی ولایت، روح یعنی امیرالمؤمنین، روح یعنی امام‌حسین، روح یعنی وجود مبارک امام‌زمان، آیا هستی یا نه؟ یا به همین دکتری خودت کفایت کردی، یک چهارتا دکتر به تو بگویند. این‌که به تو می‌گوید، این یک اسم است، اسم نجات‌دهنده بشر نیست. اسم مثل عبادت است، به‌دینم، عبادت نجات‌دهنده بشر نیست. چقدر این‌ها اهل‌تسنن عبادت می‌کنند؟ یک پیرمردی بود قرآن را در مسجدالحرام تا صبح ختم کرد، گفت خدایا ما را با عمر محشور کن! بفرما. این از روح رفته طرف جسم، چرا می‌گوید بعد از رسول‌الله این‌ها مرتد و کافر شدند؟ چرا؟ این‌ها که هم قرآن را قبول دارند، هم عبادت‌های خیلی چیز می‌کنند. یک‌دوستی داشتم ماه‌رمضان رفته‌بود حج عمره، می‌گفت همین‌جور تخت زده‌اند در کوچه و بازار و این‌ها، همین‌ساخت مدام می‌گویند بیا افطار کن، بیا افطار کن. انفاق‌های مهمی دارند؛ اما انفاق باید امضایش ولایت باشد، یعنی انفاق باید قبولی داشته‌باشد، تو که با امیرالمؤمنین نیستی، انفاقت قبولی ندارد.

این عالم یک عالمی است تنظیم شده، این عالم یک عالمی است که خدا امر رویش گذاشته، این عالم یک عالمی است که می‌گوید «هو الخلق، هو الامر». این‌جور نیست که تو داری می‌روی. این ره که تو می‌روی به ترکستان است، به کردستان است، نه به بهشت، نه به فردوس، نه به ولایت.

عزیز من، قربانت بگردم، کار تو باید آن‌جور باشد که قبولی داشته‌باشد، قبولی این چیست؟ قبولی‌اش ولایت است، عدالت است. اگر عدالت داشته‌باشی تجاوزگر نیستی. عزیز من، من نمی‌خواهم بگویم، شما حسابش را بکن ببین امیرالمؤمنین یک بی‌عدالتی شده به یک بچه یهودیه. این بچه یهودیه در پناه اسلام بود نه آن یهودی‌ها که شما فکرش را می‌کنید، این‌ها می‌آمدند در پناه اسلام یک جزیه می‌دادند که راحت باشند. حالا [کسی] یک خلخال از پای این بچه یهودیه کشیده، خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، می‌گفت امیرالمؤمنین تا چندوقت نمازهای نافله‌اش را نشسته خواند، گفت کمر من عیب کرد. چرا کاری می‌کنید که کمر امام‌زمان عیب کند؟ چرا بی‌عدالتی می‌کنید به کمر امام‌زمان آسیب برسد؟ والله، امام‌زمان علی است، والله، امام‌زمان رسول‌الله است. خودش می‌آید می‌گوید منم نوح، منم آدم، منم پیغمبر آخرالزمان. چرا کاری می‌کنیم که کمر امام‌زمان عیب کند؟ کجا کمر امام‌زمان عیب می‌کند؟ موقعی‌که بی‌عدالتی کنی، موقعی‌که تجاوزگر باشی، موقعی‌که نزول بدهی یا نزول بگیری، به او [که می‌دهد] لعنت شده، به تو هم که می‌گیری لعنت شده، چرا این‌کار را می‌کنی؟ خب قانع و راضی بشو، پس تو آخر در این دنیا می‌خواهی چه‌کار کنی؟ تو الان حساب کن روزی چقدر خوراکت است؟ ببین اگر صد سال [زنده] بمانی داری، باز دوباره حرص می‌زنی این و این‌را درست می‌کنی. حالا روایتش را می‌خواهی؟ امام‌صادق فرمود حج می‌روند، عمره می‌روند، جاده هم صاف می‌کنند، سخاوت هم دارند، عاق پدر و مادر هم نیستند، ببین امام این‌جا را چقدر آگاهی دارد؟ می‌گوید اهل‌آتش است، دم از ما هم می‌زنند، می‌گوید دم می‌زنند. یابن رسول‌الله چرا؟ دست‌هایش را این‌طور می‌کند، می‌گوید این‌جور مال را چنگ می‌زنند. با همان مال می‌رود عمره، با همان مال نماز می‌خواند، با همان مال مکه می‌رود، می‌گوید اهل‌آتش است، دم زدن اهل‌آتش است. تو باید حقیقت ولایت را داشته‌باشی، حقیقت یعنی با ولایت عمل کنی. خب حساب‌سال داشته‌باش، حالا حساب‌سال اگر داشته‌باشی تازه از ترس جهنم حساب‌سال داری. تو اگر راست می‌گویی غیر حساب سالت هم صدتومان، دویست‌تومان، هزار تومان انفاق‌کن. خب یک انفاق هم داشته‌باش، الان در رفقای من هستند، یک‌وقت می‌بینی به‌قدر صد تومان می‌آیند می‌دهند، می‌گویند مال هدایای امام‌زمان، هستند دیگر. من به قربان بعضی‌ها بروم، خیلی حواسشان جمع است، می‌دانند من نه سهم امام می‌خورم، نه رد مظالم، نه صدقه، نمی‌خورم، یک‌وقت می‌آورند می‌گویند این مال خودت. چقدر حواس همه‌تان جمع است؟ من از همه‌تان تشکر می‌کنم اما باز هنوز آگاهی ما کم است. خب این‌قدر روی‌هم نگذار، یک‌خرده از این بردار به‌غیر حساب سالت بده به یکی. امروز این‌را اطعام بکن، امروز این بنده‌خدا را چیز [کمک] کن. الان این بنده‌زاده می‌داند دیگر، الان این بنده‌خدا کسی است چرخ‌ساز است، اجاره‌خانه ندارد بدهد، چیز ندارد، خب من هر دفعه صد تومان، پنجاه‌تومان به او می‌دهم. این [اگر] به‌غیر از ترس جهنم یک‌چیز هم اضافه بدهید، خدا هم اضافه به شما می‌دهد. چرا من امروز این صحبت را کردم که خدای تبارک و تعالی خودش یک‌چیزی به شما می‌دهد؟ وقتی شما همه‌چیز شدید، تند می‌شود اگرنه می‌گفتم، خدا هم چیزهایی به تو می‌دهد. چرا می‌گوید امام‌حسین هرچه داشت داد؟ خدا هم هرچه دارد، می‌دهد به امام‌حسین. خب فرق نمی‌کند، تو هم یک‌قدری از این‌کارها بکن. او بچه‌اش را، همه چیزش را انفاق کرده، تو یک‌خرده مال انفاق‌کن در راه مردم، الان وضع مردم یک‌قدری ناجور است قربانتان بروم. اگر خدا به تو داده، الان دارد امتحانت می‌کند، مدام روی‌هم، روی‌هم نگذار، یک‌قدری انفاق‌کن. ببین امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) چطور این کسی [خلخال از پایش کشیدند] مثل بچه خودش حساب کرده، که اگر یک‌چیز به بچه خودش بشود، جرم شده، می‌گوید ظلم به این شده، به این بچه یهودی [هم شده]، کمر من عیب کرده. «انما المؤمنون اخوة» همه ما با هم برادریم، ما همه باید هماهنگ باشیم. عزیزان من، قربانتان بروم، اگر از پول گذشتی از پل می‌گذری. (صلوات بفرستید)

حالا خدا چرا این‌قدر دارد در عدالت پافشاری می‌کند؟ می‌بیند اگر عدالت داشته‌باشی، همه‌چیز داری، خدا می‌خواهد دارای همه چیزت بکند، این‌است که این‌همه خدا روی عدالت حساب کرده. شما ببین اگر این دو نفر عدالت داشتند، زهرای‌عزیز را این‌جور می‌کردند؟ این نه [این‌که] زهرا را زده، نه [این‌که] زهرا را سیلی به او زده، نه [این‌که] زهرا را پهلویش را شکسته، پهلوی تمام این خلقت را شکسته. جریمه این خیلی است، تمام قلب دوستان او را این دو نفر جریحه‌دار کردند. من والله بالله به خدا می‌گویم، می‌گویم اگر بهشت را به‌من بدهی، همه این خلقت را بدهی من ناراحتم، اصلاً من خلقت را کنار انداختم، نه یک باغ و یک دکان و نمی‌دانم یک کاخ و ماخ، خلقت را کنار انداختم. می‌گویم من جریحه‌دارم، چرا؟ مگر من یادم می‌رود؟

یکی از این علما دیروز خانه ما آمده‌بود، بنا کرد [گفتن؛] هرکس زهرا را بخواهد نمی‌دانم خدا می‌گوید من را خواسته. هرکس زهرا را بخواهد نمی‌دانم [خدا می‌گوید] در محشر چه به او می‌دهم، در معاد چه می‌دهم. گفتم فرحزاد، مگر ممکن‌است زهرا را آدم نخواهد؟ این غیرممکن است دوست‌علی، زهرا را نخواهد. چه می‌گویی، مدام اگر اگر درآوردی؟ به تمام آیات قرآن، اگر خدای تبارک و تعالی همه این عالم را به‌من بدهد من ناراحتم، یعنی من تأمین نمی‌شوم تا زمانی‌که وجود امام‌زمان بیاید، احقاق حق از این‌ها بکند. جرایح دل شیعه آن‌موقع شاد می‌شود که بیاید احقاق حق از دشمنان این‌ها بکند. الان دشمن‌ها دارند می‌زنند و می‌خوانند و می‌رقصند. جلوی رقص این‌ها را بگیرد، جلوی اطوارهای این‌ها را بگیرد، جلوی عشق این‌ها را بگیرد، این‌ها پشت به زهرا، پشت به ولایت کردند، اگرنه شیعه که نباید این‌قدر بخندد. نه این خنده‌هایی که ما می‌کنیم، این خنده‌ها خنده ولایت است. آن‌ها که در این تئاترها، در این سینماها، در این‌جاها که خدا گفته نرو می‌روند. آن‌ها همین‌ساخت عشق دارند می‌کنند، تند می‌شود با یک عده‌ای... این‌که دور هم می‌نشینیم بخندیم این خنده‌ها باید باشد. این‌ها خنده‌های ولایت است، یک‌قدری دوستان امیرالمؤمنین تازه می‌شوند، حالی به حالی می‌شوند. چرا من یک‌دفعه یک شوخی‌هایی می‌کنم؟ می‌خواهم یک‌خرده حالی به حالی بشوید.

گفته‌ام، خب حالا این‌جا هم می‌گویم بالاخره، گفت یک‌نفر آمد [خدمت پیامبر] گفت که این بچه [می‌خواهد به‌دنیا بیاید] چه‌جور می‌شود؟ گفت [فرشته‌ای] رحم را باز می‌کند، گفت نیامده هم‌بیاورد، خندیدند. پیغمبر فرمود این مرد آمرزیده‌شد، چون‌که دوستان‌علی را خنداند. یک‌وقت یک حرف‌هایی است که خیلی چیزی نیست؛ اما شیعه باید مثل آتش خال‌ریزه [آتش زیر خاکستر]، اگر می‌خندد این دلش پیش زهرا باشد. چرا امام‌حسین می‌گوید قبر من در دل شیعه‌هاست؟ این قبر امام‌حسین باید مدام در نظرت باشد، اگر این‌جور باشد شعبده‌باز نمی‌شوی عزیز من. (صلوات بفرستید)

قربانتان بروم، حالا شما باید یک‌قدری همین‌ساخت که نشستید، این‌هایی که دارید می‌نویسید بنویسید، همین‌ساخت که نشستید یک‌نگاه در این دنیا بکنید. یک‌نگاه از زمان آدم ابوالبشر بکن که خدا چه‌جور پاداش می‌دهد، هیچ‌کسی را خدا نمی‌بیند، چه‌جور نمی‌بیند؟ یعنی ملاحظه هیچ‌کسی را نمی‌کند، تا پسر آدم این‌کار را کرده اهل‌جهنم است [با این‌که] پسر پیغمبر است، چرا؟ حالا پسر ابابکر را [امیرالمؤمنین] می‌گوید محمد بن ابابکر [پسر من است]، چرا؟ این ولایت دارد. مگر نزد قابیل، هابیل را کشت؟ از آن‌زمان باید ببینید چه‌جور می‌شود. همان‌جور بیایید زمان نوح را نگاه کنی، مگر این‌ها چه کردند؟ این‌ها فقط نوح را قبول نداشتند، خدا با آن‌ها چه‌کرد؟ زمان لوط را ببینی، چه‌کار می‌کردند این‌جوری شدند؟ مگر تو نمی‌شوی؟ ما همه این‌که الان [مثل آن‌ها عذاب] نمی‌شویم، پیغمبر یک پرده‌ای کشیده روی ماها. یعنی گفت امت من نمی‌خواهم مثل آن‌ها باشد، [خدا] گفت باشد. اگرنه الان چه‌جور است؟ مگر نیستند؟ این‌قدر شلوغ‌کاری دارند می‌کنند، نمی‌خواهم بی‌حیاگری کنم. چه شلوغ‌کاری‌هایی دارید می‌کنید؟ شما نمی‌کنید، می‌کنند. الحمد لله شما ولایتتان کامل شده اما باید نگاه کنید، یقین ولایت خیلی بالاست. این‌نیست که ما امیرالمؤمنین را قبول داریم به «الیوم اکملت لکم دینکم»، این یک صدری است که ما جهنمی نیستیم. ما نمی‌خواهیم [که فقط] جهنمی نشویم که این‌کار را می‌کنیم، ما باید مافوق این‌ها را ببینیم. تو نباید این‌قدر که یک بهشت به تو دادند قانع بشوی، نه. ما مافوق بهشت را می‌خواهیم، ما آن‌کسی را می‌خواهیم که بهشت را خلق کرده، می‌خواهیم از آن دریچه بیاییم در بهشت. حالا عزیز من باید نگاه کنی، این‌که عدالت می‌گویم، ببین هر کسی بی‌عدالتی کرد چه جرمی دارد؟ خدا چیز [تعارف] ندارد با کسی، عزیز من، قربانت بروم، شما بیا مجرم نباش. والله اگر عدالت داشته‌باشی مجرم نیستی. ببین یکی از [صفات] خدا، دوباره تکرار می‌کنم [این‌است که] می‌گوید خدا عادل است و ظالم نیست. پس یعنی‌چه؟ تو اگر این‌کار را بکنی ظالم نیستی، پس ظالم کیست؟ ظالم آن‌است که عدالت ندارد. اگر تو عدالت داشته‌باشی، هر کجا بروی اصلاح می‌کنی، نه فساد بکنی. آدمی که عدالت ندارد هر کجا می‌رود فساد می‌کند، آدمی که عدالت دارد، هر کجا می‌رود اصلاح می‌کند.

من الان یک‌وقت آن‌جا نشستم می‌بینم یک مورچه یک‌چیزی دهانش است دارد می‌آید، (این‌است که می‌گویم باید این‌جوری باشید. هرچه که برایتان پیش می‌آید شما باید این‌قدر آگاهی داشته‌باشید که کارهای ائمه و آن‌ها در نظرتان باشد، اگر در نظرت باشد خلاف نمی‌کنی) من تا این مورچه می‌آید چیز دهانش است، می‌بینم الان به پایم گیر می‌کند، پایم را این‌طور می‌کنم مورچه رد بشود. فوری یاد این می‌افتم که امیرالمؤمنین [فرمود اگر تمام دنیا را به‌من بدهند که با گرفتن پوست جویی از دهان مورچه‌ای خدا را نافرمانی کنم هرگز نمی‌کنم] تمام این دنیا را بی‌ارزش می‌کند که [در مقابل آن] من یک جو را از دهان مورچه بگیرم، یعنی این‌قدر می‌خواهم به یک مورچه ظلم نشود. من تا این مورچه را می‌بینم یاد حرف امیرالمؤمنین می‌افتم. اگر بخواهید آگاهی داشته‌باشید تا کار برایتان جور می‌شود یاد آن‌ها بیفتید، که این‌ها چه‌جور بودند؟ این‌است اطاعت ولایت، نه این‌که بگوییم ما اطاعت از ولایت می‌کنیم. کارهایی که برایت پیش می‌آید باید آگاهی داشته‌باشی، آن‌وقت ظلم نمی‌کنی. امیرالمؤمنین، علی (علیه‌السلام) کارش این بوده، تا هزارتا هم نوشته‌اند نخلستان داشته، یکی‌اش را [می‌فروخته]، می‌برده مسجد می‌داده به مردم. تو چه می‌دهی به مردم؟ یک‌نفر بود وقتی‌که امیرالمؤمنین داشت این‌ها را هدایا می‌داد به مردم، به امیرالمؤمنین گفت به این‌که دادی [مال] دارد. [امیرالمؤمنین] گفت خدا مثل تو را زیاد نکند، گفت خدا مثل تو را زیاد نکند که فضولی کنی، فضولی‌اش را من می‌گویم، چرا؟ اصلاً کارهای امام به‌غیر این‌است، متوجهی دارم چه می‌گویم؟

می‌گویم در زمان امیرالمؤمنین بود، یک‌زنی بود خیلی بدکاره بود، امیرالمؤمنین یک‌چیز حسابی به او داد. یکی بود دارا بود، امیرالمؤمنین یک‌چیز حسابی به آن دارا داد، متوجهی؟ یکی فسادکار بود، یک‌چیز حسابی به این داد. خیلی اصحاب ناراحت شدند، چرا داده؟ حالا آن‌که داد [به آن دارا] به خود آمد، گفت امیرالمؤمنین که به‌من داده، من نباید به مردم بدهم؟ از سخی‌ها شد. آن‌زن که به او داد، گفت امیرالمؤمنین این‌را به ما داده، دیگر ما خلاف نکنیم، دیگر خلاف‌گر نشد. آن یارو [فسادکار] هم همین‌جور. یعنی این عطایی که کرد امیرالمؤمنین، این‌ها همه را از گناه بازداشت. اما مثلاً من می‌گویم چرا دادی؟ چون‌که تو داری ظاهر را می‌بینی، امام هر کاری می‌کند درست‌است، هیچ‌کس نباید فضولی کند، اگر فضولی کند از نفهمی‌اش است. چون‌که امام کار بی‌امر نمی‌کند، در صورتی‌که خودش امر است. همین کارها را دارند می‌کنند، ایراد می‌کنند دیگر. حالا هم همین‌است به کارها ایراد می‌کنند، یک سؤال‌هایی می‌کنند که آدم شاخ درمی‌آورد. تو باید ولایت را غیر از خودت بدانی، ولایت را باید فهم همه خلقت بدانی، فهم همه خلقت که اشتباه نمی‌کند که، تو اشتباه‌کاری، تو نمی‌فهمی. مگر تا یک‌چیزی این‌جایت گذاشتی تو فهمیده شدی؟ تا یک‌چیزی آن‌جایت گذاشتی مگر فهمیده شدی؟ این‌که بدتر شد که، (صلوات بفرستید.)

عزیز من، بگذار او یک‌چیزی به تو بدهد، او یک‌چیزی به یک جایت بگذارد، خلق که بگذارد درست نیست. بگذار خدا بگذارد، بگذار پیغمبر بگذارد، بگذار ائمه بگذارند قربانت بروم. یک‌دفعه می‌گذارد می‌گوید متقی است تمام اعمالش را قبول کردم، می‌خندی به این حرف‌ها؟ یک‌دفعه اصحاب یمینت می‌کند، چه‌کارت دارد می‌کند؟ بگذار او به تو نمره بدهد، نمره‌های خلق مثل درجه می‌ماند که این‌جایت یک درجه می‌زند، این‌را می‌کند. یک ستاره می‌گذارد این‌جایت، فوری آن‌را درمی‌آورد. اما مواظب باش ستاره آسمان را چه‌کسی خلق کرده؟ بگذار او ستاره بگذارد این‌جایت. کجا ستاره می‌گذارد؟ آن‌موقع‌که به نور ولایت آشنایت می‌کند. کجاییم ما؟ تو از خلق بگذر، او تحویلت می‌گیرد. ما از خلق نگذشتیم، پابند خلقیم، پابند دنیاییم، قربانت بروم، عزیز من، فدایت بشوم، گوش بده.

تو بلبل باغ ملکوتی نه از عالم خاک، اصلاً تو از خاک خلق شدی؛ اما خدا می‌خواهد از خاک نجاتت بدهد. کجا نجاتت می‌دهد؟ شما یک تربت امام‌حسین ببین خاک بوده، مگر خاک نیست؟ حالا شفا شده، حرام هم بوده، [حالا هم] حلال شده، هم شفا شده. خدا می‌خواهد تو را شفا قرار بدهد اما مردم را شفا بدهی، سخی باشی، با عدالت باشی، با سخاوت باشی، با رحم باشی، خودخور نباشی. ببین امام‌صادق چه می‌گوید؟ امام‌صادق گفتم دوباره تکرار می‌کنم روی مناسبت، می‌گوید مکه می‌روند و عمره می‌روند، انفاق دارند، صدقه هم می‌دهند، عاق پدر و مادر هم نیستند، می‌گوید قرآن هم سر می‌گیرند، این‌ها اهل آتشند. می‌گوید یابن رسول‌الله چرا؟ می‌گوید مال را چنگ می‌زنند، همه‌اش به‌فکر خودش است، مثل چهارشاخ. چهارشاخ این‌طور می‌کند، دیده‌اید که سر خرمن‌ها، من دیده‌ام. صلوات بفرستید.

پس دوباره تکرار می‌کنم آنچه که فساد در این خلقت شده و می‌شود از بی‌عدالتی است، باید عدالت داشته‌باشی. خدای تبارک و تعالی می‌گوید عادل است و ظالم نیست، ظلم‌کننده آن‌است که عدالت ندارد. قربانتان بروم، دلم می‌خواهد همه کارهایتان روی عدالت باشد. اگر روی عدالت شدی وصل به خدا می‌شوی، چون‌که خدا عادل است دیگر. ببین خدا می‌گوید مثلی، کیست مثل من امر بشود؟ خب می‌شوی دیگر، زمانی مثل خدا می‌شوی که امر خدا را اطاعت کنی. اما خدا امرش را هم حواله کرده، می‌گوید امر من علی‌بن‌ابوطالب است، امر من زهرای‌عزیز است. فکر آن‌ها باشید، ببینید آن‌ها چه رویه‌ای داشتند تو رویه [آن‌ها را در پیش بگیر]، نرو رویه انگلیس و آمریکا و مردمی که پیرو آن‌ها باشند [در پیش بگیر که] خودت را آن رنگ بکنی، بیا این رنگ بکن. مگر [رویه] آن‌ها اشتباه بوده؟ نه والله، چه‌جور بودند آن‌ها؟ خانم‌های عزیز به شما هم می‌گویم، شما بیا مثل زهرا بشو، زهرا رویش را می‌گرفت، زهرای‌عزیز چادر داشته، حفظ می‌کرده خودش را، چرا این‌جوری می‌شوید شما؟ چرا می‌روی خودت را مثل خانم‌های انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها می‌کنی؟ خب با آن‌ها محشور می‌شوی، بیا مثل این شو، با این محشور شو. مگر خدا نمی‌گوید به عمل هر قومی راضی باشی جزء آن قومی؟ توجه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟ چرا این‌جوری شدیم ما؟ پس ما حقیقت زهرا را قبول نداریم، ما حقیقت امیرالمؤمنین را قبول نداریم. چرا به تو می‌گوید که [آخرالزمان] اگر یکی با دین از دنیا برود ملائکه تعجب می‌کنند؟ چون‌که ما پشت به حقیقت کردیم، اصلاً اعمالت پیداست پشت به ولایت کردی. عزیز من، تو باید بیایی اتصال به ولایت بشوی، خودت را شبیه [ولایت کنی]. چقدر این آخوندها به ما گفتند که شبیه [شدن] به کفار حرام است؟ آقایان چقدر به ما گفتند؟ چرا تو خودت را شبیه به کفار می‌کنی؟ تشبه به کفار حرام است، چرا خودت را تشبه به کفار می‌کنی؟ تشبه [به کفار] حرام است.

عزیز من، قربانتان بروم، هست دیگر، بیا سلمان بشو، اباذر بشو، میثم بشو، مقداد بشو. هست، بودند و هستند. اصلاً چرا می‌گوید بعد از رسول‌الله این‌ها همه مرتد شدند، الا قلیل؟ دوباره تکرار می‌کنم، مرتد به ولایت شدند. خدا [می‌گوید] مرتد به ولایت، کافر است، ما که نمی‌توانیم مرتد به خدا بشویم. خدا «لم‌یلد و لم‌یولد» است، خدا هست، خدا کیست؟ او که علی را خلق کرده، او که قرآن به ما نازل کرده، او که امر به ما نازل کرده. قربانتان بروم، بیایید همیشه پرچم امر داشته‌باشید، حرکت که می‌کنید هر کجا امر خدا و پیغمبر است اطاعت کنید، هر کجا نیست نکنید. دوباره تکرار می‌کنم حالا کمیل آمده می‌گوید: ما الحقیقة؟ [حقیقت چیست؟] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوید: تو [را] چه به‌ حقیقت؟! [۱] [کمیل] نمی‌شناسد علی را، حالا ایستاد [تا] شناخت [که حقیقت خود امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.] حالا که شناخت، می‌گوید دست و جوارح خودت را نزد خدا بگذار. یعنی به تو می‌گوید این دست و جوارح خودت امر خدا را اطاعت کند. خدا دست می‌خواهد چه کند؟ پا می‌خواهد چه کند؟ امیرالمؤمنین دارد این‌را می‌گوید، می‌گوید عزیز من برو [دست و جوارح را] نزد خدا [بگذار]. این دست تو چیز ظالمانه ننویسد، این قلم تو کار بد نکند، این پای تو جای غیر خدا نرود، چشم تو غیر خدا نگاه نکند. پس تو اگر امر خدا را اطاعت کردی، امر ولایت را اطاعت کردی. اگر امر ولایت را اطاعت کردی، امر خدا را اطاعت کردی. خیلی قشنگ است والله، توجه می‌کنید می‌گویم یعنی‌چه؟ (یک صلوات بفرستید)

حالا اگر امر را اطاعت کردی خدا تو را امرالله می‌کند، والله امرالله می‌کند تو را. مگر امرالله نبودند؟ نیستند؟ چرا آن‌ها را امرالله کرد؟ تو بیا امر را اطاعت‌کن، گفتم خدا یک صفاتی دارد به‌نام صفات‌الله به تو می‌دهد. اما امر را اطاعت‌کن، در امر باشی. ببین به یک مورچه نمی‌شود ظلم کرد، به آدم، انسان که هیچ. شما باید دوباره تکرار می‌کنم، اگر عدالت داشته‌باشی همه‌چیز داری. اگر عدالت داشته‌باشی، والله به‌دینم عدالت داری تو کاملی. ولایت با عدالت، [داشته‌باشی] تو کامل کاملی، آن‌وقت چرا؟ این‌ها امر خداست. ولایت و عدالت امر خداست، حالا اگر تو امر خدا را اطاعت کردی دیگر همه‌چیز هستی. (صلوات بفرستید)

خدایا عاقبتتان را به‌خیر کن.

خدایا ما را با خودت آشنا کن.

خدایا ما را بیامرز.

خدایا این رفقای من سخی هستند، سخی‌تر شوند.

رفقا، به‌فکر آخرتتان باشید، «انما الدنیا فناء و الآخرة بقاء». اگر آدم راست، راستی تصدیق کند، اگر قیامت را تصدیق کنید، عدالت هم دارید. اگر ولایت را تصدیق کنید، عدالت هم دارید. اگر تصدیق کنید خدا را، عدالت هم دارید. چون‌که عدالت تو را حفظ می‌کند، تمام افکارت را حفظ می‌کند. اصلاً آدم با عدالت خلاف نمی‌کند، چون‌که دائم در عدالت است. تا می‌خواهد حرف بد بزند، نمی‌زند، بداخلاقی کند، نمی‌کند. هر کاری می‌خواهد بکند، عدالت وقتی در نظرش می‌آید نمی‌کند. هر کاری هم که دنیا شده، بی‌عدالتی می‌شود.

خدایا عدالت را [می‌دهی]، یقین عدالت هم به ما بده. ما عدالت را مراعات کنیم.

خدایا عدالت خشنودی خدا و رسول و ائمه است، ما آن‌را مدارا کنیم. یعنی چطور مدارا کنیم؟ یعنی یواش‌یواش ما این‌را قبول کنیم، وقتی قبول کردیم به آن عمل کنیم. (با صلوات بر محمد)

بسم الله الرحمن الرحیم

«انا انزلناه فی لیلة‌القدر، و ما ادراک ما لیلة‌القدر، لیلة‌القدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر، سلام هی حتی مطلع الفجر»

جای دیگر اشاره کردم، خدای تبارک و تعالی ملائکه را نازل می‌کند به روح. پس در تمام خلقت به‌خصوص این دنیا کسی ادعا نکند که حالا مثلاً ملائکه به‌من نازل می‌شود. ملائکه نازل می‌شود به روح؛ روح، وجود امام‌زمان است. اما حالا حرف من این‌است، وقتی ملائکه نازل می‌شود به روح، همان که گفتم که؛ در عرش خدا این دوازده‌امام، چهارده‌معصوم که می‌روند، امام‌صادق می‌فرماید که جدمان برای ما صحبت می‌کند؛ یعنی عنایت خدا، لطف خدا، علم خدا حد ندارد. کسی از مشهد آمد، یکی از علمای خیلی مهم مشهد از من سؤال کرد که این‌ها کاملند چطور می‌شود که امام‌صادق می‌گوید که جدمان برای ما صحبت می‌کند؟ گفتم این‌ها کامل هستند، کاملی نیستند که [نسبت به خدا کامل باشند]، یعنی به این‌ها علم خلقت داده‌شده چون‌که خلقت احتیاج به این‌ها دارد؛ اما علم خدا که به خلقت مربوط نیست، او آنقدر علم دارد که شاید به این‌ها یک ذراتی علم داده‌باشد، علم خدا که بی‌حد است. آن‌وقت ایشان خلاصه قبول کرد.

پس حالا که [ملائکه] به امام‌زمان نازل می‌شود، «ملائکة و الروح» به روح نازل می‌شود. حالا حرف من این‌است، حالا که به روح نازل می‌شود، آقا امام‌زمان آن امری که به شما می‌کند آن نازله است، یعنی باید امر امام‌زمان را اطاعت کنی. او به شیعه‌ها نازل می‌کند؛ یعنی به همه، هر کسی‌که نافرمانی بکند خلاف نازله را کرده، مثل این‌که نستجیر بالله امام‌زمان نمی‌تواند خلاف بکند، پس خلاف تویش نیست که بکند. اما شما خلاف تویت است، حالا نباید خلاف کنی. آن به تو نازل می‌شود، باید این‌که نازل‌شد امر را اطاعت کنی.

حالا دوباره من تکرار کنم: «انا انزلناه فی لیلة‌القدر، و ما ادراک ما لیلة‌القدر، لیلة‌القدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکة و الروح، فیها باذن ربهم من کل امر»؛ به اجازه رب ملائکه نازل می‌شود به روح، حالا گفتم آن امر امام، نازل است به شماها، اگر شما آن امر را اطاعت کنید درست‌است. حالا خود امیرالمؤمنین چه می‌گوید؟ من یک مصداق برای شما بیاورم، از امیرالمؤمنین سراغ می‌گیرند که علما، فقها، صدیقین، همه و همه، از آن‌ها سؤال کردیم چه روزی خوب است؟ در هفته می‌گویند شب‌جمعه، می‌گوید در ماه اول ماه، [در] سال شب‌قدر. می‌گوید من که امیرالمؤمنین هستم می‌گویم هر روزی که گناه نکنید. شب‌قدر را هم امیرالمؤمنین چه‌کار می‌کند؟ می‌گذارد این‌طرف، اگر تو گناه کردی از شب‌قدر استفاده نمی‌کنی. چرا؟ حالا معلوم می‌شود که امر امام‌زمان قدر است، تو باید امر را اطاعت کنی.

از آن‌طرف هم باز امام‌صادق می‌فرماید که شما عضو مایید، موقعی‌که گناه کردید جدا می‌شوید. پس حرف من این‌است که عزیزان من، قربانتان بروم خیلی باید مواظب باشید. حالا چه می‌شود که شما گناه نکنی؟ باید ولایت داشته‌باشی، عادل باشی، عدالت داشته‌باشی. اگر عدالت داشته‌باشی اصلاً تجاوزگر نیستی، اگر عدالت داشته‌باشی گنه‌کار نیستی. اگر عدالت داشته‌باشی، همه امر است. چون‌که من دوباره اول نوار گفتم که ولایت، عدالت، سخاوت، آن‌وقت شما در امری. این‌هم که می‌گویند که اگر تقلید نکنی، عملت باطل است، یعنی این‌جا تقلید امام‌زمان را نکنی عملت باطل است. چرا باطل است؟ می‌روی عمل خودت را به‌جا می‌آوری، ایده خودت را به‌جا می‌آوری، خب باطل است. تو باید امام‌زمانت را بشناسی، قبول کنی و امر ایشان را اطاعت کنی. حالا اگر امر امام‌زمان را اطاعت کردی، هم امر خدا را اطاعت کردی، هم امر ولی را اطاعت کردی که امام‌زمان ولی است، هم امر قرآن را اطاعت کردی.

حالا اهل‌تسنن نه، این‌ها رفتند امر را گذاشتند کنار، امر خودشان را اطاعت کردند. یک عده‌ای هم آمدند امر آن‌ها را اطاعت کردند، حالا خدا می‌گوید این‌ها بعد رسول‌الله مرتد و کافرند. آقا امام‌حسین هم می‌گوید من کشته جلسه بنی‌ساعده‌ام. حالا یک‌وقت می‌بینی اصلاً بعضی‌ها که دارند یک کارهایی می‌کنند، نه این‌که حالا مثلاً بگوییم که حکومت یک‌جلسه بنی‌ساعده درست می‌کند، ممکن‌است تو هم درست‌کنی. تو چهار نفر دور خودت جمع کردی، به‌غیر امر حرف می‌زنی، این جلسه هم مثل جلسه بنی‌ساعده است. پس خیلی باید توجه کنی، اشخاصی که دور هم جمع می‌شوند باید فقط حرف ولایت را بزنند. اگر حرف دیگر بزنند، به نظر ولایی من، آن مشابه جلسه بنی‌ساعده است. چرا؟ خدا به پیغمبرش می‌گوید حرف از خودت بزنی رگ دلت را قطع می‌کنم، تو چه‌کاره‌ای؟ پس هست، عده‌ای هستند که به یک عناوینی جلسه درست می‌کنند، این‌ها به‌غیر امر حرف می‌زنند. خیلی باید توجه داشته‌باشید، در هر جلساتی شرکت نکنید. یا جلساتی که شرکت می‌کنید اول ابعاد آن جلسه را باید در نظر بیاورید.

منحصر نیست به عمر و ابابکر که جلسه بنی‌ساعده درست کردند، بنی‌عباس هم درست کردند، مگر هارون نکرد؟ مأمون نکرد؟ این‌ها نکردند؟ آن‌ها هم درست کردند دیگر، در هر زمانی ولی را گذاشتند کنار، زمان معاویه امیرالمؤمنین را گذاشت کنار. می‌گویم تمام خون شهدا، هر چه که گناه است گردن آن دوتا، [یعنی] عمر و ابابکر است؛ اما خب این‌ها هم مشابه آن‌است. آن‌ها آن‌زمان امیرالمومنین را کنار گذاشتند، بنی‌عباس امام‌حسن [عسکری] را کنار گذاشت، [همین‌طور] امام‌صادق را کنار گذاشت. پس این‌ها را کنار گذاشتند، این آدم جزء جلسه بنی‌ساعده است، چرا لعنت شده؟ هم به عمر و ابابکر لعنت شده، هم به بنی‌عباس لعنت شده، این بنی‌عباس سیدند، بچه‌های عباسند؛ اما چون‌که اطاعت نکردند از امر امام مورد لعنت هستند. من هم همین‌جورم، من هم باید اطاعت کنم. اطاعت امام به ما واجب است و اطاعت امام همان‌است که این ائمه سنت پیغمبر را افشا می‌کنند. نماز است، روزه است، زکات است، خمس است، سهم امام است، انفاق است، حالا اگر شما این‌کار را کردی جزء جلسه بنی‌ساعده نیستی. اما اگر کسی این‌ها را انکار کرد از خودش حرف زد، درست می‌کنند دیگر، این‌کار را این‌جوری کن، این‌کار را این‌جوری کن، این دارد امر خودش را اجرا می‌کند. پس رفقا باید مواظب باشید در هر جلسه‌ای نروید.

حالا ببین امام‌صادق چه می‌گوید؟ می‌گوید وقتی دور هم می‌نشینید حرف ما را بزنید من غبطه می‌خورم به آن جلسه. غبطه نمی‌خورد امام‌صادق به جلسه بنی‌ساعده، باید توجه داشته‌باشی. به چه‌چیز غبطه می‌خورد امام‌صادق؟ [جایی] که حرف آن‌ها زده‌شود، چرا حرف آن‌ها؟ چون‌که حرف اتصال به امر است، وقتی شما حرف امامت را شنیدی، اتصال به امر می‌شوی. وقتی اتصال به امر شدی کارت درست‌است؛ اما نه اتصال به خلق بشوی، حرف من این‌است. بعضی جلسات اتصال به خلق است، تو باید جلسه بگیری اتصال به امر بشوی. وقتی اتصال به امر شدی این‌را امام‌صادق تأیید کرده، می‌گوید غبطه می‌خورم، یعنی کاش من در این جلسه شرکت می‌کردم. حالا این جلسه این‌قدر احترام دارد، نه [این‌که فقط] احترام این‌جا دارد، احترام به ماوراء دارد، احترام به ملائکه آسمان دارد. ملائکه آسمان این‌قدر گریه و زاری می‌کنند در پیش [ذات] اقدس الهی [که] خدایا ما برویم در مجلس امام‌حسین. حالا وقتی می‌آیند مجلس طی شده خودشان را می‌مالند به دیوارها. چون‌که نگاه نکن ضبط صوت داری، این دیوار هم ضبط صوت است، ضبط می‌کند اعمال شما را، پرده اعمالت را ضبط می‌کند، یعنی یک شعوری دارد. مگر امام‌رضا نبود به [نقش] آن شیرها گفت دشمن خدا را بخورید، شیر شد؟ پس یک قوه‌ای در این‌ها هست. حالا می‌آیند خودشان را می‌مالند به این دیوارها و حرکت می‌کنند. حالا ملائکه‌ها می‌آیند این‌ها را می‌بوسند، این عین همان‌است که شما الان می‌روی امام‌حسین زیارت می‌کنی، می‌آیند تو را می‌بوسند. می‌گوید تا هفتاد نفر کسی زائر امام‌حسین را ببوسد ثواب می‌برد. تا هفتاد نفر که بیایند، ایشان [را ببوسند] نه یک‌نفر، او بوسیده، او بوسیده، او بوسیده، تا هفتاد نفر ثواب می‌برد. چرا؟ این اتصال شد به جسم؛ اما الان این‌که من می‌گویم اتصال می‌شود به روح، بالاتر است. پس ملائکه همه افتخار می‌کنند به این‌که اجازه گرفته‌اند آمده‌اند در مجلس امام‌حسین. اما مجلس امام‌حسین باشد. این مجلس، مجلس امام‌حسین باشد نه جلسه بنی‌ساعده. (صلوات بفرستید)

پس عزیزان من هر کجا پایت می‌رود نرو، اگر شما راست، راستی بخواهی نروی خدا ملک می‌گذارد برایت هدایتت می‌کند، نمی‌گذارد بروی در مجلس؛ اما نخواهی به‌قول من خودت موس موسکت شود بروی. اگر واقع تو بخواهی بفهمی، خدای تبارک و تعالی فهم به تو می‌دهد. من به شما گفتم، نمی‌خواهم این حرف را از خودم بزنم، مصداق می‌خواهم بیاورم. من به شما گفتم که ما خانه‌مان دم خانه بهاءالدینی بود، حالا خانه یکی از این به‌حساب طلافروش‌ها آن‌جا دم مدرسه آسیدصادق [بود]. من منبر پسر حاج‌شیخ‌عباس را دوست داشتم، دیدم صحبت می‌کند، اوایلش بود، من فوری از پشت‌بام آمدم پایین و رفتم. رفتم در خانه این، دیدم که هنوز آب لوله‌کشی نبود، این بلد بود و خلاصه بشکه‌هایی گذاشته‌بود بالای پشت‌بام، آن‌وقت این‌جا یک حوض بزرگی بود آب فواره می‌زد. آن‌وقت دور خانه را تخت‌هایی گذاشته‌بود که حضار مجلس روی این تخت‌ها بنشینند، خیلی این با جلالت بود. ما رفتیم برویم دیدیم نمی‌توانیم، دوباره این‌طور کردیم دیدیم نمی‌توانیم، اصلاً نمی‌توانیم برویم. برگشتیم، یک‌خرده که رفتیم گفتیم فلان، فلان‌شده دیوانه شدی آخر تو؟ آخر چرا [نرفتی]؟ دیدم نمی‌رود. صبح آمدم نزدیک خانه بهاءالدینی آن‌جا یک نانوایی بود نان بگیرم، برادر آقای بهاءالدینی من را صدا زد، گفت بیا این‌جا ببینم. آمدم، گفت این انگشتر چقدر می‌ارزد؟ گفتم والا من وارد نیستم، پنجاه، شصت تومان می‌ارزد. گفت این انگشتر را این حاج‌آقا جلال خرید از یک زن دو تومان، وقتی خرید گفتم حاج‌آقا این‌را می‌دهی به‌من؟ گفت این صد تومان می‌ارزد، گفت به‌من داد شصت تومان. خب، این مؤمن پایش نمی‌رود در این مجلس، نمی‌رود، حافظ دارد می‌کشد او را عقب.

باباجان، بیایید امر را اطاعت کنید، خدا حافظ می‌گذارد، به حضرت‌عباس می‌کشاند شما را از گناه این‌طرف. یک‌دفعه می‌بینی محبت پول را از دلت بیرون می‌کند، پول را انفاق می‌کنی. یک‌دفعه محبت خودت را [از دلت بیرون می‌کند، خودت را] انفاق می‌کنی، مگر من چه‌کسی هستم؟ چه‌جوری هستم؟ من دلم می‌خواهد همیشه امر را اطاعت کنم، روی امر بروم، متوجهی؟ آخر بی‌انصاف بی‌رحم، تو روضه‌خوانی [گرفتی]، این مجلس امام‌حسین نیست، این جلسه بنی‌ساعده است. این خودش را می‌خواهد بزرگ کند، این عدالت ندارد، این صداقت ندارد، این رحم ندارد، این مروت ندارد، دارد روضه می‌خواند، خب نرو در این‌خانه. من هنوز الان چندین‌سال است یادم نمی‌رود، آخر تو چطور دلت می‌آید این [کار را] می‌کنی؟ به ارواح پدر و مادرم من یک‌وقت یک‌چیزهایی که می‌خریدم، خود با خدا، من یا ضرر می‌کردم یا یک‌چیز جزئی برای من داشت. یک‌وقت ضرر هم می‌کردم، حالی‌ات هست چه می‌گویم؟ خب، آخر تو چه انصافی داری؟ حالا این روضه می‌خواند، این روضه است؟ این ملائکه می‌آید لعنت می‌کند به این مجلس، نه پرهایش را بمالد به مجلس. مجلسی که پرهایش را می‌مالد [باید] روی امر باشد.

این مجلس‌ها که ما داریم والله، خدا می‌داند روی امر است، هیچ نیست، نه پایین دارد، نه بالا دارد، هیچ ندارد. فقط ولایت از آن می‌جوشد، مجلسی بروید که ولایت از آن بجوشد، چرا به شما می‌گوید آخرالزمان برو کنار، به‌خیر و شر مردم شرکت نکن؟ می‌فهمد، خدا می‌داند مجلس نیست دیگر، او می‌داند مجلس نیست، می‌گوید برو کنار. پس من دوباره تکرار می‌کنم، ان‌شاءالله امیدوارم اشخاصی که مجلس می‌گیرند مجلس عدالت بگیرند، مجلس سخاوت بگیرند، مجلسی بگیرند که قال الصادق، قال‌الباقر باشد. عزیزان من، من به همه کسانی‌که این نوار من را گوش می‌دهند ابلاغ می‌کنم در هر جایی نروید. توجه کنید به هر کجا که می‌روید، چون‌که پیغمبر فرمود، امام‌صادق فرمود، به‌خیر و شر مردم شرکت نکنید، خیرشان هم شر است. چون‌که خیرش این‌جوری است، ببین الان خیر هست، او را هم دیده، آقا را هم دیده، این تشکیلات را هم درست‌کرده، مردم می‌آیند و می‌روند. این می‌خواهد اسم در کند، نمی‌خواهد امر را اطاعت کند. امر را اطاعت کرد [که] انگشتر صد تومانی را می‌خرد دو تومان؟ آن‌هم از یک زن؟ اصلاً آدم خوابش نمی‌برد. من به‌دینم قسم اگر یکی...

یا علی
  1. «ما لَکَ و الحقیقة»
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه