عبادت، حجت نیست: تفاوت بین نسخهها
(تمیزکاری متن و اصلاح نیم فاصله) |
|||
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
امروز یکطوری شدهاست که قدیم را افشا میکند؛ یعنی زمان رسولالله را، زمان امیرالمؤمنین را، زمان نوح را، زمان آدم را؛ تمام اینها را افشا میکند. شما این سوادی که در مهندسیتان دارید و در دنیا پیشرفت کردید؛ اما باید یک سوادی هم داشتهباشید که این افشای ولایت را بخوانید. افشای ولایت را هر کسی نمیتواند بخواند. بخوانید و عمل کنید و بفهمید. مگر عثمان قرآن نخواند و چاپ نکرد؟ اما افشای ولایت نداشت. عزیزان من، افشای ولایت باید بخوانی و بفهمی و ببینی. این خوارجنهروان تا حتی وقتی به مالک گفت: برو، گفت: اینها اینقدر مثل زنبورعسل وزوز میکنند، چگونه عبادت میکنند؟ یکی از خوارجنهروان ابنملجم بود، یکی از آنها شمر ملعون بود، اینها یک چند نفری بودند که خوارج بودند؛ اما یک عده دیگری بودند، امیرالمؤمنین علی {{علیه}} یک دریایی بود، یک بحر خیلی بزرگی بود، اینها اینطرف بودند، گفت: بروید آنجا زندگی کنید به ما کاری نداشتهباشید. قرارداد کردند هر موقع اینطرف آمدند، بهاصطلاح آنها آمدند که مبارزه کنند. چه کسانی؟ آنها که نمازخوان بودند. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، توجه کنید ببینید امشب چه میخواهم بگویم. توجه، توجه، میگفت: مانند ابنملجم در عبادت یا نبود یا کمنظیر بود، صورت او از اینجا تا اینجا پینه زدهبود، پیشانیاش را سالی یکبار میبرید، سر کاسه زانوانش را میبرید، یک وصله میزد، از بسکه به بیابان میآمد و خدا خدا میکرد. | امروز یکطوری شدهاست که قدیم را افشا میکند؛ یعنی زمان رسولالله را، زمان امیرالمؤمنین را، زمان نوح را، زمان آدم را؛ تمام اینها را افشا میکند. شما این سوادی که در مهندسیتان دارید و در دنیا پیشرفت کردید؛ اما باید یک سوادی هم داشتهباشید که این افشای ولایت را بخوانید. افشای ولایت را هر کسی نمیتواند بخواند. بخوانید و عمل کنید و بفهمید. مگر عثمان قرآن نخواند و چاپ نکرد؟ اما افشای ولایت نداشت. عزیزان من، افشای ولایت باید بخوانی و بفهمی و ببینی. این خوارجنهروان تا حتی وقتی به مالک گفت: برو، گفت: اینها اینقدر مثل زنبورعسل وزوز میکنند، چگونه عبادت میکنند؟ یکی از خوارجنهروان ابنملجم بود، یکی از آنها شمر ملعون بود، اینها یک چند نفری بودند که خوارج بودند؛ اما یک عده دیگری بودند، امیرالمؤمنین علی {{علیه}} یک دریایی بود، یک بحر خیلی بزرگی بود، اینها اینطرف بودند، گفت: بروید آنجا زندگی کنید به ما کاری نداشتهباشید. قرارداد کردند هر موقع اینطرف آمدند، بهاصطلاح آنها آمدند که مبارزه کنند. چه کسانی؟ آنها که نمازخوان بودند. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، توجه کنید ببینید امشب چه میخواهم بگویم. توجه، توجه، میگفت: مانند ابنملجم در عبادت یا نبود یا کمنظیر بود، صورت او از اینجا تا اینجا پینه زدهبود، پیشانیاش را سالی یکبار میبرید، سر کاسه زانوانش را میبرید، یک وصله میزد، از بسکه به بیابان میآمد و خدا خدا میکرد. | ||
− | عزیز من، یک روزی به شما گفتم که عبادت بیعلی، علیکشی است. امشب با خواست خدای تبارک و تعالی میخواهم برای شما معلوم کنم. گفتم: رسولالله، کمکم کن، علیجان، کمکم کن، زهرا جان، کمکم کن، حسنجان، کمکم کن، حسینجان، کمکم کن. اگر کمک نکنند من که حالی ندارم. حالا توجه بفرمایید اینها در یکی از جنگها بودند، وقتی امیرالمؤمنین مشغول شد اینها از پل اینطرف آمدند. حالا گوش بدهید. حالا علی {{علیه}} نشستهاست، گفت: اینها اینطرف آمدند، ببین، چه میگویند؟ [میگویند] علیجان، اگر اینها اینطرف نیامده باشند، تو دروغ گفتهای و ما تو را میکشیم. | + | عزیز من، یک روزی به شما گفتم که عبادت بیعلی، علیکشی است. امشب با خواست خدای تبارک و تعالی میخواهم برای شما معلوم کنم. گفتم: رسولالله، کمکم کن، علیجان، کمکم کن، زهرا جان، کمکم کن، حسنجان، کمکم کن، حسینجان، کمکم کن. اگر کمک نکنند من که حالی ندارم. حالا توجه بفرمایید اینها در یکی از جنگها بودند، وقتی امیرالمؤمنین مشغول شد اینها از پل اینطرف آمدند. حالا گوش بدهید. حالا علی {{علیه}} نشستهاست، گفت: اینها اینطرف آمدند، ببین، چه میگویند؟ [میگویند] علیجان، اگر اینها اینطرف نیامده باشند، تو دروغ گفتهای و ما تو را میکشیم. بفرما! مگر دوستی علی چیزی است که هر کسی میداند آن دوستی را در گوشت و خون و پوست خود پیاده کند. چیست که علی، علی میگویند؟ اینها اصحاب هستند، اینها کسانی هستند دارند جنگ میکنند، حالا چه به امیرالمؤمنین میگویند؟ حالا دید که اینطرف آمدند. امیرالمؤمنین علی {{علیه}} آن ذوالفقار را کشید و همه را به درک واصل کرد. گفتند: علی اینها نمازخوان هستند، دعاخوان هستند، قرآنخوان هستند. گفت: من با معاویه فرق نمیگذارند. توجه کن من چه میگویم؟ این مقدس، یک عناد دارد یک خیال؛ آنوقت این عبادتش را حجت میداند. حرف من امشب ایناست. |
خوارجنهروان عبادتشان را حجت میدانند، حجتخدا را میخواهند به قتل برسانند؛ عبادتش را حجت میدانند. الان هم در زمان ما یکقدری اینطوری شدهاست، یک عدهای هستند که عبادتشان را حجت میدانند. عزیز من، عبادت، حجت دانستن خیال خودت است. کربلا میرود، مکه میرود، عمره میرود، تمام اینها را میرود چرا میگوید: اگر با دین بروی، ملائکه تعجب میکنند؟ مرتب نمره به خودش میدهد. حسابسال ندارد، میرود. الان ببین چهخبر است؟ بندهزاده میگفت: با پول ربوی، با هر چه هست، صف کشیدند. ببین، عبادتش را حجت میداند، کار به حجتخدا ندارد. عبادت باید با امر باشد. | خوارجنهروان عبادتشان را حجت میدانند، حجتخدا را میخواهند به قتل برسانند؛ عبادتش را حجت میدانند. الان هم در زمان ما یکقدری اینطوری شدهاست، یک عدهای هستند که عبادتشان را حجت میدانند. عزیز من، عبادت، حجت دانستن خیال خودت است. کربلا میرود، مکه میرود، عمره میرود، تمام اینها را میرود چرا میگوید: اگر با دین بروی، ملائکه تعجب میکنند؟ مرتب نمره به خودش میدهد. حسابسال ندارد، میرود. الان ببین چهخبر است؟ بندهزاده میگفت: با پول ربوی، با هر چه هست، صف کشیدند. ببین، عبادتش را حجت میداند، کار به حجتخدا ندارد. عبادت باید با امر باشد. |
نسخهٔ ۱۴ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۲۷
عبادت، حجت نیست | |
کد: | 10253 |
---|---|
پخش صوت: | پخش |
دانلود صوت: | دانلود |
پیدیاف: | دریافت |
تاریخ سخنرانی: | 1382-08-24 |
تاریخ قمری (مناسبت): | ایام قدر (20 رمضان) |
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمةالله و برکاته، السلام علیالحسین و علیبنالحسین و اولاد الحسین و اهلبیتالحسین و رحمةالله و برکاته
دوستعزیز خودم، آمد عظمت ولایت را به تمام رفقایعزیز عرضه کرد؛ یعنی ما بفهمیم که امیرالمؤمنین چهکسی هست. اما هیهات که ما در تفکر ولایت فرو برویم. تفکر ولایت خیلی مهم است، تفکر ولایت را فقط خدا میداند.
رفقایعزیز، ما کم داریم یا نداریم همچنین کسیکه بتواند با صحبتش به قلبهای محترم شما تصرف پیدا کند. الحمد لله امشب من مجلس را نگاه کردم، دیدم تصرف دارد. حالا این مرد بزرگوار، عظمت مولای موحدین امیرالمؤمنین را به اندازه وسع خودش ابلاغ کرد؛ اما این حرفها مثل یک اقیانوس میماند که یک قطرهای باشد، اما اگر آن قطره در وجود شما نفوذ کردهاست، بیشتر نفوذ کند، شما به آن دریا و اقیانوس ولایت وصل میشوید. امیدوارم که وصلتان کند.
من میخواهم خدمت شما عرض کنم که باید بدانید که ما از ولایت باید قدردانی کنیم. این دنیا طوری است که بهقول بعضیها مثل جنگل مولا میماند. اما جنگل هم مال مولا است، دنیا هم مال مولا است، آخرت هم مال مولا است، بهشت هم مال مولا است، فردوس هم مال مولا است، قیامت هم مال مولا است؛ مولا علیبنابیطالب. قربانتان بروم، چونکه حرف تکراری نباشد، قدری باید توجه کنید.
امشب شبقدر است، قدردانی کنید، از چهکسی؟ از علی. از چهچیزی؟ از عظمت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام). در دنیا گردش میکنید، بگردید اما بفهمید. قربانتان بروم، دنیا طوری است که باید گردش کنید اما بفهمید. هر چیزی که در امم سابقه میشود، در اینزمان هم میشود. اینزمان «شر الازمنه» است، اما «ازمنه» چیزی هست که خیلی مهم است. رفقا «ازمنه» این دنیا را شما باید بدانید. شما الحمد لله الان در مجلس تبلیغ ولایت یا تمرین ولایت قدمرنجه فرمودید. انشاءالله که قدمهای شما در صراط نلرزد، در اینطور مجلسها نلرزد.
امروز یکطوری شدهاست که قدیم را افشا میکند؛ یعنی زمان رسولالله را، زمان امیرالمؤمنین را، زمان نوح را، زمان آدم را؛ تمام اینها را افشا میکند. شما این سوادی که در مهندسیتان دارید و در دنیا پیشرفت کردید؛ اما باید یک سوادی هم داشتهباشید که این افشای ولایت را بخوانید. افشای ولایت را هر کسی نمیتواند بخواند. بخوانید و عمل کنید و بفهمید. مگر عثمان قرآن نخواند و چاپ نکرد؟ اما افشای ولایت نداشت. عزیزان من، افشای ولایت باید بخوانی و بفهمی و ببینی. این خوارجنهروان تا حتی وقتی به مالک گفت: برو، گفت: اینها اینقدر مثل زنبورعسل وزوز میکنند، چگونه عبادت میکنند؟ یکی از خوارجنهروان ابنملجم بود، یکی از آنها شمر ملعون بود، اینها یک چند نفری بودند که خوارج بودند؛ اما یک عده دیگری بودند، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) یک دریایی بود، یک بحر خیلی بزرگی بود، اینها اینطرف بودند، گفت: بروید آنجا زندگی کنید به ما کاری نداشتهباشید. قرارداد کردند هر موقع اینطرف آمدند، بهاصطلاح آنها آمدند که مبارزه کنند. چه کسانی؟ آنها که نمازخوان بودند. خدا حاجشیخعباس را رحمت کند، توجه کنید ببینید امشب چه میخواهم بگویم. توجه، توجه، میگفت: مانند ابنملجم در عبادت یا نبود یا کمنظیر بود، صورت او از اینجا تا اینجا پینه زدهبود، پیشانیاش را سالی یکبار میبرید، سر کاسه زانوانش را میبرید، یک وصله میزد، از بسکه به بیابان میآمد و خدا خدا میکرد.
عزیز من، یک روزی به شما گفتم که عبادت بیعلی، علیکشی است. امشب با خواست خدای تبارک و تعالی میخواهم برای شما معلوم کنم. گفتم: رسولالله، کمکم کن، علیجان، کمکم کن، زهرا جان، کمکم کن، حسنجان، کمکم کن، حسینجان، کمکم کن. اگر کمک نکنند من که حالی ندارم. حالا توجه بفرمایید اینها در یکی از جنگها بودند، وقتی امیرالمؤمنین مشغول شد اینها از پل اینطرف آمدند. حالا گوش بدهید. حالا علی (علیهالسلام) نشستهاست، گفت: اینها اینطرف آمدند، ببین، چه میگویند؟ [میگویند] علیجان، اگر اینها اینطرف نیامده باشند، تو دروغ گفتهای و ما تو را میکشیم. بفرما! مگر دوستی علی چیزی است که هر کسی میداند آن دوستی را در گوشت و خون و پوست خود پیاده کند. چیست که علی، علی میگویند؟ اینها اصحاب هستند، اینها کسانی هستند دارند جنگ میکنند، حالا چه به امیرالمؤمنین میگویند؟ حالا دید که اینطرف آمدند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آن ذوالفقار را کشید و همه را به درک واصل کرد. گفتند: علی اینها نمازخوان هستند، دعاخوان هستند، قرآنخوان هستند. گفت: من با معاویه فرق نمیگذارند. توجه کن من چه میگویم؟ این مقدس، یک عناد دارد یک خیال؛ آنوقت این عبادتش را حجت میداند. حرف من امشب ایناست.
خوارجنهروان عبادتشان را حجت میدانند، حجتخدا را میخواهند به قتل برسانند؛ عبادتش را حجت میدانند. الان هم در زمان ما یکقدری اینطوری شدهاست، یک عدهای هستند که عبادتشان را حجت میدانند. عزیز من، عبادت، حجت دانستن خیال خودت است. کربلا میرود، مکه میرود، عمره میرود، تمام اینها را میرود چرا میگوید: اگر با دین بروی، ملائکه تعجب میکنند؟ مرتب نمره به خودش میدهد. حسابسال ندارد، میرود. الان ببین چهخبر است؟ بندهزاده میگفت: با پول ربوی، با هر چه هست، صف کشیدند. ببین، عبادتش را حجت میداند، کار به حجتخدا ندارد. عبادت باید با امر باشد.
حالا توجه کنید من چه میگویم؛ اینها سهنفر از خوارجنهروان بودند که قرارداد گذاشتند. سهنفر را باید بکشیم، ما عبادت کنیم. یکی علیبنابیطالب است، یکی معاویه است و یکی هم عمروعاص. آن شب عمروعاص نیامد، معاویه آمد؛ شمشیر را بلند کرد، دستش لرزش پیدا کرد و به معاویه نخورد، او را گرفتند؛ اما ابنملجم به مقصد خودش رسید و فرق علی (علیهالسلام) را شکافت. حالا توجه کنید من چه میگویم؟ اینها عبادت را حجت میدانند؛ نه اینکه امام را حجت بدانند. عبادتشان برای خودشان حجت است. الان هم زمان ما خیلی افراد اینطوری هستند. عبادت حجت است و مرتب به خودشان نمره میدهند.
حالا عزیز من، ببینید من دارم چه به شما میگویم. خیلی توجه بکنید. ایشان یک اشارهای فرمودند که مقصد خدا از تمام خلقت علی است. خدا میگوید: اگر عبادت ثقلین بکنی بهرو تو را داخل جهنم میاندازند. عبادت را، در مقابل خدا، حجت کردند. آنزمان یکطوری بودهاست، حالا هم طوری دیگر است. بیامر مکه میرود، بیامر عمره میرود، بیامر کربلا میرود، بیامر نماز میخواند. عزیز من، اینها بهدرد نمیخورد، باید با امر باشد. (صلوات)
رفقا، ما یکعبادت داریم، یک قبولی، یک زیارت داریم، یک قبولی داریم. یک انفاق داریم، یک قبولی داریم، یک مکه و منا داریم، یک قبولی داریم، آنچه را که از این بشر تولید میشود باید با امر باشد. ببینید اینها عبادت را حجت میدانند، عبادت باید به امر حجت باشد؛ نه اینکه عبادت حجت باشد. خوارجنهروان عبادت را حجت میدانند. چه کسانی؟ در زمان بعد از رسولالله هم همینطور شد. حجت را کنار گذاشتند و عبادت حجت شد.
عزیز من، بیایید حرف بشنوید. امشب که شبقدر است، از این حرفها قدردانی کنید، از علیبنابیطالب قدردانی کنید، از مقصد خدا قدردانی کنید، قدردانی از اینکه امر او را اطاعت کنید. من در جای دیگر گفتم و امشب هم تکراری میگویم، تمام خلقت آنچه را که هست و نیست؛ چرا میگوید عرش خدا زیر پای علی هست؟ علی پا در عرش خدا میگذارد. یکوقت گفتم عرش خدا مقری است که اطلاعیه به تمام خلقت میدهد، اما مکه اطلاعیه به اهلدنیا میدهد. حالا میگوید: عرش خدا زیر پای علی است؛ یعنیچه؟ یعنی عزیزان من، الان باید امر ولیاللهالاعظم، وجود امامزمان را اطاعت کنید. به اینکه ما حساب میکنیم که امام اول علی است، امام دوم حسن و امام سوم حسین الی آخر نیست. اینها مثل اسم میماند. اسم تو حسین است، آیا حسین هستی؟ اسم تو حسن است، آیا امامحسن هستی؟ نه؛ اسمت است. ما الان اسممان اینطوری است که میگوییم اینها را دوست داریم. کجا تو دوست داری؟ عزیز من، تو چه سنخهای هستی؟ خانم، تو با حضرتزهرا چه سنخهای داری؟ او باید شفاعت تو را بکند. عزیز من، تو چه سنخهای با علی (علیهالسلام) هستی؟
یکی از دردهای بیدرمان من ایناست که والله، درمان ندارد. من باید با این غصه بمیرم و میمیرم و دوا ندارد. امروز اغلب وعاظ ما دارند مردم را به خوارجنهروان تشویق میکنند و ترغیب میکنند و تأیید میکنند. من دو تا نوار گوش دادم فقط میگوید: اینجا اگر نماز شب کنی، اینطوری میشوی؟ اگر استغفرالله کنی اینطوری میشوی؟ اگر شب با وضو بخوابی، اینطوری میشوی؟ اگر «لا اله الا الله» بگویی، اینطوری میشوی؟ چهار تا صلوات بفرستی، اینطوری میشوی؛ به همه دارد کارت میدهد. مرد نادان، این کارت نیست، کارد هست که در جان اینها میریزی. یکنفر از این وعاظ نگفت که همه اینها درستاست، اینها سنت پیامبر است. ما سنت پیامبر را اطاعت میکنیم. اگر گفت نماز؛ جوانانعزیز، اگر دو رکعت نماز را عمداً نخوانید، کافر به امر هستید، کافر به سنت هستید، باید بخوانید. همه اینها بهجای خودش؛ اما والله، من نزدیک هشتاد سال دارم؛ نشنیدم و کتاب ندیدم و واعظ ندیدم، کسی ندیدم که بگوید چهچیزی اینها را باطل میکند؟ بیولایتی، حداقل این وعاظ محترم به اندازه یک مدیر عامل، علی را به مردم معرفی کنند. به روح تمام انبیا، علی بین دوستان ظاهریاش غریب است. نه اینکه بین آنها غریب باشد، آنها که قاتل هستند. آنها قاتل علی هستند، اما ما چه هستیم؟ خب، چه گفتم؟ [پیش ما] غریب [است]. چرا؟ امر او را اطاعت نمیکنیم.
ببین، این دوست محترم چه گفت؟ من را آتش زد، خیلی واقع گفت. زهرا از علی حمایت میکند، امامحسین حمایت میکند، زهرا حمایت میکند، خدا حمایت میکند. ما نه به امر خدا هستیم، نه به امر زهرا هستیم. ببین، چه میگوید؟ میگوید: نزن. دوبار زهرا آمد و گفت: نزن. یکی کربلا آمد و گفت: به حسین من نزن، یکجا هم مثل دیشب بود که گفت: به علی نزن. اما گفت: نزن، میخواست او به عذاب مبتلا نشود؛ وگرنه شمشیر به امر علی هست. چهکسی میتواند بزند؟ چونکه وقتی امیرالمؤمنین خیلی بهقول ما چیز شد، خود پسرش امامحسن میگوید: به همه رو میکند و میگوید: وقتی مادرمان را کشتند، همه ما را کشتند. آنروز که زهرا را زدند و کشتند، علی را کشتند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) جسارت میکنم، مثل نیمهجان بود. مگر زهرا کشتن شوخی است؟ مگر علی کشتن شوخی است؟ تمام انبیاء را کشتند یا ائمه ما را شهید کردند. خود پیامبر را زهر دادند، جبرئیل نکرد که بین زمین و آسمان بگوید ارکان خدا شکست. تمام خلقت جسم است، علی (علیهالسلام) ارکان تمام خلقت است. تمام خلقت اگر علی را دوست داشتهباشند، یعنی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول داشتهباشند، هر که میخواهد باشد، جبرئیل هم [چیزی نیست]. خدا طوری کردهاست که قبولی تمام اینها علی است.
عزیز من، چرا خودتان را جدا میکنید؟ والله، تو اگر محبت علی داشتهباشی، به قلب تو جلوه میکند، تمام هوا و هوس دنیا خنثی میشود. اصلاً عشقی نداری. به ذات خدا قسم، نمیخواهم بگویم، من هیچ عشقی ندارم، هیچجایی را نمیخواهم ببینم، هیچجایی را تفریح قرار ندادم و نخواهم داد. من همیشه حواسم پیش زهراست، حواسم پیش امامحسین است. آن مصیبت را میگویم که آن مصیبت، مرا میکشد؛ یکی مصیبت امامحسین و یکی مصیبت زهرا است. این مصیبت امیرالمؤمنین، مصیبت روی مصیبت است. کجا از اینجا پی تماشا میروید؟ گفتم: تکراری نباشد، تا تماشایی هستی، وصل به ولایت نیستی. تماشای بیامر، تو خانهخدا را ببین، ثواب دارد، مؤمن را ببین ثواب دارد، قرآن را ببین ثواب دارد. نگاه بهغیر تماشا است. عزیزان من، نگاه، غیر از تماشا است. در تماشا وقت صرف میکنید، نگاه گذران است. عزیزان من، بیایید تماشایی نباشید. والله، تماشا بیچارهکن بشر است. چونکه در تماشا وقت شما صرف تماشا میشود، وقتی وقت تلف شد؛ از آن یک بهرهای میبرید، اما نگاه اینطور نیست. حالا من به شما میگویم نگاه و تماشا دو تا چیز است. امشب حرفهای نابغه به شما زدم؛ یکی تماشا و یکی اینکه گفتم حجت آنها عبادتشان است.
شخصی پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد. گفت: چطوری؟ گفت: یا رسولالله، من امروز سر کار نرفتم. رفتم، سر چهارراه، من را کسی سر کار نبردند. دیدم امروز که کار ندارم، رفتم به نخلستان گفتم: یکنگاه به علی (علیهالسلام) بکنم. آنجا رفتم و به علی نگاه کردم؛ ولی نمیگوید تماشا. تماشای علی درستاست؛ من میخواهم نگاه را بگویم با تماشا. او آمد و حضرت فرمود: امروز یکی یک ثوابی کرده، اگر تمام ثقلین را قسمت کنی، رستگار میشود. آقا چه داریم میگوییم؟ وقتی پیامبر میگوید: «وحی یوحی» است، خدا به پیامبر میگوید: ای محمد، علی را افشا کن. جبرئیل نازل میشود. ایشان یک ثوابی کردهاست، اگر به تمام ثقلین بدهند، رستگار میشود. چهکار کردهاست؟ یکنگاه به جمال مبارک علی کردهاست. یکوقت او آمد و گفت: همیناست که کردهاست. پیامبر فرمود: دعایش مستجاب است، نفرینش هم مستجاب است. یک نگاهکردن، آن علی را تسلی داد و امیرالمؤمنین هم به این مرد تجلی داد. او رفت به آنجا و علی را در ظاهر تسلی داد و او هم به این مرد تجلی داد. حالا دعایش هم مستجاب است.
عزیز من، باید به قلب تو تجلی بشود. والله، تا هوا و هوس و تا اینکه تو غیر امر را اطاعت کنی، به تو تجلی نمیشود. بیایید امشب قرار بگذاریم غیر امر کاری نکنیم تا وجود مبارک علی در قلب زن و مرد ما تجلی کند. امروز قرار میگذاریم هوا و هوس دنیا و غیر امر را بیرون کنیم، اگر نکرد بهمن لعنت کنید. اگر تجلی بشود، تمام تماشاهای دنیا از دل شما بیرون میرود. بالاتر ببرم؟ والله بالله، محبت بهشت هم بیعلی زشت است، بیرون میرود. (صلوات) مگر عدهای، دهسال، چندینسال، سالش را معلوم نکنم، خدمت امیرالمؤمنین، خدمت پیامبر، خدمت امامحسن و امامحسین و حضرتزهرا نبودند، چرا طاغوت شدند؟ کاش طاغوت میشدند. چرا طاغوت شدند؟ اینها یک عناد داشتند و یک خیال. عناد داشتند، خیالشان اینبود که بعد از رسولالله حکومت را بگیرند، خلافت را بگیرند. توی این نبودند که محبت واقعی به امیرالمؤمنین داشتهباشند. چرا اینطوری شدند؟ اویسقرن در بیابان است، روایت داریم پیامبر را هم ندید. فقط یک مادر داشت که در آنجا به او خدمت میکرد. آخرش که مادرش مرد، بلند شد و پیش امیرالمؤمنین آمد و در جنگ صفین هم شهید شد. حالا چرا پیامبر میگوید: اویس برادر من است؟ این حرفها که زده میشود خیلی باید یقین داشتهباشید، فکر کنید. ببینید من چهچیزی دارم میگویم. او در بیابان است و پیامبر در مسجدالنبی است. در مسجد است، در مدینه است، اما این جنبهمغناطیسی چنان اویس را گرفتهاست که اتصال به پیامبر شد. وقتی اتصال شد، پیامبر میگوید: برادر من است. چرا برادرها بههم اتصال هستند؟ یعنی آقازادههای شما هستند؟ از یک شجره هستند. پیامبر فرمود: اویس، انگار شجره من است، شجره توحید است، شجره ولایت است. عمر و ابابکر و طلحه و زبیر شجره خبیثه هستند. اینها حب دنیا دارند، دور حب دنیا میگردند. مگر زهرایعزیز نیامد بگوید که ما به دنیای شما کار نداریم؟
عزیز من، قربانت بروم، این بهمسجد رفتن و معبد رفتن نیست. اگر تو ولایتت کامل نباشد، هر کجا بروی انگار به سینما رفتهای. سینما تماشاخانه است، میروی و تماشا میکنی. به حقیقت ولایت قسم، اگر شما اهلدنیا نباشید، به علی (علیهالسلام) اتصال میشوید، به زهرایعزیز اتصال میشوید، به امامزمان اتصال میشوید و امامزمان تو را در آغوش میگیرد.
بیایید امشب یککاری بکنیم که حب دنیا از دل ما بیرون برود. حب دنیا، بهغیر امر است. ببینید من دارم چه میگویم. آن پولی که دارید بیتالمال است، تو باید در اختیار آن باشی، نه اینکه آن در اختیار تو باشد. دوباره تکرار میکنم. هر غلطی ما میخواهیم با آن پول میکنیم. بلند شدهاست و به مکه رفتهاست، لبیک گفتهاست، مرا دعوت کردی، لبیک، لبیک؛ آمدم، آمدم. خب، پس داخل بازار میروی و این آشغالها را برای چه میخری؟ تو بازاری هستی. اما ممکناست داخل بازار باشی و وصل به امامزمانت باشی. ممکناست داخل مسجد باشی و وصل به شیطان رجیم باشی. خدای تبارک و تعالی، قلب مبارک تو را میخواهد. روایت رویش بگذارم، روایت داریم که گفت: الاغت را بیاور یا سرت را شانه کن. موسی میگوید: این حرفها را به چهکسی میزنی؟ به خدا کافر شدی. موسی، من حال او را میخواهم، نه قال را. عزیز من، خدا حال ما را میخواهد.
دوباره تکرار میکنم. کجا میروی؟ والله، دارم با چشم ولایت میبینم که مردم کجا میروند. نمیتوانم بیشتر از این افشا کنم.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خودش با پیامبر صحبت میکرد، گفت: یا رسولالله، سینهام در این دنیا تنگ شدهاست، میدانی که با ما چهکار میکنند. امیرالمؤمنین بین دوستان خوش غریب است. خدا نکند یک مردی در خانهاش غریب باشد. یعنی بچهها و خانمش به حرف او نباشند و غریب باشد. هر موقع که آن بچه را میبیند که به حرف او نیست ناراحت میشود. زنش را میبیند ناراحت میشود. این دنیا اینطوری است.
امیرالمؤمنین دوستانش را هم که در ظاهر میدید ناراحت میشد. چرا؟ چون باطن آنها را میدید. حالا حساب کن در جنگ صفین دارند میجنگند، قرآن را سر نیزه کردهاست. میخواهم یک مقداری از غریبی امیرالمؤمنین برای شما بگویم، وگرنه جنگ صفین با امشب خیلی مناسبت ندارد. حالا این ملعون برداشت قرآن را سر نیزهها کرد، [گفت:] با قرآن جنگ نداریم. علی (علیهالسلام) فرمود: «أنا قرآنناطق»، بزن اینها را. آنجا مالک گفت: پایش روی رکاب است و میخواهد برود. خود اینها که با امیرالمؤمنین بودند، گفتند: یا بگو مالک برگردد و یا او را میکشیم. به مالک پیام داد، گفت: مالک، اگر میخواهی من زندهباشم، دست از جنگ بردار. آن فجایع بهوجود آمد. حالا قرار شد حَکَم درست کنند. امیرالمؤمنین گفت: یکی از حکمها را مالک قرار دهید. گفت: چون با شما نسبت دارد، ما نمیخواهیم. بفرمایید! حکم قرار دادند. آن ابوموسی احمق خر نفهم و مقدس را به مقدسی قبول داشتند. گفتند: ابوموسی باشد. آمد. گفت: تو باید خلیفه بشوی، رسولالله تو را تأیید کردهاست. رفت و گفت: همینطور که انگشتر از دستم درآوردم، علی را خلع کردم و خودم را نصب کردم. این خلیفه شد! و او هم رفت، گفت: من علی را با اینها خلع کردم و معاویه را بهجای او نصب کردم و معاویه خلیفه شد. ایناست که به شما میگویم امر امام است. این از دوستانش.
حالا اینجا یک توصیهای کردند که علی (علیهالسلام) وقتی ضربت خورد و شهید شد، میگوید: به پروردگار کعبه، من رستگار شدم. یعنی مردم، من هم رستگار شدم. مگر علی رستگار نبود؟ دارد به آنها میگوید: من هم رستگار شدم. حالا وقتیکه شهید شد، گفتند: علی که نماز نمیخواند، داخل محراب چهکار میکرد؟ حالا حرف من ایناست، زیر بغل علی را گرفتند دارد میآید، در خانه که رسید، گفت: مرا زمین بگذارید، زیر بغل مرا بگیرید. علی (علیهالسلام) جوری بود که او را را داخل جایی گذاشتهبودند مانند تخت بود. گفت: چرا؟ گفت: زینب طاقت ندارد مرا اینگونه ببیند. حالا هم بهفکر زینب بود. گفت: زیر بغلهای مرا بگیرید. حالا علی (علیهالسلام) را به خانه آوردند. اینقدر علی غریب است. ببین علی (علیهالسلام) چهکار میکند؟ برای او شیر آوردند. صف کشیدند. گفت: علیجان، پدر جان اینها همه شیر آوردهاند. [گفت:] حسنجان من، اینها که صف کشیدند، ته صف، یکزنی هست که دارد گریه میکند، برو شیر او را بیاور من بخورم. گفت: حسنجان، آیا پدرت خوب میشود یا نه؟ من حاضرم جانم را فدای او بکنم، شیعه او هستم. چرا علی شیر آن دیگران را نگرفت؟ علی، عالم امکان هست، نه در عالم امکان باشد. قدر این حرف را بدانید. علی در عالم امکان نیست، علی خودش عالم امکان است. تمام عالم امکان بهوجود علی است، نه اینکه علی در عالم امکان باشد. میدانست اینها همه دست به شمشیر میکنند و حسین او را میکشند. شیر آنها را قبول نکرد.
عزیز من، شیر آنزن را قبول کرد. حالا آوردند، میگوید: اول ببرید به ابنملجم بدهید، درستاست اینکار را کرد، او یکقدری ترسیده است. اول شیر را به او بدهید. عزیز من، حالا یکچیزی به شما میگویم، خیلی سر بهسر اینمردم نگذارید. ولایت چیزی نیست که ما بخواهیم به مردم بدهیم. من اول عقلم رسید، به رفقایعزیز گفتم ما تمرین میکنیم. من غلط میکنم ولایت را بتوانم به شما بدهم، من خودم بیچاره هستم. والله، راست میگویم وقتی شما را میبینم انگار زنده میشوم. میگویم: ایخدا، ای زهرا، ای امامزمان، بهمن بدهید، به اینها بدهم، من که بیچاره هستم. چیزی ندارم. همیشه دارم برای شما گریه میکنم. من که بیچاره هستم.
حالا ببینید من میخواهم به شما چه بگویم. حالا علی (علیهالسلام) یکروز ابنملجم را آورد. من در یکجای دیگر هم گفتم: گفت: مرادی، در یک جنگ میخواستند تو را بکشند، نگذاشتم. یادت هست یک حرکتی کردهبودی، زندانی تو درآمده بود، نخلستان را فروختم. من را به حسینم قسم دادی، آمدم زندان تو را خریدم. گفتی: علیجان من چند وقت زندان بودم، چیزی ندارم، رفتم نخلستان را فروختم. گفت: من چهکار کردم تو اینطوری کردی؟ ببینید ابنملجم چه میگوید. علیجان تو خیلی بهمن خدمت کردی، اما خباثتی که در من است را بیرون نبردی.
والله، بهدینم قسم؛ کسیکه ولایت ندارد یا به ولایت پشت میکند، یک خباثتی در او است که فایدهای ندارد. حالا اشخاصی هستند چقدر خدمت میکنید، اصلاً فایدهای ندارد. اول باید آن خباثت از دل آدم بیرون برود، وقتیکه رفت، آنجا جای توحید است، آنجا جای خداست، آنجا جای دوازدهامام، چهاردهمعصوم است، آنجا جای اطاعت خداست، صادرات شما اطاعت خدا میشود، صادرات شما بهفکر فقرا میشود، صادرات شما طوری میشود که علی، علی میکنید، صادرات شما دلت برای زهرا میسوزد، صادرات شما در باطنت اشک میریزی و خنده بر لبت هست، همیشه میگویم: خدایا، اینها با لب خندان بیایند و بروند. همیشه دارم برای وجود مبارک شما دعا میکنم. چرا؟ شما پشت پا بر عالم امکان زدید، دست بر دامن ولایت زدید. والله، بالله دارم میبینم من در مقابل شما کمترین ارزشی دارم، همهشما با ارزش هستید؛ اما قدر ولایت را بدانید، دست از تمرین ولایت برندارید.
خدا میداند که گفتم، اما شما فهمیدید، تمام این خلقت اینجاست، تمام خلقت عالم ایستادند، تمام خلقت منتظر امر هستند، تمام خلقت باید امر را اطاعت کنند، مقصد خدا علی است؛ اما اطاعت علی واجب است، اطاعت امامزمان واجب است. این نمازها که میگویید واجب است، بیمحبتی علی، تمام واجب را از بین میبرد. بیولایتی، تمام سنت پیامبر را از بین میبرد. ارزش ولایت را باید از تمام خلقت حتی از سنت پیامبر بالاتر بدانیم. اگر ولایت داری، این دوست مبارک، این دوستعزیز، گفت: از خدا و محمد نمیخواهم ایراد کنم، آنها را قافیه شعر میآورند، خیلی قشنگ گفت، در حق او دعا کردم. گفت: خدا و پیامبر و علی، من دارم پشت این دستگاه میگویم: اول خدا، پیامبر و علی. اگر علی گفتی، والله، هم خدا گفتی و هم پیامبر. به تمام آیات قرآن اگر علی نگویی، چون مقصد خداست، اگر علی نگویی؛ نه خدا گفتی و نه پیامبر.
عزیز من، قربانت بروم، سر اندر پایت باید علی باشد. چرا؟ از کجا میگویی؟ تو باید امر خدا را اطاعت کنی. وقتی پیامبر در قاب قوسین رفت، وقتی میخواست خداحافظی کند گفت: علی، خدا هم گفت: علی. چرا نگفت: رسول من، گفت: علی. علی (علیهالسلام) یکچیزی است که هیچ قدرتی نمیفهمد که خدا هم علی میگوید. چرا؟ مقصد خدا از تمام خلقت، علی است.
عزیز من، خیلی توجه کن. بیا و دلت را از هر چیزی هست پاک کن و پر از محبت علی کن تا جبرئیل امین امرت را اطاعت کند. تا آنچه که ملائکه مقرب است، اطاعت تو را بکند. چرا میگوید: اگر یک مؤمن را ببینی، انگار دوازدهامام و چهاردهمعصوم را زیارت کردی؟ مگر نمیگوید که عرش خدا در قلب مؤمن است؟ یعنی محل آنها، محل محبت آنها باید باشد. آنوقت در قلب شما، میگوید: عرش خدا میشود. چه داریم میگوییم؟ ما کجاییم؟ اما اگر حب دنیا باشد، جای آنها نیست. هر قبولی اینطور است. ببخشید طول کشید. میخواهم برای شما مصداق بیاورم. مگر امامزمان نبود که آن پولها را برایش بردند. گفت: آن شطیطه هست، حالا هر اسمی دارد. گفت: او چقدر دادهاست؟ پولها را برگرداند. گفت: چرا؟ گفت: آن حنفی است. برگرداند. خدا نکند اعمال ما غیر از علی باشد، غیر خدا باشد، قبول نکند. این اعمالی که قبول نمیشود، میدانم عبادتشان حجت شدهاست، با این حجت محشور هستند. آنوقت میگوید: اگر یکی از شما با دین از دنیا رفتید، ملائکه آسمان تعجب میکنند. تو کنار حجت، حجت گرفتی، عبادتت حجت شدهاست.
عزیز من، قربانت بروم، بیا از اینکار دست بردار. من دارم به تو میگویم، تو باید در قلبت و وجودت از ولایت حمایت کنی. مگر علی (علیهالسلام) با تمام مقامش جای پیامبر نخوابیده است؟ حالا به خانه پیامبر میریزند که او را بکشند. میگویند: پیامبر کجاست؟ میگوید: مگر بهمن سپردید؟ حالا میگوید: یکیک نفسش افضل عبادت ثقلین است. دفاع از ولایت میکند. در جای دیگر گفتم: این ولایت در قلب مبارک پیامبر است، هنوز افشا نشدهاست، اگر پیامبر از دنیا میرفت، آن ولایت افشا نمیشد. حالا میگوید: یا محمد، علی را بهجای خودت بخوابان، او از ولایت دفاع میکند. مگر خود امیرالمؤمنین یک شمشیر نمیزند؟ میگوید: افضل عبادت ثقلین است. او یک شمشیر میزند، افضل عبادت ثقلین میشود؛ اینهم یک شمشیر زد، ثقلین را کشت. او دستش به امر شیطان بالا رفت، علی (علیهالسلام) دستش به امر خدا بالا رفت.
عزیزان من، بیایید دستتان را، جوارحتان را نزد خدا بگذارید. عزیز من، بیا دستت بهواسطه حمایت از ولایت بالا برود. عزیز من، گفتم: حمایت از ولایت، سخاوت است. حمایت از ولایت، عدالت است، حمایت از ولایت ایناست که خودخواهی را کنار بگذارید، تسلیم ولایت بشوید. به یکدوستی گفتم آخر: همهاش داری نمره میدهی؟ باید تسلیم پیامبر باشی، تا صلوات ارزش داشتهباشد. (صلوات)
پس حرف من این شد؛ یک نگاهی به تمام خلقت بکنیم، یک نگاهی به این عالم که مثل خشخاشی هست بکنیم، نگاه به عالم بکن، نگاه به آسمانها بکن، نگاه به کرات بکن، نگاه به بهشت بکن، نگاه به فردوس بکن، نگاه به قیامت بکن؛ تمام در یک صف ایستادند و محتاج ولایت هستند. قبولی خدای تبارک و تعالی از تمام خلقت ولایت است؛ یعنی ولایت علی (علیهالسلام). (صلوات)
عزیز من، اگر تو به امر باشی، عضو امیرالمؤمنین میشوی. (صلوات) عزیز من، شما جزء هستید، من با چنگ و دندان آنچه را که دارم، تا نفس آخر خرج میکنم که برای شما بگیرم و به شما بدهم. شما اگر از نظر مادی مرا تأمین میکنید، من انشاءالله به امید خدا، از خدا میخواهم با امر خدا، با امر امام، با امر پیامبر از خدا میخواهم گدایی کنم، میگیرم و به شما میدهم تا ولایت شما کامل شود.
خدایا، ولایت ما را کامل کن.
خدایا، ما را بیامرز.
خدایا، ما را از خواب غفلت بیدار کن.
خدایا، بهحق وجود پیامبر، این رفقای مرا یک وجود حمایتکن از ولایت قرار بده.
خدایا، وجود اینها را یک وجود حمایت از زهرا قرار بده.
خدایا، اینها را از کسانی قرار بده که دعوت زهرا را بپذیرند.
خدایا، اینها را طوری قرار بده که دعوت علی (علیهالسلام) را بپذیرند.
خدایا، اینها از کسانی باشند که امامحسین «هل من ناصر» گفت، لبیک بگویند.
خدایا، امشب احیا گرفتند، دور هم هستند، خدایا، دل ما را با ولایت احیا کن.
خدایا، ما از ولایت قدردانی کنیم.
خدایا، رفقای مرا از نابغههای دنیا قرار بده. والله اگر ولایت داشتهباشید، شما نابغه تمام دنیا هستید. خدایا، اینها را نابغه قرار بده.
خدایا، وسوسه شیطان را از دلشان بیرون کن.
خدایا، جیبشان را همیشه پر از پول کن، با کمک امامزمان، سخاوت هم به اینها بده.
خدایا، عاقبت همه را بهخیر کن.
من را ببخشید، من از همهشما عذرخواهی میکنم.